• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 927
تعداد نظرات : 305
زمان آخرین مطلب : 3929روز قبل
شعر و قطعات ادبی

مهدی اخوان ثالث


نا گه غروب كدامین ستاره ؟

با آنكه شب شهر را دیرگاهی ست
با ابرها و نفس دودهایش
تاریك و سرد و مه آلود كرده ست
 و سایه ها را ربوده ست و نابود كرده ست
 من با فسونی كه جادوگر ذاتم آموخت
 پوشاندم از چشم او سایه ام را
با سایه ی خود در اطراف شهر مه آلود گشتم
 اینجا و انجا گذشتم
هر جا كه من گفتم ، آمد
در كوچه پسكوچه های قدیمی
میخانه های شلوغ و پر انبوه غوغا
از ترك ، ترسا ، كلیمی
اغلب چو تب مهربان و صمیمی
میخانه های غم آلود
با سقف كوتاه و ضربی
و روشنیهای گم گشته در دود
و پیخوانهای پر چرك و چربی
هر جا كه من گفتم ، آمد
 این گوشه آن گوشه ی شب
هر جا كه من رفتم آمد
 او دید من نیز دیدم
مرد و زنی را كه آرام و آهسته با هم
 چون دو تذرو جوان می چمیدند
و پچ پچ و خنده و برق چشمان ایشان
 حتی بگو باد دامان ایشان
 می شد نهیبی كه بی شك
 انگار گردنده چرخ زمان را
این پیر پر حسرت بی امان را
از كار و گردش می انداخت ، مغلوب می كرد
 و پیری و مرگ را در كمینگاه شومی كه دارند
 نومیده و مرعوب می كرد
 در چار چار زمستان
 من دیدیم او نیز می دید
 آن ژنده پوش جوان را كه ناگاه
صرع دروغینش از پا درانداخت
 یك چند نقش زمین بود
 آنگاه
غلت دروغینش افكند در جوی
جویی كه لای و لجنهای آن راستین بود
و آنگاه دیدیم با شرم و وحشت
خون ، راستی خون گلگون
خونی كه از گوشه ی ابروی مرد
 لای و لجن را به جای خدا و خداوند
آلوده ی وحشت و شرم می كرد
 در جوی چون كفچه مار مهیبی
نفت غلیظ و سیاهی روانبود
 می برد و می برد و می برد
 آن پاره های جگر ، تكه های دلم را
 وز چشم من دور می كرد و می خورد
 مانند زنجیره ی كاروانهای كشتی
كاندر شفقها ،‌فلقها
 در آبهای جنوبی
 از شط به دریا خرامند و از دید گه دور گردند
 دریا خوردشان و سمتور گردند
 و نیز دیدیم با هم ، چگونه
جن از تن مرد آهسته بیرون می آمد
 و آن رهروان را كه یك لحظه می ایستادند
 یا با نگاهی بر او می گذشتند
یا سكه ای بر زمین می نهادند
دیدیم و با هم شنیدیم
 آن مرد كی را كه می گفت و می رفت : این بازی اوست
 و آن دیگیر را كه می رفت و می گفت : این كار هر روزی اوست
دو لابه های سگی را سگی زرد
 كه جلد می رفت ،‌ می ایستاد و دوان بود
و لقمه ای پیش آن سگ می افكند
ناگه دهان دری باز چون لقمه او را فرو برد
 ما هم شنیدیم كان بوی دلخواه گم شد
 و آمد به جایش یكی بوی دشمن
 و آنگاه دیدیم از آن سگ
خشم و خروش و هجویمی كه گفتی
بر تیره شب چیره شد بامداد طلایی
 اما نه ، سگ خشمگین مانده پایین
 و بر درخت ست آن گربه ی تیره ی گل باقلایی
شب خسته بود از درنگ سیاهش
 من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم خورد ،‌ هی ریخت خوردم
خود را به آن لحظه ی عالی خوب و خالی سپردم
با هم شنیدیم و دیدیم
 میخواره ها و سیه مستها را
 و جامهایی كه می خورد بر هم
 و شیشه هایی كه پر بود و می ماند خالی
و چشم ها را و حیرانی دستها را
دیدیم و با هم شنیدیم
 آن مست شوریده سر را كه آواز می خواند
 و آن را كه چون كودكان گریه می كرد
 یا آنكه یك بیت مشهور و بد را
می خواند و هی باز می خواند
 و آن یك كه چون هق هق گریه قهقاه می زد
می گفت : ای دوست ما را مترسان ز دشمن
ترسی ندارد سری كه بریده ست
آخر مگر نه ، مگر نه
 در كوچه ی عاشقان گشته ام من ؟
و آنگاه خاموش می ماند یا آه می زد
با جرعه و جامهای پیاپی
من سایه ام را چو خود مست كردم
 همراه آن لحظه های گریزان
از كوچه پسكوچه ها بازگشتم
با سایه ی خسته و مستم ، افتان و خیزان
مستیم ، مسیتم ، مستیم
 مستیم و دانیم هستیم
ای همچو من بر زمین اوفتاده
برخیز ، شب دیر گاهست ، برخیز
 دیگر نه دست و نه دیوار
 دیگر نه دیوار نه دست
دیگر نه پای و نه رفتار
تنها تویی با من ای خوبتر تكیه گاهم
چشمم ، چراغم ، پناهم
 من بی تو از خود نشانی نبینم
تنهاتر از هر چه تنها
همداستانی نبینم
با من بمان ای تو خوب ، ای بیگانه
 برخیز ، برخیز ، برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بی تو گم می كنم راه خانه
 با من سخن سر كن ای ساكت پرفسانه
 آیینه بی كرانه
می ترسم ای سایه می ترسم ای دوست
 می پرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم كدامین سگ صرعی مست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش كرده ست ؟
 ایكاش می شد بدانیم
 ناگه غروب كدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش كرده ست ؟
هشدار ای سایه ره تیره تر شد
 دیگر نه دست و نه دیوار
 دیگر نه دیوار نه دوست
 دیگر به من تكیه كن ، ای من ، ای دوست ، اما
 هشدار كاینسو كمینگاه وحشت
و آنسو هیولای هول است
 وز هیچیك هیچ مهری نه بر ما
ای سایه ، ناگه دلم ریخت ، افسرد
ایكاش می شد بدانیم
 نا گه كدامین ستاره فرومرد ؟

شنبه 5/11/1387 - 21:25
ادبی هنری


برآزندگان خواهند ساخت سرآیندگان از پس آن خواهند سرود و زمین آیندگان را بارور می سازند . ارد بزرگ


برآزندگان سپاه یاران خویش را تنها در آمدگان و زندگان نمی بینند . ارد بزرگ


برآزندگان گرما بخشند ، سخن و گفتار آنان راه روشن آیندگان است . ارد بزرگ


برآزندگان به گفتار سخیف و کم ارزش زندگی خویش را تباه نمی سازند . ارد بزرگ


برآزندگان چشم در دست پر از بذر خویش دارند و آسمانی که مهربان است صدای غرش باد هرزه گرد آنها را از راه خویش برنمی گرداند . ارد بزرگ


برآزندگان مست شرآب هزاران ساله تاریخ کشورخویشند سخن آنان جز آهنگ خیزش و رشد نیست . ارد بزرگ


برآزنده نمی گوید کیست ! او می گوید چیستی ؟ و از چیستت تو را به آسمانها می کشاند . ارد بزرگ


برآزندگان بدنبال دگرگونی و رستاخیزند ، رشد در کمینگاه راه های نارفته است . ارد بزرگ


برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید . ارد بزرگ


دارایی برآزندگان ، دلی سرشار از امید است به پهنه و گستره آسمانها . ارد بزرگ


کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزندگان خواهد شکست . ارد بزرگ


برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است. ارد بزرگ


پرهای خون آلود برآزندگان نقش زیبای آزادی آیندگان است. ارد بزرگ


کجاست سینه کش کوهستان سرد و بلندی که گامهای برآزندگان را بر تن خویش به یادگار نداشته باشد ؟ . ارد بزرگ


برآزندگان دستی و دامنی برای کاشتن دارند ! تا کدام فرزند برداشت کند ؟... ارد بزرگ


ویرانه کاخ های برآزندگان هم ، هزاران گهواره امید بر بر بستر خویش دارد . ارد بزرگ


میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است . ارد بزرگ


چه فریست زندگی را آنگاه که : برآزندگان را نشناسی ؟ و در خود بپیچی ؟ . ارد بزرگ

 

شنبه 5/11/1387 - 15:46
ادبی هنری

فصل « آ »

 
 

آب از دستش نمیچكه !

آب از سر چشمه گله !

آب از آب تكان نمیخوره !

آب از سرش گذشته !

آب پاكی روی دستش ریخت !

آب در كوزه و ما تشنه لبان میگردیم !

آب را گل آلود میكنه كه ماهی بگیره !

آب زیر پوستش افتاده !

آب كه یه جا بمونه، میگنده .

آبكش و نگاه كن كه به كفگیر میگه تو سه سوراخ داری !

آب كه از سر گذشت، چه یك ذرع چه صد ذرع ـ چه یك نی چه چه صد نی !

آب كه سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه !

آب نمی بینه و گرنه شناگر قابلیه !

آبی از او گرم نمیشه !

آتش كه گرفت، خشك و تر میسوزد !

آخر شاه منشی، كاه كشی است !

آدم با كسی كه علی گفت، عمر نمیگه !

آدم بد حساب، دوبار میده !

آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره !

آدم خوش معامله، شریك مال مردمه !

آدم دست پاچه، كار را دوبار میكنه !

آدم زنده، زندگی میخواد !

آدم گدا، اینهمه ادا ؟!

آدم گرسنه، خواب نان سنگك می بینه !

آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه !

آرد خودمونو بیختیم، الك مونو آویختیم !

آرزو بر جوانان عیب نیست !

آستین نو پلو بخور !

آسوده كسی كه خر نداره --- از كاه و جوش خبر نداره !

آسه برو آسه بیا كه گربه شاخت نزنه !

آشپز كه دوتا شد، آش یا شوره یا بی نمك !

آش نخورده و دهن سوخته !

آفتابه خرج لحیمه !

آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی !

آفتابه و لولهنگ هر دو یك كار میكنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم میشه !

آمدم ثواب كنم، كباب شدم !

آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را كور كرد !

آنانكه غنی ترند، محتاج ترند !

آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد .

آنرا كه حساب پاكه، از محاسبه چه باكه ؟!

آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه !

آنقدر سمن هست، كه یاسمن توش گمه !

آنقدر مار خورده تا افعی شده !

آن ممه را لولو برد !

آنوقت كه جیك جیك مستانت بود، یاد زمستانت نبود ؟

آواز دهل شنیده از دور خوشه !

   

فصل « الف »

 
 

 اجاره نشین خوش نشینه !

ارزان خری، انبان خری !

از اسب افتاده ایم، اما از نسل نیفتاده ایم !

از اونجا مونده، از اینجا رونده !

از اون نترس كه های و هوی داره، از اون بترس كه سر به تو داره !

از این امامزاده كسی معجز نمی بینه !

از این دم بریده هر چی بگی بر میاد !

از این ستون بآن ستون فرجه !

از بی كفنی زنده ایم !

از دست پس میزنه، با پا پیش میكشه !

از تنگی چشم پیل معلومم شد --- آنانكه غنی ترند محتاج ترند !

از تو حركت، از خدا بركت .

از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است !

از خر افتاده، خرما پیدا كرده !

از خرس موئی، غنیمته !

از خر میپرسی چهارشنبه كیه ؟!

از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هات بده !

از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی !

از دور دل و میبره، از جلو زهره رو !

از سه چیز باید حذر كرد، دیوار شكسته، سگ درنده، زن سلیطه !

از شما عباسی، از ما رقاصی !

از كوزه همان برون تراود كه در اوست !  (( گر دایره كوزه ز گوهر سازند ))

از كیسه خلیفه می بخشه !

از گدا چه یك نان بگیرند و چه بدهند !

از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد !

از ماست كه بر ماست !

از مال پس است و از جان عاصی !

از مردی تا نامردی یك قدم است !

از من بدر، به جوال كاه !

از نخورده بگیر، بده به خورده !

از نو كیسه قرض مكن، قرض كردی خرج نكن !

از هر چه بدم اومد، سرم اومد !

از هول هلیم افتاد توی دیگ !

از یك گل بهار نمیشه !

از این گوش میگیره، از آن گوش در میكنه !

اسباب خونه به صاحبخونه میره !

اسب پیشكشی رو، دندوناشو نمیشمرند !

اسب تركمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور !

اسب دونده جو خود را زیاد میكنه !

اسب را گم كرده، پی نعلش میگرده !

اسب و خر را كه یكجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند !

استخری كه آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چكار ؟!

اصل كار برو روست، كچلی زیر موست !

اكبر ندهد، خدای اكبر بدهد !

اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن !

اگر برای من آب نداره، برای تو كه نان داره !

اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می بینمت بچشم آن وختی !

اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میكرد !

اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید !

اگه تو مرا عاق كنی، منهم ترا عوق میكنم !

اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز !

اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد !

اگه خاله ام ریش داشت، آقا دائیم بود !

اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله !

اگر دانی كه نان دادن ثواب است --- تو خود میخور كه بغدادت خرابست !

اگه دعای بچه ها اثر داشت، یك معلم زنده نمی موند !

اگه زاغی كنی، روقی كنی، میخورمت !

اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون كنگر فروشی !

اگه علی ساربونه، میدونه شترو كجا بخوابونه !

اگه كلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد .

اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره !

اگه لر ببازار نره بازار میگنده !

اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشكن !

اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه !

اگه مهمون یكی باشه، صاحبخونه براش گاو می كشه !

اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم !

اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد !

اگه هفت تا دختر كور داشته باشه، یكساعته شوهر میده !

اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر !

امان از خانه داری، یكی میخری دو تا نداری !

امان ازدوغ لیلی ، ماستش كم بود آبش خیلی !

انگور خوب، نصیب شغال میشه !

اوسا علم ! این یكی رو بكش قلم !

اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام !

اول بچش، بعد بگو بی نمكه !

اول برادریتو ثابت كن، بعد ادعای ارث و میراث كن !

اول بقالی و ماست ترش فروشی !

اول پیاله و بد مستی !

اول ، چاه را بكن، بعد منار را بدزد !

ای آقای كمر باریك، كوچه روشن كن و خانه تاریك !

این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست !

اینجا كاشون نیست كه كپه با فعله باشه !

این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه !

این قافله تا به حشر لنگه !

اینكه برای من آوردی، ببر برای خاله ات !

اینو كه زائیدی بزرگ كن !

این هفت صنار غیر از اون چارده شی است !

اینهمه چریدی دنبه ات كو ؟!

اینهمه خر هست و ما پیاده میریم !

شنبه 5/11/1387 - 15:45
ادبی هنری

با آل علی هر كه در افتاد ، ور افتاد .

با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیكت !

با این ریش میخواهی بری تجریش ؟

با پا راه بری كفش پاره میشه، با سر كلاه !

با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی !

باد آورده را باد میبرد !

با دست پس میزنه، با پا پیش میكشه !

بادنجان بم آفت ندارد !

بارون آمد، تركها بهم رفت !

بار كج به منزل نمیرسد !

با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچكدام با هرهیچكدام هر دو !

بازی اشكنك داره ، سر شكستنك داره !

بازی بازی، با ریش بابا هم بازی !

با سیلی صورت خودشو سرخ نگهمیداره !

با كدخدا بساز، ده را بچاپ !

با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میكنه !

بالابالاها جاش نیست، پائین پائین ها راش نیست !

با مردم زمانه سلامی و والسلام .

تا گفته ای غلام توام، میفروشنت !

با نردبان به آسمون نمیشه رفت !

با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین ؟

باید گذاشت در كوزه آبش را خورد !

با یكدست دو هندوانه نمیشود برداشت !

با یك گل بهار نمیشه !

با یك گل بهار نمیشه !

با یك گل بهار نمیشه !

به اشتهای مردم نمیشود نان خورد !

بجای شمع كافوری چراغ نفت میسوزد !

بچه سر پیری زنگوله پای تابوته !

بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد !

بخور و بخواب كار منه، خدا نگهدار منه !

بد بخت اگر مسجد آدینه بسازد --- یا طاق فرود آید، یا قبله كج آید !

به درویشه گفتند بساطتو جمع كن ، دستشو گذاشت در دهنش !

بدعای گربه كوره بارون نمیاد !

بدهكار رو كه رو بدی طلبكار میشه !

برادران جنگ كنند، ابلهان باوركنند !

برادر پشت ، برادر زاده هم پشت

خواهر زاده را با زر بخر با سنگ بكش!

برادری بجا، بزغاله یكی هفت صنار !

برای كسی بمیر كه برات تب كنه !

برای همه مادره، برای ما زن بابا !

برای یك بی نماز، در مسجد و نمی بندند !

برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه !

بر عكس نهند نام زنگی كافور !

به روباهه گفتند شاهدت كیه ؟ گفت: دمبم !

بزبون خوش مار از سوراخ در میاد !

بزك نمیر بهار میاد --- كنبزه با خیار میاد !

بز گر از سر چشمه آب میخوره !

به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم !

بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم كرده !

بعد از هفت كره، ادعای بكارت !

بقاطر گفتند بابات كیه ؟ گفت : آقادائیم اسبه !

به كیشی آمدند به فیشی رفتند !

به گربه گفتند گهت درمونه، خاك پاشید روش !

به كچله گفتند : چرا زلف نمیزاری ؟ گفت : من از این قرتی گیریها خوشم نمیاد !

به كك بنده كه رقاص خداست !

بگو نبین، چشممو هم میگذارم، بگو نشنو در گوشمو میگیرم، اما اگر بگی نفهمم، نمیتونم !

بگیر و ببند بده دست پهلوون !

بلبل هفت تا بچه میزاره، شیش تاش سسكه، یكیش بلبل !

بمالت نناز كه بیك شب بنده، به حسنت نناز كه بیك تب بنده !

بماه میگه تو در نیا من در میام !

بمرغشان كیش نمیشه گفت !

بمرگ میگیره تا به تب راضی بشه !

بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده !

بهر كجا كه روی آسمان همین رنگه !

به یكی گفتند : سركه هفت ساله داری ؟ گفت : دارم و نمیدم، گفتند : چرا ؟ گفت : اگر میدادم هفت ساله نمیشد !

به یكی گفتند : بابات از گرسنگی مرد . گفت : داشت و نخورد ؟ !

بمیر و بدم !

به گاو و گوسفند كسی كاری نداره !

بیله دیگ، بیله چغندر !

شنبه 5/11/1387 - 15:43
ادبی هنری

پا را به اندازه گلیم باید دراز كرد !

پای خروستو ببند، بمرغ همسایه هیز نگو !

پایین پایین ها جاش نیست، بالا بالا ها راش نیست !

پز عالی، جیب خالی !

پس از چهل سال چارواداری، الاغ خودشو نمیشناسه !

پس از قرنی شنبه به نوروز میافته !

پسر خاله دسته دیزی !

پدر كو ندارد نشان از پدر --- تو بیگانه خوانش نخوانش پسر !

پشت تاپو بزرگ شده !

پنج انگشت برادرند، برابر نیستند !

پوست خرس نزده میفروشه !

پول است نه جان است كه آسان بتوان داد !

پول پیدا كردن آسونه، اما نگهداریش مشكله !

پول حرام، یا خرج شراب شور میشه یا شاهد كور !

پولدارها به كباب، بی پولها به بوی كباب ،

پول ما سكه عُمَر داره !

پیاده شو با هم راه بریم !

پیاز هم خودشو داخل میوه ها كرده !

پی خر مرده میگرده كه نعلش را بكنه !

پیراهن بعد از عروسی برای گل منار خوبه !

پیرزنه دستش به درخت گوجه نمیرسید، می گفت : ترشی بمن نمیسازه !

پیش از آخوند منبر نرو !

پیش رو خاله، پشت سر چاله !

پیش قاضی و معلق بازی !

شنبه 5/11/1387 - 15:42
محبت و عاطفه

زندگی هنر نقاشی كردن است بدون استفاده از پاك كن سعی كن همیشه طوری زندگی كنی كه وقتی به گذشته برمیگردی نیازی به پاك كن نداشته باشی.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگه تو خدا را فراموش كردی این رو بدون اون هرگز تو رو فرا موش نمی كنه چون دوست داره
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خوشبختی و بدبختی برای یه مرد شجاع مثل دست راست و چپش می مونه . اون هر دوشونو به كار می‌بره
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
مردم به همان اندازه خوشبخت اند كه خودشان تصمیم میگیرند. خوشبختی به سراغ كسی میرود كه فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد. دریا باش كه اگر كسی سنگی به سویت پرتاب كرد سنگ غرق شود نه آنكه تو متلاطم شوی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
چه بسا اشخاصی که تنها با طنین کلنگ گورکن از خواب غفلت بیدار می شوند. ناپلون بناپارت
 
شنبه 5/11/1387 - 14:44
محبت و عاطفه
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟ این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد ، اگر به حجله آشنایی ، برخوردی وعده ای به تو گفتند ، كبوترت در حسرت پركشیدن پر پر زد ! تو حرفشان راباورنكن ! تمام این سالها كنارمن بودی ! كنار دلتنگی دفاترم ! درگلدان چینی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
آنجه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور میشوی آنجه را که دوست نداری تحمل کنی . همیشه باور داشته باش که خدا تو را فراموش نمی کند حتی اگر تو او را فراموش کرده باشی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
نگاهت را به کسی دوز که قلبش برای تو بتپه چشمانت را با نگاه کسی اشنا کن که زندگی را درک کرده باشه سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپشهای قلبت تو را بشناسه آرامش نگاهت رو به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشه لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشه رویایت رو با چهره ی کسی تصویر کن که زیبایی را احساس کرده باشه چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشه اما عاشق کسی باش که تک تک سلولهای بدنش تقدس عشق را درک کند
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
میشه مثل یه قطره اشك بعضیا رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشكی رو بگیری كه با رفتن بازیا از چشمت جاری میشه -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
بعضی ها وقتی كاری داشته باشند دوستت هستند بعضی ها وقتی گیر می كنند دوستت هستند بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند بعضی ها نیستند و ادای بودن در می آورند بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند بعضی های دیگر هم به طور كلی هستند ولی آدم نیستند آنهای دیگری هم كه آدم هستند نیستند
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
عشق با حسرت دیدار تو بودن زیباست
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
یك نفر ..... یك جایی..... تمام رویاهاش لبخند توست و زمانی كه به تو فكر می‌كنه احساس می‌كنه كه زندگی واقعا با ارزشه پس هرگاه احساس تنهایی كردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش یك نفر ..... یك جایی..... در حال فكر كردن به توست -+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خدا به تو دو تا پا داد تا با آنها راه بروی. دو تا دست داد تا نگه داری. دو گوش برای شنیدن و دو چشم برای دیدن داد ولی چرا فقط یک قلب به تو داد؟ چون قلب دوم تو رو به کس دیگری داد تا تو آن را پیدا کنی
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
باز هم غم عشق و ناله جدایی در من فغان كردنمی دانم آیا آب عشقی پیدا خواهد شدكه این آتش را در من خاموش كندگر این آب پیدا نشد این آتش در من چه خواهد كردمرا خواهد سوزاندولی من از خدا می خواهم که این آتش آتش عشق تو باشدخدایا! ما اگر بد کنیم،تو را بنده های خوب بسیار است، تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگر کجاست ؟
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن غم های گذشته، فراموش نکردن عبرت های گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو منعکس شود.
-+-+-+-+-+-+-+-+-+-
لازمه ی خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست، بلکه حذف کردن افکار کهنه است، افکاری که به هیچ دردی نمی خورند.

شنبه 5/11/1387 - 14:43
کامپیوتر و اینترنت

نحوه از بین بردن تروجان Win32/Agent.AEC یا ویروس Soundmix.exe

همون طور که می دونید اخیرا ویروسی به نام Soundmix.exe انتشار یافته و باعث آلوده شدن بسیاری از سیستم های خانگی و اداره ها شده است . قصد دارم در این قسمت نحوه پاک کردن این تروجان را اموزش دهم .

شایع ترین راه انتقال این ویروس حافظه های فلش می باشد. هرچند که باز کردن
برخی سایت های آلوده نیز می تواند این ویروس را در سیستم مستقر سازد
این ویروس با دستکاری رجیستری ، هر بار که ویندوز راه اندازی می شود خود
را اجرا می کند. با اجرای هر فایل اجرایی در ویندوز نیز این فایل اجرا خواهد شد و پس از اجرا Processes آن را به هیچ عنوان نمی توان خاتمه داد.

این ویروس اجازه دیدن فایل های پنهان را به کاربر نمی دهد و فایل هایی که
مخفی شوند دیگر قادر به مشاهده نخواهند بود. دسترسی به برخی سایت ها ممکن نمی باشد و این ویروس با اجرای خود منجر به ایجاد سربار روی سیستم ، کندی دستگاه ، بسته شدن ناخواسته برخی برنامه ها و احیانا بوت شدن خود بخود کامپیوتر می گردد.
همچنین با آلوده کردن حافظه های فلشی که به دستگاه متصل می گردند ، سعی به انتشار خود می کند
.


راههای شناخت این تروجان

برای این که متوجه شوید که آیا سیستم شما آلوده به این تروجان است یا نه از طریق فشرن همزمان سه کلید
Alt + Ctrl + Delete
وارد Task Manager شوید و سپس به تب Processes رفته و در صورتی که فایل اجرایی Soundmix.exe در حال اجرا باشد سیستم شما به این تروجان آلوده شده است.

راه دیگر شناسایی این تروجان عدم نمایش پسوند فایلهاست

از طریق منوی Folder Option و فعال کردن گزینه Show Hidden files and folder و تایید آن در صورتی که پسوند فایلها نمایش داده نشوند سیستم شما به این تروجان الوده شده است.

این تروجان در درایو ویندوز و در مسیر زیر قرار میگیرد .
C:\WINDOWS\system32\soundmix.exe

فایل کتابخانه ای ان نیز در مسیر زیر قرار میگیرد
C:\WINDOWS\system32\dllcachezipexr.dll

این تروجان علاوه بر کاهش سرعت سیستم باعث عدم نمایش پسوند فایلها و جلوگیری از دسترسی شما به رجستری ویندوزتان می شود و باعث دزدیده شدن اطلاعات سیستم شما خواهد شد.

این ویروس خودش را در system32 با نام soundmix.exe و به صورت یک فایل سیستمی قرار می دهد .
یك كپی در dllcache با نام zipexr.dll نگه می دارد و اگر شما این فایل را پاك كنید بعد از این كه سیستم بالا می اید هیچ فایل exe رو اجرا نمی كند .

سه قسمت را در رجیستری دستکاری می کند

کد:

Software\Microsoft\Windows\CurrentVersion\Run

exefile\shell\open\command

SOFTWARE\Microsoft\Windows\CurrentVersion\Explorer \Advanced\Folder\Hidden\SHOWALL

بعد از اتصال حافظه فلش خود به سیستم روی آیکون حافظه که ایجاد شده است کلیک راست کنید. در حالت عادی گزینه های زیر بایستی نمایان گردد :
Open
Explore
Search
Autoplay
در غیر این صورت اگر نوشته هایی عجیب و غریب مشاهده گردد بیان گر وجود ویروس می باشد


راه پاکسازی Soundmix.exe یا تروجان Win32/Agent.AEC

در حال حاضر انتی ویروسهایی که توانایی شناسایی این ویروس را داردند آنتی ویروس NOD32 و کسپر اسکای و بیدیفندر می باشند شایان ذکر است این انتی ویروس ها نیز فقط در صورتی که به روز باشد توانایی پاکسازی Soundmix.exe را خواهد داشت .

شنبه 5/11/1387 - 14:42
شعر و قطعات ادبی
   
 

رایانه ( كامپیوتر)

 

پدرم گفت به من                سخنی جانانه

از همان چیزی که      اسمش هست رایانه

 

 

صورتی دارد او            کوچک و رنگین است

اسم او مانیتور            وزن او سنگین است

 

 

صورتش چون تی وی     جعبه ای از شیشه

از دو دوست دیگر                 او جدا نمیشه

 

 

اولین دوست او             صفحه کی برد است

صفحه ای پر دکمه      یک کمی هم ترد است

دوست بعدی او          جعبه ای پر شور است

با دو تا دوست خود            آشنا و جور است

 

 

دست در دست هم            چقدر خوشحالند

جنب و جوشی دارند              همگی پر کارند

شنبه 5/11/1387 - 14:40
كودك
       
   
 
روزی روزگاری ، یک مورچه برای جمع کردن دانه های جو از از راهی عبور می کرد که نزدیک کندوی عسل رسید. از بوی عسل دهانش آب افتاد ولی کندو بر بالای سنگ بزرگی قرار داشت. مورچه هر چه سعی کرد از دیواره سنگی بالا رود و به کندو برسد نشد که نشد. دست و پایش لیز می خورد و می افتاد.

هوس عسل او را به صدا درآورد و فریاد زد:«ای مردم، من عسل می خواهم، اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا به کندوی عسل برساند یک دانه جو به او پاداش می دهم.»
یک مورچه بالدار در هوا پرواز می کرد. صدای مورچه را شنید و به او گفت:«نبادا بروی ... کندو خیلی خطر دارد!»
مورچه گفت:«نگران نباش، من می دانم که چه باید کرد.»
مورچه بالدار گفت:«اگر به کندو بروی ممکن است زنبورها نیشت بزنند»
مورچه گفت:«من از زنبور نمی ترسم، من عسل می خواهم.»
بالدار گفت:«عسل چسبناک است، دست و پایت گیر می کند.»
مورچه گفت:«اگر دست و پا گیر می کرد هیچ کس عسل نمی خورد.»
بالدار گفت:«خودت می دانی، ولی بیا و از من بشنو و از این هوس دست بردار، من بالدارم، سالدارم* و تجربه دارم، به کندو رفتن برایت گران تمام می شود و ممکن است خودت را به دردسر بیندازی.»
مورچه گفت:«اگر می توانی مزدت را بگیر و مرا برسان، اگر هم نمی توانی جوش زیادی نزن. من بزرگتر لازم ندارم و از کسی که نصیحت می کند خوشم نمی آید.»
بالدار گفت:«ممکن است کسی پیدا شود و ترا برساند ولی من صلاح نمی دانم و در کاری که عاقبتش خوب نیست کمک نمی کنم.»
مورچه گفت:«پس بیهوده خودت را خسته نکن. من امروز به هر قیمتی شده به کندو خواهم رفت.»
بالدار رفت و مورچه دوباره داد کشید:«یک جوانمرد می خواهم که مرا به کندو برساند و یک جو پاداش بگیرد.»
مگسی سر رسید و گفت:«بیچاره مورچه، عسل می خواهی ؟ حق داری، من تو را به آرزویت می رسانم.»
مورچه گفت:«آفرین، خدا عمرت بدهد. به تو می گویند «جانور خیرخواه!»
مگس مورچه را از زمین بلند کرد و او را به بالای سنگ نزدیک کندو رساند و رفت.
مورچه خیلی خوشحال شد و گفت:«به به، چه سعادتی، چه کندویی، چه بویی، چه عسلی، چه مزه یی، خوشبختی از این بالاتر نمی شود، چقدر مورچه ها بدبختند که جو و گندم جمع می کنند و هیچ وقت به کندوی عسل نمی آیند.»
مورچه قدری از اینجا و آنجا عسل را چشید و جلو رفت. تا اینکه دید ای دل غافل میان حوضچه عسل رسیده و دست و پایش به عسل چسبیده و دیگر نمی تواند از جایش حرکت کند.

هرچه برای نجات خود کوشش کرد نتیجه ای نداشت. آن وقت فریاد زد:«عجب گیری افتادم، بدبختی از این بدتر نمی شود، ای مردم، مرا نجات بدهید. اگر یک جوانمرد پیدا شود و مرا از این کندو بیرون ببرد دو عدد جو به او پاداش می دهم.»
مورچه بالدار که در راه بازگشت به خانه بود، ناگهان صدای مورچه را شنید و با عجله خودش را به کندوی بالای سنگ رساند و دید مورچه میان کندوی عسل گرفتار شده است. دلش به حال او سوخت و او را نجات داد و گفت: «نمی خواهم تو را سرزنش کنم اما هوسهای زیادی مایه گرفتاری است. این بار بختت بلند بود که من سر رسیدم ولی بعد از این مواظب باش پیش از گرفتاری نصیحت گوش کنی و از مگس کمک نگیری. مگس همدرد مورچه نیست و نمی تواند دوست خیرخواه او باشد.»


سالدارم = یعنی سن و سالی از من گذشته است
 
 
شنبه 5/11/1387 - 14:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته