• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 243
تعداد نظرات : 52
زمان آخرین مطلب : 2871روز قبل
عقاید و احکام
علت مهلت دادن به شیطان

سؤال: چرا خداوند به شیطان مهلت داده تا سبب گمراهی انسان ها گردد؟

جواب: اولا: شیطان به صورت یک موجود پاک آفریده شد و سالها قداست و پاکى خود را حفظ کرد تا آن جا که بر اثر اطاعت پروردگار همردیف فرشتگان شد، ولى سرانجام بر اثر خودخواهى و کبر و غرور و با سوء استفاده از آزادى خویش طریق گمراهى را پیش گرفت و به آخرین درجه انحطاط سقوط کرد.
ثانیاً: توجّه به این نکته ضرورى است که نفوذ وسوسه هاى شیطانى در انسانها یک نفوذ ناآگاه و اجبارى نیست; بلکه انسانها به میل و اختیار خودشان راه نفوذ را به روى او مى گشایند و اجازه ورود را به کشور جانشان صادر کرده و به اصطلاح، گذرنامه آن را نیز در اختیار شیطان مى گذارند و به همین دلیل قرآن با صراحت مى گوید: «اِنَّ عِبادِى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان اِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ»; (تو بر بندگان من تسلّط نخواهى یافت مگر گمراهانى که از تو پیروى کنند).(1)
 و در جاى دیگر مى فرماید: «اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»; (تسلط او تنها بر کسانى است که او را به سرپرستى خود برگزیده اند و آنها که فرمانش را همردیف فرمان خدا لازم مى شمرند).(2)
ثالثاً: امیرمؤمنان على(علیه السلام) به صورت ظریف و لطیفى جواب این سؤال را بیان کرده، مى فرماید: «خداوند به او مهلت داد چرا که مستحقّ غضب الهى بود و مى خواست امتحان را بر بندگان تمام کند و وعده اى را که به وى داده بود منجّز گرداند».
یعنى از یکسو خداوند مجازات او را با این مهلت دادن سنگین تر ساخت، زیرا همان گونه که از آیات قرآن استفاده مى شود کسانى که در مسیر گناه و گمراهى گام مى گذارند خداوند هشدارهاى مکرّرى به آنها مى دهد; اگر این هشدارها مؤثّر شد و بازگشتند چه بهتر وگرنه آنها را به حال خود وامى گذارد و مهلت کافى مى دهد تا بارشان سنگین تر شود.(3)
از سوى دیگر وجود شیطان مایه آزمایش بزرگى براى انسانها و به تعبیر دیگر سبب تکامل افراد با ایمان مى شود زیرا وجود این دشمن نیرومند براى مؤمنان آگاه و کسانى که مى خواهند راه حق را بپویند نه تنها زیان بخش نیست بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است; زیرا مى دانیم پیشرفتها و تکاملها معمولا در میان تضادها صورت مى گیرد و هنگامى که انسان در مقابل دشمن نیرومندى قرار مى گیرد، تمام نیرو و توان و نبوغ خود را بسیج مى کند و به تعبیر دیگر وجود این دشمن نیرومند سبب تحرّک و جنبش هر چه بیشتر مى گردد و در نتیجه ترقّى و تکامل حاصل مى شود.
امّا کسانى که بیمار دل و سرکش و آلوده و گنهکارند، بر انحراف و بدبختیشان افزوده مى شود و آنها در حقیقت مستحقّ چنین سرنوشتى هستند! «لِیَجْعَلَ ما یُلْقِى الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فى قُلُوبِهِمْ مَرَض وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ»; (هدف این بود که خداوند القاى شیطان را آزمایشى قرار دهد براى آنها که در دلهایشان بیمارى است و آنها که سنگ دل اند).
«وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ اُوتُو الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ»; (و نیز هدف این بود که آگاهان بدانند، این حقّى است از سوى پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن، خاضع گردد).(4)(5)

(1). سوره حجر، آیه 42.
(2). سوره حجر، آیه 100.
(3). سوره آل عمران، آیه 178 و سوره روم، آیه 41.
(4). سوره حج، آیات 53 و 54.
(5). پیام امام علی (ع9 ، جلد 1، ص 190.

منبع:http://persian.makarem.ir/

 

 

 

 

 

 

دوشنبه 26/10/1390 - 23:36
دانستنی های علمی
تاریخ بنای کعبه

سؤال: کعبه از چه زمانی بنا شده است؟

جواب: این خانه که نام دیگرش بیت الله الحرام است، تاریخچه بسیار مفصّلى دارد که مطابق روایات(1) به زمان حضرت آدم(علیه السلام) برمى گردد.
او نخستین کسى بود که خانه را بنا کرد و بر گرد آن طواف نمود، سپس در طوفان نوح ویران شد، و ابراهیم به کمک فرزندش اسماعیل، طبق آیات صریح قرآن بار دیگر آن را بنا کرد و حجّ خانه خدا به جا آورد و این اوّلین خانه توحید است که براى انسانها قرار داده شد: «اِنَّ اَوَّلَ بَیْتِ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذى بِبَکَّةَ مُبارکاً».(2) طبق روایات در محاذى آن در آسمانها مرکز عبادتى است که فرشتگان بر گرد آن مى گردند، حتّى گفته شده که محلّ خانه کعبه اوّلین نقطه خشکى بود که سر از زیر آب درآورد(3) و داستان «دحو الارض» نیز اشاره به همین معناست که در آغاز، مجموعه روى زمین بر اثر بارانهاى سیلابى زیر آب بود; آبها کم کم در مناطق پایین تر جاى گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و اوّلین نقطه، همین محلّ خانه کعبه بود.
درباره عظمت و اهمیّت خانه کعبه روایات فراوان ـ چه در نهج البلاغه و غیر نهج البلاغه ـ وارد شده است، از جمله در حدیثى از امام باقر(علیه السلام)مى خوانیم: «ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجلَّ بُقْعَةً فِى الاَرْضِ اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْها ـ ثُمَّ اَوْمَأ بِیَدِهِ نَحْوَ الْکَعْبَةِ ـ وَ لا اَکْرَمَ عَلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْها»; (خداوند هیچ نقطه اى در زمین را نیافریده که محبوب تر به سوى او از آن باشد ـ سپس با دست خود به سوى کعبه اشاره کرد ـ و نه هیچ نقطه اى نزد خداوند گرامى تر از آن است).
در آغاز همین حدیث آمده است: «اِنَّ النَّظَرَ اِلَیْها عِبادَة»; (حتّى نگاه کردن به آن عبادت است).(4)
خانه کعبه، رمز وحدت مسلمین و مرکز دایره صفوف جماعات آنها در شبانه روز، در کلّ جهان است.
خانه کعبه، بزرگترین مرکز اجتماع مسلمین در طول سال و مهمترین کانون عظمت آنهاست که از سراسر جهان به سوى آن مى آیند و مشمول برکات فوق العاده معنوى و مادّى آن مى شوند.
جالب این که «زُرارة» که از بزرگان اصحاب امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) بود روزى خدمت امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: «جَعَلَنِىَ اللهَ فِداکَ اَسْئَلُکَ فِى الْحَجِّ مُنْذُ اَرْبَعینَ عاماً فَتُقْتینى»; (فدایت شوم از چهل سال قبل تا کنون درباره احکام حج از تو سؤال مى کنم و به من پاسخ مى گویى و هنوز تمام نشده است)، امام در پاسخ او فرمود: «یا زُرارَةُ بَیْت یُحَجُّ اِلَیْهِ قَبْلَ آدَمَ بِاَلْفَىْ عام تُریدُ اَنْ تَفْنى مَسائِلُه فى اَرْبَعینَ عاماً»; (اى زرارة! خانه اى که از دو هزار سال قبل از خلقت آدم(ع)، حجّ آن بجا آورده مى شده است، مى خواهى مسائلش در چهل سال پایان گیرد)!(5)
از این حدیث به خوبى استفاده مى شود که حتّى قبل از آدم، خانه کعبه مورد توجّه فرشتگان یا مخلوقاتى بوده که قبل از وى در زمین زندگى مى کرده اند.(6)

(1) . بحارالانوار، ج 12، ص 86.
(2) . سوره آل عمران، آیه 96.
(3). شرح نهج البلاغه خویى، ج 2، ص 235.
(4). فروع کافى، ج 4، ص 240 (باب فضل النظر الى الکعبه).
(5). وسائل الشیعه، ج 8، ص 7 (باب وجوبه على کلّ مکلف مستطیع).
(6). پیام امام علی (ع) ، جلد 1، ص 259.

منبع:http://persian.makarem.ir/

 

 

 

 

 

دوشنبه 26/10/1390 - 23:36
عقاید و احکام
سجده ملائکه بر آدم (ع)

سؤال: سجده ملائکه بر آدم چگونه بود؟

جواب: در این که این سجده چه سجده اى بوده است و آیا سجده براى غیر خدا امکان پذیر است، در میان مفسّران گفتگوست. بعضى معتقدند که این سجده براى خدا بوده ولى به خاطر آفرینش چنین موجود شگرفى، در برابر آدم صورت گرفته است; بعضى دیگر مى گویند سجده براى آدم بوده، ولى نه سجده پرستش که مخصوص خداست; بلکه سجده خضوع یا سجده تحیّت و اداى احترام.
در کتاب عیون الاخبار از کتاب على بن موسى الرّضا(علیه السلام) آمده است: «کانَ سُجُودُهُمْ للهِِ تَعالى عُبوُدِیَّتاً وَ لآدَمَ اِکْراماً وَ طاعَةً لِکَوْنِنا فى صُلْبِهِ»; (سجده فرشتگان براى خداوند به عنوان پرستش بود و براى آدم به عنوان اکرام و احترام، چرا که ما در صلب آدم بودیم).(1)
از این حدیث استفاده مى شود که سجده فرشتگان دو جنبه داشت، هم جنبه پرستش خداوند و هم احترام آدم.
شبیه آنچه در تفسیر بالا گفته شد در آیه 100 سوره یوسف آمده است: «وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً»; (و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگى به خاطر او به سجده افتادند).
در حدیثى از امام على بن موسى الرّضا(علیه السلام) در ذیل همین آیه نیز آمده است که فرمود: «اَمّا سُجُودُ یَعْقُوبَ وَ وُلْدِهِ فَاِنَّهُ لَمْ یَکُنْ لِیُوسُفُ وَ اِنَّما کانَ مِنْ یَعْقُوبَ وَ وُلْدِهِ طاعَةً للهِ وَ تَحِیَّةً لِیُوسُفَ کَما کانَ السُّجُودُ مِنَ الْملائِکَةِ لآدَمَ»; (امّا سجود یعقوب و فرزندانش سجده پرستش براى یوسف نبود ;بلکه سجده آنها به عنوان اطاعت و پرستش خدا و تحیّت و احترام یوسف بود همان گونه که سجود ملائکه براى آدم چنین بود).(2)

(1). نورالثّقلین، ج 1، ص 58.
(2). پیام امام علی (ع) ، جلد اول ، ص 188.

منبع:http://persian.makarem.ir/

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دوشنبه 26/10/1390 - 23:35
عقاید و احکام
پیامدهای ترک جهاد در کلام امام علی(ع)

سؤال: در کلام امام علی(ع) چه چیزهائی به عنوان پیامدهای ترک جهاد آمده است؟

جواب: امام علی(علیه السلام) در خطبه27 نهج البلاغه به جنبه هاى منفى ترک جهاد پرداخته و به هفت نکته در عباراتی کوتاه و پرمعنا اشاره مى فرماید که هر کدام از آنها اشاره به یکى از پیامدهاى منفى جهاد دارد:
نخست این که: « هر کس آن را از روى بى اعتنایى ترک گوید خداوند لباس ذلّت و خوارى بر تنش مى پوشاند. (و همان گونه که لباس بر تمام بدن احاطه مى کند ذلّت و خوارى تمام زندگى او را فرا مى گیرد)»; (فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللهُ ثَوْبَ الذُّلِّ).
تعبیر به «رغبةً عَنْهُ» اشاره به این است که افرادى که بر اثر عذر و ناتوانى و بیمارى و نقص عضو قادر به جهاد نیستند از این حکم مستثایند، همان گونه که در آیات قرآن نیز به آن اشاره شده است.(1)
دوم این که: بلا، از هر سو، او را احاطه مى کند; (وَ شَمِلَهُ الْبَلاءُ).
چرا که چنین شخص یا جامعه اى به خانه یا شهر بى دفایى مى ماند که حیوانات درنده و موجودات موذى از هر سو به آن هجوم مى آورند و براحتى در آن وارد مى شوند. آرى دیوار پولادین جهاد است که جلو این گونه بلاها را مى گیرد و انسان هاى درنده خو و موذى را دور مى سازد.
سوم این که: «چنین کسى گرفتار حقارت و پستى مى گردد»; (وَ دُیِّثَ (2)بِالصَّغَارِ(3) وَ الْقَمَاءَةِ(4)).
چرا حقیر و پست نشود در حالى که سرمایه عظمت و سربلندى یعنى جهاد را از کف داده و تهى دست باقى مانده است؟
درست است که این جمله با جمله نخست قریب المعنى است، ولى تفاوت ظریفى با آن دارد. در آنجا سخن از ذلّت است و در اینجا سخن از حقارت و پستى. این دو مفهوم مختلفند ولى لازم و ملزوم هم.
چهارمین مصیبتى که دامن ترک کننده جهاد را مى گیرد این است که «عقل و فهم او تباه مى شود»; (وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالاِْسْهَابِ).(5)
افراد ضعیف و ناتوان و مغلوب و شکست خورده، دائماً گرفتار توهّم اند و ارزیابى واقعیات آنچنان که هست براى آنها مشکل است. وحشت از دشمن سبب مى شود که گرفتار کابوسى از تخیّلات هولناک گردند، یا این که براى پیروزى دست به دامن خرافات بزنند و به جاى جستجوى پیروزى در سایه شمشیرها در میدان نبرد، «مثلا به ساحران و جادوگران پناه ببرند». این طور افراد در طول تاریخ نمونه هاى متعددى دارد. روشن است که تنها افراد ضعیف و ناتوان به این امور خرافى پناه مى برند ولى مجاهدان شجاع از این موهومات بیگانه اند.
پنجم این که «به خاطر ضایع کردن جهاد، حق از او گرفته مى شود»; (وَ أُدِیْلَ(6)الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ)، چرا که ـ همان گونه که در ضرب المثل معروف آمده است ـ حق گرفتنى است و نه دادنى. زورگویان جهانخوار و غاصبانِ طغیانگر هرگز حق را به صاحبان حق نسپرده اند، بلکه باید قوى شد و حقّ خویش را از چنگال آنها گرفت.
در کلمات مبارک امام (علیه السلام) در خطبه 29 آمده است که: «لایُدرَکُ الحَقُّ اِلاّ بِالْجِدِّ»; (حق جز با تلاش به دست نمى آید).
ششم این که: «چنین کسى به راه محو و نابودى کشانده مى شود»; (وَ سِیْمَ الْخَسْفَ). با توجه به این که خَسفْ و خسوف، به محو شدن نور ماه گفته مى شود و نیز فرو رفتن و ناپدید شدن در زمین، و «سیم» از مادّه «سوم» به معناى «دنبال چیزى حرکت کردن» آمده است، مفهوم جمله چنین مى شود که تارکان جهاد در واقع در طریق محو و نابودى خویش گام برمى دارند. و در طول تاریخ کراراً دیده شده که اقوام و ملّت هایى بر اثر سستى در جهاد، خود و کشورشان از صفحه جهان محو شدند(7)
هفتم این که «از عدالت محروم مى گردد»; (وَ مُنِعَ النَّصَفَ)(8)
دلیل این معنا روشن است; زیرا طرفداران عدالت غالباً در اقلیتند. اگر در اقلیّت کمى نباشند از نظر کیفیّت و قدرت در اقلیت هستند. به همین دلیل سلطه گرانِ سودپرست تا آنجا که به اصطلاح کاردشان ببرد پیش مى روند و حقوق ملت هاى مظلوم را پایمال مى کنند و پیوسته بر مال و جاه و جلال خود مى افزایند.
ملت هاى مظلوم و ستمدیده، تنها در سایه جهاد مى توانند عدالت اجتماعى را تحقّق بخشند و از فشار ظلم و ستم آنان برهند.
این تحلیل ها نشان مى دهد که جهاد نه تنها به خاطر پاداش هاى معنوى سراى دیگر بلکه به خاطر ارزش هایى که در همین زندگى دنیوى مى آفریند باید مطلوب همه باشد. چه کسى است که طالب ذلّت و تحقیر و پَستى و غصب حقوق، و سرانجام محو از صفحه روزگار شدن باشد؟ اگر با این امور مخالفیم پس باید دامن همّت بر کمر زنیم و به پا خیزیم و جهاد کنیم و همین نتایج گرانبها است که تحمّل مشکلات جهاد را بر ما آسان مى سازد، مانند تحمّلِ تلخىِ داروى شفابخش.(9)

(1) . سوره توبه، آیه 91 ـ 92.
(2) . دُیّث، از مادّه «دیث» به معناى «خوار و ذلیل و رام» است و افراد بى غیرت و بى اعتنا به وضع عفت خانواده خود را، از این جهت، «دیوث» گفته اند که تن به عمل ذلیلانه و حقارت آفرین مى دهند
(3) . صغار، در اینجا، به معناى «ذلت و پستى» است.
(4) . قماءة، نیز به معناى «کوچکى و ذلت» آمده است.
(5) . اسهاب، به معناى «کم عقلى و پرحرفى» است و در خطبه بالا، اشاره به همان معناى نخست است.
(6) . أدیل، از مادّه «دولة» به گفته مقاییس، به دو معنا آمده: یکى «تحول و جابه جایى» و دیگر «ضعف و سستى»، در این جا به همان معناى نخست است.
(7) . جمعى از شارحان نهج البلاغه، این جمله را به معناى «به ذلت کشانده شدن» تفسیر کرده اند که در واقع، از قبیل تکرار و تأکید نسبت به جمله هاى گذشته مى شود، ولى آنچه را در متن آوردم، ضمن این که با متون لغت کاملا سازگار است، معناى جدیدى را در بردارد که مانع از تکرار خواهد بود. و به همین دلیل، مناسب تر است
(8) . نصف و انصاف، از یک ریشه است و به معناى «عدالت» است.
(9) . پیام امام علی(ع)، جلد2، ص 139.

منبع:http://persian.makarem.ir/
دوشنبه 26/10/1390 - 23:33
عقاید و احکام
شیعه و عبودیت ـ امین بودن جبرئیل

 

مناظره دكتر تیجانی با آیت الله العظمی خوئی(ره)

دكتر تیجانی سماوی می‌گوید: آنگاه كه سنّی بودم و تازه به نجف اشرف وارد شده بودم، توسّط دوستم به محضر آیت الله العظمی سیّد ابوالقاسم خوئی(ره) راه یافتم، دوستم چیزی دم‌گوش سیّد (آیت الله خوئی) گفت، سپس به من اشاره كرد تا در كنار آیت الله خوئی بنشینم، در آنجا نشستم، دوستم اصرار كرد تا نظر خود و مردم تونس را در مورد شیعیان، برای آیت الله خوئی تعریف كنم...

گفتم: شیعه در نزد ما، از یهود و نصاری هم بدترند، زیرا یهود و نصاری، خدا را می‌پرستند و به موسی ـ علیه السّلام ـ و عیسی ـ علیه السّلام ـ معتقدند، ولی ما آنچه را كه از شیعیان می‌دانیم این است كه آنها علی ـ علیه السّلام ـ را می‌پرستند و عبادت می‌كنند، و او را تنزیه و تقدیس می‌نمایند، و در میان شیعیان، گروهی نیز هستند كه خدا را می‌پرستند ولی مقام علی ـ علیه السّلام ـ را تا درجه رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ بالا می‌برند، تا آنجا كه می‌گویند: بنا بود جبرئیل قرآن را نزد علی ـ علیه السّلام ـ بیاورد، ولی خیانت كرد و نزد پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ برد (و می‌گویند، جبرئیل امین، خیانت نمود). آیت الله خوئی، لحظه‌ای سرش را پائین انداخت و سپس فرمود: ‌«ما گواهی می‌دهیم كه جز خدا، معبودی نیست، و محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ رسول خدا است، درود خدا بر او و آل پاكش باد، و گواهی می‌دهیم كه علی ـ علیه السّلام ـ بنده‌ای از بندگان خدا است»، آنگاه به حاضران نگاه كرد و در حالی كه به من اشاره می‌نمود گفت: «این بیچاره‌ها را ببینید كه چگونه فریب شایعه‌ها و تهمتهای دروغین می‌‌خورند، این چندان عجیب نیست، بلكه بدتر از این را هم از دیگران شنیده بودم»، «لاحولَ و لا ‌قوّه الاّ بِاللّهِ العَلیّ العظیم»، آنگاه به من رو كرد و فرمود: «آیا قرآن خوانده‌ای؟».

گفتم: هنوز ده سال از عمرم نگذشته بود كه نیمی از قرآن را حفظ كرده بودم.

فرمود: آیا می‌دانی كه همه گروههای اسلامی، صرف‌نظر از اختلاف مذاهبشان، درباره حقّانیّت قرآن، اتّفاق‌نظر دارند، و قرآنی كه در نزد ما است، همان قرآنی است كه در نزد شما است.

گفتم: آری، این را می‌‌دانم.

فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای كه: «وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ؛‌ و محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ نیست، جز رسولی كه قبل از او پیامبرانی دیگر آمده بودند»، (آل عمران ـ 44). نیز می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْكُفّارِ... ؛ محمّد رسول خدا است و آنان‌كه با او هستند، نسبت به كافران سخت و قاطع هستند»، (فتح ـ 29). و نیز می‌فرماید: «ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَلكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ ؛ محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ پدر هیچ‌كدام از شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم پیامبران بود»، (احزاب ـ 40).

فرمود: آیا این آیات را خوانده‌ای؟

گفتم: آری، این آیات را می‌شناسم.

فرمود: در میان این آیات، پس علی ـ علیه السّلام ـ كجاست؟ (می‌بینی كه سخن از رسالت پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ است نه علی ـ علیه السّلام ـ و ما و شما هر دو گروه، قرآن را قبول داریم) بنابراین چگونه به ما تهمت می‌زنید كه ما علی ـ علیه السّلام ـ را تا درجه پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ بالا می‌بریم؟

من سكوت كردم، و جوابی ندادم.

آنگاه افزود: در مورد خیانت جبرئیل (كه تهمت می‌زنید ما شیعیان می‌گوئیم، جبرئیل خیانت كرد)، این تهمت از تهمت اوّلی سنگینتر است، مگر نه این است كه وقتی جبرئیل بر پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ (در آغاز بعثت) نازل شد، علی ـ علیه السّلام ـ كمتر از ده سال بود، پس چگونه جبرئیل اشتباه می‌كند و بین محمّد ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ و علی ـ علیه السّلام ـ فرق نمی‌گذارد؟ سكوت كردم و در فكر خود، صحّت گفتار منطقی آیت الله خوئی را دریافتم، ایشان افزودند: «ضمناً به تو بگویم كه شیعه تنها گروه از میان سایر گروههای اسلامی است كه به عصمت پیامبران و امامان ـ علیه السّلام ـ معتقد است، قطعاً جبرئیل نیز كه «روح‌الامین» است، از هر اشتباهی مصون می‌باشد».

گفتم: پس این شایعه‌ها چیست؟

فرمود: اینها تهمت و نسبتهای ناروائی است كه برای تفرقه و جدائی مسلمانان، جعل كرده‌‌اند، تو بحمدالله انسان عاقلی هستی، و مسائل را به خوبی تشخیص می‌دهی، اكنون در بین شیعیان، گردش كن و حوزه علمیّه شیعه را از نزدیك ببین و دقّت كن كه آیا چنین نسبتهائی در میان آنها وجود دارد؟ من در نجف اشرف بودم، چیزهائی را دریافتم و به تهمتهای ناجوانمردانه كه به شیعیان زده می‌شود پی بردم...

دكتر محمّد تیجانی-آنگاه که هدایت شدم،ص76

منبع:http://www.andisheqom.com

دوشنبه 26/10/1390 - 23:32
عقاید و احکام
خدا كجاست؟

 

مناظره حضرت علی(ع) و ابوبكر با عالم یهودی

در زمان خلافت ابوبكر، روزی یكی ازدانشمندان یهودی پیش او آمد و پرسید: تو خلیفه پیامبر اسلام هستی؟
ابوبكر گفت: آری.
دانشمند: ما در تورات خوانده‌ایم كه جانشینان پیامبران، از تمام پیروان او داناتر هستند، ممكن است شما بفرمائید كه خداوند در آسمان است یا در زمین؟
ـ : خدا در آسمان است بر عرش.
دانشمند: بنابراین، زمین ازخدا خالی است ،و خداوند در یكجا هست ،و در یكجا نیست؟
- این حرف افراد بی دین است «آدم دین‌دار اینطور حرف نمی‌زند» دور شو، وگرنه ترا خواهم كشت.
مرد یهودی با شگفتی از جای برخاست و در حالی كه اسلام را مسخره می‌كرد از پیش ابوبكر بازگشت. بین راه با حضرت علی ـ علیه‌السّلام ـ برخورد كرد، امام به او فرمود: من فهمیدم كه تو از ابوبكر چه پرسیدی و او به تو چه پاسخی داد، ولی بدان كه ما معتقدیم كه خداوند مكان را بوجود آورده و بنابراین نمی‌تواند مكان داشته باشد، و برتر از آن است كه مكانی او را در خود جا دهد، ولی با این وصف، خدا همه جا هست بدون اینكه با چیزی تماس پیدا كند، یا در كنار چیزی واقع شود، از نظر علمی، به تمام مكانها احاطه دارد، و هیچیك از موجودات از تدبیر او خالی نیست.
اگر از كتاب‌های خودتان مطلبی را نقل كنم كه به درستی آنچه گفتم گواهی دهد، مسلمان می‌شوی؟
دانشمند: آری.
امام: در یكی از كتابهای مذهبی شما این مطلب نیست كه: موسی بن عمران روزی نشسته بود كه ناگاه فرشته‌ای از طرف مشرق آمد، موسی از او پرسید: ازكجا آمدی؟
فرشته: از پیش خدا.
فرشته دیگری از غرب آمد، موسی پرسید تو از كجا آمدی؟
گفت: از پیش خدا.
فرشته دیگری آمد، موسی پرسید: تو از كجا آمدی؟
پاسخ داد: از زمین هفتم و از پیش خدا.
موسی با دیدن این منظره با شگفتی گفت: پاك و منزّه است آن خدائی كه هیچ جا از او خالی نیست، و بجائی نزدیكتر از جای دیگر نمی‌باشد.
پس از نقل این داستان، دانشمند یهودی گفت:
گواهی می‌دهم كه آنچه گفتی كاملاًً صحیح است، و تو به جانشینی پیامبرت سزاوارتری.


احتجاج طبرسی، ج 2 ،ص313

منبع:http://andisheqom.com

دوشنبه 26/10/1390 - 23:32
عقاید و احکام
تغییر قبله مسلمین و بداء

 

مناظره پیامبر اسلام(ص) با جمعی از یهود

16 ماه پس از هجرت،در نیمه رجب، پیامبراسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در مسجد «بنی سلمه» (واقع در یك كیلومتری شمال مسجد احزاب) با جمعی از مسلمین، نماز ظهر را اقامه می كردند، پس از دو ركعت، جبرئیل آیه شریفه:‌ قَدْنَری تَقَلُّبَ وجهك فی السَّماء فَلَنُوللیَنَّكَ قِبْلَهً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المَسجِد ِالحَرامِ وَ حَیْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ...( 139 سوره بقره) را نازل كرد،پیامبراكرم(ص) در حال نماز به طرف كعبه برگشت و دو ركعت بعد را به طرف كعبه خواند، اقتدا كنندگان نیز متابعت كردند، و آن مسجد، به‌نام «مسجد ذو قبلَتَین» معروف گردید.

پس از این ماجرا، این بار یهودیان از هر سو، به این قانون تغییر قبله اعتراض كردند، و از این جهت بر ضدّ اسلام به تبلیغ پرداختند. در این شرئط، بین آن‌ها و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ توافق شد كه این مسئله در یك جلسه بحث آزاد، مطرح گردد.

جمعی از یهود در آن جلسه شركت كردند، و پس از برقراری جلسه، نخست یهود سخن را به دست گرفته و به صورت سؤال چنین گفتند:

«شما بیش از یك سال كه به مدینه آمده‌اید به سمت بیت‌المقدّس، نماز می‌خواندید ولی اكنون از آن منحرف شده و به سمت كعبه نماز می‌خوانید لطفاً بفرمائید، نمازهائی كه به سوی بیت‌المقدّس می‌خواندید، درست بوده یا باطل بوده است؟

اگر درست بود، قهراً عمل دوّم شما باطل است و اگر باطل بود، ما چگونه به اعمال دیگر شما (كه در حال تغییر است) اطمینان پیدا كنیم، كه همچون قبله فعلی شما، باطل نباشد؟!

پیامبر: هر دو قبله، هر كدام در جای خود درست و حق بوده در این چند ماه، نماز خواندن به سمت بیت‌المقدّس حق بود، اینك ما از طرف خدا مأمور شدیم كه خانه كعبه را قبله خود قرار دهیم.

وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالّمَغْرِبُ فَاَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ اِنَّ الله واسِعٌ عَلیِمٌ:

«مشرق و مغرب از آن خداست و به هر سو رو كنید خدا آن‌جا است خداوند بی‌نیاز و دانا است» (سوره بقره، آیه 115)

جمعیّت یهود: ای محمّد! آیا برای خدا «بداء» حاصل شد (یعنی موضوعی برای او در سابق مخفی بود و اكنون آشكار شد، و از دستور قبل پشیمان شده و دستور دیگری داد).

و بر این اساس، قبله جدید معیّن كرد؟ اگر چنین بگوئی خدا را همچون یك انسان نادان و پشیمان شده فرض كرده‌ای؟!

پیامبر: «بَداء» (به این معنی) از برای خدا نیست، خدا آگاه و قادر مطلق است، خطائی از او سر نمی‌زند كه بعد پشیمان گردد و تجدید نظر كند، و هیچ چیزی مانع سر راه او نیست، تا به خاطر آن، وقت‌ها را عوض بدل نماید.

از شما می پرسم: «آیا انسان بیمار، سالم نمی‌شود و یا انسان سالم رنجور و بیمار نمی‌گردد، و یا زنده، نمی‌میرد و زمستان، تابستان نمی‌شود؟ آیا خداوند كه این‌گونه امور را تبدیل به امور دیگر می‌كند، برایش «بَدا‌ء» حاصل می‌شود؟!»

جمعیّت یهود: نه در این امور «بَداء» نیست.

پیامبر: تغییر قبله نیز، از همین قبیل است، خداوند در هر زمان برحسب مصالح بندگان، دستور خاصّی دارد، هر كس اطاعت كند، پاداش می‌برد وگرنه مجازات خواهد شد، نباید باصلاح و تدبیر خدا مخالفت كرد.

 


احتجاج طبرسی، ص 83 ـ85، نشر اسوه

منبع:http://www.andisheqom.com

دوشنبه 26/10/1390 - 23:31
عقاید و احکام
علم و قدرت خدا

 

مناظره حضرت علی(ع) و ابوبكر با یهودی

انس بن مالك گوید: پس از درگذشت پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ یك نفر یهودی، برای تحقیق درباره اسلام به مدینه آمد، و از مردم خواست كه او را به كسی‌كه بتواند از عهده پاسخ سؤال‌های او برآید راهنمائی كنند.

مردم، ابوبكر را به او معرفی كردند.

آن مرد پیش ابوبكر آمد و گفت پرسش‌هائی دارم كه جز پیامبر و یا وصی او نمی‌داند؟

ابوبكر: هر چه می‌خواهی بپرس.

آن چیست كه خدا ندارد؟

آن چیست كه نزد خدا نیست؟

و آن چیست كه خدا نمی‌داند؟

ابوبكر عصبانی شد و به وی گفت: این سؤال‌های مردم بی دین است، و تصمیم كشتن او را گرفت، سایر مسلمانان حاضر هم كیفر آن مرد را كشتن می‌دانستند.

ابن عباس كه آنجا حاضر بود، گفت: درباره این مرد، بی انصافی كردید.

ابوبكر: نشنیدی كه الآن چه گفت؟

ابن عباس: اگر می‌توانید جوابش را بدهید، وگرنه او را ببرید پیش امام علی كه تا به او پاسخ ‌دهد، چون من از پیامبر شنیده‌ام كه به علی بن ابیطالب می‌فرمود: «خدایا دلش را هدایت كن، و زبانش را استوار بدار»

ابوبكر گفت: یا ابا الحسن این یهودی از من مانند زنادقه و بی‌دین‌ها سؤال می‌كند.

علی ـ علیه‌السّلام ـ رو به یهودی كرد و فرمود: چه می‌گویی؟

گفت: من سؤال‌هائی دارم كه جز پیامبر یا وصی او، پاسخش را نمی‌داند.

امام علی(ع): مسائل خود را مطرح كن

یهودی همان مسائل را تكرار كرد.

امام علی(ع): اما آنچه خدا نمی‌داند، همان چیزی است كه شما یهودی‌ها می‌گوئید عزیز پسرخدا است، خدا نمی‌داند كه فرزند دارد.

و اما آنچه نزد خدا نیست، ستم به بندگان است كه نزد او نیست و اما آنچه خدا ندارد، همتا است ، كه او بی‌همتا است.

یهودی با شنیدن این سخن، شهادتین را بر زبان جاری كرد ومسلمان شد و ابوبكر و حاضرین امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السّلام ـ را كاشف الكرب (بر طرف كننده اندوه) لقب دادند.

 


الغدیر ج 7ـ ص179

منبع:http://www.andisheqom.com

دوشنبه 26/10/1390 - 23:30
عقاید و احکام
اهل بیت پیامبر (ص) چه كسانی هستند؟

 

مناظره دكتر تیجانی با قاضی مدینه

دكتر محمد تیجانی می‌گوید: در مدینه به مسجد النبی مشرّف شدم. در آن جا دیدم یكی از خطباء در میان عده‌ای از نمازگزاران نشسته، درس می‌دهد، در مجلس درس او شركت نمودم. او برخی از آیات قرآن را تفسیر می‌كرد؛ از گفتار حاضران فهمیدم كه او قاضی مدینه است، هنگامی كه درس او به پایان رسید، برخاست و به راه افتاد. وقتی كه خواست از مسجد خارج شود، جلو رفتم و او را متوقف كردم و پرسیدم:

«استاد! لطفاً بفرمایید منظور از «اهل بیت» در این آیه كیست؟

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً»؛[1] خداوند می‌خواهد كه پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور سازد و شما را كاملاً پاك سازد.

قاضی بی‌درنگ پاسخ داد: «مقصود، زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است، چنان كه آغاز همین آیه، خطاب به زن‌های پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌باشد كه می‌فرماید:

«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى»؛ ای همسران پیامبر! در خانه‌های خود بمانید و همچون زمان جاهلیت نخستین (در میان مردم) آشكار نشوید و... .

گفتم: علمای شیعه می‌گویند: مقصود از آیه، علی ـ علیه السلام ـ و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ است.

قاضی: پاسخ علمای شیعه غلط است زیرا چنان كه گفتم آغاز آیه مربوط به زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است و در آیه قبل صریحا خطاب به آنها شده است: یا نساءَ النبی... یعنی (ای زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ).

تیجانی: هر چه كه در آغاز این آیه و آیه قبل در مورد زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده، با واژه جمع مؤنث، ذكر شده، مانند: «لَسْتُنَّ»، «فلا تَخْضَعْنَ»، «بُیُوتَكُنَّ»، «لاتَبَرَّجْنَ»، «اَقِمْنَ»، «آتینَ»، «اَطِعْنَ» ولی همین كه به قسمت آخر آیه می‌رسد، سیاق آیه عوض می‌شود. ضمیرهای آن به صورت «جمع مذكر» ذكر می‌شود، مانند: «عَنْكُم» و «یُطَهِّرَكُم».

قاضی عینك خود را بالا زد و به جای این كه جواب استدلالی بدهد نگاه معناداری به من كرد و گفت: زنهار از افكار زهرآلود شیعیان! چرا كه آنان؛ به امیال خودشان، آیات قرآن را تأویل می‌كنند!!»[2]

مؤلف گوید: برای تكمیل بحث می‌گوییم: اولاً معلوم است آیات قرآن پشت سرهم و به شكل قرآنهای مكتوب كنونی نازل نشده بلكه به مناسبت‌های مختلف، آیات مختلف نازل می‌شد و لذا ما دلیلی نداریم كه آیه «تطهیر» همراه با ‌آیات قبل و بعدش نازل شده باشد بلكه از روایات استفاده می‌شود كه این قسمت از آیه، به طور جداگانه نازل شده و سپس در عصر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در كنار این آیات قرار گرفته است.[3]

به علاوه، روایات زیادی از فریقین دلالت دارد كه مراد از اهل بیت در آیه مورد بحث، پنج تن «آل عبا» هستند و این مطلب حتی از عایشه و امّ سَلَمه و سایر زنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده است.

 


[1] . احزاب، 33.

[2] . آن گاه... هدایت شدم، ص 114 و 115.

[3] . تفسیر المیزان، ج 16، ص 114 و 115.

شواهد التنزیل، ج 2، ص 11 و25

منبع:http://www.andisheqom.com

 

دوشنبه 26/10/1390 - 23:30
عقاید و احکام
حدیث غدیر و خلافت امام علی(ع)

 

مناظره دكتر تیجانی و دانشمند تونسی (سنی)

دكتر محمّد سماوی تیجانی پس از آنكه با تحقیق و آگاهی كامل، شیعه شد، می‌گوید: با یكی از دانشمندان اهل تسنّن در كشور تونس به گفتگو پرداختیم،‌ در این گفتگو و مناظره به او چنین گفتم:

آیا شما حدیث غدیر را قبول دارید؟ (كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در صحرای غدیر در حضور بیش از صد هزار نفر مسلمان، فرمود: «مَنْ‌ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ : كسی كه من مولاو رهبر او هستم،‌علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مولاو رهبر او است».

دانشمند تونسی: آری قبول داریم،‌حدیث صحیح می‌باشد، من در مورد قرآن،‌ تفسیری نوشته‌ام، اتّفاقاً (به مناسبت آیه 67 مائده) حدیث غدیر را مطرح كرده‌ام، و به صحّت آن اعتراف نموده‌ام.

آنگاه تفسیرش را به من داد، و همان‌جا را كه حدیث غدیر را ذكر كرده بود، به من نشان داد، دیدم در آن كتاب بعد از ذكر حدیث غدیر چنین نوشته است:

«شیعیان معتقدند كه این حدیث (غدیر) به روشنی صراحت بر صحّت خلافت سیّد ما علی ‌(كَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ) به‌جای پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ دارد، ولی این عقیده (یعنی دلالت این حدیث بر خلافت علی علیه السّلام) از نظر اهل تسنّن،‌ باطل است،‌زیرا با خلافت آقای ما ابوبكر صدیق و آقای ما عمر فاروق و آقای ما عثمان صاحب دونور (دو همسر كه هر دو دختران پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بودند) منافات دارد، پس لازم است كه از ظاهر صراحت حدیث دست برداریم و آن را تأویل كنیم (یعنی به گونه‌ دیگر معنی كنیم و بگوئیم منظور از «مَوْلی» (رهبر نیست بلكه به معنی) دوست و یاور می‌باشد، چنان‌كه چنین لفظ در قرآن به معنای دوست و یاور آمده است، و خلفای راشدین (ابوبكر و عمر و عثمان) و اصحاب بزرگ پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ نیز از این لفظ (مولی) چنین فهمیده‌اند،‌ سپس تابعین و علمای مسلمین،‌ همین مطلب را پیروی نموده و پذیرفته‌اند، بنابراین اعتباری به عقیده شیعیان نیست ... »

دكتر سماوی: آیا اصل ماجرای غدیر خُم، در تاریخ رخ داده است یا نه؟

دانشمند تونسی:‌آری، اگر رخ نمی‌داد علماء و محدّثان،‌آن را نقل نمی‌كردند.[1].

دكتر سماوی: آیا شایسته است كه رسول خداـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بیش از صد هزار نفر از اصحاب خود را (پس از سفر حجّ) ـ با این‌كه در میان آن‌ها زنان و سالخوردگان بودند ـ در صحرای بسیار داغ در برابر تابش سوزان خورشید،‌ نگهدارد و برای آن‌ها خطبه طولانی بخواند، فقط برای این‌كه به آن‌ها بگوید: «علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است؟»،‌ آیا چنین تأویل و توجیهی را برای دست برداشتن از ظاهر و صریح حدیث غدیر، می‌پسندید؟

دانشمند تونسی: بعضی از اصحاب،‌از ناحیه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ (در جنگها) صدمه دیده بودند،‌و بعضی كینه و عداوت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را در دل داشتند،‌ پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ با مطرح كردن ماجرای غدیر خواست كینه آنها را نابود سازد و به آن‌ها تفهیم كند كه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است، تا آن‌ها علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را دوست بدارند و با او دشمنی نكنند.[2]

دكتر سماوی: مطرح كردن مسأله دوستی علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ اقتضا نمی‌كند كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ آن‌همه جمعّیت را در بیابان داغ نگه‌دارد، و نماز جماعت بخواند و سپس خطبه طولانی ایراد نماید، و در فرازهای خطبه مطالبی بگوید كه مناسب با مقام رهبری برای علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است نه موضوع دوستی و یاوری علی!

مثلاً یكی از فرازهای خطبه این است كه پیامبر ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در آغاز خطبه به حاضران رو كرد و فرمود:‌ «اَلَسْتَ اَوْلی بِكُمْ مِن اَنْفُسِكُمْ : آیا من از جان شما به شما اَوْلَویّت ندارم؟». حاضران اقرار كردند كه: «آری چنین اولَویّتی داری»: واژه «اولی» معنی واژه «مولی» را كه در حدیث غدیر آمده، توضیح می‌دهد كه منظور مقام رهبری است.

وانگهی اگر آنچه شما می‌گوئید را ملاك قرار دهیم، برای پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ ممكن بود كه دشمنان علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ و آنان را كه كینه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را در دل داشتند، احضار كند و به آن‌ها بفرماید: «علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است» و غائله تمام می‌شد، بی آن‌كه آن‌همه جمعیّت را در بیابان داغ خسته و كوفته، مدّتی طولانی نگه دارد، انسان خردمند هرگز نمی‌پذیرد كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ به خاطر بیان این‌كه: علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شماست بیش از صد هزار نفر را در بیابان خشك و سوزان نگه‌دارد.

از این‌رو خود ابوبكر و عمر نیز از واژه «مولی» مسأله رهبری امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را فهمیدند، و در همان صحرای غدیر نزد علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ آمده و به او چنین تبریك گفتند:

«بَخٍّ بَخٍّ لَكَ یَابْنَ اَبِی طالِبٍ اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلا كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ : به به به تو ای پسر ابوطالب كه مولای من و مولای هر مرد و زن مسلمان شدی»، كه به حدیث تبریك و تهنیت معروف است، و این حدیث را دانشمندان بزرگ اهل تسنّن و شیعه نقل كرده‌اند».[3]

اینك می‌پرسیم كه آیا یك دوستی ساده، جای این را دارد كه عمر و ابوبكر به علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ با تعبیر فوق، تبریك بگویند، و یا پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ بعد از خطبه اعلام كند كه ای مسلمانان!

«سَلِّمُوا عَلَیْهِ بِاِمْرَهِ الْمُؤْمِنینَ : بر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به عنوان رئیس مؤمنان، سلام كنید»

به علاوه، پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ ماجرای غدیر را بعد از نزول آیه 67 سوره مائده عنوان كرد كه در آن آیه می‌خوانیم:

«ای پیامبر! آن‌چه از طرف پروردگارت برتو نازل شده‌ است به مردم ابلاغ كن و اگر نكنی رسالت خدا را انجام نداده‌‌ای»

آیا مسأله دوستی، آنقدر در سطح بالا بود كه اگر پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ آن را مطرح نمی‌كرد، اصلاً رسالتش را ابلاغ ننموده بود؟!

دانشمند تونسی: پس چرا بعد از رحلت پیامبرـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ مسلمانان و خلفا با علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ بیعت نكردند؟ آیا گناه كردندو با فرمان رسول خدا مخالفت نمودند، «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ» از این سخن!

دكتر سماوی: وقتی كه خود علمای اهل تسنّن در كتاب‌های خود گواهی می‌دهند كه اصحاب رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ چند دسته بودند، بعضی با اوامر پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ در عصر خودش، مخالفت نمودند[4]، بنابراین جای تعجّب نیست كه بعد از رحلت رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ با آن حضرت مخالفت نموده باشند، وقتی كه (مطابق نقل شیعه و سنّی) اغلب مسلمین در مورد این كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ ، ‌نوجوانی به نام «اُسامه بن زید» را فرمانده لشگر كرد، به خاطر این كه سنّ كم داشت، ایراد نمودند ‌ـ ‌با این‌كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ او را امیر لشگر برای جنگ محدود، برای مدّت كوتاه نمود ‌ـ چگونه مقام رهبری مطلق علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را كه سنّش از دیگران كمتر بود‌(حدود 33 سال داشت) برای تمام مدّت عمرش می‌پذیرند، و تو خود قبلاً اقرار كردی كه بعضی از اصحاب، نسبت به علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ كینه و عداوت داشتند‌(پس چنین نبود كه همه اصحاب قلب صاف داشته باشند).

دانشمند تونسی: اگر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ می‌دانست كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ او را خلیفه خود قرار داده است، بعد از رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ سكوت نمی‌كرد، بلكه با آن شجاعت و صلابت بی‌نظیری كه داشت، از حقّ خود دفاع می‌نمود.

دكتر سماوی: آقای من‌! این بحث، بحث دیگری است، كه نمی‌خواهم وارد آن شوم، وقتی كه تو حدیث صریح را تأویل می‌كنی، با بحث درباره سكوت امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ چگونه قانع می‌شوی؟!

دانشمند تونسی لبخندی زد و گفت: «سوگند به خدا من از كسانی هستم كه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را برتر از دیگران می‌دانم، اگر كار در دست من بود هیچ كس را بر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مقدّم نمی‌داشتم، زیرا او «مَدینه العلم و اسدالله الغالب» (شهر علم نبوّت و شیر پیروز خدا) است، ولی خدا چنین خواسته، بعضی را مقدّم می‌دارد و بعضی را تأخیر می اندازد، درباره مشیّت (و قضا و قدر) الهی چه بگویم؟» من نیز لبخندی زدم و گفتم: بحث «قضا و قدر» نیز موضوع دیگری است و ربطی به بحث ما ندارد.

دانشمند تونسی: «من بر عقیده خود باقی هستم و آن را تغییر نخواهم داد».

آری به این ترتیب، از موضوعی به موضوع دیگر می‌پرید، بی‌آنكه موضوع اوّل كامل شود، و این خود دلیل درماندگی او، و آنان است كه در برابر استدلال طفره می‌روند...

 


[1] . مدارك و اسناد این حدیث در كتب اهل تسنّن به طور مشروح آمده، به جلد اوّل الغدیر مراجعه شود.

[2] . در این‌جا باید به این دانشمند تونسی گفت: اگر بنا است علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را دوست بدارتد، یكی از طرق دوستی این است كه سخن علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را بپذیرند و با پذیرش سخن او، او را خشنود سازند، در حالی كه آن حضرت بعد از رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ ادّعای خلافت كرد، سخنش را رد كردند و با اجبار او را برای بیعت بردند، یارانش را سرزنش كرده و بعصی از آن‌ها (مثل سلمان) را كتك زدند.

[3] . مسند احمدبن حنبل، ج 4، ص 281 ـ علاّمه امینی در كتاب الغدیر،‌ جلد اوّل، این حدیث را از شصت نفر از علمای اهل سنّت نقل كرده است.

[4]. صحیح بخاری و صحیح مسلم، مخالفت بعضی از اصحاب با پیامبر‌‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ را در ماجرای«صلح حُدَیْبِیَّه» و فاجعه روز پنجشنبه كه عمر گفت: پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ هذیان می‌گوید و ... ذكر نموده‌اند.

دكتر محمد تیجانی-مع الصّادقین،ص 58 با تلخیص و تكمیل

منبع:http://www.andisheqom.com

دوشنبه 26/10/1390 - 23:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته