• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 927
تعداد نظرات : 305
زمان آخرین مطلب : 3929روز قبل
بیماری ها

راهكارهایی برای تسلط بر اعصاب و افزایش اعتماد به‌نفس

 

 

 

 

 


بر اعصاب خود مسلط شوید، جنبه‌های منفی زندگی‌تان را كنار بگذارید و به اعتماد به‌نفس تازه برسید. اما عمیقاً‌ در باطن شما شك و تردیدی وجود دارد. احساسی كه موجب ناكام گذاشتن تصمیمات برای ایجاد تغییرات می‌شود. اما می‌تواند بدین‌گونه نباشد. اگر خیلی مایل هستید می‌توانید تغییر كنید؛ تنها چیزی كه به آن نیاز دارید علاقه و كمی راهنمایی و تشویق برای ایجاد انگیزه و حركت است.
تا حالا چند بار شده كه شما كتابی را از روی قفسه برداشته و خوانده‌اید؟ چگونه، حتی به بهای قیمت پشت جلد «این كتاب می‌تواند باعث تغییر مسلم در زندگی شما شود...!» امكان دارد یكی دوتا از این كتابها را خریده و خوانده باشید و شاید از آنها بهره‌ برده باشید.
هر چند، افراد بسیاری معتقدند كه اثرات مثبت این كتابها با انگیزه زودگذر است و پیام آن به زودی به فراموشی سپرده می‌شود.اما چرا باید این طور باشد؟ چرا، زمانی كه می‌خواهیم با جدیت تصمیمات تازه خود را دنبال كنیم و آن قدر مشتاق هستیم، باید مرتباً‌ شكست بخوریم؟
علت آن است كه ما آنچه را كه می‌خوانیم و یا می‌شنویم برای خود به كار نمی‌گیریم و باور نداریم كه این پیام مشخصاً‌ برای ما هم گفته شده، در نتیجه با تلاش نه چندان جدی و با بی‌میلی آنها را دنبال می‌كنیم.
از كجا شروع می‌كنید؟ خوب، اكنون كه این مطالب را می‌خوانید، مهمترین قدم اول را برداشته‌اید، حالا قبل از آن كه ادامه دهید چند لحظه‌ای مكث كنید و از خودتان بپرسید، آیا من از شرایطی كه در آن قرار گرفته‌ام، راضی هستم؟ آیا در زندگیم چیزی وجود دارد كه خواستار تغییر آن باشم؟
اگر پاسخ شما به سؤال اول «خیر» و سؤال دوم «بله» است پس ادامه این مطلب را بخوانید. هیچ وقت دیر نیست
تصمیمات جدید حتماً‌ نباید در اولین روز سال آغاز شود؛ هر روز تازه‌ای می‌تواند با تصمیمات جدیدی همراه باشد. خیلی از ما تمایل ذاتی داریم وقتی كه متوجه یك نقص و كمبود در خودمان می‌شویم یا فرصتی را از دست می‌دهیم، زود تصمیم می‌گیریم. اما اغلب در این برآوردها شتابزده عمل می‌كنیم زیرا هیچ‌وقت برای تغییر دیر نیست. بنابراین، پذیرای این اعتقاد باشید كه می‌توانید تغییر كنید و در مسیر تبدیل به شخصی شاداب و آرامتر همراه با زندگی بهتر، باشید.
اعتماد به‌نفس
چگونه می‌توانید چیزی به این اندازه پیچیده و مبهم را تعریف كنید؟ خوب، با چیره شدن بر اعصاب. «اعتقاد» می‌تواند به عنوان اعتقاد به‌نفس یا شاید درست‌تر آن، اعتماد به‌نفس تعریف شود. اعتماد به نفس چیزی نیست كه با آن متولد شده باشید مانند موی قهوه‌ای با چشمان آبی.
این حقیقت كه فاقد یا دارای اعتماد به‌نفس هستید، محصول شرایط فعلی در ذهن شما است . رسیدن به اعتمادبه‌نفس موفقیت بزرگی است اما، مسلماً اگر واقعاً‌ خواستار آن باشید، در شما وجود دارد.
چرا اصولاً‌ ما از اول با كمبود اعتماد به‌نفس روبه‌رو هستیم؟ چرا ما به توانایی خود در رسیدن به موفقیت شك و تردید داریم؟ برای بسیاری از ما از دست دادن ایمان به خود اغلب در رقابت و در زمانهای نامطلوب در محیط اطراف ما بوجود می‌آید، یعنی توسط ترس‌ها و نگرشهای منفی جوراجور احاطه می‌شویم، از جمله:
1 - ترس از عدم پذیرش
2 - ترس از شكست
3 - ترس از دیگران
4 - ترس از عدم توانایی در دستیابی موقعیت
5 - كمبود اعتماد به‌نفس
با ترسهای خود مقابله كنید
با نگاه كردن به فهرست فوق اغلب ما موافقیم كه آن احساسات همگی اساساً‌ نامعقول هستند، از این رو باید دانست كه اگر در برابر ترسهایتان ایستادگی كنید كه كاری كاملاً‌ عاقلانه است، می‌توانید بر آنها غلبه كنید. برای رسیدن به این مرحله، اولین كاری كه باید انجام دهید این است كه با چیزهایی كه از آن می‌ترسید روبه‌رو شوید.
به‌عنوان تمرین اول فهرستی از چیزهایی كه از آن ترس و وحشت دارید تهیه كنید، از تمامی چیزهایی كه موجب كمتر یا بیشتر شدن ترس می‌شود، چه فیزیكی باشد مثل عنكبوت، یا از نوع روانی باشد مثل صحبت كردن در جمع استفاده كنید و زمانی كه این كار را انجام دادید، فهرست را مرور كرده و جلوی هر كدام بنویسید چه شد كه دچار آن ترس به‌خصوص شدید.
حالا، فهرستتان را همراه با اعتراف در مورد ترسها و علت ترس از آنها به زبان خودتان، مشاهده كنید (شاید غیرمنطقی بودن آنها آشكار شود). در شرایطی هستید كه می‌توانید آنها را به عنوان عوامل منفی در زندگیتان كنار بگذارید.
ترسها را از ذهن خود بیرون كنید
- در اتاقی آرام راحت استراحت كنید، چه نشسته یا ایستاده‌، چشمانتان را ببندید و ذهن خود را مانند ضبط ویدئو تصور كنید.
- در برنامه ویدئویی ذهن شما، یكی‌یكی، روی نوارهای جداگانه ترسهای شما به تصویر كشیده می‌شوند.
- بعد از گذاشتن هر كدام از نوارها، آنها را عقب برده و از ذهن خود پاك كنید. سپس همان نوار را دوباره بگذارید و اگر اولین بار پاك نشده بود دوباره آن عمل را تكرار كرده تا نوار خالی شود.
شاید این برای شما غیرعادی به‌نظر برسد و تردید كنید، اما موقتاً‌ بی‌اعتقادی خود را كنار بگذارید. متوجه می‌شوید كه مطمئناً‌ یكی از مؤثرترین روشها، مقابله با عواملی است كه شما را ناراحت می‌كنند.
شاید علت‌های روانی نیز برای ترس و اضطراب شما وجود داشته باشد، مانند كسانی كه قربانیان حادثه تصادف بوده‌اند. این را «اختلالات استرسی بعد از تنش» می‌نامند. اگر احساس می‌كنید از این موقعیت رنج می‌برید باید با پزشك مشورت كنید.
استراحت
چند دقیقه‌ای قدم زدن در روز برای آرامش می‌تواند تغییر بسزایی روی فرد برای جلوگیری از استرس و اضطراب داشته باشد. یك فعالیت ساده وجود دارد كه می‌تواند هنگام استرس در دادن آرامش به شما كمك كند.
- محلی آرام پیدا كنید كه به شما تمركز اعصاب دهد.
- از پای خود شروع كرده و هر لحظه توجه خود را روی قسمت‌های مختلف بدن خود متمركز كنید. عضلات را كشیده، چند ثانیه نگه دارید سپس رها كنید.
- همان‌طور كه عضلات خود را استراحت می‌دهید، در ذهن خود تجسم كنید كه فشار عصبی از شما خارج می‌شود. بدنتان را از روی انگشتان پا تا ماهیچه ساق پا، ران، باسن، شكم، شانه، گردن، آرنج و دستهایتان بلند كنید.
- این عمل را با شل كردن ماهیچه‌های اطراف دهان و چشمهایتان تكمیل كنید.
استراحت مهارتی است كه برای مؤثر واقع شدن نیازمند تمرین مداوم است. اگر آن را جدی بگیرید سرانجام ناخودآگاه در زمانهای استرس متوجه واكنش این استراحت خواهید شد. بنابراین سعی كنید و چند دقیقه‌ای را در روز به آن اختصاص دهید؛ با این عمل وقتتان را هدر نداده‌اید.
مشكلات خود را از ریشه حل كنید
از بین بردن ترس‌های موجود یعنی سخت‌ترین نیمه مبارزه را پیروز شدن.
به هر حال زمانی می‌توانید در این نبرد برنده بیرون بیایید كه اطمینان داشته باشید می‌توانید در برابر مشكلات احتمالی یا در حال وقوع آینده ایستادگی كنید.پس بیایید ببینیم چگونه می‌توانیم این مشكلات را از ریشه برطرف كنیم.
مشكلات خود را مشخص كنید
شاید از بعضی چیزها كه در مورد آنها ناراحت می‌شوید، متوجه شده باشید كه نیاز دارید اقدامی انجام دهید، مثلاً‌ نسبت به چیزهای اطرافتان كمتر حساس باشید یا شاید یك زندگی سالمتر را در پیش بگیرید. با این وجود، خیلی از خودداوری‌ها درونی هستند (مثلاً‌ دریافت شده ولی الزاماً‌ براساس واقعیت نبوده)، همچون احساسات منفی راجع به ظاهر افراد، و اینها اغلب می‌تواند با برداشتن قدمهای مثبت كنار گذاشته شوند. با تغییر نگرش خود به كل جهان می‌توانید این كار را انجام دهید، به بیان ساده‌تر، الزاماً‌ باید كنترل زندگیتان را در دست بگیرید.
كنترل را در اختیار بگیرید
برای در دست گرفتن كنترل نیازمندیم كه ذهنمان را به بیرون گسترش دهیم. خیلی مواقع ذهن انسان می‌تواند مانع رشد احساسات و عواطف‌مان شود؛ شاید شما هم به این حقیقت دست یافته‌اید اما برای انجام هر كاری در مورد آن ناتوان بوده‌اید. بنابراین، چگونه می‌توانیم از این سه بگریزیم؟ چگونه عواطف خود را نشان دهیم؟
تنها در صورتی می‌توانیم از شناسایی تمایل خود رهایی پیدا كنیم كه مرتب فكرمان را به خود متمركز كنیم، درست مثل این كه شخصاً‌ در معرض دید دیگران قرار گرفته‌ بوده‌ایم.
اگر راجع به آن فكر كنیم، می‌بینیم كه به نظر دیگران راجع به خود خیلی اهمیت می‌دهیم. تمایل داریم كه بپنداریم كه هر كاری كه انجام می‌دهیم یا می‌گوییم، زیر ذره‌بین است، در حالی كه دیگران آن قدر مشغول زندگی روزمره خود هستند كه نمی‌رسند در كارهای ما دخالت كند.
ذهن خود را آسوده كنید
دیگر پیامدهای جانبی نشانه‌های مانع آن است كه بیش از آن كه ذهن را آسوده كند آن را مشغول می‌كند. این موجب می‌شود كه قسمت‌های خالی ذهن ما با بسیاری از مشكلات بی‌اهمیتی انباشته شود كه ما رغبتی نداریم با آن روبه‌رو شویم. نتیجه آن است كه آن مسائل ناراحت‌كننده و بی‌اهمیت كه در ضمیر نیمه‌هوشیار ما جمع شده به پیامهای بی‌جوابی می‌ماند كه در محل نامه‌های رسیده تلنبار شده است.
همه می‌دانیم زمانی كه كارهای عقب‌‌افتاده وجود داشته باشد كه باید به آنها رسیدگی كرد چقدر رنج‌آور است؛ هر چه بیشتر آنها را رها می‌كنیم كمتر مایلیم كه خودمان را با آن درگیر كنیم.
بنابراین، اگر می‌توانید یكی یا بیشتر از این خصوصیات را در خود شناسایی كنید متوجه می‌شوید كه زمانی بهتر از الان نیست كه شروع كنید و با آنها روبه‌رو شوید.
به كمك خودتان بیایید
برای ایجاد تغییر در خودتان جدی باشید، فقط خودتان می‌توانید مسئول مؤثر و واقع شدن این تغییر باشید. باید بپذیرید زمانی كه به خط آخر می‌رسید هیچ‌كس نمی‌تواند برای یاری كردن مفید واقع شود.
«اعصاب» بخش طبیعی از ساختار شیمیایی ما است، آنها یكی از بسیاری احساسات و عواطفی هستند كه نشان می‌دهند زندگی می‌كنیم و موجودات زنده‌ای هستیم.
هیچ زمانی بهتر از الان نیست v به طور خلاصه، اگر نمی‌توانید قبول كنید كه كمتر از آن چیزی كه می‌توانید باشید هستید و احساس می‌كنید كه قادرید از زندگی بهتر استفاده كنید، پس الان عمل كنید. v در ابتدای این راهنما نوشتیم كه چقدر از برنامه‌های خودیاری نتوانسته‌اند موفق شوند زیرا قادر نبوده‌‌‌اند در خواننده نفوذ كنند و آنها را از آن بی‌تفاوتی در بیاورند.
اما الان، بی‌تفاوتی را از خود دور كنید. در ذهن داشته باشید كه هیچ وقت برای تغییر كردن دیر نیست. هر روز، فرصتی برای آغازی تازه است. هر روز كه از خواب بیدار می‌شوید فرصت دست شماست و خیلی هم مشكل نیست. سه كلمه این عمل را خلاصه می‌كند:
- انگیزه
- اعتقاد
- عمل

پنج شنبه 24/11/1387 - 9:3
محبت و عاطفه
ارسال این روزا برامون پر بود از عطر شکلات و کادوو عروسک اما امسال نمیدونم ولنتاین رو با کی جشن میگیری

.

.

.

هر جا و با هر کسی باشی دوستت دارم ولنتایت مبارک

--------------




0000000000000000000 000000000000
0000000000000000000 000000000000
0000000777770000000 777770000000
0000077777777700077 777777700000
0000777777777770777 777777770000
0000777777777777777 777777770000
7777770000
ولنتاین مبارک???????????


چهارشنبه 23/11/1387 - 18:45
محبت و عاطفه
دل آدمها مثل یه جزیره ی دور افتاده میمونه
اینکه کی واسه اولین بار پا به جزیره میزاره
مهم نیست ، مهم اون کسی که هیچ وقت
جزیره رو
ترک نمیکنه!!!
 
سه شنبه 22/11/1387 - 22:14
محبت و عاطفه

اگه دیدی دنیا برات مفهومی نداره تحمل کن
شاید خودت دنیای کسی باشی!!!
سه شنبه 22/11/1387 - 22:14
محبت و عاطفه
دنیا <------
---------> تو
اگه گفتی این بعنی چی؟
یعنی تمام
دنیا یک طرف، تو یک طرف
 
سه شنبه 22/11/1387 - 22:13
محبت و عاطفه
محبت تنها هدیه ای است که احتیاج به بسته بندی ندارد
سه شنبه 22/11/1387 - 22:12
محبت و عاطفه

یکی بود یکی نبود / زیر این سقف کبود /یه غریب آشنا /دل و جونمو ربود / اینجوری نگام نکن /گل یاس مهربون /اون غریبه خودتی همیشه با من بمون
سه شنبه 22/11/1387 - 22:12
محبت و عاطفه

دوست عزیز نگاهی به طبیعت می اندازم و چیزی که قابل ستایش تو باشد نمیابم پس ناچار به قلبم رجوع میکنم و آن را با خنجر محبت میشکافم و قطره خونی را به عنوان سلام تقدیمت می نمایم امیدوارم که پذیرا باشی

سه شنبه 22/11/1387 - 22:11
ادبی هنری


الهی عارف ترا بنور میداند از شعاع وجود عبارت نمی تواند موحد ترا بنور قرب می شناسد و در آتش مهر میسوزد از نار باز نمی پردازد ـ

خـــــداوندا یافت ترا دریافت می جوید از غرقی در حیــــــرت طلب از یافت بــاز نمیـــــداند ـ

الهی نشان این کار مارا بی جهان کرد تا از تن نشان ما را هم نهان کرد ـ در دیده وری تورهی را بی جان کرد مهر تو سود کرد و دو گیتی زیان کرد ـ

الهی دانی بچه شادم بآنکه نه به خویشتن بتو افتادم تو خواستی نه من خواستم ـ دوست بر بالین دیدم چون از خواب برخاستم ـ

الهی آن روز کجا یابم که تو مرا بودی و من نبودم تا باز بآن روز رسم میان آتش و دودم ـ اگـــر بدو گیتی آنروز یابم من برسودم ـ ور بود تو خود را یابم به نبود تو خشنودم ـ

خــدایا نه شناخت ترا توان نه ثناء ترا زبان نه دریای حلال و کبریا ترا کران ـ پس تر مدح و ثنا چون توان ـ ترا که داند که ترا تو دانی تو ـ ترا نداد کس ترا تو دانی بس ـ



الهی اگر در کمین سر تو بما عنایت نیست سر انجام قصه ما جـــز حسرت نیست ـ ای حجت را یاد و انس را یادگار خود حاضری ما را جستن چه بکار؟

الهی هر کس را امیدی و امیـــد رهی دیدار رهی را بی دیدار نه بمزد حاجت است نه با بهشت کار مرا تا باشد این درد نهــــانی ترا جویم که درمانم تو دانی ـ

الهی او که ترا بصنایع شناخت بر سبب موقوف است ـ و او که ترا به صفات شناخت در خبر محبوس است ـ او که به اشارت شناخت صحبت را مطلوبست ـ او که ربوده اوست از خود معصوم است ـ

الهی موجود عارفانی ـ آرزوی دل مشتاقانی ـ مذکور زبان مداحانی ـ چونت نخواهم که نیوشنده آواز داعیانی ـ چونت نستایم که شاد کننده دل بندگانی ـ چونت ندانم که زین جهانی ـ چونت دوست دارم که عیش جانی ؟

الهی الهی یافته میجویم با دیده ور میگویم که دارم ؟ چه جویم؟ که می بینم ؟ چه گویم شفته این جستجویم گرفتار این گفتگویم ـ

کریما این سسوز ما امروز در آمیز است نه طاقت بسر بردن و نه جای گریز است ـ سر وقت عارف تیغی تیز است نه جای آرام و نه روی پرهیز است ـ

لطیفا این منزل ما چرا چنین دور است هراهان برگشتند که این کار غرور است ـ گر منزل ما سرور است این انتظار سور است و گر جز منتظر مصیبت زده است معذور است ـ


 



الهی ای دهنده عطا و پوشینده جفا نه پیدا که پسند کو؟ او پسندیده چراینده بناها به قضا پس کوی که چرا؟

الهی کار پیش از آدم و حواست و عطا پیش از خوف و رحاست اما آدمی به سبب دیدن مبتلاست ـ خاصه او آنکس است که از سبب دیدن رهاست اگر اسیاء احوال است قطب مشیت بجاست ـ

الهی عنایت کوه است و فضل تو دریاست کوه کی فرسود و دریا کی کاست عنایت تو کی جست و فضل تو کی واخواست؟ پس شادی یکی است که دوست یکتاست ـ

الهی نه دیدار ترا بهاست و نه رهی را صحبت سزاست و نه از مقصود ذره یی در جان پیداست ـ پس این درد و سوز در جهان چراست پیداست که بلا را در جهان چند جاست ـ این همه سهم است اگر روزی باین خار خرماست ـ
الهی از کرم همین چشم داریم و از لطف تو همین گوش داریم بیامرز ما را که بس آلوده ایم بکرد خویش بس درمانده ایم بوقت خویش بس مغروریم به پندار خویش بس محبوبیم در سزای خویش دست گیر ما را به فضل خویش باز خوان ما را بکرم خویش ـ بارده ما را به احسان خویش ـ

الهی چه سوز است این که از بیم فوت تو در جان ما در عالم کسی نیست که ببخشاید بروز زمان ما ـ

عزیز تو گیتی چند نهان شوی و چند پیدا دلم حیران گشت و جان شیدا تا کی این استتار و تجلی آخر کی بود آن تجـــــــلی جاودانی ـ

الهی جلا عزت تو جای اشارت نگذاشت محو و اثبات تو راه اضافت بر داشت تا گم گشت هر چه رهی در دست داشت ـ

الهی آب عنایت تو به سنگ رسید سنگ بارگرفت سنگ درخت رویایند درخت میوه بار گرفت درختی که بارش همه شادی طعمش همه انس بویش همه آزادی ـ درختی که بیخ آن در زمین وفا شاخ آن بر هوا ـ رضا میوه آن معــرفت و صفا ـ حاصل آن دیدار و لقا

الهی به چه شادم؟ به آنکه نه بخویشتن بتو افتادم

الهی تــــــو خواستی نـــه من خــواستم ـ

الهی این چه بتر روزیست؟ ترسم که مرا از تو جز حسرت نه روزیست ـ

الهی میلرزم از آنکه نه ارزم چه سازم جز از آنکه می سوزم تا از این افتادگی بر خیزم ـ

الهی از بخت خود چون پرهیزم و از بودنی کجا گریزم؟ و نا چاره را چه آمیزم و در هامون کجا گریزم ـ

الهی ار تو فضل کنی از دیگران چه داد و چه بیداد ور تو عدل کنی پس فضل دیگران چون باد ـ

الهی گفت تو راحت دل است و دیدار تو زندگانی جان زبان بیاد تو ناز دو دل به مهر و جان بعیان ـ

الهی بهر صفت که هستم بر خواست تو موقوفــم ـ بهر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم تا جان دارم رخت از ین کوی بر ندارم او که تو آن اویی بهشت او را بنده است او که تو در زندگانی اویی جاوی زنده است ـ

الهـــی آنچــه من از تو دیدم دوگیتی بیاراید عجب اینست که جان من از بیم داد تو دمی نیاساید ـ

الهی چند نهان باشی؟ و چند پیدا؟ که دلم حیران گشت و جان شیدا؟ تاکی این استتار و تجلی ؟ کی بود آن تجلی جاودانی ـ

الهی دانش و کوشش محنت آدمیت و بهره هر یکی از توبه سزا کرا و از لیست ـ

الهی آمدم با دو دست تهی ـ بسوختم بر امید روز بهی ـ چه بود اگر از فضل خود براین خسته دلم مرهم نهی؟

الهی تو دوستان خود را به لطف پیدا گشتی تا قومـــی را به شراب انس متان کردی قومی را بدریای دهشت غرق کردی ـ

الهی تو آنی که نو تجلی بر دل های دوستان تابان کردی چشمه های مهـــر در سرهای ایشان روان کردی و آن دلها را آئینــه خود محل صفا کردی تو در آن پیدا و به پیدائــی خـــود در آن دو گیتی نا پیدا کردی ـ

الهی هر چه نشان شمردم پرده بود و هــر چه می مایه دانستم بیهوده بود ـ

الهی این پردهء من از من بدار و عیب هستی من از من وا دار و مرا در دست کوشش بمن گذار

الهی کرد ما در میار و زیان ما از ما وا دار ای کردگار نیکو کار آنچه بی ما ساختی بی ما راست دار و آنچـــه تو برتادی بما مسپار ـ

الهی همه دوستان میان دو تن باشد ـ سه دیگر نگنجد درین دوستی همه تویی من در نگنجم گر این کار سراز منست مرا بدین کار نا کاردر سزار تو است همه توئی من فضول را بدعوی چه کار؟



الهی از کجا باز یابم من آنروز که تو مرا بودی و من نبودم تا باز بدان روز رسم میان آتش و دودم اگر بدو گیتی آن روز من یابم پر سودم در بود خود را دریابم به نبود خود خشنودم ـ

الهی ای داننــــد ه هر چیز و سازنده هر کار و دارنه هر کس نه کس را با تو بنازی و نه کس را از تو بی نیازی کار به حکمت می اندازی و به لطف می سازی نه بیداد است و نه بازی ـ

الهی نه به چرائی کار تو بنده را علم و نه بر تو کس را حکم سزا ها تو ساختی و نوا ها تو ساختی و نه از کسی به تو نه از تو به کس همه از تو بتو همه توئی و بس ـ

الهی ترا آنکس ببیند که ترا در ازل دید که دو گیتی او را ناپدید و ترا او دید که نادیده پسند ید ـ

الهی بر هزاران عقبه بگذارنیدی و یکی ماند دل من خجل ماند از بس که ترا خواند ـ

الهی به هزاران آب شبستی تا آشنا کردی با دوستی و یک ماند آن که مرا از من بشوی تا از پس خود بر خیزم و تو مانی ـ

الهی هر گز بینما روزی بی محنت خویش؟ تا چشم باز کنم و خود را نبینم در پیش ـ

الهی نصیب این بیچاره ازین کار همه درد است مبارک باد که مرا ازین درد سخت در خورد است بیچاره آنکس که ازین درد فرد است حقا که هر که بدین درد ننازد نا جوانمرد است ـ

الهی همه عالم تر می خواهنـــد کار آن دارد که تا تو کراخواهی بناز کسی تو او را خواهی که اگر بر گردد تو او را در راهی ـ

الهی تو ما را ضعیف خواندی از ضعیف چه آید جز خطا و ما را جاهل خواندی و از جاهل چه آید جز جفا و تو خداوندی کریم و لطیف چه سزد جز از کرم و وفبخشیدن عطا ـ

الهی یادت چون کنـــم که من خود همه یادم من خرمن نشان خویش فراباد نهــادم ـ

الهی وقت را بدرد می نازم و زیادتی را می سازم به امید آنکه چون درین درد بگدازم درد و راحت هر دو بر اندازم ـ

الهی تو مومنان را پناهی قاصدلن را بر سر راهی عزیز کسی که تو او را خواهی اگر بگریزد او را در راهی طوبی آنکس را که تو او رایی آیا که تا از ما خو کرایی ـ

الهی تو خواستی نه من خواستم دوست بر بالین دیدم چو از خواب بر خواستم ـ

الهی دانی بچه شادم ؟ به آنکه نه بخویشتن بتو افتادم ـ

الهی هر چند که ما گنهکاریم تو غفاری هر چند که ما زشتکاریم تو ستاری ـ

ملکا گنج فضل تو داری بی نظیر و بی یاری سزد که جفا های ما درگذاری ـ

الهی این تیغ است که چنین تیز است ـ نه جای آرام و نه روی پرهیز است ـ

الهی یافت جستن زندگانیست و جوینده نا یافتن زندانیست و چندان که میان آن و این معانیست یگانگی ترا نشانیست و هر چه نه بتو باقیست فانیست

سه شنبه 22/11/1387 - 22:10
شعر و قطعات ادبی

         رهگذار عمر سیری در دیاری روشن و تاریک
          رهگذار  عمر راهی  بر فضایی دور  یا نزدیک



     کس  نمی داند  کدامین روز می‌آید
     کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد



           چیست این افسانه هستی خدایا چیست
           پس  چرا  آگاهی  از این  قصه مارا نیست



     کس نمی‌داند کدامین روز می‌آید
   کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد
     کس نمی‌داند کدامین روز می‌آید
   کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد



              صحبت از مهر و محبت چیست
              جای آن در قلب ما خالی است
          روزی انسان بَرده عشق و محبت بود
          جز  ره  مهر  و وفا   راهی  نمی‌پیمود



    کس  نمی داند کدامین  روز می‌آید
    کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد


    کس  نمی‌داند  کدامین روز می‌آید
    کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد



             چیست این افسانه هستی خدایا چیست
             پس  چرا  آگاهی  از  این  قصه مارا نیست



     کس  نمی داند کدامین  روز می‌آید
     کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد


      کس نمی‌داند کدامین روز می‌آید
     کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد


      کس نمی‌داند کدامین روز می‌آید
     کس نمی‌داند کدامین روز می‌میرد

دوشنبه 21/11/1387 - 11:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته