• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 60
زمان آخرین مطلب : 5892روز قبل
خاطرات و روز نوشت

چرا دور مانديم از اصل خويش
بيا بازگرديم تا وصل خويش

 

يکشنبه 29/7/1386 - 15:46
خاطرات و روز نوشت

حدیث

 لَو أدرَكتُهُ لَخَدَمتُهُ أیامَ حَیاتی
 
اگر او [امام زمان‏ علیه السلام‏] را در یابم ، تمام عمر به او خدمت می ‏كنم

 

   امام صادق (ع) می فرمایند:

الغیبه ، نعمانى ، ص 245

يکشنبه 29/7/1386 - 15:42
خاطرات و روز نوشت
 

نوجوان را تاب درنگ نبود،کوله بار گلوله بر پشت انداخت،آرپی جی بر دوش ، رو گرداند و راهی جبهه شد.

شاید تحمل نگریستن و گریستن دیگران را نداشت یا تاب افشای اشک خودش را.

اگر آرپی جی را در کنار می گرفت،کمی تفاوت قدش را با آن می شد فهمید اما بر دوش گرفته بود آن را و چه سنگین گام بر می داشت.

آنقدر استوار و با صلابت می رفت که نمی شد فهمید این نوجوانی است که به شکار تانک می رود یا شاهبازی به شکار مگسی.قاسم بود اینکه به میدان می رفت یا عون یا جعفر یا نه،علی اکبر؟

سنگ هم اگر بود بر زمین قرار نمی یافت و این گام های مردانه را پی می گرفت.همگی با گرد گامهای او برخاستند تا چه می کند این آیت مردانگی.

برادرش وهمزادش نزدیکتر رفت و با سخنی گفت که ما نفهمیدیم.

شاید از رفتن منعش می کرد،شاید همراهیش را می خواست،شاید سفارشی...شاید...نمیدانم.هر چه بود پاسخی که گرفت آرامشی یافت و دیگر هیچ نگفت.

اگر بر ذهن علیل تانکها لحظه ای خطور می کرد،سرنوشتی که در انتظارش بود،بی تردید سرخوشی شان و عربده کشی و مستی شان اینگونه بود.

چند تانک شکار دیگر هم سلاح بر دوش به همراهی نوجوان در آمدند.نوجوان رو کرد به بقیه و گفت:

شسیبسیشبشسیب

شما شتاب نکنید،بگذاریدمن آن ده تا را که نذر کرده ام بزنم،نوبت شما هم خواهد رسید.

این را گفت و چون تیری از کمان کنده شد و به قلب دشمن فرو رفت.در دویدن به آهو می مانست و در غریدن و یورش بردن به شیر.

اولین تانک به آتش نشست و دومی و سومی و چهارمی و...به یاران فرصت تکبیر نمی داد.

می دوید،می نشست،بر می خاست،می جهید،جا عوض می کرد و بیابان را به آتش می کشید.انگار نه انگار که روی سخن فشنگها و رگبارها با او بود.

هر تانک برای گریز از این سرنوشت محتوم،نزدیک ما آمد تا رگبار کینه اش را بر این نهال پا بر جا خالی کند و لرزش قلب بیابان را از تپش گامهای او بایستاند،اما پیش از آن در آتش نامرادی می سوخت و به خاکستر یأس می نشست.

در ابتدا چشمهای یاران بدنبال آتش و دود می گشت و شمارش تانکها سوخته ،اما اندکی بعد اصل گم شد در میان هروله های این پیام آور شهامت.

 چه فرقی می کرد که چند اتشفشان زبانه کشیده باشد،چند دود آسمان را سیاه کرده باشدو چند خرمن خاکستر به دست باد سپرده شده باشد؟

نوجوان نبود که در بیابان جست و خیز می کرد،قلب همه بود که چون ماهی د رخشکی بیابان پرپر می زد.

چنین نبود که یاران،ایستادن و نظاره کردن را بخواهند،در چنان شیدائی و بهتی فروشده بودند که نه توان که اراده حرکت حتی در خود نمی دید.در جذبه دیدار این یوسف شهامت،یاران،دست از ترنج چه می شناختند؟

((رقصی چنین میانه میدانم آرزوست)).خون می چکید از پر و بال این دردانه خدا.اما نه کسی بود که در آن بی خویشی،او را خبر از زخم پیکر دهد و نه او کسی بود که د ران محراب خونین،جراحت بفهمد چیست.

آنچنان احساسهای مختلف به هم پیچیده و در آمیخته بود که هیچکس را توان این نبود که بفهمد بر او چه می رود،او را چه می شود،و چه باید بکند.التهاب و اضطراب و غم و غرورو شادی و درد،هیچکدام بر صفحه دل پر رنگ تر نبود که اعضاء وظایف خود را تشخیص بتوانند داد.

دست نمی دانست که برخیزد یا بنشیند ،پا را یاری این تشخیص نبود که تا شود یا ایستاده بماند.پلک نمی فهمید که پنجره را ببندد یا باز بگذارد.اشک نم دانست که بخشکد یا جاری شود و بغض نمی فهمید که بماند یا بشکند.

و قلب،قلب مانده بود که بایستد یا بتپد؟

سلام بر آن شمعی که پروانگان نه برگرد شعله او که در طواف بوی او پروبال می سوزند و جان می سپارند.

تازه وقتی ماهی بر خشکی آرام گرفت و پرنده در خون آرمید،همه به خود آمدند که نظاره گر سماع خونینی بوده اند.

شمع دل دمسازان بنشست چو او برخاست

و افغان نظر بازان بر خاست چو او بنشست

 

زیر لب چیزی می گفت که در ابتدا بر دیگران مفهوم نبود.همه که گوش سپردند توانستند این آخرین کلام را از زبان او دریابند.

((وما رمیت،اذرمیت ولکن الله رمی.))

همه آنچه که در میدان کرده بود کاری بود و این کلام آخر کاری دیگر و برتر.

سر برداشتم که به آن برادرش،به آن نیمه دیگرش این عظمت را تبریک می گوئیم.

نبود! اصلا بر سر جنازه نیامده بود.با کوله باری از گلوله به سوی دشمن می رفت...در ادامه راه برادر.

حتی در استواری و صلابت گام ها با برادر مو نمی زد. انگار هم او بود که جان دوباره گرفته بود.

يکشنبه 29/7/1386 - 1:47
خاطرات و روز نوشت

ما را بخوان دوباره، حتي به استخاره
از تو به يک اشاره از ما به سر دويدن

 

شنبه 28/7/1386 - 20:37
خاطرات و روز نوشت

همسفر مهتاب

        

آه اي تناور سبزقامت ! لحظه‌اي ما را درياب. بگذار نگاهت جرعه‌جرعه در نگاهمان بريزد. مي‌دانم ماه، ريشه‌هاي تو را آب مي‌دهد و تو در يك قدمي افق روي پيشاني صبح نشسته‌اي و اينجا انفجار بغض‌هاست. از كاريز رنج، اندودهاي تنمان را سيراب مي‌كنيم. تو بر سمند نقره‌يال مهتاب مي‌نشيني، تا صبح مي‌تازي تا سرزيمن خاكستري و سيلاب خونابه‌ها.
با تو پرواز مي‌كنيم تا بي‌نهايت احساس. فقط لحظه‌اي بگذار اين نگاه، جاي خالي‌اش را در ذهنم بيابد. كوچه‌پس‌كوچه‌هاي غربتِ احساس گمنامند. بگذار بيابمشان. نمي‌دانم چرا ماه مرا به ياد تو مي‌اندازد؟ اين نشان چيست، تو مي‌داني؟ شايد مهرباني ماه در عين آرامش نشاني از تو دارد.
لحظه‌اي درنگ كن ! دستمان را بگير ! از تقصير ما نبود كه از كاروان مشتاقان جا مانديم.
لحظه‌اي درنگ كن ! زخم‌هاي شانه‌مان را مرهمي بگذار يا دستِ كم زخمي ديگر بزن. بگذار با يك خاطره‌ي تازه از تو سَر كنيم. بگذار دلخوشيمان وسعت يابد. بگذار لبخندت را بر حاشيه‌ي برگ شقايق حك كنيم.
ساليان سال است بعد از تو شب‌ها راهي بي‌انتها در آسمان مي‌بينم. يك جاده‌ي سبز كه من لحظه به لحظه خاطرات تو را بر كناره‌هاي اين جاده مي‌كارم. بگذار فقط براي تو بنويسم.
فرزند شهيد ياسين ابنا رودحله

پنج شنبه 26/7/1386 - 1:25
خاطرات و روز نوشت

 

پنج شنبه 26/7/1386 - 1:17
خاطرات و روز نوشت

چفيه يعني لشکر پاک نبي (ص)
چفيه يعني يار مي‌آيد شبي

 

يکشنبه 22/7/1386 - 11:19
خاطرات و روز نوشت

عيد است و دلم خانه ويرانه بيا
اين خانه تکانديم ز بيگانه بيا
يک ماه تمام ميهمانت بوديم
يک روز به مهماني اين خانه بيا

 

شنبه 21/7/1386 - 13:6
خاطرات و روز نوشت

يک روز در صبح بهاري خواهد آمد
با مژده‌اي روشن سواري خواهد آمد
او با نياز دست‌ها پيوند دارد
در کوله‌بارش باغي از لبخند دارد

 

جمعه 20/7/1386 - 10:51
خاطرات و روز نوشت

حدیث

اِحذَر كُلَّ عَمَلٍ یرضاهُ عامِلُهُ لِنَفسِهِ وَ یكرَهُهُ لِعامَّةِ المُسلِمینَ

بپرهیز از هر كارى كه انجام‏دهنده‏اش آن را براى خود می ‏پسندد، امّا براى عموم مسلمانان نمی ‏پسندد

 

حضرت علی(ع) فرمودند:

 غررالحكم و دررالكلم، ح 2596

پنج شنبه 19/7/1386 - 12:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته