• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 16
زمان آخرین مطلب : 5623روز قبل
دعا و زیارت
  جلوه‌های عدل در حكومت امام زمان(ع)

 

در ابتدا باید مفهوم عدل روشن شود تا بتوان به معنای تحقق عدالت پی برد.
عدل این است كه هر چیزی در جایگاه حقیقی و اصلی خود قرار گیرد و تسویه و اعتدال داشته باشد. عدل اجتماعی به معنای حركت جامعه به سوی هدف صحیح و درست بوده و ظلم نقیض آن است. بنابراین، عدل در مقابل ظلم تنها عدالت و دادگری حكومتی و اجتماعی نیست، بلكه معنایی گسترده دارد كه آن‌ها را برمی‌شمریم:

اول: یكی از صفات برجستة الهی است كه امام(ع) فرمودند:

اساس دین، توحید و عدل است1؛

دوم: از فضایل فردی انسان است. انسان عادل یعنی كسی كه مرتكب گناه بزرگ نمی‌گردد و به گناه كوچك اصرار نمی‌ورزد؛

سوم: گاهی هم‌طراز حق به كار رفته است و به گفتار درست و حق، قول عدل گفته‌اند. به واسطة عدلی كه با ظهور و قیام مهدی(ع) برپا می‌شود هیچ كس نمی‌تواند به دیگری ظلم كند. احادیث زیادی در این زمینه نقل شده و فراگیر شدن عدالت یكی از مهم‌ترین ویژگی‌های مهم دوران ظهور برشمرده شده است. پیامبر اكرم(ص) فرموده‌اند:

یملأ الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً2.

از امام رضا(ع) روایت شده است كه فرمودند:

خداوند زمین را به دست قائم(ع) از هر ستمی پاك و از هر ظلمی پاكیزه سازد... آن گاه كه او قیام كند ترازوی عدل را در میان مردم نهد و بدین گونه هیچ كس نتواند به دیگری ستمی كند3.

در تمام دوران زندگی زمین، انبیا و اولیا، انسان‌ها را به فطرت و عقل و ندای تربیتی عدل و عدالت اجتماعی فرا می‌خواندند، اما زندگی بشر هیچ‌گاه تماماً میل به سوی صلاح و تقوا و خالی شدن ظلم و جور و عدل الهی نشده است و این تنها به دست صاحب اصلی این قیام حضرت مهدی(ع) تحقق خواهد یافت. امام صادق(ع) دربارة استقرار عدل و دادگری امام عصر(ع) و در زمان قیام و ظهور و حكومتشان این چنین بیان می‌كنند:

پس آگاه باشید. به خدا قسم كه قائم(ع) عدالت را به درون خانه‌های مردم وارد می‌سازد. چنان كه سرما و گرما وارد خانه‌های آنها می‌شود4.

به این ترتیب، با ظهور دولت امام زمان(ع) و تحولی اساسی، همة آرمان‌های اسلامی بشر تحقق می‌یابد و عدالت به تمامی طلوع می‌كند و بیداد به كلی غروب می‌نماید.

در این قسمت با توجه به روایات به مظاهر دولت و عدالت سایه‌گستر در حیات بعد از ظهور اشاره می‌كنیم:

1. نتایج و ثمرات عدالت امام زمان(ع) احیای زمین و آدمیان است. عدالت مهدوی چنان نشاط‌آور است كه به تغییر قرآن و روایات زمین پیش از تحقق آن عدالت، مرده و بی‌جان است و با برقراری آن زنده می‌گردد و حیات می‌یابد.

چنانچه خدای تعالی ما را از این شگرفی آگاه ساخته است:

إعلموا أنّ الله یحیی الأرض بعد موتها5.

بدانید كه خدا زمین را پس از مرگش زنده می‌گرداند.

هر كس و هر چیز كه استعداد زنده شدن داشته باشد به دست مهدی(ع) و با دولت او زنده می‌شود. چنانچه بنا بر روایات، تفسیر این آیة كریمه احیای زمین با عدالت و بر پا ساختن حدود الهی است. تا جایی كه می‌فرمایند:

عدالت حیات احكام است.

2. ثمرة برپایی قسط و عدل در حكومت حضرت مهدی(ع) فطرت و ایمان انسان است. پیامبر اكرم(ص) می‌فرمایند:

ساعتی از دولت پیشوای عدل برتر از عبادت هفتاد سال است؛

3. عدالت دولت امام مهدی(ع) امنیتی فراگیر و همه‌جانبه را به ارمغان می‌آورد. امام باقر(ع) در توصیف امنیت فراگیر دوران ظهور می‌فرمایند:

چنان امنیتی برقرار شود كه پیرزنی ناتوان از شرق به غرب رود و هیچ كس آزاری به او نرساند6؛

4. عدالت ایشان در سیرة اقتصادی به گونه‌ای است كه در دوران خویش اموال عمومی را بین مردم به طور مساوی تقسیم خواهند كرد و نخواهند گذاشت كسی از حق خود بی‌نصیب بماند7؛

5. از نمونه‌های عدالت امام مهدی(ع) آن است كه ایشان به هر كس بنا بر شایستگی‌هایش سمت می‌دهد. پیامبر اكرم(ص) در خطبة غدیر خم می‌فرمایند:

آگاه باشید! آخرین امام از ما قائم مهدی خواهد بود... و آگاه باشید كه او هر صاحب فضلی را بر مبنای فضلش و هر صاحب جهلی را بر مبنای جهلش نشان و سمت می‌بخشد8؛

6. نظام قضاوت و دادرسی نیز در حكومت مهدی(ع) شكل ویژه‌ای دارد. آن بزرگوار مانند حضرت داوود به حق حكم می‌كند. خداوند ایشان را از اسرار پنهانی مطلع می‌سازد و از شاهد و بینه بی‌نیازشان می‌گرداند. بدین ترتیب دیگر هیچ ستمی از دید نافذ امام مهدی(ع) مخفی نمی‌ماند، هیچ مظلومی تنها گذاشته نمی‌شود و هیچ ظالمی راه گریز از اجرای حد و حكم الهی را نمی‌یابد؛

7. در بیان معنای عدل چنین آمد كه عدل برابر است با حق و انسان عادل كسی است كه به حق عمل كند. پس ظهور امام زمان(ع) و برقراری از جانب ایشان به این معناست كه انسان‌ها نه فقط به دیگری ظلم نكنند بلكه در حق خود نیز ظلم ننمایند. به عبارتی عدل با تقوا برابر است و تقوا یعنی خود نگهداری و نگه داشتن اعضا و جوارح از انحراف برای تحقق هدف كه همان بندگی و عبودیت است. در آن روزگار آنچه كه از روایات برمی‌آید:

خداوند دل‌های امت را آكنده از بی‌نیازی می‌سازد، ریشه‌های تهمت و دروغ كنده می‌شود. ریا از بین می‌رود و در امانتداری رواج می‌یابد. فحشا و تجاوز ناپدید می‌شود و در آن روزگار مردم به عبادت و اعمال شرعی و دین‌داری روی می‌آورند و همواره نماز جماعت به پا می‌دارند.


پی‌نوشت‌ها:
1. الصدوق، التوحید، ص96.
2. زمین را آكنده از قسط و عدل می‌سازد، همان گونه كه از ظلم و جور پر گشته باشد؛ صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الاثر، ف2، ب25.
3. الصدوق، كمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج2، ص372.
4. المجلسی، بحارالانوار، ج2، ص362.
5. سورة حدید (57)، آیه 17.
6. صافی گلپایگانی، منتخب‌الاثر، ص308.
7. مجلسی، همان، ج51، ص91.
8. موسوی اصفهانی، سید محمدتقی، مكیال‌المكارم، ج1، ص49.

زهره اسماعیلی (اصفهان)
ماهنامه موعود شماره 69
سه شنبه 28/8/1387 - 18:5
دعا و زیارت

 سرانجام مستضعفان

سرنوشت مستضعفان در طول تاریخ، فراز و نشیب‌های فراوان و پیچیدگی‌های ویژه‌ای داشته؛ پیكاری سخت و مبارزه‌ای پی‌گیر كه همواره آنان را با محیط اطراف درگیر كرده است. در این میان، سردمداران زر و زور و تزویر و مستكبران خودپرست به گونه‌های مختلف آنان را برنمی‌تابیدند و می‌كوشیدند تا آنان را همواره زیرسلطه خود داشته باشند. در طول این كشمكش‌ها، قدرت‌طلبان و سودجویان كه خوی استكباری در وجودشان رشیه دوانیده است، از هر روشی بهره برده‌اند و حتی اگر منافع خویش را در زندگی آنان می‌یافتند، آنان را نمی‌كشتند و چنانچه مصلحت خویش را در مرگشان می‌دیدند، بی‌محابا بر زندگی‌شان دست تطاول می‌یازیدند و خیمه‌های تجاوز و عیش و نوش خود را بر فراز استخوان‌های خرد شدة آنان بنا می‌كردند كه تاریخ از این سرگذشت‌های اندوه‌بار، فراوان به یاد دارد.
كشتار و غارت آشكار و پنهان، حق‌كشی‌ها و زشتی‌های بی‌امان و پلیدی‌ها و پلشتی‌هایی كه از سوی استكبار در طول سال‌ها به وقوع پیوسته و نفرتی كه در دل انسان‌های آزاداندیش و وارسته نسبت به آنان هست، سند زندة رشدنایافتگی آنان به شمار می‌رود. در مقابل، مظلومیّت و حقّانیت و راستی و درستی وصف‌ناپذیری كه از جبهه حقّ در سینة تاریخ به یادگار مانده، نیكوترین سرانجامی است كه مستضعفان به آن رسیده‌اند.
هنگامی كه نبرد قهرمانانه شماری اندك با قلب‌های سرشار از عشق به حقیقت را در صحرای كربلا در برابر انبوه عظیم سپاه شب‌پرستان كینه‌توز و بی‌هویت به نظاره می‌نشینیم، مفهوم تاریكی و روشنایی، خوبی و بدی، حقّ و باطل و مستضعف و مستكبر را با روشنی هرچه بیشتر ادراك می‌كنیم.
از داستان‌های زندگانی پیام‌آوران الهی و رهبران آسمانی و امامان و مصلحان و عالمان نیك سیرت و همه فرهیختگان و محرومان و مظلومان تاریخ كه برای دست‌یابی به آرمان‌ها و اهداف مقدس و فطرت خداجوی بشری كوشیده و در این راه رنج‌های بسیاری به جان خریده‌اند، می‌توان پندهای فراوانی آموخت و در زندگی به عنوان سرمشق از آن بهره‌مند شد. آنان كه هرگاه به پیروزی دست یافتند، زمینه‌های بندگی مردم را در برابر خدا فراهم آوردند و خود، پیشاپیش آنان در برابر خدا به خاك افتادند و هرگز درصدد هماوردی با آفریدگار جهان و زیرپا نهادن قوانین و فرمان‌های او برنیامدند. آن‌گاه نیز كه كارشان به شكست ظاهری انجامید، هیچ‌گاه سرخورده نشدند و احساس شكست نكردند، بلكه شكست و پیروزی در نظر آنان به گونه‌ای دیگر جلوه كرد؛ زیرا در دیدگاه ژرف آنان، گام نهادن در مسیر كمال و پیشرفت به سوی هدف ترسیم شده از سوی خالق هستی، پیروزی است، هرچند به ظاهر كشته یا مجروح شوند. در مقابل، چنانچه یك گام از آرمان‌های بلند خود عقب می‌افتادند، احساس شكست می‌كردند؛ گرچه به لحاظ ظاهری به پیشرفت‌هایی هم دست یافته باشند.
براین اساس، از دیدگاه ژرف بین آنان، قیام و قسط، انجام وظیفه، كوشش در راه خدا و خدمت به جامعه و مبارزه با مظاهر استكبار و استضعاف، سرانجامی نیكو دارد و این مهم، هر نتیجه‌ای را كه در پی داشته باشد، ارزشمند است.
ولی از دیدگاه كلّی، سیر تدریجی نظام هستی به سوی پیروزی و موفقیّت مطلق مستضعفان است. سرانجام، آنان بر قلّه‌های پیروزی تكیه خواهند زد و جور و ستم و استثمار و بهره‌كشی‌ها را از پهنای هستی خواهند زدود و خود، وارثان زمین خواهند شد. آنان زمینی را كه پر از جور و ستم شده بود، از عدل و داد سرشار خواهند كرد؛ زیرا خداوند چنین اراده كرده است كه پیشوایی و سروری جهان از آن مستضعفان باشد و آنان وارثان زمین شوند.1

سنت‌الهی در تدبیر جوامع

قوانین جامعه‌شناختی قرآن كریم، با عنوان «سنتّ‌های  الهی در تدبیر جوامع» قابل طرح است. واژه «سنّت» به مفهوم راه و رسم، روش و رفتار و شیوه‌ای است كه استمرار داشته باشد. قرآن، سنّت را هم به خدا و هم به انسان‌ها نسبت می‌دهد. به همین دلیل، تعبیرهایی مانند «سنّت الله»، «سنّتنا»، «سنّة الاوّلین» و «سنن الّذین من قبلكم» و... در قرآن به چشم می‌خورد.
به طور كلی، سنّت الهی در یك تقسیم‌بندی به دو گونه‌اند:
1. سنّت‌هایی كه به زندگانی انسان در سرای دیگر و پاداش و كیفری كه در آن جهان از آن برخوردار خواهند بود، مربوط می‌شود.
2. سنّت‌هایی كه به زندگی دنیایی و این جهانی بشر مربوط است.
این سنّت‌ها نیز برخی رفتارهای فردی و برخی دیگر رفتارهای اجتماعی یا هر دو مورد را در برمی‌گیرد، ولی چیزی كه ما در پی شناسایی آن هستیم، سنّت‌های الهی مربوط به زندگی دنیایی در بستر جوامع است كه از آن میان، به سنّت الهی «پیروزی حق بر باطل» اشاره می‌كنیم.

پیروزی حق بر باطل

نبرد و رویارویی حق و باطل، به سرآغاز هستی باز می‌گردد. ابلیس، به عنوان موجودی سركش و قانون‌ستیز در برابر فرمان الهی گردن فرازی كرد و آنرا نپذیرفت. به همین سبب از درگاه الهی رانده شد، ولی هرگز از كینه‌ورزی و عناد و مبارزه پی‌گیر در برابر حق باز نایستاد.
این امر به نماد تضادّ دو گونه اندیشه و روش در تمام دوران‌ها تبدیل شد. در طول زمان و در قالب‌های گوناگون، همواره موضع‌گیری‌ها و درگیری‌هایی میان آنان صورت پذیرفته است. كشمكش‌های دامنه‌داری كه فرزندان آدم از آغاز آفرینش تا روز قیامت با آن روبه‌رو خواهند بود، ناشی از همین امر است. كشته شدن هابیلیان به دست قابیلیان و به آتش در افتادن ابراهیم‌ها به دست نمرودها و به حاشیه رانده شدن علویان به وسیله امویان، داستان غم‌انگیز این مبارزات و رویارویی‌هاست.
از سوی دیگر، تاریخ شاهد گویای پیروزی‌های جبهه حق در دوران‌های مختلف است. پیروزی مستضعفان بنی‌اسراییل در سرزمین مصر، غلبة مسلمانان در حجاز، دوران شكوفایی و بالندگی اسلام و پدید آمدن عدالت اجتماعی در عصر پیامبر اكرم(ص)، نمونه‌هایی از این پیروزمندی‌هاست. ولی به طور كلی، یكی از سنّت‌های الهی، پیروزی حق بر باطل است. تحقّق این امر گرچه به طول می‌انجامد، ولی ارادة الهی و سنّت پروردگار بر آن تعلّق گرفته است.
در این باره به چند آیه از قرآن كریم اشاره می‌كنیم:
خدا می‌خواست حق را با كلمات خود ثابت و كافران را ریشه كن كند تا حق را ثابت و باطل را نابود گرداند. هرچند بزهكاران خوش نداشته باشند.2
در آیة دیگری می‌فرماید:
خدا باطل را محو و حقیقت را با كلمات خویش پابرجا می‌كند.3
به دلیل اینكه حق و باطل با یكدیگر قابل جمع نیستند، آمدن حق، موجب از میان رفتن باطل خواهد شد:
حق آمد و باطل نابود شد. آری، باطل همواره نابود شدنی است.4
بلكه حق را بر باطل فرو می‌افكنیم. پس آن را درهم می‌شكند و به ناگاه آن نابود می‌گردد.5
و در بیان دیگری، خطاب به پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید:
بگو: بی‌گمان، پروردگارم حقیقت را القا می‌كند. اوست دانای نهان‌ها. بگو: حق آمد و دیگر باطل از سر نمی‌گیرد و برنمی‌گردد.6
در كنار آیات یادشده، بخشی از آیات قرآن از پیروزی پیامبران و پیروان آنان سخن به میان آورده است:
حزب خدا همان پیروزمندانند.7
یا:
و یاری كردن مؤمنان بر ما واجب است.8
در حقیقت، ما فرستادگان خود و كسانی را كه [به آنان] گرویدند، در زندگی دنیا و روزی كه گواهان برپا می‌ایستند، به یقین، یاری می‌كنیم.9
سپس فرستادگان خود و كسانی كه گرویدند می‌رهانیم؛ زیرا بر ما فریضه است كه مؤمنان را نجات دهیم.10
پیش‌تر به اثبات رسید كه پیامبران، امامان، عالمان بیدار و مؤمنان حق جو و به طور كلی، هركس كه به گونه‌ای از حقوق خویش محروم شده و زمینة بالندگی و شكوفایی نیافته است، در شمار مستضعفان قرار دارند. اینان كه همواره در راستای تحقّق آرمان‌های حق و نابودی باطل در تكاپویند و بخشی از آنان دست‌كم حق‌ستیز نبوده‌اند، مصداق‌های حق به شمار می‌آیند و مشمول وعده‌های الهی می‌شوند.

نوید پیروزی مستضعفان

قوانین حاكم بر نظام آفرینش و سنّت‌هایی كه بر تاریخ و جوامع حاكم است، همواره همة پدیده‌ها از جمله انسان و جامعه انسانی را به سوی رشد و كمال رهنمون می‌شوند. مستضعفان مؤمن كه برترین رویكرد را دربارة این قوانین برگزیده‌اند و نظام فكری، اعتقادی و عملی‌شان با سنّت‌های هستی هماهنگی دارد و پیوسته در تكاپوی رسیدن به هدف‌های بلندی هستند كه خدای سبحان برای انظام آفرینش ترسیم كرده است، این استحقاق را دارند كه با بهره‌گیری از دستورها و سنت‌های الهی، مراحل رشد و تكامل را گذرانده و به قلّه سعادت برسند. در این راستا قرآن كریم به آنان این گونه بشارت می‌دهد:
و می‌خواهیم بركسانی كه در زمین، فرودست شدند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارث زمین كنیم و در آن سرزمین فرمانروایی‌شان دهیم.11
واژگان «نرید» [می‌خواهیم] و «نمنّ» [منت نهیم] و «نجعل» [گردانیم] در [آیه در] قالب فعل مضارع و دارای معنای استمرار و به صورت یك قانون كلی و فراگیر بیان شده‌اند، تا چنین پنداری پیش نیاید كه این نوید پیروزی ویژة مستضعفان بنی‌اسراییل [در سرزمین مصر است.12
و به یقین خدا به كسی كه دین او را یاری می‌كند، یاری می‌دهد.13
چنانچه خدا به كسی یاری رساند، پیروزی او قطعی است. پس در واقع، این آیة شریفه نوید پیروزی به مستضعفان است.
در آیة دیگر می‌خوانیم:
و اگر مؤمنید، سستی مكنید و غمگین مشوید كه شما برترید.14
همچنین می‌فرماید:
خدا به كسانی از شما كه ایمان آورده و كارهای شایسته كرده‌اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در این سرزمین جانشین خود قرار دهد؛ همان‌گونه كه كسانی را كه پیش از آنان بودند، جانشین خود قرار داد.15
در شأن نزول این آیه آمده است:
پیامبر و اصحابش در مكّه حدود ده سال، مردم را مخفیانه به سوی خدا فرامی‌خواندند، بدون اینكه دربارة مبارزة مسلّحانه سخنی بگویند. تا اینكه فرمان الهی مبنی بر هجرت مسلمانان به مدینه صادر گردید. پس از هجرت و تشكیل نظام اسلامی، مسلمانان از سوی خدا به نبرد مسلّحانه با دشمنان مأمور شدند. به خاطر ترس از دشمن ناچار بودند در طول شبانه‌روز مسلّح باشند. این موضوع برای مسلمانان سخت و طاقت‌فرسا بود. از این‌رو، یكی از آنان نزد پیامبر آمده و پرسید: یا رسول‌الله! آیا ما برای همیشه باید در حالت وحشت به سر ببریم؟ آیا روزی فرا خواهد رسید كه ما به امنیت رسیده و سلاح‌های خود را كنار بگذاریم.؟ پیامبر فرمود: این وضعیت دیری نمی‌پاید و پس از مدت زمانی شما آرامش و امنیّت خود را باز خواهید یافت و اسلحه‌ها را از خویشتن دور خواهید كرد.16
بنابراین، قرآن دربارة پیروزی نهایی مستضعفان بشارت‌هایی داده است، ولی این نویدها به شرایطی وابسته است.

نمونه‌هایی از پیروزی مستضعفان

یكی از سنت‌های الهی، پیروزی مستضعفان بر مستكبران است. قرآن كریم در آیات گوناگونی، نمونه‌هایی از پیروزی‌های مستضعفان و عوامل پدید آورنده آنها را بیان داشته است:
موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جویید و پایداری ورزید. كه زمین از آن خداست؛ آن‌را به هركس از بندگانش كه بخواهد، می‌دهد و فرجام نیك برای پرهیزكاران است. و به آن گروهی كه پیوسته تضعیف می‌شدند، بخش‌های باختر و خاوری زمین را ـ كه در آن بركت قرار داده بودیم  ـ به میراث عطا كردیم. و به پاس آنكه صبر كردند، وعده نیكوی پروردگارت به فرزندان اسراییل تحقّق یافت.17
سرانجام پس از درهم شكسته شدن قدرت فرعونیان، بنی‌اسراییل كه سالیان درازی را در زیر زنجیر اسارت و بردگی به سر برده بودند، پیروز شدند و وارث سرزمین‌های پهناور آنان گشتند. از این دو آیه برمی‌آید كه رمز پیروزی آنان، یاری جستن از خدا و پایداری در راه هدف بوده است.
حضرت نوح و شمار پیروانش، سال‌ها كوشیدند و در راه هدف خویش رنج‌های طاقت‌فرسایی را به جان پذیرفتند و سرانجام به پیروزی نهایی دست یافتند:
و ما او و كسانی را كه با وی در كشتی بودند، نجات دادیم.18
و دربارة هود(ع) می‌فرماید:
پس او و كسانی را كه با او بودند، رهانیدیم.19
نیز در مورد حضرت لوط(ع) می‌فرماید:
پس او و خانواده‌اش را نجات دادیم.20
همچنین دربارة صالح پیامبر(ع) آمده است:
پس چون فرمان ما رسید، صالح و كسانی را كه با او ایمان آورده بودند، رهانیدیم.21
تعبیر پیشین دربارة حضرت شعیب نیز وارد شده است.22
موارد بسیاری از نمونه‌های پیروزی مستضعفان در قرآن23 آمده است كه آوردن یكایك آنها در این مجال نمی‌گنجد.
پیامبر گرامی اسلام و یاران پاك‌باخته‌اش كه سال‌ها در زیر شكنجه و آزار مشركان بودند، در اثر جان‌بازی و جهاد و مبارزه به پیروزی دست یافتند. قرآن در این‌باره می‌فرماید:
چون هنگام فتح و پیروزی با یاری خداوند فرا رسد و در آن روز مردم را بنگری كه فوج فوج به دین خدا داخل می‌شوند.24
در این آیة شریفه، واژگان «نصر» [پیروزی] و «فتح» در پی یكدیگر آمده است. «نصر» به معنای یاری و كمك پروردگار به پیامبر و غلبه و پیروزی آن حضرت بر دشمنان است كه با فتح مكّه صورت پذیرفت و بیشتر دشمنان پیامبر از میان رفتند. همچنین مراد از «فتح»، فتح مكّه است كه پیروزی بزرگی برای اسلام و مسلمانان بود. منظور از واژه «النّاس» نیز بت‌پرستان عرب مانند اهل مكّه و طائف و یمن و هوازن و همانندهای ایشان هستند كه گروه گروه به دین حق گرویدند و در راه پیروزی مسضعفان تلاش‌ها كردند.25
افزون بر موارد یاد شده، نشانه‌هایی در آیات و روایات مبنی بر تعلّق مشیّت الهی بر پیروزی نهایی مستضعفان وجود دارد كه در آینده بدان خواهیم پرداخت.


ماهنامه موعود شماره 61

پی‌نوشت‌ها:
٭ مستضعفان از دیدگاه اسلام، مركز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، صص 184ـ 175.
1. سورة قصص(28)، آیة 5 و 6.
2. ... و یرید الله أن یحقّ الحقّ بكلماته و یقطع دابر الكافرین٭ لیحقّ الحقّ و یبطل الباطل و لوكره المجرمون. سورة انفال(8)، آیة 7 و 8.
3. یمح الله الباطل و یحقّ الحقّ بكلماته. سورة شورا(42)، آیة 24.
4. جاء الحقّ و زهق الباطل إنّ الباطل كان زهوقاً. سورة اسرا(17)، آیة 81.
5. بل نقذف بالحقّ علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهقٌ. سورة انبیاء(21)، آیة 18.
6. قل إنّما أعظكم بواحدةٍ أن تقوموا لله مثنی و فرادی ثمّ تتفكّروا ما بصاحبكم من جنّة إن هو إلّا نذیرٌ لكم بین یدی عذابٍ شدیدٍ. قل جاء الحقّ و ما یبدی الباطل و ما یعید. سورة سباء(34)، آیات 46 و49.
7. فإنّ حزب الله هم الغالبون؛ سورة مائده(5)، آیة 56.
8. وكان حقّاً علینا نصر المؤمنین. سورة روم(30)، آیة 47.
9. إنّا لننصر رسلنا و الّذین آمنوا فی الحیاة الدّنیا و یوم یقوم الأشهاد. سورة غافر(23)، آیة 51.
10. ثمّ ننجّی رسلنا و الّذین آمنوا كذلك حقّاً علینا ننج المؤمنین. سورة یونس(10)، آیة 103.
11. و نرید أن نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمّةً و نجعلهم الوارثین٭ و نمكّن لهم فی الأرض. سورة قصص(28)، آیة 5 و 6.
12. تفسیر نمونه، ج 16، ص 15.
13. و لینصرنّ الله من ینصره؛ سورة حج(22)، آیة 40.
14. ولا تهنوا و لاتحزنوا و أنتم الأعلون إن كنتم مؤمنین؛ سورة آل عمران(3)، آیة 139.
15. وعد الله الّذین آمنوا منكم و عملو الصّالحات لیستخلفنّهم فی الأرض كما استخلف الّذین من قبلهم. سورة نور(24)، آیة 55.
16. سیّد قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص 2539.
17. قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا إنّ الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتّقین٭ و أورثنا القوم الّذین كانوا یستضعفون مشارق الأرض و مغاربها الّتی باركنا فیها و تمّت كلمت ربّك الحسنی علی بنی‌إسرائیل بما صبروا و دمّرنا ماكان یصنع فرعون و قومه و ما كانوا یعرشون. سورة اعراف(7)، آیة 128 و 137.
18. فأنجیناه و الّذین معه فی الفلك؛ همان، آیة 64.
19. فأنجیناه و الّذین معه؛ همان، آیة 72.
20. فانجیناه اهله؛ همان، آیة 83.
21. فلمّا جاء أمرنا نجّینا صالحاً و الّذین آمنوا معه؛ سورة هود(11)، آیة 66.
22. ولمّا جاء امرنا نجّینا شعیبا و الّذین آمنوا معه. سورة هود(11)، آیة 94.
23. نك: سوره‌های: یوسف(12)، آیة 110؛ انبیاء(21)، آیة 9، 71، 74، 75، 88؛ شعراء(26)، آیة 65، 119 و 170؛ نمل(27)، آیة 53و57؛ عنكبوت (29)، آیة 15، 24 و 32؛ صافات (37)، آیة 76،114،116 و 134؛ فصّلت (41)، آیة 18؛ قمر(54)، آیة 18.
24. إذا جاء نصرالله و الفتح و رأیت النّاس یدخلون فی دین الله أفواجا. سورة نصر(110)، آیة 1و 2.
25. آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج 30، صص 255و 256.

دوشنبه 27/8/1387 - 13:55
دعا و زیارت

 

 چشم به راه «حجت» در آرزوى «منجى»

براى درك مفهوم «حجت‏» و روشن شدن تفاوت میان این دو اعتقاد; یعنى اعتقاد به موعود، تنها به عنوان «منجى‏» و یا اعتقاد به او به عنوان «حجت‏» و «منجى‏» لازم است كه جایگاه این واژه را در قرآن و روایات مورد بررسى قرار دهیم; اما پیش از آن نگاهى اجمالى خواهیم داشت‏به معناى لغوى حجت.

حجت در لغت
«حجت‏» در لغت‏به معنى دلیل، برهان و راهنما است. به عبارت دیگر «آنچه به آن دعوى یا مطلبى را ثابت كنند» حجت گویند. (1)

مرحوم راغب اصفهانى نیز حجت را اینگونه معنا كرده است:

الدلالة‏المبینة للمحجة اى‏المقصدالمستقیم والذى یقتضى صحة احدالنقیضین.

راهنمایى آشكار به راه مستقیم و آنچه كه به وسیله آن مى‏توان به درستى یكى از دو مخالف پى برد. (2)

حجت در قرآن
در آیات متعددى از قرآن كریم كلمه «حجت‏» به كار رفته كه در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏كنیم:

رسلا مبشرین و منذرین لئلا یكون للناس على‏الله حجة بعدالرسل و كان‏الله عزیزا حكیما. (3)

پیامبرانى مژده‏دهنده و بیم‏دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد و خدا پیروزمند و حكیم است.

در این آیه خداوند هدف از فرستادن پیامبران را اتمام حجت‏به مردم و سد كردن راه استدلال و بهانه‏جویى بر آنها، دانسته است، بنابراین مى‏توان گفت كه انبیا «حجت‏» خدا بر مردم‏اند و با آمدن آنها دیگر كسى نمى‏تواند در درگاه خدا مدعى شود كه چرا راه مستقیم را به ما نشان ندادى.

در آیه دیگرى مى‏خوانیم:

قل فلله‏الحجة‏البالغة فلو شاء لهدیكم اجمعین. (4)

بگو: خاص خداست دلیل محكم و رسا، اگر مى‏خواست همه شما را هدایت مى‏كرد.

حجت در روایات
در روایات شیعه نیز «حجت‏» جایگاه خاصى دارد; تا آنجا كه مرحوم كلینى در مجموعه گرانقدر «الكافى‏» بخشى دارد با عنوان «كتاب الحجة‏» كه در آن با بیان دهها روایت ابعاد مختلف این موضوع روشن گردیده است. در اینجا به برخى از روایاتى كه در این زمینه وارد شده‏اند، اشاره مى‏كنیم:

امام على، علیه‏السلام، در بیان ضرورت وجود حجتهاى الهى مى‏فرماید:

اللهم بلى، لا تخلواالارض من قائم لله بحجة; اما ظاهرا مشهورا، و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته... (5)

بلى، زمین تهى نماند از كسى كه حجت‏بر پاى خداست، پایدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست. تا جت‏خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود...

امام باقر، علیه‏السلام، در روایتى مى‏فرماید:

و الله ما ترك‏الله ارضا منذ قبض آدم، علیه‏السلام، الا و فیها امام یهتدى به الى‏الله و هو حجته على عباده، و لا تبقى‏الارض بغیر امام حجته لله على عباده. (6)

به خدا سوگند كه خداوند از روزى كه آدم، علیه‏السلام، قبض [روح] شد، هیچ سرزمینى را از پیشوایى كه [مردم] به وسیله او به سوى خدا هدایت مى‏شوند، خالى نگذاشته است. این پیشوا حجت‏خدا بر بندگانش است و هرگز زمین بدون امامى كه حجت‏خدا بر بندگانش باشد، باقى نمى‏ماند.

امام صادق، علیه‏السلام، نیز در این باره مى‏فرماید:

ان‏الحجة لا تقوم لله عز و جل على خلقه الا بامام حتى [حى] (7) یعرف. (8)

حجت‏خدا بر آفریدگانش تنها با امام [زنده‏اى]كه شناخته‏شود، اقامه مى‏شود.

همچنین آن حضرت در پاسخ این پرسش كه: «آیا زمین بدون امام باقى مى‏ماند؟» مى‏فرماید:

لو بقیت‏الارض بغیر امام لساخت. (9)

اگر زمین بدون امام بماند، [اهلش را] در خود فرو مى‏برد.

امام هادى، علیه‏السلام، نیز مى‏فرماید:

ان‏الارض لا تخلو من حجة و انا والله ذلك‏الحجة. (10)

زمین هرگز از حجت‏خالى نمى‏ماند و به خدا قسم من آن حجت هستم.

حجت در ادعیه و زیارات
در دعاهایى كه از ائمه، علیهم‏السلام، وارد شده نیز به دفعات به واژه حجت‏برمى‏خوریم; از جمله در قسمتى از دعاى معروفى كه خواندن آن در زمان غیبت‏سفارش شده، آمده است:

... اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم‏تعرفنى‏حجتك‏ضللت‏عن‏دینى. (11)

بار خدایا، مرا با حجت‏خود آشنا ساز; كه اگر مرا با حجتت آشنا نكنى از دینم گمراه مى‏شوم.

در قسمتى از زیارت «آل یاسین‏» كه از امام عصر، علیه‏السلام، نقل شده، پس از آنكه تك تك امامان را به عنوان حجت‏خدا مى‏خوانیم و بر این موضوع گواهى مى‏دهیم، خطاب به آنها مى‏گوییم:

فالحق ما رضیتموه والباطل ما اسخطموه والمعروف ما امرتم به والمنكر ما نهیتم عنه.

حق آن است كه شما از آن خشنود شوید و باطل آن است كه شما از آن به خشم آیید. معروف آن است كه شما بدان امر كنید، و منكر آن‏است كه شما از آن نهى كنید.

حال كه به اجمال با معناى حجت و جایگاه آن در معارف شیعى آشنا شدیم، به موضوع اصلى این مقاله مى‏پردازیم تا روشن شود اینكه ما حضرت مهدى، علیه‏السلام، را «حجت‏حى خداوند» بدانیم یا تنها «نجات‏بخش موعود»، در عمل چه تاثیرى در زندگى فردى و اجتماعى ما مى‏تواند داشته باشد؟

بر اساس آنچه كه درباره مفهوم حجت در لغت، قرآن و روایات گفته شد، حجت‏خداوند بر روى زمین از طرفى دلیل و راهنماى آشكار مردم به سوى صراط مستقیم و از طرف دیگر ملاك و معیارى است كه انسانها مى‏توانند با رجوع به او میزان انطباق خود را با دین خدا بسنجند.

با توجه به این مفهوم «آنكه معتقد به ظهور حجت است‏خود را مكلف مى‏كند كه تا همه مناسبات فردى و جمعى‏اش انعكاس انتظارش باشد كه در غیر اینصورت انتظار مفهوم خود را از دست مى‏دهد و به لقلقه زبان تبدیل مى‏شود. منتظر نمى‏داند حجتش كدامین روز مى‏آید؟ اما مى‏داند چنان بایستى آماده باشد، كه هر زمانى كه ظهور كرد اعمالش مطلوب و مقبول حجت واقع شود».

به بیان دیگر تنها كسانى در زمان «ظهور» سربلندند كه در زمان «غیبت‏» در جهت تامین رضایت مولایشان تلاش كرده باشند.

این معنا را بصراحت مى‏توان از قرآن و روایات استفاده كرد.

در یكى از آیات‏قرآن‏كریم آمده است:

یوم یاتى بعض آیات ربك لا ینفع نفسا ایمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ایمانها خیرا قل انتظروا انا منتظرون (12) .

روزى كه برخى نشانه‏هاى خدا آشكار شود، ایمان كسى كه پیش از آن ایمان نیاورده یا به هنگام ایمان كار نیكى انجام نداده است، براى او سودى نخواهد داشت. بگو چشم به راه باشید، ما نیز چشم به راهیم.

در ذیل آیه یاد شده، روایات متعددى به طریق شیعه و اهل سنت نقل شده كه در آنها «روزى كه برخى نشانه‏هاى خدا آشكار شود» به زمان ظهور حضرت مهدى، علیه‏السلام، تفسیر شده است. (13)

از جمله در روایتى كه از امام صادق، علیه‏السلام، در تفسیر آیه مزبور وارد شده، چنین آمده است:

الآیات هم‏الائمة، والآیة المنتظرة هوالقائم، علیه‏السلام، فیومئذ لا ینفع نفسا ایمانها لم تكن آمنت من قبل قیامه بالسیف و ان آمنت‏بمن تقدمه من آبائه، علیهم‏السلام. (14)

مراد از نشانه‏ها امامان هستند و آن نشانه‏اى كه انتظارش كشیده مى‏شود، قائم، علیه‏السلام، است. در آن زمان ایمان كسى كه پیش از قیام آن حضرت با شمشیر، ایمان نیاورده براى او سودى نخواهدداشت، اگرچه به پدران آن حضرت كه پیش از او بودند، ایمان آورده باشد.

امام صادق، علیه‏السلام، در روایت دیگرى آیه یاد شده را چنین تفسیر مى‏كنند:

یعنى خروج‏القائم‏المنتظر منا، ثم قال، علیه‏السلام، یا ابا بصیر طوبى لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فى غیبته و المطیعین له فى ظهوره، اولئك اولیاءالله‏الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. (15)

[مراد از آن روز] زمان خروج قائم ماست كه انتظارش كشیده مى‏شود، آنگاه فرمود: اى ابابصیر! خوشا به حال شیعه قائم ما كه در زمان غیبت او چشم به راه ظهور اویند و در زمان ظهورش او را پیروى مى‏كنند. آنها دوستان خدا هستند كه نه بیمناك مى‏شوند و نه اندوهگین مى‏گردند.

نكته‏اى كه از روایت‏بالا استفاده مى‏شود این است كه هر كس باید تا پیش از آشكار شدن حجت‏خداوندى چنان زندگى كند و خود و جامعه‏اش را چنان بسازد كه بتواند به هنگام ظهور در پیشگاه آن حضرت پاسخگو باشد. چرا كه در آن روز دیگر توبه و پشیمانى سودى ندارد.

حضرت‏صاحب‏الامر،علیه‏السلام، خود درباره وظایف شیعیان در زمان غیبت مى‏فرماید:

فلیعمل كل امرى‏ء منكم بما یقرب به من محبتنا، و یتجنب ما یدنیه من كراهتنا و سخطنا، فان امرنا بغتة فجاة حین لا تنفعه توبة و لا ینجیه من عقابنا ندم على حوبة. (16)

پس هر یك از شما باید آنچه را كه موجب دوستى ما مى‏شود، پیشه خود سازد و از هر آنچه كه موجب خشم و ناخشنودى ما مى‏گردد، دورى گزیند. زیرا فرمان ما به یكباره و ناگهانى فرا مى‏رسد و در آن زمان توبه و بازگشت‏براى او سودى ندارد و پشیمانى گناه نمى‏تواند او را از كیفر ما نجات بخشد.

روشن است كه بدون شناخت‏حجت‏خدا و امام زمان نمى‏توان رضایت او را دریافت و ناخشنودى او را باز شناخت. اینجاست كه رمز این همه تاكید و سفارش بر شناخت امام زمان روشن مى‏شود و در مى‏یابیم كه چرا كسى كه امام زمانش را نشناسد به «مرگ جاهلیت‏» از دنیا مى‏رود؟

مگر نه این است كه امام، حجت‏خدا و میزان حق و باطل است؟ و مگر نه این است كه معروف و منكر با امر و نهى امام تفسیر مى‏شود؟ آیا كسى مى‏تواند بدون شناخت میزان حق و باطل به حق دست‏یابد و زندگى خود را بر مدار حق قرار دهد؟ و یا بدون شناخت امر و نهى امام، معروف را به پا دارد و منكر را ترك كند؟ مسلما خیر! بنابراین مى‏توان گفت هر كس كه امام و حجت زمان خویش را بشناسد و زندگى خود را بر مدار خواسته او شكل دهد، دیگر براى او تفاوتى نخواهد داشت كه ظهور چه زمانى محقق خواهد شد. زیرا هر زمان كه حجت‏حق آشكار شود او با سربلندى مى‏تواند در پیشگاه آن حضرت حاضر شود. چنانكه در روایتى كه از امام باقر، علیه‏السلام، نقل شده، مى‏خوانیم:

من مات و لیس له امام فمیتته میتة جاهلیة، و من مات و هو عارف لامامه لم یضره تقدم هذاالامر او تاخره و من مات عارفا لامامه كان كمن هو مع‏القائم فى فسطاطه (17) .

هر كس بمیرد و امامى نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است. و هر آنكه در حال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن و یا تاخیر این امر (دولت آل محمد، علیهم‏السلام) او را زیان نرساند. و هر كس بمیرد در حالى كه امامش را شناخته همچون كسى است كه در خیمه قائم با آن حضرت باشد.

با توجه به آنچه گفته شد درمى‏یابیم كه انتظار «حجت‏» انتظارى است زنده و پویا كه مى‏تواند در لحظه لحظه حیات آدمى جارى شود و زندگى فردى و اجتماعى او را متحول سازد. به بیان دیگر انتظار «حجت‏» تنها به زمان «آینده‏» مربوط نمى‏شود بلكه زمان «حال‏» را هم در برمى‏گیرد. به خلاف انتظار «منجى‏» كه هیچ نقشى در وضعیت‏حال منتظر ندارد و نمى‏تواند چنانكه باید منشا تحولى اساسى در زندگى او باشد.


ماهنامه موعود شماره 15

پى‏نوشتها:

1. ر.ك: الفیومى، احمد بن محمد، المصباح‏المنیر، ص‏121; ابن منظور، لسان‏العرب، ج‏3، ص‏53; الشرتونى‏اللبنانى، سعیدالخورى، اقرب‏الموارد فى فصح‏العربیة و الشوارد، ج‏1، ص‏164; جر، خلیل، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ج‏1، ص‏808; عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج‏1، ص‏779.

2. الراغب‏الاصفهانى، ابوالقاسم‏الحسین بن محمد، مفردات‏الفاظ‏القرآن فى غریب‏القرآن، ص‏107.

3. سوره نساء (4)، آیه 165.

4. سوره انعام (6)، آیه‏149.

5. نهج‏البلاغه، كلمات قصار147، ترجمه سید جعفر شهیدى، ص‏388.

6. الكلینى، محمد بن یعقوب، الكافى، ج‏1، كتاب‏الحجة، ص‏179 - 178، ح‏8.

7. در برخى از نسخه‏هاى «الكافى‏» به جاى «حتى‏» كلمه «حى‏» آمده است. امام رضا، علیه‏السلام، نیز به نقل از امام باقر، علیه‏السلام، چنین روایت مى‏كنند: « ان‏الحجة لا تقوم لله عزوجل على خلقه الا بامام حى یعرفونه‏». (الحمیرى، ابوالحسن عبدالله بن جعفر، قرب‏الاسناد، ص‏351.)

8. الكلینى، محمد بن یعقوب، همان، ص‏177، ح‏2.

9. همان، ص‏179، ح‏10.

10. همان، ح‏9.

11. الشیخ‏الصدوق، ابو جعفر محمد بن على، كمال‏الدین و تمام‏النعمة، ج‏2، ص‏512.

12. سوره انعام (6)، آیه 158.

13. ر.ك: البحرانى، السید هاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، ج‏3، ص‏121 -123; مؤسسة المعارف‏الاسلامیة، معجم احادیث الامام‏المهدى، علیه‏السلام، ج‏5، ص‏109 - 100.

14. الشیخ‏الصدوق، همان، ص‏18.

15. همان، ص‏357، ح‏54.

16. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏52، ص‏176.

17. الكلینى، محمد بن یعقوب، همان، ص‏372-371، ح‏5.

دوشنبه 27/8/1387 - 13:49
دعا و زیارت
  • نسبت بیت‌المقدس و امام عصر(ع)
بیت‌المقدس، معاصر ظهور امام زمان(ع) از چند جهت مورد توجّه قرار می‌گیرد. یکی از آن جهت‌ها، وقوع نبردی بزرگ در آن، میان سرسخت‌ترین دشمن امام(ع) و آن حضرت است. از دشمنان آشکار در نهضت حضرت مهدی(ع) فردی به نام «سفیانی» است. وی جنایات خود را سه ماه پیش از ظهور از شام آغاز می‌کند و شش ماه بعد از ظهور در نبردی حوالی بیت‌المقدس پروندة خونبار و سیاه وی برای همیشه بسته می‌شود. او دشمن سرسخت و رویاروی آن حضرت می‌باشد، هر چند که امام(ع) در حقیقت با نیروهای کافری که از سفیانی پشتیبانی می‌کنند روبروست. روایات تصریح کرده‌اند که خروج سفیانی از وعده‌های حتمی خداوند است.

سفیانی پس از جنایات متعدد و خونباری که از شام تا عراق و حجاز انجام می‌دهد، با تجربة اوّلین شکست خود به سبب فرورفتن بخشی از سپاهیانش در بیابانی حوالی مکه ـ بیداء ـ پس از ظهور، به مدینه و سپس عراق روانه می‌شود.

روایات، در مورد جنگ‌های سفیانی با حضرت مهدی(ع) و یارانش، تنها به ذکر نبرد فتح قدس و آزادی فلسطین پرداخته‌اند که جنگ پایانی وی خواهد بود. نتیجة این جنگ شکست او و همة هم پیمانان یهودی و غربی‌اش می‌باشد.

  • فتح قدس به وسیلة امام(ع)
از روایات مربوط به این نبرد چنین برمی‌آید که سفیانی، با مشکلات زیادی روبرو می‌شود.

حضرت مهدی(ع) در آغاز نبرد درنگ می‌کند و مدتی در حومه دمشق می‌ماند تا بزرگان و مؤمنان اهل شام؛ آنهایی که هنوز به آن حضرت نپیوسته‌اند، به او ملحق شوند. سپس حضرت از سفیانی می‌خواهد که جهت گفت‌وگو شخصاً با آن بزرگوار ملاقات کند. آنگاه یکدیگر را ملاقات می‌کنند. وی تحت تأثیر شخصیت حضرت مهدی(ع) قرار می‌گیرد و با آن حضرت بیعت می‌کند و تصمیم می‌گیرد دست از جنگ بردارد و منطقه را تسلیم امام(ع) نماید. امّا نزدیکان و پشتیبانان سفیانی وی را پس از آن سرزنش و نکوهش می‌کنند و او را از تصمیمش منصرف می‌سازند!

حضرت علی(ع) در روایتی دراین‌باره فرمود:
«وقتی سفیانی لشکری به سوی مهدی(ع) می‌فرستد در بیابان بیداء به هلاکت می‌رسند و این خبر به اهل شام می‌رسد. آنها به خلیفة خود می‌گویند، مهدی ظهور نموده است با او بیعت کن و به اطاعت وی در آی و گرنه تو را می‌کشیم. او عده‌ای را جهت بیعت نزد آن حضرت می‌فرستد و مهدی از سوی دیگر حرکت می‌کند تا در بیت‌المقدس فرود آید».14

این روایتی است که اوج حرکت مردمی دوستداران حضرت مهدی(ع) و مخالفان سفیانی را نشان می‌دهد در همین نسخه آمده است:

«حضرت مهدی می‌گوید پسر عموی مرا نزد من آورید تا با وی سخن گویم پس او نزد حضرت آمده و به او گفت‌وگو می‌کند. پس از این گفت‌وگو، وی زمام امر را به امام(ع) تسلیم و با او بیعت می‌کند! امّا چون نزد یاران خود باز می‌گردد قبیله کلب ـ خاندان وی ـ او را نادم و پشیمان می‌کنند به همین جهت او برمی‌گردد و تقاضای فسخ پیمان می‌کند امام نیز بیعت وی را فسخ می‌کند. آنگاه سفیانی لشکریان خود را برای جنگ با امام بسیج می‌کند ولی امام(ع) او را شکست می‌دهد و خداوند رومیان را نیز به دست آن حضرت منهدم می‌سازد».15

به هر حال، سفیانی موفق نمی‌شود از این جوّ مردمی طرفی بربندد و از آن فرصتی که امام مهدی(ع) به وی می‌دهد استفاده کند و مسلمانان سرزمین شام هم موفق به ساقط نمودن حکومت سفیانی و ارتش او نمی‌شوند. از این رو وی و هم پیمانانش نیروهای خود را برای جنگی بزرگ آماده می‌کنند؛ جنگی که محورهای آن به گفتة روایات از عکّا تا صور و از آنجا تا انطاکیه در ساحل دریا و از دمشق تا طبریه و تا داخل قدس گسترش می‌یابد.

ظاهراً در همین مقطع زمانی است که حضرت مسیح(ع) از آسمان فرود آمده، به یاری امام عصر(ع) می‌پردازد.

در شماری از روایت‌ها آمده است که محلّ فرود آمدن عیسی(ع) در قدس خواهد بود همچنین آن حضرت پشت سر امام مهدی(ع) نماز می‌گزارد و با تصریح به وزارت آن حضرت برتری جایگاه حضرت حجّت(ع) را بر خویش به نمایش می‌گذارند، همچنین هر سال به حج خانه خدا مشرف می‌شود و مسلمانان به همراهی وی به نبرد با یهود، روم و دجال می‌پردازند.16 حضور ایشان به نحوی است که حداکثر یاری رسانی به حضرت ولیّ‌عصر(ع) را به دنبال دارد. در نماز چنان‌که با فعالیت‌ها و اقدامات تبلیغی زمینة گرایش خیل عظیم مسیحیان مؤمن و غیرمغرض را به ایشان فراهم می‌آورد:

در این هنگام غضب خداوند و خشم مهدی(ع) و سپاهیانش بر سفیانی و هم پیمانان وی فرو می‌بارد، نشانه‌ها و معجزات الهی به دست مهدی(ع) آشکار می‌شود. سختی و تیره روزی به سفیانی و حامیان یهودی و رومی‌اش روی می‌آورد و به بدترین شکل شکست می‌خورند. سرانجام، سفیانی به دست یکی از سپاهیان امام مهدی(ع) دستگیر می‌شود و طبق نقل روایات، در کنار دریاچة طبریه یا در ناحیة ورودی قدس به هلاکت می‌رسد. در ادامة وقایع ظهور با وساطت حضرت مسیح(ع) میان سپاه امام و غربیان پیمان صلحی ده ساله منعقد می‌شود که‌اندکی پس از آن، غربیان صلحنامه نقض می‌کنند و زمینة بروز فتح‌المبین دوم اسلام و تکرار خاطرة صلح حدیبیّه را فراهم می‌آورند با این تفاوت که در اوّلی، اسلام بر شبه جزیرة عربستان حاکم شد و در دومی بر تمام زمین. تفصیل این اقدامات را می‌توان در کتاب‌های «عصر ظهور» نوشتة آقای علی کورانی و نیز «شش ماه پایانی» نوشته آقای مجتبی السادة مطالعه کرد.

آمنه حاجتی
ماهنامه موعود شماره 93
پی‌نوشت‌ها:

1. همو، ص 269،270، به نقل از ناصر خسرو قبادیانی، سفرنامه.
2. اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، ممالك و مسالك، ترجمه: محمدبن اسعد بن عبدا...، به كوشش افشار، ایرج، انتشارات ادبی و تاریخی 1373 ص 69،70.
3. كمره‌ای حاج میرزا خلیل، بیت‌المقدس و تحول قبله، به نقل از شیخ صدوق، من لایحضره ا لفقیه.
4. كمره‌ای، حاج میرزا خلیل، به نقل از: سنن، ابن ماجد، ص 429، سنن، بیهقی، ص 441.
5. حمیدی، سیدجعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‌المقدس) چاپ دوم انتشارات امیركبیر، 1381، ص 18 و نیز كمره‌ای، بیت‌المقدس و تحول قبله.
6. اسعدی، مرتضی، بیت‌المقدس، دایر\المعارف اسلامی، تهران، چاپ اول 1367، ص 18.
7. انصاری اراكی، حاج شیخ محمدعلی، ص 2.
8. حمیدی، سیدجعفر، تاریخ اورشلیم، ص 240.
9. همو، ص 242ـ243.
10. اسعدی، مرتضی، بیت‌المقدس، ص 93ـ94.
11. حمیدی، سیدجعفر، تاریخ اورشلیم، ص 225.
12. همو، ص 264
13. بخش اوّل مطلب با استفاده از مقاله خانم آمنه حاجتی تهیه شده است.
14. نسخة خطّی ابن حماد، ص 96.
15. همان، ص 97.
16. عصر ظهور، ص 342.
يکشنبه 26/8/1387 - 12:27
دعا و زیارت
وهابیان هر گونه تبرک به آثار اولیاء را شرک مى دانند. درحالی که تبرک به پیراهن یوسف چشم نابینا یعقوب را شفا بخشید.
بخارى در نقل سرگذشت صلح حدیبیه: هر گاه پیامبر وضو مى گرفت یاران او براى ربودن قطرات آب وضوى آن حضرت بر یکدیگر سبقت مى گرفتند. تبرک به زره، عصا، شمشیر، ظروف، مهر، انگشتر، مو و کفن پیامبر در کتاب جهاد بخارى و تبرک به آب وضو و موى تراشیده حضرت در باب صفات پیامبر در صحیح بخارى ذکر می شود.


  • نقد آراء و شبهات

8. تبرک و استشفاء به آثار اولیا


الف- وهابیان هر گونه تبرک به آثار اولیاء را شرک مى دانند.
ب- تبرک به پیراهن یوسف چشم نابینا یعقوب را شفا بخشید اذهبوا بقمیصى هذا فلقوه على وجه ابى یات بصیرا (یوسف/ 92) فلما ان جاء البشیر القاه على وجه فارتد بصیرا(یوسف/ 96).
ج- بخارى در نقل سرگذشت صلح حدیبیه: هر گاه پیامبر وضو مى گرفت یاران او براى ربودن قطرات آب وضوى آن حضرت بر یکدیگر سبقت مى گرفتند.
د- تبرک به زره، عصا، شمشیر، ظروف، مهر، انگشتر، مو و کفن پیامبر در کتاب جهاد بخارى و تبرک به آب وضو و موى تراشیده حضرت در باب صفات پیامبر صحیح بخارى.
مناسب است در این زمینه به کتاب تبرک الصحابه باثارالرسول نوشته علامه محمدبن طاهرمکى و نیز التبرک نوشته آیة الله على احمدى میانجى مراجعه نمود.
ه- حضرت زهرا سلام الله علیها پس از دفن پدر کنار قبر ایستاد و خاک قبر را بر سر خود ریخت و گریست و سرود:
ماذا على شم تربة احمدا***ان لا یشم مدى الزمان غوایا
صبت على مصائب لو انها***صبت على الایام صرن لیالیا
و-قرآن تبرک صندوِق حمل خاندان موسى و هارون را مایه آرامش و پیروزى مى داند "وقال لهم نبیهم ان آیة ملک ان یاتیکم التابوت فیه سکینة من ربکم و بقیة مما ترک ال موسى و ال هارون تحمله المئکه (بقره/ 218).
ز-عبدالله پسر احمدبن حنبلى از پدر پرسید حکم کسى که دست بر منبر رسول خدا مى زند و تبرک مى جوید و مى بوسد چیست. احمد گفت اشکالى ندارد.
ح- شفاعت و تبرک به از فاعلى که در عین بندگى خدا، در فعل خود متکى به قدرت برتر باشد شرک نیست.
ط- اهتمام و اصرار صحابه بر بوسه بر کودکانشان توسط پیامبر.
ى- ابوایوب انصارى از قبر پیامبر تبرک نمود آنرا بوسید و موجب اعتراض مردان بن حکم شد. ابوایوب در پاسخ گفت که من به سوى سنگ نیامده ام بلکه من آهنگ و قصد خود پیامبر را نموده ام و این سنگ بهانه است.


9. نذر براى اهل قبور

الف-عبدالله قمیصى از نویسندگان معاصر وهابى در کتاب الصراع بین الاسلام و الوثینه در رد کشف الارتیاب علامه سیدمحسن امین مى نویسد: شیعیان به خاطر اعتقاد به الوهیت على و فرزندانشان قبرهاى آنان را آباد مى کنند و نذر و قربانى تقدیم آنها مى کنند، حکم نذرها و قربانیها همان حکم ذبیحه هاى بت پرستان براى بت هایشان مى باشد.
ب-مولف سنى صلح الاخوان که در نقد وهابیت آنرا نگاشته است مى گوید: ان المسألة تدور مدار نیات الناذرین و انما الاعمال بالنیات فان کان قصد الناذر المیت و التقرب الیه بذلک لم یجز قولا واحداً وان کان قصده وجه الله تعالى و انتفاع الاحیاء بوجه من الوجوه وثوابه لذلک المنذور له المیت فیجب الوفاء بالنذر
ج- در احادیثى که نهى از نذر و ذبح شده است، وجود بت در گذشته یا حال و یا وقوع آن براى اعیاد جاهلى مطرح شده است.


10. نداى اولیاء


الف- نداء و دعا اولیاء خلاف آیات و روایات محکم مى باشد از قبیل "و ان المساجد لله فلا تدعو مع الله احدا"(جن18/)یا "ان الذین تدعون من دون الله عباداً امثالکم" (اعراف194/)
ب- هر ندا و دعائى به غیر خدا، عبادت و پرستش نیست. "قال رب انى دعوت قومى لیلا و نهاراً"(نوح/5)
ج- مقصود از دعا در آیات مورد استناد، مطلق خواندن و نداء نیست و بلکه دعوت خاصى است که با لفظ و قصد پرستش همراه باشد.به عنوان مثال "فما اغنت عنهم الهتهم التى یدعون من دون الله من شىء"(هود/101) که در آن دعوت بت پرستان با تعبیراتى همراه است که اطلاِق پرستش بر آن صحیح است و ربطى به نداى اولیاء از سوى مسلمانان ندارد.
د-دعوت و نداى مورد بحث، درخواست و خواندن بنده اى از بنده اى دیگر است که نه او را رب مى داند و نه مالک و متصرف تام الاختیار، بلکه او را بنده عزیز و گرامى خدا مى شناسد که او را به مقام رسالت و امامت برگزیده و وعده داده است که دعاى او را بپذیرد.(و لو انهم اذ ظلموا انفسهم...نساء/64)


11. شفاعت


الف- وهابیان معتقدند شفاعت از سوى افراد مأذون من عندالله پذیرفته مى شود اما نمى توان از خود آنها خواست بلکه باید از خدا خواست تا خدا شفاعت وى را به انسان عطا کند یا او را شافع انسان قرار دهد.ابن تمیمه مى گوید:"اللهم شفع نبینامحمداً فینا یوم القیامة او اللهم شفّع فینا عبادک الصالحین او ملائکتک او نحو ذلک مما یطلب من الله لا اشکال فیه فلا یقال یا رسول الله او یا ولى الله اسألک الشفاعة او غیرها مما لایقدر علیه الا الله فاذا طلبت فى ایام البرزخ کان من اقسام الشرک"

ب- درخواست شفاعت به نحوى درخواست دعا است و دعا از افراد شایسته امرى پسندیده است "یا وجیهاًعندالله اشفع لنا عندالله" و لذا در صحیح بخارى نیز این کلمه به معناى دعا به کار رفته است از قبیل باب اذا استشفعوا الى الامام لیستسقى لهم لم یردهم یا باب اذا استشفع المشرکون بالمسلمین عندالقحط.نیشابورى در تفسیر خود در ذیل آیه "مومن شفیع شفاعة حسنة یکن له نصیب منها و من یشفع شفاعة سیئة یکن له کفل منها" (نسا/ء85) مى گوید شفاعت به درگاه خداوند همان دعا کردن براى شخص مومن مى باشد.

ج-طلب دعا از مومن نه در حیات وى شرک است (ولوانهم اذظلمواالقسم...نساء/ 64) ونه درخواست شفاعت آخرت پیامبر در زمان حیات همانگونه که ترندى در صحیح خود از انس بن مالک روایت مى کند:" سألت النبى ان یشفع لى یوم القیامة فقال انا فاعل قلت فاین اطلبک قال على الصراط" ونه شفاعت وطلب دعا از ارواح انبیاء و اولیاء شرک آمیز مى باشد چرا که ارتباط ارواح پس از مرگ با دنیا قطع نگردیده و امکان آن موجود است. شاهدآنکه ابن عباس مى گوید: حضرت امیر پس از تفسیل پیامبر مى فرماید: بابى انت و امى اذکرنا عند ربک و جعلنا من ربک یا ابوبکر پس از وفات پیامبر پارچه از صورت آن حضرت کنار مى زند و مى گوید بابى انت و امى طلبت حیا و صیتا واذکرنا عند ربک
د-صرف اینکه شفاعت فعل خداست و انتساب آن به غیرخدا موجب شرک مى شود دلیل محکمى نیست چراکه انتساب افعال و اعمالى از این دست به غیرخدا در خود قرآن وجود دارد افعالى از قبیل اماته، احیاء، توفى، اعانه و...

د-روشن است که شفاعت در آخرت به دست خداست منتهى رحمت و مغفرت از مجراى بندگان کمال یافته جارى مى شود که به فرمان و اذن خداوند، گناهکاران از مجراى متعدد به رحمت ایزدى مرتبط مى شوند.

ر-اگر از پیامبر در زمان حیاتش مى توان طلب شفاعت نمود و موجب شرک نمى شود، بعد از وفاتش نیز نمى تواند موجب شرک گردد چون اصل عمل تفاوتى نیافته است.

ز-زرقانى در المواهب مى گوید: اگر کسى بگوید اللهم انى استشفع الیک بنبیک یا نبى الرحمة اشفع لى عند ربک استجیب له.

و-این چنین نیست که اولیاء درباره هر کس و بدون دلیل شفاعت نکنند بلکه آنرا به کسى متوجه مى سازند که رابطه ایمانى او قطع نشده و به واسطه برخى کارهاى خوب استحقاِ تعلق چنین دعایى و تبدیل شدن به یک انسان پاک را مى یابد.

ی-براى توضیح بیشتر مى توان به کتاب شفاعت در قلمرو عقل و قرآن و حدیث مراجعه نمود.


12. اعتقاد به سلطه غیبى و قدرتهاى فوِق العاده اولیاء


الف-اولیاء در برخوردارى از قدرت هاى خارِق العاده، بالاصاله و بالاستقلال قادر نمى باشند.
ب-سلطه غیبى و تصرف حضرت مسیح در قرآن (و تبرى الاکمه و الابرص باذنى واذتخرج الموتى باذنى) مائده /110.
ج-قدرت نمائى یاران سلیمان قال الذى علم من الکتاب انا اتیک به قبل یرتد الیک طرفک نمل/ 39
د-تصرف سلیمان، و سلیمان الریح عاصفة تجرى بامره الى الارض التى بارکنا فیها انبیاء/ 81
ه-سلطه غیبى موسى، اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتاعشرة عینا بقره/ 60
و-قرآن در جاى جاى خود برخى افعال را به غیر خدا منتسب کرده است مثل ارزاِ (فارز قدهم منه)، خلق کردن (انى اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر...)ابراء اکمه و ابراص، احیاء موتى، اعتاء(و مانقموا منهم الا ان اعتاهم الله و رسوله) یا شفاى مریض و... همه این شواهد نشان مى دهد که نسبت دادن افعال الهى به غیر خدا نمى تواند شرک باشد مگر اینکه انجام این امور را بالصالة یا بالاستقلال بدانیم.


13. گریه بر قبور در فراِق عزیزان


الف- استناد وهابیان به حدیث "ان المیت یهذب بیکاء اهله" مى باشد.این حدیث از عبدالله بن عمر در صحیح مسلم نقل شده است.
ب- در همان باب از عایشه کلامى نقل شده است تبادر وهابیان را مخدوش مى سازد.هشام بن عروة در صحیح مسلم نقل مى کند که وقتى نزد عایشه حدیث ابن عمر نقل شداو گفت: جنازه یهودى از کنار رسول خدا عبور داده شد که بر او گریه مى کردند که پیامبر در این حال فرمود:شما بر او گریانید در حالیکه او در عذاب است
ج- گریه بر فراِق عزیزان امرى فطرى است و گریه مصیبت زده تسلى خاطر وى است.
د- پیامبر در وفات ابراهیم، فرزندش فرمود: العین تدمع والقلب یحزن و لا نقول الا بما یرضى ربنا و انا بک یاابراهیم لمحزنون
ه- هنگامى که خبر شهادت جعفربن ابیطالب، زیدبن حارثه و عبدالله بن رواحه به پیامبر رسید اشک آن حضرت جارى شد
و- پیامبر بر قبر مادرش حاضر مى شد و مى گریست
ز- پیامبر در وفات یکى از دختران خود گریست
ح- پیامبر پس از وفات عثمان بن مظعون گریست.
ط- گریه شیعیان بر امام حسین از این باب است که "حسین منى و انا من حسین احب الله من احب حسیناً و ابغض الله من ابغض حسیناً"


14. توسل به اولیاء


الف- حدیث عثمان بن حنیف در خصوص تعلیم شخص نابینا از سوى پیامبر براى طلب شفاعت، اللهم انى اسألک و اتوجه الیک نبیک محمدنبى الرحمة یا محمد انى اتوجه بک الى ربى فى حاجتى لتقضى، اللهم شفعه فى ّ
ب- حتى ابن تمیمه و نیز نویسنده معاصر وهابى، رفاعى در کتاب التوصلى الى الحقیقة التوسل این حدیث را صحیح مى شمارد و حاکم نیز در مستدرک مى گوید این حدیث به شرط صحیحین، صحیح مى باشد که آنرا ذکر نکرده اند
ج- حدیث عطیه عوفى از ابو سعید خدرى: توسل به حق سائلان اللهم انى اسألک بحق السائلین علیک...ان تعیذنى من النار
د- توسل پیامبر به مقام خود و نیز پیامبران پیشین براى مغفرت فاطمه بنت اسد،اغفر لامى فاطمة بنت اسد و وسع علیهامدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلى
ه- توسل در سیره مسلمانان نیز وجود داشته است مثل توسل عمربن عباس عموى پیغمبر و استسقى عمربن الخطاب بالعباس عام الرمادة لما اشتد القحط فسقاهم الله تعالى یادر جایى دیگر از عمر روایات شده است که "اللهم اناکنانتوسل الیک نبینا فتسقینا وانا نتوسل الیک بهم بنبینا فاسقنا فیسقون" که ابن اثیر در این زمینه مى گوید:"هذا والله الوسیلة الى الله و امکان منه. ابن حجرقسطلانى نیز همین برداشت را مطرح مى کند
و-وقتى منصور نحوه زیارت پیامبر را از مفتى مدینه پرسید، پاسخ داد: لم تصرف وجهک عنه و هو وسیلتک و وسیلة ابیک آدم علیه السلام الى الله یوم القیامة بل استقبله و استشفع به استشفعک الله، قال الله ولوانهم اذظلمو انفسهم
ز-برخى کتابها در خصوص توسل
-کتاب الوفاء فى فضائل المصطفى اثر ابن جوزى بابى مربوط به توسل
-شفاء القسام اثر تقى الدین مشبکى شافعى
-مصباح الظلام فى المستغیثین بخیر الانام اثر محمدبن نعمان مالکى
-وفاء الوفاء اثر سمهودى
-المواهب اثر ابولعباس قسطلانى و شرح المواهب اثر مصرى زرقانى مالکى
ح- کتاب "عقیده اهل سنت و جماعت در رد وهابیت و بدعت از شیخ خلیل احمدسهانپورى فتاواى 75 نفر از علماء در جواز توسل ذکر شده است
ط- غزالى در احیاءالعلوم، ابن قدامه حنبلى در مغنى 3/ 588، وفاء الوفاء سمهودى 4/1376 در زیارتنامه حضرت پیامبر آیه و لوانهم اذ ظلموا را ذکر کرده اند.
س -ابن حجر در الصواعق المحرقة، شعر منتسب به شافعى امام شافعیه را ذکر مى کند.
ال النبى ذریعتى وهم الیه وسیلتى ارجوا بهم اعطى غدا بیدى الیمین صحیفتى


15. بزرگداشت موالید و وفیات


الف - بن بارز هر گونه بزرگداشت میلاد پیامبر را حرام و بدعت مى داند و محمد حامد فقى رئیس انصار السنة المحمدیة نیز مى گوید :الذکریات التى ملات البلاد باسم الاولیاء هى نوع من العبادة لهم و تعظیمهم
قرآن برخى پیشینیان مثل پیامبران را تجلیل کرده و ستوده است. حال چگونه است که اگر همین توضیحات و تجلیلها از جانب مسلمانان صورت پذیرد شرک مى شود.
ج- آیا برای ابراز مودت ذوى القربى نمى توان در شادى آنان خوشحال و روزهاى غم و اندوه آنان اندوهناک بود.
د- آیا ارزش وجود پیامبر اکرم و اولیاء الهى از یک مائده آسمانى کمتر است که حضرت عیسى (ع) روز نزول آن را عید دانستند و قرآن بدون اشاره مى نماید (مائده /114)
ه- بزرگداشت میلاد پیامبر و دیگر مناسبتهاى مربوط از مصادیق و رفعنا لک ذکرک است.
و- جشن و خوشحالى در روز میلاد پیامبر از سنت مسلمانان بوده است و مولود متعددى در توایخ شاهد آن است.
ز- برقرارى بزرگداشت و تعظیم موالید و وفیات بزرگان، اگر چه دلیل استحباب خاص ممکن است نداشته باشد اما از ادله کلى وجوب احترام و مودت اهل بیت و تعظیم شعائر الهى قابل استفاده بوده، رابطه عاطفى و روحى میان مسلمان و پیامبرشان را تعمیق مى کند.


16. قسم دادن به حق و مقام اولیاء


الف - ابن تمیمه: در میان علماء اجماع وجود دارد که نمى توان به حق غیرخدا قسم یاد کرد. الغّر بن عبدالسلام نیز همین نظر را دارد .
ب - فتواى این در برابر روایات استوار پیامبر و اهل بیت و دیگر امارات موجود در احادیث تاب مقاومت ندارد، مضاف بر اینکه ادعاى اجماع بى اساس مى باشد.
ج- در تعلیم پیامبر به نابینا در حدیث عثمان بن حنیف آمده است اللهم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمدنبى الرحمة
د- در حدیث عطیه عوفى از ابوسعید خدرى اللهم انى اسئلک بحق السائلین علیک و اسئلک بحق هذا...
ه- علامه سید محسن امین نقل مى کند که تدورى مى گوید: بنده برخدا حقى ندارد تا از خدا به حق مخلوِ درخواست شود
اولا اگر چنین است چرا پیامبر خدا تعلیم قسم دادن به چنین حقوقى فرموده اند
- یارب اسألک بحق محمد لما غفرت لى
ثانیاً قران در مواردى بندگان را صاحب حق مى دانند "وکان حقاً علیناننج المومنین"(یونس/ 103)
"وکان حقاً علیا نصر المومنین" روم/ 47 "و عداً علیه حقاً فى التوراة والانجیل "توبه/ 11
ثالثاً در برخى احادیث بدین حقوِ تصریح شده است از جمله حق على الله عون من نکح التماس العفاف لما حرم الله


17. سوگند به غیرخدا


الف - ابن تمیمه سوگند به غیرخدا را موجب شرک صغیر دانسته و صنعانى در نظیر الاعتقاد نیز آنرا مابه شرک مطرح نموده است
ب - خداوند در قران به غیرخدا سوگند یاد کرده و اگر حرام مى بود باید متذکر مى شد در حالیکه هدف از آن تحریک براى اندیشیدن در آیات الهى بوده است و مقصودى حکیمانه داشته است.
ج- مسنداحمد، فلعمرى لان تکلم بمعروف او تنهى عن منکر خیر من ان تسکت
د- اینکه در برخى احادیث از قسم خوردن به پدر نهى شده است. متوجه آن بوده که غالباً پدران مسلمان مشرک بوده و سوگند به آنها که ارزش و احترام خاصى نداشتند توجیهى نداشت و یا اینکه مقصود سوگند در مقام شهادت و اثبات حق است که به اتفاِ علما باید منحصر در سوگند به خدا و صفات خاص باریتعالى باشد.
ز- در سنت پیامبر هم قسم به غیرخدا و حتى به پدر مخاطب نقل شده است از جمله در پاسخ به مسائلى که پرسیده بود. اى الصدقة اغظم اجرا فرمودند اما و ابیک تنبأنه ، ان تصدِ و انت صحیح شیخ تخشى الفقر و تامل البقاء


18. نامگذارى فرزندان با پیشوند عبد و غلام


الف - وهابیان مى گویند بر مبناى ان کل من فى السموات و الارض الا اتى الرحمن عبدا مریم /93، این نامگذارى درست نمى باشد.
ب- بندگى و عبد بودن اگر به معناى غیر از پرستش خداوند باشد مى تواند به غیر خدا منتسب گردد. مثل عبد در معناى اصطلاحى و فقهى آن و انکحوا الایامى منکم والصالحین من عبادکم و امائکم.
ج - هدف از این نام گذارى ها نوعى تشبیه به بندگان قانونى و حکایت از نوعى حقیقت رمزآلود است.
د- عبد در اینجابه معناى مطیع بوده و بندگان و مومنان هم مطیعان خدا و رسول خدا و اولى الامرند. واطیعوالله واطیعوا الرسول واولى الامرمنکم نساء/ 59


منابع

ا- قران کریم
2- کشف الارتیاب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب تالیف سیدمحسن الامین، منشورات مکتبة الامین
3- الغدیر فى کتاب و السنة تالیف عبدالحسین احمدالامینى النجفى، دارالکتب الاسلامیة
4- آیین وهابیت تالیف استاد جعفرسبحانى. دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
5- وهابیان بررسى و تحقیق گونه اى درباره عقاید و تاریخ وهابى تالیف على اصغر فقیهى، انتشارات صبا
6- وهابیت مبانى فکرى وکارنامه عملى، آیة الله سبحانى، موسسه تعلیماتى و تحقیقاتى امام صادِ (ع)
7- الوهابیة والتوحید تالیف على الکورانى العاملى، دارالسیرة بیروت
8- الدعوة فى کلمة التوحید تالیف شیخ محمدصادِ آل شیخ مبارک الخطى الصفوانى، دار المصطفى لاحیاء تراث
9- پیام حکمت و تدوین محمدتقى فخلعى، آموزش اداره کل مبلغان
يکشنبه 21/7/1387 - 10:33
دعا و زیارت
حافظ وهبه از نویسندگان معروف وهابى، آراء و عقاید وهابیت را در امور کلى زیر خلاصه نموده است:
مبارزه و جنگ با بدعتها و منکرات، مخصوصاً چیزهایى که موجب شرک مى باشد از قبیل زیارت ،توسل، تبرک به آثار اولیاء، نمازگزاردن نزدیک قبر و افروختن چراغ براى قبور و نوشتن برروى آنها، حال براى زیارت بناى قبور و تعمیر ساختمانهابراى قبور نذر و ذجه و گریه بر آنها، قسم به غیر خدا، استمداد و استشفاء از غیرخدا و شفاعت طلبیدن از آنان و...



  • عقاید وهابیت :
حافظ وهبه از نویسندگان معروف وهابى، آراء و عقاید وهابیت را در امور کلى زیر خلاصه نموده است:
1- بازگشت به کتاب خدا و سنت پیغمبرى و پیروى راه سلف صالح (صحابه پیامبر و تابعین) در فهمیدن آیات و احادیث و نرفتن به راه فلاسفه و متکلمان و صوفیه که همه آنها مخالف طریق سلف صالح است.

(از قبیل آیات و روایات مربوط به اعتقاد به رویت و اثبات جهت و جسم براى خدا و یا معصوم نبودن پیامبران قبل از بعثت و...). نقد این دسته افکار را مى توان در کتاب "الوهابیة والتوحید" آقاى کورانى ملاحظه نمود.

2- مبارزه و جنگ با بدعتها و منکرات، مخصوصاً چیزهایى که موجب شرک مى باشد از قبیل زیارت ،توسل، تبرک به آثار اولیاء، نمازگزاردن نزدیک قبر و افروختن چراغ براى قبور و نوشتن برروى آنها، حال براى زیارت بناى قبور و تعمیر ساختمانهابراى قبور نذر و ذجه و گریه بر آنها، قسم به غیر خدا، استمداد و استشفاء از غیرخدا و شفاعت طلبیدن از آنان و...

3- مبالغه نکردن و غلو ننمودن درباره پیغمبر و اولیاء بویژه پس از مرگ و در نظر نگرفتن نیروهاى و امداهاى غیبى و فوِق العاده براى آنان و موثر نبودن و یا فقدان ارتباط ارواح آنان با این دنیا

آنچه در فوِق اشاره گردید خلاصه اى بود از افکار و عقاید وهابیت که با توجه به بناى نوشتار بر اختصار نگاشته شده و براى آشنایى بیشتر مى توان به کتابهاى "منهاج السنت"، "مجموعه الرسائل الکبرى" "الفتادى الکبرى"، "الجواب الباهر فى زوار المقابر" و "الرد على الاختایى" از ابن تمیمه، کتابهاى "التوحید" "المهدیة النسیه"، "خلاصة الکلام"، "کشف الشبهات عن خالق الارض و السموات" و رساله "اربع قواعد" از محمدبن عبدالوهاب، کتاب "تطهیر الاعتقاد" محمدبن على شوکانى صنعانى و یا" ابن تمیمه حیاته و عصره و ارائه و فقه" از محمدابوزهره و بالاخره "حیات شیخ الاسلام ابن تمیمه" از محمدالبیطار مراجعه نمود.

  • نقد آراء و شبهات وهابیت
عمده افکار وهابیت در پشت دیوار دفاع از توحید و مبارزه با شرک و بدعت و بازگشت به سیره و گفتار سلف پنهان شده است به نحوى که خود را مدافع توحید دانسته و دیگران را مشرک مى خواند. از این حیث قبل از پرداختن به خصوص شبهات مطرح شده، مناسب است مرز دقیق توحید و شرک مشخص گردیده و نیز تعریف و ملاک بدعت مشخص گردد. پرداختن به این دو مبحث پاسخ بسیارى از شبهات را به صورت مبنایى معلوم مى گرداند بدون آن بسیارى از مباحث بى نتیجه باقى خواهد ماند.


  • نقد آرای وهابیت
1. مرز توحید و شرک

وهابیت بدون ارائه تعریف دقیقى از عبارات، آنرا فى الجمله خضوع و تذلل فراوان در برابر موجود دیگر دانسته اند در حالیکه عبارات خضوع و تذللى است که جوشیده از اعتقادى خاص درباره معبود باشد خواه این معبود خدا باشد و خواه غیرخدا و انتساب شرک به مشرکان در قرآن به علت اعتقاد قلبى آنها به مقامات خاصى بوده که معبودها و خدایان کوچکى وجود دارند که بخشى از افعال الهى به آنها تفویض شده و در ربوبیت تصرف مى کردند. آنها علاوه بر شفاعت فکر مى کردند عزت و ذلت و پیروزى و شکست و شفاعت و مغفرت آنها به دست بتهاست. بدیهى است در اعتقاد به جواز و مشروعیت برخى افعال نظیر شفاعت و توسل خواهى، زیارت و... هیچکدام از ذهنیت هاى فوِق وجود ندارند. به نظر شیعه مقدمات عبادت دو امر است، خضوع و تذلل فراوان و احساس اینکه او رب، مدبر کارگردان هستى به صورت کلى یاجزئى است. لذا هر گونه خضوع و فروتنى را نمى توان پذیرفت مادام که همراه امر ملائک به سجده بر آدم، سجده فرزندان یعقوب در برابر یوسف و...

بنابراین پذیرفتن مرز توحید و شرک با ملاک هر گونه تعلق و وابستگى به غیرخدا یا هر گونه تضرع و فروتنى شدید به غیرخدا ناصواب مى باشد. هم چنین باید گفت هر گونه انتساب و وابستگى به غیرخدا نمى تواند نادرست باشد و با دو قید است که این انتساب یا اشکال مى گردد یکى اینکه انتساب بالاصالة (با قدرت ذاتى) و دیگر باشد و دیگر اینکه انتساب بالاستقلال (بدون اذن گرفتن از دیگرى) گردد.

بعضاً فروتنى و تذلل در برابر غیرخدا که در قرآن کریم مشروع دانسته شده است (از قبیل امر به ملائکه براى سجده بر آدم و...) را موجه و مدلل به علت فرمان خدا مى دانند غافل از اینکه خداوند به عملى که واقعاً شرک است فرمان نمى دهد "ان الله لایامر بالفحشاء و اتقولون على الله مالاتعلمون" و امر به شى ء نمى تواند ماهیت شى ء را دگرگون سازد.

ناگفته نماند که وهابیون توحید را به دو شاخه تقسیم مى کنند توحید الوهى و توحید ربوبى، توحید ربوبى را همان توحید در خالقیت و توحید الوهى را همان توحید در عبادت مى دانند و عنوان مى کنند که مشرکین توحید ربوبى داشتند ولى توحید الوهى نداشتند یعنى اینکه در عبادت مشرک بودند. لازم است توضیح داده شود که توحید الوهى به معناى عبودى نیست، اله یعنى الوجود الاعلى و المطلق الذى من شوونه ان یکون معبودا، معبودیت لازمه الوهیت است نه مساوى با آن و تفسیر اله به معبود تفسیر شى به لازمه آن است نه تفسیر شى به نفس. از سوى دیگر رب نیز به معناى خالق نیست بلکه به معناى مدبر است و مشرکانى که ماه و ستاره را مدبر مى دانستند نمى توانستند توحید ربوبى داشته باشند بلکه مشرکین در خالقیت موحد بودند ولى نه در توحید الوهى داشتند و نه ربوبى.


2. تعریف و ملاک بدعت


دانشمند بزرگ شیعه سیدمحسن امین عاملى در تعریف بدعت مى گوید "البدعة ادخال مالیس فى الدین فى الدین" بدعت عبارت است از داخل گرداندن چیزى که جزو دین نیست. همچون مباح کردن حرام و حرام کردن مباح، واجب گرداندن غیر واجب، مستحب شمردن غیرمستحب. به عبارت دیگر تصرف در قانون الهى خواه به صورت افزایش باشد و خواه کاهش بدعت نامیده شده و بدعت گزار از توحید و تشریع روى گردان است.
عناصر و ملاکهاى بدعت نامیده شدن یک عمل عبارتنداز:

1- تصرف در دین. بنابراین اگر نوآورى به دین منتسب نشود بدعت نخواهد بود و فرقى نمى کند که نوآورى مزبور جایز باشد (مثل فوتبال) و یا حرام باشد (مثل آمیزش و اختلاط زن و مرد اجنبى).

2- فقدان دلیل خاص یا عام شرعى. اعمال شرعى، مشروعیت خود را از دلیل خاص و یا از دلیل عام شرعى مى گیرند، برخى از این ادله عام عبارتند از: قاعده نفى سبیل، حرمت اکل باطل، قاعده نفى حرج، نفى اضرار. بنابراین مسائلى از قبیل بزرگداشت موالید و وفیات پیامبر از ادله کلى و عام وجوب رعایت اموات اهل بیت و احترام خاندان و ى و تعظیم شعائر الهى قابل استفاده مى باشند و لذا ادعاى بدعت بودن پذیرفته نیست و گرنه برخوردارى از تجهیزات و سلاح هاى جدید نظامى از قاعده کلى واعدوالهم مااستطعتم من قوة قابل بهره بردارى نبوده و بدعت به شمار مى رود.

3- قصد رواج در میان مردم. اندیشه تصرف مادامى که جنبه عملى به خود نگیرد اگر چه حرام مى باشد ولى بدعت به شمارنمى رود.

با توجه مطالب فوِق بدعت در بسیارى از موارد که وهابیان ادعا مى کنند جارى نمى شود از جمله الف: امورى که در راستاى تحول و تکامل زندگى دنیوى و اجتماعى و معیشتى است از قبیل دستاوردهاى صنعتى و دنیاى مدرن.

ب: آداب و رسوم و عرفیات خاص جوامع مختلف که با توجه به فرهنگهاى مختلف گونه هاى بسیارى دارد قابل ذکر است که اهل سنت بدعت را به دو بخش بدعت حسن و بدعت تقسیم مى کنند. این تقسیم که مبناى تعریف مشخص ندارد به خلیفه دوم برمى گردد که اقامه نمازهاى مستحب شبهاى رمضان به جماعت را نعم البدعة خواند



  • نقد شبهات وهابیت

1. تعمیر قبوراولیاء


الف - نخستین بار ابن تمیمه و شاگردش ابن القیم بر تحریم ساختن بناء و لزوم ویرانى آن فتوى دادند. "یحب هوم المشاهد التى نبیت القبور على القبور ولا یجوز ابقاءهابعدالقدرة على هدمهاو ابطالها یوماً واحداً" وباهمین طرز تفکر وهابیان در هشتم شوال 1344 ه ِ (80 سال قبل) قبور ائمه بقیع و صحابه را ویران کردند.

ب- قرآن در این خصوص: حکم خاص ندارد ولى از برخى از کلیات مى توان حکم موضوع را استفاده نمود. به عنوان مثال از آنجا که در قرآن تعظیم شعائر از تقواى قلوب دانسته شده (ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب) و در جایى دیگر صفاو مروه یا شتر تعیین شده براى ذبح از شعائر قلمداد مى شوند (والبدان جعلناها لکم من شعائرالله) در حالى که یک شتر مى تواند از شعائر گردد چگونه پیامبران و بزرگان و شهدا از شعائر نباشند و استحقاِق تعظیم و احترام نداشته باشند؟

ج- قرآن تعمیر قبر و ساختن مسجد در کنار قبر اصحاب کهف را بدون نقد و اعتراض ذکر مى کند.

د- نقطه اى از بلاد اسلامى نیست که در آنجا قبر و مشهدى نباشد و لذا تعمیر قبور در فرهنگ اسلامى و سیره مسلمانان کاملا جارى و سارى بوده است.

ه- حتى قبر پیامبر و قبور شیخین که به خاطر تبرک در کنار آن حضرت دفن شده اند همواره تعمیر و تجدید شده است. در این زمینه مى توان مشروح تاریخ ادوار قبر پیامبر را در کتاب دفاء الوفاءسمهودى (383-390) یا کتابهاى تاریخ مدینه مطالعه نمود.

و- استناد به حدیث ابى الهیاج:
ابى الهیاج روایت مى کند که حضرت على بن ابیطالب به وى فرمود: الا ابعثک على ما بعثنى علیه رسول الله صلى الله علیه آله ان لاتدع تمثال الاطمته و لاقبرا مشرفاً الاسوتیه از نظر شکل 1- در تمام صحاح شش گانه از ابى الهیاج فقط همین یک حدیث نقل شده و وى اهل حدیث نبوده است.

2- بر دیگر راویان این حدیث از جمله ، شفیان ثورى، ابى اسدى خدشه وارد شده است.

از نظر دلالت 1- احدى از علماء، طبق آن فتوا نداده است و بلکه اتفاِق علماء بلندى به مقدار یک وجب را از سنت دانسته اند. 2- مقصود از روایت صاف کردن سطح قبر است در برابر تسنیم (مثل سنام و کوهان شتر، کوژ ساختن قبر). ائمه مذاهب اربعه جز شافعى که به تسویه قبر فتوا داده است،به تسنیم آن فتوا داده اند که در این صورت این حدیث مؤید فتواى علماى شیعه را تسویه سطح قبر دارد.مؤید این مطلب آنکه عنوان باب این حدیث "الامر بتسویة القبر" آمده است نه "الامر بتخریب القبر و هدمها"

3- نووى شارح صحیح مسلم در ذیل حدیث مى گوید"ان السنة ان القبر لا یرفع عن الارض رفعاً کثیراً و لا یسنم بل یرفع نحو بشر و یسطح". ابن حجر در شرح صحیح بخارى نیز همین قول را آورده است.

4- استدلال با حدیث جابر
"نهى رسول الله ان یحصص القبر و ان یقعد علیه و ان یبنى علیه" یا "نهى رسول الله ان یکتب على القبر شىء" .با فرض قبول اشکالات سندى  و اضطرابات متن، به اتفاقِ علماء مذاهب اسلامى برکراهت دلالت دارد و نباید فراموش کرد که قبر پیامبر در تاریخ همواره داراى بنابوده است.


2. مسجدسازى در کنار قبور صالحان

الف- به اتفاِق مفسران پیشنهاد ساختن مسجد بر قبر اصحاب کهف مربوط به موحدان و خداپرستان بوده است (تفاسیر کشاف، حلابین، المیزان، مجمع و...). خالى بودن آیات قرآن و نیز مفسران و مورخان از هر گونه نقد و اعتراض در این خصوص نشان دهنده نوعى تقریر مى باشد.

ب: دلیل وهابیت در این خصوص احادیثى است از قبیل "لعن الله الیمود و النصارى اتخذوا قبورانبیاءهم مسجداً، قالت (عایشه) و لولا ذلک لابرزوا قبره غیر انى اخشى ان یتخذ مسجداً" و در جایى دیگر "ان اولئک اذاکان فیهم الرجال الصالح فمات بنوا على قبره مسجدا و صورا فیه تلک الصور اولئک شرار الخلق عندالله یوم القیامة" ویا"الهم لاتجعل قبرى وثناً یعبد( مسنداحمد 3/248).

ج -احادیث با ملاحضه قبل و بعد عبارات آن نشان مى دهد که با قبر و تصویر روى آن به سان بت رفتار کرده و یا آنرا قبله خود قرار مى دادند.

د-بسیارى از شارحان صحیح مسلم و بخارى اینگونه تفسیر کرده اند که اقوام گذشته صورت هاى صالحان خود را روى قبر نصب یا حک مى کردند و در کنار قبر خدا را مى پرستیدند اما به مرور زمان به جاى پرستش خدا در کنار این قبور خودِ این صورتها پرستیده مى شد.

ه-مورد حدیث در خصوص ساختن مسجد برروى قبر است در حالیکه در مشاهده مشرفه محدوده حرم و محدوده مسجد از هم جداست مسجدى وجود دارد براى عبادت و پرستش خداوند و حرمى وجود دارد براى خواندن زیارت و توسل.

و-مسجدسازى در کنار و یا برروى قبور صلحاء در جاى جاى کشورهاى اسلامى رایج بوده و نیز در صدور اسلام نیز متعارف بوده است مثل مسجد روى قبر حمزه، یا مسجد روى قبر فاطمه بنت اسد.

ی-اگر مسجدسازى کنار قبور نامشروع بود چرا مسلمانان مسجد نبوى را توسعه دادند و قبر پیامبر را در وسط مسجد قرار دادند؟


3. زیارت قبور مومنان


الف-وهابیان اصل زیارت را ممنوع و حرام نمى دانند بلکه سفر براى زیارت را نامشروع مى دانند، اگر چه در عمل از آن نهى مى کنند و آنرا مکروه مى شمرند.

قرآن قیام و وقوف بر قبر و طلب رحمت را فقط براى منافق و مشرک ممنوع مى داند (و لاتصل على احد منهم مات ولاتقهم على قبره)

ب-اصل زیارت مورد سفارش پیامبر اکرم (ص) بوده (زوروالقبور فانها تذکر الاخرة) و خود حضرت نیز به زیارت قبور مى رفت و به قبور سلام مى داد. هم چنین پیامبر به زیارت قبر مادر گرامیشان مى رفتند و مى گریستند (زارالنبى قبرامه فبکى و من حوله)، استاذنت ربى فى ان ازور قبرها فاذن لى فزور والقبور فانها تذکر کم الموت) .

ج- از برخى احادیث استفاده مى شود که پیامبر براى مدتى زیارت قبور را که عمدتاً قبور مشرکان و بت پرستان بوده اند به ملاحظات تربیتى، نهى کرده بودند ولى این امر موقت بوده و سپس مردم به این امر تشویق مى شدند ( کنت نهیتکمع زیارة القبور قرورها فانها تزهد فى الدنیا و تذکر فى الاخرة) .

د-زیارت قبور آثار فراوان تربیتى و اخلاقى به همراه دارد.

ه- حضور برتربت عزیزان از رسوم عام و فراگیر بوده، به نحوى ریشه در فطرت انسانها دارد که به حکم عاطفى و روحى مردگان خود را از یاد نمى برند. براستى چگونه مى توان مادر مومنى را از زیارت قبر فرزند رشیدش محروم کرد که شاید تنها طریق تخلیه و تسلى بخشى وى همین زیارت باشد؟


4. زنان و زیارت قبور


الف-استناد مخالفان به احادیثى همچون "لعن رسول الله زواّرات القبور" مى باشد.

ب-ترندى حدیث را منسوخ دانسته مى گوید حدیث مربوط به دوران پیش از تجویز زیارات قبور بوده و وقتى پیامبر زیارت را تجویز کرد مرد و زن در آن یکسان هستند.

ج-در برخى روایات مقصود از این زنان را کسانى دانسته است که براى تماشاى جنازه بیرون مى آیند و ارتباط و مسئولیتى در مورد با میت ندارند. حداقل مطلب اینکه کسانى که بسیار به زیارت مى آیند و این بیرون آمدن موجب مفسده و یا تضییع حقى مى شود مورد نظر مى باشند.

د-بسیارى از علماء نهى را کراهتى مى دانند.

ه-حضرت زهرا سلام الله علیه هر جمعه به زیارت قبر عموى خود مى رفت، نماز مى خواند و گریه مى کرد.

و-در برخى روایات پیامبر به عایشه نحوه زیارت قبور را تعلیم داد و عایشه نیز به زیارت قبور مى رفت .

ی-فواید و مصالح زیارت قبور، براى زنان نیز باقى است.


5. زیارت قبر پیامبر اکرم


الف-کتاب "شفاءالسقام فى زیارة خیرالانام" از تقى الدین مشبکى شافعى (756 ه ِ) از بهترین کتاب هاى نویسندگان اهل سنت در رد فتواى ابن تمیمه پیرامون تحریم زیارت قبر پیامبر است.

ب-از دیگر کتابهاى معتبر که در این زمینه از میان علماى اهل سنت برآمده است مى توان به الوفاءفى فضائل المصطفى اثر ابن جوزى (597 ه ِ)، مصباح الظلام فى المستغیثین بخیرالانام اثر محمدبن نعمان مالکى (673 ه ِ)، وفاء الوفاء اثر نورالدین سهمودى، المواهب الدنیه اثر ابوالعباس قسطلانى و صلح الاخوان خالدى بغدادى، الجواهر المنظم فى زیارة القبر المکرم اثر ابن حجرهتیمى شافعى (937 ه ِ) و از نویسندگان معاصر مى توان به کتاب التوسل و الزیارة فى الشریعة الاسلامیة از محمدنقّى از علماى الازهر نام برد.

ج-علامه امینى (ره) حدیث "من زار قبرى و جبت له الجنة" را از 41 طریق از کتابهایى از قبیل دار قطنى درالسنن و ابوبکر بیهقى در سنن، سیوطى در الجامع الکبیر و حدیث من جاءنى زائراً لاتحمله حاجة الازیارتى کان حقاً علىّ ان اکون له شفیعا یوم القیامة را از 16 طریق از کتابهایى از قبیل غزالى در احیاء علوم، طبرانى در معجم الکبیر و... و 20 حدیث دیگر از دهها طریق را در الغدیر آورده است.

د-علامه امینى کلمات 40 تن از علماء و بزرگان اهل سنت را مبنى بر استجاب و سنت بودن زیارت پیامبر به همراه نه زیارتنامه مختلف جهت زیارت پیامبر از کتابهاى اهل سنت ذکر کرده است.

ذ-و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا لله تواباً رحیماً(نساء/64) از آراء مفسرین و نیز سیره مسلمانان انحصار آیه در زمان حضور حضرت فهمیده نمى شود.

ر-حدیث شکایت پیامبر به بلال در عالم رؤیا مبنى بر اینکه چرا بلال به زیارت حضرت نمى رود، (ما هذه الجفة یا بلال امالک ان تزرنى یا بلال...فاتى قبرالنبى فجعل یبکى عنده فاقبل الحسن و الحسین رضى الله عنهما فجعل و یقبلهما.

ز- علامه امینى 50 نفر از بزرگان را در سرتاسر کشورهاى اسلامى که قبرشان مزار مؤمنان است را ذکر مى کند فضلا عن قبر پیامبر اکرم(ص).

ن-در کتابهاى متعددى بابى تحت عنوان ادب زیارت پیامبر اکرم وجود دارد از جمله در کتاب حق التوسل فى اداب زیارة افضل الرسل، اثر جمال الدین عبدالله الفاکهى الملکى، 49 ادب زیارت ذکر شده است .

ه-از جمله احادیث این باب مى توان به "من حج البیت ولم یزرنى جفانى، من زارنى بعد موتى فکانما زارنى فى حیاتى ومن زار قبرى کنت له شفیعا" اشاره نمود.

ى-مسلمانان از قرن اول تا به امروز همواره به زیارت محبوب خود شتافته اند و هرگز کسى نگاه مشرکانه و بت پرستانه به آن نداشته است.



6. تحریم سفر براى زیارت قبور


الف-وهابی ها معتقدند تسنن زیارة النبى الا انه لایشد الرحل الا الزیارة المسجد والصلاة فیه.

ب- حدیث تشد الرحال مستند اعتقاد وهابی هااست. لاتشد الرحال الا الى ثلاثة مساجد، مسجدى هذا، مسجدالحرام و مسجدالاقصى . اگر تقدیر و معنى جمله این باشد که براى هیچ مسجدى غیر از 3 مسجد مذکور شد و حال نشود، بدین منظور مى گردد که براى اقامه نماز ضرورتى ندارد رنج سفر تحمل گردد جز براى سه مسجد مذکور. که این در صورت تعارض و تنافرى با سفرهاى زیارتى ندارد چون سفر براى مسجد نشده است مضاف بر اینکه با مضمون برخى از احادیث تعارض دارد از جمله اینکه پیامبر روزهاى شنبه به مسجد قبا مى آمدند و نماز مى گزاردند (ان النبى کان یاتى مسجد قبا سبت ماشیا وراکبا و ان ابن عمرکان یفعل کذلک). و در صورتى که تقدیر و معنى آنرا این بدانیم که براى هیچ مکانى غیر از این 3 مسجد شد و حال نشود، مضایقى بى توجیه مى بابد چرا که با آن تمام سفرهاى معنوى منتفى خواهد شد مثل شد و حال براى مشعر، عرفات، منى، مسافرت براى تحصیل علم، جهاد در راه خدا، صله رحم، زیارت والدین در حالیکه بسیارى از این سفرها مندوب اند.


7. برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولیاء و احترام به قبور آنان



الف- ابن تمیمه مى گوید: " لم یذکر احد من ائمة السلف ان الصلاة عند القبور فى مشاهدها مستحبه ولاان الصلاة و الدعاء هناک افضل بل اتفقوا کلهم على ان الصلاة فى المساجد و البیوت افضل منها عند قبور الاولیاء و الصالحین "که به مرور از مرجوحیت به ممنوعیت و سپس به شرک توسعه یافت.

ب- نمازگزاردن به نحوى که صاحب قبر را قبله و یا مورد پرستش قرار دهد شرک است در حالیکه انگیزه مسلمانان تبرک به مکانى است که محبوب خدا در آنجا به خاک سپرده شده است.

ج- حضرت زهرا به حکم احادیث صحیح هر جمعه به زیارت قبر عموى خود مى رفت و در آنجا نماز مى گزارد.

د- قیام حضرت ابراهیم به آنجا شرافتى مى دهد که مصلى مى گردد و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلى (بقره/ 125)

ر- مدفن و مشاهد اولیا در قرآن مسجد مى شود لنتخذن علیهم مسجدا (کهف/ 21)

ز- هاجر و اسماعیل به خاطر صبر و تحمل سختى در راه خدا، محل گامهاى آنها جایگاه عبادت مى شود (صفاو مروه)

س- پیامبر در قضیه معراج در مکان هایى هم چون طیبه، طور سینا، بیت الحم نماز مى گزارد.

ش- قبور پیشوایان گواه اصالت تاریخى اسلام و بخشى از هدایت و تمدن و فرهنگ اسلامى است.

ص- باید از اینکه جوان امروز مسیحى که به علت نداشتن اثرى ملموس از حضرت مسیح، مادر وى و حوارییون دچار شک و تردید گشته است درس عبرت بگیریم.

ض- در همه اقوام و ملل زنده نگهداشتن نام و یاد شخصیت هاى ملى و مذهبى، ارزشمند و مرسوم است.

ک- بررسى کتب تاریخى و سفرنامه ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمین وحى و دیگر ممالک اسلامى بوده، باتوجه و احترام مردم به این مقابر را در همه دوره ها حکایت مى کند.

ل- وقتى بنى اسرائیل صندوقى را که مواریث خاندان موسى و هارون بوده است را تا مدتها بعد حفظ و حفاظت مى کردند و قرآن آن را مایه آرامش و تقویت روحى و روانى مى داند چگونه ما مسلمانها به ذخایر و مواریث انسانى خود مى توانیم بى توجه باشیم؟
ادامه دارد...
 
جمعه 19/7/1387 - 16:56
دعا و زیارت
اولا باید بگوییم"قائم به امر الله"قیام کننده به فرمان خداوند وگفته می شود آن حضرت (ع)  "قائم امرالله" لقب گرفته است زیرا شب و روزمنتظر فرمان خداوند عزو جل است تا با اشاره ی او ظهور کند.در روایت آمده که آن حضرت (ع)قائم لقب گرفته به این دلیل که روزی برای حق قیام خواهد کرد.از"صقربن ولف"روایت شده است:ازامام رضا(ع)سوال کردم چرا او را قائم می نامند؟فرمود:زیرا او قیام خواهد کرد پس از آنکه یادش از میان رفته و بیشتر (اغلب) قائلان به امامتش از او رویگردان شده اند.همچنین از "ابوحمزه ثمالی" نقل شده است:از امام باقر(ع) سوال کردم :ای پسر رسول خدا مگر همه شما اهل بیت قیام کنندهی به حق نیستید؟فرمود "البته که هستیم".سوال کردم :پس چرا "قائم"شما را "قائم"نامیده اند؟فرمود:"وقتی جدم حسین(ع)به شهادت رسید فرشتگان الهی ضجه زدند و با گریه و شیوه عرض کردند:ای پروردگار و مولای ما:آیا آن را که برگزیده ی تو و فرزند برگزیده ی تو و بهترین خلق را کشتند رها خواهی کرد؟خداوندعزوجل به انها وحی کرد:آرام باشید ای فرشتگان من پس به عزت و جلالم قسم هر آینه از آنها انتقام خواهم گرفت اگرچه بعد از مدت طولانی باشد.سپس خداوند بلند مرتبه امامان بعد از حسین(ع) و فرزندان او(ع)را به فرشتگان نشان دادا پس ملائکه خشنود شدند و دیدند کیی از امامان به نماز ایستاده است. در این حال خداوند متعال به آنان فرمودند : به وسیله این"قائم"از آنان (قاتلان حسین ع) انتقام خواهم گرفت. 
 
منبع مورد استفاده:نشریه موعودشماره 73
 
يکشنبه 10/6/1387 - 12:3
دعا و زیارت
قرطبى نیز، در ذیل روایتى كه از صحیح بخارى و مسلم آورده ، بر این معنى استدلال كرده است ، روایت مى گوید:


رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود :


« من سره ان یبسط به فى رزقه و ینساله فى اثره - اجله - فلیصل رحمه »

كسى كه از وسعت روزى و زیادتى عمر خشنود مى گردد، به خویشاوند خود نیكى نماید.
(3)


و از ابن عباس نقل كرده كه او در جواب كسى كه پرسید:

چگونه در عمر و اجل زیادتى مى شود؟ گفت :

خداى عز و جل فرموده :


« هو الذى خلقكم من طین ثم قضى اجلا و اجل مسمى عنده »

او كسى است كه شما را از گل آفرید، سپس مدتى مقرر داشت ، و اجل حتمى نزد اوست.
(4)



ابن عباس گفت :

اجل اول در آیه ، اجل بنده از تولد تا مرگ است ،

اجل دوم - یعنى آنچه نزد خداست - از زمان مرگ تا قیامت است كه در برزخ به سر مى برد، و كسى جز خدا آن را نمى داند.


پس ، اگر بنده اى از خدا بترسد و صله رحم به جاى آورد ، خداوند هر چه بخواهد از عمر برزخى او كاسته و به عمر اولش مى افزاید ،

و اگر نافرمانى كند و قطع رحم نماید، خداوند هر چه بخواهد از عمر دنیائى اش كاسته و به عمر برزخى اش مى افزاید... (5)


ابن كثیر بر این استدلال افزوده و سخنى گفته كه فشرده آن چنین است :


این سخن با روایتى كه احمد و نسائى و ابن ماجه آورده اند هماهنگ مى نماید، آنان آورده اند كه

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:


« ان الرجل لیحرم الرزق بالذنب یصیبه و لایرد القدر الا الدعاء و لا یزید فى العمر الا البر »

انسان گاهى به خاطر گناه از روزى محروم مى گردد، و چیزى جز دعا بلا و سرنوشت را باز نمى گرداند، و چیزى جز نیكى عمر را نمى افزاید.
(6)


و در حدیث دیگرى فرموده :


َ« ان الدعاء و القضاء لیعتلجان بین السماء و الارض »

دعا و سرنوشت در میان آسمان و زمین با هم مبارزه مى كنند. (7)


آنچه آوردیم یكى از چند وجهى بود كه در معناى این آیه گفته اند، وجوه دیگرى نیز در معناى آیه آورده اند،

مانند این سخن كه : مراد از محو و اثبات در آیه :


محو حكمى و اثبات حكم دیگر است .

یعنى نسخ احكام شریعت ، و درست تر آن است كه بگوئیم : مقصود در آیه همه را شامل است ،


چنانكه قرطبى نیز این را برگزیده و گفته است :

... این آیه عام است و شامل همه چیز مى گردد، و این اظهر است و خدا داناتر. (8)


طبرى و سیوطى از قول ابن عباس آورده اند كه او درباره این آیه : یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب گفته است :


خداوند امور هر سال را در شب قدر تقدیر و برنامه مى كند جز نیك بختى و بدبختى را... (9)


ب - خداى سبحان در سوره یونس آیه 98 مى فرماید:


« فلولا كانت قریه آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحیوه الدنیا و متعناهم الى حین »


چرا هیچ یك از مردم شهرها و آبادى ها ایمان نیاوردند تا ایمانشان سودشان دهد؟

مگر قوم یونس كه چون ایمان آوردند، عذاب ذلت و خوارى را در زندگى دنیا از آنان برداشتیم ، و تا مدتى آنان را برخوردار ساختیم.



پی نوشتها :
------------------
3-صحیح بخارى (جلد 3 ص 34) كتاب الادب باب (12 و 13)، و صحیح مسلم ص 1982 حدیث (20 و 21) از باب صله رحم و مسند احمد (جلد 3 ص 247 و 266 و جلد 5 ص 76).
4-انعام / 2.
5-تفسیر قرطبى (جلد9 ص 329 - 331).
6-مقدمه سنن ابن ماجه باب 10 حدیث 90.
7-تفسیر ابن كثیر جلد 2 ص 519.
8-تفسیر قرطبى جلد 2 ص 329.
9-تفسیر طبرى جلد 13 ص 111 و تفسیر سیوطى جلد 4 ص 65. - عبارت از طبرى است .

_________________

جمعه 23/9/1386 - 22:37
دعا و زیارت
تفسیر آیات

خداى سبحان در آیات گذشته مى فرماید:

كفار قریش از رسول خدا صلى الله علیه و آله درخواست كردند تا براى آنان معجزاتى بیاورد، خداوند نوع درخواست آنان را نیز در سوره اسراء ( آیات 90 - 92 ) بیان داشته و فرموده :


«و قالوا لن نومن لك حتى تفجر لنا من الارض ینبوعا... او تسقط السماء كما زعمت علینا كسفا او تاتى بالله و الملائكه قبیلا»

ترجمه :

و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم تا آنكه چشمه جوشانى از این سرزمین براى ما بیرون آورى ...

یا قطعات آسمان را - آن گونه كه مى پندارى - بر سر ما فرود آورى ، یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاورى.




و در آیه (38) سوره رعد مى فرماید:


و ما كان لرسول ان یاتى بایه : هیچ پیامبرى حق ندارد معجزه اى را - كه از او خواسته اند - بیاورد .

الا باذن الله : مگر به فرمان خدا.


زیرا، هر كارى در تقدیر مكتوب الهى زمان ویژه اى دارد.



خداوند در آیه بعد، بدون فاصله ، استثناى از تقدیر مكتوب را بیان داشته و مى فرماید:


یمحو الله ما یشاء : خداوند هر چه را بخواهد محو مى كند،


یعنى : دست خدا بسته نیست و هر جا كه خواست رزق و اجل و سعادت و شقاوت را در این مكتوب مقدر، تغییر مى دهد.


و یثبت : و هر چه را بخواهد - از نانوشته ها - در آن جاى مى دهد.


زیرا :


و عنده ام الكتاب : اصل كتاب تقدیر و سرنوشت یعنى لوح محفوظ كه هیچ گونه تغییر و تبدیلى در آن نیست ، نزد خداست .



بدین خاطر بعد از آن مى فرماید:


و ان ما نرینك بعض الذى نعدم : و اگر پاره اى از مجازات ها را كه به آنان وعده مى دهیم (در زمان حیات ) به تو نشان دهیم ،


او نتوفینك : یا تو را (پیش از آن ) بمیرانیم ،


فانما علیك البلاغ : در هر حال ، تو تنها ابلاغ كننده اى و بس .




طبرى و قرطبى و ابن كثیر در تفسیر این آیه روایتى آورده اند كه موید گفتار ماست و فشرده آن چنین است :


خلیفه دوم عمر بن خطاب پیرامون خانه خدا طواف مى كرد و مى گفت :


«اللهم ان كنت كتبتنى فى اهل السعاده فاثبتنى فیها، و ان كنت كتبتنى فى اهل الشقاوه و الذنب فامحنى و اثبتنى فى اهل السعاده و المغفره ، فانك تمحو ما تشاء و تثبت و عندك ام الكتاب»

خدایا: اگر مرا در زمره سعادتمندان قرار داده اى ، در آن استوارم دار، و اگر از شقاوتمندان و گناهكارانم نوشته اى ، نامم را از آن محو و در میان سعادتمندانم جایگزین بفرما.

زیرا ، تو هر چه را بخوانى محو یا برقرار مى دارى.



و از قول صحابى پیامبر ابن مسعود روایت شده كه مى گفت :


«اللهم ان كنت كتبتنى فى السعداء فاثبتنى فیهم ، و ان كنت كتبتنى فى الاشقیاء فامحنى من الاشقیاء و اكتبتنى فى السعداء، فانك تمحو ما تشاء و تثبت و عندك ام الكتاب»

خدایا: اگر مرا در زمره سعادتمندان قرار داده اى ، در بین آنان استوارم دار، و اگر در زمره شقاوتمندانم نوشته اى ، از میان اشقیایم محو و در بین سعادتمندانم جاى گزین فرما.

زیرا ، تو هر چه را بخواهى محو یا برقرار مى دارى ، و كتاب اصلى نزد توست .




و از قول ابى وائل آورده اند كه بارها مى گفت :


«اللهم ان كنت كتبتنا اشقیاء فامح و اكتبنا سعداء. و ان كنت كتبتنا سعداء فاثبتنا، فانك تمحو ما تشاء و تثبت و عندك ام الكتاب»

خدایا: اگر ما را در زمره بدبختان قرار داده اى ، از بین آنان محو و در زمره نیك بختانمان جاى گزین فرما، و اگر در زمره نیك بختان قرارمان داده اى در آن استوارمان دار.

زیرا، تو هر چه را بخواهى محو یا برقرار مى دارى ، و كتاب اصلى نزد توست .
(1)



در بحارالانوار آمده است :


«و ان كنت من الاشقیاء فامحنى من الاشقیاء و اكتبنى من السعداء، فانك قلت فى كتابك المنزل على نبیك صلواتك علیه و آله : یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب»

و اگر از بدبختانم ، مرا از زمره آنان محو و در بین نیك بختان جایگزین فرما.

زیرا ، تو در كتاب خود كه بر پیامبرت صلى الله علیه و آله نازل شده فرموده اى : خداوند هر چه را بخواهد محو یا برقرار مى دارد و كتاب اصلى نزد اوست .
(2)


پی نوشتها :
-------------------
1-هر سه حدیث را طبرى در تفسیر آیه آورده است . ابو وائل شقیق بن مسلمه اسدى كوفى است ، شرح حال او در تهذیب التهذیب (10 / 354) چنین است كه :
ثقه است و مخضرم (= جاهلیت و اسلام را درك كرده است ) در زمان صحابه و تابعین حضور داشته و در خلافت عمربن عبدالعزیز در سن یكصد سالگى از دنیا رفته است .

2-بحار ج 98 ص 162.

ادامه دارد ...

_________________
جمعه 23/9/1386 - 22:36
دعا و زیارت
معناى بداء در قرآن كریم


الف - خداى متعال در دو موضع از سوره رعد آیات (7 و 27) مى فرماید:


و یقول الذین كفروا لو لا انزل علیه آیه من ربه ...

كسانى كه كافر شدند مى گویند: چرا آیت و معجزه اى از پروردگارش بر او نازل نشده ؟...



سپس در آیات (38 - 40) همان سوره مى فرماید:


... و ما كان لرسول ان یاتى بایه الا باذن الله لكل اجل كتاب O یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب O و ان ما نرینك بعض الذى نعدهم او نتوفینك فانما علیك البلاغ و علینا الحساب O

هیچ پیامبرى را نشاید كه آیت و معجزه اى بیاورد مگر به فرمان خدا. هر دورانى را سرنوشتى است .

خداوند هر چه را بخواهد محو و نابود، و هر چه را بخواهد اثبات و بر جاى مى گذارد، و ام الكتاب (= لوح محفوظ) نزد اوست .

و اگر پاره اى از آنچه را كه به آنان وعده مى دهیم به تو نشان دهیم ، یا تو را (پیش از موعد) بمیرانم ، در هر حال ، آنچه بر عهده توست تنها تبلیغ و رساندن است ، حساب (آنان ) بر ماست .



شرح كلمات



1 - آیه

آیه در لغت علامت و نشان آشكار است .

چنانكه این شاعر گفته است :

و فى كل شى له آیه
تدل على انه واحد

در هر چه كه بنگرى نشانه آشكار وجود خداوند و دلیل روشن یكتائى او است .


معجزات انبیا از آن رو آیت نام گرفته كه نشان درستى آنان ، و دلیلى بر قدرت الهى است .

همو كه ایشان را توان آوردن چنان معجزاتى مانند عصاى موسى و ناقه صالح بخشیده و در آیات (67) سوره شعرا و (73) سوره اعراف بدان اشارت فرموده است .

قرآن كریم ، همچنین انواع عذاب ها را كه خداوند بر امت هاى كافر نازل فرموده ، آیت نامیده است .


چنانكه در سوره شعراء درباره قوم نوح مى فرماید:


ثم اعرفنا الباقین O ان فى ذلك لایه ...

سپس برجاى ماندگان را عرق كردیم . راستى را كه در آن آیت و نشانه اى است .
شعراء / 120 - 121


و درباره قوم هود مى فرماید:


فكذبوه فاهلكناهم ان فى ذلك لایه

آنان پیامبرشان هود را تكذیب كردند، ما هم نابودشان كردیم . راستى را كه در آن آیت و نشانه اى است .
هود / 139



و درباره قوم فرعون در سوره اعراف فرموده :


فارسلنا علیهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم آیات مفصلات

پس ، طوفان و ملخ و آفت گیاهى و قورباغه و خون را - كه آیات و نشانه هاى جدا جدا بودند - بر آنان فرستادیم .
اعراف / 133



2 - اجل

اجل یعنى :

مدت ، وقت و زمان محدود، سرانجام و پایان كار.

اینكه مى شود: فلان كس اجلش فرا رسید، یعنى : مرد و مدت عمرش به سر آمد. و اینكه گفته مى شود: براى آن اجلى تعیین شده ، یعنى : براى آن وقت محدودى قرار داده اند.


3 - كتاب

براى كتاب معانى متعددى است و مقصود از آن در اینجا مقدار نوشته شده یا مقدر است ،

و معناى : لكل اجل كتاب كه در آیه آمده این است كه : زمان آوردن معجزه به وسیله پیامبر صلى الله علیه و آله از پیش ‍ تعیین شده ، یعنى : هر دورانى را سرنوشتى معین است .


4 - یمحو

یمحو یعنى :

محو مى كند، زایل مى گرداند. محو در لغت به معناى باطل كردن و از بین بردن است .


همان گونه كه خداى متعال در سوره اسراء (12) مى فرماید:


فمحونا آیه اللیل و جعلنا آیه النهار مبصره

پس نشانه شب را محو كرده و نشانه روز را روشنى بخش قرار دادیم .




و در سوره شورى (24) مى فرماید:


و یمح الله الباطل و یحق الحق بكلماته

خداوند باطل را محو و نابود و حق را به فرمان خود ثابت و استوار مى دارد.



یعنى آثار باطل را از بین مى برد.

ادامه دارد...
جمعه 23/9/1386 - 22:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته