• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2681
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : آيا قهر كردن و زود رنجيدن در يكي از طرفين ازدواج مي تواند جزء معيارهاي اصلي ازدواج باشد و آيا اين قضيه در زندگي آينده تاثير دارد يا نه؟
پاسخ : يكى از زيبايى‏هاى اخلاقى داشتن سعه صدر و صبور بودن در برابر تندى‏ها و بداخلاقى‏هاى ديگران است. داشتن اخلاق خوب گرچه در همه جا لازم است ولى در زندگى مشترك با همسر، ضرورى‏تر و واجب‏تر است. معمولاً افراد وقتى در محيط گرم و صميمى قرار مى‏گيرند خوش اخلاق و مورد محبت و دوستى ديگران واقع مى‏شوند، ولى وقتى احساس مى‏كنند مورد محبت نيستند و كسى قدر آنها را نمى‏داند و به آنها كم لطفى و بى توجهى مى‏شود بداخلاق و ترشرو مى‏شوند. البته اولياء خدا و افراد بسيار مؤمن اينطور نيستند، بلكه آنها در همه حال خوش اخلاقند و سعى مى‏كنند ناملايمات را تحمل كنند و خشم خود را فرو برند. حال با توجه به اين مقدمه در پاسخ به سؤال شما چند نكته را يادآورى مى‏كنيم: 1. اگر كسى خود را فردى صبور و پرحوصله مى‏بيند و از طرفى نامزد ازدواجش را هم فردى مناسب و خوب مى‏داند كه جز همين يك عيب مشكل ديگرى ندارد بهتر است تصميمش را عوض نكند و با او ازدواج كند ولى اگر مشكل آن فرد جدى است و او هم تحمل ندارد و ممكن است زندگى شان هر روز منجر به دعوا و مشاجره شود، بهتر است ازدواج نكند. 2. جوان‏ها معمولاً به دليل بى تجربگى و خامى جوانى، ممكن است در ابتداى زندگى، تندى هايى داشته باشند و اگر كمى به آن‏ها محبت شود و در مقابل آن‏ها عكس العمل منفى نشان داده نشود، اخلاقشان بهتر مى‏شود. 3. قهر كردن و زود رنج بودن در ابتداى آشنايى يا ابتداى ازدواج گاهى به خاطر اين است كه فرد اعتماد كافى به محبت و وفادارى نامزد ازدواجش ندارد. اگر در مقابل اين افراد سعى كنيم صبور باشيم و اعتماد آنها را به خود جلب كنيم، دست از تندى و بداخلاقى برمى‏دارند و عادى مى‏شوند. 4. يكى ديگر از علل قهر كردن افراد اين است كه آنها كه توانايى ابراز احساسات منفى خود را به صورت شفاف و ساده ندارند و يا اينكه به آنها چنين فرصتى داده نشده، از اين روى با قهر كردن و امثال آن، ناراحتى خود را نشان مى‏دهند. به همين خاطر ما اگر بخواهيم رنجش و قهر كردن افراد را تقليل دهيم بهتر است در مقابل قهر كردن و زود رنجى آنها موضع تدافعى نگيريم، بلکه مستقيماً يا به صورت غير مستقيم از آنها بخواهيم ناراحتى و احساس رنجش خود را بيان كنند تا هم بار ناراحتى از قلب آنها برداشته شود و هم ما بفهميم اشكال كار از كجاست. ممكن است فردى در ذهن خود تفسير غلطى از كار يا سخن ما بكند و به جاى اينكه احساس خود را به طور ساده به ما بگويد، با قهر كردن يا بداخلاقى‏هاى ديگر اين كار را بكند؛ در اين مواقع لازم است ما او را به ابراز احساساتش تشويق كنيم و علت ناراحتى او را با اصرار جويا شويم و اگر تفسير اشتباهى از كارهاى ما در ذهن او بود، اصلاح كنيم. مطمئناً پس از مدتى همديگر را بيشتر مى‏شناسيم و درك مى‏كنيم و در نتيجه اخلاقمان هم بهتر مى‏شود. 5. در ابتداى زندگى عشق و محبت بين همسران چون نهال كوچكى است كه بايد دائماً تغذيه شود تا رشد پيدا كرده و ريشه‏هاى آن محكم شود، از اين روى بر هر يك از همسران لازم است با انجام كارهايى كه به نوعى ابراز محبت و عشق است، رابطه عاطفى بين خود و همسرشان را تقويت كنند. اين كارها مى‏تواند گفتن كلمات محبت‏آميز و زيبا چون: دوستت دارم، تو تنها عشق گمشده من هستى و... باشد و يا هديه دادن، احترام كردم، تحسين و تشويق كردن و مانند آن باشد. در خلال همين كارهاست كه احساس رنجش و ناراحتى‏ها از بين مي رود و صفا و صميميت در زندگى همسران حكم‏فرما مى‏شود.
کد سوال : 2682
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : مي خواستم مشكلم را با شما در ميان بگذارم شايد شما بتوانيد مرا كمك كنيد خودم كه هر كاري كردم و هر راهي را كه بلد بودم امتحان كردم ولي نشد و اما مشكل :من در شبانه روز حدود 12 ساعت مي خوابم مشكل من خواب زياد من است كه مرا بسيار آزار مي دهد تمام اعتماد به نفسم را گرفته چون تا الان نتوانستم مشكلم را حل كنم البته من كمي افسرده هستم و مي خواهم اين مشكل را نيز حل كنم ولي اكنون مشكل من خواب زياد است كه مرا بسيار ناراحت مي كند وقتي مي خوابم با خود مي گويم كه امروز بعد از نماز ديگر نمي خوابم ولي به محض خواندن نماز به رختخواب رفته و مي خوابم من از نور مصنوعي مانند لامپ و غيره در صبح بدم مي آيد و مرا به ياد روزهاي درس خواندن مي اندازد كه آن روزها هم به حالت زجر آوري مجبور بودم بيدار بمانم و درس بخوانم گرچه قبول شدم ولي خاطره بد درس خواندن اجباري در صبح هيچ گاه رهايم نمي كند شما را به خدا مرا راهنمايي كنيد تا اين عادت زشت را كنار بگذارم. من 24 ساله هستم؟
پاسخ : براى غلبه بر پرخوابى در اولين قدم به توصيه‏هاى زير عمل كنيد. بايد علل زمينه‏اى پرخوابى را برطرف كرد كه برخى از آنها عبارتند از: 1- پرخورى در شب از مهمترين عوامل پرخوابى است، لذا سعى كنيد شب‏ها به حداقل غذا اكتفا كنيد. 2- اگر طبع شما سرد است از خوردن غذاهايى مثل ماست، بادمجان، ترشيجات و غيره كه طبيعتا سرد هستند و موجب تشديد خواب‏آلودگى مى‏شود بپرهيزيد و اگر طبيعت شما گرم است از غذايى كه طبيعت گرم دارند نيز اجتناب كنيد كه براى اين گروه افراد اين دسته غذاها موجب پرخوابى مى‏گردد. 3- غذا را سرشب ميل كنيد كه تا موقع خواب هضم شده باشد. 4- در صورت امكان از خواب قيلوله (قبل از ظهر) يا خواب بعد از ظهر بهره‏مند باشيد. 5- فعاليت‏هاى شديد بدنى در روز با خواب‏آلودگى و افزايش خواب همراهند و گريزى از آنها نيست، لذا اگر اين نوع فعاليت‏هاى شما زياد است آنها را تعديل كنيد. 6- با برنامه‏ريزى دقيق سعى كنيد به تدريج از ميزان خواب خود بكاهيد. مثلاً جدولى نظيم كنيد كه به مدت يكماه از طول خواب خود يك ساعت كم كنيد. هر 5 روز 10 دقيقه (5 دقيقه از ابتدا و 5 دقيقه از انتها) از خواب خود بكاهيد و در 5 روز بعد اين مقدار را دوبرابر كنيد تا ظرف 30 روز 60 دقيقه از خواب شما كاسته شده باشد و به اصطلاح عادت شكنى تدريجى داشته باشيد. بعد از يك ماه اگر باز هم مدت خواب شما زياد است به همين ترتيب از طول آن بكاهيد. در عين حال ميزان كاهش نبايد از حد مورد نياز بدن افزون‏تر شود. 7- توجه داشته باشيد كه براى انسان‏هايى مانند شما 7 تا 6 ساعت خواب ضرورى است و اگر كاستن از خواب موجب افت وقت و كارآيى روزانه شما مى‏شود هرگز در صدد كاهش ميزان خواب خود برنياييد. 8- پس از نماز صبح يک برنامه مشترک با يکي از دوستان خود تنظيم کنيد، مثلا قرار بگذاريد با يکديگر مباحثه علمي داشته باشيد يا ورزش کنيد و يا ... در پايان لازم به ذکر است که گاهي پرخوابي ناشي از يک مشکل روحي است. همان طور که خودتان نيز فرموديد، تا حدودي دچار افسردگي شده ايد. يکي از عوارض افسردگي، پرخوابي است البته تشخيص افسرده بودن نيازمند دقت و بررسي بيشتري است و به محث غمگين بودن فرد نمي توان به کسي برچسب افسردگي زد. بنابراين براي مقابله با اين وضعيت روحي بايد توضيح بيشتري ارائه فرماييد تا اطلاع دقيق تر از ويژگي ها و حالات روحي تان براي حل آن نکات لازم را خدمتتان عرض کنيم.
کد سوال : 2683
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : مشكلات عديده اي دارم ،احساس حقارت و اضطراب ،افسردگي و حساسيت بيش از حد ،استمناءافت تحصيلي و... 23 سال دارم دانشجوي رشته جغرافي هستم در خانواده اي متوسط به پايين از نظر اقتصادي زندگي مي كنم فرزند ششم هستم و هشت برادر دارم ايام كودكي ام را به خاطر اختلاف پدرم با ديگران با تحقير ،سرزنش و آزار و اذيت اطرافيان سپري كردم و همواره نگران بوده ام كه از جانب ديگران به من آسيبي نرسد. چون كوچكتر از بقيه بودم اجازه انجام هيچ كاري را نداشتم و همواره برادرانم و اطرافيانم مرا فردي بي عرضه ، دست و پا چلفتي ، اضافي ، به درد نخور و ترسو صدا مي زنند . جرات دست زدن به هيچ كاري را ندارم و تا به حال تجربه مفيدي نداشته ام حتي دوچرخه سواري يا چاي دم كردن را بلد نيستم و ... همواره نگران تحقير ديگرانم و به شدت احساس حقارت مي كنم 12 سال است كه از اضطراب رنج مي برم و تقريبا تمام اوقات مضطربم و از ديگران فراريم و خود رابسيار كمتر از ديگران تصور مي كنم . 9 سال است كه روزانه يا هر چند روز يك بار استمناء مي كنم بسيار حساس ، ضعيف ،زود رنج و ضعيف و درون گرا شده ام به سادگي ناراحت و عصباني مي شوم اما نمي توانم آنرا بروز دهم در نوجواني اطرافيان هنگام نماز مرا اذيت مي كردند و نمازم را به هم مي زدند و مرا استهزا مي كردند. از ترس ديگران در بيقوله ها نماز مي خواندم كه آن هم ديگر الان نيست.به خاطر اضطرابم در كلاسهاي درس شركت نمي كنم و وضعيت تحصيلي بسيار بدي دارم و سه ترم است كه مشروط مي شوم از اين زندگي خسته شده ام و شما آخرين اميد من هستيد. اگر اميدي به بهبودي نداشتم با شما تماس نمي گرفتم . به ورزش بسيار علاقه مند هستم اما نوعي مانع دروني يا ترس مانع فعاليت من مقابل ديگران مي شود . تا به حال چند بار به روان پزشك و مشاور مراجعه كردم اما مشكل چنداني از من حل نكرده اند. وضعيت اقتصادي بدي دارم. به محض شروع مطالعه اضطراب سراسر وجودم را فرا مي گيرد و تمركز را از من مي گيرد؟
پاسخ : دانشجو گرامي فرموده ايد اميد به بهبودي دارم به نظر مي رسد اين كليد موفقيت شما ست ، علي رغم وجود برخي مشكلات در دوران كودكي و در زمان حاضر احساس مي كنيد مي توانيد خود را و موقعيت و شرايط موجود را تغيير دهيد . اگر اين احساس را حفظ و تقويت نماييد مطمئنا قادر مي شويد بر تمام مشكلات فايق آييد ، شايد شما هم خوب بدانيد كه روانپزشك ، مشاور، خانواده ، دوستان، اساتيد و ... نمي توانند به جاي من و شما كاري انجام دهند آنها صرفا يك راهنما بيش نيستند . اين خود شما هستيد كه پس از اميد به حل مشكل، عملا گام برداريد و به نكات و دستورالعمل هاي پيشنهادي آنها جامه عمل بپوشانيد و احساس خستگي نكنيد و تا زماني كه به نتيجه و هدف نرسيده ايد دست از تلاش برنداريد. ما نمي دانيم دستورالعمل و راهكارهايي مشاورين و روانپزشكان چه بوده است. ولي حدس مي زنيم مانع عمده در راه رسيدن به حل مشكل كم همتي و عدم تلاش خودتان بوده است. حداقل آنكه پس از چندي، خسته شده ايد و پشتکار لازم را نداشته ايد. بنابراين اگر مي خواهيد نکات و مطالبي که ما هم برايتان خواهيم گفت ناتمام رها کنيد و اظهار عجز و ناتواني و يا احساس خستگي كنيد مشكل به جاي خود باقي خواهد ماند بلكه به قول خودتان آخرين اميدتان را نيز از دست خواهيد داد. كه البته ما قبول نداريم كه اين آخرين اميدتان باشد و اصولا اين نگرش كه فردي يا مركزي را آخرين نقطه و آخر خط بدانيد صحيح نيست زيرا همه اين اسباب و وسايل مادي انساني و غير انساني در دست قدرت خداوند است. موفقيت شما در گرو آن است كه به طور دقيق و كامل به 3 موضوع محوري و اساسي زير توجه كنيد و با عمل به راهكارهاي ارائه شده به حل مشكلات خود بپردازيد ؛ شكي نيست در اين راه بايد تلاش زيادي داشته باشيد و هرگز احساس خستگي نكرده بلكه هميشه اميد به حل آنها را در خود زنده نگه داشته و بدانيد كه رسيدن به قله هدف تدريجي است نه آنكه گمان شود يك شبه از همه مشكلات نجات پيدا مي كنيد اما آن موضوع محوري عبارتند از: 1. تقويت اعتماد به نفس 2. تقويت اراده 3. اجتناب از خودارضايي (استمنا) طبيعي است كه براي رسيدن به آنها امكان پذير است . ابتدا به ترتيب اهميتي كه امور فوق دارد مادر اين نامه به يكي از آن موضوعات مي پردازيم و در صورت همكاري شما و اطمينان پيدا كردن از اينكه به مطالب بيان شده پاي بند بوده و مقدمات آن را فراهم كرده ايد. به موضوعات دوم و سوم و راهكارهاي هر كدام خواهيم پرداخت. بنابراين مقدارى درباره عوامل و عللى كه موجب تضعيف اعتماد به نفس مى‏شود و سپس راهكارهايى جهت تقويت آن بحث مى‏كنيم. 1. يكى از مهمترين عوامل كه موجب بى‏اعتمادى به خود مى‏شود توجه به جنبه‏هاى منفى خود و بزرگ‏نمايى كاذب آنهاست. گاهى اوقات انسان مسائل بسيار كوچك و فرعى را آنقدر براى خود بزرگ جلوه مى‏دهد و سرنوشت زندگى خود را به آن گره مى‏زند و خود را دريك بن بست قرار مى‏دهد مثلاً بعضى از جنبه‏هاى ظاهرى و مسائل مادى اگر جنبه محورى در زندگى انسان پيدا كرد طبيعى است كه چنين پيامدهايى خواهد داشت. 2. توجه نكردن به توانايى‏ها و جنبه‏هاى مثبت زندگى عامل ديگرى است كه باعث كاهش اعتماد بنفس مى‏شود. 3. بى توجهى به نعمت‏هايى كه خداوند در اختيار انسان قرار داده مانند بدن سالم، استعداد خوب، موفقيت تحصيلى. 4. گناه و معصيت نيز نقش زيادى در بى‏اعتماد به خود و تضعيف اراده و ايمان انسان دارد. 5. سرزنش از ناحيه پدر و مادر و ديگر اعضاى خانواده. 6. وجود چنين مشكلى در ديگر اعضاى خانواده بويژه پدر و مادر نيز به احتمال زياد به فرزندان سرايت مى‏كند يا به عبارت ديگر فرزندانى كه والدين آنان ضعف اعتماد به نفس دارند با آنها همانند سازى مى‏كنند و آنها نيز دچار اين مشكل مى‏شوند. 7. نااميدى از آينده و يأس از رحمت خداوند متعال و... آنچه بيان شد در واقع بعضى از عوامل خود كم‏بينى و ضعف اعتماد به نفس مى‏باشد اينك به بيان راهكارهايى براى مقابله با اين عوامل و تقويت اعتماد به نفس اشاره مى‏شود. 1. توجه به جنبه‏هاى مثبت و توانائيها كه داريد. سعى كنيد در يك دفترچه‏اى جنبه‏هاى مثبت خود را يادداشت كنيد و در صورت كشف جنبه‏هاى مثبت ديگر به آنها اضافه كنيد مثلاً موفقيت تحصيلى ـ سلامتى بدنى و روانى، اهل ايمان بودن از خانواده‏اى مذهبى بودن ـ مادر وپدر پاكدامن داشتن و اهل نماز و روزه بودن اينها همه از جنبه مهم و برجسته‏اى است كه حتما شما آنها را داريد و توجه به آنها بسيار اميدبخش و نويد دهنده است. آن نکات و توانايي هاي مثبت را بعد از يادداشت کردن هر روز مطالعه کنيد و ضمنا براي ما نيز ارسال کنيد. 2. توجه به اين نكته كه بين انسانها تفاوت وجود دارد و افراد از نظر استعداد، قيافه و شكل ظاهرى، خانواده، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى با يكديگر تفاوت دارند و پذيرفتن اينكه وجود چنين تفاوتهايى امرى طبيعى است. 3. معاشرت با افراد متدين و اشخاصى كه به زندگى اميد دارند و اجتناب از افراد منفى باف و نا اميد و كساني كه هر وقت كنار آنها قرار مى‏گيرى از زندگى ابراز نارضايتى مى‏كنند. 4. انسان بايد به نقاط ضعف و قوت خود پى ببرد و در آن حدى كه واقعاً هست، خود را بشناسد. و زمانى كه خود را شناخت، به خود هويّت بدهد و به نقاط قوّت خود اعتماد داشته باشد. همچنين خود را حقير و ضعيف فرض نكند؛ بلكه در حد لياقت و استعدادى كه در خود مى‏بيند خود را مقتدر و توانا ببيند و به عبارت ديگر ارزش‏هاى وجودى خويش را باور كند. در اين راستا پيشنهاد مى‏شود با افرادى كه سخن آنها به شما هويت مى‏بخشد، نزديك شويد و با آنان حشر و نشر داشته باشيد. ديگران نيز در هر پايه و مقامى كه باشند در همان حد خود محترمند؛ نه آنها را بيشتر از آنچه هستند بالا بريد و نه كمتر از آنچه هستند، فرض كنيد. و در حد شأن خودشان نمره بدهيد. در آن صورت معنا ندارد خودتان را پشه‏اى در برابر پيل فرض كنيد تا دچار اضطراب شويد. 5. نوعاً هيچ دليلى براى اضطراب انسان وجود ندارد. حتى اگر از خودش هم سؤال كند كه چرا من مضطرب هستم؟ جواب قانع كننده‏اى نمى‏يابد. بنابراين شايسته است اين سؤال را مطرح نمايد كه اضطراب من براى چيست؟ ديگران نيز نظير خود من انسانى درس خوانده بوده و در قضاوت نيز با انصاف هستند و به ارزش كار من واقف خواهند بود. به چه دليل نگران و مضطرب باشم؟ 6. يكى از علل اضطراب در رويارويى با افراد، كمى ارتباط با اجتماع است. در اين راستا پيشنهاد مى‏شود كه در مجامع حضور فعال داشته باشيد وبه شخصيت‏ها نزديك شويد. با آنها صميمى شده و سؤال كنيد. داوطلب سمينار در كلاس شويد. وقت سؤال در صدد پرسيدن باشيد. بهتر است در اين صورت سؤال خويش را از قبل طرح كنيد و تمام جوانب آن را بسنجيد. 7. گاهى عدم اعتماد به خاطر ترس از استهزاى ديگران است. اولاً اين را بدانيد كه اگر شما اصول گذشته را رعايت كنيد كسى شما را استهزانمى‏كند. ثانياً فرض كنيد در نهايت كسى هم بخندد يا جمله‏اى بگويد. چرا شما از اين گونه مسائل مضطرب مى‏شويد؟ در عين حال اگر ضعفى در كاربوده، سعى كنيد براى بار ديگر آن را جبران نماييد. نكته‏اى كه در اينجا بسيار اميدوار كننده است، اينكه اصولاً اين حالات پايدار نيست؛ بلكه ممكن است تا مدتى سراغ انسان بيايد ولى بر اثر تمرين و مهارت و با گذشت زمان و تغيير شرايط، كم‏كم انسان حالت طبيعى خود را پيدا خواهدكرد. در خاتمه توجه داشته باشيد كه بسيارى از اين حالات كه ذكر كرده‏ايد، زودگذر و مربوط به يك مقطع سنى خاص است و با مرور زمان برطرف خواهد شد و جاى نگرانى وجود ندارد. فقط همان‏گونه كه خود شما به اهميت مسائل جوانان واقف هستيد، بايد به توصيه‏هايى كه خدمتتان عرض شد توجه و عمل نماييد. در زندگى نه خيلى سخت‏گير باشيد و نه خيلى سهل‏انگار و بى‏تفاوت. مشكلات را بزرگ نكنيد و مطمئن باشيد كه خداوند سخت‏تر از اينها را حل كرده و مى‏كند. باور داشته باشيد كه خير و شر و منفعت و ضرر ما به دست خداى كريم قادرمهربان است و بسيارى از نگرانى‏هاى ما بى‏مورد است. همان‏گونه كه بزرگ‏ترها بيشتر مسائل ما را داشته و با موفقيت از آن مراحل گذشته‏اند، ما نيز خواهيم گذشت. سعى كنيد با افرادى متعادل معاشرت و رفاقت داشته باشيد و با مردم و دوستان خود مدارا كنيد. بدانيد كه هيچ وقت همه چيزها بر وفق مراد انسان جمع و محقق نخواهد شد و اين ما هستيم كه بايد با صبر و حوصله و سياست قدم به قدم، به طرف آينده‏اى هر چه مطلوب‏تر پيش رويم. دل خود را با اين فكر مشغول داريد كه خداوند خيرخواه ما است و همواره با عنايات خود، ما را فراموش نمى‏كند و.... هرگز انديشه شكست را به خود راه ندهيد بلكه هميشه اميدوار باشيد اميد انسان را زنده نگه مى‏دارد و در مقابل مشكلات و سختى‏ها به انسان توان مى‏دهد سعى كنيد از زندگيتان لذت ببريد. از فرصت ها و موقعيت هاي خود استفاده بهينه كنيد. سعي كنيد استعدادهاي خود را شكوفا كنيد. در مرحله اول خود را بشناسيد و بعد هم استعدادها و علايق و توانايي هايتان را ظاهر سازيد. همين امر موجب عزت نفس و مورد احترام واقع شدن شما خواهد شد و اين تا اندازه اي اميدواري شما را بيشتر خواهد كرد. همان طور که در بالا اشاره شد در پاسخ به نامه دومتان که انشاءالله براي ما ارسال خواهيد کرد، به دو موضوع تقويت اراده و اجتناب از خودارضايي صحبت خواهيم کرد. منوط به اين که نکات فوق را مورد دقت و توجه قرار دهيد و گزارشي از آن را براي ما ارائه دهيد. بنابراين منتظر نامه دوم شما هستيم تا با همکاري و همفکري همديگر به يک نتيجه سودبخش و مفيدي نائل آييم که آن هم کاملا امري شدني و ممکن است.
کد سوال : 2684
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : در مجلسي كه به وسيله حروف و نعلبكي احضار روح مي كردند شركت كردم اما اصلا نتوانستم باور كنم كه اين روح است كه دارد نعلبكي را روي حروف حركت مي دهد و مرتب از او سؤال مي كردم كه آيا شما جن هستيد. و او جواب مي داد نه. آيا روح مي تواند به اين راحتي از عالم ملكوت پايين بيايد يا اينكه كسي كه احضار شده بود در حقيقت يك جن بود ؟اضافه مي كنم كه او بعضي سوالها را اشتباه جواب مي داد و همچنين نمي توانست سؤالي را كه در ذهن ما بود و بر زبان نمي آورديم را جواب درست بدهد؟
پاسخ : ادله مختلف فلسفى، حسى و تجربى بر اثبات وجود روح اقامه شده است. هم‏چنين نمى‏توان امكان ارتباط با ارواح را از طريق صحيح علمى براى افراد خبره در اين كار، انكار كرد. از سخنان پيشوايان بزرگ اسلام نيز امكان اين موضوع ثابت مى‏شود، ولى سخن در اين جا است كه تنزّل دادن مسأله‏اى به اين مهمى تا آن جا كه هر كس براى سرگرمى و تفريح نعلبكى يا استكان يا ميز گرد چرخانى درست كرده و مشتى مرد و زن و كوچك و بزرگ دور آن جمع شوند؛ يك شب روح بوعلى‏سينا را حاضر كنند و شب ديگر مزاحم زكريّاى رازى گردند و شب سوم انيشتاين را حاضر كنند و...گل بگويند و گل بشنوند و از تاريخ زايمان خانم گرفته تا صحت و بطلان مذاهب و اديان و مكتب‏هاى فلسفى سخن به ميان آورند و آن ارواح نيز براى اين كه خاطر خطير سؤال كنندگان مكدّر نشود و از آنها نرنجند، طبق ميل و علاقه آنها پاسخ دهند و...؟! البته ارتباط با ارواح را به عنوان يك واقعيت مى‏توان پذيرفت؛ ولى نبايد از نظر دور داشت كه اين مسأله مورد سوء استفاده عده زيادى قرار گرفته و يك واقعيت با هزاران اوهام به هم آميخته شده است. از اين‏رو از ميان هزاران مدّعى شايد تنها يكى راستگو باشد. براى نمونه شما از آن روح سؤال‏هاى كلى كه پاسخ آن امكان تطبيق بربسيارى از جزئيات را دارد نپرسيد و بر پاسخ به سؤالات خصوصى خود اصرار ورزيد؛ مثلاً اسم چند تن از دوستان خود را در دفتر تلفن خويش در نظر بگيريد و شماره تلفن آنها را بپرسيد يا از خصوصيات و علايم اتاق‏تان سؤال كنيد.در غير اين صورت كلى گويى‏هايى از قبيل «خطرى براى شما پيش آمده كه به خير گذشته است و مواظب باشيد تكرارنشود» يا «در بچگى كسالتى پيدا كرديد كه خيلى شما را ناراحت نمود» يا «اسرار خود را به همه كس نگو» يا«خواب‏هاى خوشى خواهيد ديد» يا «مسافرى در سفر داريد كه در آينده نزديكى باز مى‏گردد» يا «زياد براى بعضى مطالب غصه نخوريد كم كم درست مى‏شود» و... اين كلى گويى‏ها دليل بر عدم واقعيت ارتباط است. روشن است كه هر كس معمولاً مسافرى در سفر دارد و يا خواب‏هاى خوب و بدى هم مى‏بيند و براى پاره‏اى از مطالب هم غصهمى‏خورد و... . اما چرا نعلبكى و يا ميز حركت مى‏كند؟ ممكن است حركت آن معلول تمركز نيروى فكرى خود شخص و تأثيرناخودآگاه آن بر روى اعصاب دست وى باشد نه توسط روح. ازاين‏رو حركت غالبا موافق طرز تفكر و نوع تمايلات آن شخص يا اشخاص است نه موافق روحى كه مدعى ارتباط با او هستند و در برخى موارد هم معلول به كارگيرى ترفندىاز طرف آن شخص است. براى اطلاع بيشتر ر.ك: ارتباط با ارواح، آيت‏اللّه‏ناصر مكارم شيرازى.
کد سوال : 2685
موضوع : اطلاعات عمومي
پرسش : لطفا كتب مناسبي در موارد زير به بنده معرفي نماييد: عقايد اسلامي - دين شناسي - اخلاق و خود سازي و آداب اسلامي - احكام دين - زن شناسي و مرد شناسي -انتخاب همسر -اداره زندگي مشترك و تربيت فرزند - وضعيت اجتماعي و اقتصادي سياسي جامعه جهاني و جامعه امروز ما.
پاسخ : اعتقادي: 1-سري جهان بيني توحيدي شهيد مطهري 2-سري عقايد جعفر سبحاني 3- بررسي مسائل كلي امامت ابراهيم اميني 4-رهبران راستين شهيد هاشمي نژاد 5-آفريدگار و آفريده ناصر مكارم شيرازي 6-سري عقايد و شناخت محمدي ري شهري 7-نقش ائمه در احياي دين علامه عسكري 8- پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك محمد تقي مصباح 9-راه شناسي محمد تقي مصباح 10-راهنما شناسي محمد تقي مصباح 11-آموزش فلسفه ج 1 و 2محمد تقي مصباح 12- اصول فلسفه و روش رئاليسم علامه طباطبائي - شهيد مطهري 13-علل گرايش به ماديگري شهيد مطهري 14- امامت و رهبري شهيد مطهري 15-معالم المدرستين علامه عسکري 16-عبدالله بن سبا علامه عسكري معرفت: - سرشت انسان، علي شيرواني - مقالات، استاد محمد شجاعي، ج 1 - دروس معرفت نفس، حسن زاده آملي، ج 1 - شرح غرر الحکم، خوانساري، ج 1 - علم اليقين، فيض کاشاني، ج 1 معرفت نفس: 1- مسئله شناخت، استاد شهيد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران 2- معرفت شناسي در قرآن، حضرت آيت الله جوادي آملي، مرکز نشر اسراء، قم 3- معرفت شناسي، حسن معلمي، کانون انديشه جوان، تهران 4- آموزش فلسفه، استاد مصباح يزدي، جلد اول، سازمان تبليغات اسلامي، تهران 5- معرفت ديني از منظر معرفت شناسي، علي رباني گلپايگاني، کانون انديشه جوان 6 - سرشت انسان. شيروانى، 7 - دروس معرفت نفس حسن‏زاده آملى، حسن، 8 - مقالات، ، ج 1و2 و 3.شجاعى، محمد، 9 - الميزان، ج 6، ص 163 - 169 طباطبايى، سيدمحمدحسين، خودسازى: 1- خودسازى يا تزكيه نفس، ابراهيم امينى 2- خودسازى، شهيد باهنر 3- خودسازى، محمد يزدى 4- جهاد با نفس، ج 3، حسين مظاهرى 5- نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي آيت الله مهدوي كني عرفان: 1- آداب الصلوة , امام خمينى 2- چهل حديث ,امام خمينى 3- المراقبات , ميرزا جواد ملكى تبريزى 4- اسرار الصلوة , ميرزا جواد ملكى تبريزى 5- رساله لقاءالله , ميرزا جواد ملكى تبريزى 6- رساله لب اللباب , علامه طهرانى 7- رساله سير و سلوك بحرالعلوم 8- سير و سلوك , يك بانوى ايرانى (مجتهده امين) 9- اسرار عبادات , آيت‏اللّه‏جوادى آملى 10- عرفان اسلامى , شهيد مطهرى 11- نامه‏ها و برنامه‏ها , حسن زاده آملى 12- در آسمان معرفت , حسن زاده آملى جبر و اختيار: 1 - «جبر و اختيار»، استاد جعفر سبحانى 2 - «جبر و اختيار» زين‏الدين قربانى 3 - «جبر و اختيار» محمد تقى جعفرى 4 - «انسان و سرنوشت» شهيد مطهرى 5 - الميزان في تفسير القرآن، ج 7، ص 18 به بعد و نيز ج 3، ص 12 به بعد 6 - جبرهاي اجتماعي و اختيار يا آزادي انسان، ژرژ گورويچ، ترجمه: حسن حبيبي 7 - اصول فلسفي و روش رئاليسم، علامه طباطبايي، ج 3 8 - تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 5، ص 254 9 - خيرالاثر در رد جبر و قدر ، آيت الله حسن زاده آملي 10 - عدل الهي، استاد مطهري 11 - آموزش عقايد ، آيت الله مصباح 12 - آموزش كلام اسلامي ، محمد سعيدي مهر ازدواج: 1- جوانان و انتخاب همسر على اكبر مظاهرى 2- ازدواج آسان و شيوه همسردارى محمد محمدى اشتهاردى 3- ازدواج آسمانى على اكبر مظاهرى 4- ازدواج پايدار كاظمى حقيقى 5- ازدواج در اسلام مصطفى كاشفى خوانسارى 6- ازدواج و روابط زن و مرد نجفى يزدى 7- پيوند دو قلب يا راهنماى ازدواج مهدى پاكزاد 8- جوانان و ازدواج - زندگى بهتر سيد احمد واحدى 9- جوانان، ازدواج و مسايل جنسى روح اللّه‏ خالقى 10- راهنمايى ازدواج بهزاد رحمتى 11- همسران برتر، غلامعلى افروز 12- انتخاب همسر، ابراهيم امينى 13- ازدواج مكتب انسان‏سازى، دكتر پاك‏نژاد تربيت فرزند: 1- تربيت کودک، ابراهيم اميني 2- راه تربيت، مجيد رشيد پور، انتشارات انجمن اولياء و مربيان 3- آشنايي با تعليم و تربيت اسلامي، مجيد رشيد پور، انتشارات انجمن اولياء و مربيان 4- روانشناسي و تربيت کودکان و نوجوانان، دکتر غلامعلي افروز، انتشارات انجمن اولياء و مربيان 5- تربيت طبيعي در مقابل تربيت عاريه اي، عبدالعظيم کريمي، انتشارات انجمن اولياء و مربيان 6- والدين و مربيان مسؤول، رضا فرهاديان، انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم 7- خانواده و دشواري هاي رفتاري کودکان، دکتر علي قائمي، انتشارات انجمن اولياء و مربيان 8- مجموعه كتاب هاي خانواده، انتشارات انجمن اولياء و مربيان 9- پرورش مذهبي كودكان، دكتر علي قائمي 10- آزادي كودك و حدود آن، دكتر علي قائمي 11- اصول و روشهاي تربيت در اسلام ، احمدي ،سيد احمد ، تهران : انتشارات انجمن اولياء و مربيان ، 1373 12- اسلام و تعليم و تربيت ،حجتي ، سيد محمد باقر ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1368 13- گفتارهائي پيرامون اثرات پنهان تربيت آسيب زا ،كريمي ، عبدالعظيم ، تهران : انتشارات انجمن اولياء و مربيان ، 1373 14- با تربيت مكتبي آشنا شويم ، مظلومي، رجبعلي ، تهران : انتشارات امير كبير، 1366 15-جايگاه پرورش حسِ ديني در تربيت كودكان نويسنده : محمد قمي فر زن: 1- زن در آيينه جلال و جمال، آيت‏الله جوادى آملى 2-زن از ديدگاه امام على(ع)، اثر علامه جعفرى 3- خرد زيبا تأليف آقاى محمدرضا رجب‏نژاد 4- فضيلت زنان تاليف آقاي مظلومى 5- زن در اسلام علامه طباطبايى 6- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهرى 7- مسأله حجاب استاد شهيد مطهري 8- كتاب نقد شماره هاي 12 و 17 و 29 و 30 9- منزلت زن در انديشه اسلامي محمد فنايي اشكوري 10- بررسي پاره اي از شبهات زن در نگاه امام علي عليه السلام ، علي سائلي 11-روانشناسي زن در نهج البلاغه ، مريم معين الاسلام - ناهيد طيبي سياست: 1- احمد جهان‏بزرگى، اصول سياست و حكومت 2- محمدباقر حشمت‏زاده، مسائل اساسى علم سياست 3- محمد جواد نوروزى، نظام سياسى اسلام 4- مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، فلسفه سياست 5- عبدالحسين خسروپناه، جامعه مدنى و حاكميت دينى 6- آيت‏الله‏مصباح يزدى، پرسش‏ها و پاسخ‏ها
کد سوال : 2686
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چرا در اكثر آيات قرآن از جمله آيات سوره الرحمن نظير آيه شريفه «حور مقصورات في الخيام » يا آياتي نظير آيه شريفه «حور عين كامثال اللولوء المكنون جزاء بما كانوا يعملون » مخاطب وعدهاي نويد بخش مردان هستند و بخش عظيم ديگر انسانها يعني زنان اين گونه( يعني در نيل به پاداش صرف نظر از وعده هاي پاداشي مشترك مرد و زن مانند زنان در آيه هاي نظير آيه هاي ياد شده فوق به طور اخص مورد خطاب قرار بگيرند )مخاطب وعده هاي نويد بخش واقع نشده اند؟
پاسخ : قرآن‏پژوهان، خطاب‏هاى قرآن را به دو دسته تقسيم نموده‏اند: 1. خطاب ويژه مرد يا زن، (مانند: (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ...» V}(بقره (2)، آيه 233.){V و (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ...») V}(همان، آيه 216.){V 2. خطاب مشترك، (مانند: (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِى الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى‏ أَلاَّ تَعُولُوا * وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً» V}(نساء (4)، آيه 3 و 4.){Vو (وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً» V}(همان، آيه 32.){V) خطاب‏هاى مشترك در قرآن دو گونه است: گاهى با عنوان فراگيرى مانند واژه «ناس»، «انسان» و «مَنْ» موصول عموم انسان‏ها را خطاب مى‏كند، (مانند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» V}(بقره (2)، آيه 21.){V و «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً» V}(نساء (4)، آيه 1.){V و...) و گاهى در ظاهر از لفظ مذكر استفاده مى‏كند؛ ولى اعم از زن و مرد را خطاب مى‏نمايد (مثل: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» V}(نساء (4)، آيه 136.){V، (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» V}(نساء (4)، آيه 47.){V، (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» V}(احزاب (33)، آيه 21.){V و...) درباره شيوه اخير بايد به نكاتى توجه كرد: يك. خطاب‏هاى قرآن در مورد مرد و زن يكسان است؛ گرچه صيغه‏هاى آن مذكر است. اين مسأله به جهت قاعده ادبى «تغليب» است. در زبان‏هايى مانند عربى كه براى مرد و زن، دو گونه فعل وجود دارد (مذكر و مؤنث)، در مواردى كه جمع مورد نظر باشد، صيغه مذكر به كار مى‏رود. بنابراين (يا ايها الذين آمنوا» هم شامل زنان مى‏شود و هم مردان. از اين رو تاكنون هيچ مفسر و يا آشنا به زبان و ادبيات، نگفته است كه مجموعه خطاب‏هاى قرآن اختصاص به مردان دارد. دو. اين‏گونه سخن گفتن در ميان انسان‏ها معمول است و اختصاصى به قرآن ندارد؛ به خصوص در مقام قانون‏گذارى از الفاظ و ضماير مذكر استفاده مى‏شود، ولى معناى عموم اراده مى‏گردد. سه. سخن گفتن قرآن با زنان، برخاسته از نگرش آن به ارزش‏هاى انسانى و رعايت حرمت زنان است. طبيعى است كه مؤدبانه و عفيفانه سخن گفتن با زنان، يكى از راه‏هاى حفظ حرمت آنان است. اين به معناى عقب‏نگه‏داشتن نيمى از انسان‏ها نيست؛ زيرا اين‏گونه سخن گفتن، نشانگر نوعى احترام و ارج نهادن به مقام شامخ آنان است؛ چنان كه همين شيوه براى احترام به بزرگ‏تر در ميان انسان‏ها معمول است. واژه حور از نظر لغت به معناى مطلق خروج از حالت سابق و تبديل به گونه جديد است. براى آگاهى بيشتر ر.ك: مصطفوى، حسن، التحقيق فى كلمات القرآن، ج 2، ص 335. اما در تبديل به گونه جديد دو نظر ميان مفسران است. گروهى از جمله علامه طباطبايى بر اين عقيده‏اند كه: دقت و توجه درباره اوصافى كه در قرآن مجيد براى حور بيان گرديده، چنين استفاده مى‏شود كه اين تبديل به گونه اوصاف زنانه است نه به موجودى كه آثار و اوصاف مردانه را در بر داشته باشد، به همين جهت به نظر مى‏رسد كه مراد از حور طائفه مونث باشد نه طائفه مذكر، (ترجمه الميزان، ج 18، ص 240 و ج 19، ص 223 و 247). اما اين كه پس پاداش زنان مومن در بهشت چيست؟ در منابع كلامى و روايى چنين آمده كه در روز قيامت، اگر مرد زن مؤمن، اهل بهشت بود همو را اختيار مى‏كند و اگر از اهل جهنم بود مردى را از ميان مردان بهشتى برمى‏گزيند. شايد فلسفه اين كار اين باشد كه زن برخلاف مرد از نظر طبيعت تعددپذير نيست. به همين جهت مردى را انتخاب مى‏كند. اما گروهى از جمله استاد آيت‏الله‏مكارم شيرازى در مقابل مدعى‏اند كه حورالعين مى‏تواند مذكر هم باشد، براساس اين نظر شايد علت اين كه اوصاف حورى به كار رفته در قرآن بر مؤنث دلالت مى‏كنند نه بر مذكر، به اين جهت بوده است كه گفتگو و محاوره در آن آيات با طائفه مردان مؤمن بوده است نه با زنان مؤمن دنيوى، لذا اسلوب محاوره اقتضا داشت كه چنين اوصافى براى موجودات فوق ذكر شود. از مضمون برخى آيات و روايات، چنين برمى‏آيد كه مسأله لذت‏هاى جنسى اختصاصى به مردان ندارد؛ بلكه زنان نيز در بهشت مى‏توانند براى خويش شوهرانى دلخواه برگزينند. اصطلاح «حور» نيز اختصاصى به زنان ندارد؛ بلكه حورهاى مذكر نيز در بهشت وجود دارند. براى نمونه به اين حديث توجه كنيد كه از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است كه فرمود: «در بهشت بازارى است كه در آن خريد و فروشى نيست، تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر كس كه تمايلى به آنان پيدا كند، از همان جا بر او وارد مى‏شود»، (بحار الانوار، ج 1، ص 148). در بهشت هم حوريان بهشتى وجود دارند كه از نعمت‏هاى بهشتى هستند و در دنيا نبوده‏اند. همچنين، زنان دنيا ـ كه اهل بهشت باشند ـ با زيبايى و شكوهى برتر از حوريان در بهشت حضور دارند؛ چنانچه مايل باشند به شوهران خويش مى‏پيوندند وگرنه هرگونه كه بخواهند عمل مى‏كنند.
کد سوال : 2687
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : همه ما مي دانيم كه خداوند منشا هر چيزي است و هر چيزي به دست اوست و هر بشري از غير او نشات مي گيرد اين حقيقت چگونه با حقيقت «لاحول ولاقوه الا بالله» قابل جمع است. و اينكه چرا برخي انسانها به راه خطا مي روند آيا خداوند آنها را به حال خود وا مي گذارند با توجه به اينكه مي گوييم هيچ جنبشي نيست مگر به نيروي خدا؟
پاسخ : در رابطه با قسمت اول سؤال كه چگونه با اينكه معتقديم خداوند منشأ همه چيز است هر بشرى از غير خدا نشأت مى‏گيرد و اين مسأله چگونه با «لا حول و لا قوه الاّ بالله» جمع مى‏شود بايد گفت كه هيچ منافاتى بين اين دو نيست و فلاسفه و متکلمان اين مسأله را با فاعليت طولي فاعل هاي غير خداوند در طول فاعليت خداوند حل مى‏كنند كه براى روشن شدن اين جواب بايد مسأله را بصورت گسترده‏تر مطرح كنم. مى‏دانيم يكى از اقسام توحيد، توحيد در خالقيت است كه از زير مجموعه‏هاى توحيد در فاعليت است توحيد در فاعليت اين است كه تنها مؤثر حقيقى و مستقل در عالم، ذات مقدس خداوند است و جز او هيچ موجود ديگرى فاعليت تام و مستقل ندارد و فاعليت هر فاعلى در سايه فاعليت خداوند است و هيچ فعلى در عالم واقع نمى‏شود مگر آنكه با اراده، به خواست او باشد و اين همان معناى معروف «لا حول و لا قوة الا بالله» است. و به تبع، توحيد در خالقيت به اين معنا است كه تنها خالق خداوند است همه هستى مخلوق اوست كه اين معنا با تأمل در رابطه ممكنات يا واجب مطلب روشنى است. چون همه عالم امكان، معلول است و تنها يك واجب الوجود، وجود دارد كه علت مطلق است حال تأمل در اين مطلب ممكن است سؤالى را در ذهن برانگيزد كه پس فاعليت و خالقيت بقيه موجودات چه مى‏شود آيا مثلاً آتش عليتى در خلق حرارت ندارد. آيا پدر و مادر نقشى در ايجاد فرزند ندارند و... در حل اين شبهه علما از فاعليت طولى بهره مى‏گيرند بدين معنا كه ممكن است در جايى چند فاعل در انجام فعل تأثير داشته باشد ممكن تأثير چند فاعل گاه در عرض هم است مثل اينكه چند نفر يك سنگ بزرگ را از زمين بلند كنند گاه در طول هم كه چند فاعل در ايجاد فعل تأثير دارند اما تأثير برخى وابسته به برخى ديگر است فاعلى كه مستقيماً و بالمباشره فعل را انجام داده لكن خود اين فاعل معلول و مسبب فاعل ديگرى است پس وقتى شخصى فعلى را انجام مى‏دهد چنين نيست كه يكسره از تحت اراده خداوند خارج و مستقل در فاعليت باشد بلكه اگر اراده الهى نباشد فعلى از اين فاعل صادر نمى‏شود. در نتيجه پس انحصار فاعليت استقلالى در خداوند و استناد افعال به فاعلهاى ديگر ناسازگارى نيست و بدون ارتكاب تناقض مى‏توان فعل واحدى را هم به خداوند و هم به مخلوقات نسبت داد. حال در بحث خالقيت و نشأت گرفتن انسانها از غير خداوند همين تبيين مشكل را حل مى‏كند. و هيچ منافاتى بين اين مطلب كه تنها خالق هستى و منشأ همه چيز خداوند است و منشأ بودن بعضى موجودات براى بعضى نيست چون ساير موجودات خالقيتشان جنبه استقلالى نداشته و تابع مشيت و اراده و اذن الهى است و در طول فاعليت حق است و معناى توحيد در خالقيت نفى خالقيت استقلالى از غير خداوند است لهذا در قرآن كريم از يك طرف خالقيت را به نحو كلى به خداوند متعال نسبت مى‏دهد «قل الله خالق كل شى و هو الواحد القهار» V}(رعد، آيه 66){V. «ذالكم الله ربكم خالق كل شى» V}(غافر، آيه 62){V و مانند «هل من خالق غير الله» V}(فاطر، آيه 3){V كه به صورت استقهام انكارى نفى خالقيت از غير خداوند مى‏كند. ولى با اين حال خلق را به موجودات ديگر هم نسبت مى‏دهد لكن اين خلق موجودات در طول خالقيت حق است و به مشيت و اذن الهى است. مثلاً درباره معجزات حضرت عيسى(ع) مي خوانيم: «و اذ تخلق من الطين کهيئه الطير باذني فتنفخ فيها فتکون طيرا باذني؛ آن گاه که به اذن من از گل چيزي به شکل پرنده مي ساختي پس در آن مي دميدي و به اذن من پرنده مي شود» V}(مائده، آيه 110). {V که در اين آيه شريفه افعال خلق، نفخ به حضرت عيسي(ع) نسبت داده شده لكن خداوند مى‏فرمايد اين خلق و نفخ تو همه به اذن من است و شما گر چه فاعليت و خالقيت داريد لكن همه به خواست و اراده من است و بصورت مستقل نيست. پس اينكه بشر از غير خداوند نشأت مى‏گيرد و معلول چيز ديگرى است با توجه به اينكه آن علت كه منشأ است خود معلول موجود ديگرى است تا به خداوند متعال برسد كه علت مطلق است علت ديگرى نيست و علة العلل مطلب درستى است و اينكه «لا حول و لا قوه الا بالله» هم صادق است چون علة العلل معاليل را با واسطه يا بى واسطه خلق نكند چيزى نيست تا تأثيرگذار باشد و اين متافانى يا اينكه خود اين وسائط نقش فاعليت و خالقيت داشته باشند ندارند. چون اين فاعليت در طول فاعليت حق و با اذن و اراده اوست. جهت مطالعه بيشتر در اين زمينه مى‏توانيد به كتابهاى كه در زمينه اصول عقايد (توحيد) نوشته شده مراجعه فرماييد مانند: ‏آموزش عقايد ج 1، استاد مصباح يزدى معارف قرآْن (3-1) ، استاد مصباح يزدى الهيات، استاد جعفر سبحانى آموزش كلام اسلامى آقاى محمد سعيدى مهر، ج 1 اما قسمت دوم سوال هم ريشه و منشأش به همان منشأ سوال اول بر مى‏گردد كه در جواب بايد گفت اين مطلب كه هيچ جنبشى نيست مگر به نيروى خداوند مطلب درستى است و مقتضاى توحيد در فاعليت و عموميت اراده و قدرت حق اين است كه هر فعل در عالم هستى محقق مى‏شود به اراده و قدرت خداوند و فعل خداوند است: «و الله خلقكم و ما تعملون؛ خداوند شما را و هر عملى را كه انجام مى‏دهيد آفريده است»V} (صافات، آيه 96){V «بل لله الامر جميعاً ؛ تدبير همه امور به دست خداوند است»V} (رعد، آيه 31){V و خداوند هرگز انسانها را به حال خود واگذار ننموده لكن خداوند از بين موجودات به انسان عقل و اختيار داده و راه هدايت و ضلالت را براى او تببين نموده حال برخى انسانها به اختيار خود راه صواب را انتخاب و بعضى راه خطا را انتخاب مى‏كنند «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا؛ ما راه را به او (انسان) نشان داديم خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) ياناسپاس» V}(انسان، آيه 3){V لكن يك شبهه مهم كه در اينجا مطرح مى‏شود اين است كه با توجه به عموميت اراده و قدرت و فاعليت خداوند پس تمام افعال انسان هم به قدرت و اراده و فاعليت خداوند است و ديگر جاى براى اختيار انسان باقى نمى‏ماند و بايد گفت كه انسان مجبور است و يا اينكه بگويم افعال اختيارى انسان از دائره اراده و قدرت و فاعليت حق بيرون است و انسان در افعال اختياري اش به خود واگذار شده (تفويض) و مسلمانانى كه دستشان از خرمن علم ائمه(ع) كوتاه بوده نتوانسته‏اند اين شبهه را به روشنى حل كنند لهذا بعضى از آنها مثل اشاعره قائل شدند كه انسان در افعال خود مجبور است و در اين زمينه با يكسو نگرى به بعضى آيات تمسك جستند. و از آيات مقابل كه براى انسان اثبات اختيار مى‏كنند و افعال را به انسان نسبت مى‏دهد غافل شدند كه اين نظريه بالوجدان باطل است. به قول مولوى: P} اين كه گويى اين كنم يا آن كنم {E}خود دليل اختيار است اى صنم {P و مستلزم تعالي فسادهايى است كه هيچ مسلمانى حتى خود اينها قائل نمى‏شوند. چون يا مجبور بودن انسان ديگر بعثت انبياء كتابهاى آسمانى - هدايت - ثواب و عقاب و تكليف و... معنايى نخواهد داشت و انسان مى‏شود يك عروسك خيمه شب بازى كه هيچ كاره است و گروه معتزله از اهل سنت چون ديدند عواقب جبر بسيار وخيم است به چاه تفويض افتادند و قائل شدند ما انسانها در افعال اختيارى بخود واگذار شده‏ايم و در اين حيطه خداوند هيچ نقشى ندارد. كه علامه طباطبايى مى‏فرمايد اشتباه اينها (اهل تفويض) كمتر از اشتباه جبر بودن نبود چون درباره افعال اختيارى انسان قائل شدند خداوند هيچ نقشى ندارد انسان در اين افعال مستقل است غافل از اينكه اين عقيده نوعى ثنويت و دو خدايى است (ترجمه الميزان جلد 1 ص 155 ذيل آيه 27 سوره بقره) و ثانياً محدود كردن اراده و قدرت و فاعليت خداوند است و در حقيقت جبر بودن اسناد افعال اختيارى را به بندگان و اينها اسناد اين افعال را بخداوند انكار كردند. و در حقيقت براى قرار از چاله بچاه افتادند اما علماء شيعه به خاطر بهره مندى از منبع علم كه ائمه(ع) باشند اين مسأله را با استفاده از كلمات آنها به صورتى بسيار زيبا حل كردند كه نه جبر و نه تفويض بلكه امرى است بين جبر و تفويض كه جوابى است بسيار دقيق كه به صورت فشرده و مختصر از دو جهت كه منشأ شبيهه مى‏شود همراه با جواب اشاره مى‏كنم. الف) جهت علم و اراده الهى - كه وقتى علم و اراده الهى به تحقق فعلى از انسان تعلق مى‏گيرد. صدور اين فعل از انسان ضرورت و جوب پيدا مى‏كند كه ديگر جاى براى اختيار انسان باقى نخواهد ماند در جواب اين قسمت عرض مى‏كنم كه خداوند متعال وقتى علم و اراده‏اش به تحقق چيزى تعلق مى‏گيرد و به آن ضرورت مى‏بخشد بصورت گزافه (كه فعلى بدون تحقق تمام اجزاء علتيش محقق شود) تعلق نمى‏گيرد بلكه با توجه به تحقق تمام اجزاء و شرايط علت به تحقق يك پديده ضرورت مى‏بخشد و در افعال اختيارى انسان خداوند به افعال انسان با توجه به تحقق تمام اجزاء و شرايط ضرورت مى‏بخشد كه يكى از اجزاء علت اختيار انسان است كه اگر اين جزأ العله نباشد (يعنى انسان فعل را اختيار نكند) خداوند ضرورت نمى‏بخشد چون تمام اجزاء علت محقق نشده و سنت الهى اين است كه بدون تحقق تمام اجزاء علت معلول محقق نمى‏شود پس ضرورت و تعيين دادن خداوند به افعال به هيچ نحو منافاتى با اختيارى بودن آن براى انسان ندارد (براى تحقيق بيشتر درباره اين قسمت از مطلب به ترجمه تفسير الميزان ذيل آيه 27 سوره بقره فرماييد) ب) منشأ دوم شبهه چنانچه در مقدمه اول بحث اشاره كردم مسأله توحيد افعالى است كه با توجه به اينكه هر آنچه فعل در هستى محقق مى‏شود فعل الله است و هيچ موجودى جز او فاعليت تام ندارد لا حول و لا قوة الا بالله پس انسان نقشى در افعال خود ندارد اين شبهه را چنانچه اشاره شد علما اماميه با فاعليت طولي حل کرده اند به اين بيان که اگر فاعليت موجودات ديگر به عنوان فاعل مستقل و در عرض فاعليت خداوند مطرح شود ناقض عموميت فاعليت خداوند متعال بوده و مخالف با توحيد افعالى است لكن اگر فاعليت انسانها در طول فاعليت حق و به خواست و اراده حق باشند نه ناقض فاعليت خداوند مى‏شود نه باعث سلب اختيار از انسان در اين زمينه استاد مصباح يزدى مثالى زيبا از علامه طباطبايى نقل مى‏فرمايند. كه در ذهن خود انسانى را فرض كنيد كه با اختيار خود شراب مى‏خورد اين كه اين انسان ذهنى با اختيار خود شراب مى‏خود درست است در عين حال وجودش و اختيارش و فعلش همه قائم به شما است نسبت اختيار و فاعليت ما هم بخداوندمتعال همين گونه است (معارف قرآن ج 3-1 ص 220) پس افعال انسان يك نسبت با خود آدمى دارند و يك نسبت با خداوند و نسبت دوم باعث نمى‏شود كه نسبت اول باطل باشد چون دو نسبت در طول هم هستند. قرآن كريم اين مطلب را به صورت بسيار زيبا بيان فرموده كه «و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى؛ تو تير نينداختى وقتى كه تير انداختى لكن خدا تير انداخت »V} (انفال 17) {V يك فعل را هم به انسان نسبت مى‏دهد و هم به خدا پس به خاطر اسناد به انسان بايد گفت لا جبر بخاطر اسناد بخداوند بايد گفت لاتفويض چنانچه امام صادق(ع) فرمود: لا جبر و لا تفويض بل امر و بين الأمرين V}(كتاب التوحيد شيخ صدوق باب نفى جبرو تفويض ص 36 حديث 3){V بعد از اين تفصيل روشن شد كه هر جنبشى در عالم هستى به نيروى خداوند است و انسانها هم بحال خود واگذار نشده‏اند و اين منافاتى با اختيار انسان ندارد و انسانها در انتخاب طريق هذيب و ضلالت آزادند و بعضى با اختيار خود به خطا مى‏روند و بعضى هم راه هدايت و سعادت را مى‏پيماند. براى مطالعه بيشتر در اين زمينه علاوه بر آثار فوق مى‏توانيد به منابع ذيل مراجعه فرماييد: انسان و سرنوشت، استاد مطهرى خير الاثر فى الجبر و القدر، آيت الله حسن زاده آملى الهيات، آيت الله سبحانى ج 2
کد سوال : 2688
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : آيا جاذبه ها و دافعه هاي روحي در روز ازل در ارتباطات دوستانه و اجتماعي وجود دارد ؟و اگر هستند در مورد انتخاب همسر هم صادق اند و اينكه آيا در اين طرز تفكر در مدلهاي شخصيتي افراد خاصي است؟
پاسخ : در برخي روايات اسلامي به صورت اجمال و سربسته آمده است، ارواح مؤمنين به دليل اينكه در عالم ذر يكديگر را ملاقات كرده اند و در آنجا به هم آشنا شده اند و انس گرفته اند ، وقتي در عالم دنيا همديگر را ملاقات مي كنند، بدون اينكه سابقه آشنايي با هم داشته باشند، به طرف يكديگر جذب مي شوند و احساسي دوستي و محبت به هم دارند . ممكن است عكس اين حالت يعني حالت تنفر و دافعه داشتن مومنين نسبت به افراد بد ذات و منحرف هم به وجود آيد. V} ميزان الحكمه ، ج 2، ص 239{V مطلب مهمي كه نبايد فراموش كنيم اين است كه ما اگر از درستي سند و دلالت اين روايات صرف نظر كنيم و بنا را بر قبول آنها بگذاريم ، باز هم نمي توانيم حكم كلي بدهيم و هر گونه جاذبه و دافعه را حمل بر اين مطلب كنيم بلكه علت هاي ديگري هم مي تواند اين حالات را در انسان به وجود آورد كه از جمله آنها احساسات و خاطراتي است كه در ناهشيار ذهن ما نسبت به بعضي افراد ذخيره شده كه در اين حالت وقتي شخصي را كه از نظر ظاهري شباهتي به آن افراد دارد ملاقات مي كنيم، همان احساس را نسبت به او هم پيدا مي كنيم همين موضوع ممكن است در انتخاب همسر هم خود را نشان دهد و افراد با ديدن برخي افراد ديگر احساس خاصي پيدا كنند ولي همان طور كه گفتيم علت بروز اين حالت دقيقا مشخص نيست، به همين دليل نمي توانيم بر اساس آن قضاوت كنيم و آن را ملاك انتخاب همسر قرار دهيم و مثلا بگوييم چون محبت اين دختر در قلب من جاي گرفته پس حتما ازدواج ما از روز ازل با هم انس و الفتي داشته اند. اما اينكه آيا اين فرضيه (صرف نظر از درستي يا نادرستي آن) در مدل و تيپ شخصي افراد تأثير دارد ، بستگي به قبول اين مطلب است كه ريشه و منبع اصلي صفات شخصيتي از كجاست . آيا همه ويژگي هاي شخصيتي انسان ، ارثي و ژنتيكي است يا بالعكس ويژگي هاي آدمي اكتسابي و بر اساس نوع تربيت و فرهنگ است؟ بهترين پاسخي كه تاكنون به اين سوال داده شده ، اشتراك و تعامل دو عامل وراثت و محيط در ايجاد اين ويژگيهاست . به همين جهت براي انتخاب همسر در معارف ديني ما هم توجه به اصالت خانوادگي و زمينه هاي ارثي داده شده و هم به مسئله تربيت و فرهنگ حاكم بر خانواده همسر توجه شده است . در تربيت فرزند نيز همينطور است، يعني در منابع اسلامي آمده كه براي فرزند خود مادري با صفات و ويژگي هاي خوب انتخاب كنيد ، حتي نگذاريد بچه هايتان از هر زني شير بخورند و هم به مسئله تربيت و استفاده از تشويق و تنبيه براي رشد شخصيت كودك توجه شده است.
کد سوال : 2689
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : نظر اسلام راجع به مسئله تنظيم خانواده و افزايش جمعيت چيست؟
پاسخ : از نظر اسلام انسانها در توليد نسل آزاد هستند و اين اصل اولي در اسلام است منتها در کنار اين اصل آزادي اسلام يک سلسله اصول و قواعدي را وضع کرده است که اگر به آن اصول و قواعد توجه کنيم مسأله تنظيم خانواده و افزايش يا کنترل جمعيت نيز مشخص مي شود. در اينجا به برخي از اين اصول و قواعد اشاره مي کنيم: 1. «لايکلف الله نفسا الا وسعها؛ خداوند هيچ کس را برانجام کاري که از توانايي او خارج است موظف نکرده است و تکليف هر کسي به ميزان توانايي اوست». 2. مؤمن و مسلمان بايد عزيز باشد و نبايد بيگانگان خصوصا کفار و مشرکين بر جامعه اسلامي سلطه داشته باشند. 3. والدين نسبت به رشد و تعالي و تعليم و تربيت و همچنين تأمين نيازهاي اوليه فرزندانشان (غذا، پوشاک، مسکن، بهداشت جسماني و رواني) مسؤول هستند. 4. هيچ کس حق ندارد به ديگري ظلم کند، ظلم حرام است بلکه همه وظيفه دارند در استقرار عدالت اجتماعي در ابعاد گوناگون تعاون و همکاري داشته باشند با توجه به اصول و قواعد فوق (که برخي به افراد و برخي به کل جامعه ارتباط دارد) هر کسي موظف است شرايط زندگي و خانواده خودش را به گونه اي تنظيم کند که هم بتواند پاسخگوي نيازهاي ضروري اعضا خانواده باشد و همه جامعه اين ظرفيت را داشته باشد. بنابراين والدين حق ندارند بدون در نظر گرفتن توانايي خود و بدون در نظر گرفتن امکانات جامعه بدون رويه و بي حساب به توليد مثل و آوردن فرزند اقدام کنند زيرا هم در مقابل فرزندانشان مسؤولند و هم در مقابل جامعه اي که بايد امکانات آن به صورت عادلانه توزيع شود بلکه هر کس بايد براساس توانايي خود اعم از توانايي اقتصادي، تربيتي و اخلاقي و... فرزند بياورد طبيعي است که توانايي افراد مساوي نيست بنابراين نمي توان گفت که هر خانواده اي فقط يک فرزند يا دو فرزند يا بيشتر بياورد بلکه هر کسي به اندازه توانايي که دارد مجاز است که فرزند بياورد. در نتيجه برخي از خانواده ها حتي ممکن است توانايي تربيت و رشد دادن يک فرزند سالم را نيز به دلايلي نداشته باشند طبعا چنين خانواده اگر فرزند بياورد يا فرزند او دچار معلوليت جسماني يا معلوليت ذهني و يا به دليل ناتوانايي در تربيت او تبديل به يک معضل اجتماعي شود. برخي از خانواده ها نيز که هم از سلامت جسماني و رواني و هم از توانايي فکري و اقتصادي لازم برخوردارند ممکن است تا چند فرزند را نيز به خوبي بتواند تربيت کنند و تحويل جامعه دهند البته با توجه به اين که امکانات جامعه نيز محدود است و گاهي اوقات دولت اسلامي بايد براي تأمين نيازهاي اوليه اش در مقابل بيگانگان و غير مسلمانان دست دراز کند و چه بسا آنها از اين نيازي که جامعه اسلامي دارد بخواهند سوء استفاده کنند و مقدمات سلطه بر آنها را فراهم کند و خلاصه اين که عزت جامعه اسلامي در معرض خطر قرار مي گيرد در اين صورت حتي خانواده هاي متمکن نيز بايد رعايت کنند و با توجه به ظرفيت هاي جامعه توليد نسل کنند بنابراين اگر اين اصول و قواعدي که در اسلام براي افراد، خانواده ها و دولت اسلامي وضع شده مراعات شود به صورت خودکار خانواده تنظيم مي شود و توليد نسل و جمعيت نيز کنترل مي شود البته دولت اسلامي و نهادهاي فرهنگي مؤظف هستند که سطح عمومي فرهنگ تنظيم خانواده را براساس مباني اسلامي در بين مردم بالا ببرند تا هم از گسترش بي رويه جمعيت و مشکلات بعد از آن پيشگيري شود و هم جامعه اسلامي همواره از نسل نو و مستعد به ميزان کافي برخوردار باشد.
کد سوال : 2690
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : دين مبين اسلام جوانان را به ازدواج كردن تشويق نموده است خصوصا در سنين پايين و احاديث زيادي در رابطه با ازدواج و مسائل مربوط به آن از پيامبر اكرم (ص)و معصومين داريم. چرا وقتي كه در مورد مسئله ازدواج بحث مي كنيد از بالا رفتن سن ازدواج دفاع مي كنيد آيا بهتر نيست به جاي بالا بردن سن ازدواج و دفاع از آن به دنبال راهي براي آسانتر شدن ازدواج و پايين آوردن سن بلوغ اجتماعي بود؟
پاسخ : ما نيز در بخش اول سؤال که فرموده ايد: «دين مبين اسلام جوانان را به ازدواج کردن تشويق نموده است» با شما موافق هستيم و معتقديم که بهترين و مناسب ترين پاسخ به اين تمايلات جنسي و عاطفي ازدواج براساس موازين اسلام است و اگر جوانان در سنين جواني ازدواج کنند قطعا از بسياري از آسيب ها در امان خواهند ماند. جامعه نيز از بسياري از آلودگي ها و رفتارهاي ناهنجار مصون خواهد ماند. اما قسمت دوم سؤال شما که فرموديد چرا ازبالا رفتن سن ازدواج دفاع مي کنيد؟ به نظر مي آيد هرگز اينچنين نبوده است که ما از اين مسأله دفاع کنيم، بلکه همواره جوانان را تشويق به ازدواج ولو در قالب نامزدي و براي مدتي به صورت عقد و خواندن صيغه محرميت تشويق کرده ايم و مي کنيم و حتي راهکارهايي را نيز در اين زمينه به آنها ارائه مي نماييم تا بهتر و آسانتر بتوانند مقدمات ازدواج را فراهم کنند. بنابراين قسمت دوم سؤال شما براي ما تعجب برانگيز بود. البته ممکن است در يک موارد استثنايي که شرايط ازدواج فراهم نبوده راهکارهايي جهت کنترل صحيح غريزه جنسي به جوانان پيشنهاد شده تا دچار انحرافات جنسي و عواقب آن نشوند ولي در غير از موارد استثنايي همواره توصيه ما به جوانان اين بوده که هر چه زودتر ازدواج کنند و حتي براي آنها توضيح داده ايم که ازدواج مانع رشد علمي و فکري نيز نيست بلکه با آرامش خاطر بهتري مي توانيد به تحصيلات خود ادامه دهيد و همينطور در مورد ازدواج آسان نيز ما همواره به جوانان و خانواده هاي آنها گوشزد نموده ايم که برخي از آداب و رسوم دست و پاگير و پرهزينه را کنار بگذارند تا جوانان بهتر و آسانتر بتوانند ازدواج کنند و نيازهاي جنسي و عاطفي خود را به موقع ارضا نمايند و به نظر ما يکي از راه هاي آسيب زدايي جامعه به ويژه نسل جوان از انحرافات اخلاقي، تسريع در امر ازدواج است. اما نکته آخر که فرموده ايد «سن بلوغ اجتماعي را پايين بياوريد» بدون ترديد جواناني که مي خواهند ازدواج کنند بايد علاوه بر بلوغ جنسي ساير شرايط را نيز داشته باشند که از جمله آنها بلوغ اجتماعي است يعني از نظر اجتماعي آن قدر رشد کرده باشند که بتواند از عهده يک زندگي مشترک برآيند و در تعامل به مسائل اجتماعي موضعگيري هاي صحيح انجام دهند و اين چيزي نيست که دست کسي باشد و بتواند بگويد لطفا بلوغ اجتماعي را حذف کنيد يا سن بلوغ اجتماعي را پايين بياوريد بلکه اين يک واقعيت است امور واقعي و عيني قابل جعل و اعتبار نيست که کسي آن را کم يا زياد کند. بالاخره فردي که مي خواهد ازدواج کند همانطور که بايد آمادگي هاي جسماني لازم را داشته باشد بايد از نظر رشد عقلي و مهارت هاي اجتماعي و توانايي لازم را براي اداره يک زندگي دارا باشد و الا نمي تواند يک زندگي موفقي داشته باشد و همواره زندگي او در معرض انواع و اقسام آسيب هاست و طبعا لذت لازم از زندگي نمي برد و آن طور که بايد ارضاء نمي شود بلکه با افت کردن غريزه جنسي گاهي اوقات دچار پشيماني نيز مي شوند و مي گويند اي کاش ازدواج نکرده بوديم و بسياري از ازدواج ها به همين دليل به طلاق منجر مي شود بنابراين جوانان بايد علاوه بر بلوغ جنسي، مهارت هاي اجتماعي را نيز آموخته باشد و از يک بلوغ اجتماعي نيز برخوردار باشد.