من آن خنجر به پهلویم ُ که دردم را نمی گویم
به زیر ضربه های غم نیفتد خم به ابرویم
مرا اینگونه گر خواهی ُ دلت را آشنایم کن
من آن نشکستنی هستم ُ بیا و امتحانم کن
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شــدم آن عــاشــق دیــوانــه کــه بــودم
در نهان خانه ی جسمم گل یاد تو درخشید
عطر صد خاطره خندید بوی صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی باز از آن کوچه گذشتیم
پـر گشـودیـم و در آن خلـوت دلخواسته گشتیم
لحظــه ای بــر لــب آن جــوی نشستیــم
کوه و صحرا و شب و سنگ همه دلداده به آواز شباهنگ
آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام
گــوشــه ی مــاه فــرو ریختــه در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
یادم آید که به من گفتی که از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آئینــه ی عشــق گــذران اســت
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
به تو گفتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشست
تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم نپریدم
بار دیگر به تو گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تـا بـه دام تـو افتـم همـه جـا گشتـم و گشتـم
حــذر از عشــق نــدانــم نتــوانــم
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستـــــم نـــــرمیـــــدم
در شب و تنهایی و غم
آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بـی تـو امـا بـه چـه حـالـی مـن از آن کـوچـه گـذشتـم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
فاصله ها
در شب فاصله ها ، خاطره مهمان من است
ياد تو روشني كلبه ي ويران من است
بغض ياران بشكسته است كنون در دل ابر
باغ جان منتظر بارش باران من است
گر به دادم نرسد ماه دل افروز خيال
حجم شب سايه فكن بر دل بيمار من است
رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را مزن
ابتداي يك پريشاني است حرفش را مزن
گفته بودي چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهايم بي تو باراني است حرفش را مزن
آرزو داري ديگر بر نگردم پيش تو
راهمان با اينكه طولاني است حرفش را مزن
دوست داري بشكني قلب پريشان مرا
دل شكستن كار آساني است حرفش را مزن
خورده بودي سوگند روزي عهد مارا بشكني
اين شكستن نامسلماني است حرفش را مزن