باور کن شمع تویم
نه شمع دیگران
باور کن دلم برای توست
نه برای دیگران
باور کن تپش قلبم برای توست
نه دیگران
باور کن همه وجودم از توست
همه هستی و بود و نبودم از توست
باور کن
قصه شاد زندگیمو با رفتنت تلخ کردی
رویای شیرینمو با رفتنت تلخ کردی
....................... تلخ کردی
ای کاش ﺁشنائیها نبود
تا به دنبالش جدائیها نبود
ﺁشناییها و جدائیها
یه شب سرد زمستون
اومدی به خواب من
گرمی خیالی دادی
به دل بی تاب من
برق خورشید نگاهت
توی خواب من نشست
انگاری مهتاب چشمات
ظلمت منو شکست
وقتیکه از خواب پریدم
تو نبودی در کنارم
مث روزای گذشته
باز برات چشم انتظارم
کی باید جز تو بخونه
غم عشقو از نگاهم
آخه من به شوق دیدار
لحظه لحظه چشم براهم
کاشکی این پنجره خواب
همیشه بسته بمونه
تا دلم تو خواب و رویا
تو رو از خودش ندونه
شاعر:داوود بصیری
زدی آتیش به دلم اما بازم دوست دارم
اگه از جاده بیای پا تو رو چشمام میذارم
اگه باز یه بار دیگه بهم بگی دوست دارم
عکستو بجای ماه تو دل شبهام میذارم
این لبای عاشقم بی تو صدایی نداره
این چشای دربدر ببین فقط ترو داره
غروبا که آسمون دلش می گیره بیش و کم
من میخوام داد بزنم بهت بگم عاشقتم
من میخوام داد بزنم که تو فقط مال منی
باید از جاده بیای و این طلسم و بشکنی
حالا یه روز میای که خیلی دیره
دل عاشق من تو غصه گیره
میخوام بدونی باشی و نباشی
کسی جا تو تو این دل نمی گیره
اسیرتم می دونم
گرفتارتم می دونم
عاشقتم می دونم
ولی ...
تو هم می دونی؟
تو هم می تونی؟
دلم برای دوست داشتنات
دلم برای همدردیات
دلم برای غصه خوردنات
دلم برای شادیات
خیلی تنگ شده
خیلی می خواستم یکبار فقط یکبار دیگه ببینمت
تا دلم برای یک لحظه روی شادی رو بازم ببینه
ای کاش با رفتنت منم می بردی...
بزرگترین کابوسم اینکه تو رو دیگه نبینم
دل سوخته رو
قلب شکسته رو
احساس بی احساس رو
چطوری می خوای با برگشتنت دوباره اسیر خودت کنی؟
آتیش گرفتم با رفتنت
غوغا شد در دلم با رفتنت
مردم با رفتنت
اگه پشیمون شدی دیگه برنگرد
دیگه کسی منتظرت نیست
رفتی و تنهام گذاشتی
رفتی و قلبمو بردی
رفتی و دلمو بردی
رفتی و جونمو بردی
رفتی و روحمو بردی
رفتی تنهای تنها
بی یار و بی کس و تنها
اگه با من بودی ، هیچ وقت تنهای تنها نبودی
حالا تو موندی تک و تنها، تنهای تنهای تنها...