• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 304
زمان آخرین مطلب : 5491روز قبل
دانستنی های علمی

 

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و

چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و

 چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن!

                                                            در بهشت تنها بودن سخت تر از كویر است

                                              

   <<دکتر علی شریعتی>>

 

سه شنبه 8/5/1387 - 11:41
دانستنی های علمی


فقط برای اینكه بعداً نگند «نیومده» می اومد.

 این بار هم مثل دفعه های قبل دیرتر از موقع اومده بود.

 نكرده بود یه شونه به موهاش بزنه.

 از عطر و اودكلن هم خبری نبود.

 جورابهاشم كه ماشالا! خدا قرار بود قرض بگیره برا عذاب جهنّمیا!

سلام و علیك و احوالپرسیش انقدر خشك بود كه راحت می تونستی بفهمی از ته دل نیست.

 از بازی كردنش با دكمه های پیراهنش و نگاه كردن به ساعتش هم معلوم بود كه حواسش یه جای دیگه اس.

 احتمالا پیش خودش فكر می كرد این دید و بازدیدها به چه درد می خوره.

 خیلی براش سخت بود كه چند دقیقه مؤدب بشینه و با دوستش صحبت كنه...

 «السلام علیكم» نماز رو كه گفت نفس راحتی كشید.

دوشنبه 7/5/1387 - 9:21
دانستنی های علمی

سلام به همه

 رنگ اول مورد علاقه شما چیه؟؟؟ 

تو این مطلبم یه تست روانشناسی قرار دارم . به این صورت که هر کدام از شما باید ببینین رنگ اول مورد علاقه ی شما چیه؟؟ خب  می دونم همه ما معمولا خیلی از رنگها روممکنه دوست داشته باشیم چون هر رنگی قشنگی خاص خودشو داره و لی خب تو این تست روانشناسی باید مشخص کنید که رنگ اول مورد علاقه ی شما چیه  تا از روی اون مشخص بشه که هر کدوم از ما چه ویژگی هایی داریم.البته این ویژگی ها مطلق نیست و ممکن  بعضی هاشونم در ما صدق نکنه . ولی خب یه تستی هست که براساس تحقیقات علمی به دست اومده و در بسیاری از موارد هم درست صدق می کنه.قبل  از شروع تست یه پیشنهادی من دارم. به نظرم فکر جالبی اومد. اونم اینه که هر کی تست و خوند و دلش خواست بگه که رنگ اول مورد علاقش چیه و همین طور هم بگه که کدام خصوصیت بیشتر بارز بوده در خودش و کدوم کمتر.(البته قبل از اینکه تست رو بخونه رنگ اول مورد علاقشو مشخص کنه).اینجوری می تونیم کمی هم با خصوصیات همیدیگه آشنا بشیم.منم تو اخر همین تست رنگ اول مورد علاقه ی خودمو می گم.

**************************************************************

اول میریم سراغ قرمزها : افرادی که به رنگ قرمز بیش از بقیه رنگ ها علاقه دارندعموما افرادی پر انرژی و خوش مشرب هستند . آنها تمایل زیادی به حرکت کردن دارند اما در خصوص چگونگی آن چندان فکر نمی کنند. قرمز ها همه جا می خواهند اول باشند .فعال و نیرومندند اما جنبه های زیاده روی در آنها زیاد است و اگر نتوانند انها را تحت کنترل خود در بیاورند برایشان مشکل ساز می شود.برخی قرمز ها به دلیل فعالیت زیاد بخشی از بنیه جسمانی خود را از دست می دهند. انها باید یاد بگیرند که انرژی اشان را صرف امور ارزشمند کنند و بیش از هر چیزی نیاز به بردباری دارند.

افرادی که رنگ اولشان نارنجی است.افرادی بسیار پر شور و حرارت هستند.معمولا بیش از دیگران حرف می زنند و دوست دارند که فعالیتشان زود به نتیجه برسد و به چشم بیاید.آنها به طور کلی دوست دارند در مرکز توجه باشند.آدم های علاقه مند به رنگ نارنجی ، افرادی خلاق ، عملگرا و انعطاف پذیر هستند. آنها زیاد فکر می کنند اما رویا پردازند و چون افکارشان از زمان حال خیلی جلوتر است ، به اندازه کافی و در ست برای ان برنامه ریزی نمی کنند.آرمانها یشان اغلب ناتمام می ماند وزود نا امید می شوند. یک فرد علاقه مند به رنگ نارنجی اگر مهارتی داشته باشد علاقه مند است که به سرعت آن را به دیگران هم اموزش دهد.اواین کارراصرفا به  دلیل خیرخواهی انجام نمی دهد بلکه این کار روح او را ارضا میکند .نارنجی ها بیش از بقیه به داشتن تعطیلات و استراحت طولانی بعد ا یک هفته فعالیت گسترده نیاز دارند.آنها بدون تعطیلات اصلا نمی توانند زندگی کنند. اگر بخواهید نارنجی ها را وادار کنید که به طور مداوم کار کنند کاراییشان به طور محسوسی پایین می آید. اگر شما یک فرد علاقمند به رنگ نارنجی هستید و برخی از این خصوصیاتی که ذکر کردیم دارید بدانید که شور و حرارت مورد نیاز برای انجام کار ها در بالاترین حد ممکن در شما وجود دارد، اما در عین حال نیاز دارید قبل از انجام هر کاری آن را به خوبی بررسی کرده و هیچ گاه بی گدار به آب نزنید.

سبزها به طور طبیعی به طبیعت علاقه مندند و اطرافشان را نماد هایی از طبیعت پر کرده است. اما ایرادشان در این است که گاهی در جاهایی که نباید حرف بزنند لب به سخن می گشایند. آنها کارهایشان را به طور مداوم ارزیابی می کنند . به انتقاد از خود می پردازند، حتی اگر دیگران عملکرد انها را در این زمینه تحسین کرده باشند . آنها تنفر شدیدی از محدودیت دارند و حس  می کنند که محدودیت ها روحشان را به بند می کشد.یک فرد علاقمند به رنگ سبز همیشه نیاز دارد تجربه های جدیدی  را به زندگی خود وارد کند. به همین دلیل زندگی سبزها هرگز یکنواخت نیست!!!

افراد متمایل به رنگ آبی طبیعتی ملایم دارند به گونه ای که اغلب افراد در کنار آنها احساس آرامش می کنند.آنها بیش از سایرین به دنبال کشف حقیقت هستند.اغلب انها تمایلات فلسفی دارند.آبی ها  ذاتا افرادی رقابت جو نیستند ، اما افراد متمایل به طیف رنگ های گرم حسادت آنها را بر می انگیزند . آبی ها نباید بگذارند که تحت هیچ شرایطی حس حسادت در آنها اوج بگیرد چرا که در این حالت خطر ساز می شود .آنها همچنین نیاز دارند که قدری به قوای جسمانی خود بیشتر برسند.

حالا نوبت به فیروزه ای ها می رسد، افراد علاقه مند به رنگ فیروزه ای اغلب ظاهری آرام و سرد دارند و در عین حال سرشار از انرژی و نیروی سرزندگی هستند ، آنها افرادی محبوب هستند زیرا عمیقا دوست دارند به دیگران کمک کنند. یک فرد فیروزه ای بسیار انعطاف پذیر است و همیشه آغوشش را برای تغییر و تحولات باز می گذارد . فیروزه ای ها قدرت تصمیم گیری بسیار بالایی دارند اما باید مواظب باشند در اثر اخذ تصمیمات مکرر در این زمینه ، دچار توهمم و ساده اندیشی نشوند.

رنگ بعدی رنگ سرخابی است ، سرخابی ها افرادی سرشار از محبت ، عاطفه و ملایمت هستند و بسیار صمیمی و مشتاقند.اما گاهی اگر حس کنند که دیگران اصلا قدر زحمتشان را نمی دانند به استبداد می گرایند و باید در این حالت بتوانند تمایلات را تعدیل کنند.(بچه ها من می دونم سرخابی چه رنگیه ها ولی خب لیست رنگهای من باز نمی شد  وتو رنگ هایی که هم دارهسرخابی نبود مجبور شدم این رنگی بزارم).

آخرین رنگ ، رنگ بنفش است. افراد متمایل به رنگ بنفش از خود آگاهی  و هوشیاری معنوی بسیار بالایی برخوردارند و به قانون  جذب اعتقاد بسیار زیادی دارند .مثلا خیلی از آنها بر این باورند که اگر بیمار شوند به صرف اتکا به نیروی ایمان درونشان و بدون استفاده از دارو می توانند بهبود پیدا کنند. روحیه خوش گذران و مجلل دارند  و چون کودک درونشان قوی تر از بقیه است از نیروی خلاقیت بسیار بالایی برخوردارند ، به گونه ای که آنها با استفاده از خلاقیت درونیشان حتی بدون تلاش زیاد می توانند به موفقیت برسند.

 خب ، حالا اول از همه من می گم که رنگ اول مورد علاقم چیه.

رنگ اول مورد علاقه من رنگ نارنجیه . اما به نظر من اون قسمتی که برام نوشته بود نارنجی ها رویا پردازند و زود نا امید می شوند اصلا در من صدق نمی کنه. همچنین اون قسمتی هم که گفته بود دوست دارند اون چیزایی  رو که یاد می گیرند به سرعت به دیگران آموزش بدهند خیلی در من صدق می کنه.چون من معمولا هر چیزه خوبی یاد می گیرم حالا تو هر زمینه ای دوست دارم به بقیه یاد بدم حالا ممکنه تو دانشگاه به دوستام  باشه یا تو خونه به خانواده فرقی نداره البته از سر میل و رضایت طرف ونه اجباری...

حالا رنگ اول مورد علاقه شما چیه؟؟؟ 

برگرفته از مجله موفقیت  

يکشنبه 6/5/1387 - 9:50
دانستنی های علمی

 

انسان به آن چیزی تبدیل می شود که به آن عشق می ورزد.
اگر سنگ را دوست داشته باشد سنگ می شود.
اگر چیزی را دوست داشته باشد همان چیز می شود.
اگر شخصی را دوست داشته باشد ، به آن شخص تبدیل می شود.
اگر به خدا عشق بورزد ، خدایی می شود.
انتخاب با شماست!!!

شنبه 5/5/1387 - 7:2
دانستنی های علمی

 

وقتی انسانی گناه شکستهای خویش را به گردن دیگران می اندازد ،

خوب است افتخار موفقیت هایش

را هم به آنها بدهد ...

جمعه 4/5/1387 - 12:3
محبت و عاطفه
این اواخر دردهای پی در پی امانش را بریده بود.باورش نمی شد که قلبی به بدنش پیوند شده باشد.

- «تو رو خدا بگید کی قلب عزیزش رو به من هدیه کرده؟»

نامزدش امیر در حالی که دست او را در دست داشت گفت:«جوانی که بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شده بود.»

بعد عکسی را از جیبش بیرون آورد.عکس محمد بود ،خواستگار قبلی اش.همان که برای خوشبختی او حاضر بود با ماشین قراضه اش صبح تا شب مسافرکشی کند و حالا با همان ماشین تصادف کرده بود.

دستش را روی قلبش گذاشت.خیلی تند می تپید . گریه امانش نداد...

پنج شنبه 3/5/1387 - 9:54
ادبی هنری

خانم جوانی در سالن فرودگاه منتظر نوبت پروازش بود از آنجایی که باید ساعت ها منتظر می ماند کتابی خرید البته بسته کلوچه ای هم همراهش بود او روی صندلی دسته داری در قسمت ویژه فرودگاه نشست تا در آرامش استراحت و مطالعه کند .

در کنار او بسته کلوچه ای بود. مردی نیز نشسته بود که مجله اش را باز کرد و مشغول خواندن شد وقتی او اولین کلوچه را برداشت مرد نیز یک کلوچه برداشت در این هنگام احساس خشمی به او دست داد اما هیچ چیز نگفت فقط با خود فکر کرد عجب رویی داره! اگر امروز از دنده چپم بلند شده بودم چنان نشانش می دادم که دیگه همچین جراتی به خودش نده !!!

هر بار که او کلوچه ای بر می داشت مرد نیز با کلوچه ای از خود پذیرایی می کرد این عمل او را عصبانی تر می کرد اما نمی خواست از خود واکنشی نشان دهد .وقتی فقط یک کلوچه مانده بود با خود فکر کرد حالا این مردک چه خواهد کرد ؟ سپس مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نیمه آن را به او داد بله ! دیگر خیلی رویش را زیاد کرده بود .

تحمل او هم به سر آمده بود .

بنابراین کیف و کتابش را برداشت و به سمت سالن رفت .

وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت درکیفش را باز کرد تا چیزی بردارد و در نهایت تعجب دید که بسته کلوچه اش دست نخورده آنجاست .

تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه را از کیفش در نیاورده بود.

چهارشنبه 2/5/1387 - 10:30
محبت و عاطفه

تمام توانش رو جمع کرد تا از سنگ بالا برود.فقط چند قدم دیگر مانده بود....

بالاخره رسید.... حالا در بالاترین نقطه ی دنیا ایستاده بود...

با غرور پشتش را راست کرد و به دور و بر نگاهی انداخت....

بله! اینجا بالاترین جای جهان بود... بادی در غبغب انداخت و رو به جهان زیر پایش فریاد کشید:

" آهای ! به من نگاه کنید! دیگر بالاتر از من چیزی می بینید؟ چه کسی را جز من یارای این کار بود؟

این من هستم... تنهای تنها... در اوج!"

پرنده در حالی که چوب کوچکی در منقار داشت با نگرانی با پایین خیر ه شد.

باز یک مزاحم دیگر روی لانه ی نیمه سازش ایستاده بود.

 

سه شنبه 1/5/1387 - 10:51
خواستگاری و نامزدی

هر وقت زنش مریض می شد.با وجود اینکه سر در نمی آورد،

بهش می گفت: " چیزی نیست "

زن هم خودش را نمی باخت و خوب می شد.

اما وقتی خودش مریض شد،

                          هر چه قدر گفتند : " چیزی نیست " ، حالش بدتر شد و مرد.

                                                                         اما واقعا چیزیش نبود.

                                          اما واقعا چیزیش نبود.  

                             اما واقعا چیزیش نبود. 

                                              اما واقعا چیزیش نبود.                                      

دوشنبه 31/4/1387 - 18:45
خواستگاری و نامزدی
دیروز صبح با خدا در راه  رفتن به مدرسه بودیم. منو و خدا کنار هم .قدمامونو یکسان بر می داشتیم.داشتم علوم می خواندم .گفتم خدا ، یعنی میشه معلم امروز از من علوم نپرسه؟خدا لبخند زد و گفت: چرا مگه درس نخوندی ؟گفتم نه. دیشب وقت نداشتم . آخه اینقدرکه کار داشتم و....

خدا لبخند زد.

 

دیدم اه من دارم به خدا هم دروغ می گم.گفتم: نه. آخه می دونین من از دوستم پرسیدم بهم نگفت.کلا اون همش عمدا  به آدم نمی گه فردا پرسش داریم تا فقط نمره خودش خوب بشه.خیلی بچه لوس و...خدا بازم لبخند زد.دیدم اه دارم غیبت هم می کنم!!!خدا با لبخند تمام اشتباهاتمو به من فهموند و من هم متوجه شدم .

 پس چرا ما با لبخند اشتباهات دیگران رو بهشون نفهمونیم.چرا دنبال این می گردیم که با دعوا و قهر کردن  یا داد زدن و... به دیگران بگیم که دارن اشتباه می کنن.

اتفاقا اینجوری اون آدم هم راحت تره  و هم خجالت نمی کشه...درست نمی گم؟؟؟

 

يکشنبه 30/4/1387 - 12:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته