• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 896
تعداد نظرات : 412
زمان آخرین مطلب : 4366روز قبل
آلبوم تصاویر
http://www.gohardasht.com/Files/www_Gohardasht_com_26690.jpg
 
http://www.gohardasht.com/Files/www_Gohardasht_com_26689.jpg
سه شنبه 20/10/1390 - 17:29
دانستنی های علمی
کاغذ دیواری نوعی ماده اولیه جهت پوشاندن و تزئین کردن دیوارهای داخلی ساختمان های مسکونی، تجاری و سایر ساختمان ها است و یکی از وجوه مهم دکوراسیون داخلی محسوب می شود. تکنیک های چاپ کاغذ دیواری شامل چاپ مسطح (Surface)، کلیشه‏ای (Gravure)، سیلک اسکرین (Silk Screen) و چاپ دورانی (Rotary) است. کاغذ دیواری معمولا به صورت رول فروخته می شود و جهت چسباندن آن به دیوار از چسب مخصوص استفاده می شود.

:: طرح های مورد استفاده در کاغذ دیواری ها به 3 صورت می باشند:

1- طرح هایی که مانند یک نقاشی دارای تصویر مشخصی هستند.

2- طرح هایی تحت عنوان Wall Stickers یا کاغذ خود چسب یا چسبانک دیواری

3- طرح هایی که از بافت های گرافیکی (نقش های کوچکی که تکرار می شوند) به وجود می آیند. بر اساس علم ریاضی در چنین طرح هایی از کاغذ دیواری، نقش های گرافیکی فقط به 17 روش می توانند در کنار هم تکرار شده و تشکیل تصویر بزرگتری را دهند و طرح های استفاده شده در تولیدات همه سازندگان کاغذ دیواری در دنیا نیز بر اساس همین 17 روش می باشد.

داستان کاغذ دیواری
تاریخچه کاغذ دیواری در واقع از چین باستان آغاز می شود. برای این ادعا می توان 2 دلیل را مطرح نمود: 1- چینی ها مخترع کاغذ بودند. 2- چینی ها کاغذ برنج را 200 سال پیش از میلاد بر دیوارهای خود می چسباندند. گفته می شود که در قرن 8 میلادی یک زندانی چینی راز کاغذ را بر عرب ها فاش نمود که در نتیجه آنها نیز دانش کاغذسازی را به اروپا منتقل نمودند. پس از آن بسیاری از اروپائیان متمول به هنرمندان سفارش کاغذهای نقاشی شده در ابعاد وسیع را جهت نصب بر دیوارهای منازل خود می دادند، اما کاغذ دیواری واقعی با پیدایش صنعت چاپ متولد شد.

در دوران رنسانس، کاغذ دیواری که با استفاده از تکنیک چاپ کلیشه چوبی تولید می شد، در میان اشراف اروپا محبوبیت یافت. از زمان قرون وسطی، طبقه تراز اول جامعه عادت به نصب فرشینه های تزئینی بر دیوارهای منازل خود داشتند. این فرشینه های تزئینی هم به اتاق رنگ می داد و هم به عنوان لایه ای عایق میان دیوار سنگی و فضای داخلی عمل می کرد و در نتیجه گرمای درون اتاق را حفظ می نمود.

با اینهمه این فرشینه ها بسیار گرانقیمت بودند. از اینرو تنها افراد فوق العاده ثروتمند توانایی تهیه آن ها را داشتند. طبقه نیمه مرفه که یا به دلیل قیمت گزاف و یا جنگ هایی که تجارت بین المللی را متوقف می کرد توان خرید این فرشینه ها را نداشتند، برای روح دادن به اتاقهایشان به کاغذ دیواری روی آوردند.

کاغذ دیواری های اولیه طرح هایی مشابه تصاویر فرشینه ها داشتند و گاهی اوقات ورقۀ بزرگ کاغذی همانند فرشینه ها به صورت آزاد بر روی دیوار نصب می شد و گاهی نیز همچون سیستم امروزی آنرا بر دیوار می چسباندند. معمولا تصاویر چاپی به جای آنکه قاب شده و بر دیوار نصب شوند، بر دیوار چسبانده می شدند و احتمالا ابعاد بسیار بزرگ این تصاویر چاپی که چند ورقه ای نیز بودند صرفا به منظور چسبانده شدن بر دیوار تولید می شدند.

برخی از هنرمندان سرشناس چنین آثاری خلق می کردند. از جمله "آلبرشت دورر" که هم در زمینه چاپ تصاویر بزرگ و هم چاپهای تزئینی جهت آویختن بر دیوار فعالیت می کرد. بزرگترین تصویر چاپی "طاق نصرت" بود که به سفارش مکسیمیلیان اول امپراطور روم مقدس در سال 1515 چاپ و تکمیل شد. این کاغذ دیواری ابعاد عظیم 3.57 در 2.95 متر را داشت و از 192 ورق کاغذ تشکیل شده بود و در چاپ دوره اول آن 700 کپی از آن تولید شد تا پس از رنگ آمیزی دستی، در قصرها و به خصوص سالنهای اجتماعات شهری آویخته شود.

نمونه های اندکی از الگوهای تکرار شوندۀ کاغذ دیواری های اولیه به جا مانده است، اما تعداد زیادی از کلیشه های اصلی که نمایانگر الگوهای تزئینی آن زمان می باشند هنوز هم در دسترس است. انگلستان از کشورهای پیشرو در صنعت کاغذ دیواری محسوب می شود. قدیمی ترین نمونۀ به جا مانده از کاغذ دیواری در انگلستان که در لندن به چاپ رسیده بوده به سال 1509 برمی گردد.

استفاده از کاغذ دیواری بعد از دوران تکفیر هنری هشتم از سوی کلیسای کاتولیک بسیار رایج شد، زیرا این امر موجب قطع روابط سایر کشورها با انگلستان و در نتیجه جلوگیری از صدور فرشینه به آن کشور شد. از آنجا که انگلستان خود در تولید فرشینه مهارتی نداشت، اشراف و نجیب زادگان به کاغذ دیواری روی آوردند. در دوران حکومت الیور کرامول تولید کاغذ دیواری از سوی دولت مذهبی عملی بیهوده به شمار آمد و متوقف شد اما با بازگشت چارلز دوم دوباره متمولین متقاضی کاغذ دیواری شدند.

حکومت کرامول، فرهنگی کسالت بار را بر مردم تحمیل کرده بود، از اینرو پس از مرگش مردم به خرید وسایل خانگی رفاهی که در دوران وی ممنوع شده بود روی آوردند. در اواسط قرن هجده (18) بریتانیا به اولین تولید کننده و صادر کننده کاغذ دیواری در اروپا تبدیل شده بود.

در اوائل قرن نوزدهم با توسعه چاپ توسط نیروی بخار، تولیدکنندگان کاغذ دیواری در انگلستان موفق به تولید انبوه آن شدند که این امر به کاهش قیمت و در نتیجه قابل خرید شدن آن توسط طبقه متوسط انجامید. در آن زمان کاغذ دیواری به عنوان وسیله ای ارزان و موثر جهت روح بخشیدن به اتاقهای تاریک و تنگ طبقه کارگر از محبوبیت ویژه ای برخوردار شد. با شروع قرن بیستم کاغذ دیواری یکی از رایج ترین اقلام مورد استفاده در منازل دنیای غرب گردید.

ورود این محصول به ایران به دوران حکومت ناصرالدین شاه قاجار بازمی گردد. وی که علاقه ای خاص به شیوه های معماری و هنر مغرب زمین داشت، در زمان نوسازی کاخ گلستان با پوشاندن دیوارهای آن کاخ توسط کاغذ دیواری های وارداتی از زمره نخستین افرادی شد که باب ورود این محصول به ایران را گشودند.
سه شنبه 20/10/1390 - 17:22
آلبوم تصاویر
LOL













سه شنبه 20/10/1390 - 17:11
کاردستی و خیاطی
سه شنبه 20/10/1390 - 16:57
شخصیت ها و بزرگان
«الكساندر گراهام بل» در ۳ مارس ۱۸۴۷ (25 آوریل سال 1847)، در شهر «ادینبورو» اسكاتلند متولد شد. وی بیش از چندسال به مدرسه نرفت، اما با همت خود و تلاش خانواده اش، هم در دوران ابتدایی و هم در دوران متوسطه، شاگرد ممتازی بود. او تحصیلات دانشگاهی نداشت و از آنجا كه پدرش «ملویل بل»، متخصص فیزیولوژی صدا، اصلاح گفتار و آموزش به ناشنوایان بود، از همان دوران كودكی به شغل پدر علاقه پیدا كرد و  تصمیم گرفت از این راه امرار معاش كند.
در سال 1871 میلادی (1250 هـ.ش)، الكساندر گراهام بل كه در آن هنگام 24 ساله بود، برادر خود را به خاطر بیماری سل از دست داد و خود از بیماری جان سالم به در برد. وی در همان سال به همراه پدر و مادرش راهی شهر «انتاریو» كانادا شد‌ و در آنجا با كمال آسایش، دوران نقاهت خود را سپری كرد.
الكساندر نامه‌ای از خانم «سارا فولر»،‌ مدیر آموزشگاه ناشنوایان «بوستن»، دریافت كرد كه در آن، از او خواسته شده بود تا شغل معلمی را در آن آموزشگاه بپذیرد. از این رو راهی ایالات متحده شد و با پذیرفتن این پیشنهاد، هر روز به كلاس درس می رفت و آنچه كه از پدر خود برای آموزش ناشنوایان یادگرفته بود، تدریس می كرد. او در پایان روز، آزمایش ارتعاش را با دیاپازنهای[*] خود از سر می گرفت. الكساندر بر این باور بود كه مساله ارتعاش، موارد ناشناخته زیادی در خود دارد. او در این زمینه به مطالعه یكی از كتابهای مشهور «هلموتز»، فیزیكدان نامی آلمانی،‌ با نام «تئوری وظایف اعضاء مبنی بر مطالعه احساسات شنوایی» پرداخت و در همین زمان، یعنی در دهه هفتاد، در كارگاه برق «چارلز ویلیامز» - كه مرجع بسیاری از مخترعان بود - با «تامس واتسون» آشنا شد.
بل در زمینه بهتر كار كردن دیاپازنها و فرستادن چند پیام در آن واحد با یك رشته سیم با واتسون صحبت كرد و برای ساخت این دستگاه، از او درخواست كمك كرد. از آن پس، الكساندر و واتسون آزمایشهای مختلفی را در مورد تلگراف هارمونیك انجام دادند.
آنها در مقابل هم، هریك در سویی از اتاق ایستاده بودند و سیم درازی، دو دستگاه را بهم وصل می كرد. الكساندر گاهی یك دیاپازن را به گوشش می چسباند، سپس آن را بر می داشت و كمی تنظیم می كرد و آزمایش را از سر می گرفت. آنها به درستی نظریه خود آگاه بودند، اما روش اجرای آن را نمی دانستند. در ابتدا نت ها را به دقت هماهنگ كرده و با سیم می فرستادند، اما آنها را به شكل درهم دریافت می كردند. بل پس از آزمایشهای زیاد، ناامید شد و در همین زمان به فكر تولید و ساخت تلفن افتاد. وی طرح خود را برای واتسون توضیح داد و پس از مشورت با او به این نتیجه رسید كه ساخت تلفن به هزینه زیادی احتیاج دارد و از توانایی مالی آنها به دور است. چند روز بعد، الكساندر به دیدن آقای «هبرد» و آقای «ساندرز» - كه هر دو آنها از سرمایه داران بوستن بودند – رفت و  از آنها خواست كه از چنین طرحی حمایت به عمل آورند. آنها استقبال چندانی از این طرح نكردند و به او پیشنهاد دادند كه مشخصات تلگراف خود را به واشنگتن ببرد و آن را در اداره اختراعات ایالات متحده به ثبت برساند. از این رو، بل رهسپار واشنگتن شد و اختراع خود را ثبت كرد.
از آن به بعد، الكساندر هفته‌ای یك شب با واگن اسبی به خانه «هبرد» می رفت. «میبل» دختر آقای هبرد، لال بود و پدرش از الكساندر خواست تا با روش خود با او سخن بگوید و سخن گفتن را به او یاد بدهد. با گذشت چند هفته، دیگر نیازی به آموزش نبود، زیرا میبل به خوبی سخن می گفت. با وجود این، الكساندر هر هفته به خانه هبرد می رفت و به میبل قول داد كه با او ازدواج بكند.
این دو همكار، دیاپازن را برای كار خود ناكافی دانستند. از این رو تصمیم گرفتند تا به جای آن از نی فولادین ارگ استفاده كنند. با این كار، آنها توانستند صوت را انتقال دهند و به این ترتیب، امتیاز ساخت اولین تلفن در 7 مارس 1876 (6 اسفند 1876 هـ.ش) به الكساندر داده شد.
در 24 ژوئن 1876 (3 تیر 1876)، بل به نمایشگاه صدساله صنایع گام نهاد. در این نمایشگاه كه در «فید مونت پارك» فیلادلفیا برگزار شد و امپراطور برزیل هم در آن حضور داشت، الكساندر برنده جایزه ویژه شد.
بل به معرفی اختراع خود در این زمینه پرداخت و در تالارهای زیادی سخنرانی كرد. در همین هنگام، آقای هبرد اقدام به سرمایه‌گذاری برای ساخت تلفن كرد و  با رضایت او، الكساندر و میبل در 11 ژوئیه 1877 (21 خرداد 1256) با یكدیگر ازدواج كردند. بل به همراه میبل روانه انگلستان شد و در خانه‌ای كه اجاره كرده بود، مشغول پذیرایی از میهمانانی شد كه هركدام جویای آشنایی با تلفن بودند. او در انگلستان حتی در حضور ملكه هم روش كار تلفن را شرح داد.
بل و همسرش در اكتبر 1878( آبان  1257)، روانه امریكا شدند ‌و بل به محض رسیدن به آمریكا به «بوستون» رفت تا به دفاع از امتیاز تلفن - كه شركت «دسترن یونیون» مدعی آن شده بود - بپردازد. او از این دادگاه سربلند بیرون آمد و در همان سال، آقای «هبرد» و «واتسون»، اولین آگهی را چاپ كردند كه تاثیر شگفت‌انگیزی در مردم به جا گذاشت.
در سال 1915، یك خط تلفن سراسری در خاك آمریكا ایجاد شد و به دنبال آن، رئیس جمهور آمریكا از كاخ سفید در واشنگتن با فرماندار كالیفرنیا ارتباط برقرار كرد. در همین هنگام، بل در نیویورك پشت میزی نشسته بود و با واتسون كه در كالیفرنیا بود، درباره روزهای اولیه اختراع صبحت می كرد.
الكساندر گراهام بل در ۲ اوت سال ۱۹۲۲ ( 24 آوریل سال 1918 ) در نیویورك، دیده از جهان فروبست.
سه شنبه 20/10/1390 - 16:43
شخصیت ها و بزرگان
بوعلی حسین بن عبدالله معروف به ابوعلی سینا در سال ۳۷۰ هجری قمری درخرمیشن از توابع بخارا متولد شد. او پزشك ، ریاضیدان ، فیلسوف و منجم بزرگ ایرانی بود . پدرش عبدالله در دستگاه سامانیان محصلی مالیات را عهده داربود و مادرش ستاره نام داشت. وی در بلخ پرورش یافت و قرآن و سایر علوم را آموخت. استاد وی عبدالله ناتلی بود كه از رجال مشهور قرن چهارم هجری به شمار می رفت. او در هجده سالگی، چنانچه خود نوشته است، همه علوم را فرا گرفته بود. در بیست و یك سالگی دست به تالیف و تصنیف زد، در بیست و دو سالگی پدرش را ازدست داد و خود متصدی شغل پدر گردید. اما به علت نابسامانی اوضاع سیاسی ، بخارا را ترك نمود و به گرگانج پایتخت امرای مامونیه خوارزم و نزد خوارزمشاه علی ابن مامون و وزیرش ابوالحسین احمدبن محمد سهیلی رفت. در این هنگام، محمود غزنوی بر خوارزم نفوذ یافته بود و از دانشمندان دربارخواسته شد كه به غزنین به خدمت سلطان محمود بروند. ابوعلی سینا كه از تعصب آن پادشاه خبردار بود ، به همراهی ابوسهیل مسیحی از خوارزم گریخت و از راه ابیورد و طوس به قصد گرگان حركت كرد تا به قابوس بن وشمگیركه به عنوان یاریگر و حامی دانشمندان شهرت یافته بود، بپیوندد. اما وقتی كه پس از مشقات بسیار بدان شهر رسید، قابوس مرده بود.
ابوعلی سینا ناچار به قریه ای در خوارزم بازگشت. اما پس از مدت كوتاهی دوباره به گرگان رفت و این بار ابوعبید جوزجانی، یكی از با وفاترین شاگردانش به خدمت او پیوست و در این سفر بود كه كتاب « المختصرالاوسط» و كتاب «المبدا» و «المعاد» و بخشی از كتاب معروف «قانون» و «نجات» را تالیف كرد.
ابوعلی سینا در حدود سال ۴۰۵ هجری قمری به ری رفت و فخرالدوله دیلمی را كه بیماربود، معالجه كرد. ولی مدت زیادی در آن شهرباقی نماند و در اوایل سال بعد به قزوین و از آنجا به همدان رفت و حدود نه سال در آن شهر به سر برد. در این جا مورد توجه شمس الدوله دیلمی قرار گرفت و در سال ۴۰۶ هجری قمری به وزارت رسید و تا سال ۴۱۱ هجری قمری در این مقام باقی ماند.
 در سال ۴۱۲ هجری قمری شمس الدوله درگذشت و پسرش سماالدوله به جای او نشست. سماالدوله مانند پدر می خواست كه ابوعلی سینا وزارت را قبول كند، اما شیخ نپذیرفت و توسط معاندان به مدت چهار ماه در حبس به سر برد. وی در این مدت، تعدادی از كتب و رسالات مهم خود را تالیف نمود. شیخ الرئیس بعد از رهایی از حبس باز مدتی در همدان بود و آنگاه ناشناخته با شاگردش ابوعبید جوزجانی به اصفهان نزد علاء الدوله كاكویه رفت. آن پادشاه او را به گرمی و احترام بسیار پذیرفت. ابوعلی سینا از این زمان تا آخر عمر در خدمت علاء الدوله كاكویه بود. در نخستین جمعه ماه مبارك رمضان شیخ الرئیس را روی تخت روانی كه با دو اسب كرند حمل می شد ، نهاده بودند. رفته رفته غروب افق را می پوشاند. عصر بود و بانگ موذن مومنان را به نماز دعوت می كرد.
همچنانكه ابوعلی سینا دست لرزانش را به سمت شاگردش دراز می كرد، سرفه های شدید و پی در پی  پیكرش را می لرزاند و چند قطره خون در كنار لبانش پدیدار شد، و فقط قدرت یافت این چند كلمه را ادا كند :
«فرمانروایی كه طی این سالها جسم مرا به این خوبی اداره می كرد ، متاسفانه در وضعی نیست كه به كارش ادامه دهد. گمان كنم وقت آن رسیده كه خیمه ام را بر چینم ».
ابوعبید با چهره خیس از اشك سعی كرد چیزی بگوید ، ولی كلمه ای از دهانش خارج نشد. نمی فهمید و نمی خواست بفهمد.
شیخ الرئیس نفس نفس می زد و بعد از مدتی مكث ، فرمود :
« سعی كن نوشته هایم را جمع آوری كنی . آنها را به تو می سپارم . خداوند هر سرنوشتی را كه استحقاق دارد، برایش تعیین می كند».
ساكت شد . پلكهایش را بر هم گذاشت و در همان حال گفت :
« ابوعبید، دوست من ، اكنون برایم قرآن بخوان . چند آیه از قرآن تلاوت كن» .
آن روز اول ماه رمضان سال ۴۲۸ هجری قمری بود . شیخ الرئیس ابو علی سینا در حالت بیماری در حالیكه تنها پنجاه و هفت سال از عمرش می گذشت، درهمدان دار فانی را وداع گفت و در همانجا مدفون شد. آرامگاه او اكنون در آن شهر است.
در مشرق زمین فلسفه یونانی هیچگاه مفسری با عمق و دقت ابوعلی سینا نداشته است. ابوعلی سینا فلسفه ارسطو را با آرای مفسران اسكندرانی و فلسفه نو افلاطونی تلفیق كرد و با نبوغ خاص خود آنها را با نظر یكتا پرستی اسلام آموخت و به این طریق، در فلسفه مشایی مباحثی آورد كه در اصل یونانی آن سابقه نداشت.
سه شنبه 20/10/1390 - 16:41
شخصیت ها و بزرگان
«آلبرت انیشتین» در چهاردهم مارس 1879 در شهر «اولم» واقع در ناحیه «ورتمبرگ» آلمان متولد شد. وقتی كه آلبرت یك ساله بود، خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردیدند. پدر آلبرت، هرمان انیشتین، كارخانه كوچكی برای تولید محصولات الكتروشیمیایی داشت و با كمك برادرش كه مدیر فنی كارخانه بود، از آن بهره برداری می كرد. وی از لحاظ عقاید سیاسی با حكومت پروسی ها مخالفت داشت، اما امپراتوری جدید آلمان را ستایش می كرد و صدر اعظم آن « بیسمارك » و ژنرال « مولتكه » و امپراتور پیر یعنی « ویلهم اول» را مورد تجلیل قرار می داد. مادر انیشتین كه پائولین كوخ نام داشت، بیش از پدر زندگی را جدی می گرفت و از احساسات هنرمندانه ای برخوردار بود.
آلبرت كوچولو به هیچ عنوان كودك اعجوبه ای نبود و حتی مدت زیادی طول كشید تا سخن گفتن را بیاموزد؛ بطوریكه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد. اما بالاخره شروع به حرف زدن كرد، ولی غالباً ساكت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادی كودكان را دوست نداشت. تحصیلات ابتدائی خود را طبق تعالیم كاتولیك گذراند و از آن لذت فراوان برد و حتی در دروسی  كه به شرعیات و قوانین مذهبی كاتولیك بستگی داشت، چنان قوی شد كه توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به سوالهای معلم جواب دهند، به آنها كمك كند. انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترك كرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه « لوئیت پول» وارد شد.
 
ذوق هنری
ذوق هنری انیشتین چنان بود كه وقتی در سن پنج سالگی، پدرش قطب نمایی جیبی را به او نشان داد، خاصیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی تأثیر عمیقی بر وی گذاشت. زمانی كه انیشتین پانزده ساله بود، حادثه ای اتفاق افتاد كه جریان زندگی او را به سمت جدیدی سوق داد. پدر او در كار تجارت با مشكلاتی مواجه شد و صلاح را در آن دید تا كارخانه خود را در مونیخ بفروشد و جای دیگری را برای كسب و كار خود ترتیب دهد. از آن جا كه وی خوش بین و علاقمند به كسب لذت بود، تصمیم گرفت به كشوری مهاجرت كند كه زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور، ایتالیا را انتخاب كرد و در شهر میلان مؤسسه مشابهی را ایجاد نمود. هنگامیكه وارد شهر میلان شدند، آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعیت كشور آلمان را ترك گوید، اما آقای هرمان به وی تذكر داد كه این كار زشت و نابهنجار است.
 
دوران دانشجویی
در این دوران، مشهورترین مؤسسه فنی در اروپای مركزی به استثنای آلمان، مدرسه دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بود. آلبرت در امتحان ورودی این مؤسسه شركت كرد، ولی بخاطر اینكه درعلوم طبیعی اطلاعات وسیعی نداشت، پذیرفته نشد. با این حال، مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاعات وسیع او راجع به ریاضیات واقع شد و از وی درخواست كرد تا دیپلم متوسطه ای را كه برای ورود به دارالفنون لازم است، در یك مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر كوچك « آرائو » كه با روش جدیدی اداره می شد، معرفی كرد. وی بعد از یك سال اقامت در مدرسه مذبور، دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه، بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با این كه درس های فیزیك دارالفنون از هیچ گونه عمق فكری برخوردار نبود، اما حضور در آنها آلبرت را تحریك كرد تا آثار استادان كلاسیك فیزیك نظری از قبیل بولترمان، ماكسول و هوتز را با حرص عجیبی مطالعه كند. آلبرت درست در اواخر قرن 19، تحصیلات خود را به اتمام رساند و با مسأله مهم كسب شغل مواجه گردید. از آنجا كه نتوانست مقام تدریس در مدرسه پلی تكنیك را بدست آورد، تنها راه باقی مانده این بود كه چنین شغل و مقامی را در یك مدرسه متوسطه جستجو كند.
در سال 1910 ، آلبرت بیست و یك سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. وی داوطلب شغل معلمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از كار خود راضی بود؛ چرا كه می توانست به پرورش جوانان بپردازد، اما بزودی متوجه شد كه معلمان دیگر نیكی را از او ضایع و فاسد می كنند و این شغل را ترك كرد. بعد از مدتی، در دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر« برن» انتقال یافت. كمی بعد از انتقال به شهر برن، با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه پلی تكنیك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر بود كه اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. كار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتی بسیار جالب به نظر می رسید. او وظیفه داشت، اختراعاتی را كه به دفتر مذبور می آوردند، مورد آزمایش اولیه قرار دهد. شاید تمرین در همین كار موجب شده بود كه وی با قدرت خارق العاده و بی مانند، بتواند نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را به سرعت درك و استخراج كند؛ چرا كه انیشتین به قوانین كلی فیزیك علاقه داشت و به حقیقت درصدد بود تا میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج كند.
در اواخر سال 1910 كرسی فیزیك نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشكده بوسیله  امپراتور اتریش انجام می گرفت كه معمولاً حق انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ واگذار می كرد. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب، قبل از همه، برعهده فیزیكدانی به نام « آنتون لامپا » بود و او برای انتخاب استاد، دو نفر را مد نظر داشت كه یكی از آنها « كوستاویائومان» و دیگری « انیشتین» بود. یائومان این پیشنهاد را رد كرد و انیشتین پس از كش و قوس های فراوان، این مقام را پذیرفت. دو ویژگی  انیشتشن موجب شد كه استاد زبردستی گردد : نخست اینكه، علاقه  فراوانی داشت تا برای عده بیشتری از همنوعان خود و بخصوص كسانی كه در حول و حوش او می زیستند، مفید باشد. ویژگی دوم، یعنی ذوق هنریش، وی را وا می داشت كه افكار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتب سازد. از سوی دیگر، روش تنظیم آنها به نحوی بود كه چه خود او و چه مستمعان از نظر جهان شناسی نیز لذت ببرند.
 
عزیمت از پراگ
انیشتین در مدتی كه در پراگ تدریس می كرد، نه تنها نظریه جدید خود را بنا نهاد، بلكه با شدت بیشتری، نظریه خود درباره  كوآنتوم  نو را كه در شهر برن شروع كرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل، انیشتین به دانشگاه پراگ اطلاع داد كه در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 این دانشگاه را ترك خواهد كرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از پراگ، سر و صدای زیادی را در این شهر بوجود آورد. در سر مقاله بزرگترین روزنامه  آلمانی شهر پراگ نوشته شد :
« نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترك كرد ». انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912در سمت استاد مدرسه پلی تكنیك زوریخ مشغول به كار شد. شهرت انیشتین تا بدانجا رسیده بود كه بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند كه وی بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط باشد. مقامات رسمی آلمان، سالها كوشش می كردند كه شهر برلن نه فقط مركز قدرت سیاسی و اقتصادی، بلكه در عین حال كانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد؛ بهمین جهت از انیشتین دعوت بعمل آوردند. انیشتین مدت كمی بعد از ورود به برلن، از همسر خویش هیلوا كه از جنبه های مختلف با او توافق نداشت، جدا گردید. هنگامیكه به عضویت آكادمی پادشاهی انتخاب شد، سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن تر بودند، بیش از حد جوان می نمود.
فعالیت اصلی انیشتین در برلن این بود كه با همكاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیك، درباره كارهای علمی مصاحبه و مذاكره نموده  و آنها را در تهیه برنامه علمی راهنمایی كند. هنوز یكسال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود كه در ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع  شد. در طی جنگ جهانی اول ، روزنامه های برلن همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان سخن می گفتند. در عین حال، انیشتین در منزل خود با دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا كرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت؛ با این حال، انیشتین با او ازدواج كرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی كه در نتیجه آن بر دنیای علم تحصیل گردید، مانع از آن نشد  كه انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تكمیل نظریه ثقل خویش بپردازد و با پیمودن راه تفكری كه در پراگ و زوریخ  در پیش گرفته بود، در سال 1916 توانست نظریه ای برای ثقل ارائه دهد. وی  جاذبه عمومی را بنا نهاد كه به كلی مستقل از نظریه های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت كامل بود.
اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجه دانشمندانی واقع گردید كه دارای قدرت خلاق علمی بودند. تأیید تجربی نظریه انیشتین، توجه عموم مردم را نیز به شدت جلب كرده بود. از این پس، دیگر انیشتین مردی نبود كه فقط مورد توجه دانشمندان باشد. به زودی، او نیز همچون زمامداران مشهور ممالك ، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر، شهرت عام بدست آورد.
 
مسافرتهای انیشتین
تبلیغات مخالف و حملاتی كه علیه انیشتین می شد، موجب گردید كه در تمام ممالك جهان و در همه طبقات اجتماعی، توجه عموم مردم به سوی تئوریهای او جلب شود. در این زمان، انیشتین ابتدا به هلند و سپس به كشورهای چكسلواكی، اسپانیا، فرانسه، روسیه، اتریش، انگلیس، آمریكا و بسیاری از كشورهای دیگر سفر كرد. اما نكته قابل توجه این است كه وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورك رسیدند، با استقبال شدید و تظاهرات پرشوری مواجه شدند كه به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یكی از دانشمندان رخ نداده بود .
انیشتین به آسیا و كشورهای چین، ژاپن و فلسطین سفر كرد و این خاتمه سفرهای او بود. وی درسال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اكناف جهان، بار دیگر در برلن مستقر گردید. حملات همچنان بر علیه او ادامه داشت و نظریات او را بعنوان بیان افكار قوم یهود و به سوی فاشیسم می دانستند. از این رو، انیشتین به شهر پرینستون در آمریكا رفت. در سال 1936 همسرش الزا از دنیا رفت و خواهر انیشتین كه در فلورانس بود، به شهر پرینستون نزد برادرش آمد. در همین دوران، انیشتین تابعیت كشور آمریكا را پذیرفت. وی در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی، مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون را ترك كرد، ولی این تغییر سمت رسمی، تغییری در روش زندگی و كار او به وجود نیاورد. او كماكان در پرینستون بسر می برد و در مؤسسه  مذبور به تحقیقات خود ادامه می داد.
 
آخرین سالهای زندگی انیشتین
دوران تحقیق در شهر پرینستون آمیخته با اضطراب بود. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود؛ لیكن این دوره ده ساله، درست مصادف با عهد بمب اتمی بوده و بشریت، تمرین و آموزش خود را در این زمینه آغاز نمود. بنابراین، مسأله واقعی كه برای او مطرح شد، موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود.
سرانجام در روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفكر قرن بیستم ، پیغمبر صلح و حامی محنت دیدگان جهان، مردی كه احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرینستون واقع در ممالك متحده آمریكای شمالی از زندگی، تفكر و مبارزه دست كشید و درگذشت.
در پایان به اظهار نظر برخی از مشاهیر درباره  انیشتین می پردازیم :
«پیشرفتی كه انیشتین درباره طبیعت، نصیب معرفت ما كرد، از قدرت جهان امروز خارج است. فقط نسل های آینده مفهوم واقعی آن را درك خواهند كرد». «دكتر هارولددوز، رئیس دانشگاه پرینستون در آمریكا ».
«وی دانشمند بزرگ این عصر و به واقع یكی از جویندگان عدالت و راستی بود كه هرگز با نادرستی و ظلم مصالحه نكرد».« جواهر لعل نهرو، نخست وزیر هند».
سه شنبه 20/10/1390 - 16:40
سخنان ماندگار

اخلاق، چیز ساخته شده و حاضر آماده ای نیست، بلكه ذره ذره و روز به روز، خلق و ایجاد می گردد.((ارنالیل)) خطای این گفته را گزارش دهید


زن و شوهر یك سال بعد از ازدواج به زیبایی صورت یكدیگر فكر نمی كنند، بلكه هر دو متوجه اخلاق و رفتار هم می شوند.((اسمایلز)) خطای این گفته را گزارش دهید


صاحبان اخلاق، روح جامعه ی خویش اند.((رالف والدو امرسون)) خطای این گفته را گزارش دهید


بزرگترین عمل غیر اخلاقی این است كه انسان شغلی را كه از انجام آن ناتوان است بر عهده گیرد.((ناپلئون بناپارت)) خطای این گفته را گزارش دهید


مردی كه دارای عزمی نیرومند و اخلاقی متین است، هرگز فضیلت اخلاقی خود را فدای هوس های زندگی نمی كند. آری مردانی در این جهان زندگی كرده اند كه برای تكمیل و حفظ فضایل اخلاقی، جسم و جان خود را فدا ساخته اند.((كنفسیوس)) خطای این گفته را گزارش دهید


وقتی از اخلاق یك فرد سر در نمی آوری به دوستانش نگاه كن.((مثل ژاپنی)) خطای این گفته را گزارش دهید


اخلاق باید بر هنر حكومت كند.((ایمانوئل كانت)) خطای این گفته را گزارش دهید


تنها قانونی كه می تواند بر سعادت ما حاكم باشد، قانون اخلاق و اصول و موازین انسانیت است.((؟)) خطای این گفته را گزارش دهید


تمام سرمایه فكری و دانش باید تسلیم یك عظمت اخلاقی و روحی گردد، وگرنه دانش مانند رودی خواهد بود كه نتوانسته خط سیر خود را بپیماید و به دریا بریزد و با وضعی اندوه بار در صحرا و ریگزارها فرو می رود.((موریس مترلینگ)) خطای این گفته را گزارش دهید


همیشه باید مراقب سه چیز باشیم : وقتی تنها هستیم مراقب افكار خود، وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود و زمانی كه در جامعه هستیم مراقب زبان خود.((مادام داستال)) خطای این گفته را گزارش دهید


سه شنبه 20/10/1390 - 16:35
داستان و حکایت
یکی را از ملوک مدت عمر سپری شد قائم مقامی نداشت وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در شهر اندر آید تاج بر سر وی نهند و تفویض مملکت بدو کنند اتفاقاً اول کسی که درآمد گدایی بود همه عمر لقمه اندوخته و رقعه دوخته ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک به جای آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزاین بدو کردند و مدتی ملک راند تا بعضی امرای دولت گردن از اطاعت او بپیچانیدند و ملوک از هر طرف به منازعت خاستن گرفتند و به مقاومت لشکر آراستن فی‌الجمله سپاه و رعیت به هم برآمدند و برخی طرف بلاد از قبض تصرف او به دررفت درویش از این واقعه خسته خاطر همی بود تا یکی از دوستان قدیمش که در حالت درویشی قرین بود از سفری باز آمد و در چنان مرتبه دیدش گفت منت خدای را عزّ و جلّ که گلت از خار برآمد و خار از پای به در آمد و بخت بلندت رهبری کرد و اقبال و سعادت یاوری تا بدین پایه رسیدی گفت ای عزیز تعزیتم کن که جای تهنیت نیست آن‌گه که تو دیدی غم نان داشتم و امروز تشویش جهانی

اگر دنیا نباشد دردمندیم
وگر باشد به مهرش پای‌بندیم

حجابی زین درون آشوب‌تر نیست
که رنج خاطر است ار هست و گر نیست


برگرفته از كتاب:
مشرف‌الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی؛ گلستان سعدی؛ از روی نسخه‌ی تصحیح شده‌ی محمدعلی فروغی؛ چاپ چهارم؛ تهران: فراروی 1388.
سه شنبه 20/10/1390 - 16:33
شعر و قطعات ادبی
یوان تهی است و باغ از یاد مسافر سرشار
در دره‌ی آفتاب، سر بر گرفته‌ای:
کنار بالش تو، بید سایه‌فکن از پا درآمده است.
دوری
تو از آن سوی شقایق دوری.
در خیرگی بوته‌ها
کو سایه‌ی لبخندی که گذر کند؟
از شکاف اندیشه، کو نسیمی که درون آید؟
سنگریزه‌ی رود، بر گونه‌ی تو می‌لغزد
شبنم جنگل دور، سیمای تو را می‌رباید
تو را از تو ربوده‌اند و این تنهایی ژرف است.
می‌گریی
و در بیراهه‌ی زمزمه‌ای سرگردان می‌شوی.


برگرفته از كتاب:
سپهری، سهراب؛ هشت كتاب (مجموعه شعر)؛ چاپ نخست؛ تهران: روزگار 1389.
 
سه شنبه 20/10/1390 - 16:25
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته