• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 300
تعداد نظرات : 37
زمان آخرین مطلب : 4607روز قبل
داستان و حکایت
بدکاری هنگام مرگ ملکه نگهبان دوزخ را دید. ملکه گفت: «کافی است که فقط یک کار خوب کرده باشی تا همان یک کار خوب تو را برهاند. خوب فکر کن.» مرد به خاطر آورد یک بار که در جنگلی قدم می زد، عنکبوتی سر راهش دیده بود و برای اینکه آن را لگد نکند راهش را کج کرده بود. ملکه لبخندی زد و در این هنگام تار عنکبوتی از آسمان نازل شد تا به مرد جوان اجازه صعود به بهشت را بدهد. بقیه محکومان از تار استفاده کردند و شروع به بالا رفتن کردند اما مرد از ترس پاره شدن تار برگشت و آنها را به پایین هل داد. در همان لحظه تار پاره شد و مرد به دوزخ برگشت.آن گاه شنید که ملکه می گوید: شرم آور است که خودخواهی تو همان یک خیر را به شر مبدل کرد.
پنج شنبه 24/6/1390 - 23:26
داستان و حکایت

دانشجویی سر امتحان فیزیک به سوال زیر برخورد کرد: “چگونه می توان با استفاده از یک فشارسنج ارتفاع یک ساختمان را حساب کرد؟” او جواب زیر را برای این سوال نوشت: “یک فشار سنج (ترجیحا خراب) را از بالای ساختمان به پایین می اندازیم و زمان رسیدن آن را به زمین محاسبه می کنیم ( t ) . با استفاده از فرمول h=1/2at2+V0t و قرار دادن a=g=9.8 و V0=0 می توان ارتفاع ساختمان ( h ) را با دقت خوبی حساب کرد.”وی در ادامه نحوه اندازه گیری دقیق زمان و جزئیات دیگر را توضیح داد. استاد درس که انتظار چنین جوابی را نداشت مساله را با همکارانش در میان گذاشت. تصمیم بر این شد که طی یک امتحان شفاهی از دانشجو بخواهند که جواب درست سوال را پیدا کند. دانشجو ۱۵ دقیقه وقت داشت تا به سوال جواب دهد. او با عصبانیت کاغذ و قلمی برداشت و شروع به نوشتن کرد و توضیح داد که به دلیل جوابهای متفاوتی که در ذهن دارد باید به نحوی آنها را مرتب کند و بدون اینکه حرف دیگری بزند ۱۰ دقیقه تمام نوشت و بعد نوشته هایش را تحویل داد و رفت. پاسخ او چنین بود:

 

 ۱- جوابی که شما می خواهید این است که فشارهوا را در پایین و بالای ساختمان حساب کرده، از روی اختلاف فشار در واحد طول ارتفاع ساختمان را حساب کنم، ولی دقت این روش بسیار پایین است و روشی که در امتحان نوشتم و روشهای دیگری که در ادامه می آیند، دقیق تر هستند. ۲- فشارسنج را با طنابی از بالای ساختمان به پایین آویزان می کنیم تا نزدیک سطح زمین برسد. اگر آنرا مانند یک پاندول با دامنه کم به نوسان درآوریم با محاسبه پریود نوسان پاندول می توان فاصله بام ساختمان تا مرکز ثقل فشارسنج را حساب کرد. ۳- فشارسنج را مانند روش قبل از بالای ساختمان آویزان می کنیم تا به سطح زمین مماس شود. با متر کردن طناب مصرفی می توان ارتفاع ساختمان را محاسبه نمود. ۴- در یک روز آفتابی فشارسنج را روی زمین می گذاریم. با اندازه گیری طول سایه فشارسنج و سایه ساختمان و با معلوم بودن ارتفاع فشارسنج، جواب مساله با یک تناسب ساده حل می شود. ۵- طول فشارسنج را با خط کش اندازه می گیریم و بعد ساختمان را با همان فشارسنج متر می کنیم. ۶- یک ستون آب به ارتفاع ساختمان درست می کنیم و فشار آب موجود در عمق انتهایی ستون را اندازه می گیریم. محاسبات بعدی بدیهی هستند. ۷- فشارسنج را می فروشیم و با مقداری از پول بدست آمده، یک متر به اندازه کافی بلند می خریم. ۸- ولی بهترین روشی که پیشنهاد می کنیم این است که به سرایداری ساختمان مراجعه کنید و از او بخواهید در ازای گرفتن یک فشارسنج نو، ارتفاع ساختمان را به شما بگوید.

 نتیجه اخلاقی: دانشجو نمره سوال را گرفت.

نتیجه منطقی: سعی کنید همان جوابی را که از شما می خواهند بنویسید، چون ممکن است به اندازه این دوستمان خوش شانس نباشید!

پنج شنبه 24/6/1390 - 23:26
داستان و حکایت
کشاورزی از یک مهندس، یک فیزیکدان و یک ریاضی دان خواست تا به او راه کشیدن کوتاهترین حصار به دور بزرگترین زمین ممکن را بگویند.مهندس حصار را به صورت یک دایره درآورد و اعلام کرد که این کار را به نحو احسن انجام داده است.فیزیکدان یک خط مستقیم با حصار ساخت و توضیح داد: “فرض کنید که این حصار به اندازه کافی طولانی باشد، در این صورت ما نصف کره زمین را با آن محصور کرده ایم.” ریاضی دان نگاه عاقل اندر سفیهی به دو نفر دیگر کرد و بعد با یک چوب، دایره ای دور خودش کشید و گفت: “فرض کنید که این دایره همان حصار مورد نظر باشد و من بیرون قطعه زمین ایستاده باشم.”
پنج شنبه 24/6/1390 - 23:25
داستان و حکایت
انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت. به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد!
پنج شنبه 24/6/1390 - 23:24
طنز و سرگرمی

علم بهتر است یا ثروت ؟؟؟؟

لطفا نظر تون رو بگید.

پنج شنبه 24/6/1390 - 23:21
سخنان ماندگار

بهترین دوست کسی است که آینه ها به صداقتش حسادت کنند.

ماهیان شهر ما از کوسه هم وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ را هم می درند

انسانهای بزرگ با کوچک کردن دیگران بزرگ نشده اند . و چه حقیرند کسانی که بزرگی خود را در گرو کوچک نمودن دیگران  
می بینند

پنج شنبه 24/6/1390 - 23:19
سخنان ماندگار

برای موفق شدن باید اول باور کنیم که می توانیم



[تصویر: n166gar9xe8s3menv7c.jpg] 

پنج شنبه 24/6/1390 - 23:17
داستان و حکایت

دو دیوانه

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. و اما خبر بد

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...

..................... حالا من کى مى تونم برم خونه مون ؟!!!
پنج شنبه 24/6/1390 - 23:16
سخنان ماندگار

ﺗﺼﻮر ﻛﻦ اﮔﻪ ﺣﺘﻲ ﺗﺼﻮر ﻛﺮدﻧﺶ ﺳﺨﺘﻪ
ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺗﻮ اون ﺧﻮﺷﺒﺨﺖِ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻪ

***
‫ﺟﻬﺎﻧﻲ رو ﺗﺼﻮر ﻛﻦ، ﺑﺪون ﻧﻔﺮت و ﺑﺎروت
ﺑﺪون ﻇﻠﻢ ﺧﻮد ﻛﺎﻣﻪ، ﺑﺪون وﺣﺸﺖ و ﺗﺎﺑﻮت

پنج شنبه 24/6/1390 - 23:14
طنز و سرگرمی

ادبیات

 


در بیت زیر چه صنعتی به کار رفته است ؟
"بی وفایی ، بی وفایی ، دل من از غصه داغون شده"
الف) ایهام
ب) صنعت نفت
ک) صنعت پتروشیمی
ش) صنعت میخ راست کنی!

شاعر قرن ده دوازده؟
الف) هاتف اصفهانی
ب) ابی اصفهانی
ک) اندی اصفهانی
ش) سیاوش قمیشی اصفهانی

فعل "خوردن" را صرف کنید ؟
الف) خوردی
ب) صرف شده
ک) میل ندارم
ش) نوش جان

نویسنده "منطق الطیر" کدام شاعر است ؟
الف) عطار نیشابوری
ب) نجار نیشابوری
ک) سمسار نیشابوری
ش) گل فروش نیشابوری

پنج شنبه 24/6/1390 - 23:12
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته