• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 181
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : از ديدگاه حقوقى رابطه مجلس خبرگان و رهبرى چگونه است؟ آيا به دليل عزل و نصب رهبر از سوى خبرگان، اين مجلس جايگاه رفيع‏ترى ندارد؟
پاسخ : طبق قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، عالى‏ترين مقام در جمهورى اسلامى ايران، «ولى فقيه» است و از حيث عقل و شرع، رفيع‏ترين جايگاه به او اختصاص دارد؛ لكن به دليل حوادث و پيشامدهاى مختلف (از قبيل مرض و فوت) و يا كشف فقدان بعضى از شرايط، خبرگان مردم، وظيفه اعلام عزل رهبرى را دارند. بنابراين خبرگان راه كشف عزل و نصب است؛ نه ايجادكننده آن. از اين رو كار خبرگان، يك نوع تثبيت و حفظ جايگاه رهبرى صالح در جامعه است؛ نه ايجاد و نفى آن تا تصور شود كه داراى شأن برترى است. بدين ترتيب، نظارت مجلس خبرگان بر رهبرى، نه تنها موجب تنزل اعتبار رهبر و يا محدود كننده قدرت وى نيست؛ بلكه باعث تقويت و استحكام جايگاه والاى ولايت فقيه و مظهر جمهوريت نظام اسلامى است. از طرف ديگر اين گونه مقامات، داراى وجوه و اعتبارات مختلفى است. بنابراين به يك اعتبار مى‏توان گفت: مجلس خبرگان تقدم بر رهبرى دارد و به اعتبار ديگرى رهبرى، مقدم بر خبرگان و داراى جايگاه رفيع‏ترى است.
کد سوال : 182
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : نفخ صور اوّل در قرآن چگونه توصيف شده است؟
پاسخ : نفخه اول كه براى ميراندن، خاموش ساختن و ساكت كردن موجودات دميده مى‏شود، با تعابير گوناگون و توصيفات مختلف در آيات قرآن از آن ياد شده است: 1. نفخ صور «صيحه‏اى» وحشتناك و صدايى مهيب و ترس‏آور است كه وقتى شروع شد، كل دنيا، كرات، عالم ماده و همه عوالم هستى و موجودات - مگر خداوند و كسانى كه استثنا شده‏اند - به هم خورده و موجوديت و هستى خود را از دست مى‏دهند: A}(وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ){A؛V}يس (36)، آيات 48 - 50.{V «و مى‏گويند: اگر راست مى‏گوييد، پس اين وعده [ عذاب‏] كى خواهد بود؟ جز يك فرياد [ مرگ‏بار] را انتظار نخواهند كشيد كه هنگامى كه سرگرم جدال اند، غافلگيرشان كند. آن‏گاه نه توانايى وصيتى دارند و نه مى‏توانند به سوى كسان خود برگردند». 2. روزى كه نفخ اول دميده مى‏شود، همه هستى را هراس گرفته و كوه‏ها ذره ذره شده و مانند ابر در حركت مى‏افتند: A}(وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ){A؛V}نمل (27)، آيه 87 و 88.{V «و روزى كه در صور دميده شود، پس هر كه در آسمان‏ها و هر كه در زمين است، به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد. و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند و كوه‏ها را مى‏بينى [ و ]مى‏پندارى كه آنها بى‏حركت‏اند و حال آنها ابرآسا در حركت‏اند. [ اين‏] صنع خدايى است كه هر چيزى را در كمال استوارى پديد آورده است. در حقيقت، او به آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است». 3. هنگامى كه دم در صور دميده مى‏شود، همه موجودات بى‏هوش و مدهوش مى‏گردند؛ مگر آنكه را كه خدا بخواهد: A}(وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ){A؛V}زمر (39)، آيه 68.{V «و در صور دميده مى‏شود، پس هر كه در آسمان‏ها و هر كه در زمين است، بى‏هوش درمى‏افتد، مگر كسى كه خدا بخواهد». اين آيه نيز مانند آيه سابق، نفخ صور را امرى عام دانسته و تعبير H}«من فى السماوات و من فى الارض»{H دلالت بر آن دارد. اين دم همه را فرا مى‏گيرد؛ چرا كه بر طبق آياتى از قرآن كريم، ملائكه و ارواح سعدا در آسمان هست و از اين رو نفخ صور آنان را نيز مى‏گيرد. همچنين بر اساس بعضى از آيات قرآن، برزخيان نيز اهل زمين‏اند؛ هر چند در برزخ وارد شده باشند. از اين رو، نفخ صور، نظام برزخ و كسانى را كه در برزخ به سر مى‏برند، نيز شامل مى‏گردد. پس با دميده شدن نفخ اول در مقدمات ظهور قيامت تومار عوالم بالاتر - از برزخ گرفته و پس از آن و هر آنچه در آنها موجودند - نيز در هم پيچيده خواهد شد. اگر هنگام ظهور عالم قيامت در دنيا باشيم، نفخ صور را خواهيم ديد؛ اگر در عالم برزخ و مثال باشيم، با آن مواجه خواهيم شد و اگر در عالم برتر باشيم، باز با اين دم روبه‏رو خواهيم شد. و بايد توجه داشت كه گرفتن، بى‏هوش و مدهوش شدن و مردن و هلاك گشتن غير از مرگ، بيهوشى و هلاكتى است كه ما مى‏فهميم. اين هلاكتى واقعى است كه با آمدنش، هستى را از موجودات مى‏ستاند و همه را برمى‏چيند: زنده‏ها مى‏ميرند، برزخيان مى‏ميرند، ملائكه مى‏ميرند، آسمان و زمين به هم مى‏ريزند، درياها مى‏سوزند، ستارگان نورشان را از دست مى‏دهند... صدايى مهيب، بلند و شديد و فريادى گوش خراش دارد، با دميده شدنش همه هستى را هراس گرفته، كوه‏ها چون ابر به حركت درمى‏آيند بر اثر آن، همه موجودات - از دنيوى گرفته تا برزخ و بالاتر از آن - مدهوش و بى‏هوش شده، مى‏ميرند؛ مگر خدا و آنان را كه خدا بخواهد. اين دم از عالم ماده شروع شده، همه عوالم ديگر را نيز در برمى‏گيرد. V}ر.ك: قيام قيامت، صص 29 - 34.{V
کد سوال : 183
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : بر اساس بعضى از آيات قرآن، عده‏اى كه از حكم نفخ صور اوّل استثنا شده‏اند، چه كسانى‏اند؟
پاسخ : چنان‏كه در پاسخ به پرسش قبلى گذشت، خداوند متعال عده‏اى را از لوازم «نفخ» و «دم» اول استثنا فرموده كه يك‏سرى از انسان‏ها مشمول «دم قابض» نمى‏شوند و بر اثر آن صداى وحشتناك و ترس‏آور، نه به هراس مى‏افتند و نه مى‏ميرند امّا پرسش اصلى اين است كه آنان چه كسانى‏اند و اين استثنا چگونه با آياتى از قبيل A}(كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ){A؛V}قصص (28)، آيه 88.{V «همه چيز جز [ ذات‏] و وجه او نابوده شونده است» قابل جمع است؟ با تأمل در آيه، كه همه چيز را نابود تلقى كرده مگر وجه خدا را؛ مى‏توان چنين استنباط كرد كه استثنا شدگان، كسانى‏اند كه جنبه خلق و دنيايى را از دست داده و به «وجه‏الله» باقى‏اند؛ يعنى، اين عده افرادى‏اند كه جنبه بالاترى از مخلوقى دارند و در واقع داخل در خلق و مخلوق نمى‏شوند؛ بلكه بالاتر از آنان هستند. علامه طباطبايى «طاب ثراه» مى‏فرمايد: كسانى كه مشمول دم قابض و گيرنده نمى‏شوند، در حقيقت چيزى از خود ندارند كه اين دم آنها را فراگيرد. اينان چيزى به عنوان مخلوق ندارند و فانى در خدا گشته‏اند و «وجه‏الله» شده‏اند. دم قابض، همه چيز موجودات و هستى را مى‏گيرد؛ ولى آنان چيزى ندارند كه از آنها ستانده شود و فانى «فى الله» و «وجه حق»اند. اگر چيزى غير از خدا و وجه خدا و در برابر حضرت حق حسابى داشته باشد، در دم قابض از آنها گرفته مى‏شود و حال آنكه اينها چيزى ندارند و حتى توجهى به ذات خويش و محبتى به بقا ندارند، بلكه نظر ايشان به نور جمال كبريايى خداوند است و بس. مصداق اعلا و حقيقى اين استثناء شدگان، معصومان(ع) هستند كه تنها به حضرت حق آرامش مى‏يابند. آنان، نه در وجود مقدس‏شان، نه در صفات حيرت‏انگيزشان و نه در افعال و كردار مثل‏زدنى‏شان، هيچ شريكى براى خداوند نمى‏بينند. انسان‏هاى وارسته‏اى كه جايگاه‏شان در وراى آسمان‏ها است و چون «وجه خدا» گشته‏اند،V}در حديثى از امام صادق(ع) نقل شده است: «ما اهل بيت همان وجه خداييم كه هلاك نمى‏شود». نگاه كنيد به: صدوق، ابى‏جعفر، التوحيد، صص 150-151.{V به واسطه احاطه خداوند بر اين عالم، آنان نيز بر اين عالم محيطاند. در حقيقت اين همان مقام «ولايت» است كه معصومان برفراز قله آن، قرار دارند و هر كسى به مقدار حركت و سير خود، به سوى خداوند از آن بهره‏مند مى‏گردد. بايد توجه داشت كه مقام حضرت رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) بسى بالا و در ظرف وقوع و تحقق دست‏يافتنى نبوده و بسيار مشكل است كه كسى بتواند به مقام «وجه‏اللهى» به معناى حقيقى دست يابد.V}ر.ك: قيام قيامت، صص 35 - 41.{V
کد سوال : 184
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : نفخ صور اوّل چگونه است؟
پاسخ : در پاسخ بايد گفت: آنچه در حدّ فهم و ادراك ما مى‏گنجد، اين نكته است كه بر اثر «نفخ صور اول» تحوّلات و دگرگونى‏هايى رخ مى‏دهد؛ ولى اين تغييرات و صورت عوض كردن‏ها، به آن شكلى كه ما تصور مى‏كنيم، نيست؛ بلكه خيلى بالاتر از اين تصوير ناقص و محدود ما است. به عنوان مثال خاك در اين دنيا، معدوم شده و صورتش به طور كلى عوض مى‏شود. نبات هم به موجود ديگرى متحوّل مى‏شود و همين‏طور همه چيز. امّا آيا در «نفخ صور اول» چنين معدوم شدن و تحوّلى صورت مى‏گيرد؟ ظاهراً چنين نيست؛ بلكه صورتى عميق‏تر دارد. از سوى ديگر آيا اين تبدّل بالاتر، به صورت بطلان و نيستى محض است؟ حقيقت آن است كه اين مسأله، يكى از مسائل پيچيده و در عين حال مهم است كه مباحث دامنه‏دارى را به دنبال دارد. طرح و بررسى تمامى ديدگاه‏ها در اين مجال اندك ممكن نيست؛ امّا به نظر مى‏رسد، با دقت و تأمل در مجموع آيات و روايات در اين‏باره، مى‏توان چنين نتيجه‏گيرى كرد كه: دلايل نقلى، نه معدوم شدن محض را مى‏گويند، نه انهدام كلى را مى‏رسانند و نه ناظر به تحوّلات و دگرگونى‏هاى معمولى‏اند. هر چه هست، حقيقتى است كه فقط خداوند مى‏فهمد و مى‏داند و به فرمايش علامه طباطبايى(ره) فهم حقيقى اين امر را بايد به خود خداوند محوّل ساخت. با تدبّر در تعابير گوناگون آيات قرآن و احاديث وارده، اين حقيقت تا حدّى روشن مى‏شود كه با نفخ صور اول وجودهاى سرابى موجودات، باطل و منهدم مى‏گردد و تنها نسبت آنها با خداوند باقى مى‏ماند و بقيه نسبت‏ها باطل و محو مى‏گردد. از آنجا كه وجود موجودات غير ذات اقدس حق و وجه او در مقابل خداوند متعال باطل‏اند و هيچ؛ اين بطلان با نفخ صور اول آشكار مى‏شود؛ نه اين‏كه وجود داشته‏اند و باطل شوند؛ بلكه اين حقيقت كه قبل از نفخ صور اول آنچه در پرده بود، منكشف شده و عيان مى‏گردد كه نه وجودى براى غير خداوند است و نه تأثيرى براى غيرذات حق؛ صاحب ملك است و جز او مالكى نيست.V}حج (22)، آيه 56؛ نور (24)، آيه 42؛ فرقان (25)، آيه 36، غافر (40)، آيه 16؛ جاثيه (45)، آيه 27؛ حديد (57)، آيه 5 و ... ر.ك: قيام قيامت، صص 50-54.{V P}آتشين است اين نشان كوته كنم {E}بر فقير و گنج و احوالش زنم {P P}آتشى ديدى كه سوزد هر نهال {E}آتش جان بين كزو سوزد خيال‏{P P}نه خيال و نه حقيقت را امان {E}زين چنين آتش كه شعله زد ز جان‏{P P}خصمِ هر شير آمد و هر روبه او {E}كل شى‏ءٍ هالِك اِالا وَجهَهُ‏{P P}در وُجوه و وَجه او رَو خرج شو {E}چون الف در بسم در رو درج شو{P V}مثنوى معنوى، دفتر ششم، ابيات 2235 - 2239.{V
کد سوال : 185
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : در خصوص نفخ صور دوّم از ديدگاه قرآن و حقيقت آن توضيح دهيد؟
پاسخ : نفخه دوم كه براى زنده ساختن، برانگيخته شدن، به پا خاستن و حاضر گشتن، دميده مى‏شود و در واقع نفخ قيام و برپا گشتن قيامت است؛ داراى لوازم خاص خود بوده و خداوند متعال با تعبيرهاى گوناگون از آثار اين نفخ ياد كرده است كه به بعضى از آنها، اشاره مى‏شود: 1. A}(وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ){A؛V}يس (36)، آيه 51.{V «و در صور دميده خواهد شد، پس به ناگاه از گورهاى خود شتابان به سوى پروردگار خويش مى‏آيند». اين آيه به خوبى بيان مى‏كند كه پس از دميده شدن نفخ دوم، موجودات زنده شده، حركت تازه‏اى را در سير و لقا خداوند متعال آغاز مى‏كنند. 2. A}(فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ){A؛V}مؤمنون (23)، آيه 101.{V «پس آن‏گاه كه در صور دميده شود [ ديگر ]ميانشان نسبت خويشاوندى وجود ندارد، و از [ حال ]يكديگر نمى‏پرسند». 3. A}(وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً){A؛V}كهف (18)، آيه 99.{V «و [ همين كه‏] در صور دميده شود، همه آنها را گرد خواهيم آورد». 4. A}(ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ){A،V}زمر (39)، آيه 68.{V «سپس بار ديگر در آن [ صور ]دميده مى‏شود و به ناگاه آنان بر پاى ايستاده مى‏نگرند». امام سجاد(ع) در روايتى پس از توصيف نفخ صور اول و لوازم آن، به نفخ دوم اشاره و بعضى از آثار آن را چنين بازگو مى‏فرمايد: «... خداوند جبار، خود در صور، يك نفخه مى‏دمد و از آن جهتى كه به سمت آسمان‏ها است، صدايى خارج مى‏شود كه هيچ كس در آسمان‏ها نمى‏ماند؛ مگر آنكه زنده مى‏شود و برپاى مى‏ايستد و قيام مى‏كند؛ همان گونه كه بود و فرشتگان حامل عرش بر مى‏گردند و بهشت و جهنم حاضر مى‏شوند و همه مخلوقات براى حسابرسى محشور مى‏گردند». راوى مى‏گويد: «امام سجاد(ع) هنگامى كه [ در بازگو كردن اين مطلب ]بدين جا رسيدند، گريه شديدى كردند».V}«... و نفخ الجبار نفخة فى الصور يخرج الصوت من احد الطرفين الذى يلى السماوات فلا يبقى فى السموات احد الا حىّ و قام كماكان و يعود حملة العرش و يحضر الجنة و النار، و يحشر الخلائق للحساب، قال: فرأيت على بن الحسين صلوات الله عليهما يبكى عند ذلك بكاءاً شديداً»؛ (بحارالانوار، ج 6، ص 325).{V نتيجه آنكه از مجموع آيات و روايات، چنين استفاده مى‏شود كه پس از نفخه اول، نفخ دومى هست كه بر اثر آن موجودات و عوالم وجود، هستى دوباره يافته و در محضر خداوند متعال حاضر مى‏شوند. P}در حديث آمد كه روز رستخيز {E}امر آيد هر يكى تن را كه خيز{P P}نفخ صُور امر است از يزدانِ پاك {E}كه برآريد اى ذَراير سر ز خاك‏{P P}باز آيد جان هر يك در بدن {E}همچو وقت صبح هوش آيد به تن‏{P P}جان تن خود را شناسد وقت روز {E}در خراب خود درآيد چون كنوز{P P}جسم خود بشناسد و در وى رود {E}جان زرگر سوى درزى كى رود{P P}جان عالِم سوى عالِم مى‏رود {E}روح ظالم سوى ظالم مى‏دود{P V}مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابيات 1772 - 1777.{V با نظرى دقيق‏تر به مسأله «نفخه دوم» يا «نفخه احياء» اين نكته ظريف روشن مى‏شود كه حقيقت «نفخه احياء» تنها زنده شدن و برپاگشتن و در محضر حضرت حق حاضر شدن نيست؛ بلكه عميق‏تر از آن است و آن، بروز و به ظهور رسيدن جنبه «وجه‏اللهى» موجودات و نظام هستى است كه باطن آنها بوده و اين باطن - كه قائم به حق است - با نفخه دوم به ظهور خواهد رسيد. همه موجودات، يك جنبه «وجه‏الخلقى» دارند و يك جنبه «وجه‏اللهى». جنبه «وجه‏اللهى» آنها در باطن بوده و جنبه «وجه‏الخلقى» آنها در ظاهر است. در نفخ دوم و «نفخ قيام قيامت» موجودات به شرطى به وجود مى‏آيند و نظام هستى به شرطى تحقق مى‏يابد و احيا مى‏شود كه همه، جنبه «وجه‏اللهى» داشته باشند. موجودات، قبل از برپايى قيامت دو جنبه دارند: «وجه‏اللهى» و «وجه‏الخلقى». با نفخ اول جنبه «وجه‏الخلقى» را از دست مى‏دهند و با نفخ دوم جنبه «وجه‏اللهى» ظهور مى‏كند. بايد توجه داشت اين از دست دادن و ظاهر شدن به شكلِ بُعد زمانى نيست، تا بگوييم احيا و قائم بودن به ذات حق، در طول بطلان و محو شدن «وجود سرابى و خلقى» است؛ بلكه اين دو جنبه هست. فقط در مقدمات قيامت با نفخ اول «جنبه خلقى» باطل مى‏شود و با نفخ دوم «جنبه الهى» ظاهر مى‏گردد. آنچه در آنجا پيش خواهد آمد، در اينجا، هم‏اكنون هست؛ ولى براى ما كه چشم بصيرت و دل روشنى نداريم، مكشوف نبوده و در زير حجاب‏ها قرار دارد. اين جنبه «وجه‏اللهى» در زير پرده «وجه‏الخلقى» ما قرار گرفته است و با نفخ صور اول - كه از ميان رفت - آن جنبه «وجه‏اللهى» مكشوف و از پرده عيان مى‏شود؛ نه آنكه به وجود بيايد.V}ر.ك: قيام قيامت، صص 50 - 58.{V
کد سوال : 186
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا دنيا و آخرت با هم تضاد دارند؟
پاسخ : دنيا و آخرت با هم تضاد ندارند؛ بلكه تفاوت و نوعى ارتباط دارند. در اينجا با تحليلى كوتاه و در حد اختصار، به تفاوت‏ها و نوع ارتباط ميان دنيا و آخرت از ديدگاه آيات قرآن، اشاره مى‏كنيم. T}تفاوت‏ها{T T}1. ثبات و تغيير؛{T در دنيا حركت و تغيير هست: جوان پير مى‏شود، نو كهنه مى‏گردد، كهنه‏ها از بين مى‏روند، گياهان پژمرده مى‏شوند و... اما در جهان آخرت، تغيير و تحول چنينى وجود ندارد و ثبات و بقا حاكم است.V}ر.ك: آل عمران (3)، آيه 197؛ نساء (4)، آيه 77؛ يونس (10)، آيه 24؛ نحل (16)، آيه 96؛ كهف(18)، آيه 46؛ مريم (19)، آيه 76؛ طه (20)، آيه 73؛ غافر (40)، آيه 39؛ حديد (17)، آيه 20 و...{V T}2. آميختگى و خلوص؛{T در زندگى دنيايى، خوشى با رنج، حيات با مرگ، لذت با محنت، اندوه با شادى و اضطراب با آرامش آميخته است. اما در آخرت چنين نيست؛ بلكه دسته‏اى از مردم هميشه و از هر جهت متنعّم، شاد و آسوده‏اند و گروهى ديگر همواره معذّب، غمگين و ناراحت‏اند.V}ر.ك: آل عمران(3)، آيه 15؛ نساء (4)، آيه 77؛ اعراف (7)، آيه 32؛ يوسف(12)، آيه 109؛ رعد(13)، آيه 34؛ نحل (16)، آيه 30؛ طه(20)، آيه 73 و 127؛ زمر (39)، آيه 26؛ قلم (68)، آيه 33 و ... .{V T}3. اصل و فرع؛{T دنيا در برابر آخرت مانند وسيله به هدف، كشت به درو و اصل به فرع است؛ يعنى، زندگى دنيايى مقدمه آخرت و وسيله‏اى براى كسب سعادت ابدى است. در اين دنيا بايد تخم پاشيد و در آنجا درو كرد. زندگى دنيايى در مقابل آخرت، زندگى فرعى و غير اصيل است، اما زندگى آخرت، زندگى نهايى و اصيل است.V}آل عمران (3)، آيه 185؛ قصص (28)، آيه 77؛ عنكبوت (29)، آيه 64؛ محمد (47)، آيه 36؛ حديد (57)، آيه 20؛ فجر(89)، آيه 24 و ... .{V P}هست بى‏رنگى اصول رنگ‏ها {E}صلح‏ها باشد اصول جنگ‏ها{P P}آن جهان است اصل اين پر غم وثاق {E}وصل باشد اصل هر هجر و فراق‏{P P}زانك ما فرعيم و چار اضداد اصل {E}خوى خود در فرع كرد ايجاد اصل‏{P V}مثنوى معنوى، دفتر ششم، ابيات 59، 60 و 62.{V T}ارتباط دنيا و آخرت‏{T با وجود تفاوت‏هايى كه ميان دنيا و آخرت وجود دارد، پيوند و ارتباط تكوينى و خاصى بين آن دو هست. اما در فهم اين ارتباط، بايد تعمق بيشترى كرد، چرا كه برخى گمان كرده‏اند نعمت‏هاى دنيايى موجب سعادت اخروى است؛ از اين رو، ميان نعمت‏هاى دنيا و نعمت‏هاى آخرت قائل به ارتباطاند. اما از ديدگاه قرآن، رابطه بين دنيا و آخرت، از قبيل رابطه بين پديده‏هاى دنيا با يكديگر نيست كه هر كس در اينجا نيرومندتر، زيباتر و شادتر باشد، در آخرت هم همان گونه باشد.V}انعام (6)، آيه 94؛ طه (20)، آيه 124 و 126؛ مؤمنون (23)، آيه 101؛ شعرا (26)، آيه 88؛ لقمان (31)، آيه 33؛ مجادله (58)، آيه 17 و ... .{V برخى نيز در مقابل پنداشته‏اند، كسانى به سعادت اخروى مى‏رسند كه ازنعمت‏هاى دنيوى بهره‏مند نبودند و كسانى دچار عذاب‏هاى اخروى مى‏شوند كه از نعمت‏هاى دنيايى بهره‏مند بوده‏اند. اما اين پندار ناروايى است؛ زيرا از نظر قرآن نعمت‏هاى دنيايى وسيله آزمايش انسان است و بهره‏مندى يا محروميت از آنها، به تنهايى نشانه نزديكى يا دورى از حضرت حق - كه موجب سعادت يا شقاوت مى‏شود - نيست؛V}آل عمران (3)، آيه 179؛ مائده (5)، آيه 48؛ اعراف (7)، آيه 168؛ انفال (8)، آيه 28؛ كهف (18)، آيه 7؛ تغابن(64)، آيه 15؛ فجر (89)، آيه 15 و 16 و ... .{V بلكه از منظر آيات قرآن، اجمالاً عامل سعادت اخروى «ايمان و عمل صالح‏V}بقره (2)، آيات 25 و 38 و 277 و...؛ آل‏عمران (3)، آيات 15 و 57 و 179 و...؛ نساء (4)، آيات 13 و 146 و 162 و...؛ حديد(57)، آيه 12؛ تغابن(64)، آيه 9؛ بروج(85)، آيه 11؛ بيّنه (98)، آيه 7 و8 و... .{V و عامل شقاوت ابدى «كفر و گناه» معرفى شده است‏V}بقره (2)، آيات 24 و 104 و 162؛ مائده (5)، آيه 10 و 86؛ انعام (6)، آيه 49؛ توبه (9)، آيه 3؛ يونس (10)، آيه 4؛ رعد (13)، آيه 5؛ فرقان (25)، آيه 11؛ ص 38) آيه 55 و ... .{V.V}براى آشنايى تفصيلى از تفاوت‏ها و نوع رابطه دنيا و آخرت ر.ك: مصباح يزدى، محمدتقى، آموزش عقايد، ج 3، صص 100 - 119.{V در حقيقت از ديدگاه قرآن، يك نوع رابطه حقيقى و تكوينى، ميان دنيا و آخرت وجود دارد؛ هر چند براى ما ناشناخته و براى علوم تجربى غيرقابل تبيين باشد.حال عدم معرفت و عدم قدرت تبيين، دليلى بر نبود چنين پيوندى و انكار آن نخواهد بود؛ زيرا محدوده روابط تكوينى و حقيقى، فراتر از روابط ناشناخته و تجربه‏ناپذير است. از نظرگاه قرآن، قيامت، باطن نظام هستى و دنيا بوده و نظام دنيوى، مرتبه نازله آخرت است. از اين رو، آخرت هم اكنون هست؛ ولى در پشت پرده و در زير حجاب و حجاب‏ها. بعداً پديد نمى‏آيد؛ بلكه بعداً با كنار رفتن موانع و برداشته شدن حجاب‏ها، آن حقيقت ظاهر و بارز مى‏شود.V}اعراف (7)، آيه 187؛ شعراء (26)، آيه 21 و 22؛ نمل (27)، آيه 65 و 66؛ احزاب (33)، آيه 63؛ ملك (67)، آيه 25 و 27 و ... .{V از ديدگاه آيات، انسان‏ها هم اكنون در نامه عمل خود، قرار گرفته و آن را مى‏خوانند؛ هم اكنون در صراط خود به سوى اهداف خود در حركت‏اند؛ هم اكنون ميزان مى‏شوند؛ هم اكنون در موقف حساب و مراتب آن در فشارها و رنج‏ها هستند؛ هم اكنون بر روى صراط خود مى‏لغزند و با افت و خيزها به حركت خود ادامه مى‏دهند. اما اين حقيقت و باطن، به دليل حجاب‏ها از ما محجوب است؛ ولى اگر كسى بصيرت يابد و با طىّ منازل و تحمل رنج‏ها و رياضت‏ها، قيامت براى او قيام كند، هم اكنون شاهد آن خواهد بود.V}تكاثر (102)، آيات 1-6 و ... .{V P}هر چه ما داديم ديديم اين زمان {E}اين جهان پرده‏ست و عين است آن جهان‏{P V}مثنوى معنوى، دفتر ششم، بيت 3530.{V
کد سوال : 187
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : قرآن قيامت را چگونه توصيف كرده است؟
پاسخ : قرآن كريم از روز «قيامت» با نام‏هاى گوناگونى ياد مى‏كند و در حقيقت با هر يك از آنها، شعاع و بُعدى از اين مسأله گريزناپذير را مطرح مى‏سازد؛ مانند: «روز قيامت كه به معناى برخاستن است و مقصود آن است كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پا مى‏ايستند».V}مطففين (83)، آيه 6.{V «روز جمع كه همه مردم در يك صحنه جمع مى‏شوند».V}واقعه (56)، آيه 49 و 50.{V «روز حسرت كه عده‏اى به سبب كفر و عنادورزى خود در حسرت‏اند و برخى به دليل گناهان، آلودگى‏ها و تعلق‏هايى كه داشته‏اند و مانع رسيدن به درجات بالاتر شده است، حسرت مى‏خورند»؛V} مريم (19)، آيه 39.{V «روز ازفة كه به معناى روز بسيار نزديك است»؛V}غافر (40)، آيه 18.{V «روز حساب كه به محاسبه اعمال، افكار، عقايد، اوصاف و اخلاق آدمى پرداخته مى‏شود»V}ص (38)، آيه 26.{V و... . در اين روز و در آن هنگام، حوادث و وقايع گوناگونى اتفاق مى‏افتد؛ از آن جمله: 1. نظام كنونى عالم دگرگون مى‏شود كه پديد آمدن زلزله عظيم در زمين‏V}مزمل (73)، آيه 14. {Vشكافته شدن درياها،V}تكوير (81)، آيه 6.{V به حركت در آمدن كوه‏هاV}كهف (18)، آيه 47.{V و درهم كوبيده شدنشان،V}حاقه (69)، آيه 14.{V خاموش گشتن ماه و خورشيد و ستارگان عظيم‏V}تكوير (81)، آيه 2.{V و پر از دود و ابر شدن فضاى جهان،V}فرقان (25)، آيه 25.{V پاره‏اى از تغيير و تحولات اساسى نظام كاينات و از جمله حوادث آن روز است. 2. همه اسباب و روابط قطع مى‏شود و تمام ارتباطات و تأثيراتى كه موجودات در نظام وجودشان در عالم جسم و جسمانيات و نيز در عالمى كه به دنبال آن مى‏آيد، دارند، به زودى از ميان خواهند رفت و در نتيجه نه شيئى در شى‏ء ديگر تأثير خواهد كرد و نه شيئى از شى‏ء ديگر تأثير خواهد پذيرفت. نه از شيئى نفع خواهند برد، نه از آن، زيانى خواهد رسيد.V}بقره (2)، آيه 166؛ مؤمنون (23)، آيه 101.{V 3. حجاب‏ها برطرف گشته و باطن‏ها آشكار مى‏گردد، با از ميان رفتن اسباب، هر گونه حجابى كه اشيا را از يكديگر پنهان مى‏سازد، از بين خواهد رفت و صورت باطن ظاهر و حقايق آشكار مى‏شود.V}ابراهيم (14)، آيه 21؛ طارق (86)، آيه 9؛ حاقه (69)، آيه 18.{V 4. ظلمت برطرف گشته و فضا، فضاى نور خواهد شد؛ چرا كه همگى جنبه خلقى خود را از دست داده، جنبه الهى خود را بروز مى‏دهند.V}زمر (39)، آيه 29؛ عنكبوت (29)، آيه 64.{V 5. دادگاه عدل الهى تشكيل مى‏شود و اعمال همه بندگان حاضر و نامه‏هاى اعمال توزيع مى‏شود. به حساب همه مردم به دقت رسيدگى و بر اساس عدل درباره ايشان داورى مى‏گردد.V}اسراء (17)، آيه 49؛ حاقه (69)، آيه 19 - 25؛ يونس (10)، آيه 54؛ نمل (27)، آيه 78.{V 6. شاهدان بر اعمال انسان شهادت مى‏دهند، فرشتگان، پيامبران و برگزيدگان خدا به عنوان شهود حضور دارند و حتى اعضاىِ بدن انسان گواهى مى‏دهد.V}بقره (2)، آيه 143؛ آل عمران (3)، آيه 140؛ هود (11)، آيه 18؛ نور (24)، آيه 24؛ يس (36)، آيه 65.{V P}دست و پا بدهد گواهى با بيان {E}بر فساد او به پيش مستعان‏{P P}دست گويد: من چنين دزديده‏ام {E}لب بگويد: من چنين پرسيده‏ام {P P}چشم گويد: غمزه، حرام {E}گوش گويد: چيده‏ام سوءالكلام‏{P P}پس دروغ آمد زسر تا پاى خويش {E}كه دروغش كرد هم اعضاى خويش‏{P P}پس چنان كن فعل كان خود بى‏زبان {E}باشد «اشهد» گفتن و عين بيان{P V}مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابيات 2212، 2213، 2215، 2216 و 2218.{V 7. هر كسى به سوى اقامتگاه ابدى خويش رهسپار مى‏شود. پس از آنكه حكم الهى اعلام شد، نيكوكاران و تبه‏كاران از يكديگر جدا مى‏شوند: مؤمنان، رو سفيد، شاد و خندان به سوى بهشت و كافران و منافقان، رو سياه و اندوهگين به سوى دوزخ روانه مى‏گردند.V}اعراف (7)، آيه 44؛ آل عمران (3)، آيه 106؛ انعام (6)، آيه 124؛ مريم (19)، آيه 85؛ قيامت (75)، آيه 42؛ شورى (42)، آيه 7؛ يس (36)، آيه 59؛ معارج (70)، آيه 44 و ... .{V
کد سوال : 188
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا در جهان آخرت با همين تركيب جسمى و روحى حاضرمى‏شويم؟
پاسخ : براى روشن شدن پاسخ صحيح و معقول لازم است، به دو نكته مهم توجه كنيم: T}نكته اول. سنخيت روح و بدن؛{T ذرات بدنى انسان، داراى يك ارتباط تكوينى با روح است كه اين ارتباط، معلول اتحادى است كه در زندگى دنيايى با تعلق روح به بدن پيش مى‏آيد؛ يعنى، با تعلق روح به بدن در دنيا، اتحاد خاصى ميان آن دو به وجود مى‏آيد و با ادامه اين تعلق تا پايان عمر دنيايى هر انسان، وابستگى روح و بدن به يكديگر شديدتر و كامل‏تر شده و تثبيت مى‏شود و در نتيجه، ارتباط مخصوصى ميان روح و بدن تحقق مى‏يابد. اين نحوه اتحاد به صورتى است كه آثار روح در بدن و خصوصيات بدن در روح اثر مى‏گذارد. اين نوع ارتباط و سنخيت و وجود يك سلسله خصوصيات مشترك ميان روح و بدن - كه آن دو را به يكديگر مرتبط كرده و پيوند مى‏دهد - يك امر تكوينى و واقعى است. T}نكته دوم. بقاى اين سنخيت؛{T اين نحو ارتباط تكوينى، نه تنها با جدا شدن روح از بدن از بين نمى‏رود؛ بلكه حتى با عارض شدن تحوّلات و تبدّلات در بدن و روح هم معدوم نمى‏گردد؛ يعنى، پس از جدا شدن روح از بدن و پس از تبدّلِ بدن به خاك، اين سنخيت در ذرّات و اجزاى خاكى باقى مى‏ماند و ذرات خاكى حامل آن است. همچنين روح هم با تحوّلاتى كه در برزخ به تناسب خود برايش رخ مى‏دهد، حامل اين سنخيت است. بنابراين، ارتباط تكوينى موجود ميان روح و جسم هر انسانى، با تغييرات و تبدّلاتى كه براى هر دو پيش مى‏آيد و بر اساس لزوم و ضرورت تحوّل - كه بايد هم پيش بيايد - از بين نرفته و باقى است. حال اين تبدّل، مثلاً تبدّل جسم به خاك باشد، يا تبديل ديگر و چه اين تحوّل يك بار باشد، يا چند بار و به صورت تغييرات متوالى و چه تحوّل در ناحيه روح به تناسب آن باشد، يا در جانب بدن؛ در هر صورتى، روح و جسم با يكديگر ارتباط و سنخيت داشته و خواهند داشت. بر اساس اين دو نكته؛ در يك مرحله بايد دوباره روح به بدن تعلق بگيرد و مجدداً بدن براى روح باشد؛ يعنى، در اول حشر و پس از «نفخه احيا»، هر روحى به سوى ذرات بدن خود و ذرات هم به سوى روح خود كشيده مى‏شود و با وجود تحوّلاتى در هر دو جانب، باز روح، جسم خود را و جسم، روح خود را پيدا مى‏كند و در يك شرايط خاص، بر پايه همين سنخيت موجود ميان روح و ذرات بدنى، دوباره ذرات بدنى به صورت بدن در مى‏آيد و به طرف روح كشيده مى‏شود. روح نيز به سوى اين ذرات كشيده مى‏شود و دوباره با هم اتحاد پيدا مى‏كنند. امّا براى ورود به عالم قيامت بايد روح و جسم، با تحولاتى قابليت ورود را كسب كنند؛ زيرا بدن مادى و روح برزخى و در مجموع موجودات و عوالم وجود، احكام و آثار و خواص خود را داشته؛ با اين خصوصيت‏ها با عالم حشر و عوالم بالاتر از آن و احكام و آثار آنها نمى‏سازد و با آنها متناسب نيست بنابراين، بايد تمام هستى و از جمله بدن خاكى و روح برزخى، اين نقايص و خصايص را از دست داده و خصوصيات جديدى را كسب كند. دوام بهشت‏ها و جهنم‏ها، نعمت‏ها و عذاب‏ها و زوال‏ناپذيرى آنها و نيز آثار متعدد و خاص آن عوالم - كه از آيات و روايات استفاده مى‏شود - مانند نفى آثار سوءِ خوردن و آشاميدن، نفى بعضى از عوارض نامطلوب از انسان‏هاى بهشتى، نفى پيرى و شكستگى و مريضى و نظاير آنها، سوختن بدن و در عين حال باقى بودن بدن، همه گوياى اين حقيقت است كه عالم حشر، قوانين و احكام خاص خود را دارد و به كلى با نظام‏هاى ديگر - از جمله نظام دنيوى و برزخى - متفاوت است. از اين رو بايد مجموعه هستى و موجودات، سنخيت جريان آن نظام را پيدا كنند. در حقيقت «نفخه اول» براى محو چنين نقايصى است كه ريشه در وجه‏الخلقى موجودات دارد. حتى با اين نفخه، - چنان كه توضيح داده شد - نظام برزخى و نظام‏هاى بالاتر و موجودات در آن - از جمله مجرداتى چون ملائكه - باطل و فانى مى‏گردندV}اين توضيح لازم است كه ما يك باطن نداريم، بلكه باطن‏ها داريم. برزخ ظهور يك باطن و مرتبه‏اى از مراتب باطن‏هاى دنياست و بالاتر از اين باطن، باطن‏هاى ديگرى نيز وجود دارد. حتى خود قيامت هم داراى مراتب و باطن‏ها است و يك باطن ندارد. با توجه به اين حقيقت اين كه گفته مى‏شود، با نفخ اول نظام برزخى و نظام‏هاى بالاتر كه آنها نيز باطن نظام برزخى و محيط بر آن بوده، محو و باطل مى‏گردند، منافاتى با باطن بودن آنها براى نظام‏هاى پايين‏تر ندارد، بلكه در سير تكاملى هر نظام و وجودى بايد اين مراحل طى شود و با از ميان رفتن باطن مرتبه پايين‏تر، باطن برتر و بالاترى به ظهور رسد.{V و با نفخه دوم و ظهور جنبه «وجه‏اللهى» قابليت حضور در محشر را مى‏يابند. بنابراين، با نفخ اول، بدنى كه در عالم خاكى و نظام دنيوى است، نقايص خود را از دست داده، سر فصل خاصى را در تداوم حركت خود پشت سر مى‏گذارد. روح نيز با نفخ اول، در عالم برزخ با بطلان و محو شدن جنبه «خلقى»، در آن عالم تحوّل اساسى پيدا كرده، مرتبه‏اى چشمگير و ممتاز را در ادامه حركت خود، شاهد است و با «نفخه احيا»، جسم و بدن مادى - مانند همه ماديات و اجسام ديگر - با جنبه «وجه‏اللهى» ظاهر مى‏گردند. روح نيز همچون موجودات برزخى و مجرد، با تحوّل جدّى بارز شده و بدن و روح با قوانين جديد و خاص نظام حشر و از دست دادن نقايص خود، پيوند دوباره مى‏يابند. قرآن و احاديث، با تعابير گوناگون به اين حقيقت اشاره دارند كه: «جسم و روح» به تبع همه موجودات ديگر، تحوّل اساسى پيدا مى‏كنند و با محو و بطلان نقايص و وجهه خلقى خود، با ويژگى جديد و مخصوص به عالم قيامت با نفخه دوم، با جنبه «الهى» خود ظاهر و بارز مى‏گردند. هر روحى به سوى جسم خود و هر جسمى به سوى روح خود كشيده شده، به هم ديگر مى‏رسند. آيات قرآن، حكايت‏گر اين واقعيت‏اند كه ذرات بدن و جسم، قبل از پيوند دوباره روح و بدن، با تحوّل كلى عالم متحوّل مى‏گردد. به بيان ديگر، بر اساس بيان قرآن كريم، ذرات بدن خاكى و زمينى هر انسانى، همگام با همه زمين و اجزا و قطعات آن و همگام با همه نظام مادى و موجودات آن، مبدّل گشته و به صورت ديگرى - كه صورت بالاتر، كامل‏تر و لطيف‏تر است - درمى‏آيد. در اين تحوّل كلى نظام مادى - كه داراى مراحل، مراتب و به صورت تدريجى است - موجودات سرابى كه حق و حقيقت مى‏نمايند، زايل و هلاك مى‏گردند و باطن و حقيقت آنها كه در پشت حجاب وجودات فعلى و سرابى قرار گرفته - به ظهور مى‏رسد؛ باطن‏هايى كه در واقع، آن سوى زمين و آسمان‏ها و موجودات آنها است؛ آن سويى كه به حق مرتبط و به حق قائم بوده و از او است و نشان دهنده اوست. ذرات بدن خاكى انسان نيز در پرتو اين تحوّل اساسى، متحوّل گشته، چهره واقعى‏اش - كه به طرف حضرت حق و از او است - تجلّى مى‏كند. بايد توجه داشت كه اين تحوّل، به عينيّت ذرات بدن ما لطمه نمى‏زند؛ بلكه اين ذرات همان است؛ امّا تكامل يافته. بدن مادى تبديل به خاك شده و در تحوّل كلى عالم، صورت خاك را از دست مى‏دهد و صورت - مثلاً موجى - به خود گرفته، به ذرات لطيف‏ترى درمى‏آيد. اين تبدّل، تغيير ماهوى نيست؛ بلكه بدن در سيرتكاملى خود، تبديل به خاك مى‏شود و پس از آن، از مرحله خاكى گذشته و به صورت ذرات لطيف‏ترى مى‏آيد و نواقص خود را جا مى‏گذارد. بايد توجه داشت كه تحوّل يك دور يا چند دور، تفاوتى ندارد و به هويت و عينيت بدن و اين همانى انسان، خللى وارد نمى‏سازد. سپس از اين چنين ذرات بدنى‏اى - كه با وجود بالاتر و با وجود حقيقى جلوه‏گر شده است - بدن ساخته مى‏شود؛ يعنى، اين ذرات پس از يافتن اين وجود حقيقى و جنبه «وجه‏اللهى» به صورت بدن در مى‏آيد و بر اساس سنخيت موجود ميان بدن و روح، آن دو با يكديگر متحد مى‏شوند و در محشر حاضر مى‏گردند. امّا نكته حائز اهميت و دقت آن كه بدن اخروى در عين اين كه همين جسم و بدن است از همان ذرات بدنى هر انسانى، بدن اخروى او تشكيل شده است و همان ذرات است كه پس از تبدّلاتى به صورت بدن جديد درآمده است؛ در عين حال در اثر همين تبدّلات، داراى احكام و آثار جديد و ديگرى مى‏شود كه قبلاً نداشت و يكى از عمده‏ترين آنها اين است كه به اقتضاى روح آدمى، بدن درست مى‏شود. اگر روح، روحى باشد كه انسانيت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شكل انسان مى‏شود و با روح متحد مى‏گردد. امّا اگر روح، روحى باشد كه مسخ شده و در حقيقت اوصاف حيوانى يافته است، بدن هم به صورت همان حيوانى كه خصلتش بر روح غلبه كرده، درمى‏آيد و با روح متحد مى‏شود. حضرت رسول(ص) به همين حقيقت اشاره كرده، فرموده‏اند: «در اول حشر، ذرات بدن به اقتضاى روح، بدن مى‏شود و از اين رو، برخى از انسان‏ها به صورت ميمون و خوك و حتى با چهره‏هاى بدتر از آن دو محشور مى‏گردند». سرّ اين مسأله همان است كه رسول اكرم(ص) به آن اشاره كردند كه ذرات به اقتضاى روح، بدن مى‏گردد. به عنوان مثال در همين عالم دنيوى نيز چنين است؛ يعنى، مواد اوليه نظام مادى - از آب، خاك، هوا و نور - به اقتضاى روح در اين بدن‏ها شكل پيدا مى‏كند. آب كه وارد بدن مى‏شود و تحليل مى‏گردد، به اقتضاى روح ما - كه انسانى است - شكل بدن انسانى مى‏گيرد؛ ولى در بدن حيوان به شكل حيوان مى‏شود. روح عقرب اقتضا مى‏كند كه آب، بدن عقربى درست كند. هوايى هم كه استنشاق مى‏كنيم، چنين است. هر روحى اين هوا را به شكل و اقتضاى خود در مى‏آورد. از اين رو، در نظام قيامت كه داراى احكام و آثار خاص خود است، اگر روح انسانيت باقى نبود، اين ذرات لطيف بدنى، جسمى به اقتضاى همان روح خواهد ساخت و سپس با آن، بر اساس ارتباط تكوينى كه ميان روح و جسم وجود دارد متحد خواهد شد. در پايان، روايتى را كه بيانگر چگونگى ظهور روح و بدن در عالم حشر بوده و حكايتگر گوشه‏اى از حقيقت پيوند دوباره روح و بدن است، نقل مى‏كنيم: در كتاب احتجاج از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: «حقيقت آن است كه روح در جايگاه [و قالب‏] خويش قرار گرفته است: [عالم برزخ‏] روح نيكوكار در روشنايى (نور) و گشايش است و روح بدكار در تنگنا و تاريكى. بدن [پس از مرگ] به خاك تبديل مى‏شود، چنان‏كه از آن، آفريده شده بود و بدن‏هايى كه درندگان و كرم‏ها خورده و پاره پاره كرده [و آنها را دفع كرده‏اند] همه [اينها] در خاك، نزد كسى كه از علم او ذره‏اى در تاريكى‏هاى زمين پوشيده نيست و عدد و وزن اشيا را مى‏داند (يعنى خداوند سبحان) محفوظ مى‏ماند. خاك روحانيان [ و كسانى كه ملكوتى و الهى‏اند و از دنيا بريده و رو به خدا آورده‏اند، مانند مؤمنان و مخلصان ]همچون طلا در ميان خاك است؛ پس هنگامى كه زمان برانگيختن فرا رسد، بر زمين باران زندگى [ كه باران خاصى بوده و از اين باران‏هاى معمولى نبوده، بلكه با تحوّل زمين و آسمان‏ها، آن باران نيز متحوّل و باران خاصى شده است ]مى‏بارد و زمين مى‏رويد [ و رشد مخصوصى پيدا مى‏كند ]و سپس به شدت هم چون تكان خوردن مَشك حركت مى‏كند. خاك آدمى مانند طلاى به دست آمده از خاك شسته شده با آب و [ همچون ]كره برآمده از شير زده شده مى‏گردد. پس خاك هر بدنى جمع شده، به اذن خداوند توانا، به مكان روح منتقل مى‏گردد و سپس صورت‏ها به اذن خداوند صورتگر و صورت دهنده، مانند هيأت‏هاى خود، باز مى‏گردند و روح در آنها وارد مى‏شود؛ چنان [ اين اتحاد و پيوند دوباره روح و بدن‏] به كمال [ دوباره ]ساخته مى‏گردد كه كسى از خود، چيزى را انكار نمى‏كند».V}... قال [ الصادق(ع)]: «انّ الروح مقيمة فى مكانها روح المحسنين فى ضياء و فسحة و روح المسى‏ء فى ضيق و ظلمة و البدن يصير ترابا منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من اجوافها فما اكلته و مزقته كل ذلك فى التراب محفوظ عند من لايعزب عنه مثقال ذرة فى ظلمات الارض و يعلم عدد الاشياء و وزنها و ان تراب الروحانيين بمنزلة الذهب فى التراب، فاذا كان حين البعث مطرت الارض فتربوا الارض ثم تمخض مخض السقاء فيصير تراب البشر كمصير الذهب من التراب اذا غسل بالماء و الزبد من اللبن اذا مخض فيجتمع تراب كل قالب فينقل باذن الله تعالى الى حيث الروح فتعود الصور باذن المصور كهيئتها و تلج الروح فيها فاذاً قد استوى لاينكر من نفس شيئاً» (بحارالانوار، ج 7، ص 38، روايت 5؛ ر.ك: قيام قيامت، صص 74 - 84).{V P}جامع اين ذره‏ها خورشيد بود {E}بى‏غذا اجزات را داند ربود{P P}آن زمانى كه درآيى تو ز خواب {E}هوش و حس رفته را خواند شتاب‏{P P}تا بدانى كان ازو غايب نشد {E}باز آيد چون بفرمايد كه عُدْ{P V}مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابيات 1760 - 1762.{V
کد سوال : 189
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : حقيقت بهشت و جهنم چيست؟
پاسخ : حقيقت بهشت تجلّى رحمت و مغفرت خداست و جهنم تجلّى غضب و لعنت خداست. توضيح مطلب اينكه؛ اولاً گاهى اين چنين گمان مى‏شود كه «بهشت» و «جهنم» دو موضوع جداگانه بوده، مستقلاً مطرح است. امّا اين پندارى بيش نيست؛ بلكه حقيقت آن است كه بهشت و جهنم، جدا از مسأله لقاى پروردگار نمى‏باشد. به عبارت ديگر، بهشت و بهشت‏ها و جهنم و جهنم‏ها مقصد و مقصود، در سير و حركت نيستند و حركت‏ها به سوى پروردگار و منتهى به لقاى پروردگار است؛ نه اينكه حركت‏ها به سوى بهشت‏ها و جهنم‏ها باشد و به آنها منتهى گردد. هر حركتى در نهايت به مبدأ متعال منتهى مى‏گردد و بهشت‏ها و جهنم‏ها، از آثار چگونگى لقاءها و رسيدن‏ها است؛ يعنى، بهشت و بهشت‏ها، از آثار و لوازم لقاى حضرت حق با «اسماى رحمت و مغفرت» و جهنم و جهنم‏ها هم از آثار و تبعات لقاىِ پروردگار با «اسماى غضب و سخط» است. ثانياً براى روشن شدن حقيقت بهشت و جهنم لازم است، به صورت مقدمه، مطالبى را در حقايق اسماى ربوبى مطرح كنيم تا معناى آنكه بهشت از آثار «لقاى حضرت حق با اسماى رحمت» و جهنم از آثار «لقاى پروردگار با اسماى غضب» بوده، درست تحليل و تفهيم شود. «اسماى حسنى» يك سلسله عناوين محض و اعتبارى نيست؛ بلكه آنها منشأ آثارند و اصولاً هر وجودى و هر موجودى در دنيا و نظام‏هاى ديگر و عوالم برتر و حتى آخرت، از آثار اسماى حسنى‏ است. عوالم وجود، همه جلوه‏هاى اسما بوده، هر اسمى آثار خاص خود را دارد و در مراتب مختلف تجلى مى‏كند. به بيان ديگر، ذات مقدس حق در مقام ربوبيت موجودات، هر موجودى را، با اسم و صفت خاص ربوبيت مى‏كند. اسم «رب» داراى شاخه‏ها و انشعاباتى است و در واقع اسماى حسنى‏ شاخه‏هاى اسم «ربّ»اند: ربّ رزاق، ربّ مصوّر، ربّ قدير، ربّ عليم، ربّ هادى، ربّ غفور، ربّ منتقم، ربّ شديد العقاب و ... . خداوند متعال در مقام ربوبيت، داراى اسما و صفات مختلف بوده، همه را با اين اسماى گوناگون تربيت مى‏كند؛ مثلاً در مقام ربوبيتش به شيطان با «منتقم» و «شديدالعذاب» تجلّى مى‏كند و به حضرت رسول‏اكرم(ص) با «هادى»، «رحيم» و «غفور» تجلى مى‏كند. گياهى كه صورت و شكلى به خود مى‏گيرد، با اسم «مصوّر» پيش مى‏آيد و هنگامى كه خاك را مى‏شكافد و بيرون مى‏آيد، با ربّ «خالق» پيش مى‏آيد. به هر صورت، هر موجودى در اين نظام هستى، با عوالم گوناگون خود و با موجودات متفاوت - كه در درون خود دارد - در مقام ربوبيّت با اسمى از اسماى حسناى الهى، در ارتباط است. آدمى اگر در مقام طاعت خداوند باشد، با ربّ «هادى» روبه‏رو است و خداوند با اين اسم او را ربوبيت مى‏كند؛ امّا اگر انسان در مقام طغيان و مخالفت با حضرت حق باشد، ربّى كه او را تربيت مى‏كند، ربّ «هادى» نخواهد بود؛ بلكه ربّ «منتقم» و «شديد العذاب» خواهد بود. نتيجه آنكه، هر كسى از مسير خود با اسمى از اسماى ربوبى در ارتباط است و از اين رو، من و شما لحظه به لحظه با صفت و اسم خاصى از خداوند متعال، با او در ارتباط هستيم و به همين دليل است كه خداوند با لحن خاصى گفته است كه از مقام ربوبيّت بترسيد: A}(مَنْ خافَ مَقامَ رَبّهِ){A؛V}نگاه كنيد به: الرحمن (55)، آيه 46 و نازعات (79)، آيه 40.{V به هر روى، تمام هستى و از جمله انسان لحظه به لحظه با «ربّ» با چهره‏هاى مختلف در ارتباط است و هر يك از اسماى حسنى، انسان را بسته به نوع عمل، فكر، صفت و اخلاق، ربوبيت مى‏كند. در حقيقت اين انسان است كه با انتخاب مسير، راه، عملكرد و مقصد، خود را در تحت يكى از اسماى ربوى مى‏اندازد، چرا كه اسماى الهى، واسطه‏هاى فيض بوده و كل وجود و هستى به آنها منتهى مى‏شود و از آنها نشأت مى‏گيرد. اگر به دقت به اطراف و جوانب وجود نگاه كنيم، همه جا آثار و جلوه‏هاى اسماء را خواهيم يافت: H}«وَ بَأَسْمائِكَ الّتى‏ مَلَأَتْ اَرْكانَ كُلِّ شَىْ»{H؛V}دعاى كميل.{V «[ بارالها! به درستى من مى‏خواهم از تو ]به نام‏هايت و به اسمائت كه اركان هر چيز را پر كرده است». آيا روبه رو شدن با اسماى ربوبى، آثار دارد يا خير؟ قطعاً اثر دارد، اينكه انسان در دعاهاى خود و در خواسته‏هايش و در هر نيازى، به اسم متناسب با آن احتياج متوجه گشته، خداى متعال را با همان اسم مى‏خواند؛ دلالت بر همين حقيقت دارد كه: گويا آدمى به طور فطرى متوجه همين واقعيت است كه هر چيزى متأثر از اسمى از اسماى خدا است. شخصى كه مريض است، به اسم «شافى» متوجه مى‏شود و شفاى خود را از خداوند متعال با اين اسم مى‏خواهد؛ چرا كه شفا را اثر اين اسم مى‏داند. كسى كه رزق و وسعت رزق مى‏طلبد، به اسم «خيرالرازقين» توجه دارد. فردى كه مغفرت مى‏خواهد، با اسم «غفور»؛ كسى كه نصرت مى‏خواهد با اسم «نصير» و «ناصر»؛ كسى كه هدايت مى‏طلبد، به اسم «هادى»؛ محفوظ ماندن از خطرات را مى‏خواهد، به اسم «حافظ» و «حفيظ» و كسى كه روشنايى باطن مى‏خواهد، به اسم «نور» متوجه مى‏گردد و خداى سبحان را با آن مى‏خواند، چرا كه هر يك از اينها را آثار اسماى ربوبى مى‏داند. P}از صفت و زنام چه زايد خيال {E}و آن خيالش هست دلال وصال‏{P P}ديده‏اى دلال بى مدلول هيچ {E}تا نباشد جاده نبود غول هيچ‏{P P}هيچ نامى بى‏حقيقت ديده‏اى {E}يا زگاف و لام گل، گل چيده‏اى‏{P P}اسم خواندى رومسمّا را بجو {E}مه به بالا دان نه اندر آب جو{P V}مثنوى معنوى، دفتر اول، ابيات 3454 - 3457.{V با توجه به توضيحات بالا، مشخص مى‏گردد كه بهشت‏ها، از آثار و جلوه‏هاى اسماى «رحمت» بوده و جهنم‏ها هم از آثار «غضب و سخط» است؛ چرا كه وقتى همه وجود و همه عوالم هستى، از آثار و مظاهر اسماى حسناى الهى باشد، قهراً بهشت و جهنم نيز به عنوان نظام و عالم خاصى از وجود، از اين حقيقت مستثنا نيست. حال براى روشن شدن اينكه بهشت‏ها و جهنم‏ها، از آثار اسماى «رحمت» و «غضب» حضرت حق است، به بعضى از آيات قرآنى اشاره مى‏كنيم. 1. A}(وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ){A؛V}آل‏عمران (3)، آيه 132 و 133.{V «و اطاعت كنيد خدا و رسول او را شايد مشمول رحمت شويد و سرعت و شتاب كنيد، به سوى مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [ به قدر ]آسمان‏ها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده شده است». اين آيات، انتهاى سير و حركت اطاعت‏كنندگان از خدا و رسول را، رحمت حق و رسيدن به رحمت او و لقاى او با اسماى «رحمت» مى‏داند (لعلكم ترحمون) و نيز دستور مى‏دهد كه به سوى مغفرت و غفران الهى، شتاب كنيد و بكوشيد كه با غفران او مواجه گشته و به مغفرت او برسيد؛ يعنى، او را با اسم «غفور» ملاقات كنيد كه از آثار اين لقا، بهشت است با آن خصوصيات كه در ادامه آيه فرموده است. 2. A}(يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِراطاً مُسْتَقِيماً){A؛V}نساء (4)، آيه 174 و 175.{V «اى مردم: حقيقت اين است كه براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده و ما به طرف شما نور روشنگرى را فروفرستاده‏ايم و امّا آنانى كه به خداى متعال ايمان آورده و به اين [ برهان و نور الهى ]تمسّك جستند، به زودى خداوند آنان را در جوار رحمت فضل خاص خويش داخل كرده، ايشان را به سوى خود، به راهى راست [ كه به سوى او نزديك‏تر مى‏كند ]هدايت كند». اين آيات به روشنى گوياى اين حقيقت است كه خداوند متعال، مؤمنان و پيروان قرآن و رسول اكرم(ص) را به زودى در رحمت و فضل خود داخل مى‏گرداند؛ به اين معنا كه به لقاى او با اسماى رحمت و فضل رسيده، در عالمى كه جلوه‏گاه رحمت و فضل او است، وارد مى‏شوند. اين تعبير بيانگر اين است كه لقاى خداوند با اسماى رحمت، ورود به عالم رحمت و فضل - كه همان بهشت‏ها است - مى‏باشد. از ديدگاه قرآن، جهنم و جهنم‏ها نيز از آثار لقاى پروردگار با اسماى غضب، سخط، انتقام، طرد و ردّ است. در اين باب نيز آيات زيادى وجود دارد كه به دو مورد اشاره مى‏كنيم: 1. A}(أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ){A؛V}آل‏عمران (3)، آيه 87 و 88.{V «آنان، سزايشان اين است كه لعنت [ و طرد ]خداوند و فرشتگان و مردم، همگى بر آنها است، در آن [ لعنت و طرد حق هميشه و] جاودانه بمانند [ و هيچ‏گاه‏] نه عذاب از آنان كاسته گردد و نه مهلتى يابند (يا نظرى به آنان شود)». اين آيات مى‏فرمايد كافران و ستمگران مشمول لعن و غضب الهى مى‏شوند و بعد از آن مى‏فرمايد. در اين طرد و ردّ الهى جاودانه مى‏مانند و سپس اشاره مى‏كند: هيچ وقت عذاب آنان تخفيف نمى‏يابد. پس اوّلاً، آنان به خداوند متعال در حالى كه او، آنان را لعن و طرد مى‏كند، مى‏رسند (لقا با اسماى غضب) و ثانياً، غضب و لعن هميشگى است و ثالثاً، اين روبه‏رو شدن با اسماى غضب همان جهنم است؛ يعنى، عذاب و جهنم از آثار لقا با اسماى غضب خداوند است. 2. A}(أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ){A؛V}همان، آيه 162.{V «آيا كسى كه خشنودى خدا را پيروى مى‏كند [ و طالب رضوان است ]مانند كسى است كه روى به خشمى از خدا آورده [ و دچار غضب و سخط از خداگرديده‏] و جايگاهش جهنم است؟ و چه بد بازگشتگاهى [ و نقطه برگشت بدى‏] است». اين آيه به روشنى گوياى اين حقيقت است كه عده‏اى از انسان‏ها، رو به غضب الهى مى‏آورند و او را با اسماى غضب ملاقات مى‏كنند كه از آثار آن جهنم است و آنان را در آنجا جاى مى‏دهند.V}ر.ك: قيام قيامت، صص 85-100 و معاد يا بازگشت بسوى خدا، ج اوّل، صص 87-123.{V P}نقض ميثاق و شكست توبه‏ها {E}موجب لعنت شود در انتها{P P}نقض توبه و عهد آن اصحاب سَبْت {E}موجب مسخ آمد و اهلاك و مقت‏{P V}مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بيت 2591 و 2592.{V
کد سوال : 190
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : معنى و مفهوم نامه عمل چيست؟
پاسخ : از بعضى از آيات قرآن چنين استنباط مى‏شود كه يكى از كتاب‏هاى عالم وجود، كتابى است كه تمام جزئيات اعمال و حركات انسان و جلوه‏هاى باطنى آنها در آنجا نگاشته مى‏شود. كتابى كه آنجا نوشته مى‏شود، خود يك عالَم است كه بر ما محيط بوده؛ ولى براى ما محسوس و مرئى نيست. اين عالم خود شامل كتاب‏هايى است كه هر انسانى به سهم خود دارد؛ يعنى، به تعداد انسان‏ها، كتاب‏ها وجود دارد و هر انسانى با خودش كتابى و نظامى دارد كه باطن عمل، صفت، خلق و عقيده او در آنجا مضبوط بوده و از چشم سطحى‏نگر ما مستور است. اين كتاب و نظام، نويسنده و قلم حقى هم دارد؛ يعنى، وسيله حق و نگارنده حقى كه به وسيله آن، حقايق را مى‏نويسد و هم صورت ظاهر و هم صورت باطن اعمال، عقايد، افكار، روش‏ها، اوصاف و اخلاق را در آنجا ضبط مى‏كند. به يك نظر، گويا خود انسان نويسنده كتاب خويش است و با عمل، كردار و روش خود در آن صحيفه مى‏نگارد و در اين نوشتن هيچ چيزى را جا نمى‏گذارد. آيات قرآن و روايات وارده از معصومين(ع)، با لحن‏هاى گوناگون به حقيقت نامه اعمال، اشاره‏ها دارد: A}(وَ تَرى كُلَّ اُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ اُمَّةٍ جاثيَةً كُلُّ اُمَّةٍ تُدْعى‏ اَلى‏ كِتابها الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ اِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ){A؛V}جاثيه (45)، آيه 28 و 29.{V «و هر امتى را به زانو درآمده مى‏بينى؛ هر امتى به سوى صحيفه عمل خويش فراخوانده مى‏شود [ و بديشان مى‏گويند: ]«آنچه را مى‏كرديد امروز پاداش مى‏يابيد»، اين است كتاب ما كه به حق سخن مى‏گويد. حقيقت آن است كه ما از آنچه مى‏كرديد، نسخه بر مى‏داشتيم». اين آيه نيز بيانگر اين حقيقت است كه هر كسى، در صحيفه عمل خويش قرار گرفته و نامه عمل، عين عمل است. هم چهره ظاهرى عمل در آنجا است كه براى ما معلوم مى‏كند عمل ما است و هم چهره باطنى عمل در آنجا مضبوط است كه در واقع جزا و تجسّم عمل ما است. و چون اين كتاب هم قلم حقى دارد و هم نويسنده حق و هم نگارش حق، پس حقايق را به حق براى ما بازخوانى مى‏كند. امام صادق(ع) فرمود:V}«عن اَبى عَبدِاللَّهِ عَلَيهِ‏السلامُ قالَ: اِذا كانَ يَومُ‏القِيامَةِ دَفَعَ اِلَى الاِنسانِ كِتابَهُ ثُمَّ قيلَ لَهُ: اِقْرَأْ، قُلتُ: فَيَعْرِفُ ما فيهِ؟ فَقالَ: اِنَّ اللَّهَ يُذَكِّرُهُ فَما مِنْ لَحْظَةٍ وَلا كَلِمَةٍ وَلا نَقْلٍ قُدِمَ وَلا شَى‏ءٍ فَعَلَهُ اِلاَّ َكَرَهُ، كَأَنَّهُ فَعَلَهُ تِلْكَ السّاعَةِ فَلِذلِكَ قالُوا: «يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَلا كَبيرَةً اِلاَّ اَحْصيها» بحار الانوار، ج 7، ص 315، ح 10.{V «هنگامى كه روز قيامت مى‏شود، نامه [ اعمال‏] انسان به او داده مى‏شود، سپس به او گفته مى‏شود كه: بخوان [ كتابت را]، [ راوى مى‏گويد] گفتم: [ آيا ]مى‏شناسد آنچه كه در آن صحيفه هست؟ [ امام صادق(ع) در پاسخ‏] فرمود: حقيقت آن است كه خداوند آن را به ياد او مى‏اندازد. پس هيچ لحظه‏اى، هيچ كلمه‏اى، هيچ حركت و قدمى و هيچ چيزى نيست كه او انجام داده باشد؛ مگر آنكه متذكر آن شود [ و به يادش افتد به صورتى كه‏] گويا همان ساعت آن عمل را انجام داده است و به همين جهت است كه مى‏گويند: اى واى بر ما! اين چه نامه‏اى است كه هيچ [ كار] كوچك و بزرگى را فرونگذاشته، جز اين كه همه را به حساب آورده است». به هر روى، نامه عمل، همان عالم و نظامى است كه انسان‏ها خود با افكار، عقايد، اعمال، اوصاف و اخلاق خويش ساخته‏اند. صحيفه‏اى است كه تمام حركات و سكنات - چه با وجه ظاهرى آن و چه با جنبه باطنى آن - در آنجا ثبت است.V}ر.ك: مواقف حشر، صص 31 - 37.{V P}نامه‏اى آيد به دست بنده‏اى {E}سر سيه از جرم و فسق آكنده‏اى‏{P P}اندرو يك خير و يك توفيق نه {E}جز كه آزار دل صديق نه‏{P P}پر ز سر تا پاى زشتى و گناه {E}تسخر و خنبك زدن بر اهل راه‏{P P}آن دغل كارى و دزدى‏هاى او{E} و آن چو فرعونان أنا و انّاى او{P P}چون بخواند نامه خود آن ثقيل {E}داند او كه سوى زندان شد رحيل‏{P P}پس روان گردد چو دزدان سوى دار {E}جرم پيدا بسته راه اعتذار{P V}مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابيات 1806 - 1811{V