• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 243
تعداد نظرات : 52
زمان آخرین مطلب : 2871روز قبل
اخلاق
3rd
سه شنبه 27/10/1390 - 10:1
اخلاق
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
عالم ربانی و عارف كامل مرحوم میرزا جواد آقا ملكی تبریزی می نویسد:
پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ سفارشهای مؤكد درباره طول سجود فرموده است و این امری است بسیار مهم. سجده طولانی نزدیكترین هیئت های بندگی است و به همین جهت در هر ركعت نماز دو سجده تشریع شده است. درباره ائمه اطهار ـ علیه السّلام ـ و شیعیانشان در مورد طول سجود مطالب مهمی نقل شده است.
در یكی از سجده های امام سجاد ـ علیه السّلام ـ بشمارش رفت كه هزار مرتبه فرمود: لا اله الّا الله حقّاً حقّاً. لا اله الّا الله تعبّداً و رقّاً لا اله الّا الله ایماناً و تصدیقاً.
درباره امام كاظم ـ علیه السّلام ـ نوشته شده كه گاهی طول سجده اش از بامداد تا ظهر ادامه داشت. و از اصحاب ائمه مانند «ابن ابی عمیر» و «جمیل» و «خرّبوذ» قریب به همین مطلب نقل شده است.
در ایام تحصیل در نجف اشرف شیخ و استادی داشتم كه برای طلاب با تقوا، مرجع بود. از او سوال كردم چه عملی را شما تجربه كرده اید كه می تواند در حال سالك مؤثر باشد؟ فرمود: در هر شبانه روز یك سجده طولانی بجای آورد و در حال سجده بگوید«لا اله الّا انت. سبحانك انّی كنت من الظالمین» در حال ذكر این چنین توجه كند كه پروردگارم منزه از این است كه بر من ظلمی روا داشته باشد، بلكه خود من هستم كه بر نفسم ستم كردم و او را در این مهالك قرار دادم.
استاد من علاقه مندانش را به این سجده سفارش می كرد و هر كس كه انجام می داد تأثیرش را مشاهده می كرد، مخصوصاً كسانیكه این سجده را بیشتر طول می دادند. بعض آنها هزار مرتبه ذكر مذكور را در سجده تكرار می كردند و بعضی كمتر و بعضی بیشتر و شنیدم كه بعضی آنها این ذكر را سه هزار مرتبه در سجده تكرار می كردند.[1]

[1] . المراقبات/ ص 122.
ابراهیم امینی - تلخیص از كتاب خودسازی، ص 231 ـ 238

منبع:http://andisheqom.com

 

سه شنبه 27/10/1390 - 10:1
آلبوم تصاویر
قم، قلب جهان تشیع
به طور قطع می‎توان گفت: شهر قم اولین مركز تشیع در ایران بوده است. چون سابقه تشیع آن به آخر قرن اوّل هجری باز می‎گردد و تا آن موقع، ایران هنوز گرفتار كشمكش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین اجدادی خود بودند. مردم قم بدون پروا مذهب خود را آشكار می‎كردند و با خلفا در می‎افتادند و والی غیر شیعه را نمی‎پذیرفتند.
به طور كلی قم از همان آغاز اسلام مورد توجه ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بوده و در مورد این شهر و فضایل آن از زبان علی ـ علیه السّلام ـ روایاتی وارد شده است و این شهر به عنوان حرم و پناهگاه اهل بیت شمرده شده است. و با توجه به سیر تاریخی این شهر این مطلب كاملاً ثابت می‎شود چون قم اولین شهر در ایران است كه مذهب حق تشیع را می‎پذیرد و تنها شهری است كه در آن از نام ابوبكر، عمر و عثمان خبری نیست و این امر و نظائر آن باعث شد كه مورد اتهام قرار گیرند، قتل عام و شكنجه شوند، شهرشان ویران گردد، مورد طعن و ناسزا قرار گیرند، و هر نوع صدمه‎ای به آنان وارد آید. ولی مردمان این شهر چون كوه در راه ایمان و عقیده خود استوار ماندند و تمامی این بلایا را به جان خریدند و از حمایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دست برنداشتند.
به طور كلی هر علوی و شیعی مذهبی كه از دست حكام جبار عباسی می‎گریخت امیدش شهر مقدس قم بود و بدانجا پناه می‎برد و سخت مورد حمایت مردم قرار می‎گرفتند، كه با ورود حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ فرزند بلافصل امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به قم و دفن آن حضرت در آن شهر شهرت پیدا كرد.
در زبان ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بر شهر قم، آشیانه آل محمد و مأوای فاطمیون، و جایگاه شیعیان ایشان، اطلاق شده است.[1] و در روایتی اهل قم انصار و یاوران اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوانده شده‎اند، شهری با این صفات، طبیعی است كه در عصر عباسی كه اولاد علی ـ علیه السّلام ـ در شكنجه و فشار قرار می‎گرفتند، یكی از پناه‎گاه‎های عمده علویان واقع شود.
بعد از دفن حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ توجه علویان و سادات نسبت به قم فزونی یافت و در فاصله كوتاهی عده بسیاری از فرزندان امامان از اطراف به قم رو آوردند و به تدریج یكی از مراكز عمده سادات قرار گرفت و امروز شاید بتوان گفت كه از نظر كثرت سادات شهری كم نظیر است.[2] و این كثرت باعث شده بود كه در شهر قم هم تشكیلاتی بنام «نقابت» عهده‎دار امور سادات بشود.
پس از آنچه گفته شد به خوبی روشن می‎شود كه شهر قم از همان سده‎های اولیه اسلام امید و پناه‎گاه شیعیان و آل علی ـ علیه السّلام ـ بوده و قلب جهان تشیع در قم می‎تپید و علوم مختلف اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در آن شهر تدریس و تبلیغ می‎شد.
امروز هم شهر مقدس قم بسان ستاره‎ای درخشان در آسمان تشیع می‎درخشد و در هیچ جای دنیا شهری به این ویژگی وجود ندارد. وجود باثمر هزاران عالم و دانشمند تراز اوّل شیعی، حوزه عظیم، گسترده و پربار برای بسط، و گسترش علوم مختلف شیعی، توجه هر ساله میلیون‎ها عاشق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از اقصی نقاط جهان به این شهر، برگزاری مراسم مذهبی ناب شیعی، این شهر را به قلب تپنده جهان تشیع در دنیا تبدیل كرده است.

[1] .بحارالانوار، ج57، ص214.
[2] . تاریخ قم، ج 1، ص 82؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 146.

مختار اصلانی
منبع:http://andisheqom.com/

 

سه شنبه 27/10/1390 - 10:0
شخصیت ها و بزرگان
دلاورمردى هاى مالک اشتر در صفین


سؤال: شجاعت مالک اشتر در میدان صفین را چگونه توصیف کرده اند؟


جواب: در کتاب الفتوح نقل شده که: مردى از سپاه عراق سوار بر اسبى کَهَر بیرون آمد که تنها چشمانش پیدا بود و در دستش نیزه اى داشت و آن را بالاى سرِ یاران على(علیه السلام) حرکت مى داد و مى گفت : «صف هاتان را مرتّب کنید» ; و مردم نمى دانستند که او کیست .
آنگاه که صف ها و پرچم ها منظّم شد، آن شخص رو به سپاه على(علیه السلام) و پشت به سپاه شام ایستاد و پس از به جاى آوردن سپاس و ستایش خداوند ، گفت : «اى بندگان خدا! خداوند را سپاس گویید و شکر گزارید که در میان شما ، پسر عمو وجانشینِ پیامبرش محمّد(صلى الله علیه وآله) و محبوب ترینِ مردم نزد وى را قرار داده;همان نخستین مهاجر و ایمان آورنده; او شمشیرى از شمشیرهاى خداست که بر فرق دشمنان دین فرود آمده است . پس مراقبِ آن هنگامه اى باشید که نبردِ سخت درگیرد ، سپاه به جنب و جوش در آیند ، نیزه ها در هم شکسته شو ، و شمشیرها شکاف بردار ، و اسب ها با پهلوانانِ سواره به جنبش درآیند ; و [ در آن حال ] تنها آوایى که مى شنوم ، نعره و همهمه [ى جنگ ] است ».
سپس به شامیان یورش بُرد و چندان جنگید که نیزه اش شکست . هنگامى که بازگشت، معلوم شد او مالک اشتر است .(1)
طبرى نیز از حُرّ بن صَیّاح نَخَعى نقل نموده که: آن روز ، اشتر بر اسب خویش نشسته ، در دستش شمشیرى یَمانى بود و هرگاه آن را تکان مى داد ، گویا در آن ، آبى در حال چکیدن است ; و چون آن را بالا مى بُرد ، برق آن شمشیر چشم را خیره مى کرد . او شمشیر مى زد و مى گفت :«الغَمَراتُ ثُمَّ ینجَلینا»
گرداب هایى هستند که پس از چندى ، درمى گذرند!(2)
همچنین طبرى از عبد الله بن عاصم فائشى نقل مى کند که: مردى از قومِ من ، برایم حکایت کرد که روزى مالک اَشتر ، همراهِ مردانى از قاریان و تکْ سوارانِ عرب ، در صِفّین به میدان نبرد آمده و دلیرانه جنگیدند. آن گاه ، مردى از لشکر معاویه به نبردِ ما آمد که ـ به خدا سوگند ـ کمتر کسى را به تنومندىِ او دیده بودم . پس هماورد طلبید و هیچ کس جز اشتر به نبرد با او نرفت . آنان دو ضربه ردّ و بدل کردند و اشتر با ضربه اى او را کُشت . به خدا سوگند ، ما بر مالک بیمناک بودیم و از او مى خواستیم به جنگ با آن مرد نرود . آن گاه که اشتر وى را کشت ، یکى از یاران آن مرد تنومند ندا داد :
یا سَهمَ سَهمَ ابنَ أبی العَیزارِ یا خیرَ مَن نَعلَمُهُ مِن زارِ
اى سَهم ، اى سَهم بن ابى عیزار
اى خوب ترین کسى که از تیره زاره(3) مى شناسیمت .
و گفت : به خدا سوگند ، هر آینه یا قاتل تو را مى کشم و یا او مرا مى کشد! سپس بیرون آمده و به مالک حمله کرد . مالک به او ضربه اى زد ، چنان که مقابلِ اسبش [بر زمین ] افتاد . آن گاه ، یاران وى به سویش شتافتند و پیکر مجروحش را از معرکه نجات دادند .
ابو رفیقه فهمى گفت : این ، آتشى بود ; امّا با گردبادى روبه رو شد (4).(5)
 


1 ـ الفتوح: ج 3، ص 157، شرح نهج البلاغة: ج 2، ص 207; وقعة صفّین: 473.
2 ـ تاریخ الطبرى: ج 5، ص 22; وقعة صفّین: ص 254.
3-  زاره ، تیره یا طائفه اى از قبیله اَزْد است .
4 ـ تاریخ الطبرى: ج 4 ص 575; وقعة صفّین: ص 196 و درآن به جاى « ابو رفیقه فهمى»، «ابو رقیقه سهمى» آمده است.
5 ـ محمد محمدى رى شهرى، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 6، ص 75.


منبع:http://persian.makarem.ir/

 

سه شنبه 27/10/1390 - 9:59
اخلاق
آخرین موعظه سؤال: سخن فرشته مرگ هنگام قبض روح چیست؟ جواب: براى پاسخ به این سؤال مى توان به حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) اشاره نمود که مى فرماید: الأَمْراضُ وَ الأَوْجاعُ کُلُّها بَرِیْدٌ لِلْمَوْتِ وَ رُسُلٌ لِلْمَوْتِ! فَاِذا حانَ الأَجَلُ أَتى مَلَکُ الْمَوْتِ بِنَفْسِهِ فَقالَ یا أَیُّهَا الْعَبْدُ! کَمْ خَبَر بَعْدَ خَبَر؟ وَ کَمْ رَسُول بَعْدَ رَسُول؟ وَ کَمْ بَرِیْد بَعْدَ بَرِیْد؟ أَنَا الَْخَبُر الَّذِى لَیْسَ بَعْدِى خَبَرٌ! «بیماریها و دردها همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند، هنگامى که عمر انسان به سر مى رسد، فرشته مرگ مى آید (بیمار از دیدن فرشته مرگ وحشت مى کند و آن را بى مقدمه مى پندارد ولى) به او مى گوید: اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر، و رسول بعد از رسول، و پیک بعد از پیک، براى تو فرستادم؟ اما من آخرین خبرم، و بعد از من، خبرى نیست»! پس آن گاه مى گوید: «دعوت پروردگارت را اجابت کن! خواه از روى میل و خواه از روى اکراه»! و هنگامى که فرشته مرگ روح او را قبض مى کند، فریاد بستگان بلند مى شود، او صدا مى زند: عَلى مَنْ تَصْرَخُونَ؟ وَ عَلى مَنْ تَبْکُونَ؟ فَوَ اللّهِ ما ظَلَمْتُ لَهُ أَجَلاً وَ لا أَکَلْتُ لَهُ رِزْقاً بَلْ دَعاهُ رَبُّهُ: «بر چه کسى فریاد مى کشید؟ و براى چه کسى اشک مى ریزید؟ به خدا سوگند وقت او به پایان رسیده بود، و تمام روزى خود را دریافت داشته بود، پروردگارش از او دعوت کرد و او دعوت حق را اجابت نمود». فَلْیَبْکِ الْباکِى عَلى نَفْسِهِ، فَاِنَّ لِى فِیْکُمْ عَوْدات وَ عَوْدات حَتّى لاأَبْقى مِنْکُمْ أَحَداً: «اگر مى خواهید گریه کنید، بر خویشتن بگریید!، من باز هم کراراً به میان شما مى آیم! تا یک نفر از شما را باقى نگذاریم»!. یک بار دیگر این حدیث تکان دهنده را مطالعه کنید که حقایق بسیارى در آن نهفته است.

(1) 1- تفسیر نمونه، جلد17، صفحه 157.

منبع:http://persian.makarem.ir/

سه شنبه 27/10/1390 - 9:58
داستان و حکایت
معرفى کمیل بن زیاد

سؤال: کمیل بن زیاد که بود؟
جواب: کُمَیل بن زیاد بن نُهَیک نَخَعى کوفى از یاران امام على(1) و امام حسن (علیهما السلام)(2) است . او را از افراد مورد اطمینان امام على (علیه السلام)(3) برشمرده و در توصیف او گفته اند : شجاع ، دلیر ، زاهد و عابد بود (4).
او از پیش گامان شورش کوفیان علیه عثمان بود(5) و به همین خاطر عثمان ، او را با عدّه اى دیگر به شام ، تبعید کرد (6). در جنگ صِفّین ، شرکت جست(7) و از طرف امام على (علیه السلام)فرماندار «هیت» شد که به خاطر عملکرد ضعیفش ، مورد عتاب حضرت قرار گرفت (8).
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغة مى نویسد: کمیل بن زیاد ، کارگزار على (علیه السلام)در هِیتْ(9) بود . او کارگزار ناتوانى بود . گروه هاى اعزامى معاویه از [نزدیک] او مى گذشتند و اطراف عراق را غارت مى کردند و او نمى توانست آنان را بازگردانَد و براى جبران این ناتوانى به اطراف منطقه تحت نفوذ معاویه ، مانند قَرقیسیا(10) و دیگر دهکده هاى کنار فرات ، یورش مى بُرد و آن جا را غارت مى کرد .
على (علیه السلام) این کار او را نپسندید و فرمود : «ناتوانىِ آشکارى است که کارگزار ، مسئولیت خود را وا نهد و به آنچه وظیفه اش نیست ، بپردازد» (11).
آن حضرت در نامه اش به کمیل بن زیاد نَخَعى که کارگزارش در هیت بود بر او خُرده گیرى کرد که چرا سپاهیان دشمن را که از حوزه مأموریت او گذشته اند ، نرانده و در عوض به غارت جاى دیگر رفته است(12).
کمیل ، سخنان زیبایى از امام على (علیه السلام) نقل کرده است(13) که از آن جمله ، دعاى مشهور کمیل است (14). کمیل ـ که او را جزو هشت عابد مشهور کوفه دانسته اند(15) ـ در سال 82 هجرى(16) به دست حَجّاج به شهادت رسید (17).
در جریان قیام امام حسین (علیه السلام) و قیام توّابین و قیام مختار ، یادى از او نشده است (18).

منابع
1. رجال الطوسی : ص 80 الرقم 792 ، رجال البرقی : ص 6 ; تهذیب الکمال : ج 24 ص 219 الرقم 4996 .
2. رجال الطوسی : ص 95 الرقم 946 .
3. کشف المحجّة : ص 236 ; تهذیب الکمال : ج 24 ص 219 الرقم 4996 ، الإصابة : ج 5 ص 486 الرقم 7516 .
4. البدایة والنهایة : ج 9 ص 46 .
5. أنساب الأشراف : ج 6 ص 139 ، تاریخ الطبری : ج 4 ص 326 .
6. تاریخ الطبری : ج 4 ص 323 و ص 326 .
7. الطبقات الکبرى : ج 6 ص 179 ، الإصابة : ج 5 ص 486 الرقم 7516 ، تاریخ دمشق : ج 50 ص 249 .
8. نهج البلاغة : الکتاب 61 ; أنساب الأشراف : ج 3 ص 231 .
9. هِیتْ : از مناطق ساحلى فرات و در کنار بغداد و بالاتر از انبار است (معجم البلدان : ج 5 ص 421) .
10. قرقیسا : منطقه اى در عراق ، کنار رود خابور و نزدیک به صفّین و رَقّه است . در آن جا خابور به فرات مى ریزد (ر . ک : معجم البلدان : ج 4 ص 328) .
11. شرح نهج البلاغة : ج 17 ص 149 .
12. نهج البلاغة : الکتاب 61 وراجع أنساب الأشراف : ج 3 ص 231 .
13. نهج البلاغة : الحکمة 147 ، تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 205 ; تهذیب الکمال : ج 24 ص 220 الرقم 4996 ، تاریخ دمشق : ج 50 ص 251 ح 5829 .
14. مصباح المتهجّد : ص 844 ح 910 .
15. تهذیب الکمال : ج 24 ص 219 الرقم 4996 ، تاریخ دمشق : ج 50 ص 250 .
16. الطبقات لخلیفة بن خیّاط : ص249 الرقم1058، تاریخ دمشق: ج50 ص257 ، تاریخ الطبری : ج 6 ص 365 وفیه «سنة 83 هـ » .
17. الإرشاد : ج 1 ص 327 ; تهذیب الکمال : ج 24 ص 219 الرقم 4996 ، الطبقات الکبرى : ج 6 ص 179 ، الطبقات لخلیفة بن خیّاط : ص 249 الرقم 1058 ، الإصابة : ج 5 ص 486 الرقم 7516 ، البدایة والنهایة : ج 9 ص 46 .
18. محمد محمدى رى شهرى، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 13، ص 503.

 منبع:http://persian.makarem.ir

 

 

سه شنبه 27/10/1390 - 9:57
داستان و حکایت
ناگهان به خودم نهیب زدم
رهبر عزیز در مورد رابطه‌ی خودش با كسب معلومات و مطالعه كتاب در شرایط سخت كاری و غافل نبودن از آن می‌فرماید:
«هر كسی كه در یك بخش یا گوشه‌یی، مشغول تبلیغ و كار است، رابطه خودش را با كسب معلومات قطع نكند. نگوییم كار داریم و نمی‌رسیم. من خودم، اوایل انقلاب كه شد، حدود دو سال رابطه‌ام با كتاب قطع شد. با آن همه اشتغال كه ما داشتیم، مگر فرجام داشت؟
من، شب ساعت 11 و یا بیشتر، به خانه می‌رفتم و كار، ساعت 5 یا 6 صبح آغاز شده بود. تازه، عده‌ای ملاقاتی در خانه هم داشتم.
خانه‌ی ما هم دم دست بود. می‌رفتم و می‌دویدم و می‌دیدم عده‌ای از ارگان‌های مملكتی، از نهادهای انقلابی، از بخش‌های مختلف، از علمای شهرستان‌ها و... در اتاق نشسته‌اند و كار دارند. اصلاً مجال نبود. مدت‌های مدید می‌گذشت كه من فرزندان خودم را نمی‌دیدم؛ با این كه در خانه‌ی خودمان بودیم! وقتی موقع شب می‌رفتم، خواب بودند و صبح هم وقتی بیرون می‌آمدم خواب بودند.
روزهای متمادی می‌شد كه من بچه‌ها را نمی‌دیدم. این، وضع زندگی ما بود. ناگهان به خودم نهیب زدم و الآن سه، چهار سال است كه شروع به مطالعه كرده‌ام... شروع مجدد من به مطالعه، بعد از اشتغال به ریاست جمهوری است.
الآن من مطالعه هم می‌كنم و به كارم هم می‌رسم و می‌بینم منافات با هم ندارند.
مطالعه علمی ـ تاریخی هم دارم، مطالعه تفننی هم می‌كنم.»[1]

[1] . حوزه و روحانیت در آئینه رهنمودهای مقام معظم رهبری، ج2، ص13 و 12.
حكایت نامه‌ی سلاله‌ی زهرا (س)/ حسن صدری مازندرانی
منبع:http://andisheqom.com/

 

سه شنبه 27/10/1390 - 9:56
داستان و حکایت
دختر خیلی خوب است!
در زمستان سال 63 خداوند فرزند دختری به این جانب عطا فرمود. چند روز بعد از تولد، مادرش او را به بیت معظم له آورد. بعد از انجام كارهای معمول، از محضر امام خارج شدم و نوزاد را برای تشرف به خدمت حضرتشان آوردم. از پله های حیاط بالا می آمدم كه توجه حضرت امام به حقیر جلب شد. با تبسم و نشاط كم سابقه اذن دخول دادند. قبل از آنكه سخنی بگویم، فرمودند:
بچه خودتان است؟.
عرض كردم، بله! بلافاصله دو دستشان را به علامت تحویل كودك جلو آوردند و همزمان پرسیدند:
دختر است یا پسر؟
عرض كردم :
- دختر است.
او را در آغوش گرفتند و صورت به صورت او گذاشتند و پیشانی او را بوسیدند و در این حال فرمودند:
دختر خیلی خوب است. دختر خیلی خوب است. دختر خیلی خوب است!.
و در گوشش دعا خواندند. سپس از اسم او سئوال فرمودند.
به عرض رساندم:
آقا اسم برایش انتخاب نكرده ایم، گذاشته ایم حضرت عالی انتخاب بفرمایید.
و حضرت امام بدون تامل، فرمودند:
فاطمه خیلی خوب است. فاطمه خیلی خوب است. فاطمه خیلی خوب است.
محمد حسن رحیمیان - در سایه آفتاب، ص 126
منبع:http://andisheqom.com/

 

سه شنبه 27/10/1390 - 9:56
اخلاق
هرگز از بالای سر عبور نمی كردند
نكته جالب توجه این كه هیچ گاه دیده نشد كه حضرت امام از بالای سر حضرت امیر - علیه السلام - بگذرند، چه رسد كه توقف كنند.
رعایت همیشگی این روش، ضمن اینكه نمودار كمال ایمان و احترام آن حضرت به حریم مقام ولایت بود، اهل نظر و معنی را متوجه نكته ای ظریف می كرد؛ چرا كه طبق یكی از احتمالات و نقلهای چهارگانه، بالای سر حضرت امیرالمومنین - علیه السلام -، محل دفن سر بریده امام حسین - علیه السلام - است. همین احتمال كافی است كه عارفان پاكباخته حقیقت، پای خود را روی چنین مكانی كه محتمل است مدفن سر مطهر سید الشهدا (علیه السلام) باشد، نگذارند.
حضرت امام در مراجعت از حرم مطهر، معمولا به طرف مرقد مرحوم علامه حلی و مرحوم شیخ محمد حسین كمپانی كه در قسمت شمالی ایوان طلا و مجاور گلدسته شمالی قرار داشتند، می رفتند و به قرائت فاتحه می ایستادند و سپس به طرف زاویه جنوبی ایوان بر می گشتند.
لازم ذكر است كه مقدر بود، در نهایت، فرزند برومند حضرت امام، مرحوم آیت الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی در كنار مرقد مرحوم كمپانی كه از نزدیكترین نقاط به مرقد مطهر مولی الموحدین است، به خاك سپرده شود!
محمد حسن رحیمیان - در سایه آفتاب، ص 38
منبع:http://andisheqom.com/
سه شنبه 27/10/1390 - 9:55
سياست
با مذاكره آمریكا مخالفم
مقام معظم رهبری در بیانی دیگر در رابطه مذاكره با امریكا می‌فرماید:
«چه ساده لوحی است كه كسانی بگویند برویم پشت میز مذاكره با یك دستگاه متكبّر و بی‌اعتقاد به اصول انسانی و حقوق بین الملل بنشینیم. امریكایی‌ها، به اصول و حقوق بین الملل، اعتقادی ندارند.
دولت امریكا، همان دولتی است كه افسر جنایتكارش دستور تیر داد، موشك شلیك كردند، هواپیمای مسافربریِ چند صد نفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و كوچك و بزرگ را نابود كردند و دولت امریكا این افسر را محاكمه نكرد و شنیدم كه رئیس جمهور فعلی آمریكا «جرج بوش»، به آن افسر مدال لیاقت داده است! اینها، این طور هستند. شما چه می‌گویید؟ مگر اینها به حقوق بین الملل معتقدند؟ مگر اینها به حقوق انسان‌ها معتقدند؟ نخیر.
من با مذاكره امریكا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی، بدون اجازه من امكان ندارد چنین كاری را بكند و خودشان هم قاعدتاً با چنین كاری موافق نیستند.»[1]
مقام معظم رهبری در بیان دیگر درباره مذاكره با امریكا می‌فرماید:
«من معتقدم، آن كسانی كه فكر می‌كنند ما باید با رأس استكبار یعنی امریكا مذاكره كنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نكته را عرض كرده‌ام كه استكبار، بیش از این كه نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می‌خورد. اصلاً استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.»[2]

[1] . حدیث ولایت، ج4، ص171 ـ 172.
[2] . پیشین.
حكایت نامه‌ی سلاله‌ی زهرا (س)/ حسن صدری مازندرانی
منبع:http://andisheqom.com

 

 

سه شنبه 27/10/1390 - 9:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته