• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 146
تعداد نظرات : 364
زمان آخرین مطلب : 4803روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

پشت هر چهره شهری است

کوچه هایش پر رمز پر راز

آسمانش چشم

گاه باران گاه آبی

وزمانی پر پرواز کبوترها

باغ این شهر پراز قاصدک است

همه اینجا منتظرند

چشم به راه

خاک این شهر پراز خاطره سبز مسافرهاست

نقدی باید زد

قصه بکر شنیدن دارد

پشت هر چهره شهری است

پرشمع

پر نذر

آرزوها بادبادکهایی رقصان

در هوا سرگردان

فرصتی باید برای دل بستن

دیدن....

پشت هر چهره شهری است

دروازه لبخند کجاست؟

 

يکشنبه 1/10/1387 - 12:39
خانواده

 

 

عصر یک جمعه ی دلگیر،
دلم گفت بگویم،
بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیدست،
چرا آب به گلدان نرسیدست؟
و هنوزم که هنوز است،
غم عشق به پایان نرسیدست.
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست؟
و چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیدست؟
عصر این جمعه ی دلگیر،
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،
تو کجایی گل نرگس؟

                             توکجایی گل نرگس؟

جمعه 29/9/1387 - 9:53
محبت و عاطفه

تا

ای تک سوار جاده عشق !!!
ای سبز ترین موعود !!!
راهی نمانده تا سر
ودن آخرین ترانه ی انتظار
فاصله ای نیست از کلبه سرد انتظار
تا قصر زیبا ی وصال
ای کبریایی ترین سجاده ی نیاز
نماز نیمه شب های نیایش را
به عشق تمنای تو به قامت می ایستیم
هر صبح کتاب خواب را
به عشق روی تو می بندیم
و پنجره چشمانمان را
رو به باغ یاد تو می گشاییم
و فصل روز رمان زندگی را
با اللهم ارنی الطلعة الرشیدة آغاز می کنیم
و به شوق رویشی دوباره
زیر لوای سبز تو
بذر امید بر زمین زندگیمان می افشانیم

چرا که آمدنت را باور داریم
و به تقدس همین باور است که
هر جمعه دروازه های نگاه هامان را
به چراغ های انتظار آذین می کنیم
گره دل ها را بر غرفه های جملات ندبه می بندیم
و از فضای نمناک چشم ها پلی می زنیم

تا سایه بان مژه ها
و بر قلب کتاب دعا شبنم اشک می کاریم
به یمن رسیدن سبز ترین جمعه ی تاریخ
که تو از راه می رسی
و به تاسی از فتح مکه، در فتح الفتوحی دیگر
دروازه های عشق را فتح می کنی



جمعه 22/9/1387 - 12:0
محبت و عاطفه

گفته بودم که تو بر خواهی گشت
من شنیدم که تو می آیی باز
کوچه های دل خود را همه آذین بستم
خاک را
باران را
آب را،آیینه را
قاصدک های پیام آور را
همه هستی،همه زیبایی را
به تماشای تو دعوت کردم
من بر این باور خود می مانم
که تو خواهی آمد
شنبه 16/9/1387 - 10:59
خواستگاری و نامزدی

عشق هرگز نمی میرد....

 

 

پرنده ماده روی زمین افتاده و منتظر شوهرش است.

 

 

 

پرنده نر برای همسرش با عشق و دلسوزی غذا می آورد.

  


پرنده نر مجددا برای همسرش غذا می آورد، اما متوجه بی حرکت بودن وی می شود لذا  شوکه شده و سعی می کند او را حرکت دهد.

 

  

 

لحظه ای که  متوجه مرگ عشق خود می شود و شروع به جیغ زدن و گریه می کند.

 


 

در کنار جنازه همسرش می ایستد و همچنان به شیون می پردازد.

 


در آخر مطمئن می شود که عشق به او باز نمی گردد، لذا با غم و ناراحتی کنار جنازه وی آرام می ایستد.

 

 

 

امشب دیگر سکوت را بشکن یگانه ام!

ببین این منم

این منم که به کلبه عشقمان بازگشته ام!

جای تو خالی است...
 
ببین کلبه را امشب چراغانی کرده ام

از این دیوار به آن دیوار ریسه کشیده ام

برگرد یگانه  من!
 
راستی آسمان را ببین

لباس مهمانی برتن کرده است

او را هم امشب دعوت کرده ام

تا در آغوش هم به ستارگان پیراهنش خیره شویم...
 
من را ببین!

ببین دستان سنگدل خزان چه برسرش آورده است

ببین غم دوری تو چگونه بغضش را تکه تکه کرده است

ببین چگونه احساسش هزار پاره شده است

ببین لبانش رنگ لبخند را از یاد برده اند

ببین...

برگرد نازنین یگانه ام!

برگرد تا کلبه عشقمان را ستاره باران کنیم

برگرد تا دور تا دور باغچه را بنفشه بکاریم

برگرد تا امشب از بوی اطلسی ها سرمست شویم

برگرد که من آغوش سبز تو را می طلبم

برگرد? برگرد برگرد...

اگر بیایی تمام شهر را گلباران میکنم

اگر بیایی تا صبح غزل عشق برایت می خوانم

اگر بیایی...

راستی از کدام سو می آیی؟

از آسمان? از پشت ماه یا از ورای امواج دریا؟

همسایه پری دریایی شده بودی

که مرا از یاد بردی

یا ماه تو را افسون کرده بود؟!

برگرد که امشب

بهار چشمانش را سرمه کشیده است

برگرد که امشب

گیسوان مواج دریا را به امانت گرفته ام!
 

امشب آنقدر می نویسم تا تو بیایی...
 

کاش! به عطر اطلسی ها قسمت می دادم


راستی امشب بلبلان را هم خبر کرده ام

تا من و تو زیر باران آوازشان تاصبح برقصیم!
 

باران...

میدانم که عاشق بارانی اصلا ای کاش! من باران بودم تا شاید

دوستم میداشتی...

هروقت باران اشکهایش را پشت شیشه اتاق می ریخت

من به یادت اشکهایم را روی گلهای قالی می ریختم...
 
برگرد امشب یگانه ام!

شب تابها را گفته ام که کلبه مان را نورباران کنند!

به گلهای سرخ گفته ام که کلبه را عطر افشان کنند!

میدانم که گل سرخ را دوست داری

ای کاش! گل سرخ بودم تا شاید دوستم میداشتی!

باورت نمی شود!

تا نبینی باورت نمی شود

حتی در خیالت هم نمی گنجد که امشب چه مهمانی برپا کرده ام!

ولی تا تو...

ولی تا تو نیایی جشن من رنگ عشق نمی گیرد...
 
برگرد امشب نازنین یگانه ام!

سحر نزدیک است نگذار که طلوع خورشید بزم شبانه مان را بر هم بزند!

آخر فردا دیگر من نیستم که برایت لبخند بزنم

دیگر فردا من نیستم که نگاهت را بوسه باران کنم

دیگر فردا من نیستم که سرم را مهمان شانه هایت کنم

دیگر فردا من نیستم که احساسم را نقاشی کنی!

برگرد امشب نازنین یگانه ام! سحر نزدیک است

دیگر فردا من نیستم? من نیستم

منی...

نیست نیست نیست!

پنج شنبه 14/9/1387 - 10:18
خواستگاری و نامزدی

 

 


باز باران بی ترانه

باز باران ,با تمام بی کسی های شبانه

می خورد بر مرد تنها ,می چکد بر فرش خانه

باز می اید صدای چک چک غم...باز ماتم
 
من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده

نمی دانم...نمی فهمم

کجای قطره های بی کسی زیباست؟
 
نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند

که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد

کجای ذلتش زیباست؟


 
نمی فهمم..کجای اشک یک بابا

که سقفی از گل و اهن به زور چکمه های باران

به روی همسر و پروانه های مرده اش ارام باریده

کجایش بوی عشق وعاشقی دارد؟
 
نمی دانم..نمی دانم چرا مردم نمی دانند

که باران, عشق تنها نیست

صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست

کجای مرگ ما زیباست...نمی فهمم!!!!؟
 
یاد ارم, روز باران را

یاد ارم مادرم در کنج باران مرد

کودکی ده ساله بودم

می دویدم زیر باران..از برای نان

مادرم افتاد

مادرم در کوچه های پست شهر ارام جان می داد

فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود

نمی دانم

کجای این لجن زیباست؟
 
بشنو از من, کودک من

پیش چشمم, مرد فردا

که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست

و ان باران که عشق دارد ...فقط جاریست برای عاشقان مست

و باران من و تو درد و غم دارد
 
خدا هم خوب می داند که
 
این عدل زمینی ,عدل کم دارد

 

شنبه 9/9/1387 - 12:59
شعر و قطعات ادبی

 

شعری برای تو 

لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...

لمس  کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک  است و پُر شیار ...

لمس کن لحظه هایم را ...

تویی که نمی دانی من که هستم

لمس کن این با تو نبودن ها را

لمس کن  ...

شنبه 9/9/1387 - 12:52
شعر و قطعات ادبی

اما نمی شود

دلتنگ با تو بودنم ، اما نمی شود

بغضی نشسته توی دلم وا نمی شود

چشمت هزار جمله به من گفت، ناب ناب

چشمت هزار جمله که معنا نمی شود

این هم قلم، دو بال برای خودت بکش

یا می شود که پر بکشی یا نمی شود

هی فکر میکنم که غزل دست و پا کنم

دستم به احترام قلم پا نمی شود

من مانده ام چرا من و تو ما نمی شود؟


 

شنبه 9/9/1387 - 12:50
خواستگاری و نامزدی


افسانه زندگی

یک روز رسد خوشی به اندازه کوه

یک روز رسد غمی به اندازه دشت

افسانه زندگی چنین است گلم

در سایه کوه باید از دشت گذشت


 

شنبه 9/9/1387 - 12:46
خواستگاری و نامزدی

 

آموخته ام....

آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست
آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

 

جمعه 1/9/1387 - 13:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته