• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 11
زمان آخرین مطلب : 5349روز قبل
دعا و زیارت

قابیل و هابیل فرزندان آدم علیه السلام بودند. قرآن، سرگذشت آنها و پند و اندرزهایى را كه در ماجراى آنان وجود دارد بیان فرموده تا مؤمنان از آن بهره‏مند گردند.

قابیل فردى بود داراى شخصیتى بیمارگونه و آمیخته با خلق و خوى ناپسند كه خصلت‏هاى حرص و طمع، گناه و معصیت و سرپیچى از فرمان حق، بر وجود او حكمفرما بود، امّا برادرش هابیل شخصیتى درستكار و پرهیزكار و تسلیم حق بود. میان او و برادرش اختلاف و كشمكش به وجود آمد. این قبیل اختلافات همیشه در طول زندگى به طور مكرر میان مردم به وجود مى‏آید. اختلاف آنان درگیرى و كشمكش بین حق و باطل بود كه به كشته شدن هابیل به دست برادرش قابیل انجامید. در انگیزه بروز كشمكش و نزاع میان آنها دو نظریه وجود دارد:

یكى این كه، هابیل داراى گوسفند و قابیل مزرعه ‏دار بود و هر كدام یك قربانى انجام دادند. هابیل بهترین گوسفند گله خود و قابیل نامرغوب ‏ترین گندم مزرعه خویش را براى قربانى تدارك دید. هر یك قربانى خود را تقدیم الهى نمودند. آتشى از آسمان فرود آمده و قربانى هابیل را طعمه خویش ساخت و قربانى قابیل را رها كرد. قابیل دریافت كه خداوند قربانى برادرش را پذیرفته و از او قبول نكرده است، از این رو به وى حسد ورزید و او را به قتل رساند.

دوم این كه، نقل شده آدم علیه السلام در هرمرحله باردارى همسرش داراى دو قلوى پسر و دختر مى‏شد و هر دخترى را كه ازمرحله اول به دنیا آمده بود با پسرى كه در مرحله دوم متولد شده بود، تزویج مى‏كرد. در مرحله نخست قابیل با دخترى و سپس هابیل نیز همراه خواهرش زاده شد. دخترى كه با قابیل متولد شده بود بسیار زیبا بود، چون آدم علیه السلام خواست او را به ازدواج هابیل در آورد، با مخالفتِ قابیل روبه‏رو شد. وى گفت: من به ازدواج با او سزاوارتر از هابیل هستم و او نسبت به خواهرش سزاوارتر از دیگرى است و این كار به دستور خدا نبوده و نظر خود توست. آدم علیه السلام  به آنها فرمود: هر كدام از شما یك قربانى به پیشگاه خدا تقدیم دارد و قربانى هر یك از شما كه پذیرفته شد، این دختر را به ازدواج او درخواهم آورد و خداوند، با فرو فرستادنِ آتشى بر قربانى هابیل كه آن را طعمه خویش ساخت، قربانى وى را پذیرفت و قابیل برادرش را به جهت حسادتى كه به او داشت به هلاكت رساند. قرآن، به عدم پذیرفته

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّی أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ [المائدة : 27 -28]

ماجراى فرزندان آدم رابه حقیقت برایشان بازگو كه آن دو به وسیله قربانى، تقرب جستند، از یكى پذیرفته و از دیگرى مقبول نیفتاد. [قابیل به برادرش‏] گفت: حتماً تو را خواهم كشت. [هابیل‏] گفت: خداوند قربانى پرهیزكاران را مى‏پذیرد، اگر تو قصد كشتن مرا داشته باشى، من به كشتن تو دست نمى‏یازم؛ زیرا من از خداى جهانیان بیم دارم. من مى‏خواهم گناه كشتن من و گناه مخالفتِ تو، هر دو به تو بازگردد تا از جهنمیان شوى، چه این كه آتش دوزخ پاداش ستمكاران است. سپس، هواى نفس قابیل او را به كشتن برادرش ترغیب كرد، تا این كه او را به قتل رساند. از این رو، در زمره زیانكاران در آمد.

كلمه تقوایى كه در حال سخن گفتن هابیل با برادرش، بر زبان وى جارى گشت، سزاوار بود كه قصد و اراده شرارت و تبهكارى را در وجود او از بین ببرد، ولى افسوس كه قابیل، اهل پرهیزكارى و فرمانبردارى نبود و به همین دلیل خداوند قربانى او را نپذیرفت و حسدى كه قلب او را فرا گرفته بود، تصمیم او را در باره كشتن برادرش افزون ساخت.

اكنون برگردیم به سخن خداى متعال كه حاكى از زبان برادر مظلوم است: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَىَّ یَدَكَ لِتَقْتُلَنِى ما أَنا بِباسِطٍ یَدِىَ إِلَیْكَ لأَقْتُلَكَ إِنِّى أَخافُ اللَّهَ رَبَّ العالَمِینَ».

در این‏جا پاك‏ طینتى هابیل، كه آمیخته به تقوا بوده و خیرخواهى و نیكى بر آن حاكم بود، به ما نشان مى‏دهد كه وى بدى را مقابله به مثل نمى‏كرد؛ زیرا قتل و كشتار، با صفات و خصوصیات وى كه ترس از خداى جهانیان داشت، سازگار نبود. و كسى كه از خدا بیم داشته باشد، به كسى اجحاف روا نمى‏دارد. ترس و بیم از خدا بزرگ‏ترین مانع از ارتكاب جرم در زمین است. اگر مربّیان و خیراندیشان پى ببرند و مردم را به ایمان به خدا و رعایت آن در كردارشان و بیم از گناه متوجه سازند، به جامعه‏اى یك‏پارچه و ایده‏آل كه صلح و صفا بر آن حاكم است، دست خواهند یافت، ولى قابیل كه شرارت، سراسر وجودش را فرا گرفته بود، عملِ زشتِ خویش [كشتن برادر] را به اجرا در آورد:( فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الخاسِرِینَ).

در حقیقت، درگیرى و كشمكش، میان هابیل و قابیل نبود، بلكه میان قابیل و نفس سركش و تبهكار او و تمایلاتِ شرارت‏آمیز و تصمیمات پلید وى بود. در واقع مى‏بایست قابیل با استیلاى بر این تمایلات، آنها را مهار نموده و از بند اسارت آنها رهایى یابد، ولى در برابر ضعف خود و سركشى تمایلات نفسانى خویش، عاجز و درمانده شد و تبهكارى او به كشتن برادرش انجامید و این عمل، خشونت آمیزترین نوع حسد بود.

پندِ كلاغ

زمانى كه قابیل برادرش را به قتل رساند، او را رها ساخت و متحیّر ماند و نمى‏دانست با آن، چه كند. خداوند دو كلاغ را چنین مأموریت داد كه یكى از آنها دیگرى را بكشد و با منقار و پاهایش چاله‏اى براى آن بكند و سپس او را در آن چاله افكنَد. هنگامى كه قابیل ملاحظه كرد، آن كلاغ چگونه كلاغ دیگر را مدفون ساخت، دلش به رحم آمد و دوست نداشت عاطفه‏اى كمتر از آن داشته باشد، از این رو برادرش را در زیر خاك نهان ساخت، حیرت زده و غمگین و پشیمان از كرده خویش  با خود گفت: آیا شایسته است كه من عاطفه و مهرى كمتر از این كلاغ داشته باشم! این سخن را خداوند سبحان این گونه بیان فرموده است:( فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ كَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ) [المائدة : 31]

پس خدا كلاغى را برانگیخت كه زمین را مى‏كاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند [قابیل‏] با خود گفت: واى بر من، آیا من از این كلاغ ناتوان‏ترم؟ پس جسد برادرم را در خاك نهان مى‏كنم. و بدین سان، از كارخویش پشیمان گشت.

گفته شده كه وقتى قابیل برادرش را كشت و آن را رها كرد، خداوند كلاغى را مأمور كرد كه خاك بر بدن هابیل بریزد. وقتى قابیل كه قاتل بود ملاحظه كرد خداوند چگونه پس از مرگ هابیل، او را مورد اكرام قرار داد، حسرت خورد و از كار خود پشیمان شد.
يکشنبه 18/12/1387 - 17:46
دعا و زیارت

1- فرزندم هیچكس و هیچ چیز را با خداوند شریك مكن!

2- با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش!

3- بدان كه هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!

4- نماز را آنگونه كه شایسته است بپادار!

5- اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مكن!

6- در مقابل پیش آمدها شكیبا باش !

7- از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش!

8- با غرور و تكبر با دیگران رفتار مكن!

9- در راه رفتن میانه رو باش!

10- بر سر دیگران فریاد مكش و آرام سخن بگو!

11- از طریق اسماء و صفات خداوند  او را بخوبی بشناس!

12- به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل كن!

13- سخن به اندازه بگو!

14- حق دیگران را به خوبی اداء كن!

15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!

16- به هنگام سختی دوست را آزمایش كن!

17- با سود و زیان دوست را امتحان كن!

18- با بدان و جاهلان همنشینی مكن!

19- با اندیشمندان و عالمان همراه باش!

20- در كسب و كار نیك جدّی باش!

21- بر كوتاه فكران و ضعیفان اعتماد مكن!

22- با عاقلان ایماندار مدام مشورت كن!

23- سخن سنجیدۀهمراه با دلیل را بیان كن!

24- روزهای جوانی را غنیمت بدان!

25- هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش!

26- یاران و آشنایان را احترام كن!

27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!

28- وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار!

29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!

30- كمتر از درآمدی كه داری خرج كن!

31- در همۀامور میانه رو باش!

32- گذشت و جوانمردی را پیشه كن!

33- هر چه كه می توانی با مهمان مهربان باش!

34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!

35- بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مكن!

36- هیچگاه دوستان و هم كیشان خود را ترك مكن!

37- فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز!

38- سواركاری و تیراندازی و ... را فراگیر! 

39- در هر كاری از دست و پای راست آغاز كن!

40- با هر كس به اندازۀدرك او سخن بگو!

41- به هنگام سخن متین و آرام باش!

42- به كم گفتن و كم خوردن و كم خوابیدن خود را عادت بده!  

43- آنچه را كه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند!

44- هر كاری را با آگاهی و استادی انجام بده!

45- نا آموخته استادی مكن!

46- با ضعیفان و كودكان سرّ خود را در میان نگذار!

47- چشم به راه كمك و یاری دیگران مباش!

48- از بدان انتظار مردانگی و نیكی نداشته باش!

49- هیچ كاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده!

50- كار ناكره را كرده خود مدان!

51- كار امروز را به فردا مینداز!

52- با بزرگتر از خود مزاح مكن!

53- با بزرگان سخن طولانی مگو!

54- كاری مكن كه جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا كنند!

55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!

56- دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مكن!

57- كار خوب دیگران را كار خود نشان مده!

58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!

59- با خویشاوندان قطع خویشاوندی مكن!

60- هیچگاه پاكان و پرهیزكاران را غیبت مكن!

61- خود خواه و متكبر مباش!

62- در حضور ایستادگان منشین!

63- در حضور دیگران دندان پاك مكن!

64- با صدای بلند آب دهان و بینی را پاك مكن!

65- به هنگاه خمیازه دست بر دهان خویش بگذار!

66- حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مكن!

67- در مجالس انگشت در بینی مینداز!

68- كلام جدی را با مزاح آمیخته مكن!

69- هیچكس را پیش دیگران خجل و رسوا مكن!

70- با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو!

71- سخن گفته شده را تكرار مكن!

72- از شوخی و مزاح خود كمتر كن!

73- از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مكن!

74- از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز كن!

75- از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مكن!

76- حرمت هر كس را در حد خود نگاه دار!

77- در بد كاری با اقوام و دوستان همكاری مكن!

78- از مردگان به نیكی یاد كن!

79- از حضومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز كن!

80- با چشم احترام به كار دیگران نگاه كن!

81- نان خود را بر سفره ی دیگران مخور!

82- در هیچ كاری شتاب مكن!

83- برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور!

84- به هنگاه خشم شكیبا باش و سخن سنجیده بگو!

85- از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار!

86- در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر!

87- سخن و كلام دیگران را قطع مكن!

88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مكن!

89- در حضور مهمان بر كسی خشم مگیر!

90- مهمان را به هیچ كاری دستور مده!

91- با دیوانه و مست سخن مگو!

92- برای كسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز!

93- در كار دیگران كنجكاوی و جاسوسی مكن!

94- در اصلاح میان مردم هیچ گاه كوتاهی مكن!

95- ادب و تواضع را هیچ گاه فراموش مكن!

96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!

97- بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش!

98- خدمتكاری بزرگان و همكاری  با مستمندان را فراموش مكن!

99- با بزرگان با ادب و با كودكان مهربان باش!

100- با دشمنان مدارا كن و در مقابل جاهلان خاموش باش!

101- در مال و مقام دیگران طمع مكن!

102- از رفت و آمد و مال  و مرام و مسلك خویش كمتر بگو!

103- بجز خداوند هیچ كس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار!

104- عمر و روزی با حساب و كتاب است، پس مترس و طمع مكن!

105- عمر را برای عمل و عبادت و پاكی و پرهیزكاری غنیمت بدان!

106- اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن كشی پرهیز كن!

107- سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان!

108- بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مكن!

109- خود را با ستم سلاطین شریك مگردان!

110- دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار! 
يکشنبه 18/12/1387 - 17:42
خواستگاری و نامزدی

اشاره:عمر جیم جانسون یک مسلمان آمریکایی است که در تکساس به دنیا آمده است. او همان طور که خودش می گوید هنگام جنگ آمریکا با ویتنام برای یافتن حقیقت؛ در مورد زندگی, جهان آفرینش وانسان به کشور های کانادا, انگلستان وفرانسه سفر کرده است.

اولین بار که با اسلام آشناشد از طریق زبان عربی بود که برای آموختن آن به بندر اسکندریه در مصر سفر کرده است.

در آنجا به فطری بودن دین اسلام پی می برد.... او دو بار ازدواج کرده است؛ بار اول بادختری انگلیسی که مقید به دین ومذهب نبود ازدواج می کند؛ او تمام سعی وتلاش خود را به کار می گیرد تا او را پایبند به مسائل دین وزندگی مشترکشان کند. اما چون در این کار موفق نمی شود او را طلاق می دهد. بار دوم با دختری مصری که مبلغ دینی بود ازدواج می کند وحاصل این ازدواج پسری به نام مروان است. عمر هم اکنون در زمینه ترجمه کتب اسلامی به انگلیسی فعالیت می کند واز این طریق می خواهد به اسلام خدمت کند ..بهتر است قصه اسلام آوردنش را از زبان خودش بشنویم.

عمر جیم جانسون:

 هنگام تحصیل در رشته زبان عربی بود که باا اسلام آشنا شدم. هدف من از آموختن زبان عربی این بود که می خواستم از این طریق بیشتر با اعراب آشنا شوم وهمه ما می دانیم بین زبان عربی ودین اسلام ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. وقتی می خواستم مسلمان شوم به این نکته پی بردم که انسانها بالفطره مسلمان هستند؛ من هم از این قاعده مستشند نبودم یعنی وقتی فهمیدم تابع عقیده مسیحیت یا یهودیت ویا حتی کمونست هم نیستم اولین کاری که کردم این بود که این عقیده که ذاتاً در نهاد انسان نهفته است را تقویت کنم پس اولین کاری که کردم این بود که به چند کتابفروشی در اسکندریه مراجعه کردم وکتابهایی را در مورد اسلام خریدم, بعد از مدتی خواندن نماز را هم شروع کردم سپس به دانشگاه الأزهر رفتم تا اسلام خودم را اعلام کنم هر چند که ماهها قبل از آن اسلام را به عنوان دین پذیرفته بودم. بعد از مسلمان شدنم  از طرف خانواده ام در آمریکا با هیچ مشکلی مواجه نشدم. پدرم استاد دانشگاه است واز نظر او دین یک ابراز فرهنگی است. اخیرا دیداری با خانواده ام در آمریکا داشتم وسه هفته پیش آنها ماندم ودر این مدت همواره سعی ام بر این بوده است که با آنها با اخلاق خوب بر خورد کنم؛ زیرا به نظر من از طریق اخلاق حمیده وحسن سلوک می توانیم دیگران را هم به دین اسلام دعوت کنیم.

ازدواج با دختری عرب ومسلمان:

من در اسکندریه دوستان متدینی داشتم که با آنها رفت وآمد می کردم؛ از طریق آنها بود که به خواستگاری دختری متدین از شهر دمنهور رفتم, خانواده اش مرا بخوبی تحویل گرفتند ومن توانستم با رضایت کامل آنها با آن دختر ازدواج کنم . خوشبختانه او دختری متدین است که هیچ موقع بدون نقاب از خانه خارج نمی شود ودر زمینه دعوت اسلامی فعالیت می کند. از نظر زبان هم ما هیچ مشکلی با هم نداریم چون من عربی را به خوبی صحبت می کنم, البته موضوع تفاهم بین زوجین خیلی بالا تر از این حرفهاست.

تصویر اسلام در اجتماع:

من تفاوتی را بین اسلام که من به آن ایمان آورده ام با چیزی که در بین اقشار مردم وجود دارد احساس نمی کنم خیلی از کسانی که با آنها آشنا هستم انسانهای خوش قلب ومهربانی هستند که نماز وسایر عبادات را به جای می آورند, هر چند که منکر جهل ونادانی در بین بسیاری از مسلمانان نیستم. بعضی از تازه مسلمانان علی الخصوص کسانی که در غرب مسلمان شده اند سر زمینهای اسلامی را همانند بهشت گمشده شان می پیندارند, یعنی انتظار دارند تمام مردم ملتزم به تعالیم دین اسلام باشند ولی هنگامی که واقعیت را مشاهده می کنند واز اینکه می بینند بعضی از مسلمانان به شرب خمر روی آورده اند یا بعضی از زنها برهنه تراز زنهای غربی ظاهر می شوند بی نهایت متأثر می شوند ولی به نظر من آنها نباید از این مسئله خشم گین شوند چون هر چه باشد جوامع اسلامی از بسیاری از شهرهای غربی بهتراند وبه سبب انحراف عده ایی از مسلمانان نباید زندگی نزد یهود ونصاری را بر زندگی در جامعه اسلامی ترجیح دهیم. باید در این  مسأله صبر وتحمل خود را از دست ندهیم.

مردم در جوامع غربی:

مردم در غرب بیشتر به مادیات می اندیشند وچون یک اجتماع غربی از طبقات مختلفی تشکیل شده به همان اندازه مشکلات هم مختلف است. مثلاً در جامعه آمریکا با اینکه اکثر شان در وضعیت متعادلی به سر می برند ولی دائما احساس فقر می کنند وبیشتر از آنچه که در اختیار دارند را طلب می کنند, البته در بین فقرا این وضعیت به مراتب بد تر است وباعث به وجود آمدن جرایم مختلف در جامعه می گردد. نا امنی در جوامع غربی هم جای خود را دارد ومردم از دست افراد اوباش ودزد در امان نیستند.

فرق بین خانواده غربی:

در سر زمینهای اسلامی مسؤلیت خانه بر عهده زن است اما در غرب مسؤلیت کارهای خانه را بین زن ومرد مشترک می دانند، تازه این جدای از مسؤولیت بعضی کارهای خارج از خانه که مسؤولیت آن بر عهده زنان است،ولی در واقع زن مسؤل خانه است هر چند که شغلها دیگری هم خارج از خانه داشته باشد.

ازدواج اول یک ازدواج ناموفق:

من یک ازدواج ناموفق داشتم که البته بیشتر تقصیر ها را متوجه زن سابقم می دانم چون هیچگونه احساس مسؤلیتی در قبال زندگی زناشویی نداشت،او دلش می خواست که آزادانه زندگی کند همانطور که در دوران مجردیش زندگی می کرد البته خیلی تلاش کردم که او را پایبند به زندگی کنم اما موفق نشدم به خاطر همین بعد از دوسال او را طلاق دادم.

ترجمه در خدمت اسلام:

کتابخانه های غرب از فقر شدید کتابهای اسلامی که به زبان های خارجی ترجمه شده باشد رنج می برند وبعضی از کتابهایی که توسط بعضی مستشرقین ترجمه شده است تحریف شده اند یا عمدی بوده ویا تعمدی در کار نبوده است. من شخصاً سعی کرده ام از طریق ترجمه کتابهای اسلامی به دین مبین اسلام کمک کنم. تا کنون یک کتاب از شیخ قحطانی بنام( ولاء وبراء) را ترجمه کرده ام  وهم اینک نیز به ترجمه یکی از کتابهایی شیخ یوسف قرضاوی مشغول هستم.

فرق بین زن در اسلام وغرب:

اسلام برای زنان حقوق معینی را تعیین کرده است،مردان هم از حقوق خود بر خوردارند اما غرب بر اساس این نظریه که هیچ فرقی بین زن ومرد وجود ندارد زنان را به صحنه سیاست وتجارت و ... کشانده اند. یک زن غربی هیچگاه احساس سعادت نمی کند اکثر مردان هم به زن احترام لازم به جای نمی آورند،حتی هنگامی که کار می کنند حقوقی که به زن تعلق می گیرد خیلی کمتر از حقوق مردان است . در زمینه خانوادگی نیز زنان مورد آزار وایذاء شوهرانشان قرار می گیرند واز آنجایی که زنان ودختران در غرب از حجاب لازم بر خوردار نیستند در نتیجه هنگام راه رفتن در کوچه وخیابا مورد مزاحمت افراد اوباش قرار می گیرند.

مشکلات جامعه اسلامی:

مسلمانان در همه چیز از غرب تقلید می کنند،در لباس پوشیدن،در راه رفتن،وحتی در صحبت کردن هم مقلد غرب هستند. اما اگر ما به جامعه ای مانند تکزاس نگاه کنیم با وجود اینکه عده زیادی از شهر وندان اسپانیائی زبان در آنجا زندگی می کنند ودارای فرهنگ مشخصی هستند هیچ کس را نمی بینی که از نحوه لباس پوشیدن آنها تقلید کند ویا برنامه های تلویزیونی آنها را تماشا کند. به نظر من دلیل اینکه مسلمانان از غرب تقلید کور کورانه می کنند این است که آنها به غرب به عنوان یک ابر قدرت نگاه می کنند،حالا اگر ما به قرون وسطی بر گردیم این مسئله را به صورت عکس مشاهده می کنیم یعنی در آن زمان این مردم اروپا بودند که از مسلمانان تقلید می کردند چون مسلمانان در آن زمان از هر نگاه متقدم بودند،ودر زمینه های مختلف علمی،ادبی هنری وحتی نظام دانشگاهی از اروپا برتر بودند. من مطمئن هستم اگر مسلمانان به عزت وقدرت گذشته خود باز گردند مردم دنباله رو آنها خواهند شد.

دیدگاه غرب نسبت به اسلام:

غربیها واقعاً از اسلام در هراسند حتی به یاد می آورم در دوران تحصیل ازفلسطینیها می ترسیدم چون فکر می کردیم آنها تروریست هستند،هر سال یک کشور اسلامی را غول جلوه می دهند تا مردم را از این طریق بترسانند وخودشان به اهداف نا مشروعشان برسند.

رهبانیت در کلیسا:

ازدواج یک امر فطریست وهر کس بخواهد با این فطرت که در ذات انسان نهاده شده مبارزه کند با شکست مواجه می شود،به خاطر همین ما در بین راهبه ها وکشیشان کلیسا انحرافات اخلاقی را مشاهده می کنیم که اکثر مردم در غرب از آن آگاه هستند وبا وجود این انحرافات وفساد هنوز کلیسا بر مبارزه با این امر فطری اصرار می ورزد. ما در کلیسا ضد ونقیضهای زیادی را مشاهده می کنیم مثلاً اگر دو نفر بخواهند از هم طلاق بگیرند اجازه طلاق صادر می شود وزوجین از هم جدا می شوند ولی اگر بخواهند دوباره با هم ازدواج کنند کلیسا آن را به رسمیت نمی شناسد چون هنوز به ازدواج اول معترف است هر چند که زوجین از هم جدا شده باشند.

يکشنبه 18/12/1387 - 17:39
ادبی هنری

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

ابن رشد‎ ‎ابو الولید محمد بن احمد بن رشد معروف به ابن رشد در سال 520هجری قمری/ 1126میلادی در ‏قرطبه یکی از مراکز اندیشه و علم در اندلس (اسپانیا) متولد شد.‏
او در خانواده ای که سال ها مهد علم و فقاهت بود، پرورش یافت. پدر و جد پدری ‏وی، هر دو منصب قاضی القضاة اندلس را به عهده داشتند.‏
ابن رشد در جوانی به اکثر علوم زمان خود دست یافت و در ریاضیات، طبیعیات، ‏نجوم، منطق، فلسفه و طب مهارت یافت.‏
باید اشاره کرد که به طور کلی جزئیات زیادی از زندگی وی در دست نیست.‏
در سال 548 هجری به دعوت "عبدالمومن" که درصدد تاسیس مدارس علمی بود، به ‏مراکش رفت و در آن جا کتابی در طب عمومی، موسوم به "الکلیات" نوشت.‏
آنچنان که مشهود است، ابن رشد بنا به توصیه "ابن طفیل" در زمان ابو یعقوب (پسر ‏و جانشین عبدالمومن) که مردی با فرهنگ و مطلع از فلسفه بود، به شرح آثار ارسطو ‏پرداخت. معروفترین کتاب وی، تفسیر او بر کتاب مابعدالطبیعه ارسطو است.‏
در سال 565 هجری قاضی "اشبیلیه" شد و پس از دو سال، به قرطبه بازگشت و ‏منصب قاضی القضاة‏ را بر عهده گرفت.‏
پس از مرگ ابو یعقوب در سال 580 هجری، پسرش ابو یوسف ملقب به "المنصور" به ‏جای او نشست.‏
در آغاز، او ابن رشد را که دیگر مقامی بسیار ارجمند یافته بود، سخت مورد تکریم و ‏احترام قرار داد؛ اما پس از 10 سال بر اثر فشار افکار عمومی و یا به واسطه غرض ‏ورزی های شخصی، ابن رشد مورد اتهام کفر و زندقه قرار گرفت و ناگهان از چشم ‏خلیفه افتاد لذا فرمان داد کتاب هایش را بسوزانند. سپس او را با جمعی از اهل ‏فلسفه و علم به قبیله یهودی نشینی در 50 کیلومتری جنوب شرقی قرطبه موسوم ‏به "السیانه" تبعید کردند.‏
البته ابن رشد پس از مدتی با شفاعت جمعی از بزرگان اشبیلیه مورد عفو خلیفه ‏قرار گرفت و به مراکش فرا خوانده شد.‏
ابن رشد در مراکش در صفر سال 595 هجری قمری/1198میلادی، در سن هفتاد و ‏دو سالگی وفات یافت و بعد از سه ماه جسد او را به قرطبه بردند و در آنجا به خاک ‏سپردند
يکشنبه 18/12/1387 - 17:37
دعا و زیارت

دعای کفاره‌‌ی مجلس بگوئی و آن عبارت است از «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوْبُ إِلَیْكَ».(رواه أصحاب السنن).

در شبانه‌روز چقدر مجالس وجود دارد که مسلمان در آنجا حاضر می‌گردد و می‌نشیند سپس بر می‌‌خیزد، ما در اینجا برخی از این مجالس را ذکر می‌کنیم:

1-   همگام صرف غذا (در سه وعده)، بدون شک که شما با کسانی که سر سفره با شما نشسته‌اند صحبت می‌کنید ....

2-   وقتی که فردی از دوستانت یا همسایه‌‌ات را می‌بینی و با او صحبت می‌کنی هرچند که ایستاده باشی ...

3-   هنگامی که با همکارانت و دوستانت در محل کار یا در کلاس درس می‌نشینید.

4-   هنگامی که با زن و فرزندانت می‌نشینی و با یکدیگر صحبت می‌کنید.

5-   وقتی که در ماشین سواری و همسر یا دوست همراه شما در ماشین نشسته است.

6-   وقتی که به مجلس درس یا سخنرانی حاضر می‌شوی.

خداوند تو را حفظ کند، بنگر چند مرتبه در شبانه‌روز این دعا و ذکر را تکرار نموده‌ای در این صورت ارتباط شما همیشه با پروردگار است، پس چند مرتبه ستایش پروردگارت را گفته‌ای، و از آنچه که شایسته عظمت و جلالش نیست او را پاک و منزه داشته‌ای، هنگامی که می‌گویی: «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ». و چند بار در شبانه‌روزت از آنچه که مرتکب شده‌ای بواسطه توبه و استغفار با پروردگارت تجدید عهد نموده‌ای هنگامی که می‌گویی: «أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوْبُ إِلَیْكَ»و چند بار به یگانگی خداوند اقرار نموده‌ای، یگانگی در ربوبیت، و یگانگی در الوهیت و یگانگی در اسماء و صفاتش، وقتی که می‌گویی: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ».

پس بدینگونه در تمام شبانه‌روزت توحید و یکتای خداوند را می‌گویی و او را به پاکی یاد می ‌کنی، و از آنچه مرتکب شده‌ای توبه و استغفار می ‌نمایی.

فایده عمل نمودن به این سنت

سبب کفاره و بخشش گناهان و بدیهایی که در آن مجلس مرتکب شده می‌گردد.

نکته:

امام ابن قیم می‌فرماید: نشستن و جمع شدن با دوستان و برادران و دو نوع است:

یکی: جمع ‌شدن برای خوش نمودن نفس و گذراندن وقت، پس اینگونه زیانش راجح‌تر از فایده‌اش می‌باشد، و کمترین زیانش اینست که قلب را فاسد ویران می‌گرداند و وقت را تلف می‌کند.

دوم: جمع‌ شدن و نشستن با دوستان و برادران برای همکاری در اموری که سبب نجات است، یکدیگر را به حق سفارش نمودن، پس اینگونه مجالس بزرگترین غنیمت و سودمندترین مجالس بشمار می‌آید
يکشنبه 18/12/1387 - 17:35
هوا و فضا

خدای بلندمرتبه می‌فرماید : «فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجوُمِ* وَ انَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ» (الواقعة : 75-76)

سؤال اینجاست که، منظور از جایگاه‌های ستارگان چیست؟ که در پاسخ، سه معنی ذکر شده است.

معنی اول : منظور، فاصله‌های بسیار طولانی میان ستارگان است که درک آن برای عقل، محال است. مثلاً میان زمین و برخی کهکشان‌ها، هیجده هزار میلیون سال نوری، فاصله وجود دارد، حال اگر با درنظر گرفتن سرعت نور که سیصدهزار کیلومتر در ثانیه است، سرعت آن در دقیقه و ساعت و روز و ماه و سال، چه مقدار خواهد شد؟

«فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجوُمِ* وَ انَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ»              

میان ماه و زمین فقط یک ثانیه نوری فاصله است، یعنی معادل سیصد و شصت هزار کیلومتر و میان زمین و خورشید، هشت دقیقه نوری که معادل صد و پنجاه میلیون کیلومتر می‌باشد، فاصله وجود دارد. طول منظومه شمسی، سیزده ساعت نوری و طول کهکشان راه شیری، صد و پنجاه هزار سال نوری می‌باشد (آیا تصور چنین فاصله‌هایی برای عقل ممکن است، پس جا دارد دوباره زمزمه کنیم که :)

«فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجوُمِ* وَ انَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ»              

معنی دوم : همه ستارگان دارای موقعیت‌های مختلفی هستند و مدام در حرکتند، و هر کدام در مسیری خاص شناورند.

«وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»(یس : 40)

«هر یک در مداری شناورند (و مسیر خود را بدون کمترین تغییر ادامه می‌دهند».

کلمه «بمواقع» رمز اعجاز این آیه است، زیرا جایگاه یک ستاره به معنی ثبوت آن ستاره در آن جایگاه نیست و خداوند نیز به فواصل میان ستاره‌ها سوگند یاد نکرده، بلکه فاصله میان جایگاه‌های ستاره‌ها را بیان نموده است، زیرا ستارگان، ثابت نبوده و در حرکت هستند. و اگر یکی از دانشمندان فضاشناس آیه : «وَ أنَّهُ لَقَسَمٌ لَو تَعْلَمُونَ عَظیمٌ» را بخواند، خاشعانه به سجده خواهد افتاد.

زمین، گردش به دور خورشید را در سیصد و شصت و پنج روز طی می‌کند، و برخی دیگر از سیاره‌ها در دو سال، سه سال و یا کمتر از یک سال، این کار را انجام می‌دهند و هرکدام دارای جایگاه‌ها، مدارهای کوتاه یا طولانی، دایره‌ای شکل و یا بیضوی هستند، امری که مصداق این آیه است :

«فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجوُمِ »                                                  

در واقع هر ستاره‌ای، در هر ثانیه، جایگاهی خاص دارد، حال با وجود اینکه دقیق‌ترین ساعت‌های ساخت بشر هم گاهی دچار بی‌دقتی می‌شوند، این سؤال مطرح می‌شود که چه چیزی ملاک تنظیم آنهاست؟ در جواب می‌گوییم : این ساعت‌ها براساس حرکت ستارگان که کوچکترین لغزش و خطایی در حرکت آنها و ظاهر شدنشان در موقعیت‌های خاص وجود ندارد، تنظیم می‌شوند. زیرا این ستاره‌ها بر اساس یک سیستم حیرت‌زا، در هر ثانیه، در موقعیت جدیدی هستند. حتی ستاره هالی که در 1910 و سپس در 1986 و قبل از آن در دو هزار سال قبل از میلاد، دیده شده است و هم‌اکنون در انتظار دیدن آن هستیم، و هر بار گردش آن هفتاد و شش سال طول می‌کشد، هرگز دچار تقدیم و تأخیر نشده است، در حالیکه در فاصله 30 میلیون کیلومتری زمین واقع است.

معنی سوم : میان ستارگان نیروی جاذبه وجود دارد و مجموعه‌های بزرگتر مجموعه‌های کوچکتر را به خود جذب می‌کنند، عامل مهم دیگر و دخیل در این امر، ثبوت مسافت‌های میان مجموعه‌هاست، که اگر این مسافت‌ها تغییر می‌یافت، توازن هستی به هم می‌خورد و ستاره‌ها با همدیگر برخورد کرده و هستی به یک مجموعه بی‌نظم و روی هم ریخته شده تبدیل می‌شد. اما جایگاه‌های ستارگان با تدبیر مسلط و چیره‌ای(از جانب خداوند) به آنان القا شده است و نتیجه آن دوران و در عین حال استقرار آنهاست.

پس در معنی اول بیان شد که منظور از جایگاه‌های ستاره‌ها، فواصل بسیار دور آنهاست و در معنی دوم، حرکت آنها و نقل مکان از موقعیتی به موقعیت جدید (اما از پیش تعیین شده)، لحاظ شد و در معنی سوم بیان شد که، ستارگان با تفاوت در بزرگی و کوچکی، نزدیکی و دوری، همه در نقطه‌ای دقیق قرار داده شده‌اند و نیروی جاذبه، میان آنها را استحکام بخشیده و این نظام شگفت و بی‌نظیر را به وجود آورده است.

پروردگار متعال می‌فرماید :«اِنَّ اللهَ یُمْسِکُ السَّمواتِ وَ الأرْضَ أَنْ تَزُولا» (فاطر : 41)

«خداوند آسمان‌ها و زمین را نگاهداری می‌کند و نمی‌گذارد (از مسیر خود) خارج و نابود شوند.».

آیا معنی کلمه «ان تزولا» چیست؟ قطعاً به معنی «انْ تَفْنی» یعنی نابود شوند، نیست، بلکه یعنی «از مسیر خود خارج شوند» می‌باشد. مثلاً با نزدیک شدن زمین به خورشید[1]، سرعت آن هم افزایش می‌یابد، تا اثر جاذبه خورشید را در حال تعادل نگه دارد و به طرف آن جذب نشده و در مسیر خویش باقی بماند. پس دوباره این آیات را مرور می‌کنیم :

«فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجوُمِ* وَ أنَّهُ لَقَسَمٌ لَو تَعْلَمُونَ عَظیمٌ»

شما نیز در این آیات دقت کنید، تحقیق و تأمل کنید و به تصور آن بپردازید تا به شناخت خداوند نایل آیید، چرا که : «وَ فی الأرْضِ ءایاتِ لِلْموقِنینْ» (ذاریات : 20)

«در زمین آیات و نشانه‌های فراوانی است برای کسانی که می‌خواهند به یقین برسند (و از روی دلیل خدای را بشناسند و آثار قدرت او را ببینند».

و نیز :«قُلِ انْظُرُوا ماذا فی السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَ ما تُغْنی الأیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَومٍ لا یُؤْمِنُونَ»(یونس : 101)

«بگو : بنگرید (و چشم برون و درون را باز کنید و ببینید) در آسمان‌ها و زمین چه چیزهائی است؟! آیات (خواندنی کتاب‌های آسمانی، از جمله قرآن، و دیدنی جهان هستی) و بیم‌دهندگان (پیغمبر نام، و اندرزها و انذارها هیچکدام) به حال کسانی سودمند نمی‌افتد که نمی‌خواهند ایمان بیاورند».

به درستی که در آسمان‌ها و زمین، نشانه‌های همیشگی خداوند وجود دارد و هرگز متوقف نمی‌شود. این نشانه‌ها، فقط قانع‌کننده نیستند بلکه انکارناپذیر و قاطع هم هستند و دلیل انکارناپذیر و قاطع از دلیل قانع‌کننده، گویاتر و بلیغ‌تر است.

----------------------------------------------------

[1]- چون مدار حرکت زمین به دور خورشید بیضوی است، گاهی به آن نزدیک و گاهی دور می‌شود و مبنای تغییرفصول هم، همین است.(برگردان)

يکشنبه 18/12/1387 - 17:2
دانستنی های علمی

ابو ریحان بیرونی

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی از دانشمندان بزرگ ایران در علوم حکمت و اختر شناسی و ریاضیات و تاریخ و جغرافیا مقام شامخ داشت، در سال 326 هچری قمری در حوالی خوارزم متولد شده و از این جهت به بیرونی یعنی خارج خوارزم معروف شده. هیچ اطلاعی در باره اصل و نسب و دوره کودکی بیرونی در دست نیست. نزد ابو نصر منصور علم آموخت در 17 سالگی از حلقه ای که نیم درجه به نیم درجه مدرج شده بود، استفاده کرد تا ارتفاع خورشیدی نصف النهار رادرکاث رصد کند، و بدین ترتیب عرض جغرافیایی زمینی آن را استنتاج نماید چهار سال بعد برای اجرای یک رشته از این تشخیص ها نقشه هایی کشید و حلقه ای به قطر 15 ذراع تهیه کرد. در 9 خرداد 376 بیرونی ماه گرفتگی(خسوفی)رادرکاث رصد کرد و قبلاٌ با ابوالوفا ترتیبی داده شده بود که او نیز در همان زمان همین رویداد را از بغداد رصد کن. اختلاف زمانی که از این طرق حاصل شد به آنان امکان داد که اختلاف طول جغرافیایی میان دو ایستگاه را حساب کنند وی همچنین با ابن سینا فیلسوف برجسته و پزشک بخارایی به مکاتبات تندی در باره ماهیت و انتقال گرما و نور پرداخت در دربار مامون خوارزمشاهی قرب و منزلت عظیم داشته چند سال هم در دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر به سر برده، در حدود سال 404 هجری قمری به خوارزم مراجعت کرده، موقعی که سلطان محمود غزنوی خوارزم را گرفت در صدد قتل او برآمد و به شفاعت درباریان از کشتن وی در گذشت و او را در سال 408 هجری با خود به غزنه برد در سفر محمود به هندوستان، ابوریحان همراه او بود و در آنجا با حکما و علماء هند معاشرت کرد و زبان سانسکریت را آموخت ومواد لازمه برای تالیف کتاب خود موسوم به تحقیق ماللهند جمع‌آوری کرد.
بیرونی به نقاط مختلف هندوستان سفر کرد و در آنها اقامت گزید و عرض جغرافیایی حدود 11 شهر هند را تعیین نمود خود بیرونی می نویسد که در زمانی که در قلعه نندنه به سر می برد، از کوهی در مجاورت آن به منظور تخمین زدن قطر زمین استفاده کرد. نیز روشن است که او زمان زیادی را در غزنه گذرانده است تعداد زیاد رصدهای ثبت شده ای که به توسط او در آنجا صورت گرفته است با رشته ای از گذرهای خورشید به نصف النهار شامل انقلاب تابستانی سال 398 آغاز می شود و ماه گرفتگی روز 30 شهریور همان سال را نیز در بر دارد. او به رصد اعتدالین و انقلابین در غزنه ادامه داد که آخرین آنها انقلاب زمستانی سال 400 بود.
بیرونی تالیفات بسیار در نجوم و هیات و منطق و حکمت دارد از جمله تالیفات او قانون مسعودی است در نجوم و جغرافیا که به نامه سلطان مسعود غزنوی نوشته، دیگر کتاب آثار الباقیه عن القرون الخالیه در تاریخ آداب و عادات ملل و پاره ای مسائل ریاضی و نجومی که در حدود سال 390 هجری به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگیر تالیف کرده این کتاب را مستشرق معروف آلمانی زاخائو در سال 1878 میلادی دررلیپزیک ترجمه وچاپ کرده و مقدمه ای بر آن نوشته است. دیگر کتاب ماللهند من مقوله فی العقل اومر ذوله در باره علوم و عقاید و آداب هندیها که آن را هم پروفسور زاخائو ترجمه کرده و در لندن چاپ شده است دیگر التفهیم فی اوائل صناعه التنجیم در علم هیات و نجوم و هندسه. بیرونی هنگامی که شصت و سه ساله بود کتابنامه ای از آثار محمد بن زکریای رازی پزشک تهیه نمود و فهرستی از آثار خود را ضمیمه آن کرد این فهرست به 113 عنوان سر می زند که بعضی از آنها بر حسب موضوع گه گاه با اشاره کوتاهی به فهرست مندرجات آنها تنظیم شده اند این فهرست ناقص است زیرا بیرونی دست کم 14 سال پس از تنظیم آن زنده بود و تا لحظه مرگ نیز کار می کرد به علاوه 7 اثر دیگر او موجود است و از تعداد فراوان دیگری هم نام برده شده است. تقریباٌ‌ چهار پنجم آثار او از بین رفته اند بی آن که امیدی به بازیافت آنها باشد از آنچه بر جای مانده در حدود نیمی به چاپ رسیده است. علایق بیرونی بسیار گسترده و ژرف بود و او تقریباٌ‌ در همه شعبه های علومی که در زمان وی شناخته شده بودند سخت کار می کرد وی از فلسفه و رشته های نظری نیز بی اطلاع نبود اما گرایش او به شدت به سوی مطالعه پدیده های قابل مشاهده در طبیعت و در انسان معطوف بود در داخل خود علوم نیز بیشتر جذب آن رشته هایی می شد که در آن زمان به تحلیل ریاضی درآمدند. در کانی شناسی، داروشناسی و زبان شناسی یعنی در رشته هایی که در آنها اعداد نقش چندانی نداشتند نیز کارهایی جدی انجام داد اما در حدود نیمی از کل محصولات کار او در اختر شناسی، اختر بینی و رشته های مربوط به آنها بود که علوم دقیقه به تمام معنی آن روزگاران به شمار می رفتند ریاضیات به سهم خود در مرتبه بعدی جای می گرفت اما آن هم همواره ریاضیات کاربسته بود از آثار دیگر بیرونی که هنوز هم در دسترس هستند و می توان اینها را نام برد: اسطرلاب، سدس، تحدید، چگالیها، سایه ها، وترها، پاتنجلی، قره الزیجات، قانون، ممرها، الجماهر و صیدنه، بیرونی در باره حرکت وضعی زمین و قوه جاذبه آن دلالیل علمی آورده است و می گویند وقتی کتاب قانون مسعودی را تصنیف کرد سلطان پیلواری سیم برای او جایزه فرستاد ابوریحان آن مال را پس فرستاد وگفت: من از آن بی نیازم زیرا عمری به قناعت گذرانیده ام و ترک آن سزاوار نیست.
نظر پردازی، نقش کوچکی در تفکر او ایفا می کرد وی بر بهترین نظریه های علمی زمان خود تسلط کامل داشت اما دارای ابتکار و اصالت زیادی نبود و نظریه های تازه ای از خود نساخت ابوریحان بیرونی در سال 440 هجری در سن 78 سالگی در غزنه بدرود حیات گفت.
دوشنبه 12/12/1387 - 17:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته