• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 127
زمان آخرین مطلب : 3915روز قبل
خاطرات و روز نوشت

به نام خدا

بچه ها سلام-همگی خوبید که؟

راستی خیلی ممنونم از لطف تک تک شما

میگم که امروز سه تا مطلب با عنوان های

با شکست عشقی چه جور کنار بیایم

فرهنگ انتظار-1

و

دل به دل راه داره

رو ثبت کردم

واقعا مطالب آموزنده و مفیدی هستش

حتما بخونین

چون من اطلاعاتمو و افکارمو با خوندن این مطالب تطبیق میدم

نظرات شما در مورد این سه مطلب؟

التماس دعا

 

سه شنبه 15/5/1387 - 0:49
دانستنی های علمی

پناهگاه روانی قدغن
شکست عشقی می تواند یک نفر را به یک معتاد تمام عیار تبدیل کند . خیلی ها اولین سیگار شان را بعد از شنیدن یک نه کشیده اند اما لطفا به خاطر خودتات هم که شده گریه ها و افسردگی بعد از شکست  را به گیجی بعد از سیگار و ... ترجیح دهید. لا اقل به خاطر انتقام از طرقتان هم که شده خودتان را تلف نکنید.
رسوایی قدغن
اصلا از همان اولش که عاشق شدید لازم نیست همه هم اتاقی ها و همکارها و همکلاسی هایتان بفهمند . اعتماد به نفس تان زیاد است که هست. برون گرا هستید که هستید. عوارض این رسوایی وقتی که نه شنیدید معلوم می شود وقتی که حتی اگر دیگران هم در موردتان حرف نزنند خودتان فکر می کنید که همه جا قصه عشق شما نقل مجالس است
یک سنگ صبور درست وحسابی و رازدار پیدا کنید و خودتان را پیش او خالی کن کنید
از بالا به قضیه نگاه کنید
کمی از خودتان و زاویه دیدتان به قضیه فاصله بگیرید. بروید بالاتر و بالاتر. حالا خودتان را از بچگی تا پیری ببینید و ببینید که این شکست چقدر توی مسیر زندگیتان موثر بوده است. حالا آدم های دیگر را ببینید. می بینید؟ کافی است به دور و بری های خودتان فکر کنید تا بفهمید دنیا پر است از فلش های یک طرفه. پر است از نه هایی که دیگران شنیده اند و حتی نه هایی که خودتان گفته اید. شما تنها نیستید
به شکست به عنوان یک فرصت خودشناسی نگاه کنید
خیلی ها بعد از شکست عشقی ، آدم مثبت تری میشوند. برای این آدم ها دیگر نظر معشوق مهم نیست. آنها به خودشان برگشته اند و جدا از رویدادهای قبلی شروع کرده اندبه اصطلاح خودشان. شکست عشقی آدم را تمام عیار با خودش ، عواطفش و فکرهایش رو به رو میکند. شکست عشقی می تواند یک بار دیگر تمام شکست های عاطفی زندگی را بیاورد جلوی چشم آدم. این هم می تواند هم افسرده کننده باشد هم سازنده، یعنی اینکه آدم میتواند این مشکل های وجودی را لااقل با خودش حل کند و خود خواهی همیشگی اش را کنار بگذارد. در سطحی ترین حالتش آدم می تواند برود مهارت های بر قرار کردن رابطه را از این ور آن ور بیاموزد و در عمیق ترین حالتش هدف زندگی اش را عوض کند.
حرف بزنید
2 راه قبلی راه حل هایی بود که میشد به تنهایی هم انجامش داد ام آدمیزاد بعد از شکست عشقی ، از گیر کردن کلمه و بغض توی گلویش دارد خفه میشود. مشاور و روان شناس را برای همین موقع ها گذاشته اند. به جای اینکه بگذارید موقع خود کشی ناموفق ببندنتان به داروی ضد اقسردگی و شوک الکتریکی ، وقتی داغتان تازه است با یک متخصص حرف بزنید.

 

سه شنبه 15/5/1387 - 0:36
دانستنی های علمی

فرهنگ انتظار

براى بیان کردن فرهنگ انتظار باید مؤلفه هاى انتظار بیان گردد; زیرا در پرتو بیان مؤلفه ها و ویژگى هاى فرهنگ انتظار، مى توان به فرهنگ انتظار پى برد از اینرو ضرورت نکات اصولى که فرهنگ انتظار برآن استوار است بیان گردد:
1. در تفکر شیعى، انتظار موعود به عنوان یک اصل مسلم اعتقادى مطرح است و در بسیارى از روایات بر ضرورت انتظار قائم(عج) تصریح شده است که به عنوان مثال روایات زیرا را بیان مى کنیم:
امام صادق(علیه السلام) به اصحاب خود فرمودند:
آیا شما را خبر ندهم به آنچه خداى صاحب و عزت و جلال، هیچ عملى را جز به آن سه از بندگان نمى پذیرد؟ گفتم چرا. فرمود: گواهى دادن به این که هیچ شایسته ى پرستش جز خداوند نیست و این که محمد(صلى الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست، و اقرار کردن به آنچه خداوند به آن امر فرموده و ولایت ما و بى زارى از دشمنانمان و تسلیم شدن به آنان ، و پرهیزگارى و تلاش و مجاهدت و اطمینان و انتظار قائم(عج).

 

ادامه دارد...

 

سه شنبه 15/5/1387 - 0:33
خانواده
توی زندگیتون تا حالا پیش اومده كه از یكی خیلی بدتون بیاد ولی هیچ موقع ابراز نكنید؟ و احساس كنید اونم دقیقاً همون احساس رو به شما داره؟
و همین‌طور از یكی خوشتون بیاد، بعداً معلوم شِه اونم از شما خوشش می‌اومده؟
یكی از دوستام می‌گفت یه روز كه رفته بودم بانك، تا چشمم به تحویلدار بانك افتاد، ناخودآگاه احساس كردم اصلاً ازش خوشم نمیاد، گذشت تا این كه وقتی نوبتم رسید و باهاش سلام و علیك كردم، بِهِم گفت آقا ببخشید ولی من اصلاً از شما خوشم نمیاد، همین‌طور كه بُهتَم زده بود بهش گفتم راستش منم از شما بی‌اختیار خوشم نمی‌‌اومد ولی به روم نیاوردم!!.
عجیب بود! نه؟!
حالا ذهنتون را از بدی‌ها و بد اومدنا جارو كنید و بیاین سر محبت و دوست داشتن‌هایی كه مثل نسیمی تو دل می‌وزَد و سینه ‌رو خنك می‌كنه.
بعضی وقتها دل آدم برا چیزهایی غش میره كه حتی یك بار هم اونارو ندیده.
بذارید واژه‌هامو اصلاح كنم، و اینطور بگم كه: من با چشمِ سرم ندیدم اما از كجا معلوم، شاید دلم با چشمای خودش دیده؟!
داستان دل و عاشق شدناشو اینا، داستانی پر سوز و گدازِ كه حكایت‌های هفتاد من درباره‌اش گفته شده كه هر چه بیشتر پای آن می نشینی بیشتر می‌فهمی كه دل آدمی، آدمی است كامل كه سر و چشم و گوش دل رو یكجا دارد و می‌بیند و می‌پسندد و می‌خواهد و...
این معادله‌ی دو مجهولی رو برای بدست آوردن كسانی كه هی دلتونو یاد می‌كنن حتماً حل كنید: دل شما هر روز چند بار یاد كی می‌افته؟؟!!
شما می‌گید دل تو این كاراش حساب و كتابی هم داره؟
یا نه، همین‌جوری یه بار از این خوشش میاد و یه بارم از اون؟
قبل از این كه شما نظرتون رو ارسال كنید من نظرمو بگم؟
به نظر من همون‌طور كه خودمون كوچولو بودیم و، كم كم بزرگ شدیم و، در این حركت از هر روزمون یه خوشه برداشتیمو، رو حساب یا بی‌حساب یه چیزایی رو یاد گرفتیم و، خلاصه ته كار شدیم آدم الان، با این طرز تفكرِ...! و با این علاقه‌‌ها و سلیقه‌ها؛ دلمونم اولش كوچولو بود و ساده و پاك، كه كم كم بزرگ شد و مطابق آن چه بخوردِش رفته بود بار اومد.
دلمون هم واسه خودش سلیقه‌دار شد.
و نتیجه‌ی حرفم این كه دل هم بی حساب و كتاب جایی نمیره، بلكه هر طور كه بار اومده با همون فرهنگ و با همون ملاك و معیار كار می‌كنه.
حسن میگه به امام رضا گفتم: ما رو از دعا فراموش نكنین.
امام فرمودند: تو فكر می‌كنی من تو رو یادم میره؟
كار سخت شد!!
خودمون كم بودیم حالا باید دلمون رو هم بپّاییم كه كجاها میره و با كیا می‌گرده.
بله! واقعاً باید دلمونو بپّاییم كه با كیا دم‌خوره؟، از كیا خوشش میاد؟، و كیا رو هی یاد می‌كنه؟
راستی دل شما هر روز چند بار یاد كی می‌افته؟؟!!
این معادله‌ی دو مجهولی رو برای بدست آوردن كسانی كه هی دلتون رو یاد می‌كنن حتماً حل كنید.
اگر دلتون روزی دو سه بار یاد كارای بد بد می‌كنه، بدونید اون كه عاشق كارای بده (همون شیطونو میگم دیگه) دقیقاً همون موقع اونم تو نخ شماست.
و اگه با آدم خوبا و كارای خوب و ... دم‌خوره، مطمئناً حور و پری هم با دل تو دم خورند.
باور كنید حرفام درباره رفت و آمدهای دل راسته! میگید نه! این داستانو گوش كنید.
یك روز آقایی به نام "حسن ابن جهم" امام رضا (ع) رو می‌بینه و...
حسن میگه به امام گفتم: ما رو از دعا فراموش نكنین.
امام فرمودند: تو فكر می‌كنی من تو رو یادم میره؟
حسن میگه: تا امام این جواب رو دادند پیش خودم فكر كردم و با خودم گفتم: خوب ایشون كه برا شیعیان و دوستانشون دعا می‌كنن، منم كه از شیعیانشون هستم؛ و جواب امام رو دادم كه: نه! شما منو فراموش نمی كنین.
امام فرمودند: چطور اینو فهمیدی؟
گفتم: من از شیعه‌ها و دوستای شمام و شما هم كه برا شیعه‌هاتون دعا می‌كنین!
بعدش امام فرمودند: بغیر این، چیز دیگه‌ای هم فهمیدی؟
حسن میگه گفتم: نه!
و امام فرمودند: هر وقت خواستی كه بدانی پیش من چه داری! نگاه كن به آنچه كه من در نزد تو دارم.
یعنی ببین من تو دلت برات چه جاگاهی دارم و از اون نتیجه بگیر كه تو هم پیش من در همون جایگاهی.
داستان جالبی بود! نه؟!
حالا فكر كنم با این حدیث باورتون شده باشه كه "دل به دل راه داره"
و باورتون شده‌باشه كه " دل هر جا كه بهش عادت كرده و خوشش اومده و باهاش بزرگ شده راه میزنه"
و باورتون شده كه "از این به بعد باید حواسمون به رفت و اومدای دلمون باشه كه با كیا بِده بستون داره"
فكر كنم وقتشه كه همین امروز، بی معطلی، بریم سر صندوقچه‌ی دل و، ببینیم چیا از كیا داره و بعد بفهمیم كه از خودمون چی پیشِ كی داریم.
یه نكته رو حیفم اومد راجع به "حسنِ" قصه‌مون نگم و اون این كه ایشون چه آدم بزرگی بوده كه دلش دم‌خوره دل نازنینی چون امام رضا (ع) بوده.
خدا كنه كه طاق دلتون رنگ "رضا" بگیره و، حال دلتون یاد "رضا" باشه
یا حق
متن روایت:
عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن علی بن أسباط ، عن الحسن بن الجهم قال:
قُلتُ لأبی الحسن _علیه السلام_: لا تَنسِنی مِن الدُعاء.
قال: [أ] و تَعلَمُ أنی أنساكَ؟
قال: فَتَفكرتُ فِی نَفسی وَ قلتُ : هُو یَدعُو لِشیعَتِهِ وَ أنا مِن شِیعَتِهِ.
قُلتُ: لا ، لا تَنسانی.
قال: وَ كَیفَ عَلِمتَ ذَلك ؟
قُلتُ: إنی مِن شِیعَتِك وَ إنكَ لَتَدعُو لَهُم.
فَقال: هَل عَلِمتَ بِشَئٍ غَیرَ هَذا ؟
قَال: قُلتُ: لا.
قَال: إذا أرَدت أن تَعلَم مَا لك عِندی فَانظُر [إلى] ما لِی عِندَك. (1)
پیوند به:
عزرائیل چقدر مهربان است!!

سه شنبه 15/5/1387 - 0:32
دانستنی های علمی

به نام خدا

بچه ها امروز زدم تو مطلب عاطفیو عاشقانه -پروانه ای

میگن دوستش بدار تا دوستت بدارد

میگن بهش نیکی کن تا نیکی ببینی

میگن شاخه گل یعنی ابراز محبت

ولی من دوستش داشتم در صورتی که دوستی ندیدم

احسانو نیکی تقدیمش داشتم ولی هیچ ندیدم

شاخه گلی فرستادم ولی گفتند دیوانه ای دیوانه!!!

درسته میگن آدمک آخر دنیاست بخند؟

 

 

عشق را بی سبب عنوان مکن

 

خواهش از بهر ستم خواهی انسان مکن

عشق در سینه نگهدار و هیچ فاش مگو

چون که تاریک است این راه و از آن یاد مکن

عشق آیینه قلب است در آن زنگی نیست

لیک این جمله نگهدار و عنوان مکن

در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن

آشکارا زین سخن هیچ کجا یاد مکن

اگر از بهر کسی در عشق مردی. مردی

ورنه از جورو جفا عشق فریاد مکن

 

دوشنبه 14/5/1387 - 0:15
محبت و عاطفه
هیچ كس ویرانیم را حس نكرد
وسعت تنهائیم را حس نكرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نكرد
در هجوم لحظه های بی كسی
درد بی كس ماندنم را حس نكرد
آن كه با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نكرد
دوشنبه 14/5/1387 - 0:13
دانستنی های علمی
پروردگارابه من بیاموزدوست بدارم کسانی راکه دوستم ندارند ..عشق
بورزم به کسانی که عاشقم نیستند...بگریم برای کسانی که هرگز غمم
را نخوردند...به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به
صورتم ننواختند... محبت کنم به کسانی که محبتی درحقم نکردند......
دوشنبه 14/5/1387 - 0:11
شعر و قطعات ادبی

خانه ای ساخته ام

پلکانش همه مهر

دربهایش احساس

شیشه اش آینه ادراک است

آه اما خانه

ساکنش درویش است

آن تهیدست خیال

آن تهیدست رفیق

او کسی می خواهد رقبت یکرنگی در وجودش باشد

او کسی می خواهد که وجودش باشد

رنج ابیات دلش را خواند

هیجان نگهش را داند

او کسی می خواهد

نی لبک زن باشد

بربط و ضرب و سه تار

همه فرمانبر دستش باشند

ماه وخورشیدو فلک

همه محو نگه نرگس مستش باشند

او تو را می خواهد

نغمه اش شیوا کن

خانه اش زیبا کن

دوشنبه 14/5/1387 - 0:8
محبت و عاطفه
رویاهای دیروزم زیبا بود و پر از وسوسه ی فرداها... رویاهای امروزم در قبرستان آرزوها دفن شده اند..... ای همیشه سبز و جاودان که وصالت برای قلب گمشده  تنها رویای  باقی مانده برای فردایم است... روزی که روح جاوادانه رها میشود از تنی که خستگی وگوشه گیری تنها یادگار دیرین از دنیای فانی بود..روزی که قلبم روح گمشده را در گوشه ای از کویر دل غریبه ای که تنها یادگار دنیای فانی بود خفته  و تنها می یابد.آن روز روزیست که عجز و لابه ی من برای پروازمهیا میشود . 

بازبا افکار پریشان  در بالین خود غلتی میزنم روی نامه ها و درد دل هی اپست نشده ام برای تو.....

 تن خسته ام انها را نوازش میکند و با هر برخورد یادواره ای به یادمی آید.... با برگه ای هنوز نمناکی اشک را حس میکنم!!! برگه ای دگر بیش از بقیه خاک خورده است....روزهای عاشقانه اول ...یادت هست؟؟!!! یکی آنطرف تر پر است از خط خطی های آشفته و اضطراب دلم.....برگه ها زیر و رو می شوند. زیر تمام نامه ها....محتوای نامه ای عجیب دلم را به بهتی غریب گرفتار می کند...روی ان با خطی درشت به رنگ خون  وبه رنگ عشق نوشته ام : برای همیشهدوستت دارم... اولین روزی که عشق این کلمه را بر زبانم جاری ساخت. آه چقدر  انتظار مرگ در این لحظات زیباست ... حادثه های دل به پایان رفت و  من در سرازیری خاطره ها درحال فراموشی در ذهنت هستم ....صعود می کنی و به اوج می روی وبه دلدادگان میرسی.  و گمشده ای در سربالایی کوه بلند صبر و استقامت و امید  رو به پایین سرازیر شده است و هنوز به سرابی می اندیشد که کوزه ی خالی دل را می توانست پر کند!!! 

پرهای پرواز را هدیه به تو می دهم تا با فراغ بال و آسایش خاطر بتوانی  اوج را تماشا کنی.

دوشنبه 14/5/1387 - 0:6
محبت و عاطفه
ای دنیا بیزارم از تو  و هرچه در تو به نام ....وفاداری و دلبستگی مهیاست. سخت است که باور کنیم  باید در این دنیای فانی کمر ببندیم به مشکلاتی که مانند پیچ و خم روزگار مثل ماری دور دلبستگی ها یمان چنبره زده اند.. سخت است که به ظاهر چهره ی آرامی را که در آن هیچ نشانی از ذهن و دل آشفته مان پدیدار نمی شود نشان مردم دهیم... سخت است که در دهلیز باور هایمان دنبال نشانی از خوشی باشیم که در حقیقت زندگی مانند سرابیست برای لب تشنه مان....  سخت است که زندگی را اینقدر ساده بینگاریم و بخواهیم چشم بر روی هر چه پلیدی و کثافت و زشتی و حقارت است ببندیم ... سخت است که عشق و عاشقی تن تبدارمان را بر قله خوشبختی ها در اوج رها کنیم به این امید که در سرازیری خاطره های عاشقانه مان نور در انتظار عشق است... سخت است که که روزها چشم باز کنیم و پوچی محض عزیران را در تن آتش زده شان تماشا کنیم و شبها چشم ببندیم و در رویا چیزی فراتر از حقیقت ببینیم... سخت است که از امید  زبانی برویانیم برای سکوت دل و بر بلندترین فریاد های برآمده از  کابوس ها و ناکامی ها و وحشت ها  مهر خاموشی زنیم... سخت است که چارچوب زندگی را با عشق بنا کنیم و در یک لحظه حادثه ای این چارچوب را در نگاهمان به تیر و تخته ای شکسته تبدیل کند... سخت است که سحرگاهان اشک چشمان بسته را بدرقه ی کابوس های شبانه  کنیم تا شب به سر آید. سخت است که مانند عنکبوتی برای خزینه  و گنج دلتنگی مان تار ببافیم تا هیچ نگاهی بغض دلتنگی مان را به تماشا ننشیند و نگاه کثیف ترحم بر روی تن تبدارمان نیفتد
دوشنبه 14/5/1387 - 0:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته