• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 55
زمان آخرین مطلب : 4529روز قبل
عقاید و احکام

۱- پیامبر خدا برای مردم سخن می گوید و به نکته ای بسیار مهم اشاره می کند. می دانید علت هلاکت اقوام و ملل چیست؟ تبعیض و نابرابری باعث هلاکت اقوام می شود، اما در امت من نباید این عمل رواج یابد. آن حضرت می فرماید: «ای مردم! همانا به هلاکت رسانید پیشینیان شما را تبعیض در رفتارشان که اگر فردی سرشناس دزدی می کرد او را مجازات نمی کردند و اگر ضعیفی دزدی می کرد او را مجازات می کردند. به خدا قسم اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند حتما او را مجازات خواهم کرد»(صحیح مسلم، ج۱۱، ص۱۸۶، به نقل از آیت الله منتظری، اسلام دین فطرت، ص۶۱۹).

 

۲- روز عید قربان است و علی(ع) دختر دلبند خود را ملاقات می کند. اما بناگاه چهره علی متغیر می شود. آن حضرت می فرماید: این گردنبند گرانبها را از کجا آورده ای؟ دختر پاسخ می دهد: آن را از خزانه دار بیت المال، علی ابن رافع، به مدت سه روز عاریه گرفته ام تا پس از ایام عید آن را به خزانه بازگردانم. ضمنا شرط کرده ام که در صورت ناپدید شدن یا معیوب شدن آن خسارت را بپردازم. می خواستم در ایام عید خود را با آن زینت دهم.

 

علی(ع) خزانه دار را احضار می کند و به او می فرماید: ای پسر رافع! آیا به مسلمانان خیانت می کنی؟!

 

خزانه دار عرض می کند: پناه می برم به خدا از اینکه به مسلمانان خیانت کنم.

 

حضرت می فرماید: پس چگونه گردنبندی را که در بیت المال مسلمانان بوده بدون اجازه من و مسلمانان به دخترم دادی؟

 

خزانه دار عرض می کند: ای امیر مومنان! او دختر شماست و از من خواست که گردنبند را به صورت عاریه و تنها برای ایام عید بدهم و او هم ضمانت کرد که پس از سه روز صحیح و سالم بازگرداند.

 

امام فرمود: همین امروز باید آن را پس گرفته به جای خود بازگردانی و اگر این عمل را تکرار کنی به سختی مجازات خواهی شد. اگر دختر من این گردنبند را به صورت عاریه تضمین شده نمی گرفت، نخستین زن از خاندان بنی هاشم بود که دست او را به عنوان دزد می بریدم.

 

دختر رو به پدر کرده عرض می کند: ای امیر مومنان! من دختر شما و پاره تن شما هستم.چه کسی شایسته تر از من به استفاده این گردنبند است؟

 

حضرت فرمود: دخترم! انسان نباید به واسطه خواسته های نفس و خواهش های دل، پای از دایره حق بیرون بگذارد. آیا همه زنان مهاجر که با تو یکسانند، در این عید به مانند چنین گردنبندی خود را زینت داده اند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنان قرار گرفته و از ایشان کم تر نباشی؟ (بحار الانوار، ج۴۰، ص۳۳۷؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج۲، ص۱۰۸).

 

۳- عقیل برادر علی(ع)، که از نعمت بینایی محروم است و عیال وار است، از شدت فقر رنج می برد و کودکان گرسنه اش او را بی تاب کرده است. او نزد برادر که خلیفه مسلمانان است و بیت المال در دست اوست می رود و از او می خواهد که از بیت المال به او کمک کند. علی(ع) بی اعتنایی می کند و عقیل مکرر نزد برادر می آید و درخواست خود را تکرار می کند. او از سکوت برادر برداشت می کند که او نرم شده است. پس با کودکان خود نزد علی(ع) می رود و از او کمکی از بیت المال در خواست می کند. علی به صورت کودکان خردسال برادر نگاه می کند و می بیند رنگ صورت آنان چنان تغییر کرده که گویی با نیل رنگ شده اند. عقیل اصرار می کند که برادرش تنها یک پیمانه از گندم بیت المال را به او بدهد.

 

علی(ع) می بیند که برادر دست بر نمی دارد. پس تکه آهنی را در آتش سرخ کرده، به دست برادر نزدیک می کند. فریاد عقیل بلند می شود که ای برادر من از تو قدری گندم خواستم تا کودکانم را سیر کنم و تو به جای آن آتش در دست من می گذاری!

 

علی(ع) می فرماید: ای عقیل! گریه کنندگان برایت گریه کنند! آیا تو از تکه آهنی که انسانی آن را برای بازی گرم کرده ناله و فریادت بلند می شود و مرا به آتشی دعوت می کنی که خشم خدا آن را بر افروخته است؟ تو از اندکی اذیت می نالی و من از آتش سوزان ننالم!(نهج البلاغه/خ۲۲۴).

 

۴- پس از اینکه امام علی(ع) با هجوم مردم بر او خلافت را می پذیرد به مسجد رفته و بر فراز منبر برنامه خود را که عبارت است از عدالت و برابری کامل، اعلام می کند و در پایان سخن به مردم می گوید قدری مال در بیت المال است. فردا گرد آیید تا در حضور شما آن را تقسیم کنم. فردای آن روز مردم جمع می شوند و آن حضرت آن مال را به صورت مساوی تقسیم می کند که سهم هرکس سه دینار می شود.

 

مردی می پرسد آیا به من و کسی که تا دیروز غلام من بوده و آزاد شده به یک اندازه می دهی؟ علی(ع) می فرماید این روش من است و برای من همه انسان ها مساوی هستند و مساوی از بیت المال سهم می برند.

 

عده ای که به تبعیض عادت کرده بودند مانند طلحه و زبیر و عبد الله ابن عمر و سعید ابن عاص و مروان حکم از پذیرش سهمیه سر باز می زنند و با هم نجوا می کنند و توطئه می چینند.

 

علی(ع) بار دیگر به مسجد می آید و خطبه می خواند و باز برابری انسان ها را گوشزد می کند و آیه قرآن را می خواند که خداوند همه را برابر آفرید و تنها برتری انسان ها نزد خدا به تقواست. پس بر این نکته پای می فشرد که توطئه ها و اعتراضات و هیچ چیز دیگری باعث نمی شود که او از عدالت و برابری دست بر دارد(شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۳؛ به نقل از داستان راستان، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۹).

 

۵- یکی از فرمانداران علی(ع) به بیت المال مسلمانان دست اندازی می کند و آن حضرت نامه ای به او می نویسد و او را به شدت ملامت می کند. در بخشی از این نامه آمده است: قسم به خدا اگر حسن و حسین همین کاری را می کردند که تو کردی بر آنان سخت می گرفتم و نمی توانستند از تصمیم من در امان بمانند، تا وقتی که حق را از آنها باز می ستاندم و نایج نامطلوب کارشان را جبران می کردم(نهج البلاغه، نامه۴۱).

 

همان طور که ازنمونه های فوق هویداست تفاوت اساسی حکومت ها و حاکمان و نظام ها و جوامع الهی و خدایی و عدالتخواه و انسانی با حکومت ها و حاکمان خودکامه و جوامع غیر عادل مساله تبعیض و تفاوت بین انسانها است. دغدغه اصلی حاکمان و حکومت های حق ایجاد مساوات و برابری بین انسان ها و شهروندان است، برابری در بهره مندی از امکانات اجتماع و در برابر قانون. پس وظیفه حکومت عادل این است که از این دو جهت مساوات را برقرار کند. امکانات وفرصت های اجتماع در زمان ها و مکان های مختلف متفاوت است، کما اینکه تخلفات و جرم ها هم در زمان ها و مکان ها و جوامع مختلف متفاوت است. وظیفه اصلی حکومت عدل آن است که این امکانات و فرصت ها را کاملا عادلانه تقسیم کند و از آنجا که خداوند انسان ها را برابر و مساوی آفریده پس همه آنان به یک اندازه حق دارند از مواهب و نعمت ها استفاده کنند. و از سوی دیگر همه افراد در برابر قانون مساوی هستند و در صورتی که تخلفی سر بزند که مجازاتی داشته باشد تفاوتی بین افراد نیست و همه متخلفان باید طبق قانون به یک صورت مجازات شوند.

 

به هر حال سخن و سیره پیامبر(ص) و علی(ع) معیار و ملاک شناخت میزان دینی و اسلامی بودن حکومت هاست. در حکومت علی(ع) همه مردم در برخورداری از امکانات و استفاده از بیت المال مساوی بودند و هرگز مردم به خودی و غیر خودی تقسیم نمی شدند و اینگونه نبود که مخالفان و منتقدان حاکم و حکومت، از حقوق خود محروم شوند. در حکومت علی(ع) همه مردم در برابر قانون مساوی بودند و هر کس جرمی را مرتکب می شد مجازات می شد و از این نظر فرقی بین نزدیکان و طرفداران حکومت و مخالفان آن نبود. اینگونه نبود که یک فرد به خاطر نزدیکی به حاکم امنیت قضایی داشته باشد و دیگری به خاطر منتقد بودن با کمترین بهانه ای مجازات شود.

در حکومت علی اینگونه نبود که طرفدار حکومت آزاد باشد که هرگاه خواست در طرفداری حکومت اظهار نظر کند و هر عملی را انجام دهد اما منتقد و مخالف با صرف یک درخواست برای امکان سخن گفتن و حتی قبل از برگزاری محاکمه مجازات شود و به زندان و حبس برود.

در حکومت علی اینگونه نبود که طرفداران حکومت از همه امکانات بهره مند باشند و برای طرفداری خود مزد و پاداش بگیرند اما مخالفان و منتقدان حتی از حقوق اولیه خود محروم باشند.


به هر حال حکومتی که مدعی اسلامی بودن است باید نشان دهد که روش و شیوه پیامبر و علی را اجرا می کند و به آنها پایبند است، نه اینکه شعار اسلامی بودن را بدهد و در روش و شیوه کار شباهتی با حکومت نبوی و علوی نداشته باشد.

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

http://www.andishvaran.com/MView/User/Profile.aspx?UserID=474

 

دوشنبه 2/3/1390 - 21:24
سخنان ماندگار

 

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

 

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .

 

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

 

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت

 

می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به

 

یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

 

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، ‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .

 

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

« دکترعلی شریعتی »

پنج شنبه 15/2/1390 - 16:15
اهل بیت

 

حاکم باید چه اوصاف و شرایطی داشته باشد؟ و چگونه باید حکومت کند؟ نگاه امام علی (ع) به این موضوع چیست و شیوه عملی او در این زمینه چه بوده است؟

 

اداره امور مردمان را بر دوش گرفتن سنگین ترین امانت هاست، و زمامدارانی می توانند حقوق مردمان را به درستی ادا نمایند و حکومت را به سوی اهدافش راه ببرند که به درایت و معرفت و عدالت و قوت و سلامت متصف باشند و اگر جز این باشد تباهی و خود کامگی و گمراهی و بیدادگری، دولت و ملت را نابود می سازد. امام علی(ع) در این باره می فرمایند:

 

شما خوب می دانید که نه جایز است که بخیل بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمانان ولایت یابد و امامت آنها را عهده دار شود تا در مال های آنها حریص گردد؛ نه نادان تا به نادانی خویش مسلمانان را به گمراهی برد؛ و نه ستمکار تا به ستم، عطای آنان را بِبُرَد؛ و نه حیف میل کننده اموال، تا به مردمی ببخشد و مردمی را محروم سازد؛ نه آنکه به خاطر حکم کردن رشوه ستاند تا حقوق را پایمال کند، و آن را چناچه باید نرساند؛ و نه آنکه سنت را ضایع سازد و امت را به هلاکت در اندازد. (۱)

 

در اندیشه سیاسی علی (ع) هیچ خطری برای جامعه اسلامی همچون خطر بر سر کار آمدن افراد فاقد اهلیت یا کم صلاحیت نیست.

 

بی گمان مردمان هلاک شدند آن گاه که پیشوایان هدایت و پیشوایان کفر را یکسان شمردند و گفتند: هر که به جای پیامبر نشست، چه نیکوکار باشد و چه بدکار اطاعت او واجب است؛ پس بدین سبب هلاک شدند. خدای سبحان فرموده است: ” پس آیا مسلمانان را همچون بدکاران قرار خواهیم داد ؟شما را چه شده ؟ چگونه داوری می کنید ؟”

 

بنابر این، شروط یاد شده ضروری زمامداران در حکومت حکمت است و فقدان این شروط در زمامداران به حکومت جهالت و ظلالت منجر می شود.

 

درایت، عقل و خردمندی

 

شرط تصمیم گیری های درست و به موقع در اداره امور درایت و خردمندی است. بدون تشخیص درست مسائل و دریافت فهیمانه امور چگونه می توان به تصمیمی راست دست یافت و حقوق مردمان را پاس داشت و پرچم حکومت حکمت را برافراشت؟

 

انسانی که اهل درایت نیست، بی اندیشه سخن می گوید و بدون فهم عمیق عمل می نماید و پیوسته در اشتباه به سر می برد و خود و دیگران را به تباهی سوق می دهد. امام علی (ع) در ضمن خطبه ای چنین فرموده است:

 

هر آینه زبان مومن در پس قلب اوست و قلب منافق در پس زبان او. زیرا مومن هنگامی که آهنگ گفتن کند، نخست در درون خود در آن بیندیشد، اگر نیک بود بر زبان آرد، و اگر بد بود پنهانش دارد. و منافق هر سخن که به زبانش آید بگوید و نداند که چه به سود اوست و چه بر زیان او. و رسول خدا (ص) فرمود: “ایمان بنده ای استوار نگردد تا دل او استوار شود، و دل او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد “. پس هر یک از شما که تواند خدا را دیدار کند در حالی که دست به خون و مال مسلمانان نیالوده و زبان به ریختن آبرویشان نگشوده باشد، باید چنین کند. (۲)

 

درایت و خردمندی در هر امری لازم است و دراداره امور از شروط نخستین است که بدون آن هیچ چیزی سامان نمی یابد. وامیر مومنان (ع)چنین رهنمود داده اند:

 

پیشوا و رهبر به قلبی اندیشمند، و زبانی گویا، و دلی که بر اقامه حق استوار باشد نیازمند است. (۳)

 

علم و معرفت

 

اتصاف به علم و معرفت در تمام مراتب زمامداری از شروط اساسی است و سزاوار ترین مردمان به اداره امور عالم ترین ایشان است، چنان که امیر مومنان (ع) به صراحت بیان کرده است:

 

ای مردم؛ سزاوارترین مردمان به خلافت قوی ترین آنان بدان و داناترینشان به فرامین خداوند است. (۴)

 

و انسان فاقد معرفت و حکمت، پیوسته در افراط و تفریط عمل می کند، و چنین انسانی مدیریتی نامتعادل عرضه می دارد و همه امور را دستخوش آشفتگی و تزلزل می نماید. به بیان امیر مومنان (ع):

 

جاهل را نمی بینی مگر اینکه یا افراط می کند یا تفریط. (۵)

 

امام علی(ع) در سخنی در وصف آنان که داوری و حکومت میان مردمان را عهده دار می شوند و فاقد معرفت و حکمت لازمند، چنین فرموده است:

 

دشمن ترین مردمان نزد خدا، دو کس باشند: یکی آن که خداوند او را به خود وانهاده، و او از راه راست به دور افتاده؛ دل او شیفته بدعت است، و خواننده مردمان به ضلالت است. دیگران را به فتنه در اندازد و راه رستگاری پیشینیان را به روی خود مسدود سازد. در مرگ و زندگی گمراه کننده پیروان خویش است و برگیرنده گناه دیگری، و خود گناهان خویش را پایندان.

 

دیگری کسی است که کوله باری از نادانی فراهم ساخته، و خود را در میان جماعت نادان امّت درانداخته. شتابان در تاریکی فتنه تازان، کور در بستن سازش میان مردمان. آدمی نمایان او را دانا نامیده اند و او نه چنان است؛ چیزی را بسیار فراهم آورده که اندکش بهتر از بسیار آن است. خویشتن را از آبی گَنده سیراب کرده و چه بسا چیز های بی فایدت در گنجینه خاطر خود اندوخته. در میان مردم به داوری نشیند و خود را عهده دار گشودن مشکل دیگری بیند. و اگر کار سربسته ای نزد او ببرند، تُرهاتی چند از رای خود آماده گردانیده، و آن را صواب داند. عنکبوتی را ماند که در بافته های تار خود خزیده، نداند که بر خطاست یا به حقیقت رسیده. اگر به صواب رفته باشد، ترسد که را خطا پیموده، و اگر به خطا رفته، امید دارد آنچه گفته صواب بوده. نادانی است که راه جهالت پوید، کوری است که در تاریکی گمشده خود جوید. آنچه گوید نه از روی قطع و یقین گوید. به گفتن روایتها پردازد. و چنانکه کاه بر باد دهند آن را زیر و رو سازد. به خدا سوگند، نه راه صدور حکم را دانسته و نه منصبی را که بر عهده اوست شایسته است. آنچه را خودنپذیرد علم به حساب نیاورد، و جز مذهب خویش مذهبی را حق نشمارد. اگر حکمی را نداند، آن را بپوشاند تا نادانیش نهفته بماند. خون بی گناهان از حکم ستمکارانه او در خروش است، و فریاد میراث بر بادرفتگان همه جا در گوش. (۶)

 

عدالت

 

در اندیشه سیاسی امیر مومنان (ع) شرط عدالت برای زمامداری چنان است که اگر نباشد یا ضعیف باشد، زمامدار به هیچ وجه نمی تواند به تعهدات خود عمل کند یا پایدار بماند و بی گمان به ستم و بی انصافی و تبعیض و باند بازی و تمامیت خواهی و استبداد رای و بیدادگری کشیده خواهد شد.

 

و هیچ چیز مانند بی عدالتی در حکومت، خانمان سوز و بنیان برانداز نیست، و کمترین بی عدالتی نیز ویرانگر است. امانت حکومت و مدیریت جز با عدالت ادا نمی شود. امیر مومنان(ع) فرمود:

 

سه ویژگی است که در هر پیشوایی وجود داشته باشد می توان پذیرفت که به امانت خود وفادار مانده است: در حکمش عدالت روا دارد، از مردم خود را نپوشاند، و قوانین الهی را درباره اشخاص دور و نزدیک یکسان بر پا دارد. (۷)

 

امام علی (ع) شرط عدالت را اصیل ترین شرط زمامداری دانسته و مهمترین امور را متوقف بر آن معرفی کرده و فرموده است:

 

داوری و حکومت و اقامه حدود و نماز جمعه جز با پیشوایی عادل درست نمی شود. (۸)

 

پس کسی می تواند امانت دار مردم باشد و امانت حکومت را بر سر منزل برساند که ذره ای از عدالت و انصاف دور نشود و در حکمی که می دهد و تصمیمی که می گیرد جز حق را ملاحظه نکند و میان مردم دور و نزدیک، خویش و بیگانه، هوادار و مخالف در اجرای قوانین تفاوت نگذارد؛ و از هر گونه تبعیض و ستم پاک باشد و خود تسلیم قوانین الهی باشد؛ و اگر اینگونه نباشد خود را تباه می کند و دین را بی آبرو می نماید و نظام حکومتی را به فروپاشی سوق می دهد، چنانکه پیشوای عدالت خواهان علی(ع) فرمود:

 

همانا اگر برای مردم پیشوایی استوار، امین، حافظ حقوق جامعه، مورد اعتماد قرار داده نشود، بنیان دین از میان می رود، و سنتها و احکام دگرگون شود، و بدعتگذاران در آن بدعتها فراهم آورند، و ملحدان آن را نقض سازند و باطل ها را بر مسلمانان، حق بنمایند. (۹)

 

صبر، تحمل و قوّت

 

هر کس که در هر مرتبه از مراتب زمامداری قرار می گیرد، باید قوت لازم را برای آن مرتبه داشته باشد، یعنی قوت تحمل بار سنگین امانت اداره مردمان، گشادگی سینه، توانایی تحمل مخالفان، شجاعت لازم در تصمیم گیری و ایستادگی، صلابت و استواری در امور، مصمم بودن در راهبری، توان ایستادگی در برابر مشکلات و ناملایمات، صبر و استقامت بر مصیبت ها و نیز نعمت ها، و صبر بر اطاعت خدا، و توانای حفظ حدود الله و مرز ها، و پاسداری از حقوق مردمان و قوانین و مقررات و به بیان امیر مومنان علی (ع):

 

ای مردم، سزاوارترین اشخاص برای حکومت کسی است که بدان تواناتر باشد. (۱۰)

 

امام علی(ع) در عهد نامه مالک اشتر چنین یاد آور می شود:

 

بر سر هر یک از کارهایت مهتری از آنان بگمار که نه بزرگی کار او را ناتوان سازد، و نه بسیاری آن وی را پریشان سازد. (۱۱)

 

انسانی که سعه صدر لازم را در اداره امور نداشته باشد، سنگینی بار امانت مدیریت را تاب نمی آورد و حق مردمان را ادا نمی کند، چنانکه امیر مومنان علی (ع) به صراحت فرموده است:

 

کسی که سینه اش تنگ باشد، برای ادای حق تاب نیاورد. (۱۲)

 

گشادگی سینه از لوازم مدیریت است، و بی گمان آنکه سینه اش تنگ باشد، قوت لازم را برای اداره امور نخواهد داشت، امام (ع)فرمود:

 

وسیله و ابزار ریاست و مدیریت، گشادگی سینه است. (۱۳)

 

نابردباری و کم تحملی سبب می شود که رشته کار از کف انسان بیرون رود و نیز نتواند مخالفان را تحمل نماید و حقوق مردمان را ادا کند و انصاف را به پا دارد. امیر مومنان علی(ع) کارگزاران خود را به شکیبایی و دادورزی در اداره امور سفارش کرده و می فرمایند:

 

پس داد مردم را از خود بدهید و با آنان انصاف روا دارید و در براوردن حاجت های ایشان شکیبایی ورزید. (۱۴)

 

و در بیان دیگری می فرمایند:

 

بردباری سر ریاست و سیاست است. (۱۵)

 

با چنین قوت هایی در مدیریت، حکومت حکمت سامان می یابد و اعتدال همه امور را فرا می گیرد و عدالت به درستی رخ می نماید. امام علی (ع)در حکمتی چنین می فرمایند:

 

و عدالت بر چهار رکن است: بر فهمی ژرف نگرنده، و دانشی پی به حقیقت برنده، و نیکو داوری کردن، و در بردباری استوار بودن. پس آنکه به ژرفای دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامی زندگی نمود. (۱۶)

 

سلامت، پرهیز از خودکامگی و آلوده نبودن به خصلت های ناپسند

 

پاک بودن زمامدار از آلودگی های نفسانی و خصلت های غیر انسانی از شروط واجب برای زمامداری در حکومت حکمت است و کسی نمی تواند با وجود چنین خصلت هایی و آلودگی هایی مدیریتی حکیمانه داشته باشد، خصلتها و آلودگی هایی همچون: دنیا دوستی، خودخواهی، خود محوری، انحصار طلبی، خودرایی، ریاست طلبی، قدرت پرستی، مقام دوستی، جاه طلبی، خودستایی، شهرت طلبی، آزمندی، آرزو گرایی، جوپذیری، سازشکاری، پرده دری، خودبینی، تنگ نظری، بی وفایی، باطل گرایی، طمع ورزی، بد خلقی، خشک مغزی، کینه توزی، حقارت پذیری، خشونت ورزی، فخر فروشی، لجاجت ورزی، حیله گری، بدبینی، انتقام گیری، بی اعتمادی، شتاب ورزی، نا امیدی، پست همتی، ریاکاری، ظاهر بینی، بی حیایی، محبت کور و افراطی، خودنمایی، اشرافیگری و جز اینها.

 

بر مبنای اندیشه سیاسی امیر مومنان علی (ع) کسانی که آلوده به این خصلت هایند، در مدیریت خود به هیچ وجه نمی توانند حق را به پا دارند و امر خدا را اجرا کنند، و چنانکه فرموده است:

 

فرمان خدا را بر پا ندارند جز کسی که سازشکار نباشد و به رو ش اهل باطل عمل نکند و در پی طمعها نرود. (۱۷)

 

دنیا دوستی در صورت های گوناگون جلوه می کند و هیچ آفتی چون آن زمامداری را به تباهی نمی کشاند و سلامت امور را زایل نمی گرداند؛ و خطرناک ترین جلوه آن این است که دین وسیله دنیا دوستی و تمتعات حیوانی گردد. امیر مومنان علی (ع) در عهد نامه مالک اشتر درباره حکومت هایی که دین را وسیله مقاصد دنیایی خود کرده بودن و به نام اسلام پناهی، دنیا خواهی می کردند، و به جای امانت داری خودکامگی می نمودند، چنین می فرماید:

 

در این باره نیک بنگر که این دین در دست بد کاران گرفتار بود؛ در آن، کار از روی هوس می راندند و به نام دین دنیا را می خوردند. (۱۸)

 

و هچنین می فرمایند:

 

به سبب دوستی با دنیا، گوش ها از شنیدن حکمت کَر می شود و چشم ها از دیدن نور بصیرت کور می گردد. (۱۹)

 

خودکامگی، انحصارطلبی و قدرت پرستی، خِرد نورانی و عقل ربانی را زایل می کند و آدمی را از صورت و سیرت انسانی بیرون می برد و از او جانوری درنده خوی می سازد که جز دریدن {حرمت آدمیان} و تجاوز نمودن {حقوق مردمان}و خوردن {داراییهای آنان} نمی پردازد. امام علی در این باره به مالک اشتر چنین هشدار داده است:

 

اگر قدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چیست، و قدرتی را که بر تو دارد و تو را بر خوردار از آن قدرت نیست، که چنین نگریستن سرکشی تو را می خواباند و تیزی تو را فرو می نشاند و خرد رفته ات را به جای باز می گرداند. (۲۰)

 

همچنین کسی که دچار خود بینی و خود پسندی شود، قوت اداره امور را از دست می دهد و پشتوانه مردمی خود را از بین می برد و کارش بدانجا می رسد که مغلوب دشمنانش می شود. علی (ع) فرمود است:

 

هرکه در آرا و نظرهای خود به چشم خودپسندی بنگرد، دشمنان بر او چیره خواهند شد. (۲۱)

 

خودرایی و جاه طلبی و تنگ نظری بزرگ ترین آفت زمامداری و مایه زوال سلامت امور است و حکومت را به سوی هلاکت سوق می دهد، و پیشوای آزادی خواهان امیر مومنان در این باب، فرمود است:

 

هر که خودرای گردید، به هلاکت رسید. (۲۲)

 

با کمترین ظهور خود محوری، ریاست طلبی و مقام دوستی در عرصه زمامداری، حکومت جهالت و ضلالت رخ می نماید که صورتی از حیوانیت آدمی است و سلطه گری، بیدادگری و تباهی گری از لوازم آن است. امام (ع) این حقیقت را به مالک اشتر گوشزد کرده و فرموده است:

 

نسبت به مردمان همچون جانوری آزاردهنده و درنده خوی مباش که خوردنشان را غنیمت بشماری. (۲۳)

 

مستی شراب گذراست و مستی مال و قدرت و ستایش رو به تزاید و تباه کننده همه چیز است؛ مال دوستی و قدرت پرستی و ستایش طلبی بزرگ ترین آفت زمامداری و رهبری است؛ و اگر اندکی از اینها در زمامداران مسلمانان باشد تمام لیاقت های دیگر آنان را به تباهی می کشاند، همان طور که سرکه، عسل را تباه می کند.

 

شیخ مفید آورده است که چون بدعت های عثمان بسیار شد و ابوذر بنای اعتراض گذاشت، روزی وارد خانه عثمان شد و دید گروهی نزد خلیفه گرد آمده اند و او را به اوصافی که در وی نیست می ستایند و یاوه سرایی می کنند. پس ابوذر مشتی خاک بر گرفت و به چهره های آنان پاشید. عثمان گفت: ” وای بر تو، این چه کاری است که تو می کنی و به چهره مسلمانان خاک می پاشی ؟ ” ابوذر گفت “: “من کاری نکردم جز آنچه رسول خدا (ص) به انجام دادن آن فرمان داده است، بدان که خود از رسول خدا (ص)، شنیدم که می فرمود: ” هرگاه ستایشگران و مداحان را دیدید، به چهره آنان خاک بپاشید؛ و من دیدم که این گروه با یاوه سرایی می خواهند خود را مقرب تو کنند و تو را به آنچه در تو نیست می ستایند “.

 

و در پایان می توان گفت که پیشوای آزادی خواهان، حقوق متقابل مردمان و زمامداران را در عمل به زیبایی جلوه بخشید و ثابت کرد که پیشوایان حق و عدل چگونه سیر می کنند و به کدام سیره پایبندند. آن حضرت راه نصیحت و انتقاد را بر مردم خود گشود تا زمامداران و کارگزاران، خود را از کجی و نادرستی حفظ کنند و همه همت خود را برای اصلاح امور متوجه نمایند.

 

و حکومت امام علی (ع) با چنین جلوه هایی حکومت موفق تاریخ است.

 

پی نوشت ها:

 

۱ نهج البلاغه، کلام ۱۳۱٫

۲ همان، خطبه ۱۷۶٫

۳ شرح غرر الحکم، ج۶، ص۴۷۲٫

۴ همان، خطبه ۱۷۳٫

۵ همان، حکمت ۷٫

۶ همان، کلام ۱۷٫

۷ کنز العمال فی احادیث الاقوال و الافعال

۸ دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام.

۹ علل الشرایع.

۱۰ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳٫

۱۱ همان، نامه ۵۳٫

۱۲ کنز الفوائد، ج ۱، ص ۲۷۸٫

۱۳ نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶٫

۱۴ همان، نامه ۵۱٫

۱۵ شرح غررالحکم، ج۱، ص۱۹۷٫

۱۶ نهج البلاغه، حکمت ۳۱

۱۷ همان، حکمت ۱۱۰٫

۱۸ همان، نامه ۵۳٫

۱۹ شرح غررالحکم، ج۱، ص۱۵۶٫

۲۰ نهج البلاغه، نامه ۵۳٫

۲۱ شرح غررالحکم، ص۲۴۰٫

۲۲ نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱٫

۲۳ نهج البلاغه، نامه ۵۳٫

۲۴ حکومت حکمت، دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

۲۵ دولت آفتاب، دکترمصطفی دلشاد تهرانی

۲۶- جمال دولت محمود، دکترمصطفی دلشاد تهرانی

منبع = سایت کلمه گروه معارف

يکشنبه 4/2/1390 - 8:7
اهل بیت

 سال نهم هجری بود و پیامبر اکرم(ص) در سوگ فرزند هجده ماهه اش، ابراهیم، نشسته بود. اتفاقا در همان روز خورشید گرفت و چهره شهر مدینه را دگرگون ساخت. اما مهم تر از خود این دو حادثه این بود که مردم از تقارن و همزمانی آنها برداشتی دینی کردند. سخنی که در میان مسلمانان دهان به دهان می گشت و به سرعت در شهر پیچید این بود که خورشید برای ابراهیم ابن محمد عزا گرفته و سوگواری می کند. محمد(ص) پیامبر خداست و طبیعی است که ماه و خورشید و ستارگان در سوگ و عزای او شریک گردند. 

پیامبر خدا(ص) این شایعه را می شنود و چنان متاثر می شود که غم جانکاه وفات فرزند دلبند را فراموش می کند و بی درنگ به مسجد آمده مردم را فرا می خواند. او برفراز منبر می رود و می فرماید: «ان الشمس و القمر آیتان من ایات الله یجریان بامره، مطیعان له لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته». خورشید و ماه آیات و نشانه هایی از نشانه های خدایند و به فرمان او در جریانند و از او اطاعت می کنند. آنها هرگز نه برای مرگ کسی می گیرند و نه برای تولد کسی(فروغ ابدیت، ج2، ص800-804). 

تفاوت پیامبر خدا با دنیا پرستان و قدرت پرستان این است که نه تنها بر مرکب جهل و نادانی مردم سوار نمی شود، هرچند این مرکب زین کرده و مهیا باشد، بلکه وظیفه اصلی خود را این می داند که مردم را از جهل و نادانی برهاند و به آنان آگاهی و بینش دهد. او نه تنها از این جهل و نا آگاهی مردم، که نتیجه آن خرافه پرستی و پذیرش امور عجیب و بی دلیل است، برای قدرت و شوکت دنیوی خود استفاده نمی کند بلکه حتی از این ابزار باری پیشبرد اهداف مقدس خود بهره نمی برد. او نه تنها از این عمل و سخن و اعتقاد انحرافی مردم استقبال نمی کند و به آن پر و بال نمی دهد، بلکه حتی سکوت نمی کند و با فریاد بلند و رسا انحراف مردم را آشکار می سازد. او مبارزه با جهل و خرافه را چنان مهم و فوری و ضروری می داند که حتی آن را به بعد از ایام سوگواری فرزند دلبند موکول نمی کند و غم فراق فرزند را فراموش کرده، بی درنگ به مسجد می رود. 

مهم ترین وظیفه و عمل پیامبر آگاهی بخشی به مردم و پاره کردن زنجیر های جهل و نادانی از دست و پای مردم بود: «و یضعُ عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» پیامبر(ص) بارها و زنجیرهای مردم را بر می دارد(اعراف/157). آیات متعددی از قرآن مجید وظیفه پیامبر را تعلیم و آموزش مردم می شمارد(بقره/129 و 151؛ ال عمران/164؛ جمعه/2). 

او کتابی آورده است که در آن در آیاتی بسیار پرشمار از مردم خواسته می شود که درباره عقاید و اعمال خود تامل و تفکر و تعقل کنند و تقلید نکنند و اندیشه های خود را با تبعیتی کورکورانه از نیاکان خود نگیرند، بلکه درباره همه چیز خود اندیشه و تفکرکنند. این کتاب بارها و بارها انسان ها را با شدت هرچه تمام تر به این خاطر مورد مواخذه قرار می دهد که بدون تامل و تفکر امور نامعقول و بی دلیل را پذیرفته، به آن گردن نهاده اند. در این کتاب آمده است که انبیای الهی مردم را به تبعیت کورکورانه دعوت نمی کرده اند بلکه از آنان می خواسته اند تا در آنچه آنان می گویند تفکر کنند و اگر آنها را مطابق عقل و خرد و فطرت یافتند، بپذیرند. 

و عجیب آنکه قرآن مجید معجزات شگفت و خوارق عادات محیرالعقولی را به انبیای پیشین نسبت می دهد. آنان نبوت و رسالت خود را با تبدیل چوبی خشک به اژدها و زنده کردن مردگان و شفای بیماران لاعلاج و در آوردن شتر از کوه و... اثبات می کرده اند. اما وقتی نوبت به پیامبر اسلام می رسد از این نوع معجزات خبری نیست و هر کس می خواهد به این پیامبر ایمان آورد باید سخن او و منطق و استدلال قویم او را بشنود و معجزه او در استدلال و منطق او نهفته است. 

اما تاریخ این دین بزرگ وضعیت دیگری را نشان می دهد. کسانی با اهداف مختلف در برهه های متعددی از تاریخ این دین عقلانی را به مجموعه ای از خرافات تبدیل می کرده اند تا بدین وسیله از نام دین و انرژی و توان و امکانات آن در راستای اهداف دنیایی خود استفاده کنند. و این گونه است که دین، که وظیفه اصلی اش از بین بردن خرافه پرستی و زدودن جهل و نادانی بوده است، به ابزار و وسیله ای برای ترویج خرافات تبدیل می شده است. امام علی(ع) یکی از مهم ترین وظایف حکومتی که خود را دینی می داند، را زدودن جهل و نا آگاهی می شمارد و یکی از حقوق اصلی و مسلم مردم را نسبت به حکومت همین امر به حساب می آورد: 

«حق شما بر من این است که خیر خواه و نصیحت گر شما باشم، و همواره اموال و سرمایه های شما را بیشتر و در جهت منافع شما هدایت نمایم، و سطح آگاهی شما را بالا ببرم مبادا جاهل و عقب مانده بمانید و در جهت آموختن آداب و پرورش شما کوشا باشم تا عالم و دانا گردید»(نهج البلاغه، خ34) 

حکومتی که ادعای دینی بودن دارد باید دغدغه اش از بین بردن جهل و نا آگاهی مردم و مبارزه با خرافه پرستی باشد. باید بالا بردن سطح دانش و بینش مردم مهم ترین هدف او باشد. اما حکومت ها و نظام هایی که از دین استفاده ابزاری می کرده اند و از آن صرفا برای استحکام قدرت خود بهره می برده اند، نه تنها با جهل و نادانی و خرافه پرستی مردم مبارزه نمی کرده اند، بلکه به آن دامن می زده اند. این امر حداقل دو علت داشته است. نخست اینکه مردمی را می توان فریب داد و از دینشان استفاده دنیوی برد که سطح آگاهی اشان پایین باشد. به همین جهت در حکومت های اینگونه جلوی آگاهی مردم را می گرفته اند. آنها یک جامعه تک صدایی به وجود می آورده اند که در آن فقط و فقط یک بیان از دین و آن هم بیانی نامعقول و خرد ستیز و خرافی شنیده می شده است و صداهای دیگر در گلو خفه می گشته است. در واقع با خرافی شدن دین، جلوی تعقل و تفکر مردم گرفته می شده است. این حکومت ها حتی هنگامی که شعار آگاهی وبینش می داده اند باز از همین شعار هم استفاده ابزاری می کرده اند. مقصودشان از دعوت به آگاهی و بینش این بوده است که از ما تبعیت کورکورانه کنید. تنها قرائت درست از دین همان چیزی است که بلندگوهای ما می گوید. به صداها و نداهای دیگر گوش فرا ندهید. 

پس خرافی کردن دین و رواج چهره ای خرد ستیز از آن از این جهت برای این حاکمان و نظام ها سودمند بوده است که تعقل و تفکر مردم را در دین از آنان می گرفته و این امکان را به وجود می آورده که هر چیزی را به نام دین به خورد آنان دهند. 

اما نکته دوم اینکه حکومت ها و حاکمان خود کامه عاشق مدح و ثنا هستند. هر چه مقام و جایگاه و شخصیت آنان بالاتر برده شود دوست تر دارند. در این نظام هاست که مداحی به مهم ترین شغل تبدیل می شود. 

در حکومت امویان چنین افرادی به وفور یافت می شدند و در لباس های مختلف به مدح و ثنای حاکمان می پرداختند و در شان و عظمت آنان سخن می راندند و درجات آنان را هر چه بیشتر و بیشتر بالا می بردند. این مداحان و سخنرانان دنیا پرست حتی در شان و منزلت حاکمان حدیث جعل می کردند و بدین وسیله برای آنان مقامی بس رفیع درست می کردند. مقام آنان را در حد اولیاء و انبیاء بالا می بردند و به آنان معجزات و کراماتی نسبت می دادند که شاید بتوان به کم تر نبی و ولی ای نسبت داد. معجزات و کراماتی که خداوند به عنوان ابزاری برای اثبات نبوت در اختیار انبیاء خود قرار می داده تا صرفا برای این امر از آن استفاده کنند، اکنون به وسیله ای برای بالا بردن مقام حاکمان تبدیل می شد. 

به هر حال یکی از راه های شناخت و تمیز حکومت ها و نظام هایی که واقعا خدمتگزار دینند از حکومت ها و نظام هایی که دین را در خدمت قدرت خود می گیرند و از آن استفاده می کنند این است که در حکومت های دینی واقعی مبارزه با جهل و خرافه یک دغدغه و هدف مهم و اصلی است، در حالی که در حکومت هایی که از دین صرفا استفاده می کنند از جهل و نادانی مردم نهایت استفاده می شود و آگاهی و دانایی مردم گرفته می شود و به خرافه پرستی دامن زده می شود.

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

http://a-soleimani.blogspot.com/2011_04_01_archive.html

سه شنبه 30/1/1390 - 22:36
عقاید و احکام
واژه «منافق» و «نفاق» واژه ای است که در قرآن مجید و روایات مکرر به کار رفته و حتی در قرآن مجید سوره ای به نام «منافقون» و درباره آنان آمده و در آن به برخی از اعمال و ویژگی های آنان اشاره شده است. صفت نفاق در ادبیات اسلامی بسیار منفی و زشت شمرده شده به گونه ای که منافق بدتر از کافر و مشرک خوانده شده است)نساء/145). همین امر باعث شده است که در طول تاریخ از این واژه بسیار استفاده شود و افراد و گروه های زیادی مخالفان خود را به این نام و صفت بخوانند و نظام ها و حکومت ها مخالفان و منتقدان خود را به این عمل و صفت متهم کنند. در این نوشتار برآنیم که به برخی از ویژگی های اصلی منافقان در قرآن و روایات اسلامی به اختصار اشاره کنیم.
کلمه نفاق به معنای «اظهار کردن مطلبی بر خلاف اعتقاد» است(المعجم الوسیط، ص942). در اصطلاح دینی منافق کسی است که در باطن کافر است و در ظاهر مسلمان(قاموس قرآن، ج7، ص98). گویا این کلمه از ریشه نَفَق، به معنای نقب زیر زمینی که دو درب دارد، گرفته شده است(همان). به هر حال منافق به معنای دورو است، کسی که ظاهرش با باطنش فرق دارد و کسی که به چیزی که اعتقاد ندارد وانمود می کند که اعتقاد دارد. پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «کسی که باطنش با ظاهرش ناسازگار باشد او منافق است، هر که می خواهد باشد»(بحارالانوار، ج72، ص207).
منافق ویژگی هایی دارد که در اعمال و رفتار او آشکار و نمایان است. از جمله مهم ترین ویژگی های منافق مطابق آیات و روایات اسلامی امور زیر است:
1-منافق از دین استفاده ابزاری می کند.
از مهمترین ویژگی های منافق این است که به دین یا اخلاق یا... اعتقاد قلبی ندارد اما وانمود می کند که اعتقاد دارد تا از این راه بهره ای ببرد. او خود را دیندار یا متخلق به اخلاق نیکو یا پایبند به قانون و حقوق انسان ها نشان می دهد تا در قلب انسان ها جا پیدا کند و بدین وسیله به قدرت برسد یا قدرت خود را مستحکم سازد یا به مال و ثروت و امور دیگر دنیوی برسد. قرآن مجید در مورد منافقین می فرماید: «آنان قَسَم های خود را چون سپری بر خود گرفته اند»(منافقون/2). آنان قسم می خورند که ایمان دارند اما حتی قسم آنان سپری برای آنان است. به هر حال منافق کسی است که به چیزی اعتقاد ندارد ولی ادعا می کند که اعتقاد دارد تا از این راه بهره ای ببرد. و البته او چه بسا اشک هم بریزد و داد دین هم سر دهد. پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق، چشمانش در اختیار اوست، هر طور بخواهد گریه می کند»(کنز العمال، ح854). اعمال و کردار منافق ریاکارانه است و دینداری او برای جلب توجه است(نساء/142؛ کنزالعمال، ح862).
2-دروغ، خلف وعده، خیانت در امانت از ویژگی های منافق است.
در آیات متعددی از قرآن مجید این سه ویژگی به منافقان نسبت داده شده است. نفاق بر دروغ استوار است و منافق دائما در سخن و عمل خود دروغ می گوید. او وعده می دهد و عمل نمی کند و او امانت را رعایت نمی کند و در آن خیانت می کند. برخی از آیات قرآن خلف وعده و دروغ را و برخی آیات دیگر خدعه و حیله را از اعمال منافقین به حساب می آورد(توبه/77؛ نساء/142؛ منافقون/1؛ حشر/11و...).
پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق کسی است که هر گاه وعده  دهد خلف وعده کند... و هرگاه سخن بگوید دروغ گوید، و هرگاه امانتی به او سپارند خیانت ورزد»(بحارالانوار، ح72، ص207). آن حضرت می فرماید: «نشانه منافق سه چیز است؛ سخن به دروغ گوید، از وعده تخلف کند و در امانت خیانت کند»(نهج الفصاحه، ص537) و می فرماید: «سه چیز در هر که باشد منافق است، هر چند روزه بدارد و نماز بخواند و حج و عمره بگزارد و بگوید من مسلمانم. کسی که چون سخنی می گوید، دروغ گوید و چون وعده می دهد وفا نکند و چون امانت می گیرد، خیانت کند»(همان، ص538).
امام سجاد(ع) می فرماید: «منافق...اگر سخنی به تو گوید دروغ گوید و اگر به تو وعده ای دهد، خلف وعده کند و اگر به او اعتماد کنی و امانتی سپاری به تو خیانت می کند»(الامالی الصدوق، ص399).
3-منافق از صدای مخالف هراسان است.
ویژگی دیگر منافق این است که وحشت زده است و هر صدایی را برای خود خطری احساس می کند و جلو آن را می گیرد. قرآن مجید درباره منافقان می فرماید: «یحسبون کل صیحة علیهم» هر فریاد و صدایی را به زیان خویش می پندارند(منافقون/4). علت این امر این است که منافقان همیشه نگران هستند که ماهیت واقعیشان برای مردم آشکار شود و به همین جهت جلوی صدای مخالف را می گیرند. در حکومت منافقانه امویان هیچ صدایی به جز صدای مداحان حکومت به گوش نمی رسید. آنان علی(ع) و خاندان او را دشمن خود می دانستند و در حالی که در منابر هر سخنی و ناسزایی بر ضد این خاندان مجاز بود، گفتن جمله ای در مدح آنان ممنوع بود. به هر حال همه کسانی که منافقانه از دین استفاده می کرده اند از صدای مخالف وحشت داشته جلو آن را می گرفته اند. امام سجاد(ع) از خصوصیات منافق را این می شمارد که مخالف را بر نمی تابد و پشت سر مخالف خود بدگویی می کند(الامالی الصدوق، ص399). به فرموده علی(ع) منافقان فقط مدح و ثنا را دوست دارند و آن را به همدیگر قرض می دهند و آن را از همدیگر انتظار دارند(نهج البلاغه، خ193).
4-منافق می گوید و عمل نمی کند.
ازویژگی های منافق آن است که دیگران را از اعمالی نهی می کند که خود آن ها را ترک نمی کند و دیگران را به اعمالی ترغیب می کند که خود انجام نمی دهد. امام علی(ع) می فرماید: «آشکارترین منافق کسی است که به طاعت خدا فرا خواند و خودش بدان عمل نکند و از معصیت بازدارد و خودش از آن باز نایستد» و می فرماید: «منافق ترین مردم کسی است که به طاعت خدا امر کند و خودش عمل نکند و از گناه باز دارد و خودش ترک نکند»(غررالحکم، ح3214 و 3309).
امام سجاد(ع) می فرماید: « منافق نهی می کند و خود نهی نمی پذیرد، به آنچه دستور می دهد خودش عمل نمی کند»(الامالی الصدوق، ص399).
پس بارزترین و آشکارترین و رسواترین منافق کسی است که دیگران را به خاطر انجام همان کاری مواخذه می کند که خود بدتر از آن را انجام می دهد و دیگران را به خاطر ترک همان اموری محکوم می کند که خود ترک می کند و زیر پا می گذارد.
5-منافقین موضع ثابتی ندارند.
قرآن مجید درباره منافقین می فرماید: «مذبذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء» میان آن دو دو دلند نه با اینانند و نه با آنان(نساء/143). پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «منافق همچون بزغاله ای است که میان دو گله سرگردان است»(نهج الفصاحه، ص537).
از آنجا که منافق دین را برای خود دین و حق را برای خود حق و اخلاق را برای خود اخلاق نمی خواهد و تنها از آنها به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کند، موضع ثابت و روشن و یکنواختی ندارد. نمونه این را در دنیای امروز به وضوح می بینیم. کشورها و نظام ها در رابطه با حوادثی که در نقاط مختلف دنیا رخ می دهد برخوردی دوگانه دارند و مطابق منافع خود موضع می گیرند. یک عمل را در یک کشور محکوم می کنند در حالی که همان عمل را در کشوری دیگر تایید یا توجیه می کنند. اما مومن واقعی مبنای ثابت و روشنی دارد چون مطابق حق سخن می گوید و موضع می گیرد و نه مطابق منافع خود.
در آیات و روایات ویژگی های دیگری نیز برای منافقان بیان شده است که ذکر همه آنها به درازا می انجامد. سخن را با دو حدیث از پیامبر خدا(ص) درباره خطر منافق برای جامعه به پایان می بریم: علی(ع) می فرماید رسول خدا به من فرمود: «من برای امتم نه از مومن می ترسم و نه از مشرک؛ زیرا مومن را خداوند به واسطه ایمانش جلوگیری می کند و مشرک را خداوند به سبب شرکش از پای در می آورد. اما ترس من از برای شما از منافق زبانبازی است که مطابق اعتقادات شما سخن می گوید و برخلاف آنچه معتقدید عمل می کند»(نهج البلاغه، نامه 27). و آن حضرت می فرماید: «بیشتر از هر چیز بر امت خودم از منافق زبانباز می ترسم»(نهج الفصاحه، ص537).
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
http://a-soleimani.blogspot.com
يکشنبه 21/1/1390 - 22:50
عقاید و احکام

قدرت «فکر کردن» امتیاز اساسی بشر است و از گذشته به عنوان «فصلِ» انسان که جوهره ذات او را نشان میدهد، شناخته شده است. این امتیاز تکوینی، منشأ این یک «حق طبیعی» است و «اندیشه ورزی» را از جمله حقوق همه آدمیان درمیآورد، و با قبول «این حق»، قهراً باید آنچه را که «لازمه» این حق است نیز پذیرفته شود. همانگونه که اگر بپذیریم «دانشآموختن»، یک «حق طبیعی» است قهراً باید بپذیریم که مبادی، مقدمات و ملزومات آن نیز از قبیل تأسیس مدرسه، تألیف کتاب، تهیه و تولید و نوشتافزار، تربیت معلم و… برای دستیابی به آن حق طبیعی، «ضروری» است. چه اینکه هر گونه اعمال محدودیت در برابر این حق طبیعی نیز محکوم و مطرود است.

در اینجا نباید «حق فکرکردن» را مانند «حق ازدواج کردن» دانسته و با این مقایسه، محدود و مقیدبودن استمتاع جنسی را دلیل بر محدود و مقیدبودن حق بشر برای فکرکردن دانست. زیرا اندیشه موضوعی ذاتاً قیدناپذیر است و در هر جا که برای تحقیق «حصاری» قرار داده شود، قطعاً اندیشه و فکر با رکود مواجه شده و حرکت علمی متوقف میگردد. و چون «قلم و بیان»، در تمهید مقدمات اندیشیدن و در فعال کردن نیروی فکر و استفاده از رهآورد علمی دیگران، نقش ضروری و بیبدیل دارد، از اینرو اندیشه، به چنین ابزارهائی، نیاز داشته، و محبوس کردن این ابزارها، به محبوس کردن اندیشه میانجامد.

از سوی دیگر شیوه های فکرکردن و ابزارهای لازم برای آن، از سوی هیچ «مرجع دیگر» قابل «تعریف و تحدید» نیست، یعنی «خرد» بشر، «یگانه مرجعی» است که تعیین میکند چگونه باید فکرکرد و برای فکرکردن به چه مقدماتی نیاز است. از اینرو در «قلمرو فکر» ارجاعدادن به «قانون»، حتی اگر آن قانون، قانون شرعی باشد،بیمعنی است، هرچند که شرع، میتواند پیروان خود را به «راههای درست فکرکردن»، «ارشاد» کند، چه اینکه دین در تشویق و دعوت به «فکرکردن» نیز سهم موثری میتواند داشته باشد، ولی این اوامر، صرفاً جنبه «ارشادی» داشته و حداکثر دلالت آن این است که دین نیز با عقل «همراهی» دارد، نه اینکه برای «اندیشیدن» به «مجوز شرعی» نیاز بوده و فکرکردن هم به ارائه «سند شرعی» احتیاج داشته باشد. کسی که میخواهد ادعای خود را اثبات کند، باید «برهان» ارائه کند، و برهان، «شرعی و غیرشرعی» ندارد:

«قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین.» (سوره نحل، آیه۶۴)

مسلمان، و یا صاحب هر عقیده دیگری، وقتی در فضای «گفتگو» وارد میشود، چارهای جز آن ندارد که خود «برهان» ارائه کند، و از دیگران هم «برهان» مطالبه کند:

«أم اتخذوا من دونه الهة قل هاتوا برهانکم.» (سوره انبیاء، آیه ۲۴)

و برهان به تعبیر شیخ طوسی همان استدلالی است که آدمی را قانع کرده و به علم میرساند(شیخ طوسی، التبیان، ج۷، ص۲۳۹)

و اگر در هیچ حوزهای، «آزادی مطلق» قابل دفاع نباشد، ولی در آنجا که پای شناخت حقیقت در میان است، باید آزادی مطلق برای فکرکردن را پذیرفت و به لوازم آن تن داد. و چون «فکر» به «پژوهش و تحقیق» نیاز دارد، و پژوهش، بدون «بررسی آراء» و انظار دیگران امکانپذیر نیست، و برای این بررسی به «دسترسی» به منابع اندیشه و عقیده دیگران نیاز است، لذا هر گونه إعمال محدودیت در این مسیر، نه تنها پژوهش را «ناقص» میگذارد، بلکه اساساً نتیجه چنین پژوهشی را «مخدوش» و «بیاعتبار» مینماید.

برای «انتخاب بهترین عقیده»، باید «امکان دستیابی» به «هر عقیده»ای را فراهم آورد تا با بررسی و نقد آنها این انتخاب میسر گردد. و وقتی این «دستیابی» محدود میشود، «گزینش احسن» امکانپذیر نخواهد بود، مگر آنکه «مرجعی» اعلام کند که آنچه من میگویم همان «احسن» است ولی با وجود محدودیت و اعمال سانسور چگونه می‌توان تشخیص داد که خود «آن مرجع»، «احسن» بوده و مرجع دیگری برتر از آن وجود ندارد؟

قرآن، تاییدکننده این حقیقت است که «اتباع احسن»، پس از شنیدن سخنان و بررسی آنها، اتفاق میافتد:

«فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوا الالباب.» (سوره زمر، آیه۱۷)

برداشت تفسیری علامه طباطبائی از این آیه چنین است که اگر کسی میخواهد حقیقت را درک کند، نباید «هیچ سخنی» را صرفاً به دلیل ناسازگاری با تمایلات و گرایشهایش، رد کند، بلکه باید به تامل در همه گفتهها بپردازد تا «شاید»، حقی در آنها بیابد. (ر.ک: محمدحسین طباطبائی، المیزان،ج ۱۷،ص۲۵۰) به نظر مفسران «قول» که در این آیه به بررسی آن، ترغیب شده است، همان افکار و عقاید مختلف است به گفته زمخشری:

««قول» مذاهب مختلف و عقاید گوناگون را دربرمیگیرد که انسان خردمند باید استوارترین آنها را از نظر دلیل برگزیند.» (زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۲۰)

البته وقتی «اندیشیدن» نه تنها یک «حق» بلکه یک «وظیفه» تلقی میشود، و برای این کار «آگاهی از نظرات مختلف» توصیه میشود، قاعدتاً میپذیریم که چنین «اقدام متهورانه»ای در مواجهه به نحلهها و گرایشات متفاوت، ممکن است «آفتهائی» نیز برای برخی اشخاص داشته و «همه» اهل فکر را به «درک حقیقت» نرساند. به کارگرفتن قواعد منطقی بحث، دوری از پیشداوری و احتیاط در مواضع لغزش اندیشه، هرچند این «خطر» را کاهش دهد، ولی احتمال آن را به صفر نمیرساند، مقدسمابان به همین دلیل، توصیه اکید به متدینان دارند که ایمان تقلیدی خود را در معرض چون و چراها قرار نداده تا از آسیب شک و تردیدها، سالم بمانند.

ولی عموم متفکران اسلامی که راه «تحقیق در اصول اعتقادی» را باز میدانند، نمیتوانند چنین توصیهای را بپذیرند. به علاوه که این توصیه، هرچند در آغاز «ایمان مقلدان» را در حصار قرار میدهد، ولی وقتی که ضربههای بیرونی در اطراف آن متراکم میگردد، به یکباره، «خطر ویرانی» آن را تهدید میکند. و اگر فرضاً در برخی از دورههای ایمانی، چنین شیوههائی، کارآمد بوده است، در عصر حاضر و برای انسان معاصر که «آگاهی و اطلاعات»، همه ذهنها را تحت تسخیر خود درآورده، کارائی خود را عملاً از دست داده است، لذا نه تنها به «تحکیم عقیده» نمیانجامد، بلکه بر «اصالت و اعتبار عقیده» ضربه میزند. تاثیر دیگر این «هراس افکنی»، «رکود» فکری در میان مومنان است، به تعبیر شهید مطهری:

«اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند، از «ترس» اینکه مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی مبادا فکر کنی که اگر فکر بکنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید، به سر در آتش جهنم فرومیروی، این مردم هرگز فکرشان رشد نمیکند و پیش نمیرود.» (مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۳)

برخی علمای اسلامی، در یک اظهارنظر شگفتآور، گفتهاند که این آزادی برای مراجعه به سخنان مختلف، مربوط به مواردی است که «امید هدایت» وجود داشته باشد، ولی اگر پس از بررسی، ثابت شود که فلان کتاب، گمراهکننده است، چنین اجازهای وجود ندارد، پس کسی که در حال تحقیق از مذاهب مختلف برای پذیرش دین صحیح است، این کار برایش مجاز است، ولی بعد از ثبوت مطلب، باید آن را به عنوان یک «ماده سمی» از دسترس این و آن، خارج کرد. (تفسیر نمونه،ج۱۹، ص۴۱۷)

ولی سئوال جدی آن است که وقتی میگوئیم: «هر گاه بعد از بررسی ثابت شود که فلان کتاب گمراهکننده است، اجازه وجود ندارد»، مقصود «ثبوت گمراهکننده بودن» در نزد چه کسی است؟ آیا افراد خاصی در جامعه باید برای دیگران تصمیم بگیرند، و دیگران باید از آنها تبعیت کنند؟ در این صورت اجازه تحقیق فقط به همان «افراد خاص» اختصاص دارد و دیگران باید همیشه «مقلد» بمانند؟ و اگر پیش از انتخاب مذهب، مراجعه به منابع فکری، آزاد است، پس چرا بعد از تشخیص و انتخاب، باید آن آثار را از دسترس دور کرد؟ آیا خود شخص محقق، پس از انتخاب، آن آثار گمراهکننده را «برای خودش» نابود کند، یعنی تحقق فقط در یک مرحله آزاد بوده، و بعد از مسلمان شدن، راه برای تحقیق مسدود می‌شود؟و یا این آثار را «برای دیگران» نابود میکند،یعنی دیگران وظیف تحقیق دارند، ولی ما نباید در این راه به آنها کمک کرده و آثار مختلف را به آنها نشان دهیم؟! مگر نه این است که «این و آن» هم مشمول دعوت این آیه در «شنیدن قول» هستند و به حکم عقل و شرع، مجاز به تحقیق هستند، پس چرا بعد از آنکه ما مطلبی را باطل میدانیم، باید آن را از «دسترس این وآن» خارج کنیم؟

اقتضائات آزاداندیشی

تفکر و اندیشیدن، اقتضائات خاصی دارد، و دعوت به تفکر و تحقیق، بدون پذیرش لوازم و اقتضائات آن، یک شعار میانتهی است که عملاً در جهت نابودی اندیشه، به کارگرفته میشود. در هر نظام اعتقادی که به فکرکردن، ارج نهاده میشود، باید در فضای فرهنگی و اجتماعی جامعه، زمینههای آن را فراهم آمده و مورد حمایت قرار گیرد:

الف) فرصت پرسش:

پرسش، نقطه شروع و مبدأ جهش فکری است، و «مجال فکرکردن» با «مجال پرسشکردن» تلازم دارد، و در حقیقت، آنجا که فرصت «پرسش» گرفته میشود ، فرصت«فکر» نیز ربوده میشود.

برای پرسیدن، نیاز به «جرأت» است، و جرأت علاوه بر آنکه نیاز به «جسارت درونی» دارد، نیاز به

“فضای مناسب بیرونی” دارد. در فضایی که “هزینه‌های” زیادی بر طرح سؤال و پرسش، مترتب می‌شود، پرسش کاهش پیدا می‌کند و چه بسیار از پرسش ها که از “ذهن” به “زبان” نمی‌آید، تا پرسشگر در معرض خطر قرار نگیرد.

از سوی دیگر، باید معلوم کرد که آیا “پرسش ممنوع” هم وجود دارد و آیا برای پرسیدن هم “خط قرمز” در کار است؟ روشن است که خرد آدمی، هیچ گونه مرزبندی را در این باره نمی‌پذیرد و “پرسش غیر مجاز” را بر‌نمی‌تابد، چه اینکه در ادبیات دینی نیز، انبوهی از پرسش های متنوع وجود دارد که ائمه علیهم السلام، با کمال بردباری به پاسخ آنها پرداخته، و هیچ گاه، خط قرمزی برای آن مطرح نکرده اند. مگر آنکه پرسشگر، از ظرفیت فکری لازم برای دریافت پاسخ کامل و عمیق مسأله، ناتوان باشد. (ر.ک شیخ صدوق، التوحید، ص۹۵)

عامل دیگری که در قبض یا بسط فضای پرسشگری تأثیرگذار است، نحوه ی برخورد “متولیان دین” است، وقتی که پرسشگر با هر پرسشی و با هر عقیده و آئینی، می‌تواند در کنار “عالم دینی” بنشیند و به بحث و گفتگو با او بپردازد، قهراً پرسش، “ضد ارزش” شناخته نمی‌شود و پرسشگر “بیمار” و “توطئه‌گر” معرفی نمی‌گردد و فضای پرسشگری، گشوده می‌ماند، و در غیر این صورت، پرسشگر باید پرسش های خود را یا کتمان نموده و یا با افراد دیگری که از سعه صدر و تحمّل بیشتری برخوردارند در میان بگذارد و خود را در مقابل ” متولیان دین”، فردی که هیچ شک و تردیدی ندارد، جلوه دهد!

برای شیعیان بسیار افتخار آفرین است که وقتی ابن ابی العوجا، از مسلک مسلمانان خارج شد و به طور کلی به “الحاد” روآورد و به همین دلیل، و با توجه به بد خُلقی و بد زبانی‌اش، علمای فِرق مختلف، از هم صحبت شدن با او پرهیز داشته و او را طرد می کردند، در “مکه” خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید، و امام در پاسخ به او که اجازه می خواست تا “هر‌چه می‌خواهد” بگوید، امام با کمال بزرگواری فرمود: «هر‌چه می‌خواهی بگو.» و او کفریّات خود را مطرح کرده و امام به او پاسخ داد. (همان، ص۲۵۳)

موضع “صاحبان قدرت” نیز در قبال پرسشگران، عامل تعیین کننده دیگری است که در “اِخفاء” پرسش ها بسیار مؤثر است. طرح پرسش، در قلمرو مسائلی که مستقیم یا غیر مستقیم بر “قدرت حاکمان” تأثیر می گذارد، برای آنان بسیار تلخ است. آنان هرگز رضایت نمی‌دهند که آشکار شدن پرسش ها، به تردید در جایگاه و موقعیتشان بیانجامد، از این رو خط قرمز پرسش ها را نه دین، که “قدرت” تعیین می‌کند، به خصوص اگر حاکمان، از پشتوانه منطقی و عقلانی برای حکومت و رفتارهای خود برخوردار نباشند، قهراً چاره‌ ای جز آن ندارند که به گمان خود با “تعرّض به پرسشگر” پرسش را “محو” کنند!! اینگونه شیوه‌های استبدادی، اگر در حکومت‌های عرفی، بتواند “پایداری قدرت” را تضمین کند، ولی در حکومت دینی که “اعتبار” خود را از “ایمان مردم” می‌گیرد و به آن اتّکا دارد، کاملاً ویرانگر است.

الگوی حکومت دینی، همان حکومت علوی است که نه فقط “پرسش” را ممنوع نمی‌داند، بلکه پیشوای آن، در “میان عموم مردم” دعوت به پرسش می‌کند، تا “هر کس”، در “هر موضوع”، سؤال یا اعتراض خود را مطرح کند، و حتی امام (علیه السلام) امنیت کامل “پرسشگر” بی‌اعتقاد و بد زبان را تأمین کرده و به اصحاب خود اجازه برخورد با گستاخی های او را نمی‌دهد، و به آنها می گوید: «‌شما نمی‌توانید با درشتی و تندی، حقیقت را آشکار سازید و با فشار و زور نمی‌توان بنیان‌های دین را استوار نمود و راه خدا را تبیین نمود: فانّ الطیش لا یقوم به حجج الله و لا به تظهر براهین الله.» (محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۵۷، ص۲۳۱)

ب) فرصت ارائه آراء و اندیشه ها

فکر و اندیشه، یک عملیّات صرفاً فردی که در فضایی ” دور از اغیار” اتفاق می‌افتد نیست. اندیشیدن، مانند استخراج معدن توسط یک کاوشگر در اعماق زمین نیست که او به تنهایی وارد معدن شده و سپس با برداشت از ذخائر زیرزمینی و دست پر از آن خارج گردد.

در تفکّر و اندیشیدن، بناچار باید از دست آوردهای فکری دیگران استفاده کرد و با خلاقیت و ابتکار بر سرمایه ی آنها افزود. این “افزایش”، صرفاً در شرایطی اتفاق می افتد که پژوهشگر بر آراء و اندیشه‌های آنها مسلط بوده و قدرت تجزیه و تحلیل، و نقد وبررسی آنها را داشته باشد. از این رو “اندیشیدن” نیاز به ارتباط علمی و آزادی تعامل با اندیشه‌ها و اندیشه‌وران دارد، و در آنجا که این ارتباط و تعامل، محدود می‌گردد، اندیشه از زایش و رشد باز‌می‌ماند.

به علاوه، مکتبی که داعیه ی “حقانیّتِ” مطلق دارد، نمی‌تواند از صحنه ی “رقابت” کناره‌گیری کرده و در فضایی که یکّه و تنهاست و قدرت مانور را از رقیبان سلب کرده است، ادعای برتری و غلبه ی خود را تکرار کند!!

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، شعار رهبران نهضت این بود که ما چون به توانایی مکتب خویش ایمان داریم، لذا در نظام اسلامی، “آزادی اندیشه” تأمین می‌شود، آنها توضیح می‌دادند که در رسانه‌ها و حتی در رادیو و تلویزیون هم ـ‌برخلاف کشورهای کمونیستی‌ـ فرصت عرضه‌ی اندیشه‌های مخالف وجود خواهد داشت، نه آنکه زمامداران آن چنانکه بخواهند، مردم را بار‌آورند. مثلاً استاد شهید مطهری می‌گفت:

« هر مکتبی که به ایدئولوژی خود اعتقاد و ایمان داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و تفکر باشد. به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتقاد به خود ندارد، جلوی آزادی اندیشه و تفکر را می‌گیرد، این گونه مکاتب، ناچارند مردم را در یک محدوده‌ی خاص فکری نگهدارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند. این همان وصفی است که ما امروز در کشورهای کمونیستی می‌بینیم. در این کشورها به علت وحشتی که از آسیب پذیر بودن ایدئولوژی رسمی وجود دارد، حتی رادیوها به گونه‌ای ساخته می‌شوند که مردم نتوانند صدای کشورهای دیگر را بشنوند و در نتیجه یک بُعدی و قالبی، آن چنانکه زمامداران می‌خواهند بار‌بیایند.» (مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۱)

در درون تحلیل فوق، کاملاً این ملازمه دیده می‌شود که اگر مکتبی بر پایه‌های استوار عقلانی استوار است، باید در صحنه‌ی رقابت و بحث حاضر شود، و اگر آزاد اندیشی، پذیرفته می‌شود، باید در فضای جامعه، امکان ارائه اندیشه‌های مختلف وجود داشته باشد.

در میان عالمان مسلمان، معمولاً فیلسوفان و متکلمان در التزام به این گونه لوازم آزاد‌اندیشی، از خود مقاومتی نشان نمی‌دهند و گاه به صورت جدّی از آن دفاع می‌کنند، به خصوص آنها چون خود در معرض اتهامِ “بی‌دینی” از سوی برخی متشرّعه‌اند، لذا با بکارگیری چنین ادبیاتی در برابر اهل فکر مخالف‌اند. مثلاً خواجه‌ نصیر الدین طوسی که از بزرگترین متفکران اسلامی است، از سوی نظام العلما تکفیر شده، و در جواب گفت:

«نظام بی نظام ار کافرم خواند

چراغ کذب را نبود فروغی

مسلمان خوانمش زیرا که نبود

دروغی را جوابی جز دروغی»

فضای جامعه اسلامی، فیلسوفی متشرّع مانند ابن سینا را هم نمی‌توانست تحمّل کند و او را به کفر و زندقه رمی می‌کرد، پاسخ ابن سینا آن بود که:

«کفر چو منی گزاف‌ و ‌آسان نبود

محکم تر از ایمان من ایمان نبود

در ‌دهر، چو من ‌یکی و ‌آن ‌هم کافر؟

پس‌ در ‌همه دهر، یک مسلمان نبود»

در کارنامه صدر المتألهین شیرازی، ابن رشد، فیض کاشانی و بسیاری از محققان دیگر نیز چنین اتهاماتی ثبت شده است. اینک که به لطف الهی، نظام اسلامی در کشورمان استقرار یافته، فرصتی دیگر پیش‌آمده تا ادعای “آزاداندیشی” در جامعه دینی و در حکومت اسلامی محک خورده و تجربه‌ی آمیختگی دین وقدرت، آثار خود را بر فضای اندیشه و فکر، نشان دهد.

تا پیش از این تحوّل، هر چند در ایران، دین به شکل رسمی در حاکمیت نقشی نداشت ولی سیطره‌ی تحجّر بر ذهنیت بسیاری از دینداران، کار را بر متفکران سخت می‌کرد و ترس از طرد و تکفیر موجب آن می‌گردید که آنان به حاشیه رانده شده و در اظهار ما‌فی‌الضمیر خود، احتیاط کنند.

در آن شرایط، حتی اوضاع بر امثال علامه طباطبائی که فقیه و مفسّر قرآن هم بود، چندان سخت بود که از گزند فشار وتهدید، امنیت نداشتند. ایشان در تفسیر المیزان، در حالی که شیوه‌ی کلیسا در تحمیل عقیده به وسیله شمشیر و زور را نفی می‌کند و آزادی اندیشه را از افتخارات اسلام می‌شمارد، به وضع زمان خود اشاره می‌کند، و با لحنی تند و شدید، آن را کلیسائی ـ‌و نه اسلامی‌ـ می‌خواند:

«ولی متأسفانه ما مسلمانان، این نعمت آزادی اندیشه را هم چون بسیاری از نعمت‌های دیگر الهی از دست داده‌ایم و “برخوردهای کلیسائی” بر جوامع ما حاکم شده است.» (محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج۴، ص۱۳۱)

 محمد سروش محلاتی

* مدرس خارج فقه در حوزه علمیه قم

منبع: آینده

دوشنبه 15/1/1390 - 21:42
اخبار

انالله و اناالیه راجعون

خاندان محترم موسوی

خبر درگذشت شادروان حاج سید میر اسماعیل موسوی موجب تاسف و تالم خاطر گردید .

مصیبت وارده را بر شما خاندان معزز و به خصوص فرزندان خدوم و برومندشان به ویژه مهندس میر حسین موسوی تسلیت می گویم .

خاندانی که خدمات شایسته ای به اسلام و انقلاب و میهن اسلامی مان کردند و افتخار تقدیم چندین شهید در راه اسلام ، انقلاب و میهن را در کارنامه خود دارند .

از درگاه احدیت برای آن مرحوم مغفور رحمت واسعه و برای بستگان صبر و اجر مسالت می کنم .

                                      اکبر هاشمی رفسنجانی

                            رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام

                                       یازدهم فروردین 1390

http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=3754

يکشنبه 14/1/1390 - 23:1
اخبار

بسمه تعالی
جناب اقای مهندس میرحسین موسوی
درگذشت والد ماجد مرحوم حاج سید اسماعیل موسوی که عمری را در عشق به پیامبر و اهل بیت مکرم ایشان سپری نمود، خدمت جنابعالی، جمیع بستگان خصوصا برادران و خواهران گرامیتان تسلیت عرض نموده، از خداوند متعال برای آن مرحوم غفران واسعه و برای جمیع بازماندگان صبر و اجر مسالت دارم.
 

http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_17107.aspx

يکشنبه 14/1/1390 - 22:51
اخبار

انا لله و انا الیه راجعون

برادر بزرگوار جناب آقای مهندس میر حسین موسوی
ارتحال سلاله پاک رسول گرامی اسلام(ص) – پدر بزرگوارتان – را به جنابعالی و خانواده مکرمتان تسلیت عرض نموده، از درگاه ذات احدیت برای بازماندگان اجر جزیل و صبر جمیل آرزومندیم، فرصت را غنیمت شمرده تا ارادت خودمان را نسبت به شما – که در برهه های سخت و دشوار خالصانه با مردم همراهی کرده اید – عرض بداریم.

شما بخش افتخار آمیز خاطرات مایید، بخصوص خاطرات دوران دفاع مقدس!، همراهی شما با شهدا و خانواده آنها را فراموش نخواهیم کرد. خدا را شاکریم که از گذشته پشیمان نیستیم و آرزو داریم تا در آینده به همراه شما و دیگر دوستان به آرمان های امام و شهیدان وفادار بمانیم.

فاطمه چهل امیرانی ( همسر شهید حمید باکری)
ژیلا بدیهیان (همسر شهید ابراهیم همت)

پلیز سرچ  اینترنت  فور  دیس

شنبه 13/1/1390 - 11:14
اخبار

بسم الله الرحمن الرحیم

انّا لله و انّا الیه راجعون

حضور محترم جناب مستطاب سلالة السادات مهندس میرحسین موسوی

خبر درگذشت پدر مكرّم و معزّز جنابعالی موجب تأثّر و تألّم شد، اینجانب در ضمن اینكه به شما و سایر بازماندگان ایشان تسلیت می گویم، به آن مرحوم نیز تبریك می‌گویم كه خداوند فرزندی به وی عنایت كرد كه عمر پر بركت خود را در راه پی‌گیری اهداف بلند امام راحل(رحمه الله) قرار داده است. امام عزیز اعتلای كلمه اسلام و سربلندی مسلمین جهان بخصوص مردم مسلمان ایران را می خواست كه حاصل آن «جمهوری اسلامی ایران» بود، و با تأكید هرچه بیشتر در تدوین قانون اساسی به آن روحی دائمی بخشید، و شما هم به عنوان مرید و مقلّد حضرت امام خمینی(رحمه الله)، در حیات و ممات ایشان از اهدافشان حمایت كرده و استقامت نمودید، هرچند فعلاً جنابعالی در حصر غیر شرعی و غیر قانونی بلكه غیر انسانی می باشید امّا در واقع و حقیقت آزادید، و هر چند مطرود شده غیر شرعی و غیر قانونی می‌باشید امّا در قلب با صفای مردم مؤمن، و مردم آزاده جا دارید.

اینجانب از هیأت حاكمه می خواهم كه به حصر شما و همسر محترمه تان و حجّة الاسلام و المسلمین كروبی و همسر ایشان پایان دهند و بدانند كه هیچ مجتهد عادلی این حصر را امضاء‌ نمی كند. اگر به نظر آنها شما متّهم به جرمی می باشید چرا شما و آقای كروبی را در دادگاه صالح در نزد مجتهد عادل نمی‌آورند تا بتوانید از خود دفاع كنید، و همه بشنوند و ببینند كه اینهمه  اتّهامات از كجا پیدا شده است.

در خاتمه همانطور كه بارها گفته‌ام شما و ما و همه دوستداران شما به جمهوری اسلامی ایران علاقمند هستیم و خواستار اجرای دقیق قوانین اسلام و قانون اساسی می‌باشیم و نیز آزادی بی‌قید و شرط زندانیان سیاسی در بند را خواستاریم.

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

سید علی‌محمد دستغیب

11 / 1 / 90

 

منبع = وبسایت آیت الله دستغیب
پنج شنبه 11/1/1390 - 23:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته