• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 211
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چگونه قرآن كه حدود 1400 سال قبل براى اعراب بدوى نازل شده، مى‏تواند موجبات تكامل و سعادت انسان‏ها را فراهم كند؟
پاسخ : در رابطه با اين مسئله بايد چند نكته مورد توجّه قرار گيرد: يكم. دين خداوند در طول تاريخ - متناسب با رشد علمى، اجتماعى، فكرى و مقتضيات عصرى روند تكاملى داشته است تا آنجا كه بشر، به حدى از بلوغ رسيد كه بتواند برنامه تكاملى مربوط به تمام دوره‏هاى تاريخى را دريافت دارد و قرآن - كه اساسنامه و برنامه تكامل نهايى بشر براى همه زمان‏ها و سرزمين‏ها است بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نازل گرديد و به عنوان سندى جاودان و زنده براى بشريت باقى ماند. دوم. اينكه «قرآن براى فهم مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده، سخنى نادرست است؛ زيرا قرآن «در ميان مردمى بدوى و عرب زبان» نازل شده و فرق است بين اينكه چيزى در ميان قومى خاص ظهور يابد، با اين سخن كه«مخصوص آنها پديد آمده باشد»!! جالب اين است كه قرآن هيچ گاه مخاطب خود را فقط اعراب قرار نداده و همواره خطاب همگانى «ناس» (جميع مردم) و يا H}«الذين آمنوا»{H را به كار برده است كه هر انسان خداجوى در هر عصر و وابسته به هر نسلى را شامل مى‏شود. از نظر فهم پذيرى نيز آيات قرآن چند دسته است: 1. برخى از آيات قرآن هم براى اعراب بدوى آن زمان فهم پذير بود و در عين سادگى بيان، داراى چنان استوارى علمى و منطقى است كه براى دانشمندان برجسته امروزى نيز جالب توجه و درخور دقت است. 2. بعضى از آيات چه در زمان نزول و چه در زمان ما، جز با تعمّق و ژرف كاوى‏هاى دقيق و روش‏مند قابل درك نيست. 3. بسيارى از حقايق علمى و فلسفى و مباحث اجتماعى قرآن، تنها در پرتو دانش كنونى يا آينده بشريت قابل درك است‏V}براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: موريس بوكاى، مقايسه‏اى ميان تورات انجيل قرآن و علم، ترجمه ذبيح‏اللَّه دبير.{V. 4. بسيارى از آيات قرآن نيز تاحد زيادى فراتر از عقول و افهام عادى بشر بوده و تنها در سايه پرتوافشانى‏هاى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام، فهم‏پذير است و تفاسير رسيده از آنان، گنجينه‏هاى ارزشمندى است كه حقايق والاى قرآن را به نيكوترين وجهى در اختيار بشريت قرار مى‏دهد. اين نكته چيزى نيست كه تنها شيعه بدان معترف باشد، بلكه اهل تسنن نيز در بسيارى از تفاسير خود به اين احاديث تمسّك مى‏جويند. 5. اينكه قرآن به وقايع زمان خود اشاره كرده، آن را منحصر به آن عصر نمى‏سازد؛ زيرا قرآن منحصربه ذكر چند حادثه و نكته تاريخى گذرا نيست؛ بلكه مشتمل بر معارفى جاودان در باب خداشناسى، كيهان شناسى، انسان شناسى، راه شناسى، راهنما شناسى و مجموعه گسترده‏اى از احكام، اخلاق و... است كه همه زمان‏ها را پوشش مى‏دهد و هدايت بشريت به سوى سعادت را در هر مقطع تاريخى تأمين مى‏كند. وقايع تاريخى نيز كه در قرآن اشاره شده، هر چند مربوط به گذشته است، ولى كار كرد آنها مربوط به آينده است. به عبارت ديگر هر يك از آنها، بيانگر نوعى سنت تغييرناپذير تاريخى يا حكم و قانونى است كه داراى كليت و شمول است. براى مثال وقتى قرآن درباره بنى‏اسرائيل مى‏گويد: «آنان پس از رهايى از چنگال فرعون اظهار نارضايتى از غذاى واحد كرده و خواست‏هاى مادى متعددى كردند و لاجرم گرفتار غضب الهى گرديدند؛ نشان مى‏دهد كه رفاه‏طلبى، افزون خواهى و نافرمانى در برابر فرستاده خداوند، سرانجام به تباهى و تيره‏بختى خواهد انجاميد!! اين درس بزرگى براى همه كسانى است كه پس از رهايى از بند حكومت‏هاى استبدادى و ظالمانه، در برابر اندك دشوارى صبورى نمى‏ورزند و در جست و جوى خواست‏هاى مادى، بى‏تابى مى‏كنند. از اين رو هر چند قرآن براى هدايت انسان‏ها، از هر نژاد و ملت و با هر سطح فرهنگى، نازل شده است؛ اما تمام اصول تحول ساز خود را جهت هدايت و تربيت مردمانى كه در وضعيت سقوط فرهنگى بودند، عرضه كرده است و ديگران با ملاحظه اين وقايع و دقت در روند تمدن سازى قرآن، راهكار نجات خود را مى‏توانند از اين كتاب آسمانى به دست آورند. به واقع تمام گزاره‏هاى به كار رفته در قرآن، نگاهى به مردم معاصر نزول قرآن و نگاهى به انسان در طول زمان داشته است.
کد سوال : 212
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : در جهان پيشرفته با توجه به گستردگى اطلاعات و تجربيات بشرى، قرآن چه نقشى در زندگى بشرى و دهكده جهانى دارد؟
پاسخ : نقش قرآن در زندگى بشرى در ابعاد مختلف فردى، اجتماعى و حتى بين‏المللى، قابل دقت و بررسى است كه به طور مختصر به بعضى از آنها اشاره مى‏شود: T}يكم.{T انسان نيازمند ارتباط مستقيم با آفريننده و هستى بخش خود است. اين ارتباط اگر چه از طريق مناجات و رازگويى درونى و قلبى انجام مى‏گيرد؛ اما دسترسى به كلمات خود خداوند، بسيار لذت بخش و اطمينان‏آور است. چنان كه اقبال لاهورى گفته است: «اگر مى‏خواهى خدا با تو سخن بگويد، قرآن بخوان». اين ويژگى به طور كامل، تنها براى قرآن مجيد باقى مانده است و هيچ كتاب آسمانى ديگر، چنين جايگاهى ندارد. T}دوم.{T انسان در تكاپو و جست و جوى آگاهى‏هاى صحيح و معارف بلند و پرمعنا است. البته با استفاده از تجربيات بشرى و تلاش‏هاى علمى، به بسيارى از آگاهى‏ها مى‏توان دست يافت؛ اما براى اطمينان به درستى يافته‏هاى خود و آگاهى به آنچه براى او دست نايافتنى است، نياز به يك منبع اصيل و غنى بسيار محسوس است؛ چنان كه از زبان امام راحل(ره) گفته شده است: «اگر قرآن نبود، درهاى معرفت بر ما بسته بود». قرآن مجيد در اين باره جايگاه ممتازى دارد. تعريفى كه قرآن از انسان دارد A}«إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً»{A؛ V}بقره (2)، آيه 30.{V و تعريفى كه قرآن از خداوند ارائه كرده است: A}«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»{A؛ V}شورى (43)، آيه 11.{V، همراه با بيان صفات جمال و جلال و تعريفى كه از نظام هستى و حيات و شعور همگانى موجودات ارائه داده A}«وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»{A؛ V}رعد (13)، آيه 13.{V و بيانى كه از پيوستگى و هماهنگى منظم همه كرات و افلاك و زمين و آسمان دارد A}«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها...»{A؛ V}شمس (91)، آيه 4 - 1. {V و... نيازمندى همه جامعه بشرى و پويندگان راه حق و حقيقت را به اين كتاب آسمانى ضرورى و آشكار ساخته است؛ زيرا بعضى از دانش‏ها به جز از طريق قرآن، براى بشر دست يافتنى نيست: A}«وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»{A؛ V}بقره (2)، آيه 151.{V ؛ «و آنچه را نمى‏دانستيد به شما ياد مى‏دهد...». از جمله آگاهى‏هايى كه جز از طريق قرآن راهى براى دريافت آن نيست، آگاهى درباره جهان پس از مرگ و جزئيات جهان آخرت است؛ زيرا هيچ كدام از افراد بشر، تجربه تكرار و رفت و آمد آن را ندارند و درك بشرى، هيچ گونه سابقه ذهنى از آن ندارد. در حالى كه در سوره «واقعه»، «صافات»، «مرسلات» و... صحنه قيامت به تصوير كشيده شده است. T}سوم. {Tنقش برجسته ديگر قرآن اين است كه از سابقه تاريخ بشر، خبرهاى درست و مطابق واقع را نقل كرده و سرگذشت پيامبران و محتواى پيام آنان را - بدون هرگونه تحريف و دسيسه بشرى به انسان‏ها رسانده است. ازاين‏رو قرآن حتى بر پيروان تورات و انجيل، منّت شايان توجهى دارد كه چهره پيامبران بنى‏اسرائيل را به درستى معرفى كرده و حضرت موسى، عيسى، زكريا و... را آن گونه كه بوده‏اند - به دور از هر گونه تهمت و توهينى شناسانده و دست تحريف‏گران و دسيسه‏گران را نقش بر آب ساخته است. قرآن مجيد در اين باره مى‏فرمايد: A}«وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ أُمِّى إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِى أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِى بِحَقٍّ»{A؛ V}مائده (5)، آيه 116.{V؛ «اى عيسى پسر مريم! آيا تو گفتى به مردم كه من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد؟! گفت: منزهى تو! مرا نشايد كه چيزى را كه حق نيست بگويم». T}چهارم.{T نقش برجسته ديگر قرآن براى جامعه بشرى، اين است كه ظرفيت جهان شمولى دارد و پيام‏هاى آن براى تمام مصلحان جهان و حافظان حقوق بشر، قابل اعتنا و كاربردى است. تكيه بر نقاط مشترك پيروان اديان آسمانى و پايبندى به اصول انسانى (مانند عدالت گسترى، امانت‏دارى و...)، تلاش براى ريشه‏كنى هرگونه ناهنجارى، ناپاكى و اختلاف و مخالفت با حق و درستى و... همگى شاخص‏هايى است كه ظرفيت جهان شمولى قرآن را به نمايش گذاشته است. آيات نورانى قرآن، تمامى اصلاحگران و حق‏گرايان را به سوى محور وحدت و پاكى، به دور از هر گونه تعصب و خودخواهى، دعوت كرده است: A}«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»{A؛ V}آل عمران (3)، آيه 64.{V؛ «بگو: اى اهل كتاب! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است، بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و برخى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به پروردگارى نگيرد»V}براى آگاهى بيشتر ر.ك: الف. محمدحسين طباطبايى، قرآن در اسلام، (دارالكتب الاسلاميه، 1372)؛ ب. عبدالله جوادى آملى، قرآن در قرآن، (مركز نشر اسراء، بهار 1378)؛ ج. عبدالله جوادى آملى، انتظار بشر از دين، (مركز نشر اسراء، 1380)؛ د. محمدتقى مدرسى، مباحثى پيرامون معارف قرآن كريم، (انتشارات محبان الحسين‏عليه السلام، 1379)؛ ه. محمد غزالى، نقش قرآن در جهان معاصر، انتشارات هه‏ژار سنندج، 1380).{V. بى‏ترديد گستردگى دانش بشر، تحولات شايان توجهى داشته و شكوفا سازى طبيعت و سلطه بر آن، به دست قدرت علمى و اطلاعاتى انسان و تجربه‏هاى بشرى، تا حدود زيادى تأمين شده است. قرآن خود اين تحول آفرينى را در گستره ظرفيت‏هاى انسان دانسته است: A}«هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها»{A؛ V}هود (11)، آيه 61.{V؛ «خداوند شما را در زمين ايجاب كرد و وظيفه شكوفايى و آبادانى و استخراج ظرفيت‏هاى زمين را به شما واگذار كرد». رسالت دين و قرآن، «شكوفايى متوازن، متعادل و هماهنگ انسان» است. بر اين اساس بايد انسان را شناخت و آغاز و انجام او را دانست. بايد جايگاه انسان را در كل هستى به درستى تعريف كرد و رابطه او با خدا، خود، جامعه و طبيعت را تنظيم نمود. رسالت علم ساخت جهان و رسالت قرآن، رشد ايمان و جهت دهى به حركت انسان است و با توجه به اسارت علم در دست برخى از انسان‏هاى آلوده به قدرت و ثروت و فزون‏خواه، ضرورت پايبندى به كتاب آسمانى به دور از تحريف و يك مكتب الهى آشكار شده است.
کد سوال : 213
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چرا خطاب آيات قرآن، بيشتر به مردان است؟ مگر بانوان نيمى از جمعيت را تشكيل نمى‏دهند؟
پاسخ : قرآن‏پژوهان، خطاب‏هاى قرآن را به دو دسته تقسيم كرده‏اند: 1. خطاب ويژه مرد يا زن؛ مانند: A}«وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ...»{A؛ V}بقره (2)، آيه 233.{V و A}«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ...»{A؛ V}همان، آيه 216.{V. 2. خطاب مشترك: خطاب‏هاى مشترك در قرآن دو گونه است: گاهى با عنوان فراگيرى همچون واژه «ناس»، «انسان» و «مَنْ» موصول عموم انسان‏ها را خطاب مى‏كند؛ مانند: A}«يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»{A؛ V}بقره (2)، آيه 21.{V و A}«يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً»{A؛ V}نساء (4)، آيه 1.{V و... و گاهى در ظاهر از لفظ مذكر استفاده مى‏كند؛ ولى شامل زن و مرد مى‏شود؛ مثل: A}«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»{A؛ V}نساء (4)، آيه 136.{V، A}«يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتاب»{A؛ V}نساء (4)، آيه 47.{V، A}«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»{A؛ V}احزاب (33)، آيه 21. {Vو... . درباره شيوه اخير بايد به نكاتى توجه كرد: يكم. دستورها و معارف قرآنى در مورد مرد و زن يكسان است؛ گرچه الفاظ آن مذكر است. اين مسئله به جهت قاعده ادبى «تغليب» است. در زبان‏هايى مانند عربى - كه براى مرد و زن، دو گونه فعل وجود دارد (مذكر و مؤنث) در مواردى كه جمع مورد نظر باشد، صيغه مذكر به كار مى‏رود. بنابراين A}«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»{A هم شامل زنان مى‏شود و هم مردان. از اين رو تاكنون هيچ مفسر و يا آشنا به زبان و ادبيات، نگفته است كه مجموعه خطاب‏هاى قرآن اختصاص به مردان دارد. دوم. اين‏گونه سخن گفتن در ميان انسان‏ها، معمول است و اختصاصى به قرآن ندارد؛ به خصوص در مقام قانون‏گذارى از الفاظ و ضماير مذكر استفاده مى‏شود، ولى معناى عموم اراده مى‏گردد. هم‏چنان كه در مورد موجوداتى كه مذكر و مؤنث درباره آنان مطرح نمى‏باشد از ضماير مذكر استفاده مى‏شود. مانند خداوند؛ كه در قرآن آمده است A}«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»{A. سوم. خطاب كمتر قرآن به زنان، برخاسته از نگرش قرآن به رعايت حرمت زنان است و نشان از غيرت خداوند دارد. طبيعى است سخن گفتن مؤدبانه و عفيفانه با زنان و كمتر نام بردن آنها، يكى از راه‏هاى حفظ حرمت آنان است. اين به معناى عقب‏نگه‏داشتن نيمى از انسان‏ها نيست؛ زيرا اين‏گونه سخن گفتن، نشانگر نوعى احترام و ارج نهادن به مقام شامخ آنان است؛ چنان كه در ميان خانواده‏هاى محترم و با شخصيت، معمول است در ميان ديگران، زنان را كمتر به طور مستقيم مورد خطاب قرار مى‏دهند. البته در مواردى كه نياز به تأكيد دارد و يا جهت فرهنگ‏سازى نياز به تصريح دارد، به طور آشكار و جداگانه از الفاظ ويژه زنان و مردان در آيات قرآن استفاده شده است مانند آيه شريفه A}«إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً»{A؛ V}احزاب (33)، آيه 35.{V. و آيه شريفه A}«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»{A؛ V}نحل (16)، آيه 97.{V.
کد سوال : 214
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : با توجه به آيه شريفه A}«لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِى كِتابٍ مُبِينٍ» {Aآيا تمام علوم بشرى (مانند رياضى، فيزيك، طب و ...) در قرآن موجود است؟
پاسخ : T}رطب و يابس در كتاب‏{T خداى سبحان، قرآن كريم را «كتاب مبين» معرفى مى‏كند: A}«قَدْ جاءَكُمْ‏مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ»{A؛ V}مائده (5)، آيه 15.{V. در آيات گوناگون، آنچه كه پيامبران آورده‏اند، به عنوان كتاب منير و مبين وصف شده است: A}«جاؤُا بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ»{A؛ V}آل‏عمران (3)، آيه 184.{V و در جاى ديگر مى‏فرمايد: A}«لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِى كِتابٍ مُبِينٍ»{A؛ V}انعام (6)، آيه 59.{V؛ يعنى، هيچ تر و خشكى نيست، مگر آنكه در كتاب مبين آمده است. مقصود از «رطب و يابس» - به قرينه قبل و بعد آيه علم همه اشيا است؛ چنان‏كه در آيه ديگر مى‏فرمايد: A}«ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ»{A؛ V}همان، آيه 38. {V؛ يعنى، هيچ چيزى‏در كتاب الهى فروگذار نشده و همه امورى كه در سعادت بشر دخالت دارد، بيان شده است. در اين زمينه احتمالات و ديدگاه‏هاى چندى وجود دارد: 1. منظور از «كتاب مبين» در آيه 59 سوره «انعام»، علم الهى يا لوح محفوظ است و «كتاب» در آيه 38 همان سوره «اجل» است، نه قرآن مجيد. در بعضى از روايات نيز «كتاب مبين» به «امام مبين» معنا شده است.V}الزركشى، بدرالدين محمد بن عبداللَّه، تفسير البرهان فى علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، (قاهره: دار احياء الكتب العربيه)، ج 1، ص 529.{V 2. منظور از «كتاب» همين قرآن، به لحاظ باطن والاى آن است كه «ام‏الكتاب» مى‏باشد؛ زيرا همه حقايق در آن نهفته است و انسان كامل به آن دسترسى دارد. 3. منظور از «كتاب» قرآن است و در مراتب مختلف آن، همه امور دين و دنيا وجود دارد. 4. منظور از «كتاب» همين قرآن - در همه مراتب آن است؛ ليكن مراداز همه چيز، اصول و كلياتى است كه بر اساس آن، دانش‏ها و معارف مختلف را مى‏توان بنيان نهاد و رشته‏ها و انگاره‏هاى گوناگون علمى را توليد كرد. 5. منظور از كتاب، قرآن در همه مراتب آن است؛ ليكن مراد از همه چيز، جامع بودن قرآن نسبت به تمامى معارف و دستوراتى است كه در جهت هدايت بشر و نيل به سعادت او مؤثر است. اين مجموعه مشتمل بر عقايد، جهان بينى، آموزه‏هاى اخلاقى و دستورات عملى جامعى در حوزه روابط چهارگانه انسان (رابطه با خدا، ديگران، خود و جهان) است. در اين انگاره هدف اصلى قرآن، بيان حقايق دينى و هدايت‏گرايانه بشر است. اين انگاره مانع از آن نيست كه بعضى از حقيقت‏هاى علمى، با دقايق و لطايف اعجازآميزى، در قرآن وجود داشته باشد؛ ليكن بيان اين امور، هدف اصلى قرآن نيست و ادعاى جامع بودن همه علوم و دانش‏هاى تجربى را ندارد. وجود اين گونه از گزاره‏هاى علمى در اين كتاب مقدس، فوايدى دارد؛ از جمله: الف. نشان دادن آيات تكوينى الهى و هموارسازى خداشناسى از طريق آن؛ ب. اعجاز علمى و اثبات الهى و آسمانى بودن قرآن مجيد؛ ج. انگيزش حس كنجكاوى و خردورزى انسان؛ د. الهام‏بخشى در حوزه معارف بشرى و زمينه سازى رشد و شكوفايى علمى مسلمين؛ ه. اثبات پاره‏اى از حقايق دينى، چون معاد و ... از طريق گزاره‏هاى علمى. به نظر مى‏رسد اين ديدگاه پذيرفتنى است و با بعضى از ديدگاه‏هاى پيشين نيز قابل جمع است. علامه طباطبايى همين ديدگاه را اختيار كرده و در ذيل آيه A}«وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ»{A؛ V}نحل (16)، آيه 89.{V مى‏نويسد: «ظاهراً مراد از «كل شى‏ء» هر چيزى است كه به هدايت مربوط باشد. هر چه كه مردم در مورد مبدأ، معاد، اخلاق فاضله، شريعت‏هاى الهى، قصص و موعظه‏ها احتياج دارند، قرآن به آن هدايت و بيان كرده است و ما از ظاهر قرآن و مقاصد آن، همين مطلب را متوجه مى‏شويم. اما در روايات نقل شده است كه در قرآن، علم گذشته و آينده، تا قيامت موجود است. اگر اين روايات صحيح باشد، منظور از «تبيان» اعم از دلالت لفظى است. پس شايد اشاراتى از غير طريق دلالت لفظى دارد و اسرارى را كشف مى‏كند كه فهم عرفى، به آنها راهى ندارد».V}ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج 14، ص 325. جهت آگاهى بيشتر نگا: محمد على رضايى اصفهانى، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، (قم: انتشارات كتاب مبين، چاپ سوم، 1381).{V
کد سوال : 215
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : اضافه كردن كلمه اسلامى به انتهاى نام يك علم (مثل پزشكى اسلامى، اقتصاد اسلامى و...) چه معنايى دارد؟ آيا معنايش اين است كه در آن رشته فقط بايد به احاديث و آيات مربوط رجوع كرد و حداكثر تفسير يا آزمونى رويشان انجام داده يا اينكه از آيات و روايات مى‏توان روشى استخراج كرد (مثلا روش پزشكى در اسلام)؟
پاسخ : منابع اسلامى - كه شامل آيات و روايات است حاوى «دانش»ها و «روش»ها است. با اين تفاوت كه آنچه مربوط به معرفت شناسى و احكام تكليفى شرعى مى‏شود، به طور حداكثر آمده است؛ زيرا معارف ملكوتى فراتر از دسترسى بشر است و اگر از طريق پيامبران و وحى القا نمى‏شد، راه آن بر روى بشر بسته بود. اما آنچه مربوط به علوم تجربى مى‏شود، به طور اشاره و حداقل آمده است؛ زيرا مشيت و اراده خدا بر آن است كه دانش‏ها و روش‏هايى كه تجربى و حسى است و انسان با تلاش و پويايى، توانايى دست‏يابى به آنها را دارد، به وسيله خود انسان به دست آيد. البته از آنجا كه آيات، داراى مفاهيم و لايه‏هاى علمى فراوان است و روايات نيز بسيار گسترده است، با جست و جو و تفكر و يافتن ارتباط ميان موضوعات مطرح شده در آيات و روايات، مى‏توان راهنمايى‏هاى فراوانى از جهت دانشى و روشى نسبت به علوم تجربى به دست آورد؛ به طورى كه اگر يافته‏هاى علمى با آيات و روايات مطابق بود، ضريب اطمينان ما نسبت به درستى تجربه‏هاى بشرى بيشتر مى‏شود. گفتنى است يافته‏هاى علمى مستند، نبايد با صريح آيه و روايت معتبر در تناقض باشد، و اگر چنين موردى پيش آمد، يا برداشت ما از آيه و روايت اشتباه بوده و يا تجربه علمى ما در حد فرضيه است و استناد دقيق ندارد. در نتيجه به هر مقدار از دانش‏هاى مطرح شده در آيات و روايات، در يافته‏هاى علمى، بيشتر استفاده شود، رنگ اسلامى بودن آن بيشتر خواهد بود و پسوند اسلامى براى آن سزاوارتر است و درباره دانش‏هاى محض و علوم پايه مانند رياضى، شيمى و فيزيك به هر مقدار تلاش دانشمندان به انگيزه از «اويى» و به سوى «اويى» بيشتر باشد اسلامى و الهى براى آن حركت علمى شايسته‏تر و سزاوارتر خواهد بود. گفتنى است آنچه از معارف دينى و قرآنى در حوزه علوم انسانى و اجتماعى مطرح است، مجموعه‏اى از بايدها و نبايدها است كه بر آنها برهان عقلى و نقلى اقامه شده و موضع دين نسبت به رعايت آنها معلوم گرديده است؛ از اين بخش مى‏توان با نام مكتب ياد كرد. اما روش‏ها و يا علوم عبارت از تجربه‏هاى بشر براى تأمين نظر مكتب در عرصه زندگى فردى و اجتماعى است. تجربه‏ها همان طور كه از نامشان پيدا است به طور دائم در حال تكميل شدن، اصلاح يافتن و بازنگرى است. در منابع اسلامى با گزاره‏هايى رو به رو هستيم كه حاوى روش‏اند. روش‏ها مى‏توانند در تحولات اجتماعى، تغيير كنند، نظير آنكه ساخت قدرت سياسى و تفكيك وظايف قوا در نظام سياسى حكومت اسلامى، متناسب با بهترين تجربه‏ها و روش‏ها تغيير مى‏كند؛ اما مكتب همان بايدها و نبايدهاى جاودانه است و جز در موارد محدود تغيير نمى‏كند. اگر مكتب اقتصادى، سياسى، مديريتى، اجتماعى، تربيتى و... بر اساس اسلام شكل گيرد و روش‏ها و تجربه‏ها در خدمت فهم شيوه اجراى دستورات مكتب قرار گيرد، در نتيجه اضافه كردن پسوند اسلامى به علم صحيح است. اما اگر در حوزه‏اى از علوم با چنين حجمى از ارزش‏ها (مكتب) و روش‏هاى در خدمت تحقق آنها، مواجه نشده باشيم، اضافه كردن پسوند اسلامى به علم دليلى ندارد. در گرايش‏ها و رشته‏هاى علمى - به خصوص علوم انسانى و اجتماعى وظيفه ما مراجعه به متن آيات و احاديث و تفسير يا تطبيق آنها با شرايط حاضر است. اما در حوزه‏هايى كه دانش و تجربه بشرى مستقل است و يا در خدمت مكتب قرار دارد، وظيفه ما شناخت دانش و تجربه‏ها و تشخيص نظر دين در جواز و عدم جواز كاربرد آن است.
کد سوال : 216
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چرا بعد از كشف هر حقيقت علمى ادعا مى‏كنيم كه اين حقيقت در قرآن بيان شده است؟
پاسخ : در راستاى پاسخ به اين پرسش، نكاتى چند شايان توجه است: يكم. از آن رو كه علم دستخوش نوسان است و هر روز تئورى تازه‏اى به بازار علم مى‏آيد و نظريات قبلى را يا به كلى ابطال كرده يا دستخوش تزلزل مى‏سازد، لذا مفسران در تطبيق آيات قرآن با علوم روز، با احتياط و دست به عصا راه مى‏روند. به ديگر عبارت: علما و دانشمندان از اظهار اين نكات، خوددارى كرده و اجازه نمى‏دهند اشتباهات گذشته تكرار شود. دوم. در قرآن به برخى از موضوعات اشاراتى شده است و وقتى يك مسئله علمى كشف شد، آن گاه روشن مى‏شود كه آن اشاره براى چه بوده است. در اين آيه دقت كنيد: A}«رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»{A؛ V}رعد (13)، آيه 2.{V؛ «خداست آن ذات پاكى كه آسمان‏ها را بدون ستونى كه مشاهده كنيد، برافراشته است». تا قبل از اينكه جاذبه زمين و اجرام مادى توسط «نيوتن» كشف شود، معناى اين آيه در هاله‏اى از ابهام بود. اما وقتى جاذبه كشف شد، معناى آن وضوح بيشترى يافت. مى‏دانيم كه در عالم طبيعت براى هر چيزى سببى قرار داده شده و بر اين اساس برافراشتن آسمان‏ها، بدون سبب امكان ندارد. بنابراين پايه و نيرويى وجود دارد؛ ولى آن را نمى‏بينيم. سوم. در تفسير برخى از آيات، مطالبى بيان شده كه بر ما روشن نيست و بايد در انتظار بمانيم تا حقايق جديدى كشف شود. از باب نمونه: A}«خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»{A؛ V}طلاق (65)، آيه 12.{V؛ «خدا كسى است كه هفت آسمان را آفريد و مانند آن آسمان‏ها از زمين خلق فرمود». منظور از هفت آسمان و هفت زمين، هنوز كاملاً مشخص نيست و بايد در انتظار پيشرفت ابزار و كشفيات جديد بود. با اين بيان كسانى كه چنين اعتراضى مى‏كنند، بايد به نكات فوق توجه كرده و به مطالعه بيشترى بپردازند.V}ر. ك: الف. پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، دكتر محمدعلى رضايى اصفهانى؛ ب. علوم قرآنى، محمدهادى معرفت، فصل هشتم.{V
کد سوال : 217
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آيا قرآن را مى‏توان براساس پيشرفت‏هاى علوم روز تفسيركرد؟
پاسخ : قرآن كريم، كلام الهى است كه معجزه جاويدان پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله بوده و اعجاز آن داراى ابعاد مختلف است؛ از جمله: فصاحت، بلاغت، محتوا و قوانين عالى، مطالب علمى اعجازآميز و... كه مقصود از اعجاز علمى، مطالبى از قرآن است كه به علوم بشرى اشاره دارد. به طورى كه قبل از اسلام كسى از اين مطالب آگاه نبوده؛ بلكه مدت‏ها بعد از نزول قرآن، آن مطالب علمى كشف شده است. وجود اين گونه مطالب در قرآن، نوعى اخبار غيبى و سرّ گويى قرآن و معجزه است. مثل اشارات قرآن به نيروى جاذبه‏V}رعد (13)، آيه 2 ؛ لقمان (31)، آيه 10.{V؛ مراحل خلقت انسان‏V}حج (22)، آيه 5 ؛ مؤمنون (23)، آيه 12.{V؛ لقاح ابرها و گياهان‏V}حجر (15)، آيه 22.{V و زوجيت عام موجودات‏V}ذاريات (51)، آيه 49.{V. T}تفسير علمى‏{T در قرآن كريم بيش از هزار آيه به كيهان‏شناسى، زيست‏شناسى، زمين‏شناسى، علوم پزشكى و... اشاره دارد كه براى فهم و تفسير آنها نيازمند علوم تجربى هستيم. البته در اين مورد سه شيوه وجود دارد: الف. استخراج علوم از قرآن؛ ب. تحميل نظريه‏هاى اثبات نشده علمى بر قرآن؛ ج. استخدام علوم در فهم قرآن. شيوه اول و دوم غلط و موجب تفسير به رأى مى‏شود و شيوه سوم صحيح است و موجب فهم بهتر قرآن مى‏گردد. در مواردى تفسير علمى قرآن جايز است كه: 1. ظاهر آيه شريفه قرآن بر مطلب علمى دلالت داشته باشد. 2. مطلب علمى، قطعى باشد (يعنى نظريه‏هاى اثبات نشده علمى نباشد). T}اقسام مطالب علمى قرآن‏{T آياتى كه در قرآن به مسائل علمى اشاره دارد، سه دسته است: 1. آياتى كه اعجاز علمى قرآن را اثبات مى‏كند (مثل مواردى كه بيان شد). 2. آياتى كه به صورت شگفت‏انگيزى به مطالب علمى اشاره دارد؛ ولى قبل از اسلام به صورت پراكنده و ديدگاه‏هاى ضعيف در جهان مطرح بوده است (مثل اشاره قرآن به حركت زمين). 3. آياتى كه فقط اشارات علمى در بر دارد؛ ولى اعجاز يا شگفتى علمى به شمار نمى‏آيد (مثل: دعوت قرآن به تفكر در مورد شتر و كوه‏ها و...).V}جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه: الف. محمد على رضايى اصفهانى، درآمدى بر تفسير علمى قرآن، (انتشارات اسوه، چاپ اول، 1375)؛ ب. همو، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، (انتشارات مبين)؛ ج. همو، اشارات اعجازآميز علمى قرآن، (نشر معارف).{V
کد سوال : 218
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چرا قرآن از شعر نكوهش مى‏كند با آنكه شعر يكى از هنرهاى هفتگانه است؟
پاسخ : نخست بايد به حقيقت شعر رايج در دوران جاهلى و آغاز طلوع خورشيد اسلام، توجه كرد، سپس به هدف آيه از نكوهش شاعران واقف گرديد. شعر در آن دوران، يك مشت تخيلات بى‏اساس بود كه براى يك سلسله هدف‏هاى پست مادى، در قالب نظم ريخته مى‏شد، و به عنوان افتخار و خودستائى، و يا لطمه زدن به آبروى رقيب و تحريك افراد قبيله به جنگ و غارتگرى و... در محافل كوچك و بزرگ خوانده مى‏شد. زيربناى اين نوع سروده‏ها را يك سلسله اهداف مادى يا احساسات جنسى و تشويق به جنگ و خونريزى و... تشكيل مى‏داد. شعر در دوران جاهليت، تجلى گاه يك سلسله عواطف كاذب انسانى و احساسات پست مادى بود. وسيله‏اى براى مغازله با ماهرويان، عشق بازى با زنان و دختران، توصيف چهره و خال و ابرو و چشم معشوقه‏ها، بدگويى پشت‏سر صالحان، ستايش افراد ستمگر و تملق گويى و چاپلوسى براى دارندگان زور و زر و مانند آنها به حساب مى‏آمد. ناگفته پيدا است، گوينده‏اى كه محرّك و انگيزه او، احساسات سودجويانه و ارضاى غرايز حيوانى باشد و از مواهب معنوى و تربيت صحيح انسانى برخوردار نباشد، هرگز براى ميدان تاخت و تاز شاعرانه خود، حد و مرزى نخواهد شناخت!! چنين شخصى درزنده كردن باطل، پنهان ساختن حق، پايمال نمودن حق بيچارگان، تعرض به نواميس ديگران، شعله ور ساختن آتش شهوت جوانان و ده‏ها امور زشت و نكوهيده ديگر، پروايى نخواهد داشت. سخن، معرف شخصيت و روشنگر و حيات هر انسان است و كلام طرز تفكر و ضمير گوينده را متجلّى مى‏سازد. قرآن، درباره چنين شاعران بى‏هدفى كه جز تأمين منافع مادى و ارضاى نامشروع احساسات جنسى و غرايز پست حيوانى، محرك و انگيزه‏اى ندارند، چنين مى‏فرمايد: A}«وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ، أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ، وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ»{A؛ V}شعرا (26)، آيات 224 تا 226.{V؛ «تنها افراد گمراه از شاعران پيروى مى‏كنند! آيا نمى‏بينى كه آنان درباره هر چيزى به دروغ سخن مى‏گويند، و آنچه را كه مى‏گويند عمل نمى‏كنند؟!». از اين آيات، استفاده مى‏شود كه هدف قرآن، آن دسته از شاعرانى است كه بر اثر نداشتن مايه‏هاى مذهبى و نگهبان باطنى، صفات زير را دارند: 1. رهبرى گمراهان A}«يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ»{A. 2. گفتار آنان را حد و مرزى نيست؛ چه بسا باطل را حق جلوه داده و احياناً حق را در نظر مردم، بد معرفى مى‏كنند A}«فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ»{A. 3. چون به گفته خود معتقد نيستند، به هنگام عمل، به آنچه مى‏گويند عمل نمى‏كنند. A}«وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ»{A. اما هر نوع سروده‏اى كه در آن احساسات پاك و شورانگيز گوينده، از عشق به بيان حقيقت، مبارزه با باطل و دعوت به كارهاى نيك سرچشمه گيرد؛ مشمول آيه‏هاى ديگرى خواهد بود كه مى‏فرمايد: A}«إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا...»{A؛ V}شعرا (26)، آيه 227. {V؛ «مگر افرادى‏كه به خدا ايمان دارند و عمل نيك انجام مى‏دهند و بسيار خدا را ياد مى‏كنند و در برابر ستمى كه كشيده اند، دادخواهى مى‏كنند». روشن است كه هر گوينده و سراينده‏اى كه زير بناى افكار و سخنان او را ايمان به خدا،عمل صالح، ياد خدا و انتقام از ستمگران تشكيل دهد؛ در اشعار و گفتارش چيزى جز حكمت، موعظه، ترويج حق و نابودى باطل، پيدا نمى‏شود. از اين نظر، پيامبر عالى قدر اسلام‏صلى الله عليه وآله درباره اين دسته از شاعران فرموده است:H}«انَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِكْمَةٌ»{H؛ V}محمد محمدى رى شهرى، ميزان الحكمة، ج 6، ص 2766، ح 9436.{V؛ «پاره‏اى از شعرها دانش و حكمت است». از اين رو حضرت صادق‏عليه السلام درباره معناى اين آيه فرمود: «مقصود، داستان سرايان دوران جاهلى هستند كه به عنوان سرگرمى نادرست اشعارى را مى‏سرودند». هنگامى كه آيات فوق نازل گرديد، گروهى از شاعران عصر رسالت كه همگى به وسيله اشعار خود از اسلام و مسلمانان حمايت مى‏كردند،خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله رسيدند و گفتند: [با توجه به اين آيه ]سرانجام زندگى ما جز تباهى چيزى نيست! در اين موقع، آيه A}«إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا...»{A نازل گرديدو اين گروه مؤمن را - كه به جهت حق و عشق به معنويت، شعر مى‏گويند استثنا كرد». تأثير شعر آموزنده و سروده مفيد در روحيه اجتماع، قابل انكار نيست و گاهى آن چنان قدرت آفرين است كه چيز ديگرى نمى‏تواند جايگزين آن گردد. از اين رو، پيشوايان اسلام همواره از سروده‏هاى شاعران با هدف استقبال نموده و آنان را مورد احترام و محبت خود قرار مى‏دادند. روزى كه دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله درباره نزول باران مستجاب گرديد، به ياد عموى خويش ابوطالب‏عليه السلام افتاد و فرمود: اگر ابوطالب زنده بود، از ديدن اين منظره شاد و خرسند مى‏شد. آيا كسى هست كه شعر او را براى ما بخواند؟ يكى برخاست و گفت: ظاهراً مقصود شما اين شعر است: P}و ما حملت من ناقه فوق ظهرها {E}ابر و اوفى ذمه من محمد{P V}ر.ك: امالى، مفيد، ص 76 ؛ بحار، ج 16، ص 198.{V «هيچ مركبى در جهان كسى را بر پشت خود حمل نكرده است كه نيكوكارتر و باوفاتر از محمد باشد». پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: گوينده اين شعر، حسان بن ثابت است. در اين لحظه امام على‏عليه السلام برخاست و اشعارى چند از سروده‏هاى پدر والامقام خود را خواند، كه نخستين بيت آن، اين است: P}و ابيض يستسقى الغمام بوجهه {E}ثمال اليتامى عصمه للارامل‏{P V}ر.ك: بحار، ج 18، ص 955، طبع كمپانى ؛ جواهر، ج 14، ص 122.{V «چهره روشنى كه به احترام آن، باران از ابر درخواست مى‏شود، شخصيتى كه پناهگاه يتيمان و نگهبان بيوه زنان است». سپس يكى از افراد طايفه بنى كنانه برخاست و از حضرتش اجازه گرفت كه اشعارى را درباره آن حضرت بخواند. حضرت اجازه داد و او اشعار خود را خواند. پيامبرصلى الله عليه وآله درباره او چنين دعا فرمود: H}«لك لكل بيت قلته بيت فى الجنة»{H؛ V}ر.ك: بحار، ج 18، ص 2.{V؛ «در برابر هر بيتى از اين اشعار خانه‏اى در بهشت دارى». تقدير امام سجادعليه السلام از فرزدق و حضرت صادق‏عليه السلام از هاشميات كميت و امام رضاعليه السلام از دعبل خزاعى كه معروف و مشهور است. به دليل اثرات بارزى كه شعر در ميدان دفاع از حق و زنده ساختن حقيقت، از خود مى‏گذارد، هنگامى كه عبدالرحمان بن كعب از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله درباره شعر پرسيد، آن حضرت پاسخ داد: H}«ان المومن مجاهد بسيفه و لسانه فوالذى نفسى بيده لكانما ينضحونهم بالنبل»{H؛ V}رى شهرى، ميزان الحكمة، ج 2، ص 1462.{V؛ «مرد با ايمان با شمشير و زبان خود از حريم حق دفاع مى‏كند، به خدايى كه جان من در دست او است، سروده‏هاى شما بسان تيرى است كه به قلب و چشم دشمن مى‏نشيند».
کد سوال : 219
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : آيا اعجاز قرآن تنها براى عرب زبانان است و يا براى ديگران هم مى‏باشد؟
پاسخ : اعجاز و تحدّى قرآن حتى در جنبه لفظى، سبك، آهنگ، تصويرسازى، هندسه كلمات و بلاغت، منحصر در زبان عربى نيست؛ بلكه شامل تحدى به هر متن ادبى در هر زبانى مى‏شود. اگر دست روى هر متن ادبى زيبا بگذاريد و پنج خط آن را انتخاب كنيد و سپس دست روى يكى از صفحات قرآن بگذاريد و پنج خط آن را انتخاب كنيد آن‏گاه ميان سبك، آهنگ و تصويرها، هندسه كلمات، بلاغت و وزن آنها مقايسه كنيد؛ ملاحظه خواهيد كرد تفاوت آن دو بسيار است و متن غير قرآنى، از جهت رعايت نكات ادبى و بيانى، در حد و اندازه قرآن نيست. علاوه بر اينكه اعجاز معنوى و بلنداى معارف قرآنى مهم‏تر از اعجاز لفظى است. در طول قرن‏ها مردمان بسيار و انديشمندان زيادى، از قرآن بهره‏هاى علمى و معنوى برده‏اند به گونه‏اى كه به هر مقدار جامعه بشرى رشد داشته، به همان ميزان از دانش و معارف قرآن و نورانيت معنوى آن بهره‏مند گرديده است؛ تا جايى كه گفته شده برخى از آيات قرآن (مانند شش آيه اول سوره حديد)، در آخرالزمان، به عمق آن پى خواهند بردV}ر.ك: تفسير نمونه، ج 23، ص 295.{V. اعجاز قرآن از نظر معانى، اختصاص به گروه خاص و يا زبان خاصى ندارد كه در اين باره مى‏توان به برخى نمونه‏ها اشاره كرد؛ 1. قرآن، خدا را توصيف نموده است و در اين توصيف او را تنزيه كرده است؛ يعنى صفاتى را كه شايسته او نيست، از او سلب كرده و او را منزّه از آن صفات دانسته و از طرف ديگر صفات كمال و اسماى حُسنى را براى ذات حق اثبات كرده است. بيشتر از پانزده آيه در تنزيه خداوند و پنجاه آيه در توصيف الهى به صفات عُليا و اسماى حسنى آمده است. قرآن در اين توصيفات خود آن چنان دقيق است كه ژرف انديش‏ترين علماى الهى را به حيرت انداخته است و اين خود روشن‏ترين معجزه از يك فرد درس نخوانده است. قرآن در پيوند انسان با خداوند، زيباترين بيان‏ها را دارد. او - برخلاف خداى فيلسوفان يك موجود خشك و بى‏روح و بيگانه با بشر نيست. خداى قرآن از رگ گردن به انسان نزديك‏تر است. با او در داد و ستد است و با او خشنودى متقابل دارد. او را به خود جذب مى‏كند و مايه آرامش دل اوست: A}«ألا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ اللقُلوبُ»{A؛ V}رعد (13)، آيه 28.{V بشر با او انس و الفت دارد؛ بلكه همه اشياء او را مى‏خواهند و او را مى‏خوانند. تمام موجودات از عمق و ژرفاى وجود، با او سر و سرّ دارند. او را ثنا مى‏گويند و تسبيح مى‏كنند: A}«إنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِنْ لا تَفْقَهونَ تَسْبيحَهُمْ»{A؛V}اسراء (17)، آيه 44.{V. 2. قرآن كتاب راهنمايى بشر است و در واقع كتاب «انسان» است انسان از نظر قرآن نفخه روح الهى است و خواه ناخواه به سوى خداى خودش باز مى‏گردد. اين است كه معرفت خدا از شناخت انسان جدا نيست. انسان تا خود را نشناسد، به درستى نمى‏تواند خداى خود را بشناسد. از طرف ديگر، تنها با شناخت خداوند است كه انسان به واقعيّت حقيقى خود پى مى‏برد. انسان در مكتب پيامبران، با انسانى كه بشر از راه علوم مى‏شناسد، بسى متفاوت است. 3. گستره آگاهى نسبت به معاد، رستاخيز و حشر اموات، مراحل بين مرگ تا قيامت و... تنها در قرآن به طور شايسته و به دور از ترديد بيان شده است. 4. تاريخ و قصص پيامبران‏عليه السلام و فرجام نيك پيروان آنان و عاقبت بد تكذيب كنندگان آنها به روشنى و گستردگى در قرآن ذكر شده است. 5. مكارم و فضايل اخلاقى؛ از قبيل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبّت، ذكر خدا، محبّت خدا، شكر، ترس از خدا، توكّل، رضا و تسليم در مقابل فرمان خدا، تعقّل و تفكّر، علم و آگاهى، نورانيّت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت و... به خوبى در قرآن آمده است. 6. اخلاق اجتماعى؛ از قبيل اتّحاد، تواصى بر حق، توصيه بر صبر، تعاون بر نيكى و تقوا، ترك دشمنى، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد به مال و نفس در راه خدا و... به گستردگى در قرآن ذكر شده است. 7. احكام؛ از قبيل نماز، روزه، زكات، خمس، حج، جهاد، نذر، قسم، بيع، رهن، اجاره، هبه، نكاح، حقوق زوجين، حقوق والدين و فرزندان، طلاق، لِعان، ظِهار، وصيّت، ارث، قصاص، حدود، دَين، قضا، شهادت، حَلف (قسم)، ثروت، مالكيّت، حكومت، شورا، حقّ فقرا، حقّ اجتماع و... در قرآن بيان شده است. بنابراين ثابت مى‏شود كه قرآن جنبه‏هاى اعجازى گوناگونى دارد و اين به گونه‏اى است كه نه تنها عرب در برابر آن عاجز است؛ بلكه تمام جهان نيز در مقابل آن خاضع است. در اين زمينه هزاران كتاب و مقاله به وسيله دانشمندان در رشته‏هاى مختلف علوم به نگارش درآمده و همه از عظمت قرآن و تطبيق آيات آن با جديدترين رهيافت‏هاى دانش بشرى سخن گفته‏اند.
کد سوال : 220
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چگونه مى‏توان عدم تحريف قرآن را اثبات كرد؟ به تازگى قرآن به صورت تحريف شده در اينترنت آمده است! اين اتفاق چگونه با آيه A}«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»{A سازگار است؟
پاسخ : تحريف در لغت از ريشه «حرف» به معناى كناره، جانب و اطراف يك چيز گرفته شده و تحريف چيزى، كنار زدن و كج كردن آن از جايگاه اصلى خود و به سوى ديگر بردن است‏ا: محمد هادى معرفت، مصونيت قرآن از تحريف، ترجمه محمد شهرابى، (قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه، چاپ اول 1376)، ص 19.{V. تحريف در اصطلاح قرآن‏شناسى داراى اقسامى است از جمله: 1. تحريف با تعويض كلمات؛ يعنى، برداشتن كلمه‏اى و جايگزين كردن آن با كلمه‏اى ديگر؛ 2. تحريف به زياده؛ يعنى، افزودن كلمه يا جمله‏اى به آيات قرآن؛ 3. تحريف به نقيصه؛ يعنى، ساقط كردن كلماتى از قرآن و يا اعتقاد به اينكه كلمه، آيه يا سوره‏اى از قرآن كريم ساقط شده است. ديگر اقسام آن عبارت است از: 1. تحريف معنوى، 2. تحريف موضعى، 3. تحريف در قرائت، 4. تحريف در لهجه و گويش‏V}جهت آگاهى بيشتر نگا: همان، صص 26 - 22.{V. هيچ يك از اين اقسام، به ساحت قرآن كريم راه ندارد. اساساً تحريف كتاب آسمانى، بدين معنا است كه اين تغييرات به گونه‏اى انجام پذيرد كه ديگر كلام الهى، به درستى شناخته نشود و از دسترس بشر خارج گردد و يا چيزى به عنوان كلام خدا شناخته شود كه سخن او نيست. مصونيت قرآن از تحريف، به معناى «ماندگارى» متن اصلى قرآن و آشنايى با آن در ميان مردم است؛ به گونه‏اى كه هيچ‏گاه مسلمانان و ديگر جوامع بشرى، از شناخت و دسترسى به متن اصلى آن محروم نشده و كلام خدا را از غير آن با وضوح و آشنايى كامل تميز خواهند داد. اين به معناى آن نيست كه بدخواهان از تغيير و تصرف در الفاظ قرآن، به هر شكلى ناتوان‏اند؛ بلكه خيانت بدخواهان به نتيجه نمى‏رسد و براى مسلمانان شناخته شده و خنثى است. تحريف قرآن در اينترنت نيز از اين قاعده مستثنا نيست و خيانت آنان، براى عموم آشكار مى‏شود و هيچ‏گاه نمى‏توانند با اين گونه ترفندها، متن اصلى قرآن را تغيير دهند. به طور كلى در رابطه با تحريف ناپذيرى قرآن، دلايل متعددى اقامه شده است كه از جمله آنها «گواهى تاريخ» است. پژوهش‏هاى تاريخى و مقايسه بين قرآن‏هاى موجود و قرآن‏هاى صدر اسلام، نشان مى‏دهد كه حتى يك كلمه از اين كتاب الهى، كم يا زياد نشده است. اينجا به بيان بخشى از آنها به طور اختصار اكتفا مى‏كنيم: T}1. برهان حكمت‏{T؛ V}قرآن شناسى، ج 1، ص 216.{V خداوند آخرين كتاب آسمانى خود را به نام قرآن، براى هدايت بشر فرستاده است. خداوند ديگر نه كتابى مى‏فرستد و نه پيامبرى؛ بنابراين قرآن اولين و آخرين منبع هدايت بشر تلقى مى‏شود. تحريف چنين كتابى برابر با عدم حفظ خداوند و مساوى با گمراهى بشر است و اين با حميد و حكيم بودن خداوند سازگار نيست. بنابراين خداوند خود به مقتضاى حكيم بودنش اين كتاب را حفظ مى‏كند. T}2. برهان اعجاز{T اين دليل به تعبير علامه طباطبايى‏V}سيد محمد حسين طباطبايى، قرآن در اسلام، ص 117.{V بهترين و متقن ترين دليل براى صيانت قرآن در زمان كنونى به شمار مى‏رود. تقريرش اين است كه همان وجوه اعجازى كه براى قرآن زمان رسول‏اللَّه وجود داشت (مثل تحدى، فصاحت و بلاغت و زيبايى الفاظ آن، روحانى و معنوى بودن آن، هدايت انسان به سوى حق، صدق مطلق مطالب آن و بالاخره خيلى از اوصاف ديگر) بر همين قرآن كنونى منطبق و يافت مى‏شود. بى‏ترديد در صورتى كه بين اين فاصله زمانى كمترين نقصان و يا اضافه‏اى در آن به وقوع مى‏پيوست، به طور يقين ديگر از آن اوصاف خبرى نمى‏ماند و حال آنكه همه آنها در قرآن كنونى باز هم يافت مى‏شود. T}3. برهان خاتميت‏{T قرآن از طرفى، در چندين جا تصريح مى‏كند كه كلام خدا و سند نبوت است و كتاب اسلام به شمار مى‏آيدV}مانند آيه 34 سوره طور و آيه 88 سوره اسراء(17).{V و از طرف ديگر، دين اسلام را دين خاتم معرفى مى‏كندV}مانند آيه 85 سوره آل عمران و آيه 40 سوره احزاب.{V. روشن است كه معناى خاتميت، مصونيت از تحريف است. اما سخن در اين است كه چه چيزى از دين بايد مصون از تحريف باشد؟ يقيناً آنچه به نام دين و مجموعه هدايت الهى براى يك پيامبر نازل گشته است؛ يعنى، كتاب او بايد مصون از تحريف باشد و اين شرط لازم مصونيت دين از تحريف است‏V}همان، ص 66 و درباره خاتميت ر.ك : مجموعه آثار استاد مطهرى، ج 2، ص 183 و ج 3، ص 153).{V. T}4. برهان تحدى دائمى‏{T قرآن در همه زمان‏ها و مكان‏ها و حتى در زمان حاضر، توان و قدرت فكرى و ذهنى بشر را براى همانندسازى به مبارزه فرا مى‏خواند. اما بشر حاضر مثل انسان‏هاى گذشته، عاجزانه در مقابل آن شكست را پذيرا مى‏شود. از اين ناتوانى موجود به راحتى مى‏توان پى برد كه حتى قرآن كنونى به تحريف دچار نشده است. T}5. برهان جامعيت‏{T قرآن در راستاى هدايت و راهنمايى بشر، از بيان چيزى كه لازمه بشر در امر سعادت باشد، فروگذارى نكرده است. قرآن حاضر همانند قرآن موجود در گذشته‏ها داراى اين صفت است. حال اگر قرآن در زمان حاضر به چنين صفتى است، چگونه مى‏توان احتمال نقصان يا زيادت را در آن داد؟ بنابراين قرآن كنونى از هر گونه تغييرى مصون است. T}6. برهان تواتر{T تمام آيات و سوره‏هاى كنونى قرآن مجيد، همانند قرآن گذشته، دست به دست و سينه به سينه به طور همگانى توسط مسلمانان نقل گرديده است. اين تواتر منطقى، دلالت مى‏كند هيچ كلمه و آيه يا سوره‏اى، نه از قرآن كاسته شده و نه بر آن افزوده شده است. بنابراين قرآن كنونى با توجه بر واجد بودن صفت تواتر، از هرگونه تحريفى سالم است. T}7. شيوه وحيانى قرآن‏{T اين برهان مبتنى بر نوع نگرش مسلمانان بر مسئله وحى و تمايز مسيحيان از آن است. مسلمانان معتقدند وحى در واقع تكلم و گفتار لفظى خداوند است كه به وسيله جبرئيل به پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏رسيد و پيامبرصلى الله عليه وآله موظف بود عين همان الفاظ را بر مردم برساند. اما مسيحيان بر اين باورند كه وحى در حقيقت انكشاف خدا و تجربه انسان است كه در بشر تجلى مى‏كند و اين عامل انسانى است كه آن را در مقام بازگو تعبير مى‏كند و لذا ممكن است در تعبير آن مرتكب اشتباه هم بشود. روشن است كه طبق نگرش اول به يقين الفاظ قرآن نمى‏تواند از نقش عامل انسانى متأثر شود. از اين رو، چاره‏اى جز پذيرفتن تحريف ناپذيرى قرآن بر اساس ديدگاه مسلمانان در بين نمى‏ماند. T}8. شيوه بيانى قرآن‏{T قرآن در جهت تعارض با منافع زورمندان و سلطه جويان، بيش از آنكه به نام اشخاص بپردازد به بيان شاخص‏ها توجه كرده است و به استثناى تصريح نام ابولهب و همسرش، به موارد جزئى نپرداخته است. و اين يكى از تمهيدات الهى در مصونيت قرآن است كه به نوبه خود باعث گرديده، براى كسى انگيزه كتمان يا تحريف آيات پيش نيايد و بهانه‏اى براى دسيسه حاكمان به طور آشكار نباشد. T}9. شيوه نزول قرآن‏{T؛ V}كيهان انديشه، شماره 28، مقاله تحريف ناپذيرى قرآن، علامه مرتضى عسكرى.{V يكى از تمهيدات الهى براى مصون ماندن قرآن، نزول تدريجى آن، آن هم با سبك و برنامه‏اى ويژه است. در مدت تقريباً 23 سال، آيات قرآن به دو شكل نازل شده است. آياتى كه در آغاز بعثت در مكه نازل گرديده، آياتش كوتاه و موزون است؛ مانند A}«وَ الضُّحى‏ وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى‏ ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏...»{A و يا A}«الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ...»{A. اين مقاطع كوتاه و موزون در حفظ آيات، تأثير بى‏شائبه‏اى داشته است، آن هم در ميان مردم روزگارى كه امى بوده‏اند. اما در سال‏هاى بعد، آيات و سوره‏هاى بزرگ‏ترى در مدينه نازل شده است؛ زيرا در مدينه، هم آرامش بيشترى براى مسلمانان بوده و هم امكانات نوشتن و ثبت آيات وجود داشته است. بالاخره، نزول تدريجى قرآن، اين نتيجه را داشت كه وقتى حتى چند آيه نازل مى‏شد، پيامبر آن را براى مسلمان‏ها مى‏خواند (و آنان نيز حفظ مى‏كردند) و بعد آيه‏اى ديگر نازل مى‏گشت. T}10. شيوه تعليم قرآن‏{T در تاريخ قرآن مهم است بدانيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله چگونه آيات را به مردم مى‏خوانده و آنها را تعليم مى‏داد؟ راوى مى‏گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه هر بار ده آيه به ما مى آموخت. ما ده آيه را ياد مى‏گرفتيم، سپس ده آيه ديگر و... براى مثال، يكى از صحابه در مسجد دمشق 1600 شاگرد را تعليم قرآن مى‏داده است. به اين شكل كه آنها را به گروه‏هاى ده نفرى تقسيم كرده بود و هر ده نفر يك ناظر داشته اند كه مجموع اين ناظران و سرگروه‏ها 160 نفر مى‏شدند. افزون بر آن‏V}ابو عبدالله زنجانى، تاريخ القرآن، ص 42، موسسه الاعلمى، بيروت.{V به شهادت تاريخ، در صدر اسلام عده زيادى از مسلمانان - كه تعداد آنان را تا 43 نفر نوشته‏اند به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله هر آيه و يا سوره‏اى كه نازل مى‏شد، بلافاصله مى‏نوشتند؛ از جمله معروف‏ترين اصحاب پيامبر كه به نوشتن قرآن اهتمام خاصى مى‏ورزيدند، حضرت على‏عليه السلام و زيد بن ثابت بودند. T}11. اهتمام مسلمانان‏{T بى‏شك از اهتمام پيامبرصلى الله عليه وآله بر قرائت قرآن و تحفيظ آن بر مسلمانان‏جامعه آن روز فضيلت بزرگى براى حفظ قرآن قائل شده بود. مؤمن و منافق در اين جهت بر يكديگر سبقت مى‏گرفتند. معاشرت و انس با قرآن، جزو آداب و رسوم مردم در آمده بود و در مسائل و مشكلات خود به آن مراجعه مى‏كردند. تقدّس و فضيلت يافتن قرآن نزد مسلمانان، اين نتيجه را به دنبال داشت كه كسى نمى‏توانست ايده تغيير قرآن را در سر بپروراندV}محمدتقى مصباح يزدى، قرآن شناسى، ج 1، ص 215، (نشر مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى).{V. اهتمام به نگه‏دارى و حفظ قرآن كريم در ميان مسلمانان به اندازه‏اى بود كه پس از نبى اكرم و در زمان خلافت ابوبكر، وقتى در جنگ يمامه تعدادى از حافظان قرآن كشته شدند، مسلمانان تصميم گرفتند توجه بيشترى در حفظ قرآن به خرج دهند و به اين منظور همه نسخه‏هاى قرآن را در يك جا جمع‏آورى كرده و از اينكه نقصانى در آنها واقع شود، جلوگيرى نمودند. حفظ اين نسخه‏ها به شدت مورد توجه قرار گرفت و همين طور نسل بعد، قرآن را سينه به سينه حفظ مى كردند و به نسل بعد انتقال مى دادندV}سيد محمد حسين طباطبايى، ترجمه الميزان، ج 12، ص 167 - 161، مركز نشر فرهنگى رجا. {V. T}12. تكامل خط و كتابت‏{T براى حفظ يك متن به صورت اصلى، بايد شرايط طبيعى چنين امرى فراهم باشد. در عصرهاى گذشته تكامل خط و پيشرفت كتابت به آن ميزان نبوده است كه بتواند متنى را در بستر خويش و به صورت كامل حفظ كند. البته با رشد تمدن بشرى، زمينه‏هاى لازم براى چنين امرى پديدار مى‏شد؛ چنان كه به نظر برخى‏V}علامه خوئى، ترجمه البيان، ج 1، ص 309، (نشر مجمع ذخائر اسلامى - قم، 1360 ش).{V در زمان رسول‏اللَّه شرايط و موقعيت حصول چنين كارى مهيا شد و زمينه را براى حفظ و صيانت قرآن فراهم آورد. براى مطالعه بيشتر ر.ك: الف. محمد هادى معرفت، تاريخ قرآن، (تهران: سمت، چاپ دوم 1377)، صص 167 - 154؛ ب. محمدتقى مصباح يزدى، قرآن‏شناسى، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چاپ اول، 1376)؛ پ. حسن حسن‏زاده آملى، قرآن هرگز تحريف نشده است؛ ت. محمد هادى معرفت، التحقيق فى نفى التحريف عن القرآن.