کد سوال : 181
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : از ديدگاه حقوقى رابطه مجلس خبرگان و رهبرى چگونه است؟ آيا به دليل عزل و نصب رهبر از سوى خبرگان، اين مجلس جايگاه رفيعترى ندارد؟
پاسخ : طبق قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، عالىترين مقام در جمهورى اسلامى ايران، «ولى فقيه» است و از حيث عقل و شرع، رفيعترين جايگاه به او اختصاص دارد؛ لكن به دليل حوادث و پيشامدهاى مختلف (از قبيل مرض و فوت) و يا كشف فقدان بعضى از شرايط، خبرگان مردم، وظيفه اعلام عزل رهبرى را دارند. بنابراين خبرگان راه كشف عزل و نصب است؛ نه ايجادكننده آن.
از اين رو كار خبرگان، يك نوع تثبيت و حفظ جايگاه رهبرى صالح در جامعه است؛ نه ايجاد و نفى آن تا تصور شود كه داراى شأن برترى است.
بدين ترتيب، نظارت مجلس خبرگان بر رهبرى، نه تنها موجب تنزل اعتبار رهبر و يا محدود كننده قدرت وى نيست؛ بلكه باعث تقويت و استحكام جايگاه والاى ولايت فقيه و مظهر جمهوريت نظام اسلامى است. از طرف ديگر اين گونه مقامات، داراى وجوه و اعتبارات مختلفى است. بنابراين به يك اعتبار مىتوان گفت: مجلس خبرگان تقدم بر رهبرى دارد و به اعتبار ديگرى رهبرى، مقدم بر خبرگان و داراى جايگاه رفيعترى است.
کد سوال : 182
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : نفخ صور اوّل در قرآن چگونه توصيف شده است؟
پاسخ : نفخه اول كه براى ميراندن، خاموش ساختن و ساكت كردن موجودات دميده مىشود، با تعابير گوناگون و توصيفات مختلف در آيات قرآن از آن ياد شده است:
1. نفخ صور «صيحهاى» وحشتناك و صدايى مهيب و ترسآور است كه وقتى شروع شد، كل دنيا، كرات، عالم ماده و همه عوالم هستى و موجودات - مگر خداوند و كسانى كه استثنا شدهاند - به هم خورده و موجوديت و هستى خود را از دست مىدهند: A}(وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ){A؛V}يس (36)، آيات 48 - 50.{V
«و مىگويند: اگر راست مىگوييد، پس اين وعده [ عذاب] كى خواهد بود؟ جز يك فرياد [ مرگبار] را انتظار نخواهند كشيد كه هنگامى كه سرگرم جدال اند، غافلگيرشان كند. آنگاه نه توانايى وصيتى دارند و نه مىتوانند به سوى كسان خود برگردند».
2. روزى كه نفخ اول دميده مىشود، همه هستى را هراس گرفته و كوهها ذره ذره شده و مانند ابر در حركت مىافتند:
A}(وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ){A؛V}نمل (27)، آيه 87 و 88.{V
«و روزى كه در صور دميده شود، پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است، به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد. و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند و كوهها را مىبينى [ و ]مىپندارى كه آنها بىحركتاند و حال آنها ابرآسا در حركتاند. [ اين] صنع خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده است. در حقيقت، او به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است».
3. هنگامى كه دم در صور دميده مىشود، همه موجودات بىهوش و مدهوش مىگردند؛ مگر آنكه را كه خدا بخواهد:
A}(وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ){A؛V}زمر (39)، آيه 68.{V
«و در صور دميده مىشود، پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است، بىهوش درمىافتد، مگر كسى كه خدا بخواهد».
اين آيه نيز مانند آيه سابق، نفخ صور را امرى عام دانسته و تعبير H}«من فى السماوات و من فى الارض»{H دلالت بر آن دارد. اين دم همه را فرا مىگيرد؛ چرا كه بر طبق آياتى از قرآن كريم، ملائكه و ارواح سعدا در آسمان هست و از اين رو نفخ صور آنان را نيز مىگيرد.
همچنين بر اساس بعضى از آيات قرآن، برزخيان نيز اهل زميناند؛ هر چند در برزخ وارد شده باشند. از اين رو، نفخ صور، نظام برزخ و كسانى را كه در برزخ به سر مىبرند، نيز شامل مىگردد. پس با دميده شدن نفخ اول در مقدمات ظهور قيامت تومار عوالم بالاتر - از برزخ گرفته و پس از آن و هر آنچه در آنها موجودند - نيز در هم پيچيده خواهد شد.
اگر هنگام ظهور عالم قيامت در دنيا باشيم، نفخ صور را خواهيم ديد؛ اگر در عالم برزخ و مثال باشيم، با آن مواجه خواهيم شد و اگر در عالم برتر باشيم، باز با اين دم روبهرو خواهيم شد.
و بايد توجه داشت كه گرفتن، بىهوش و مدهوش شدن و مردن و هلاك گشتن غير از مرگ، بيهوشى و هلاكتى است كه ما مىفهميم. اين هلاكتى واقعى است كه با آمدنش، هستى را از موجودات مىستاند و همه را برمىچيند: زندهها مىميرند، برزخيان مىميرند، ملائكه مىميرند، آسمان و زمين به هم مىريزند، درياها مىسوزند، ستارگان نورشان را از دست مىدهند... صدايى مهيب، بلند و شديد و فريادى گوش خراش دارد، با دميده شدنش همه هستى را هراس گرفته، كوهها چون ابر به حركت درمىآيند بر اثر آن، همه موجودات - از دنيوى گرفته تا برزخ و بالاتر از آن - مدهوش و بىهوش شده، مىميرند؛ مگر خدا و آنان را كه خدا بخواهد. اين دم از عالم ماده شروع شده، همه عوالم ديگر را نيز در برمىگيرد.
V}ر.ك: قيام قيامت، صص 29 - 34.{V
کد سوال : 183
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : بر اساس بعضى از آيات قرآن، عدهاى كه از حكم نفخ صور اوّل استثنا شدهاند، چه كسانىاند؟
پاسخ : چنانكه در پاسخ به پرسش قبلى گذشت، خداوند متعال عدهاى را از لوازم «نفخ» و «دم» اول استثنا فرموده كه يكسرى از انسانها مشمول «دم قابض» نمىشوند و بر اثر آن صداى وحشتناك و ترسآور، نه به هراس مىافتند و نه مىميرند امّا پرسش اصلى اين است كه آنان چه كسانىاند و اين استثنا چگونه با آياتى از قبيل A}(كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ){A؛V}قصص (28)، آيه 88.{V «همه چيز جز [ ذات] و وجه او نابوده شونده است» قابل جمع است؟
با تأمل در آيه، كه همه چيز را نابود تلقى كرده مگر وجه خدا را؛ مىتوان چنين استنباط كرد كه استثنا شدگان، كسانىاند كه جنبه خلق و دنيايى را از دست داده و به «وجهالله» باقىاند؛ يعنى، اين عده افرادىاند كه جنبه بالاترى از مخلوقى دارند و در واقع داخل در خلق و مخلوق نمىشوند؛ بلكه بالاتر از آنان هستند. علامه طباطبايى «طاب ثراه» مىفرمايد: كسانى كه مشمول دم قابض و گيرنده نمىشوند، در حقيقت چيزى از خود ندارند كه اين دم آنها را فراگيرد. اينان چيزى به عنوان مخلوق ندارند و فانى در خدا گشتهاند و «وجهالله» شدهاند. دم قابض، همه چيز موجودات و هستى را مىگيرد؛ ولى آنان چيزى ندارند كه از آنها ستانده شود و فانى «فى الله» و «وجه حق»اند.
اگر چيزى غير از خدا و وجه خدا و در برابر حضرت حق حسابى داشته باشد، در دم قابض از آنها گرفته مىشود و حال آنكه اينها چيزى ندارند و حتى توجهى به ذات خويش و محبتى به بقا ندارند، بلكه نظر ايشان به نور جمال كبريايى خداوند است و بس.
مصداق اعلا و حقيقى اين استثناء شدگان، معصومان(ع) هستند كه تنها به حضرت حق آرامش مىيابند. آنان، نه در وجود مقدسشان، نه در صفات حيرتانگيزشان و نه در افعال و كردار مثلزدنىشان، هيچ شريكى براى خداوند نمىبينند.
انسانهاى وارستهاى كه جايگاهشان در وراى آسمانها است و چون «وجه خدا» گشتهاند،V}در حديثى از امام صادق(ع) نقل شده است: «ما اهل بيت همان وجه خداييم كه هلاك نمىشود». نگاه كنيد به: صدوق، ابىجعفر، التوحيد، صص 150-151.{V به واسطه احاطه خداوند بر اين عالم، آنان نيز بر اين عالم محيطاند. در حقيقت اين همان مقام «ولايت» است كه معصومان برفراز قله آن، قرار دارند و هر كسى به مقدار حركت و سير خود، به سوى خداوند از آن بهرهمند مىگردد.
بايد توجه داشت كه مقام حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) بسى بالا و در ظرف وقوع و تحقق دستيافتنى نبوده و بسيار مشكل است كه كسى بتواند به مقام «وجهاللهى» به معناى حقيقى دست يابد.V}ر.ك: قيام قيامت، صص 35 - 41.{V
کد سوال : 184
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : نفخ صور اوّل چگونه است؟
پاسخ : در پاسخ بايد گفت: آنچه در حدّ فهم و ادراك ما مىگنجد، اين نكته است كه بر اثر «نفخ صور اول» تحوّلات و دگرگونىهايى رخ مىدهد؛ ولى اين تغييرات و صورت عوض كردنها، به آن شكلى كه ما تصور مىكنيم، نيست؛ بلكه خيلى بالاتر از اين تصوير ناقص و محدود ما است.
به عنوان مثال خاك در اين دنيا، معدوم شده و صورتش به طور كلى عوض مىشود. نبات هم به موجود ديگرى متحوّل مىشود و همينطور همه چيز. امّا آيا در «نفخ صور اول» چنين معدوم شدن و تحوّلى صورت مىگيرد؟ ظاهراً چنين نيست؛ بلكه صورتى عميقتر دارد.
از سوى ديگر آيا اين تبدّل بالاتر، به صورت بطلان و نيستى محض است؟ حقيقت آن است كه اين مسأله، يكى از مسائل پيچيده و در عين حال مهم است كه مباحث دامنهدارى را به دنبال دارد. طرح و بررسى تمامى ديدگاهها در اين مجال اندك ممكن نيست؛ امّا به نظر مىرسد، با دقت و تأمل در مجموع آيات و روايات در اينباره، مىتوان چنين نتيجهگيرى كرد كه: دلايل نقلى، نه معدوم شدن محض را مىگويند، نه انهدام كلى را مىرسانند و نه ناظر به تحوّلات و دگرگونىهاى معمولىاند. هر چه هست، حقيقتى است كه فقط خداوند مىفهمد و مىداند و به فرمايش علامه طباطبايى(ره) فهم حقيقى اين امر را بايد به خود خداوند محوّل ساخت.
با تدبّر در تعابير گوناگون آيات قرآن و احاديث وارده، اين حقيقت تا حدّى روشن مىشود كه با نفخ صور اول وجودهاى سرابى موجودات، باطل و منهدم مىگردد و تنها نسبت آنها با خداوند باقى مىماند و بقيه نسبتها باطل و محو مىگردد.
از آنجا كه وجود موجودات غير ذات اقدس حق و وجه او در مقابل خداوند متعال باطلاند و هيچ؛ اين بطلان با نفخ صور اول آشكار مىشود؛ نه اينكه وجود داشتهاند و باطل شوند؛ بلكه اين حقيقت كه قبل از نفخ صور اول آنچه در پرده بود، منكشف شده و عيان مىگردد كه نه وجودى براى غير خداوند است و نه تأثيرى براى غيرذات حق؛ صاحب ملك است و جز او مالكى نيست.V}حج (22)، آيه 56؛ نور (24)، آيه 42؛ فرقان (25)، آيه 36، غافر (40)، آيه 16؛ جاثيه (45)، آيه 27؛ حديد (57)، آيه 5 و ... ر.ك: قيام قيامت، صص 50-54.{V
P}آتشين است اين نشان كوته كنم {E}بر فقير و گنج و احوالش زنم {P
P}آتشى ديدى كه سوزد هر نهال {E}آتش جان بين كزو سوزد خيال{P
P}نه خيال و نه حقيقت را امان {E}زين چنين آتش كه شعله زد ز جان{P
P}خصمِ هر شير آمد و هر روبه او {E}كل شىءٍ هالِك اِالا وَجهَهُ{P
P}در وُجوه و وَجه او رَو خرج شو {E}چون الف در بسم در رو درج شو{P
V}مثنوى معنوى، دفتر ششم، ابيات 2235 - 2239.{V
کد سوال : 185
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : در خصوص نفخ صور دوّم از ديدگاه قرآن و حقيقت آن توضيح دهيد؟
پاسخ : نفخه دوم كه براى زنده ساختن، برانگيخته شدن، به پا خاستن و حاضر گشتن، دميده مىشود و در واقع نفخ قيام و برپا گشتن قيامت است؛ داراى لوازم خاص خود بوده و خداوند متعال با تعبيرهاى گوناگون از آثار اين نفخ ياد كرده است كه به بعضى از آنها، اشاره مىشود:
1. A}(وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ){A؛V}يس (36)، آيه 51.{V «و در صور دميده خواهد شد، پس به ناگاه از گورهاى خود شتابان به سوى پروردگار خويش مىآيند».
اين آيه به خوبى بيان مىكند كه پس از دميده شدن نفخ دوم، موجودات زنده شده، حركت تازهاى را در سير و لقا خداوند متعال آغاز مىكنند.
2. A}(فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ){A؛V}مؤمنون (23)، آيه 101.{V «پس آنگاه كه در صور دميده شود [ ديگر ]ميانشان نسبت خويشاوندى وجود ندارد، و از [ حال ]يكديگر نمىپرسند».
3. A}(وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً){A؛V}كهف (18)، آيه 99.{V «و [ همين كه] در صور دميده شود، همه آنها را گرد خواهيم آورد».
4. A}(ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ){A،V}زمر (39)، آيه 68.{V «سپس بار ديگر در آن [ صور ]دميده مىشود و به ناگاه آنان بر پاى ايستاده مىنگرند».
امام سجاد(ع) در روايتى پس از توصيف نفخ صور اول و لوازم آن، به نفخ دوم اشاره و بعضى از آثار آن را چنين بازگو مىفرمايد:
«... خداوند جبار، خود در صور، يك نفخه مىدمد و از آن جهتى كه به سمت آسمانها است، صدايى خارج مىشود كه هيچ كس در آسمانها نمىماند؛ مگر آنكه زنده مىشود و برپاى مىايستد و قيام مىكند؛ همان گونه كه بود و فرشتگان حامل عرش بر مىگردند و بهشت و جهنم حاضر مىشوند و همه مخلوقات براى حسابرسى محشور مىگردند».
راوى مىگويد: «امام سجاد(ع) هنگامى كه [ در بازگو كردن اين مطلب ]بدين جا رسيدند، گريه شديدى كردند».V}«... و نفخ الجبار نفخة فى الصور يخرج الصوت من احد الطرفين الذى يلى السماوات فلا يبقى فى السموات احد الا حىّ و قام كماكان و يعود حملة العرش و يحضر الجنة و النار، و يحشر الخلائق للحساب، قال: فرأيت على بن الحسين صلوات الله عليهما يبكى عند ذلك بكاءاً شديداً»؛ (بحارالانوار، ج 6، ص 325).{V
نتيجه آنكه از مجموع آيات و روايات، چنين استفاده مىشود كه پس از نفخه اول، نفخ دومى هست كه بر اثر آن موجودات و عوالم وجود، هستى دوباره يافته و در محضر خداوند متعال حاضر مىشوند.
P}در حديث آمد كه روز رستخيز {E}امر آيد هر يكى تن را كه خيز{P
P}نفخ صُور امر است از يزدانِ پاك {E}كه برآريد اى ذَراير سر ز خاك{P
P}باز آيد جان هر يك در بدن {E}همچو وقت صبح هوش آيد به تن{P
P}جان تن خود را شناسد وقت روز {E}در خراب خود درآيد چون كنوز{P
P}جسم خود بشناسد و در وى رود {E}جان زرگر سوى درزى كى رود{P
P}جان عالِم سوى عالِم مىرود {E}روح ظالم سوى ظالم مىدود{P
V}مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابيات 1772 - 1777.{V
با نظرى دقيقتر به مسأله «نفخه دوم» يا «نفخه احياء» اين نكته ظريف روشن مىشود كه حقيقت «نفخه احياء» تنها زنده شدن و برپاگشتن و در محضر حضرت حق حاضر شدن نيست؛ بلكه عميقتر از آن است و آن، بروز و به ظهور رسيدن جنبه «وجهاللهى» موجودات و نظام هستى است كه باطن آنها بوده و اين باطن - كه قائم به حق است - با نفخه دوم به ظهور خواهد رسيد.
همه موجودات، يك جنبه «وجهالخلقى» دارند و يك جنبه «وجهاللهى». جنبه «وجهاللهى» آنها در باطن بوده و جنبه «وجهالخلقى» آنها در ظاهر است. در نفخ دوم و «نفخ قيام قيامت» موجودات به شرطى به وجود مىآيند و نظام هستى به شرطى تحقق مىيابد و احيا مىشود كه همه، جنبه «وجهاللهى» داشته باشند. موجودات، قبل از برپايى قيامت دو جنبه دارند: «وجهاللهى» و «وجهالخلقى». با نفخ اول جنبه «وجهالخلقى» را از دست مىدهند و با نفخ دوم جنبه «وجهاللهى» ظهور مىكند.
بايد توجه داشت اين از دست دادن و ظاهر شدن به شكلِ بُعد زمانى نيست، تا بگوييم احيا و قائم بودن به ذات حق، در طول بطلان و محو شدن «وجود سرابى و خلقى» است؛ بلكه اين دو جنبه هست. فقط در مقدمات قيامت با نفخ اول «جنبه خلقى» باطل مىشود و با نفخ دوم «جنبه الهى» ظاهر مىگردد.
آنچه در آنجا پيش خواهد آمد، در اينجا، هماكنون هست؛ ولى براى ما كه چشم بصيرت و دل روشنى نداريم، مكشوف نبوده و در زير حجابها قرار دارد. اين جنبه «وجهاللهى» در زير پرده «وجهالخلقى» ما قرار گرفته است و با نفخ صور اول - كه از ميان رفت - آن جنبه «وجهاللهى» مكشوف و از پرده عيان مىشود؛ نه آنكه به وجود بيايد.V}ر.ك: قيام قيامت، صص 50 - 58.{V
کد سوال : 186
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا دنيا و آخرت با هم تضاد دارند؟
پاسخ : دنيا و آخرت با هم تضاد ندارند؛ بلكه تفاوت و نوعى ارتباط دارند. در اينجا با تحليلى كوتاه و در حد اختصار، به تفاوتها و نوع ارتباط ميان دنيا و آخرت از ديدگاه آيات قرآن، اشاره مىكنيم.
T}تفاوتها{T
T}1. ثبات و تغيير؛{T در دنيا حركت و تغيير هست: جوان پير مىشود، نو كهنه مىگردد، كهنهها از بين مىروند، گياهان پژمرده مىشوند و... اما در جهان آخرت، تغيير و تحول چنينى وجود ندارد و ثبات و بقا حاكم است.V}ر.ك: آل عمران (3)، آيه 197؛ نساء (4)، آيه 77؛ يونس (10)، آيه 24؛ نحل (16)، آيه 96؛ كهف(18)، آيه 46؛ مريم (19)، آيه 76؛ طه (20)، آيه 73؛ غافر (40)، آيه 39؛ حديد (17)، آيه 20 و...{V
T}2. آميختگى و خلوص؛{T
در زندگى دنيايى، خوشى با رنج، حيات با مرگ، لذت با محنت، اندوه با شادى و اضطراب با آرامش آميخته است. اما در آخرت چنين نيست؛ بلكه دستهاى از مردم هميشه و از هر جهت متنعّم، شاد و آسودهاند و گروهى ديگر همواره معذّب، غمگين و ناراحتاند.V}ر.ك: آل عمران(3)، آيه 15؛ نساء (4)، آيه 77؛ اعراف (7)، آيه 32؛ يوسف(12)، آيه 109؛ رعد(13)، آيه 34؛ نحل (16)، آيه 30؛ طه(20)، آيه 73 و 127؛ زمر (39)، آيه 26؛ قلم (68)، آيه 33 و ... .{V
T}3. اصل و فرع؛{T
دنيا در برابر آخرت مانند وسيله به هدف، كشت به درو و اصل به فرع است؛ يعنى، زندگى دنيايى مقدمه آخرت و وسيلهاى براى كسب سعادت ابدى است. در اين دنيا بايد تخم پاشيد و در آنجا درو كرد. زندگى دنيايى در مقابل آخرت، زندگى فرعى و غير اصيل است، اما زندگى آخرت، زندگى نهايى و اصيل است.V}آل عمران (3)، آيه 185؛ قصص (28)، آيه 77؛ عنكبوت (29)، آيه 64؛ محمد (47)، آيه 36؛ حديد (57)، آيه 20؛ فجر(89)، آيه 24 و ... .{V
P}هست بىرنگى اصول رنگها {E}صلحها باشد اصول جنگها{P
P}آن جهان است اصل اين پر غم وثاق {E}وصل باشد اصل هر هجر و فراق{P
P}زانك ما فرعيم و چار اضداد اصل {E}خوى خود در فرع كرد ايجاد اصل{P
V}مثنوى معنوى، دفتر ششم، ابيات 59، 60 و 62.{V
T}ارتباط دنيا و آخرت{T
با وجود تفاوتهايى كه ميان دنيا و آخرت وجود دارد، پيوند و ارتباط تكوينى و خاصى بين آن دو هست. اما در فهم اين ارتباط، بايد تعمق بيشترى كرد، چرا كه برخى گمان كردهاند نعمتهاى دنيايى موجب سعادت اخروى است؛ از اين رو، ميان نعمتهاى دنيا و نعمتهاى آخرت قائل به ارتباطاند. اما از ديدگاه قرآن، رابطه بين دنيا و آخرت، از قبيل رابطه بين پديدههاى دنيا با يكديگر نيست كه هر كس در اينجا نيرومندتر، زيباتر و شادتر باشد، در آخرت هم همان گونه باشد.V}انعام (6)، آيه 94؛ طه (20)، آيه 124 و 126؛ مؤمنون (23)، آيه 101؛ شعرا (26)، آيه 88؛ لقمان (31)، آيه 33؛ مجادله (58)، آيه 17 و ... .{V
برخى نيز در مقابل پنداشتهاند، كسانى به سعادت اخروى مىرسند كه ازنعمتهاى دنيوى بهرهمند نبودند و كسانى دچار عذابهاى اخروى مىشوند كه از نعمتهاى دنيايى بهرهمند بودهاند. اما اين پندار ناروايى است؛ زيرا از نظر قرآن نعمتهاى دنيايى وسيله آزمايش انسان است و بهرهمندى يا محروميت از آنها، به تنهايى نشانه نزديكى يا دورى از حضرت حق - كه موجب سعادت يا شقاوت مىشود - نيست؛V}آل عمران (3)، آيه 179؛ مائده (5)، آيه 48؛ اعراف (7)، آيه 168؛ انفال (8)، آيه 28؛ كهف (18)، آيه 7؛ تغابن(64)، آيه 15؛ فجر (89)، آيه 15 و 16 و ... .{V بلكه از منظر آيات قرآن، اجمالاً عامل سعادت اخروى «ايمان و عمل صالحV}بقره (2)، آيات 25 و 38 و 277 و...؛ آلعمران (3)، آيات 15 و 57 و 179 و...؛ نساء (4)، آيات 13 و 146 و 162 و...؛ حديد(57)، آيه 12؛ تغابن(64)، آيه 9؛ بروج(85)، آيه 11؛ بيّنه (98)، آيه 7 و8 و... .{V و عامل شقاوت ابدى «كفر و گناه» معرفى شده استV}بقره (2)، آيات 24 و 104 و 162؛ مائده (5)، آيه 10 و 86؛ انعام (6)، آيه 49؛ توبه (9)، آيه 3؛ يونس (10)، آيه 4؛ رعد (13)، آيه 5؛ فرقان (25)، آيه 11؛ ص 38) آيه 55 و ... .{V.V}براى آشنايى تفصيلى از تفاوتها و نوع رابطه دنيا و آخرت ر.ك: مصباح يزدى، محمدتقى، آموزش عقايد، ج 3، صص 100 - 119.{V
در حقيقت از ديدگاه قرآن، يك نوع رابطه حقيقى و تكوينى، ميان دنيا و آخرت وجود دارد؛ هر چند براى ما ناشناخته و براى علوم تجربى غيرقابل تبيين باشد.حال عدم معرفت و عدم قدرت تبيين، دليلى بر نبود چنين پيوندى و انكار آن نخواهد بود؛ زيرا محدوده روابط تكوينى و حقيقى، فراتر از روابط ناشناخته و تجربهناپذير است.
از نظرگاه قرآن، قيامت، باطن نظام هستى و دنيا بوده و نظام دنيوى، مرتبه نازله آخرت است. از اين رو، آخرت هم اكنون هست؛ ولى در پشت پرده و در زير حجاب و حجابها. بعداً پديد نمىآيد؛ بلكه بعداً با كنار رفتن موانع و برداشته شدن حجابها، آن حقيقت ظاهر و بارز مىشود.V}اعراف (7)، آيه 187؛ شعراء (26)، آيه 21 و 22؛ نمل (27)، آيه 65 و 66؛ احزاب (33)، آيه 63؛ ملك (67)، آيه 25 و 27 و ... .{V
از ديدگاه آيات، انسانها هم اكنون در نامه عمل خود، قرار گرفته و آن را مىخوانند؛ هم اكنون در صراط خود به سوى اهداف خود در حركتاند؛ هم اكنون ميزان مىشوند؛ هم اكنون در موقف حساب و مراتب آن در فشارها و رنجها هستند؛ هم اكنون بر روى صراط خود مىلغزند و با افت و خيزها به حركت خود ادامه مىدهند. اما اين حقيقت و باطن، به دليل حجابها از ما محجوب است؛ ولى اگر كسى بصيرت يابد و با طىّ منازل و تحمل رنجها و رياضتها، قيامت براى او قيام كند، هم اكنون شاهد آن خواهد بود.V}تكاثر (102)، آيات 1-6 و ... .{V
P}هر چه ما داديم ديديم اين زمان {E}اين جهان پردهست و عين است آن جهان{P
V}مثنوى معنوى، دفتر ششم، بيت 3530.{V
کد سوال : 187
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : قرآن قيامت را چگونه توصيف كرده است؟
پاسخ : قرآن كريم از روز «قيامت» با نامهاى گوناگونى ياد مىكند و در حقيقت با هر يك از آنها، شعاع و بُعدى از اين مسأله گريزناپذير را مطرح مىسازد؛ مانند: «روز قيامت كه به معناى برخاستن است و مقصود آن است كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پا مىايستند».V}مطففين (83)، آيه 6.{V «روز جمع كه همه مردم در يك صحنه جمع مىشوند».V}واقعه (56)، آيه 49 و 50.{V «روز حسرت كه عدهاى به سبب كفر و عنادورزى خود در حسرتاند و برخى به دليل گناهان، آلودگىها و تعلقهايى كه داشتهاند و مانع رسيدن به درجات بالاتر شده است، حسرت مىخورند»؛V} مريم (19)، آيه 39.{V «روز ازفة كه به معناى روز بسيار نزديك است»؛V}غافر (40)، آيه 18.{V «روز حساب كه به محاسبه اعمال، افكار، عقايد، اوصاف و اخلاق آدمى پرداخته مىشود»V}ص (38)، آيه 26.{V
و... .
در اين روز و در آن هنگام، حوادث و وقايع گوناگونى اتفاق مىافتد؛ از آن جمله:
1. نظام كنونى عالم دگرگون مىشود كه پديد آمدن زلزله عظيم در زمينV}مزمل (73)، آيه 14. {Vشكافته شدن درياها،V}تكوير (81)، آيه 6.{V به حركت در آمدن كوههاV}كهف (18)، آيه 47.{V و درهم كوبيده شدنشان،V}حاقه (69)، آيه 14.{V خاموش گشتن ماه و خورشيد و ستارگان عظيمV}تكوير (81)، آيه 2.{V و پر از دود و ابر شدن فضاى جهان،V}فرقان (25)، آيه 25.{V پارهاى از تغيير و تحولات اساسى نظام كاينات و از جمله حوادث آن روز است.
2. همه اسباب و روابط قطع مىشود و تمام ارتباطات و تأثيراتى كه موجودات در نظام وجودشان در عالم جسم و جسمانيات و نيز در عالمى كه به دنبال آن مىآيد، دارند، به زودى از ميان خواهند رفت و در نتيجه نه شيئى در شىء ديگر تأثير خواهد كرد و نه شيئى از شىء ديگر تأثير خواهد پذيرفت. نه از شيئى نفع خواهند برد، نه از آن، زيانى خواهد رسيد.V}بقره (2)، آيه 166؛ مؤمنون (23)، آيه 101.{V
3. حجابها برطرف گشته و باطنها آشكار مىگردد، با از ميان رفتن اسباب، هر گونه حجابى كه اشيا را از يكديگر پنهان مىسازد، از بين خواهد رفت و صورت باطن ظاهر و حقايق آشكار مىشود.V}ابراهيم (14)، آيه 21؛ طارق (86)، آيه 9؛ حاقه (69)، آيه 18.{V
4. ظلمت برطرف گشته و فضا، فضاى نور خواهد شد؛ چرا كه همگى جنبه خلقى خود را از دست داده، جنبه الهى خود را بروز مىدهند.V}زمر (39)، آيه 29؛ عنكبوت (29)، آيه 64.{V
5. دادگاه عدل الهى تشكيل مىشود و اعمال همه بندگان حاضر و نامههاى اعمال توزيع مىشود. به حساب همه مردم به دقت رسيدگى و بر اساس عدل درباره ايشان داورى مىگردد.V}اسراء (17)، آيه 49؛ حاقه (69)، آيه 19 - 25؛ يونس (10)، آيه 54؛ نمل (27)، آيه 78.{V
6. شاهدان بر اعمال انسان شهادت مىدهند، فرشتگان، پيامبران و برگزيدگان خدا به عنوان شهود حضور دارند و حتى اعضاىِ بدن انسان گواهى مىدهد.V}بقره (2)، آيه 143؛ آل عمران (3)، آيه 140؛ هود (11)، آيه 18؛ نور (24)، آيه 24؛ يس (36)، آيه 65.{V
P}دست و پا بدهد گواهى با بيان {E}بر فساد او به پيش مستعان{P
P}دست گويد: من چنين دزديدهام {E}لب بگويد: من چنين پرسيدهام {P
P}چشم گويد: غمزه، حرام {E}گوش گويد: چيدهام سوءالكلام{P
P}پس دروغ آمد زسر تا پاى خويش {E}كه دروغش كرد هم اعضاى خويش{P
P}پس چنان كن فعل كان خود بىزبان {E}باشد «اشهد» گفتن و عين بيان{P
V}مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابيات 2212، 2213، 2215، 2216 و 2218.{V
7. هر كسى به سوى اقامتگاه ابدى خويش رهسپار مىشود. پس از آنكه حكم الهى اعلام شد، نيكوكاران و تبهكاران از يكديگر جدا مىشوند: مؤمنان، رو سفيد، شاد و خندان به سوى بهشت و كافران و منافقان، رو سياه و اندوهگين به سوى دوزخ روانه مىگردند.V}اعراف (7)، آيه 44؛ آل عمران (3)، آيه 106؛ انعام (6)، آيه 124؛ مريم (19)، آيه 85؛ قيامت (75)، آيه 42؛ شورى (42)، آيه 7؛ يس (36)، آيه 59؛ معارج (70)، آيه 44 و ... .{V
کد سوال : 188
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا در جهان آخرت با همين تركيب جسمى و روحى حاضرمىشويم؟
پاسخ : براى روشن شدن پاسخ صحيح و معقول لازم است، به دو نكته مهم توجه كنيم:
T}نكته اول. سنخيت روح و بدن؛{T
ذرات بدنى انسان، داراى يك ارتباط تكوينى با روح است كه اين ارتباط، معلول اتحادى است كه در زندگى دنيايى با تعلق روح به بدن پيش مىآيد؛ يعنى، با تعلق روح به بدن در دنيا، اتحاد خاصى ميان آن دو به وجود مىآيد و با ادامه اين تعلق تا پايان عمر دنيايى هر انسان، وابستگى روح و بدن به يكديگر شديدتر و كاملتر شده و تثبيت مىشود و در نتيجه، ارتباط مخصوصى ميان روح و بدن تحقق مىيابد.
اين نحوه اتحاد به صورتى است كه آثار روح در بدن و خصوصيات بدن در روح اثر مىگذارد. اين نوع ارتباط و سنخيت و وجود يك سلسله خصوصيات مشترك ميان روح و بدن - كه آن دو را به يكديگر مرتبط كرده و پيوند مىدهد - يك امر تكوينى و واقعى است.
T}نكته دوم. بقاى اين سنخيت؛{T
اين نحو ارتباط تكوينى، نه تنها با جدا شدن روح از بدن از بين نمىرود؛ بلكه حتى با عارض شدن تحوّلات و تبدّلات در بدن و روح هم معدوم نمىگردد؛ يعنى، پس از جدا شدن روح از بدن و پس از تبدّلِ بدن به خاك، اين سنخيت در ذرّات و اجزاى خاكى باقى مىماند و ذرات خاكى حامل آن است.
همچنين روح هم با تحوّلاتى كه در برزخ به تناسب خود برايش رخ مىدهد، حامل اين سنخيت است. بنابراين، ارتباط تكوينى موجود ميان روح و جسم هر انسانى، با تغييرات و تبدّلاتى كه براى هر دو پيش مىآيد و بر اساس لزوم و ضرورت تحوّل - كه بايد هم پيش بيايد - از بين نرفته و باقى است.
حال اين تبدّل، مثلاً تبدّل جسم به خاك باشد، يا تبديل ديگر و چه اين تحوّل يك بار باشد، يا چند بار و به صورت تغييرات متوالى و چه تحوّل در ناحيه روح به تناسب آن باشد، يا در جانب بدن؛ در هر صورتى، روح و جسم با يكديگر ارتباط و سنخيت داشته و خواهند داشت.
بر اساس اين دو نكته؛ در يك مرحله بايد دوباره روح به بدن تعلق بگيرد و مجدداً بدن براى روح باشد؛ يعنى، در اول حشر و پس از «نفخه احيا»، هر روحى به سوى ذرات بدن خود و ذرات هم به سوى روح خود كشيده مىشود و با وجود تحوّلاتى در هر دو جانب، باز روح، جسم خود را و جسم، روح خود را پيدا مىكند و در يك شرايط خاص، بر پايه همين سنخيت موجود ميان روح و ذرات بدنى، دوباره ذرات بدنى به صورت بدن در مىآيد و به طرف روح كشيده مىشود. روح نيز به سوى اين ذرات كشيده مىشود و دوباره با هم اتحاد پيدا مىكنند.
امّا براى ورود به عالم قيامت بايد روح و جسم، با تحولاتى قابليت ورود را كسب كنند؛ زيرا بدن مادى و روح برزخى و در مجموع موجودات و عوالم وجود، احكام و آثار و خواص خود را داشته؛ با اين خصوصيتها با عالم حشر و عوالم بالاتر از آن و احكام و آثار آنها نمىسازد و با آنها متناسب نيست بنابراين، بايد تمام هستى و از جمله بدن خاكى و روح برزخى، اين نقايص و خصايص را از دست داده و خصوصيات جديدى را كسب كند.
دوام بهشتها و جهنمها، نعمتها و عذابها و زوالناپذيرى آنها و نيز آثار متعدد و خاص آن عوالم - كه از آيات و روايات استفاده مىشود - مانند نفى آثار سوءِ خوردن و آشاميدن، نفى بعضى از عوارض نامطلوب از انسانهاى بهشتى، نفى پيرى و شكستگى و مريضى و نظاير آنها، سوختن بدن و در عين حال باقى بودن بدن، همه گوياى اين حقيقت است كه عالم حشر، قوانين و احكام خاص خود را دارد و به كلى با نظامهاى ديگر - از جمله نظام دنيوى و برزخى - متفاوت است. از اين رو بايد مجموعه هستى و موجودات، سنخيت جريان آن نظام را پيدا كنند.
در حقيقت «نفخه اول» براى محو چنين نقايصى است كه ريشه در وجهالخلقى موجودات دارد. حتى با اين نفخه، - چنان كه توضيح داده شد - نظام برزخى و نظامهاى بالاتر و موجودات در آن - از جمله مجرداتى چون ملائكه - باطل و فانى مىگردندV}اين توضيح لازم است كه ما يك باطن نداريم، بلكه باطنها داريم. برزخ ظهور يك باطن و مرتبهاى از مراتب باطنهاى دنياست و بالاتر از اين باطن، باطنهاى ديگرى نيز وجود دارد. حتى خود قيامت هم داراى مراتب و باطنها است و يك باطن ندارد. با توجه به اين حقيقت اين كه گفته مىشود، با نفخ اول نظام برزخى و نظامهاى بالاتر كه آنها نيز باطن نظام برزخى و محيط بر آن بوده، محو و باطل مىگردند، منافاتى با باطن بودن آنها براى نظامهاى پايينتر ندارد، بلكه در سير تكاملى هر نظام و وجودى بايد اين مراحل طى شود و با از ميان رفتن باطن مرتبه پايينتر، باطن برتر و بالاترى به ظهور رسد.{V و با نفخه دوم و ظهور جنبه «وجهاللهى» قابليت حضور در محشر را مىيابند. بنابراين، با نفخ اول، بدنى كه در عالم خاكى و نظام دنيوى است، نقايص خود را از دست داده، سر فصل خاصى را در تداوم حركت خود پشت سر مىگذارد.
روح نيز با نفخ اول، در عالم برزخ با بطلان و محو شدن جنبه «خلقى»، در آن عالم تحوّل اساسى پيدا كرده، مرتبهاى چشمگير و ممتاز را در ادامه حركت خود، شاهد است و با «نفخه احيا»، جسم و بدن مادى - مانند همه ماديات و اجسام ديگر - با جنبه «وجهاللهى» ظاهر مىگردند. روح نيز همچون موجودات برزخى و مجرد، با تحوّل جدّى بارز شده و بدن و روح با قوانين جديد و خاص نظام حشر و از دست دادن نقايص خود، پيوند دوباره مىيابند.
قرآن و احاديث، با تعابير گوناگون به اين حقيقت اشاره دارند كه: «جسم و روح» به تبع همه موجودات ديگر، تحوّل اساسى پيدا مىكنند و با محو و بطلان نقايص و وجهه خلقى خود، با ويژگى جديد و مخصوص به عالم قيامت با نفخه دوم، با جنبه «الهى» خود ظاهر و بارز مىگردند.
هر روحى به سوى جسم خود و هر جسمى به سوى روح خود كشيده شده، به هم ديگر مىرسند. آيات قرآن، حكايتگر اين واقعيتاند كه ذرات بدن و جسم، قبل از پيوند دوباره روح و بدن، با تحوّل كلى عالم متحوّل مىگردد. به بيان ديگر، بر اساس بيان قرآن كريم، ذرات بدن خاكى و زمينى هر انسانى، همگام با همه زمين و اجزا و قطعات آن و همگام با همه نظام مادى و موجودات آن، مبدّل گشته و به صورت ديگرى - كه صورت بالاتر، كاملتر و لطيفتر است - درمىآيد.
در اين تحوّل كلى نظام مادى - كه داراى مراحل، مراتب و به صورت تدريجى است - موجودات سرابى كه حق و حقيقت مىنمايند، زايل و هلاك مىگردند و باطن و حقيقت آنها كه در پشت حجاب وجودات فعلى و سرابى قرار گرفته - به ظهور مىرسد؛ باطنهايى كه در واقع، آن سوى زمين و آسمانها و موجودات آنها است؛ آن سويى كه به حق مرتبط و به حق قائم بوده و از او است و نشان دهنده اوست.
ذرات بدن خاكى انسان نيز در پرتو اين تحوّل اساسى، متحوّل گشته، چهره واقعىاش - كه به طرف حضرت حق و از او است - تجلّى مىكند.
بايد توجه داشت كه اين تحوّل، به عينيّت ذرات بدن ما لطمه نمىزند؛ بلكه اين ذرات همان است؛ امّا تكامل يافته. بدن مادى تبديل به خاك شده و در تحوّل كلى عالم، صورت خاك را از دست مىدهد و صورت - مثلاً موجى - به خود گرفته، به ذرات لطيفترى درمىآيد.
اين تبدّل، تغيير ماهوى نيست؛ بلكه بدن در سيرتكاملى خود، تبديل به خاك مىشود و پس از آن، از مرحله خاكى گذشته و به صورت ذرات لطيفترى مىآيد و نواقص خود را جا مىگذارد. بايد توجه داشت كه تحوّل يك دور يا چند دور، تفاوتى ندارد و به هويت و عينيت بدن و اين همانى انسان، خللى وارد نمىسازد.
سپس از اين چنين ذرات بدنىاى - كه با وجود بالاتر و با وجود حقيقى جلوهگر شده است - بدن ساخته مىشود؛ يعنى، اين ذرات پس از يافتن اين وجود حقيقى و جنبه «وجهاللهى» به صورت بدن در مىآيد و بر اساس سنخيت موجود ميان بدن و روح، آن دو با يكديگر متحد مىشوند و در محشر حاضر مىگردند.
امّا نكته حائز اهميت و دقت آن كه بدن اخروى در عين اين كه همين جسم و بدن است از همان ذرات بدنى هر انسانى، بدن اخروى او تشكيل شده است و همان ذرات است كه پس از تبدّلاتى به صورت بدن جديد درآمده است؛ در عين حال در اثر همين تبدّلات، داراى احكام و آثار جديد و ديگرى مىشود كه قبلاً نداشت و يكى از عمدهترين آنها اين است كه به اقتضاى روح آدمى، بدن درست مىشود. اگر روح، روحى باشد كه انسانيت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شكل انسان مىشود و با روح متحد مىگردد. امّا اگر روح، روحى باشد كه مسخ شده و در حقيقت اوصاف حيوانى يافته است، بدن هم به صورت همان حيوانى كه خصلتش بر روح غلبه كرده، درمىآيد و با روح متحد مىشود.
حضرت رسول(ص) به همين حقيقت اشاره كرده، فرمودهاند: «در اول حشر، ذرات بدن به اقتضاى روح، بدن مىشود و از اين رو، برخى از انسانها به صورت ميمون و خوك و حتى با چهرههاى بدتر از آن دو محشور مىگردند».
سرّ اين مسأله همان است كه رسول اكرم(ص) به آن اشاره كردند كه ذرات به اقتضاى روح، بدن مىگردد. به عنوان مثال در همين عالم دنيوى نيز چنين است؛ يعنى، مواد اوليه نظام مادى - از آب، خاك، هوا و نور - به اقتضاى روح در اين بدنها شكل پيدا مىكند. آب كه وارد بدن مىشود و تحليل مىگردد، به اقتضاى روح ما - كه انسانى است - شكل بدن انسانى مىگيرد؛ ولى در بدن حيوان به شكل حيوان مىشود.
روح عقرب اقتضا مىكند كه آب، بدن عقربى درست كند. هوايى هم كه استنشاق مىكنيم، چنين است. هر روحى اين هوا را به شكل و اقتضاى خود در مىآورد. از اين رو، در نظام قيامت كه داراى احكام و آثار خاص خود است، اگر روح انسانيت باقى نبود، اين ذرات لطيف بدنى، جسمى به اقتضاى همان روح خواهد ساخت و سپس با آن، بر اساس ارتباط تكوينى كه ميان روح و جسم وجود دارد متحد خواهد شد.
در پايان، روايتى را كه بيانگر چگونگى ظهور روح و بدن در عالم حشر بوده و حكايتگر گوشهاى از حقيقت پيوند دوباره روح و بدن است، نقل مىكنيم:
در كتاب احتجاج از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: «حقيقت آن است كه روح در جايگاه [و قالب] خويش قرار گرفته است: [عالم برزخ] روح نيكوكار در روشنايى (نور) و گشايش است و روح بدكار در تنگنا و تاريكى. بدن [پس از مرگ] به خاك تبديل مىشود، چنانكه از آن، آفريده شده بود و بدنهايى كه درندگان و كرمها خورده و پاره پاره كرده [و آنها را دفع كردهاند] همه [اينها] در خاك، نزد كسى كه از علم او ذرهاى در تاريكىهاى زمين پوشيده نيست و عدد و وزن اشيا را مىداند (يعنى خداوند سبحان) محفوظ مىماند.
خاك روحانيان [ و كسانى كه ملكوتى و الهىاند و از دنيا بريده و رو به خدا آوردهاند، مانند مؤمنان و مخلصان ]همچون طلا در ميان خاك است؛ پس هنگامى كه زمان برانگيختن فرا رسد، بر زمين باران زندگى [ كه باران خاصى بوده و از اين بارانهاى معمولى نبوده، بلكه با تحوّل زمين و آسمانها، آن باران نيز متحوّل و باران خاصى شده است ]مىبارد و زمين مىرويد [ و رشد مخصوصى پيدا مىكند ]و سپس به شدت هم چون تكان خوردن مَشك حركت مىكند.
خاك آدمى مانند طلاى به دست آمده از خاك شسته شده با آب و [ همچون ]كره برآمده از شير زده شده مىگردد. پس خاك هر بدنى جمع شده، به اذن خداوند توانا، به مكان روح منتقل مىگردد و سپس صورتها به اذن خداوند صورتگر و صورت دهنده، مانند هيأتهاى خود، باز مىگردند و روح در آنها وارد مىشود؛ چنان [ اين اتحاد و پيوند دوباره روح و بدن] به كمال [ دوباره ]ساخته مىگردد كه كسى از خود، چيزى را انكار نمىكند».V}... قال [ الصادق(ع)]: «انّ الروح مقيمة فى مكانها روح المحسنين فى ضياء و فسحة و روح المسىء فى ضيق و ظلمة و البدن يصير ترابا منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من اجوافها فما اكلته و مزقته كل ذلك فى التراب محفوظ عند من لايعزب عنه مثقال ذرة فى ظلمات الارض و يعلم عدد الاشياء و وزنها و ان تراب الروحانيين بمنزلة الذهب فى التراب، فاذا كان حين البعث مطرت الارض فتربوا الارض ثم تمخض مخض السقاء فيصير تراب البشر كمصير الذهب من التراب اذا غسل بالماء و الزبد من اللبن اذا مخض فيجتمع تراب كل قالب فينقل باذن الله تعالى الى حيث الروح فتعود الصور باذن المصور كهيئتها و تلج الروح فيها فاذاً قد استوى لاينكر من نفس شيئاً» (بحارالانوار، ج 7، ص 38، روايت 5؛ ر.ك: قيام قيامت، صص 74 - 84).{V
P}جامع اين ذرهها خورشيد بود {E}بىغذا اجزات را داند ربود{P
P}آن زمانى كه درآيى تو ز خواب {E}هوش و حس رفته را خواند شتاب{P
P}تا بدانى كان ازو غايب نشد {E}باز آيد چون بفرمايد كه عُدْ{P
V}مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابيات 1760 - 1762.{V
کد سوال : 189
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : حقيقت بهشت و جهنم چيست؟
پاسخ : حقيقت بهشت تجلّى رحمت و مغفرت خداست و جهنم تجلّى غضب و لعنت خداست. توضيح مطلب اينكه؛
اولاً گاهى اين چنين گمان مىشود كه «بهشت» و «جهنم» دو موضوع جداگانه بوده، مستقلاً مطرح است. امّا اين پندارى بيش نيست؛ بلكه حقيقت آن است كه بهشت و جهنم، جدا از مسأله لقاى پروردگار نمىباشد.
به عبارت ديگر، بهشت و بهشتها و جهنم و جهنمها مقصد و مقصود، در سير و حركت نيستند و حركتها به سوى پروردگار و منتهى به لقاى پروردگار است؛ نه اينكه حركتها به سوى بهشتها و جهنمها باشد و به آنها منتهى گردد.
هر حركتى در نهايت به مبدأ متعال منتهى مىگردد و بهشتها و جهنمها، از آثار چگونگى لقاءها و رسيدنها است؛ يعنى، بهشت و بهشتها، از آثار و لوازم لقاى حضرت حق با «اسماى رحمت و مغفرت» و جهنم و جهنمها هم از آثار و تبعات لقاىِ پروردگار با «اسماى غضب و سخط» است.
ثانياً براى روشن شدن حقيقت بهشت و جهنم لازم است، به صورت مقدمه، مطالبى را در حقايق اسماى ربوبى مطرح كنيم تا معناى آنكه بهشت از آثار «لقاى حضرت حق با اسماى رحمت» و جهنم از آثار «لقاى پروردگار با اسماى غضب» بوده، درست تحليل و تفهيم شود.
«اسماى حسنى» يك سلسله عناوين محض و اعتبارى نيست؛ بلكه آنها منشأ آثارند و اصولاً هر وجودى و هر موجودى در دنيا و نظامهاى ديگر و عوالم برتر و حتى آخرت، از آثار اسماى حسنى است.
عوالم وجود، همه جلوههاى اسما بوده، هر اسمى آثار خاص خود را دارد و در مراتب مختلف تجلى مىكند. به بيان ديگر، ذات مقدس حق در مقام ربوبيت موجودات، هر موجودى را، با اسم و صفت خاص ربوبيت مىكند. اسم «رب» داراى شاخهها و انشعاباتى است و در واقع اسماى حسنى شاخههاى اسم «ربّ»اند: ربّ رزاق، ربّ مصوّر، ربّ قدير، ربّ عليم، ربّ هادى، ربّ غفور، ربّ منتقم، ربّ شديد العقاب و ... .
خداوند متعال در مقام ربوبيت، داراى اسما و صفات مختلف بوده، همه را با اين اسماى گوناگون تربيت مىكند؛ مثلاً در مقام ربوبيتش به شيطان با «منتقم» و «شديدالعذاب» تجلّى مىكند و به حضرت رسولاكرم(ص) با «هادى»، «رحيم» و «غفور» تجلى مىكند.
گياهى كه صورت و شكلى به خود مىگيرد، با اسم «مصوّر» پيش مىآيد و هنگامى كه خاك را مىشكافد و بيرون مىآيد، با ربّ «خالق» پيش مىآيد. به هر صورت، هر موجودى در اين نظام هستى، با عوالم گوناگون خود و با موجودات متفاوت - كه در درون خود دارد - در مقام ربوبيّت با اسمى از اسماى حسناى الهى، در ارتباط است.
آدمى اگر در مقام طاعت خداوند باشد، با ربّ «هادى» روبهرو است و خداوند با اين اسم او را ربوبيت مىكند؛ امّا اگر انسان در مقام طغيان و مخالفت با حضرت حق باشد، ربّى كه او را تربيت مىكند، ربّ «هادى» نخواهد بود؛ بلكه ربّ «منتقم» و «شديد العذاب» خواهد بود.
نتيجه آنكه، هر كسى از مسير خود با اسمى از اسماى ربوبى در ارتباط است و از اين رو، من و شما لحظه به لحظه با صفت و اسم خاصى از خداوند متعال، با او در ارتباط هستيم و به همين دليل است كه خداوند با لحن خاصى گفته است كه از مقام ربوبيّت بترسيد: A}(مَنْ خافَ مَقامَ رَبّهِ){A؛V}نگاه كنيد به: الرحمن (55)، آيه 46 و نازعات (79)، آيه 40.{V
به هر روى، تمام هستى و از جمله انسان لحظه به لحظه با «ربّ» با چهرههاى مختلف در ارتباط است و هر يك از اسماى حسنى، انسان را بسته به نوع عمل، فكر، صفت و اخلاق، ربوبيت مىكند.
در حقيقت اين انسان است كه با انتخاب مسير، راه، عملكرد و مقصد، خود را در تحت يكى از اسماى ربوى مىاندازد، چرا كه اسماى الهى، واسطههاى فيض بوده و كل وجود و هستى به آنها منتهى مىشود و از آنها نشأت مىگيرد.
اگر به دقت به اطراف و جوانب وجود نگاه كنيم، همه جا آثار و جلوههاى اسماء را خواهيم يافت: H}«وَ بَأَسْمائِكَ الّتى مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّ شَىْ»{H؛V}دعاى كميل.{V «[ بارالها! به درستى من مىخواهم از تو ]به نامهايت و به اسمائت كه اركان هر چيز را پر كرده است».
آيا روبه رو شدن با اسماى ربوبى، آثار دارد يا خير؟ قطعاً اثر دارد، اينكه انسان در دعاهاى خود و در خواستههايش و در هر نيازى، به اسم متناسب با آن احتياج متوجه گشته، خداى متعال را با همان اسم مىخواند؛ دلالت بر همين حقيقت دارد كه: گويا آدمى به طور فطرى متوجه همين واقعيت است كه هر چيزى متأثر از اسمى از اسماى خدا است.
شخصى كه مريض است، به اسم «شافى» متوجه مىشود و شفاى خود را از خداوند متعال با اين اسم مىخواهد؛ چرا كه شفا را اثر اين اسم مىداند. كسى كه رزق و وسعت رزق مىطلبد، به اسم «خيرالرازقين» توجه دارد. فردى كه مغفرت مىخواهد، با اسم «غفور»؛ كسى كه نصرت مىخواهد با اسم «نصير» و «ناصر»؛ كسى كه هدايت مىطلبد، به اسم «هادى»؛ محفوظ ماندن از خطرات را مىخواهد، به اسم «حافظ» و «حفيظ» و كسى كه روشنايى باطن مىخواهد، به اسم «نور» متوجه مىگردد و خداى سبحان را با آن مىخواند، چرا كه هر يك از اينها را آثار اسماى ربوبى مىداند.
P}از صفت و زنام چه زايد خيال {E}و آن خيالش هست دلال وصال{P
P}ديدهاى دلال بى مدلول هيچ {E}تا نباشد جاده نبود غول هيچ{P
P}هيچ نامى بىحقيقت ديدهاى {E}يا زگاف و لام گل، گل چيدهاى{P
P}اسم خواندى رومسمّا را بجو {E}مه به بالا دان نه اندر آب جو{P
V}مثنوى معنوى، دفتر اول، ابيات 3454 - 3457.{V
با توجه به توضيحات بالا، مشخص مىگردد كه بهشتها، از آثار و جلوههاى اسماى «رحمت» بوده و جهنمها هم از آثار «غضب و سخط» است؛ چرا كه وقتى همه وجود و همه عوالم هستى، از آثار و مظاهر اسماى حسناى الهى باشد، قهراً بهشت و جهنم نيز به عنوان نظام و عالم خاصى از وجود، از اين حقيقت مستثنا نيست. حال براى روشن شدن اينكه بهشتها و جهنمها، از آثار اسماى «رحمت» و «غضب» حضرت حق است، به بعضى از آيات قرآنى اشاره مىكنيم.
1. A}(وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ){A؛V}آلعمران (3)، آيه 132 و 133.{V
«و اطاعت كنيد خدا و رسول او را شايد مشمول رحمت شويد و سرعت و شتاب كنيد، به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [ به قدر ]آسمانها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده شده است».
اين آيات، انتهاى سير و حركت اطاعتكنندگان از خدا و رسول را، رحمت حق و رسيدن به رحمت او و لقاى او با اسماى «رحمت» مىداند (لعلكم ترحمون) و نيز دستور مىدهد كه به سوى مغفرت و غفران الهى، شتاب كنيد و بكوشيد كه با غفران او مواجه گشته و به مغفرت او برسيد؛ يعنى، او را با اسم «غفور» ملاقات كنيد كه از آثار اين لقا، بهشت است با آن خصوصيات كه در ادامه آيه فرموده است.
2. A}(يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً){A؛V}نساء (4)، آيه 174 و 175.{V
«اى مردم: حقيقت اين است كه براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده و ما به طرف شما نور روشنگرى را فروفرستادهايم و امّا آنانى كه به خداى متعال ايمان آورده و به اين [ برهان و نور الهى ]تمسّك جستند، به زودى خداوند آنان را در جوار رحمت فضل خاص خويش داخل كرده، ايشان را به سوى خود، به راهى راست [ كه به سوى او نزديكتر مىكند ]هدايت كند».
اين آيات به روشنى گوياى اين حقيقت است كه خداوند متعال، مؤمنان و پيروان قرآن و رسول اكرم(ص) را به زودى در رحمت و فضل خود داخل مىگرداند؛ به اين معنا كه به لقاى او با اسماى رحمت و فضل رسيده، در عالمى كه جلوهگاه رحمت و فضل او است، وارد مىشوند. اين تعبير بيانگر اين است كه لقاى خداوند با اسماى رحمت، ورود به عالم رحمت و فضل - كه همان بهشتها است - مىباشد.
از ديدگاه قرآن، جهنم و جهنمها نيز از آثار لقاى پروردگار با اسماى غضب، سخط، انتقام، طرد و ردّ است. در اين باب نيز آيات زيادى وجود دارد كه به دو مورد اشاره مىكنيم:
1. A}(أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ){A؛V}آلعمران (3)، آيه 87 و 88.{V «آنان، سزايشان اين است كه لعنت [ و طرد ]خداوند و فرشتگان و مردم، همگى بر آنها است، در آن [ لعنت و طرد حق هميشه و] جاودانه بمانند [ و هيچگاه] نه عذاب از آنان كاسته گردد و نه مهلتى يابند (يا نظرى به آنان شود)».
اين آيات مىفرمايد كافران و ستمگران مشمول لعن و غضب الهى مىشوند و بعد از آن مىفرمايد. در اين طرد و ردّ الهى جاودانه مىمانند و سپس اشاره مىكند: هيچ وقت عذاب آنان تخفيف نمىيابد. پس اوّلاً، آنان به خداوند متعال در حالى كه او، آنان را لعن و طرد مىكند، مىرسند (لقا با اسماى غضب) و ثانياً، غضب و لعن هميشگى است و ثالثاً، اين روبهرو شدن با اسماى غضب همان جهنم است؛ يعنى، عذاب و جهنم از آثار لقا با اسماى غضب خداوند است.
2. A}(أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ){A؛V}همان، آيه 162.{V «آيا كسى كه خشنودى خدا را پيروى مىكند [ و طالب رضوان است ]مانند كسى است كه روى به خشمى از خدا آورده [ و دچار غضب و سخط از خداگرديده] و جايگاهش جهنم است؟ و چه بد بازگشتگاهى [ و نقطه برگشت بدى] است».
اين آيه به روشنى گوياى اين حقيقت است كه عدهاى از انسانها، رو به غضب الهى مىآورند و او را با اسماى غضب ملاقات مىكنند كه از آثار آن جهنم است و آنان را در آنجا جاى مىدهند.V}ر.ك: قيام قيامت، صص 85-100 و معاد يا بازگشت بسوى خدا، ج اوّل، صص 87-123.{V
P}نقض ميثاق و شكست توبهها {E}موجب لعنت شود در انتها{P
P}نقض توبه و عهد آن اصحاب سَبْت {E}موجب مسخ آمد و اهلاك و مقت{P
V}مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بيت 2591 و 2592.{V
کد سوال : 190
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : معنى و مفهوم نامه عمل چيست؟
پاسخ : از بعضى از آيات قرآن چنين استنباط مىشود كه يكى از كتابهاى عالم وجود، كتابى است كه تمام جزئيات اعمال و حركات انسان و جلوههاى باطنى آنها در آنجا نگاشته مىشود.
كتابى كه آنجا نوشته مىشود، خود يك عالَم است كه بر ما محيط بوده؛ ولى براى ما محسوس و مرئى نيست. اين عالم خود شامل كتابهايى است كه هر انسانى به سهم خود دارد؛ يعنى، به تعداد انسانها، كتابها وجود دارد و هر انسانى با خودش كتابى و نظامى دارد كه باطن عمل، صفت، خلق و عقيده او در آنجا مضبوط بوده و از چشم سطحىنگر ما مستور است.
اين كتاب و نظام، نويسنده و قلم حقى هم دارد؛ يعنى، وسيله حق و نگارنده حقى كه به وسيله آن، حقايق را مىنويسد و هم صورت ظاهر و هم صورت باطن اعمال، عقايد، افكار، روشها، اوصاف و اخلاق را در آنجا ضبط مىكند. به يك نظر، گويا خود انسان نويسنده كتاب خويش است و با عمل، كردار و روش خود در آن صحيفه مىنگارد و در اين نوشتن هيچ چيزى را جا نمىگذارد.
آيات قرآن و روايات وارده از معصومين(ع)، با لحنهاى گوناگون به حقيقت نامه اعمال، اشارهها دارد: A}(وَ تَرى كُلَّ اُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ اُمَّةٍ جاثيَةً كُلُّ اُمَّةٍ تُدْعى اَلى كِتابها الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ اِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ){A؛V}جاثيه (45)، آيه 28 و 29.{V
«و هر امتى را به زانو درآمده مىبينى؛ هر امتى به سوى صحيفه عمل خويش فراخوانده مىشود [ و بديشان مىگويند: ]«آنچه را مىكرديد امروز پاداش مىيابيد»، اين است كتاب ما كه به حق سخن مىگويد. حقيقت آن است كه ما از آنچه مىكرديد، نسخه بر مىداشتيم».
اين آيه نيز بيانگر اين حقيقت است كه هر كسى، در صحيفه عمل خويش قرار گرفته و نامه عمل، عين عمل است. هم چهره ظاهرى عمل در آنجا است كه براى ما معلوم مىكند عمل ما است و هم چهره باطنى عمل در آنجا مضبوط است كه در واقع جزا و تجسّم عمل ما است. و چون اين كتاب هم قلم حقى دارد و هم نويسنده حق و هم نگارش حق، پس حقايق را به حق براى ما بازخوانى مىكند.
امام صادق(ع) فرمود:V}«عن اَبى عَبدِاللَّهِ عَلَيهِالسلامُ قالَ: اِذا كانَ يَومُالقِيامَةِ دَفَعَ اِلَى الاِنسانِ كِتابَهُ ثُمَّ قيلَ لَهُ: اِقْرَأْ، قُلتُ: فَيَعْرِفُ ما فيهِ؟ فَقالَ: اِنَّ اللَّهَ يُذَكِّرُهُ فَما مِنْ لَحْظَةٍ وَلا كَلِمَةٍ وَلا نَقْلٍ قُدِمَ وَلا شَىءٍ فَعَلَهُ اِلاَّ َكَرَهُ، كَأَنَّهُ فَعَلَهُ تِلْكَ السّاعَةِ فَلِذلِكَ قالُوا: «يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَلا كَبيرَةً اِلاَّ اَحْصيها» بحار الانوار، ج 7، ص 315، ح 10.{V
«هنگامى كه روز قيامت مىشود، نامه [ اعمال] انسان به او داده مىشود، سپس به او گفته مىشود كه: بخوان [ كتابت را]، [ راوى مىگويد] گفتم: [ آيا ]مىشناسد آنچه كه در آن صحيفه هست؟ [ امام صادق(ع) در پاسخ] فرمود: حقيقت آن است كه خداوند آن را به ياد او مىاندازد. پس هيچ لحظهاى، هيچ كلمهاى، هيچ حركت و قدمى و هيچ چيزى نيست كه او انجام داده باشد؛ مگر آنكه متذكر آن شود [ و به يادش افتد به صورتى كه] گويا همان ساعت آن عمل را انجام داده است و به همين جهت است كه مىگويند: اى واى بر ما! اين چه نامهاى است كه هيچ [ كار] كوچك و بزرگى را فرونگذاشته، جز اين كه همه را به حساب آورده است».
به هر روى، نامه عمل، همان عالم و نظامى است كه انسانها خود با افكار، عقايد، اعمال، اوصاف و اخلاق خويش ساختهاند. صحيفهاى است كه تمام حركات و سكنات - چه با وجه ظاهرى آن و چه با جنبه باطنى آن - در آنجا ثبت است.V}ر.ك: مواقف حشر، صص 31 - 37.{V
P}نامهاى آيد به دست بندهاى {E}سر سيه از جرم و فسق آكندهاى{P
P}اندرو يك خير و يك توفيق نه {E}جز كه آزار دل صديق نه{P
P}پر ز سر تا پاى زشتى و گناه {E}تسخر و خنبك زدن بر اهل راه{P
P}آن دغل كارى و دزدىهاى او{E} و آن چو فرعونان أنا و انّاى او{P
P}چون بخواند نامه خود آن ثقيل {E}داند او كه سوى زندان شد رحيل{P
P}پس روان گردد چو دزدان سوى دار {E}جرم پيدا بسته راه اعتذار{P
V}مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابيات 1806 - 1811{V