• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1481
تعداد نظرات : 1410
زمان آخرین مطلب : 4102روز قبل
شعر و قطعات ادبی

هر کی دلتنگ تو شد چشماشو دریا می کنه  

          

دستاشو بالا می گیره،عقده هاشو وام می کنه 

        

می گه یا ضامن آهو به فدای حرمت

      

قلب ما رو هم طلا کن آقاجون از کرمت 

           

 به خدا چیزی نمی شه آقا! جون مادرت 

         

دست ما رو هم بگیر ببر به سوی مشهدت 

     

خادم کوی رضا خادم ارض کبریاست

جایزه زائر آقا برات کربوبلاست 

          

هر کی کربلا می خواد میاد به مشهدالرضا  

     

 ضامنش می شه آقا می برتش کربوبلا

 
چهارشنبه 28/7/1389 - 21:20
مهدویت

مثل هر جمعه با یک بغل پرونده از اتاق آقا زد بیرون .

هنوز قدم از قدم برنداشته با کنجکاوی پرسیدم

« این هفته پرونده ها چه طور بود؟»

 یک نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت و در حالی که با سر به اتاق اشاره می کرد،

 آرام گفت

 « صدای گریه آقا رو نمی شنوی؟»
سه شنبه 27/7/1389 - 23:16
داستان و حکایت

روزی دروغ به حقیقت گفت:

میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم؟

 حقیقت پذیرفت و فریب خورد...

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند، وقتی به ساحل رسیدند،

حقیقت ،

لباسهایش را درآورد و تنی به آب زد.

 دروغ حیله کرد و لباسهای او را پوشید و رفت .

 از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است ،

اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.
سه شنبه 27/7/1389 - 23:14
اهل بیت

ای ضامن آهوان غریب!

ای همدم جانها ! ای صیاد آهوی دلهای رمیده ! می آیی و نفس ها سبز می شوند ،

سینه ها می رویند و پژواک تپش قلب ها ،از هزار توی غنچه لبخند، شنیده می شود.

می آیی و از نیل عشق تا فرات جنون و از آنجا تا جلگه ی طوس،

رودی از زلال اشک می گشایی و بر جان ها ، حکمرانی می نمایی .

به انگشت اجابت، بغض نیاز را شکوفا می کنی و با اشاره ای ،

 هزاران دل شوریده و نیازمند را حاجت روا می سازی ،

آهوان رمیده دل را که از تازیانه ی قهقهه ی پاییز به سویت گریزانند ،

سامان می دهی و سرشار از ناز ، لبریز از نیازمان می کنی ،

ای آفتاب طوس! همه ی چشم های دنیا ، تارو پود فرش راهت !

دوشنبه 26/7/1389 - 13:13
خانواده

صبح زود ،

 همین که از خانه بیرون زد گفت

 « مسابقه می دیم!»

 و قبل از این که نظر او را بشنود،

ادامه داد

« از الان تا شب»

چشمش به زن جوانی افتاد که از سر کوچه می آمد؛

سریع نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت:

 فعلا یک- هیچ به نفع من!
دوشنبه 26/7/1389 - 13:3
طنز و سرگرمی

در روز ، بارها مقابل آینه می ایستاد ؛ خیلی ریز و دقیق در چهره اش خیره می شد ؛ تمام ریزه کاری های صورتش را مو به مو می شکافت ؛ تا آن جا که می توانست ، برای برطرف کردن عیب ها و زشتی های صورتش تلاش می کرد .

 برای بهتر شدن پوستش پیش متخصص می رفت ؛ سروقت ، کرم ها و پماد ها را استفاده می کرد و...    

 این بار ، به چشمان خود خیره شد و به فکر فرو رفت و با خود زمزمه کرد :

 زیبایی رفتار و باطنت چه ؟ 

 با وجود این همه عیب ، کدام یک از عیوب درونی و اخلاقیت را برطرف کرده ای ؟

 تا به حال ، پیش چند متخصص ، برای از بین بردن جوش ها و لک های روحت رفته ای ؟

برای زیباتر کردن اخلاقت ، روزی چند بار روبه روی آینه وجدانت ایستاده ای ؟

 خیلی دوست داشت ، همان اندازه که به ظاهرش اهمیت می داد ، به فکر باطنش هم باشد !

می دانست هر چه زیباتر شود ، برای زیباترین ها دوست داشتنی تر خواهد شد !

 
شنبه 24/7/1389 - 14:2
داستان و حکایت

گویند :

 صاحبدلی برای اقامه نماز به مسجدی رفت .

نمازگزاران همه او را می شناختند ؛ از او خواستند که به منبر رود و پند گوید ، پذیرفت .

نماز جماعت تمام شد .

چشم ها همه به سوی او بود .

مرد صاحبدل برخاست و بر پله نخست منبر نشست .

 بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود .

 آن گاه  خطاب به جماعت گفت :« مردم ! هر کس از شما که می داند ، امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد

 کسی بر نخاست .

 گفت : « حالا هر کس از شما که خود را برای مرگ آماده کرده است ، بر خیزد

 باز کسی برنخاست .

 گفت : « شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید

 از تذکره الاولیا

 

شنبه 24/7/1389 - 13:57
طنز و سرگرمی

روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند... جواب داد:

اگر زن یا مرد دارای (اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک = 1  

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 10

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 100

اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم = 1000                       

ولی اگر زمانی عدد یک (اخلاق) رفت، چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست

پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت!

 

نتیجه : اگر اخلاق نباشد، انسان خدای ثروت و اصل و نسب و زیبایی هم باشد هیچ نیست!!!

جمعه 23/7/1389 - 5:44
مهدویت
ای غایب از نظر به خدا میسپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محراب ابرویت بنما تا سحرگهی

دست دعا برآرم و در گردن آرمت

گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی

صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب

بیمار بازپرس که در انتظارمت

صد جوی آب بسته​ام از دیده بر کنار

بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد

منت پذیر غمزه خنجر گذارمت

می​گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل

در پای دم به دم گهر از دیده بارمت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست

فی الجمله می​کنی و فرو می​گذارمت

جمعه 23/7/1389 - 5:40
مهدویت

مولای من! نمی دانم که در کدامین سرزمین قدم می زنی و کدامین باد گیسوانت را شانه می زند!؟

کدام سنگریزه ،در زیر قدم هایت هلهله می کند؟

در کجای عالم،به طلوع و غروب گیتی نگاه می کنی؟

کدامین گوش، نجوایت را می شنود؟

ولی،مولا! خوب می دانم که دلتنگ توام؛ دلتنگ دست های مهربانت که روزی برای همگان نور خواهی آورد؛ برای این چشمان بی فروغ!

سه شنبه 20/7/1389 - 17:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته