• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 9190
تعداد نظرات : 108
زمان آخرین مطلب : 3720روز قبل
اهل بیت


آیاتی از قرآن مجید که از آنها فضیلت و عظمت مقام حسین (ع) استفاده می‏شود فراوان است که در این یادداشت به چهار نمونه از آن‌ها اشاره می‌شود.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، آیاتی از قرآن مجید که از آنها فضیلت و عظمت مقام حسین (ع) استفاده می‏شود فراوان است که در این یادداشت به چهار نمونه از آن‌ها اشاره می‌شود.

 1. آیه مودّت

خداوند در قرآن کریم می فرماید: قُلْ لا أَسْألُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِی القُرْبی‏ (الشوری: 23)
(بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏])
احمد بن حنبل در مسند، ابو نعیم حافظ، ثعلبی، طبرانی، حاکم، رازی ، شبراوی، ابن حجر، زمخشری ، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه ، سیوطی و گروهی دیگر از علماء اهل سنت از ابن عباس روایت کرده‏اند که زمانی که این آیه نازل شد اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا، این خویشاوندان تو که واجب گردیده بر ما مودّت و دوستی آنان کیستند؟

حضرت پیامبر (ص) فرمود: علی، فاطمه و دو پسر آنها یعنی حسن و حسین. (الغدیر 2/307)
جالب اینکه امام شافعی در مورد حب اهل بیت (ع) گفته است:
یا أَهلَ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ حُبُّکُمْ / فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِی القُرآنِ أَنزَلَهُ‏
کَفاکُمْ مِنْ عَظِیِم القَدرِانَّکُمْ / مَنْ لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلوةَ لَهُ
(ای اهل بیت رسول خدا محبت شما از سوی خداوند در قرآنش واجب شده است. در عظمت قدر و منزلت شما همین بس که هرکس در نماز بر شما صلوات نفرستد نماز نخوانده است)
(در کتاب الغدیر آمده که انتساب این ابیات به امام شافعی از شرح المواهب زرقانی جلد 7 ص 7 و جمعی دیگر است)

مفسر معروف علامه طبرسی از شواهد التنزیل حاکم حسکانی که از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است نقل می‏کند که پیامبر اسلام (ص) فرمود:ان اللَّه خلق الانبیاء من اشجار شتی، و انا و علی (ع) من شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقاحها، و الحسن و الحسین ثمارها، و اشیاعنا اوراقها ـ تا آنجا که فرمود ـ لو ان عبدا عبدالله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتی یصیر کالشن البالی، ثم لم یدرک محبتنا کبه اللَّه علی منخریه فی النار، ثم تلا: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً
(خداوند انبیاء را از درختان مختلفی آفرید، و من و علی را از درخت واحدی، من اصل آنم، و علی شاخه آن، فاطمه موجب باروری آن است، و حسن و حسین میوه‏های آن، و شیعیان ما برگهای آنند ... سپس افزود: اگر کسی خدا را در میان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت کند، تا همچون مشک کهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش می‏افکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‏) (مجمع البیان 9/43)
همچنین زمخشری در کشاف درباره محبت اهل بیت (ع) حدیثی نقل کرده که خیلی ارزنده و پرمعناست و فخر رازی و قرطبی نیز از او اقتباس کرده‏اند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد (ص) و اهمیت حب آنها را بیان می‏دارد. رسول خدا (ص) فرمود:
من مات علی حب آل محمد مات شهیدا الا و من مات علی حب آل محمد (ص) مغفورا له الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة الا و من مات علی حب آل محمد جعل اللَّه قبره مزار ملائکة الرحمة الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة. (کشاف 4/220، تفسیر فخر رازی 27/165 ، تفسر قرطبی 8/5843 ، نمونه 20/414 )
(هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود بخشوده است، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود با توبه از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت می‏دهد، و سپس منکر و نکیر (فرشتگان مامور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود او را با احترام به سوی بهشت می‏برند آن چنان که عروس به خانه داماد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‏شود، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می‏دهد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا رود روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می‏شود که در پیشانی او نوشته شده: مایوس از رحمت خدا، آگاه باشید هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود کافر از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.)

 2. آیه تطهیر

خداوند می فرماید: انَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (احزاب: 33)
(خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد)
واژه «رجس» به معنای شی‏ء ناپاک است اعم از اینکه از نظر طبع آدمی ناپاک باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه اینها (مفردات راغب، ماده رجس)
و اینکه در بعضی موارد رجس به معنای گناه یا شرک یا بخل و حسد و یا اعتقاد باطل و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهایی از آن است وگرنه مفهوم این کلمه، مفهومی عام و فراگیر است، و همه انواع پلیدیها را شامل می‏شود. دلیلش هم این است که الف و لام رجس در این آیه الف و لام جنس است.
تطهیر به معنای پاک ساختن است و در حقیقت تاکیدی بر مساله اذهاب رجس و نفی پلیدیها است، و ذکر آن به صورت مفعول مطلق نیز تاکید دیگری بر این معنی محسوب می‏شود.
و اما تعبیر اهل البیت به اتفاق همه علمای اسلام و مفسران، اشاره به اهل بیت پیامبر (ص) است، و این چیزی است که از ظاهر خود آیه نیز فهمیده می‏شود، چرا که بیت گرچه به صورت مطلق در اینجا ذکر شده، اما به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن، بیت و خانه پیامبر (ص) است و روایات بسیار زیادی در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده که می‏گوید: مخاطب در آیه فوق منحصرا پنج نفرند: پیامبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.
با وجود این نصوص فراوان که قرینه روشنی بر تفسیر مفهوم آیه است تنها تفسیر قابل قبول برای این آیه همین است. (نمونه 17/293)
بر حسب احادیث متواتر بین شیعه و سنی، آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر کساء و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها نازل شد، و آیه شریفه و احادیثی که در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارد.
روایات بسیار فراوانی در مورد حدیث کساء به طور اجمال وارد شده که از همه آنها استفاده می‏شود، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند- و یا به خدمت او آمدند- و عبایی بر آنها افکند، و دعا کرد:
خداوندا! اینها خاندان من هستند، رجس و آلودگی را از آنها دور کن. در این هنگام آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ نازل گردید.
دانشمند معروف حاکم حسکانی نیشابوری در شواهد التنزیل این روایات را به طرق متعدد از راویان مختلفی گرد آوری کرده است. (شواهد التنزیل 2/31)
بعد از جریان عاشورا وقتی به سر مبارک امام حسین (ع) جسارت شد واثلة بن اسقع برخاست و گفت:
سوگند به خدا من همواره علی، حسن، حسین و فاطمه را دوست می‏دارم بعد از اینکه شنیدم پیغمبر (ص) در حق آنها چه چیزهایی فرمود؛ یک روز در خانه ام سلمه در خدمت پیغمبر مشرف بودم که حسن آمد پیغمبر او را بر زانوی راستش نشانید و بوسید پس حسین آمد و او را بر زانوی چپش نشانید و بوسید پس فاطمه آمد و او را پیش روی خود نشانید پس علی را طلب کرد و گفت: «انَما یُرِیْدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (صحیح مسلم 7/130)
واحدی در اسباب النزول، احمد در مناقب و طبرانی نقل کرده‏اند که آیه «انَّما یُرِیدُ اللهُ» در حق پنج نفر نازل شد: رسول خدا، علی، فاطمه حسن و حسین (ع) (اسباب النزول 1/368، فرائد السمطین 1/24 )
این آیه و احادیث متواتر دلالت بر عصمت حضرت سید الشهداء (ع) دارد و اثبات می کند هر عمل ، اقدام و نهضتی که آن حضرت و دیگر ائمه اهل بیت انجام دهند صواب و حق است.

 3. آیه مباهله‏

خداوند می فرماید: فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ (آل عمران: 61)
(هر گاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم‏)»
از جمله آیاتی که بر فضیلت، و بلندی رتبه و مقام سید الشهداء (ع) به اتفاق مسلمانان گویا و ناطق است، آیه مباهله است.
از مظاهر و دلائل قوت ایمان پیغمبر (ص) به رسالتش داستان مباهله است زیرا پیشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود یک انتحار واقعی و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود. زیرا اگر نفرین نصارای نجران در حق آن جناب مستجاب می‏شد و یا آنکه نفرین پیغمبر (ص) به آنها مستجاب نمی‏گشت ، بطلان ادعاء آن حضرت آشکار می‏گشت لذا هیچ خردمندی چنین پیشنهادی نمی‏دهد مگر آنکه صد در صد اطمینان به استجابت دعای خود و هلاک دشمن داشته باشد، و پیغمبر اکرم (ص) چون یقین جزمی به صحت رسالت و استجابت دعاء خود و نابودی دشمن در صورت مباهله داشت با کمال شجاعت و صراحت، پیشنهاد مباهله داد.
شرکت دادن علی، حسن ، حسین و فاطمه زهرا (ع) در مباهله که به تعیین و امر خداوند بود نیز دلیل بر این است که این چهار نور مقدس که با پیغمبر در مباهله حاضر شدند شایسته‏ترین و گرامی‏ترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین انسانها در نزد پیغمبر خدا بودند.

 4. سوره «والفجر» و آیه «یا ایتها النفس المطمئنة»


در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحبّ بخوانید که سوره حسین بن علی است، هر کس آن را بخواند با حسین بن علی (ع) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود. (مجمع البیان 10/481)
لازم به ذکر است که معرفی این سوره به عنوان سوره امام حسین بن علی (ع) ممکن است به این خاطر باشد که اباعبدالله الحسین (ع) مصداق روشن «نفس مطمئنه» است که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده است، همانگونه که در حدیثی ذیل همین آیات آمده است. (البرهان فی تفسیر القرآن 5/658)
و یا به خاطر اینکه لیالی عشر (شبهای دهگانه) یکی از تفسیرهایش شبهای دهگانه آغاز محرم است که رابطه خاصی با حسین بن علی (ع) دارد. (نمونه 26/439 )

--------------

* حجت‌الاسلام وحید واحدجوان

دوشنبه 13/8/1392 - 22:44
اهل بیت
هر روز با احادیث حسینی؛


خبرنگار خیمه گاه در نظر دارد روزانه احادیث پیرامون امام حسین (ع) در کلام عاشورایی قرار دهد، باشد که مورد عنایت سالار شهیدان امام حسین (ع) قرار گیرد.
به گزارش خبرنگار خیمه؛

قال الصادق علیه السلام: "ما من احد قال فى الحسین شعرا فبکى و ابکى به الا اوجب الله له الجنة و غفر له."

امام صادق علیه السلام به جعفر بن عفان فرمود: هیچ کس نیست که درباره حسین علیه السلام شعرى بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب مى‏ کند و او را مى ‏آمرزد. 

(رجال شیخ طوسى، ص289)
دوشنبه 13/8/1392 - 22:43
اهل بیت
هر روز با احادیث حسینی؛


خبرنگار خیمه گاه در نظر دارد روزانه احادیث پیرامون امام حسین (ع) در کلام عاشورایی قرار دهد باشد که مورد عنایت سالار شهیدان امام حسین (ع) قرار گیرد.

به گزارش خبرنگار خیمه؛

قال الصادق علیه السلام:"نفس المهموم لظلمنا تسبیح و همه لناعبادة و کتمان سرنا جهاد فى سبیل الله.ثم قال ابو عبد الله علیه السلام: یجب ان یکتب هذا الحدیث بالذهب."

امام صادق علیه السلام فرمود: نفس کسى که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود، تسبیح است و اندوهش براى ما،عبادت است و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست. سپس امام صادق علیه السلام افزود: این حدیث را باید با طلا نوشت!

 (امالى شیخ مفید، ص 338)
دوشنبه 13/8/1392 - 22:43
داستان و حکایت
آشنایی با ریشه ضرب المثل ها:


اگر چه عبارت مثلی بالا به همین صورت بر سر زبانهاست ولی با توجه به جریانی که روی داده فکر می کنم به این صورت باید تغییر داده شود آنکه الاغ را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد و شاید همین واقعه موجب شده باشد که عبارت بالا جزء امثله سائره در آید.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

در اوایل سلسله قاجاریه یک نفر پهلوان کشتی از شهر اسلامبول به ایران آمد و در منطقه آذربایجان با هر پهلوان ایرانی که کشتی گرفت همه را مغلوب کرد. در شهر تهران هم مبارز و هماوردی برایش باقی نمانده بود وقصد مراجعت به خاک عثمانی- ترکیه امروز- را داشت که به وی خبر دادند در شهر یزد پهلوان نامداری به نام پهلوان عسگر- اصغر- زندگی می کند که تا کنون کسی نتوانسته پشت او را به خاک رساند. 

پهلوان اسلامبولی با خود اندیشید که اگر پشت این پهلوان را به خاک نرساند دور از جوانمردی است که در عالم پهلوانی ادعای قهرمانی کند. پس درنگ و تامل را جایز ندیده راه یزد را در پیش گرفت تا هم دیداری از بلاد مرکزی ایران کرده، ره آورد سفر ایران را تکمیل نماید و هم با پهلوان یزدی که صیت شهرتش همه جا را فرا گرفته دست و پنجه ای نرم کرده باشد.

خلاصه بار سفر بست و پس از چند روز طی مراحل وارد یزد شد و در حضور جمعی کثیر از معاریف و جوانان و ورزشکاران با پهلوان عسگر کشتی گرفت. این کشتی که در آخر به گلاویزی کشیده بود، سرانجام به فتح و غلبه پهلوان عسگر یزدی منتهی گردید و پهلوان اسلامبولی به وطن مالوفش بازگشت.پدر پهلوان عسگر که انتظار چنین فتح و فیروزی را نداشت و هرگز تصور نمی کرد که قدرت و توانایی فرزند برومندش تا به این پایه باشد از فرط سرور و خوشحالی مقرر کرد که بقال سرگذر هر روز مقدار کافی شکر سفید در اختیار فرزندش بگذارد تا شربت کند و به منظور رفع خستگی و ازیاد قدرت بنوشد. زیرا سابقا معمول بود و اخیرا تجارب علمی هم نشان داده است که قهرمانان ورزشی با مصرف کردن شکر به مقدار قابل توجهی انرژی و قدرت بیشتر کسب کنند و با زحمت کمتری پیروز شوند.

باری، دستور پدر تا مدت چند ماه ادامه داشت و کار پهلوان یزدی این بود که همه روزه به سراغ بقال سر گذر برود و مقرری شکر را اخذ نماید.
چون چندی بدین منوال گذشت، روزی بقال سر گذر از دادن شکر امتناع کرد و در مقابل اصرار و پافشاری پهلوان عسگر اظهار داشت که پدرش جیره او را قطع کرده و دیگر حاضر نیست بیش از این پول شکر بدهد. پهلوان عسگر پیش پدر رفت تا او را از این تصمیم باز دارد ولی هر چه بیشتر اصرار و الحاح کرد کمتر نتیجه گرفت. در این موقع فکر بکری به خاطرش رسید و شب هنگام که تمامی اهل خانه در خواب خوش غنوده بودند، به طویله رفت و الاغ مرکوب پدرش را بیرون کشید.

سپس نردبانی از پای طویله به پشت بام خانه گذاشته الاغ را بر دوش گرفت و با قدرت و نیروی شگرف خود به پشت بام برده و افسارش را در گوشه ای میخکوب نمود. بامدادان که اهل خانه بیدار شدند. طویله را خالی و الاغ را بر پشت بام دیدند. پدر پهلوان عسگر چون به جریان قضیه واقف شد در مقام چاره جویی بر آمد و مقصودش این بود که الاغ را به هر وسیله ای که ممکن باشد بدون کمک و یاری فرزند پهلوانش پایین بیاورد.پس چند تن پهلوان نیرومند را به خانه آورد و از آنها استمداد نمود . پهلوانان موصوف هر قدر فعالیت کردند نتوانستند الاغ را از آن بام رفیع به زیر آورند، زیرا تنها راه چاره و علاج این بود که الاغ را بر دوش گیرند و پله پله از نرده بان پائین آیند، در حالی که انجام چنین کاری از عهده آنها خارج بود.هیچ کدام چنان نیروی شگرفی نداشتند که چنین کار خطیری را انجام دهند.

 پس با نهایت یاس و شرمندگی به پدر پهلوان عسگر اطلاع دادند که این کار را از ناحیه هیچ کس در یزد ساخته نیست و آنکه الاغ را به پشت بام برد خودش باید پایین بیاورد . پدر پهلوان عسگر یزدی چون بار دیگر به نیروی خارق العاده فرزند سطبر بازویش واقف گردید او را مورد نوازش قرار داد و مقرری شکر را دوباره برقرار کرد.
دوشنبه 13/8/1392 - 22:43
داستان و حکایت
آشنایی با ریشه ضرب المثل ها:


مراد از ضرب المثل بالا که غالبا اهل اطلاع و اصطلاح به کار می بردند این است که آدمی گهگاه به چنان سختی و دشواری گرفتار می شود که رنج و مصیبت سهل و ساده تر از مصیبت اولی را فوزی عظیم می داند.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

به قول شادروان امیر قلی امینی:" از ترس بدتر به بد، و از ترس شریر تربه شریر پناه می برد." که در این مورد شاهد مثال زیاد است و خواننده این مقاله نظایر آنرا قطعأ شنیده و یا خود لمس کرده است:

لغت غاشیه اصولا به معنی زین پوش اسب آمده چون از اسب سواری پیاده شوند بر زین اسب می پوشانند . و همچنین به معانی مطیع و فرمانبردار و درد بیماری شکم در لغتنامه ها نقل شده است ولی در عبارت مثلی بالا به استناد آیه شریفه" هل اتیک حدیث الغاشیه" از سوره 88 قرآن مجید، معانی آتش و آتش دوزخ و به عبارت اخری قیامت و رستاخیز از آن افاده می شود و با این تعریف و توصیف چنین نتیجه می گیریم که مراد از مار غاشیه همان مار قیامت و رستاخیز، یعنی ماری است که در جهنم به سر می برد تا به فرمان خدای تعالی گناهکاران را عذاب دهد.

در جهنم یا دوزخ مراتب و در جاتی به تناسب شدت و ضعف جرم گناهکاران در نظر گرفته شده است که آنرا هفت طبقه و بیشتر می دانند، از قبیل: حجیم، جهنم،سقر، سعیر، لظی، هاویه، خطمه، سکران، سجین و بالاخره ویل که چاهی عمیق و بی انتهاست و در قعر جهنم قرار دارد. به روایتی طبقه هفتم را تابوت نامیده اند که در این مورد چنین نقل شده است:

" ... از اوصاف جهنم پس از گرزهای آتشین و شعله های مداوم آذر که معصیت کاران پیوسته در آن می سوزند و پس از خاکستر شدن دوباره زنده می شوند یکی هم مراتب و درجات آن است که به گناهکاران بزرگ اختصاص می یابد. از جمله طبقه هفتمین - تابوت- جای مخربین و بدعتگذاران است." در آن عقربی به نام عقرب جراره و ماری به اسم مار غاشیه می باشد که تا هفتصد سر برای او معلوم کرده اند. اما با این همه ، عقربهای آن چنان الیم باشد که جهنمیان از زحمت آنها پناه به مار می آورند..."
دوشنبه 13/8/1392 - 22:43
شعر و قطعات ادبی

گر بر سر دارم خبر از یار بیارید
بركشته‌ی من جان دگر بار بیارید

آرید اگر مژده از آن نرگس بیمار
بهر دل بیمار پرستار بیارید

با آنكه گل باغ وفا بوی نكردید
بر من خبر از آن گل بی‌خار بیارید

زان فوج سپاهی كه مرا بود به همراه
یك بار به غیر از در و دیوار بیارید

بیهوده مرا سنگ زنید از در و از بام
من عاشق جان باخته‌ام دار بیارید
خواهید اگر عاقبت عشق ببینید
فردا چو شود روی به بازار بیارید


علی انسانی

دوشنبه 13/8/1392 - 22:43
داستان و حکایت
آشنایی با ریشه ضرب المثل ها:


این مثل مترادف است با مثل فارسی "كور كور را می‌جوید آب گودال را" و هر وقت دو نفر همدیگر را پیدا می‌كنند و با هم دمخور و مأنوس می‌شوند مردم درباره آنان این مثل را می‌زنند.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

روایت اول


در زمان‌های بسیار قدیم در آذربایجان دو خانواده بودند كه یكی از آنها یك دختر داشت به اسم "چؤلمك"(دیزی) و دیگری یك پسر داشت به اسم "دوواق"(در دیزی) كه این دو عاشق و خاطرخواه هم بودند. اما چون بین آن دو خانواده دشمنی ایلی و طایفه‌ای بود این پسر و دختر نمی‌توانستند به هم برسند. تا اینكه "دوواق" از عشق "چؤلمك" سر به كوه و بیابان گذاشت. عاقبت روزی از روزها قضا و قدر "چؤلمك" را به وصال "دوواق" رساند و این دو به هم رسیدند. 

روایت دوم 

این مثل در موردی گفته می‌شود كه دو نفر از حیث اخلاق و رفتار با هم خیلی جور دربیایند. 

در زمان‌های قدیم مردی عالم و دانا به شهری می‌رفت. در راه یك مرد عامی با او همراه شد. مرد دانا از او پرسید: تو مرا خواهی برد یا من ترا؟ مرد فكری كرد و گفت: "چه سؤال احمقانه‌ای اینكه دیگر من و تو ندارد. هر دو داریم می‌رویم. دانشمند خاموش شد. پس از طی مقداری راه به قبرستانی رسیدند. دانشمند اشاره به گورها كرد و پرسید: اینها مرده‌اند یا زنده‌اند؟ دومی باز سری جنباند و گفت: خب می‌بینی كه همه مرده‌اند. 

اگر زنده بودند كه پا می‌شدند و می‌رفتند خانه‌هایشان و بعد با خود گفت: امروز با چه مرد احمقی همسفرم. مرد دانشمند دوباره خاموش شد. به راه ادامه دادند تا نزدیكی‌های شهر دیدند كه مردم شهر گندم‌های سنبله‌دار را در یك جا انباشته‌اند. دانشمند از مرد پرسید: مردم شهر این گندم‌‌ها را خورده‌اند؟ مرد گفت: شما چقدر سؤال‌های بی‌سر و ته از آدم می‌كنید می‌بینید كه همه‌اش اینجاست. اگر خورده بودند كه اینجا نبود. دانشمند دیگر حرفی نزد تا به شهر رسیدند و دانشمند میهمان آن مرد شد. 

مرد پیش زن و دخترش رفت و گفت: امروز یك میهمان خل و دیوانه‌ای به خانه آورده‌ام كه حرف‌های عجیب و غریب و بی‌سر و ته می‌زند. دختر او كه از عاقل‌ترین دختران زمان خود بود از پدرش پرسید: "پدرجان میهمان چه سؤال‌هایی از شما كرده است؟ مرد گفت: وقتی راه افتادیم از من پرسید كه تو مرا می‌بری یا من ترا ببرم؟ دختر گفت: "منظورش این بوده كه تو در راه قصه و حكایت خواهی گفت تا مشغول باشیم و رنج راه را حس نكنیم یا من بگویم؟" مرد انگشتی را گزید و تعجب كرد. 

دختر گفت: سؤال دومش چه بود؟ مرد گفت: وقتی به قبرستان رسیدیم از من پرسید اینها مرده‌اند یا زنده‌اند؟ دختر گفت: منظورش این بوده كه آنها نام نیك از خود به جا گذاشته‌اند یا نه؟ اگر نام نیك از خود گذاشته باشند زنده‌اند وگرنه مرده حقیقی هستند. مرد بیشتر تعجب كرد و سؤال سوم را گفت و دختر جواب داد: منظورش این بوده كه گندم‌‌ها را قبلاً فروخته‌اند و پولش را خرج كرده‌اند یا نه؟ مرد شرم زده شد و پیش میهمان آمد و جواب سؤال‌‌ها را گفت. مرد دانشمند پرسید: جواب این سؤال‌‌ها را چه كسی گفت؟ مرد جواب داد: دخترم. دانشمند از دختر او خواستگاری كرد و همان شب دختر را به عقد خود درآورد. وقتی مردم این قصه را شنیدند گفتند: گودوش دیغیر لانیب دوواغین تاپیب.
دوشنبه 13/8/1392 - 22:43
داستان و حکایت
آشنایی با ریشه ضرب المثل ها؛


چوبکاری نفرمایید ، فلانی مرا چوبکاری می کند ، خودم شرمنده هستم دیگر چوبکاری نفرمایید ، و قس علی هذا .
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، این عبارت به لحاظ معنی و مفهوم واقعی یعنی کسی را با چوب زدن و به وسیله چوب تنبیه و سیاست کردن است ولی مجازاً کسی را خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی ، بیش ازحد معمول و انتظار از کسی پذیرایی و به کسی محبت کردن ، نیکی کردن به آن که نسبت به تو نیکی نکرده است ، وبالاخره با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده خجل کردن است .

در تمام این موارد طرف مقابل خجلت و شرمساریش را با عبارت بالا به صور و اشکال زیر پاسخ می گوید :

چوبکاری نفرمایید ، فلانی مرا چوبکاری می کند ، خودم شرمنده هستم دیگر چوبکاری نفرمایید ، و قس علی هذا .

چوبکاری همان طوری که در بالا ذکر شده حاکی از سیاست و تنبیه طرف مقابل به وسیله چوب زدن است . این نوع تنبیه و مجازات از قدیمیترین ایام تاریخی بلکه از بدو خلقت بشرکه فقط چوب درختان جنگلی آلت و ابزار کار انسانهای اولیه بوده معمول و متداول بوده است . اطفال خردسال بازیگوش را با چوبهای نازک که به دست و پایشان می زدند تنبیه می کردند .

مردان متاهل همسرانشان را - البته در دوره مردسالاری با چوبهای ضخیم مخصوصاً چوب انار که ضربه هایش دردناک بوده و بدن را متورم و خون آلود می کرده است مجازات می کرده اند .

چوبکاری براثر زمان پیشرفت کرد! و از درون خانه داخل سیاست شده گوشه ای از گوشمالی و مجازات سیاست پیشه گان گناهکار را بر عهده گرفته است . در این مورد اگرگناهکار محکوم به مرگ می شد او را به پشت می خوابانیدند و با چوبهای ضخیم آن قدر به شکمش می نواختند که روده هایش پاره می شد و محکوم بیچاره بر اثر خونریزی داخلی به فجیعترین وضعی جان می داد .

چنانچه محکومیت گناهکار در حد مرگ و اعدام نبود این گونه محکومان را که اکثراً شاهزادگان و امرای ارتش وحکام ولایت بوده اند به طریق چوب زدن و نقره داغ ! کردن ، یعنی جریمه نقدی ، و نفی بلد و تبعید محکوم می کردند تا سایر ماموران دولت تکلیف خود را بدانند و سرجایشان بنشینند .

به طوری که یادآور شد اگرچه چوب زدن از قدیمیترین ایام تاریخی رایج و معمول بود ولی چوبکاری رجال و زعمای قوم فتحعلی شاه قاجار اتفاق افتاد و بخصوص در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه بنابرنقشه و تصمیم میرزا تقی خان امیرکبیر شاهزادگان و حکام ولایات و فرماندهان قشون را که در انجام وظایف محوله تهاون و قصور می ورزیدند بدین وسیله چوبکاری و مجازات می کردند تا درس عبرتی برای سایرخدمتگزاران و عمال دولت باشد .

براثر نقشه و تدبیر امیرکبیر تا آنجا که مدارک موجود حکایت می کند علاوه بر حکام ولایات در حدود چهارده تن از عموها و عموزاده های شاه و حتی پسران خاقان مغفور به علت خطاهایی که مرتکب شده بودند چوب خورده جریمه شده اند ولی پس از قتل امیرکبیر این نظم و نسق و سختگیری بلاتفاوت نیز در عصر قاجار با خود او متروک شده است .

به هرصورت در حال حاضر که جزء امثال وحکم در صحبتهایمان می گوییم فلانی مرا چوبکاری می کند از دوره قاجاریه به خصوص در زمان صدارت امیرکبیر که چوبکاری نسبت به تمام مقامات کشور رواج وکمال یافته به یادگار مانده است .
دوشنبه 13/8/1392 - 22:42
داستان و حکایت
آشنایی با ریشه ضرب المثل‌ها؛


گرز رستم در اینجا گرو است ، یعنی : این مشکل علی رغم گفته شاعر" مشکلی نیست که آسان بشود " ، سنگلاخ ناهمواری است که برای تسطیع و هموار کردن آن " گاو نر می خواهد و مرد کهن "
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

عبارت مثلی از نظر معنی و مفهوم واقعی ناظر بر عظمت شهر تهران است که از عصر قاجاریه و پایتخت شدن آن که رو به گسترش و بزرگ شدن گذاشت به کار می رفت ولی از نظر مجازی و استعاره ای هنگامی مورد استعمال و استناد قرار می گیرد که مشکلات بزرگی در امر زندگی یا سایر امور مهمه رخ دهد و بخواهند عظمت آن مشکل را بنمایند ، در آن صورت می گویند : گرز رستم در اینجا گرو است ، یعنی : این مشکل علی رغم گفته شاعر" مشکلی نیست که آسان بشود " ، سنگلاخ ناهمواری است که برای تسطیع و هموار کردن آن " گاو نر می خواهد و مرد کهن "

چنانچه آن امر مهم در شهر تهران رخ داده و دفع و رفع آن خالی از اشکال نباشد اصطلاحاً می گویند :" اینجا تهران است ، گرز رستم در اینجا گرو است " اطلاع و آگاهی از ریشه تاریخی و علت تسمیه این عبارت و اصطلاح مستلزم آن است که شهر تهران را بهتر بشناسیم تا بدان وسیله گرز رستم به دست آید .

قصبه تهران در شمال شهرقدیمی و تاریخی ری در میان انبوهی از جنگل که تا قله توچال را در برگرفته بود قرار داشت و جنگل مزبور به علت وفور حیوانات وحشی و شکاری به ویژه قرقاول و آهوی جنگلی به نام شوکا بهترین شکارگاه ساکنان ری قدیم بوده است که متاسفانه بر اثر عدم توجه و قطع بی امان درختان حتی یک اصله درخت جنگلی در کوههای شمیرانات دیده نمی شود و همه از بیخ و بن کنده شده به کلی محو و نابود گردیده است.

شهر تهران از زمان شاه طهماسب اول رونق و آبادی یافت زیرا چون جد اعلای صفویه سید حمزه در جوار حضرت عبدالعظیم مدفون است شاه طهماسب گاهگاه که به زیارت آن دو مرقد شریف می رفت حین عبور و مرور در حوالی تهران به شکار می پرداخت و رفته رفته به عمران و آبادی آن رغبت کرده در سال 961 هجری به فرمان او بارویی دورآن بنا کردند که شش هزار گام دورآن بود و به عدد سوره های مبارکه قرآن 114 برج برای بارو قرار دادند و در هربرجی یک سوره از قرآن مجید را دفن کردند . چهار دروازه برای شهر ساختند که در عصر قاجاریه به دروازه تبدیل یافت .

این نکته هم ناگفته نماند که چون خاک دور بارو کفایت ساختن قلعه و بروج را نکرد از دو چال خاک برداشتند  چال میدان و چال حصار که از همان وقت این دو محل به این دو اسم موسوم شد .

تهران چند بازار دارد که از همه معروفتر و قدیمیتر بازار و سرای امیر از بناهای میرزا تقی خان امیر کبیر است . از چهارسوهای معروف تهران هم چهارسو کوچک است که به گفته شادروان عبدالله مستوفی :" ... در زیر طاق چهار سو بزرگ تهران شکل یک گرز که خیلی بزرگ و اغراق آمیز است از گچ ساخته شده و روی آن نوشته اند گرز رستم .

 این اصطلاح قدیمی عوامانه شاید از این راه مصطلح شده باشد که طبقه عوام هروقت می خواستند از اشکال زندگی و عظمت تهران و اشخاص آن و حق حسابی که به عقیده آنها در آن رایج بود چیزی بگویند جمله :" اینجا را تهرانش می گویند ، گرز رستم در اینجا گرو است " را به کار می بستند . شاید افسانه ای هم برای گرو بودن گرز رستم در تهران باشد که من نشنیده باشم ..."
دوشنبه 13/8/1392 - 22:42
داستان و حکایت
آشنایی با ریشه ضرب المثل ها؛


یکی از بخاراییان که پس از آن واقعه جان سالم به در برده به خراسان گریخته بود چون حال بخارا را از او پرسیدند جواب داد:" آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند."
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، چون قتل و نهیب و خرابی و یغما گری حدیی پیدا نکند و نائره خوی درندگی و سبعیت همه کس و همه چیز را به سوی نیستی سوق دهد در چنین حالی، جواب کسانی که جویای حال و ستفسرا احوال شوند، عبارت بالا خواهد بود. 

در بیان مقصود وجوزتر از این عبارت در فارسی نداریم، چه در این عبارت تمام معنی و مفاهیم جنایت و بیدادگری گنجانده شده است و چون با ایجاز لفظ، اعجاز معنی کرده؛ رفته رفته به صورت ضرب المثل در آمده است. 

چنگیز خان سر دودمان مغول که در خونریزی و تر کتازی روی همه سفاکان و جنایتکاران روزگار را سفید کرده بود ، بعد از عبور از شط سیحون و تصرف دو حصار زرنوق و نور در غره ذی الحجه سال 616 هجری به نزدیکی دروازه بخارا رسید و شهر را در محاصره گرفت.

پس از سه روز سپاهیان محصور به فرماندهی اینانج خان، از شهر بیرون آمده به مغولان حمله بردند ولی کاری از پیش نرفت و لشکر جرار مغول آن جماعت را به سختی منهزم کردند. 

به قسمی که فقط اینانج خان موفق شد از طریق آمودریا بگریزد و جان بدر برد. اهالی بخارا چون در خود تاب مقاومت ندیدند، اظطرارأ زنهار خواستند و دروازه های شهر را بر روی قشون چنگیز گشودند و مغولان در تاریخ چهارم ذی الحجه به آن شهر عظیم و آباد ریختند. 

خلاصه در نتیجه استیلای مغول، شهری که چشم وچراغ تمام ماوراء النهر ومأمن ومکمن اجتماع فضلا و دانشمندان بود ، آن چنان ویران گردید که فراریان معدود این شهر جز جامه ای که بر تن داشتند چیزی دیگر نتوانستند با خود برند. 

یکی از بخاراییان که پس از آن واقعه جان سالم به در برده به خراسان گریخته بود چون حال بخارا را از او پرسیدند جواب داد:" آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند." 

جماعت زیرکان که این تقریر شنیدند اتفاق کردند که در پارسی موجز تر از این سخن نتواند بود و هر چه درین جزو مسطور گشت خلاصه وذنابه آن ، این دو سه کلمه است که این شخص تقریر کردست و قطعا به همین ملاحظه صورت ضرب المثل یافته است.
دوشنبه 13/8/1392 - 22:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته