• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 127
زمان آخرین مطلب : 3915روز قبل
خانواده

به نام خدایی که خدایی مختص اوست*

به صورت کوتاه مینویسم

این سال هم گذشت و تو نیامدی

از این ترسم که من نفسم به سر رسد اما تو را نبینم

با اینکه گنهکارم باز از صمیم قلبم دوستت دارم یا مهدی موعود(عج)

با سلام خدمت تک تک دوستان

پیشاپیش سال جدید رو بهتون تبریک میگم

من از این متحیرم که هر سال میگن سال 9 مبارک

بیاین امسال بگیم سال 10 مبارک

هر جا هستین خوش و سلامتو سر بلند باشین

دوستار تنهایی ها

رسول

 

دوشنبه 29/12/1390 - 12:36
خانواده

سلام

گاهی موقه ها دلت بدجوری میگیره

با خودت میگی کسی بهم اس نداد

یا میگی هر وقت کار دارن بهم سر میزنن

خلاصه دلت میگیره و اشک گوشه ی چشمات حلقه میزنه

هر وقت دیدی نا خودآگاه یاد امام زمان افتادی بدون ولی عصر داره برات دعا میکنه

خیلی ناراحت کننده هستش که اوقاتی که به مشکل بر میخوریم یادش کنیم

امام عصر خیلی غریبه

یعنی تو دنیا روزانه چندنفر به یاد آقا هستن؟

اینقدر غرق مادیات شده ایم که هر روز برای چکی که میخواد پول بشه لحظه شماری میکنیم

ولی برای ظهور چی؟

نمیدونم چرا اینا رو میگم ولی حقیقته!

یاد خواهر عزیز زینب ابوالحسنی خوانساری گرامی باد که همیشه

آخر مطالبش یادآور

الهم عجل لولیک الفرج بود

یا حق

 

شنبه 1/11/1390 - 14:41
خانواده

من گمشده ای بیش در سایت تبیان نیستم

سلام

یاد قدیما بخیر

واقعا" بهترین ساعت عمر من

شیرین ترین و قشنگ ترین لحظات زندگی من

در تبیان سپری شد 

و من در یافتم که اعتماد به خود هم دروغی گذراست

و عشق و عاشقی هم یک نگاه گذراست

دریافتم که بودن دروغست

نبودن هم دروغست

اما کیست بداند و لمس کند که خدا کافیست

این است که در تنهاترین لحظات عمرم خدا را بوییدم 

و فهمیدم که وجود من بدون خدا هیچ است

همان گونه که دین مبین ما بدون جانشینی علی هیچ تلقی می شد

 ---------

یاد تمامی دوستانی که دوستار دوستاران دوست داشتنی هستند و بودند

دوست داشتنی باد*

دوستارتان

سید رسول تنهای تنها

يکشنبه 25/10/1390 - 16:54
دانستنی های علمی

به نام حضرت دوست که هست و نیست از اوست*

 

و اما یعد

مراست و ایشانراست احترام والدین و احترام است رهبر را و قبل از ایشان احترام دارید اولاد نبی(ص) را***

 

از دور ندا دادند صبر صبر صبر

و ان الله مع الصابرین

باز ندا دادند

صبور باش

و من تقدیر خود را از یاد میبردم و لحظه ها را با کفر و کافر آمیخته می کردم

تا اینکه زمان تنهایی ها ،زمان انتظارها و زمان غصه ها به نزدیکی اتمام، نزدیکتر می گشت

و بعد از آن ندا دادند

که بعد هر سختی آسایشی هست

و امروز تمام سختی هایم را با گفته ای معلمی دلسوز که با لحنی خدایی فرمود:

سختی ها مادر پیروزی هاست*

التیام بخشیدم

 

مطهری کسی است که حرفهایش را از اوج سختیها لمس کرده بود

و معنای سختی را کسی نفهمید جز آنان که در سرماها و گرماهای زیاد بخاطر وطن خود با عشق و جان

چشم ها فدا کردند-پاها و دست ها فدا کردند-از میان خانواده هایشان پرگشودند

و خردسالهای خود را هنوز که هنوز است در انتظار گماریدند

 

آنها پرپر شدند

آنها پرپر شدند تا نوامیسشان اسلامی و انقلابی و محمدی زندگی کنند

وای بر من که آیه ی همانا انسان در خسران و زیان کاریست را از یاد بردم

 

و این هفته آغاز پذیرش

آغاز عشق

و آغاز دوباره شدن است

و اگر خدا را بشناسیم لحظه ای دلهای یتیمان و مسکینان و بینوایان شکسته نخواهد شد

انگار کسی در باد مرا صدا می کند

و من زمزمه های غریبیش را در خون اجدادم حس می نمایم

کسی سراغ موعود نمیگیرد

انگار در گوشه ای از مسجد آقایی گریه می کند

گریه اش تمامی ندارد

با سوز و آه مادر مادر می گوید

و من کوچه های بنی هاشم را باز مجسم می نمایم

آری او تنهاتر از این است که تصور می نماییم

و عشق زمانی حکمفرماست

زمانی عشق است

که موعود،جاهلان را از صحنه ی زمانه پاک نماید

 

و در آروزی روزی پر از عشق

خدا را گواه بر احوالم میبینم

 

---

 

و بازگشت بسوی اوست*

 

 

 

شنبه 4/7/1388 - 7:59
دانستنی های علمی

به نام الله ازلی*

 و اما بعد

آنروزی که یکی از اولاد نبی ندای حق را لبیک فرمود

خورشید هنوز که هنوز است بی تابی می کند

باران  شرمش می شود از  چشم های ابرها نبارد

 ماه در آسمان ظهور می کند و  باز از درد و آه  چهارده خرداد خود را در گوشه ای از آسمان پنهان می کند

مراجع عالیقدر می روند و بیشتر انسانها در خسران و گمراهیند

و این روز ها  دلم گریانترین روزهای گریانیم می باشد

 پیشا پیش سالگرد رحلت ملکوتی سید روح الله الموسوی الخمینی (ره) را خدمت شما تسلیت و تعزیت عرض می نمایم

و انا لله و انا الیه راجعون***

------------

دیشب خیلی دلم گرفته بود

نمیدونم این چه حسی هستش میان من و تبیانی ها

یاد خواهر خوبم و مومنم  خانم زینب ابوالحسنی خوانساری یا همون دریای بشارت که می افتم

نمیتونم اشک رو در چشمان خودم مخفی نگه دارم

واقعا چه روزای خوبی بود-من خوشحال می شدم وقتی میدیدم آخر مطالبش نوشته

الهم عجل لولیک الفرج*

 ان شالله که خداوند ایشان را با زهرای مطهر (س) محشور و همنشین فرماید

 -----------

من تو وبلاگ تبیانم در حال حاضر فعالیت دارم

http://baranegham.tebyan.net

 

تا دیداری دیگر

بدرود

چهارشنبه 13/3/1388 - 15:44
خواستگاری و نامزدی
  بهترین هدیه به همسرانتان ابراز علاقه به آنهاست.

ایل زندگی ، آنقدر به من علاقه داشت که حتی حاضر نبود ، بدون من غذا بخورد ، علاقه همسرم به حدی بود که روزی چند بار از محل کارش با من تماس می گرفت . نکات فوق ، نمونه ای از جملاتی است که بارها از مراجعان شنیده می شود . آیا شما هم فکر می کنید علاقه همسرتان کم شده است ؟ یکی از مواردی که موجب بروز آسیب های جدی در ارتباط زوج ها می شود ، این است که یکی از آنها ، یا حتی هر دو طرف ، احساس می کنند . همسرشان به آنها بی توجه شده یا علاقه اش کاهش یافته است. فردی که چنین تصوری دارد ، احساس بی ارزشی می کند ، یا حتی احساس امنیت خود را نسبت به زندگی مشترک از دست می دهد . این احساس ، زمانی نقش تخریبی بیشتری پیدا می کند که زن یا شوهری که این نگرش را دارد ، سعی کند رفتار فرد مقابل را با بی توجهی جُُُُُُُُُُُُُُُُبران کند . بسیاری از افرادی که به همسر خود بی توجهی می کنند ، دلیل رفتاشان را گرفتاری های روزمره ذکر می کنند ، در حالی که اگر ما بدانیم ایجاد ارتباط رضایت بخش با همسر ، موجب می شود در مقابله با مشکلات نیز قدرت بیشتری داشته باشیم ، هر گز محبت خود را از او دریغ نخواهیم کرد .
در ادامه ، ذکر این نکته بایسته است که ابراز علاقه در هر دوره ، شکلی متفاوت می یابد . به زبان دیگر ، شاید همسرشما هنوز به شما ابراز علاقه می کند ، ولی شکل آن با گذشته متفاوت شده است . مثلاٌ شاید زمانی که امکان آن فراهم بود ، هر هفته با یکدیگر به تئاتر می رفتید ، ولی شاید امروز دوست دارد با شما بیشتر صحبت کند از سوی دیگر ، یکی از اشتباهات رایج به ویژه در میان زوجهای جوان این است که رفتارهایی را ابتدای ازدواج انجام می دهند که امکان ادامه آن وجود ندارد ؛ مثلاً وقتی شما و همسرتان با هم در یک ظرف غذا می خورید و این را نشانه عشق به یکدیگر می دانید ، مطمئن باشید این رفتار را در آینده ای نه چندان دور باید ترک گویید ، یا اگر چند بار در روز با همسرتان تماس می گیرید ، ممکن است در وضعیتی قرار گیرید که امکان ادامه این عمل وجود نداشته باشد .
در این حالات ، مشکل از آنجا شروع می شود که زن یا شوهر ، ترک این رفتار را به حساب کم علاقه شدن همسر خود بگذارند.
بنابراین ، توصیه می شود حتماً رفتارهایی را انجام دهید که امکان ادامه آن وجود داشته باشد . این وضعیت گاهی درباره خرید هدایا هم صادق است . به صورتی که افراد معمولا اوایل ازدواج هدایای گران قمیتی به همسر خود می دهند ، در حالی که سالهای بعد ، امکان خرید چنین هدایایی را از دست می دهند ، این نیز یکی از مواردی است که موجب می شود برخی همسران احساس کنند علاقه طرف مقابل به آنها کم شده است . اگر می خواهید لذت بیشتری از زندگی مشترک ببرید ، حتماً به نکات زیر عمل کنید :
۱ - از ابراز علاقه به همسرتان خجالت نکشید . ابراز علاقه نشانگر میزان دوست داشتن شماست .
۲ – نگویید علاقه ام را با رفتارم نشان می دهم . برای ابراز علاقه باید از کلمات استفاده کرد .
۳ – هیچگاه اجازه ندهید مشکلات زندگی ، شما را از همسرتان دور کند .
۴ – همیشه ابراز علاقه به همسر ، بهترین هدیه به اوست . این هدیه مجانی را از او دریغ نکنید .
۵ – اگر در ابراز علاقه به همسرتان ناتوان هستید ، یا روش آن را نمی دانید ، حتماً به یک مشاوره امور خانواده مراجعه کنید

چهارشنبه 13/3/1388 - 15:20
خاطرات و روز نوشت

به نام خدا***

سلام

خوب فکر کنم یه چندین روزی دیگه نیام نت-آخه فردا شب باید رایانمو جمش کنم-

آخه پول قبض تلفن من(خط تلفن اتاق خودم)هر دو ماه یکبار بالای مرز 35 هزار میاد

خسته شدم از بس پولامو بالای قبض دادم-از سه سال قبل تا حالا من نزدیک 780 هزارتومن دادم

فکرشو کردم سودی که من از ایترنت دارم خیلی کمتر از ایناس

البته من با تلفن کمتر از 40 دقیقیه صحبت نمیکنم-آخه بیکارم-از طرفی دوستان لحجه ی منو دوس

میدارن اینه که باید براشون مدام حرف بزنم-(قابل توجه تهرانی های عزیز)

از طرفی من تو سایت پیوند نیک ثبت نام کردم

نمیدونستم واقعا کسانی هستن که ملاک ازدواجشون رضای احدیت باشه مثل خودم*

یه چندتایی خودشونو بهم معرفی کردن-منم از میون اینها یکی از شهرستانی های اصفهان رو انتخاب

کردم

چند روز از خانوادمو خودمو غیره سوال کرد-از طریق ایمیل-چت-ویس و وب- نظرات و خواسته

هامونو به همدیگه اطلاع دادیم

اون شبی هم که مطلب دادم قبلش یه 37 دقیقه تلفنی با هم حرف زدیم-خیلی مومن بودش

گفتش موزیک چی گوش میدی؟

گفتم خواننده هایی مثل...

گفتش یکی دیگه از خواسته های من اینه که تموم سی دی هاتو که غیر مجازن جلو چشم من بشکنیشون

خیلی چیزا گفتش و خواسته های بجایی هم داشت

آخر بار گفتم مبارکه دیگه-گفتش نه باید استخاره کنم

من که خیلی خندم گرفته بودش گفتم باید پیش یه روحانی که امامه نداره بری استخاره کنی

باورش شده بود-میگفتش فرقش چیه؟

ییییییییییییییییییییییی

خلاصه منتظر جواب قطعی بودم

فرداش گفتش جواب استخاره وسط اومده-بهتره صرفنظر کنی

گفتم طوری نیستش که- من راضیم به رضای احدیت--

غصش شد که نمیتونست با سادات باشه

یه کم دلداریش دادم بعدش تلفونو قط کردمو برا همیشه ...

آره دیگه اینم از چند روز از زندگی من

خوب قسمت نبوده دیگه

ولی اگه استخاره نمیکرد بهتر بود

چون طرف واقعا پایبند به دینو آیینش بود

خدا به داد من رسید---------ااااااااااااااااای خدا شکرت

منم هیچی نمیگمو میرم اصلا" بیخیال متاهل شدن

بزار ما نریم تو بهشت!!!

خیلی دوس میدارم اینجا باشم ولی قبضو نمیشه بیخیال شد

خواهر خوبم با نام مستعار عروس نظر داده بود که امر خیر هستش؟

اینم از جواب شما

لاهوته این دوست من-نام مستعارشو نمیدونم درسته یا نه

ولی خیلی ممنون از لطف شما

در ضمن اینو بگم که خانوادم یه چندتایی رو که از نظر مالی خوب بودنو بهم معرفی کردن

جواب من هم این بوده که

من فقط برای رضای خدا ازدواج میکنم نه بخاطر مالو منال دنیا

 

جمله ی آخر من که برا همه اقوام و دوستانو غیره گفتم -این جمله هستش:

 

خاطرات ماندنی-مالومنال دنیا رفتنی-تنها با اعمال نیک رفتن، زندگی ابدی*

و دوستار تک تک شما-سید رسول تنهای تنها***

اگه خونه دوستام رفتم شاید یه سری تبیان بزنم

اگه هم خدا بهترین فرد که لایق زندگی کردن با من رو داشته باشه رو قسمتم کنه

که دوستان خوبم رو بیخبر نمیگذارم

اگه هم خواست خداوند این باشه که من در کنار مشگلاتم با تنهایی هم امتحان بشم

حرفی نیست-چون من مطیع اوامر پروردگار عز وجل  جله جلاله هستم(اگه ریا نباشه)

یه یادگاری از من"

کسی که قانع به خواست خدا باشه-جسمو روحش همیشه جوانو سالم هستش

من این حقیقت رو درک کردم*

علت تمام طلاق ها ریشه در قانع نبودن به خواست خدا داره

ای کاش قلب امام زمان رو بیشتر از این خون نمیکردیم*

الهم عجل لولیک الفرج

یاد خواهر با ایمانم -زینب ابوالحسنی خوانساری-بخیر

برای شادی روح ایشان صلوات*

مومنان هرگز از یادها محو نمیشوند*

------

تا دیداری دیگر

بدرود***

 

 

شنبه 26/11/1387 - 3:24
دانستنی های علمی
 به نام خداوند پیوند خورشیدوماه سلامی به پهنای ترانه های سروده  اما مبهمسلامی به گرمی انتظار انتظار کشیده هاسلامی به وسعت دلهای گمنام عاشقو در آخر سلامی به وسعت اشک های کودکی سه ساله* کم کم بهار از راه می رسد در حالی که بهاری زیبا را شروع کرده ایمو اما غمی دیگر مرا غمگین تر از اشک های کودکان غریب در راه استو آن چهلمین روز شهادت جد عزیزم ویاران باوفایش می باشد—پیشاپیش تسلیت* دیشب شب بسیار بیاد ماندنی و خاطره انگیزی برای من بودان شا الله اگه به حقیقت پیوند خوردآن را خواهم گفت و بدرود را در آخرین لحظات تنهایی ها در کنار خاطرات تنهایی هایم به آنهایی کهتنهایی را فقط از آن خدا می دانند،تقدیم خواهم نمودو از روزی خواهم گفت که بهترین لحظات من در این خانواده ی بزرگ سپری شداز روزی که لبخند عشق را باور کردمو از روزی که تنهایی را لمس کردماز عشق آموختم عاشقی دل می خواهداز دل آموختم عاشقی لیاقت می خواهداز تجربه های چندین ساله در دنیای مجازی خدا را احساس کردماز خلق چنین افرادی زیبا حدیث نبی را باور نمودم که فرمود از مزبله بپرهیزیداز دوستانی مومن و با ایمان راه زندگی بیاموختم و این جمله مرا آرامشی عمیق دادکه خدا گردن انسان را باریک بیافرید تا فقط در راه اوامرش گردن نهیم و امروز هم می گذرد و فردایی دگر خواهد آمدهمچنان که حدود 4 سالست که روزهای پر از خاطره ی خود را در این مکان فرهنگیبه اتمام رسانیدم و خواهم رسانیدچه بسا افرادی امواج مثب و افرادی امواج منفی ارسال نمودندولی خدای احدیت مرا بس استو او می داند چه کسی باتقواتر استهمان گونه که می داند روز  ظهور موعود چه روزیست*جمله ای که این متن را رنگ الهی می بخشدالهم عجل لولیک الفرج---------استبه امید ظهور مهدی موعود ان شا الله* یاد دریای بشارت بخیر که در پایان متن های زیبایش همیشه ندا می دادالهم عجل لولیک الفرج*برای شادی روح ایشان-صلوات* 
چهارشنبه 23/11/1387 - 5:43
خاطرات و روز نوشت

به نام خداوندگار***

 

یه نفر به طور ناشناس یه جمله ی  مختصری برا من گذاشته

نگا کن دوست من،دیگه برام مهم نیست که دیگران در مورد مطالب من چی میگن

مهم اینه که من در مطالبم هشدار وجود داره

رضای احدیت برای من کافی هستش نه حرفای دیگران

قدیما تا یه مطلب میدادم -خیلی ها ازم ایراد می گرفتن

ولی برام تکراری شده--همین که تو تبیانم و گاهی مطلب ثبت میکنم

 برام کافی هستش

پس هر چی دوس میداری در مورد مطالب من بنویس

برام هیچ مهم نیست

 ***

و گفتند پیامبر را به حرفای سخره و پوچ

و او به خداوند توکل داشت و خدای فرمود نبی را که ای پیامبر دشمنان تو ابتر و بی دنباله اند

و این معجزه ای از جانب پروردگار جهان و جهانیان است که بعد از چندین هزار سال

اولاد ایشان در سرتا سر جهان قدمهایشان رسیده و دشمنان پیامبر و اولادش محو نابود شده اند

و خدارا شکر که مرا و برادرانم را لایق اولاد ایشان قرارداد نمود*

والسلام

 

دوشنبه 14/11/1387 - 15:44
دانستنی های علمی

اول یه سوال؟

خدا رو چقدر درک میکنی و چقدر خدا رو حس می کنی و چقدر بهش اعتقاد داری؟

یه بار تو انجمن های تبیان این سوال رو مطرح کردم که:

چند درصد به خدا اعتقاد داری؟

جوابش این هستش که انبیا و امامان و شهدا و صالیحن و صلحا 100 % اعتقاد دارن

فردی مثل من که خدا خدا میکنم 6 %!!!

و بقیه رو نمیدونم

 

حالا توضیح قانون خدا

و ما هر آنکه لحظه ی مرگش باشد روحش را در نزد خود نگه می داریم و هر که لحظه ی مرگش نباشد

روحش را به جسمش باز می گردانیم

و در قانون خدا هیچ تخلفی نیست

 

نگا کنین اگه یه دختر و یه پسر با هم ازدواج کنن -قانون خداوند اینه که از پیوند این دو نفرانسان دیگری متولد شود.

قانون خدا میگه اگه صدقه بدی یک روز یا چند روز از خطرات محفوظ میمونی

حالا تثبیت این قانون با ذکر داستانی از من"(داستان مال چندین روز پیشه)

***

عصر شب اول ماه صفر دوستم که اونم سید هستش و طبق چهار نسل قبل به یکی

از اجداد خودم بر می گرده،تلفن زدش.گفتش رسول رایانم خرابه میام دنبالت تا بیای درستش کنی

خلاصه با موتور سیکلتش اومد منو برد خونشون

باباش وقتی منو ببینه خیلی خوشحال میشه میگه نمیدونم چرا اینقد مزاح های تو شیرینه

باباش وقتی اومد بعد سلام و احوال پرسی و اینا یه کم گفتیمو خدندیدیم

خلاصه بعد از این حرفا رفتش -به مرتضی گفتم نمیدونم چرا دلم یه احساس بدی داره؟

پول بنداز تو صدقات -گفتش حالا بیا چت کنیم

یه پسر از قم بودش که خدا ازمون بگذره ییییییییییییی

اینقد سر به سرش گذاشتیم که نگو

عکسشو میداد میگفتیم نیومد و غیره

بعدش از طبقه بالا رفتم پایین باباش گفت میخوایم علی رو ببریم دکتر

رفتن و منو مرتضی دو تا داداشاش تو خونه موندیم

مامانشو علی از دکتر بعد یک ساعت بر گشتن-باباش نبود

من گفتم علی رو کی عمل میکنین(آخه دریچه ی قلبش بازه)

گفت چندین روز دیگه گفتم چند میگیرن؟گفتش گفتن 8 میلیون

آهی کشیدمو گفتم انسان هیچی نیست فقط خدا-میدونی ادم یعنی چه؟ آدم یعنی اینکه یه شبه 90 هزار نفر برن زیر خاک(بر اثر زلزله)

مرتضی گفت از بعد از ظهر تا حالا سرم درد میکنه-مامانش گفت قرصاتو به موقه بخور--رسول، دکتر گفته مرتضی میگرن داره

قرص خورد و من مشغول حرف زدن بودم-یه 45 دقیقه ای هی حرف زدمو خندیدیم

مرتضی خیلی سیاه شده بود واقعا من یه نگاه که بهش انداختم احساس ترس کردم

منم هر چی پا می شدم که با مرتضی برم دوباره می شستم و حرف می زدم -دست خودم نبود

مامانش گفت بشین شام بیارم گفتم ممنون سیرم اصلا من شبا بیشتر گرسنه میخوابم چون پا رایانم و وقت شام ندارم میخوام برم، تشکر.

فقط یادتون باشه وقتی رفتین نماز جمعه،پا خطبه هاش نشینین آخه من حالا خیلی خطبه گفتم خندیدیم.

مرتضی منو رسوند در خونمون و خودش رفت تو یه کارگاه نگهبانی-روزا میره دانشگاه آزاد و شبا و گاهی روزا که وقت آزاد داره میره کارگاه.

یکی از داداشاش هم رفت هیأت

من اومدم خونه تقریبا ساعت 10 شب بودش جاتون خالی یه کم غذا خوردم چون می خواستم قرص پروفن بخورم-سرم خیلی درد می کرد

اومدم تو اتاقم از سردرد داشتم میمردم-خوابیدم ولی ای کاش میمردم خیلی سرم درد می کرد تا ساعت 3.5 شب بیدار بودم و مدام از سر درد به خودم می پیچیدم-نمیتونستم از سردرد حتی گریه کنم بد جوری سرم درد می کرد بعد از مدتی خوابم برد -چندین ساعت بعد دیدم مامانم در اتاقو محکم میزنه و مدام صدام میکنه

جوابشو دادم-گفتش ساعت چهار بعد ازظهره-نمیخوای پا شی؟

خلاصه بلند شدم سرم گیج میرفت و دردش کمتر شده بود-شد فردا ظهر

منو بابامو مامانم سر سفره بودیم فقط-بابام گفتش گاز تو رو گرفته بوده که اینقد سرت درد میکرده

جریانو برام گفت-البته مختصر

اومدم زنگ زدم به مرتضی -مامانش گوشیو بر داشت

گفتم چی شده بود؟ گفتش وقتی رفتی باباشو بچه ها اومدن -خوابیدیم

ساعت 1.5 شب محمد از هیأت اومد دید ما داریم کف بالا میاریم و مدام علی بلند میشه و میخوره زمین

با عجله به مرتضی زنگ میزنه و قضیه رو میگه

مرتضی با شتاب خودشو به خونه میرسونه و با عجله میره درهارو باز میگزاره و بخاری رو خاموش میکنه و به محمد میگه اینا رو گاز گرفته

زنگ میزنه آمبولانس و همشونو ساعت دو شب میبرن بیمارستان---تا ساعت 6.5 صبح ازشون مراقبت میکنن

گفتم علت گاز چی بود؟ گفتش یه پاختری(فاخته)رفته تو لوله بخاری خونه گذاشته -خونش با تموم محتویاتش افتاده تو راه لوله بخاری و غیره

دکتر گفته بود فقط دیر به دادشون رسیده بودین ............

در ادامه گفتش مرتضی بهمون گفتش رسول گفته دلم یه جوریه-صدقه بده

شب مرتضی به حرف تو گوش داده بود و 50 تومن صدقه داده بود

گفتم بازم خدا رو شکر-منم دیشب خیلی سرم درد میکرد...

___________

مونوکسید کربن گازی است بی بو-اینو حالا درک کردم

چون من و بقیه که اونجا بودیم اصلا" بوی خاصی رو احساس نمیکردیم

 

------------------

واین گونه شما را از هر خطری محفوظ میداریم*

 

در آخر میگم

بیایید خدا را باور کنیم

بیایید برای خدا قدم برداریم چرا که سالهای این دنیا در مقابل سالهای آن دنیا ثانیه ای بیش نیست

(طبق محاسبات اگه انسانی 120 سال تمام عمر کنه-سه ثانیه زنده بوده)!!!

 

الهم عجل لولیک الفرج***ان شا الله تبارک و تعالی***

 

درود خدا بر تک تک سادات*

 

 

 

دوشنبه 14/11/1387 - 0:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته