• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 260
تعداد نظرات : 1771
زمان آخرین مطلب : 5063روز قبل
دانستنی های علمی
 

حکایت کرده اند که ، جورج واشنگتن نخستین رییس جمهور آمریکا ، یک روز در حالی که سوار اسب بود، از خیابانی می گذشت دید در گوشه ای خیابان 3 رفتگر با زحمت زیاد سعی می کنند که تیر چوبی بزرگی را بلند کنند، اما به دلیل سنگینی ، قادر به انجام آن کار نبودند و مرد دیگری در حالی که دستهایش را به کمر زده بود،بالای سر آن ها ایستاده بود و نگاه می کرد و گاهی هم فرمانی می داد. جورج واشنگتن که این چیزها را دید، پیش آمد و گفت : آقا ، اگر شما به این کارگران کمک کنید، این کار زودتر و بهتر انجام می گیرد. جالب است بدانید که آن مرد با تکبر و بی اعتنایی پاسخ داد: من رفتگر نیستم. من سر رفتگرم و تنها باید مراقب اجرای کار باشم جورج واشنگتن پس از شنیدن این حرف بدون اینکه چیزی بگوید، به کناری رفت و از اسب پیاده شد. اسب را به درختی بست و سپس خودش به کمک رفتگران رفت و با کمک هم کار انجام شد آن گاه پیش سررفتگر رفت و به حال احترام ایستاد و در حالی که دستش را به علامت سلام نظامی بالا برده بود گفت: آقای سر رفتگر،من جورج واشنگتن رییس جمهور آمریکا هستم .... و بعد سوار اسب شد و از آنجا دور گردید. سررفتگر از وحشت بر خود لرزید، تغییر حال او کارگران را متوجه ساخت و وقتی جریان را از او پرسیدند، پاسخ دادکه رییس جمهور امروز بزرگترین درس را به من آموخت و آن این بود که همکاری با دیگران نه تنها از قدر و قیمت انسان نمی کاهد ، بلکه بر ارزش او می افزاید .

 

 

يکشنبه 31/3/1388 - 18:31
دانستنی های علمی

کشاورزی بود که بهترین بوته ذرت را پرورش می داد. او هر سال با بوته ذرت خود در مسابقه شرکت می کرد و برنده جایزه روبان آبی می شد.

 

یک بار خبرنگار روزنامه ای با او گفتگو کرد و درباره پرورش بوته ذرت به نکته جالبی پی برد .خبرنگار دریافت که کشاورز بذرهای ذرت را بین همسایگان خود تقسیم می کند.

 

او از کشاورز پرسید:چرا شما بهترین بذرها را به همسایگانتان می دهید. در حالی که آنها هم هر ساله در این مسابقه شرکت می کنند؟

 

کشاورز گفت: چطور شما این را نمی دانید؟ باد گرده ها را با خود از روی کاکل ذرت به این مزرعه و آن مزرعه می برد. اگر همسایه های من بوته های نامرغوب پرورش بدهند، طبق قانون گرده افشانی رفته رفته کیفیت بوته من هم نزول پیدا می کند.

 

من اگر بخواهم بوته خوبی ذاشته باشم ،باید به همسایگانم کمک کنم تا بوته های خوبی پرورش بدهند .

 
جمعه 29/3/1388 - 16:52
دعا و زیارت
 

در آسمان یاد تو دلها کبوترند

 

بی وقفه –هر تپش –به هوای تو می پرند

 

ای جاری ندیدنی !ای عطر سبز باغ

 

گلها هم از تو خاطره هایی معطرند

 

این آسمان ، وسیع ترین حجم روشن است

 

نه !چشمهای جاری تو آسمان ترند

 

ای بارش همیشگی ، ای ابر بی زوال

 

از التفات توست اگر آبها ترند

 

صبحی که سر بر آوری از مشرق ظهور

 

این ابرهای خشک به دست تو پرپرند

 

شب را به یک اشارت خود تار و مار کن

 

ای آن که چشمهای تو خورشید گسترند

 
جمعه 29/3/1388 - 0:21
دانستنی های علمی
 

در دل ناب ترین ثانیه ها،بین ذکر دو نماز،یاد این سنگ فرومایه تنها هم باش،من بجز مهر تو چیز دگرم نیست به کف،کاش دورم نکنی از دل دف که به زیبایی سوز دل تو شادم و بس!

 
پنج شنبه 28/3/1388 - 0:14
شعر و قطعات ادبی

دوست دارم،بهار پنجره را

 

آفتاب کنار پنجره را

 

این چه صبح عفیف معصومی ست؟

 

که ندانست کار پنجره را

 

دل من مثل شیشه بود و شکست

 

تا بهم زد قرار پنجره را

 

دستی از دوش،برنمی دارد

 

پرده کولبار پنجره را

 

چشم بارانی ام چه کرد؟مگر

 

بتکانم غبارپنجره را

 

با قلم موی خیس مژگانم

 

می کشم انتظار پنجره را

 

بوی گل می تراود از لبخند

 

 بازخوان رهگذر پنجره را  

 

 

محمد عباسیه کهن

 

 
چهارشنبه 27/3/1388 - 0:19
دانستنی های علمی

اگر وجدان پاک داری، پس چرا غصه می خوری؟تو که  چیزی کسر نداری .     تاگور

 

هر کس به تو اظهار دوستی کرد،تا به انواع و اقسام امتحانش نکرده ای او را به دوستی نپذیر.   ژول ورن

 

وجدان و ماهیت ، جریان استمرار نسبت و روابط است .      ویلیام جیمس 

 

اگر از عملکرد خودت درس نگیری ، درس دیگران به دردت نمی خورد .     دکتر هرمز  انصاری

 
سه شنبه 26/3/1388 - 0:21
دانستنی های علمی

سپاس که پرده  تاریکی شب را با نور صبح  شکافتی و مار را از روشنی روز بهرمند کردی! روز تازه ای  را آغاز کردیم ما و تمام هستی،در حالی که همه از آن توایم؛از آسمان گرفته تا زمین و هر چه در آنها پراکنده ای؛ساکن و جنبنده،ثابت ،سیار،... و آنچه در هواست و آنچه زیر خاک پنهان شده.

 

خدایا!در حالی که سلطه ات ما را فرا گرفته ، این ، روز تازه  بر ما گواهی خواهد داد؛اگر نیکی کنیم ،ما را با سپاس بدرود می کند و اگر بدی کنیم از ما به نکوهش جدا می شود.

 

خدایا!امروز ما را از نافرمانی و گناهان کوچک و بزرگ نگاه دار،از نیکی سرشارمان کن تا از بدی ها پاک شویم . امروزمان را از ستایش و سپاس و پاکی و احسان پر کن.

 

خدایا درهر ساعت از روز ،بهره ای از اعمال بندگانت و نصیبی از شکرت و گواه صدقی از فرشتگانت برای ما مقرر دار،

 

برداشتی از دعای ششم صحیفه سجادیه

 
دوشنبه 25/3/1388 - 0:16
دانستنی های علمی

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند....

 

چهار اندیشمند بزرگ کشور فرا خوانده شدند.

 

آنان را  در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که : در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق ، قفلی معمولی نیست و با یک جدول  ریاضی باز خواهد شد،تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید.اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید

 

پادشاه بیرون رفت و در را بست....سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند.اعدادی روی قفل نوشته شده بود،آنان اعداد را نوشتندو با آن اعداد ، شروع به کار کردند.

 

نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود!

 

آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه  است . او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد.پس از مدتی او برخاست،به طرف در رفت،دستی به قفل زد و سپس در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!!

 

از طرف دیگر آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند.آنان  حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته !

 

وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت ، گفت: کار را بس کنید.آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم.

 

آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: چه اتفاقی افتاد؟او کاری نمی کرد، او فقط گوشه ای نشسته  بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟

 

مرد گفت: مسئله ای در کار نبود . من فقط نشستم و نخستین سوال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه ؟ لحظه ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم.کاملا ساکت شدم و به خودم گفتم از کجا شروع کنم ؟

 نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعا مساله ای وجود دارد ؟ اگر واقعا مساله ای نباشد و تو بخواهی سعی  کنی آن را حل کنی  تا بی نهایت  به قهقرا خواهی رفت؛

پس من فقط رفتم که ببینم آیا در ، واقعا قفل است یا نه و دیدم قفل باز است .

 

پادشاه گفت:آری نکته در همین بود.در قفل نبود قفل باز بود. من منتظر بودم  که یکی  از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛در همین جا نکته را از دست دادید.اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید این مرد، می داند که چگونه  در یک موقعیت هوشیار باشد . پرسش درست را او مطرح کرد.

 

این دقیقا مشابه وضعیت بشریت است، خدا همیشه منتظر شماست . انسان مهم ترین سوال را از یاد برده است ...

 

و سوال مهم این هست : من که هستم ....!؟

 
يکشنبه 24/3/1388 - 0:58
دانستنی های علمی
 

دکتر شریعتی

 

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است،وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند موافق جریان آب حرکت کند.

 

شنبه 23/3/1388 - 0:24
دانستنی های علمی

دخترک گلفروش سال ها در آرزوی خریدن یک کفش قرمز بود و پول هایی را که از فروختن گل های مریم به دست آورده بود، در قلک کوچکش جمع می کرد.

 

بارها و بارها پول هایش را می شمرد تا مبادا ذره ای از آنها کم شود.او هر روز با پولهایش برای خرید کفشی که آرزوی آن را داشت خیال پردازی می کرد.

 

آن روز صبح هم مثل همیشه غرق در رویایش بود که ناگهان در اثر برخورد با اتومبیلی به گوشه ای پرتاب شد.

 

وقتی چشمانش را باز کرد،خود را روی تخت سفید و تمیزی دید که در کنارآن ، هدیه ای قرار داشت . دخترک با خوشحالی هدیه را باز کرد؛یک جفت کفش قرمز بود!

 

چشمان دخترک لبریز از شادی شد ولی افسوس.... او نمی دانست که پاهایش دیگر توان راه رفتن ندارند.

 
جمعه 22/3/1388 - 19:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته