• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3869روز قبل
شخصیت ها و بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم الرزقنی حبک و حب ما تحبه و حب من یحبک و عمل الذی یبلغنی الی حبک وجعل حبک احب الاشیاء الیّ



اللهم اجعل فی قلبی نورا و فی سمعی نورا و فی بصری نورا و فی لسانی نورا و فی یدیَّ نورا و فی رِجلَیَّ نورا و فی جمیع جوارحی نورا یا نور الانوار.



این دعاها را آیت الله سید علی قاضی برای قنوت به شاگردانشان تعلیم می دادند.


(مطلع انوار، جلد2، صفحه 113)
چهارشنبه 16/5/1392 - 2:13
شخصیت ها و بزرگان

آیت الله سید علی قاضی از شخصیتهای کم نظیر جهان تشیع و از اوتاد یگانه جهان اسلام است، وی استاد کثیری از عرفا و علمای روزگار ما از جمله علامه طباطبایی و آیت الله بهجت بوده است. در مـیـان تـعلیمات مرحوم آیت الله العظمى قاضى به مواردی برمى خوریم که گـویـاى احـاطـه بـسـیـار ایشان بر آیات و روایات و نیز تعبد آن حکیم فرزانه و تمسک شـدیـد آن عارف یگانه به ریسمان محکم قرآن و عترت مى باشد. استاد سید حسن قاضى طباطبایى ، فرزند مرحوم قاضى ، در یادداشتهاى خود به نمونه هایى اشاره فرموده اند که جا دارد با بیان آنها این اوراق را متبرک و نورانى سازیم :


۱٫ آن مرحوم براى تقویت حافظه خواندن آیت الکرسى و معوذتین (دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش مى فرمودند.


۲٫ مرحوم قاضى براى طلب وسعت رزق این آیات را قرائت مى نمودند: اسـتـغـفـروا ربـکـم انـه کـان غـفـارا – یـرسـل السـمـاء عـلیـکـم مـدرارا – و یـمـددکـم بـامـوال و بـنـیـن و یـجـعـل لکـم جـنـات و یـجـعـل لکـم انـهـارا(نـوح : ۱۲ – ۱۰) و از پـروردگـارتـان طـلب بـخـشش کنید که او بسیار آمرزنده است تا از آسمان ، فراوان بر شـمـا فـرو فـرسـتـد و شما را با دارایى و فرزندان نیرو بخشد و براى شما نهرهایى قرار دهد.


۳٫ به همه سفارش مى کردند این ذکر را قرائت کنند: اسـتـغـفـر الله الذى لا اله الا هـو مـن جـمیع ظلمى و جرمى و اسرافى على نفسى و اتوب الیه از خداوندى که هیچ معبودى جز او نیست ، به خاطر تمامى ظلمها و گناهانم و ستمى که بر خود روا داشته ام طلب بخشش ‍ مى کنم و به سوى او باز مى گردم .


۴٫ آن مـرحـوم در هـنـگـام اضطراب و ناراحتى هاى روحى ، خواندن این کلمات را سفارش مى کردند: لا اله الا الله وحـده لا شـریـک له و له الحـمـد و له المـلک و هـو عـلى کـل شى ء قدیر. اعوذ بالله من همزات الشیاطین و اعوذ بک ربى من ان یحضرون ، ان الله هـو السـمـیع العلیم ،؛ هیچ معبودى جز خداوند یکتاى بى شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کارى تواناست . از وسوسه هاى شیاطین به خدا پناه مى بـرم و بـه تـو پـنـاه مـى بـرم – اى پـروردگـارم – از ایـنکه نزد من حاضر شوند، همانا خداوند شنوا و داناست .


۵٫ بـراى حـفـظ امـنـیت خانه دستور مى دادند که این دعا بر روى کاغذى نوشته و بر درب منزل آویخته شود: یـا حـافـظـا لا یـنـسـى ؛ یـانعمة لا تحصى ؛ انت قلت و قولک الحق : انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (حجر:۹) اى نگهبانى که فراموش نمى کنى و اى نعمتى کـه هـرگز به شماره در نمى آیى ، تو فرمودى ، و سخن تو حق است ، همانا قرآن را ما نازل کردیم و خود آن را حفظ خواهیم کرد.


۶٫ در صـورت تـرس از زیـان خـوراکـى یـا نوشیدنى به خواندن این کلمات سفارش مى نمودند: بسم الله الرحمن الرحیم خیر الاسماء اله الارض و السماء الرحمن الرحیم الذى لا یضر مـع اسـمـه سـم و لا داء؛ بـه نـام خـداونـد بـخشنده مهربان ، بهترین نامها، معبود زمین و آسمانها، خداوند رحمان و رحیمى که با نام او هیچ سم و بیمارى اى زیان نمى رساند.


۷٫ آن مـرحـوم سفارش مى فرمودند در صورت روبرو شدن با شخص ‍ ستمگرى که از او مـى تـرسـیـد، دسـتـهـا را باز کنید و این حروف را بر دست راست بشمارید: بسم الله الرحمن الرحیم ؛ ک – ه – ى – ع – ص و بر دست چپ نیز بسم الله الرحمن الرحیم ؛ ح – م – ع – س – ق خـوانـده شـود؛ سـپـس انـگـشـتـان دو دسـت را داخل یکدیگر نمایید.


۸٫ براى ایمنى از نیش زدن حیوانات موذى ، این دعا را سفارش مى فرمودند: اعوذ بکلمات الله التـامـات التـى لا یـجـاوزهـن بر و لا فاجر من شر ما ذراء و من شر ما براء و من شر کـل دابـة ؛ هـو آخـذ بـنـاصـیـتـها، ان ربى على صراط مستقیم ، به کلمات تامه خداوند، کـلمـاتـى کـه هـیـچ نـیـکـوکـار و بدکارى از آن تجاوز نمى کند پناه مى برم از شر آنچه آفریده است ، او بر همه آنان تسلط دارد، همانا پروردگارم بر صراط مستقیم است .


۹٫ زمـانـى کـه در نـجـف اشـرف بیمارى مالاریا شیوع پیدا کرد، مرحوم قاضى به افراد مبتلا توصیه مى نمودند آیاتى از قرآن را که در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام است ، تـلاوت نـمـایـنـد؛ مـانـنـد این آیه : قلنا یا نار کونى بردا و سلاما على ابراهیم و اردادوا بـه کـیـدا فـجـعـلنـاهم الاخسرین (انبیاء ۶۹ ۷۰-) گفتیم : اى آتش ! بر ابراهیم سرد و سلامت شو! و آنان خواستند با او مکر کنند، پس آنان را خوار کردیم .


۱۰٫ مـرحـوم آیـت الله شـیـخ عـلى قـسـام ، یـکـى از شـاگـردان ایـشـان چـنـیـن نقل فرمودند: مـن از جـهـت فـرامـوشـکـارى و کـمـى حـافـظـه ، بـراى آقا سید على قاضى شکایت کردم و مـخـصوصا متذکر شدم از اینکه چیزى را در جایى مى گذارم ، بعد به ذهنم مراجعه کرده و چـیـزى بـه یاد نمى آورم . مرحوم قاضى فرمودند: زمانى که چیزى را در جایى قرار مـى دهـى ، بـخـوان : بـسـم الله الرحـمـن الرحـیـم ، فانک سوف لن تنساه ان شاء الله تعالى. مـرحـوم قـاضـى قـرائت دعـاى زیـر را بـه مـدت چهل شب ، هر شب یک بار تا صد بار براى برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهى مفید مى دانستند: الهى کیف ادعوک و انا انا و کیف اقطع رجائى منک و انت انت ؟ الهى اذا لم اسالک فتعطینى ، فـمـن ذا الذى ادعوه فیعطینى ؟ الهى اذا لم ادعک فتستجیب لى ، فمن ذا الذى ادعوه فیستجیب لى ؟ الهـى اذا لم اتـضـرع الیک فترحمنى ؟ فمن ذا الذى اتضرع الیه فیرحمنى ؟ الهى فـکـمـا فـلقـت البـحـر لمـوسـى عـلیـه السـلام و نـجـیـتـه اسـالک ان تـصلى على محمد و آل مـحـمـد و ان تـنـجـیـنـى مـمـا انـا فـیـه و تـفـرج عـنـى فـرجـا عـاجـلا غـیـر اجل بفضلک و رحمتک یا ارحم الراحمین .


۱۱٫ مـرحـوم سـیـد هـاشـم حـداد از اسـتـاد خـویـش ، مـرحـوم قـاضـى نقل فرموده اند که قرائت کهیعص (مریم : ۱) و حمعسق (شورى : ۱) و آیه وعنت الوجوه للحى القیوم و قد خاب من حمل ظلما (طه ۱۱۱) براى دفع شر دشمن مفید است . آنـچـه ذکـر شـد، بـرخـى از دعاهایى است که آن مرحوم به شاگردان خویش ‍ مى آموختند و دعـاهـاى ویـژه اى نـیـز وجـود داشـت کـه ایـشـان جـز بـراى افـراد خـاصـى نقل نمى کردند.

منبع": azha.ir

چهارشنبه 16/5/1392 - 2:12
شخصیت ها و بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم

[تصویر: 0045.jpg]


آیت الله العظمی سید علی قاضی طباطبایی در دهه اول و دوم ماه رمضان، مجلس تعلیم و انس در شب ها داشتند که حدود چهار ساعت از شب گذشته، شاگردان به محضر ایشان می رفته و مجلس دو ساعت طول می کشید. ولی در دهه سوم مجلس تعطیل و مرحوم قاضی تا آخر ماه رمضان دیده نمی شدند. هرچه شاگردان به دنبال ایشان می گشتند در نجف ، مسجد کوفه ، مسجد سهله و یا در کربلا، ابداً اثری از ایشان نبود و این رویّه مرحوم قاضی تا زمان رحلت ادامه داشت.
معمولاً ایشان در حال عادی ده ـ بیست روزی در دسترس بودند و رفقا می آمدند و می رفتند و مذاکراتی داشتند و صحبت هایی می شد و آن وقت دفعتاً ایشان نیست می شدند و یک چند روزی اصلاً نبودندو پیدا نمی شدند ، نه در خانه ، نه در مدرسه ، نه در مسجد ، نه در کوفه و نه در سهله ، ابداً از ایشان خبری نبود حتی عیالاتشان هم نمی دانستند کجا می رفتند، چه می کردند ، هیچ کس خبر نداشت.

منبع : اسوه عارفان، ص 71
چهارشنبه 16/5/1392 - 2:11
شخصیت ها و بزرگان
نماز

شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [ نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است ].

مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند. »

مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند. »بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.

اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

دعا در قنوت نماز

آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: « اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی. »

قرآن

آیت الله نجابت می فرمودند: آیت الله میرزا علی قاضی به مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی (از شاگردان برجسته آقای قاضی) فرموده بودند که: « هیچ گاه از قرآن جدا مشو و ایشان تا آخر عمر بر این سفارش آقای قاضی وفادار و پایبند بود. هر وقت از کارهای ضروری و روزمره فارغ می شد، قرآن می خواند و با قرآن بود. »

آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان! »

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله  طباطبایی می فرمودند: « دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً. آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی...»

و نیز:« بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد. »

نماز شب

« اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب. »

علامه طباطبایی می فرمودند: « چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »

حاج سید هاشم حداد می فرمودند: « مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید. »

توسل به ائمه أطهار(ع)

آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: « .... و تمام طرق .... توسل به ائمه أطهار(ع) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا. »

توسل به حضرت سیدالشهدا(ع)

محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد.سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

دعا برای فرج امام زمان(ع)

از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

دل هیچ کس را نرنجانید!

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!
تا توانی دلی بدست آور *** دل شکستن هنر نمی باشد

رفع ناراحتی های روحی

آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: « لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست. »

حق الناس

آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: « هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی. خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: « هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

آقای قاضی فرمودند : هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»

اوراد و اذکار معمول

بر شما باد به التزام به وردهای معمول که در دسترس هر یک از شماست؛ و سجده معهوده از 500 مرتبه تا هزار بار.

رفتن به مساجد

زیارت مشهد اعظم ـ برای کسی که مجاور آنجاست ـ در هر روز، و رفتن به مساجد معظمه در حد امکان و همین طور سایر مساجد، همانا مؤمن در مسجد مانند ماهی در آب است!

زیارت برادران مومن

زیاد به زیارت و دیدار برادران نیک سیرت بروید، چرا که آنها برادران شما در پیمودن راه و رفیق در مشکلات هستند.

رفع گرفتاری

علامه لاهیجانی انصاری روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟ در جواب فرمودند: « پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:

« اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء : بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد. »

حدیث عنوان بصری

آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب روح مجرد می فرمایند: « آقای قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد، روایت عنوان بصری را دستور می دادند به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک إلی الله، تا آن را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود. و علاوه بر این می فرموده اند باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی، دو بار آن را مطالعه نمایند. »

دعای کمیل و زیارت جامعه

آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « ایشان خصوصاً سفارش می کردند که دعای کمیل را در شب های جمعه بخوانید و خواندن زیارت جامعه ( در اواخر مفاتیح الجنان مذکور است ) را در روزهای جمعه تأکید داشتند. »

حضور قلب

حجت الاسلام آقای دکتر مرتضی تهرانی می فرمایند: « آیت الله قاضی در پاسخ شخصی که از ایشان تقاضای سفارش کرد، فرمودند:

قلم و کاغذ از جیبت درآور و بنویس:
سررشته دولت ای برادر به کف آر   ***   وین عمر گرانمایه به خسران مسپار
یعنی همه جا با همه کس در همه جا *** می دار نهفته چشم دل جانب یار »

توصیه به توبه و استغفار

برادران عزیزم! ـ خداوند متعال شما را برای طاعتش موفق نماید ـ هشیار باشید که به ماههای حرام وارد شده ایم، پس چه بزرگ است و تمام نعمتهای باری تعالی بر ما؛ پس قبل از هر چیز بر ما واجب و لازم است که توبه نمائیم با شرائط لازم و نمازهای ویژه، سپس از گناهان کبیره و صغیره به قدر توان دوری نماییم.
پس شب جمعه ـ یا روز شنبه ـ نماز توبه بخوانید ـ شب جمعه یا روز آن ـ سپس روز یکشنبه از روز دوم ماه اعاده کنید آن را. سپس ملازم باشید به مراقبه صغری و کبری و محاسبه و معاقبه نفس به آنچه که شایسته و لازم است. [ منظور از مراقبه صغری، محاسبه نفس است از جهت صدور گناه و خطا حتی ترک مستحبات و ارتکاب مکروهات و مراقبه کبری، دوام ذکر و توجه و عدم غفلت در حد امکان ]. پس همانا در آن یادآوری برای کسی است که اراده دارد متذکر شود یا از خدا بترسد. سپس به دلهایتان توجه نمائید و مرضهایی که در اثر گناه است مداوا کنید و به وسیله استغفار، عیبهای بزرگ تان را کوچک و کم نمائید.

« مرحوم قاضی به همه سفارش می کردند این ذکر را قرائت کنند: استغفر الله الذی لا اله الا هو من جمیع ظلمی و جوری و إسرافی علی نفسی و أتوب إلیه: از خداوند که معبودی جز او نیست به خاطر تمامی ظلم ها و گناهانم و ستمی که بر خود روا داشته ام طلب بخشش می کنم و به سوی او باز می گردم. »

برآورده شدن حاجت

« مرحوم قاضی قرائت دعای زیر( دعای سریع الاجابه، مفاتیح الجنان ) را به مدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید می دانستند: إلهی کیف أدعوک و أنا أنا و کیف أقطع رجایی منک و أنت أنت؟ إلهی أذا لم أسئلک فتعطین فمن ذاالذی أدعوه فیعطینی؟ ألهی إذا لم أدعک فستجیب لی، فمن ذاالذی أدعوه فیستجیب لی؟ إلهی إذا لم أتضرع إلیک فترحمنی فمن ذا الذی أتضرع إلیه فیرحمنی؟ إلهی فکما فلقت البحر لموسی و نجیته أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد و إن تنجینی مما أنا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر أجل بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین. »

عرضه خود به امیرالمؤمنین

حاج سید عبدالکریم کشمیری(ره) می فرماید: « روزی با آقا سید مهدی قاضی، فرزند استادم آقا میرزا علی قاضی (ره) در مسجد هندی نشسته بودیم. ایشان گفت: شما که در برخی امور ماهر و متبحر هستید بگویید پدرم به من چه وصیتی کرده است؟ من بلافاصله به پشت بام مسجد رفتم و تأملی کرده، ذکری بر زبان راندم. به دلم الهام شد آقای قاضی به وی دو نصیحت کرده است: اول این که هر روز خودت را بر امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه کن و دیگر این که اگر فقر و فاقه به تو فشار آورد به قصد کمک مالی، به منازل و بیوت مراجع نرو. »

دعای "یا من احتجب..."

« آقای سید هاشم حداد در موقع خوابیدن دعای « اللهم یا من إحتجب بشعاع نوره...» را قرائت می کردند و چه بسا می شد که در قنوت نماز می خواندند. و چون از بعضی از شاگردان دیگر مرحوم قاضی شنیده شده است، معلوم می شود اصلش از مرحوم قاضی بوده است.

این دعا با مختصر اختلافی در لفظ، در «مهج الدعوات» ص 108 مرحوم سید بن طاووس موجود است که آن را از محمد ابن حنیفه از رسول خدا (ص) روایت نموده است و برای آن آثار و خواص عجیبی را نقل کرده است. »

تقویت حافظه

آن مرحوم برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین ( دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش می فرمودند.

مدد از روح بزرگان

« آقای قاضی(ره) به همه توصیه می کردند که: اگر قبری از امام زادگان یا علما و بزرگان در اطرافتان یا شهرتان است حتماً بروید. »

عمل به دانسته ها

برو آنچه از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی، بدان که تو عارف خواهی بود.

کلید سعادت دنیا و آخرت

سید علی آقا قاضی در یکی دیگر از نامه هایش چنین می نگارد: « بسم الله الرحمن الرحیم، بعد حمدالله جل شأنه و الصلاة والسلام علی رسوله و آله؛ حضرت آقا! تمام این خرابی ها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است؛ و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إن شاء الله نمی رسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا؛ پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاء الله تعالی باشید و این است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنیا و آخرت؛ پس فکر و ملاحظه نمائید چه چیز شما را از او مانع و مشغول می کند، اگر عاقلی!

و به جهت تسهیل این معنی چند چیز دیگر به سر کار بنویسد بلکه از آنها استعانتی بجوئی:
اول ـ بعد از تصحیح تقلید یا اجتهاد مواظبت تامه به فرائض خمسه و سائر فرائض در احسن اوقات؛
و سعی کردن که روز به روز خشوع و خضوع بیشتر گردد؛
و تسبیح صدیقه طاهره ـ صلوات الله علیها ـ بعد از هر نماز؛
و خواندن آیه الکرسی ـ کذلک ـ ؛
و سجده شکر و خواندن سوره « یس » بعد از نماز صبح؛
و « واقعه» در شبها؛
و مواظبت بر نوافل لیلیه؛
و قرائت مسبّحات در هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در شفع و وتر و استغفار هفتاد مرتبه در آن و ایضاً بعد از صلاة عصر؛
و این ذکر را بعد از صلوات صبح و مغرب یا در صباح و عشاء ده دفعه بخوانید: « لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم. »

مدتی به این مداومت نمائید بلکه حالی رخ دهد که طالب استقامت شوید إن شاء الله تعالی.

 http://www.aviny.com/bozorgan/ghazi/tosieha/tosieha.aspx

چهارشنبه 16/5/1392 - 2:10
شخصیت ها و بزرگان

صبح جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۱ جلسه ای با حاج سید احمد قاضی فرزند آیت الله سید محمد تقی قاضی فرزند عارف جلیل القدر حضرت آیت الله سید علی قاضی استاد عرفان علامه طباطبایی و آیت الله العظمی بهجت در دفترم در لندن داشتم .
وی به این فقیر سراپا تقصیر گفت: در حدود سی وپنج سال پیش که دختر آیت الله سید علی قاضی فوت کرد برای دفن وی همراه پدر به قبرستان وادی السلام در نجف اشرف رفتیم، موقعی که قبرکن می خواست بدن متوفا را در قبر کنار حضرت آیت الله قاضی قرار دهد، گفت: اینجا بدن تازه ای هست که حدودا چند روز پیش باید فوت کرده باشد، پدرم در جواب گفت: کسی از ما جدیدا مرحوم نشده است و علاوه بر این کسی جدیدا در اینجا دفن نشده است. در این موقع بود که بر ما مکشوف شد که بدن ملکوتی ایشان پس از حدود چهل سال هنوز تازه است و متلاشی نشده است. وی گفت که: شخصا این گفت وگو بین قبر کن و مرحوم والدش را شنیده است و بدون واسطه و اغراق برای این فقیر نقل می کند.
حاج سید احمد قاضی در عراق و لندن در بین مومنین شیعه مشهور به تدین است .
لازم به ذکر است که سالم ماندن جسم مومن پس از رحلت بر اساس احادیث و تجربیات بر اثر دائم الوضو بودن و اقامه نماز شب حاصل میشود .

دکتر سید سلمان صفوی

منبع : وبسایت آكادمی مطالعات ایرانی لندن
چهارشنبه 16/5/1392 - 2:10
شخصیت ها و بزرگان
كنگره‌ی بزرگداشت مرحوم آیت‌الله قاضی، فقیه و عارف برجسته‌ی معاصر، چند روز پیش در شهر تبریز برگزار و در آن، متن سخنان رهبر انقلاب در دیدار با اعضای ستاد این كنگره قرائت شد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنان اشاره كرده بودند كه مرحوم آقای قاضی نه فقط برای علما و خواص بلكه می‌تواند الگوی عموم مردم باشد. با حجت‌الاسلام دكتر محمدجواد رودگر، رئیس پژوهشكده‌ی دین‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفت‌وگو نشستیم تا زوایا و مختصات عرفانی مرحوم آیت‌الله قاضی را بهتر بشناسیم:

* نكته‌ی قابل توجه سخنان رهبر انقلاب در جمع اعضای ستاد كنگره‌ی بزرگداشت مرحوم آیت‌الله سید علی آقای قاضی، الگوبودن آن عالم ربانی علاوه بر خواص، برای عموم مردم و جامعه است. به نظر شما با توجه به مقام رفیع و ویژه‌ی مرحوم آقای قاضی در بین علما و عرفای شیعه، جنبه‌های الگوگیری از ایشان كدام است؟
الگو  -همان‌طور كه از نامش پیدا است-  وقتی الگو است كه به صورت تمام‌عیار و همه‌جانبه قابلیت پیروی و پیاده‌سازی در متن زندگی افراد و جامعه داشته باشد. یعنی مردم بتوانند آن را در همه‌ی ابعاد و ساحت‌ها سرمشق زندگی خود قرار دهند؛ چه در ساحت‌های عقلانی و مباحث مربوط به جهان‌بینی و منطق فكری و فلسفه‌ی حیات و چه در اخلاق و سلوك و معنویت و تربیت روحی و باطنی، و چه در مقوله‌ی اجتماعیات و تبعیت از احكام الهی و باید و نبایدهای دینی.

مرحوم آیت‌‌الله قاضی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه از آن‌جا كه یك شخصیت تربیت‌یافته در مكتب اهل‌بیت علیهم‌السلام و تجلی‌گاه آموزه‌های وحیانی به شمار می‌رفت، از شخصیت جامعی برخوردار بود كه هم برای خواص جامعه و هم برای توده‌ها و مجموعه‌ی آحاد مردم الگو بود.

* چه ویژگی‌هایی در این شخصیت جامع وجود داشت كه حتی امروزه هم می‌توان از آن الگو گرفت؟
یكی از ویژگی‌های‌ بارز ایشان كه در اثر مجاهدت و ریاضت‌های علمی بود، یافتن این توفیق بود كه توانست یك اسلام‌شناس و عالِم دین و فقیه متأله و متبحری بشود و به «تفقه در دین» جامه‌ی عمل پوشاند؛ یعنی همان تفقه‌ مورد اشاره‌ی آیه‌ی ۱۲۲ سوره‌ی توبه۱ كه عبارت است از تفقه در دین به معنی فهم عمیق، دقیق، همه‌جانبه و فراگیر در مجموعه‌ی دین، هم در اصول و مبانی و اعتقادیات و هم در اخلاقیات و معنویات و هم در شرعیات و احكام دینی.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/21424/g6.jpg
حضرت آیت‌‌الله سید علی قاضی طباطبایی
یك شخصیت این‌چنینی در حد بسیار اعلا توانست از یك موقعیت ممتاز علمی برخوردار باشد و مدرّس خوبی در حوزه‌های مختلف دینی اعم از فقهی و اصولی و همین‌طور فلسفه و حكمت و كلام و عرفان و اخلاق و تربیت و سلوك باشد. چنین شخصیتی یقیناً می‌تواند یك الگوی مناسب برای كسانی باشد كه می‌خواهند در مسیر مستقیم سلوك علمی و عملی قرار بگیرند. مرحوم علامه‌ی طباطبایی گفته بودند كه هرچه دارم، از میرزاعلی آقای قاضی است. این «هرچه دارم» فقط در حوزه‌ی معنویت و آن كرامات وجودی به معنی سلوك عرفانی نیست، در حوزه‌های علمی هم هست. حتی بعضی بزرگان گفته‌اند كه مرحوم علامه‌ی طباطبایی این «روش تفسیر قرآن به قرآن» را نیز با الهام از روش تفسیری مرحوم قاضی توانست تحقق ببخشد.

* راجع به مباحث علمی كه اشاره كردید، شنیده شده شرط حضور شاگردان در مباحث اخلاقی و عرفانی ایشان، اجتهاد بوده است.
بله، شرط بوده كه یا مجتهد باشند یا قریب‌الاجتهاد. ایشان معتقد بودند اگر كسی در وادی سیر و سلوك می‌آید، باید به دستورهای دینی و اخلاقی و مواعظ إشراف داشته باشد و عمل كند تا بتواند در یك جای ویژه‌ای قرار بگیرد. وقتی فردی «سالك الی الله» می‌شود و این مسیر را طی می‌كند، این مسیر بسیار خطیر و خطرخیز است و مسیر آسانی نیست. این‌جا اگر افراد از معرفت دینی درست و دقیقی برخوردار نباشند و اجتهاد در حوزه‌ی شریعت اسلامی نداشته باشند، چه‌بسا گرفتار لغزش‌های سخت و سنگینی بشوند.

از طرف دیگر مباحث عرفانی، یك معارف ثقیل و سنگین علمی و عملی است. افراد اگر اجتهاد دینی نداشته نباشد، در این راه‌ و در دیدن منازل سلوكی و كشف و شهودی كه برایشان واقع می‌شود و در الهاماتی كه پیش می‌آید، ممكن است دچار تلبسات ابلیسی و توهمات و تخیلات بشوند و گرفتار گردند، چون هر منزلی برای خود یك دنیایی دارد و این افراد اگر واقعاً با شریعت مبین اسلام آشنا نباشند، گرفتار خواهند شد.
مرحوم آقای قاضی یك سر سوزن از انجام واجبات و ترك محرمات، از انجام مستحبات و ترك مكروهات خارج نمی‌شد و از بعضی جریان‌های تصوف انحرافی و عرفان‌نمایان و عارف‌نمایانی مبرا بود كه قائلند انسان از یك جایی نیاز به شریعت ندارد. ایشان بر اساس شریعت عمل می‌كرد؛ چه در حدوث حقایق سلوكی و چه در بقاء حقایق سلوكی.

* مكتب تربیتی و عرفانی مرحوم آقای قاضی چگونه است و مهم‌ترین ویژگی‌های آن چیست؟
مكتب تربیتی مرحوم آقای قاضی در حوزه‌ی سلوك عرفانی و معنوی، مكتب برگرفته از كتاب و سنّت بود. ایشان یكی از نمایندگان مكتب عرفانی تشیّع به حساب می‌آمد و حقیقتاً ترجمان عرفان وحیانی یا قرآنی و اهل‌بیتی بود. عرفان وحیانی، عرفان زندگی است، عرفان زندگی‌ساز است و نه عرفان زندگی‌سوز. عرفان زندگی‌گرا است و نه زندگی‌گریز. عرفانی است كه با فرهنگ و تمدن و سیاست و تدبیر صحیح جامعه بیگانه نیست و از آن طرف عرفانی است كه با ظلم و فساد و نظام‌های سلطه درگیر است. یك عرفان درونگرا نیست كه افراد را فارغ از مسئولیت‌های اجتماعی و تعهداتی تربیت كند كه نسبت به حیات اجتماعی دارند.


* اگر بخواهیم به دنبال مصادیق این بحث باشیم، آیا مصداق‌هایی در حیات ایشان سراغ داریم كه این جلوه از عرفان شیعی را به نمایش گذاشته باشد؟
بله، مراقبه‌های معنوی ایشان در حوزه‌های سلوكی و تربیتی بسیار قابل توجه است. ایشان در عین حالی كه خودشان به لحاظ اقتصادی یك زندگی سخت و دشواری داشتند، اما با فقرا و محرومان و مستضعفان جامعه در ارتباط بودند و از آنها دستگیری می‌كردند. كارگشایی می‌كردند و به حوائج مردم توجه و با مردم تعامل داشتند. این نكته‌ی مهمی بود كه مرحوم قاضی در زندگی خود داشتند. ایشان از استادان بزرگ خودشان الهام گرفته بود و این‌گونه تربیت شده بود؛ مثل مرحوم سید احمد كربلایی، شیخ محمد بهاری همدانی و هم همین‌طور از امثال مرحوم ملاحسین قاضی همدانی تا سید علی شوشتری و دیگران كه همه‌ی از مردان بزرگ مكتب عرفانی شیعی و اهل‌بیتی بودند.

مرحوم قاضی همچنین در متن مسائل اجتماعی و سیاسی بود و آگاهی كامل به زمانه داشت. همچنین ایشان برای خودش ذكرهایی داشت. حتی جایی آوده‌اند كه دهه‌ی سوم ماه مبارك رمضان حال و هوای خاص خود را داشت و یك رازهایی داشت كه كسی به آن‌ رازها پی نبرد. همه‌ی كارها را طوری تنظیم می‌كرد كه نمازهای اول وقت و نماز جماعت برقرار باشد. دائماً با افراد مختلف جامعه در ارتباط بود.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/home/1391/1391081516271730d.jpg
منطق عرفانی شخصیت‌هایی همچون مرحوم قاضی بر اساس آیه‌ی ۳۷ سوره‌ی نور شكل و شاكله یافته است: «رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»  مردان خدا، اولیاء الهی و عالمان ربانی، مردانی هستند كه در عین حالی كه اهل تجارت و سیاست هستند، حوزه می‌روند، دانشگاه می‌روند، خانه می‌روند، خیابان می‌روند، منزل می‌روند، مزرعه می‌روند، كارخانه می‌روند و همه‌جا حضور دارند، ولی در همان حال كسانی هستند كه همواره به یاد خدا هستند. افراد اگر این كارها را در راه خدا و انگیزه‌ی الهی و قیام لِلّه انجام بدهند، همه‌ی همین‌ها مظهر و مصداق ذكر الله است و این نكته‌ای بسیار بنیادین و اساسی است.

* در خصوص دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی كه اشاره كردید، ظاهراً حضرت امام خمینی هم دیدار پر رمز و رازی در نجف با ایشان داشتند. درست است؟
بله، در آن دیدار مرحوم قاضی با ظرافت خاصی به حوادث ایران و جریان استبداد و نظام حاكم بر ایران اشاره كردند و این را كه نظام باید برچیده ‌شود و یك نظام عادلانه جایگزین آن گردد. طرح این موضوع با مرحوم امام به این منزله است كه حضرت آقای قاضی نسبت به جامعه‌‌ی خود و جامعه‌ی ایران آگاهی داشتند.
عده‌ای از دانشجویان را خدمت مرحوم آیت‌الله بهجت بردیم. از ایشان مطالبه شد كه دانشجویان می‌خواهند شما نصیحتی داشته باشید. فرمودند به این‌ها بگویید به آن‌چه كه می‌دانند، عمل كنند، خدا روزیِ فهم و دانستن آن‌چه را كه نمی‌دانند نیز به آنها خواهد داد.

* تاكنون دو ویژگی مربوط به مرحوم آقای قاضی را بیان كردید؛ یكی تلاش والای علمی آن بزرگوار و دیگری منطق عرفانی ایشان كه در متن زندگیشان بوده است. درباره‌ی ویژگی‌های دیگر ایشان چه می‌توان گفت؟
از دیگر ویژگی‌های مرحوم قاضی كه به نظرم باید برای همگان سرمشق و سرلوحه قرار بگیرد، این بود كه بر اساس شریعت عمل می‌كرد. ایشان هیچ چیزی خارج از شریعت نداشت و از بعضی جریان‌های تصوف انحرافی و عرفان‌نمایان و عارف‌نمایانی مبرا بود كه قائلند انسان از یك جایی نیاز به شریعت ندارد و امثال این موارد كه خود قصه‌ی پرغصه‌ای در حوزه‌ی معنویت است. ایشان بر اساس شریعت عمل می‌كرد؛ چه در حدوث حقایق سلوكی و چه در بقاء حقایق سلوكی.
مرحوم آقای قاضی یك سر سوزن از انجام واجبات و ترك محرمات، از انجام مستحبات و ترك مكروهات خارج نمی‌شد. همه‌ی دستورهای عملی ایشان هم بر اساس شریعت بوده است. شریعت نیز سالك را در هیچ جایی رها نمی‌كند و او را تنها نمی‌گذارد. این‌جور نیست كه سالك در یك جایی به شریعت مراجعه كند و نتواند دستور سلوكی خودش را از شریعت دریافت كند. چنین چیزی اصلاً امكان ندارد و این نكته‌ی مهم عرفان و سلوك است كه «شریعت، خط قرمز سلوك صادق از سلوك كاذب است.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/21424/g5.jpg
مزار حضرت آیت الله سید علی قاضی طباطبایی در قبرستان وادی السلام شهر مقدس نجف
ویژگی دیگر مرحوم سیدعلی آقای قاضی، ولایت‌گرایی و امامت‌محوری ایشان بوده است. این هم نكته‌ای بسیار ظریف و حساس است كه اگر كسی می‌خواهد سیر و سلوك كند، باید واقعاً پا جای پای امام خودش و ولی مطلق و حجة‌الله و خلیفة‌الله بگذارد و در آن مسیر باشد. اساساً با واسطه‌ی آنها است كه افراد می‌توانند حجاب‌ها را كنار بزنند و به حقایق وجودی برسند. در این صورت محبت افراد و سلوك و نماز و روزه و مناجات آنها و حتی سیاست و تجارت آنان «ولائی» خواهد بود و ولایت چتر گسترده‌ای است كه همه‌ی اضلاع و اجزای زندگی یك سالك را تحت پوشش قرار می‌دهد. سالك در واقع چشم به امام می‌دوزد و نگاه می‌كند كه ولیّ او چه گفته تا همان را عمل كند.

كسی كه بر اساس خط امامت و ولایت عمل كند، گرفتار انحراف‌ها و خبط‌ها و خطاها و بدعت‌ها نخواهد شد، بلكه مثل سلمان فارسی‌ها و ابوذر غِفاری‌ها و میثم تمّارها و كمیل زیاد نخعی‌ها عمل می‌كند. امثال مرحوم آقای قاضی از همین بزرگان یاد گرفته‌اند كه چگونه در مقام سیر و سلوكشان در خط نبوت و رسالت و در خط امامت و ولایت قرار بگیرند. این جور نیست كه سیر و سلوك جدای از مقوله‌ی امامت باشد. مرحوم علامه‌ی طباطبایی كه خود از شاگردان مرحوم آقای قاضی بود، در كتاب «شیعه در اسلام»  -كه مجموعه‌ی مكاتبات و محاضرات و مراسلات ایشان است با هانری كُربَن فرانسوی-  می‌فرماید كه امامت در شیعه سه شأن دارد؛ عقیدتی، باطنی و سیاسی. یعنی امام علاوه بر ارائه‌ی منطق فكریِ درست به جامعه و اداره‌ی جامعه، به هدایت باطنی نیز اهتمام دارد و عرفان ولایی یعنی همین. مرحوم آقای قاضی این‌چنین بودند.

* ما برای مواجهه و مقابله با عرفان‌های كاذب چگونه می‌توانیم از شخصیت‌هایی همچون مرحوم قاضی بهره ببریم؟
ما با عرفان‌ها و معنویت‌های نوظهور و كاذب دو گونه می‌توانیم برخورد كنیم؛ یكی برخورد سلبی و یكی ایجابی. جنبه‌ی سلبی آن است كه این عرفان‌ها را نقد كنیم. البته اینها «عرفان» نیستند و واژه‌ی عرفان برای آنها به سرقت رفته است. در واقع معنی عرفان به لحاظ ماهوی ترور شده است. خیلی از این جریان‌ها و جنبش‌هایی كه هیچ سنخیتی با عرفان ندارند، متأسفانه موسوم و موصوف به عرفان شده است. به هر حال گاهی كتاب‌ها و روش‌ها و مبانی این‌ها را نقد می‌كنیم كه می‌شود كار سلبی.

یك برخورد دیگر هم ایجابی و اثباتی است. یعنی باید داشته‌های خودمان را در اختیار و در دسترس نسل جوان قرار دهیم. ما از فرهنگ عرفانی بسیار غنی و قوی و معنوی برخورداریم و باید بتوانیم آن را با ادبیاتی نوآمد و به زبانِ زمانه و در قالب‌های هنری و ادبی در اختیار مخاطبان قرار دهیم تا مصداق این نشویم كه «آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌كرد.» ما غنی‌ترین معارف معنوی را داریم كه از هر جهتی می‌تواند فرد را به كمال، به آرامش و به مقام رضایت برساند و او را به شادی‌ها و شادابی‌ها و ابتهاج و انبساط روحی و درونی نائل آورد. مرحوم آقای قاضی در این جهت می‌تواند به عنوان یك الگوی ایجابی در برابر عرفان‌های انحرافی قرار بگیرد.
رهبر انقلاب: یكى از برنامهها این است كه عرفانهاى كاذب را در داخل دانشگاهها رخنه دهند... اگر كسى اسیر و دچار این بافتههاى بىاصل و اساسِ عرفانهاى كاذب شود واقعاً او را فلج میكند. معیارى كه ما براى تحرك به سمت علوّ معنوى و روحى و تقرب به خدا داریم، تقواست، پرهیزگارى است، پاكدامنى است. (دیدار معلمان و اساتید دانشگاه‌های خراسان شمالی)

ما اگر حقیقتاً به دنبال عرفان و حقیقتاً در پی تعالی معنوی و خروج از این عالَم ماده و طبیعت و عالَم ناسوت و ورود و اتصال به عالم ملكوت هستیم، باید به قول بزرگان: «راه چنان رویم كه رهروان رفتند.» این راه معلوم است و رهروان و راهنماهایی دارد؛ چه در میان معصومین، از پیامبر عظیم‌الشأن اسلام تا عترت طاهره‌ی ایشان، و چه چهره‌های عرفانی و اصحاب عرفانی و عالِمان عارف كه راه این‌ها هم روشن و شفاف است. مرحوم آقای قاضی یك عارف به معنی واقعی كلمه بودند.

رهبر معظم انقلاب نیز در بیانات خود برای كنگره‌ی بزرگداشت مرحوم قاضی و هم در فرمایش‌هایشان در جمع جوانان، دغدغه‌های خود را در خصوص عرفان‌های كاذب عنوان كردند. البته بحث ایشان ناظر به عرفان عملی است و نه عرفان نظری. این‌ها نیاز به سلوك عملی و عرفان عملی دارند كه مبتنی بر تقوا است و مبتنی بر عبودیت و بندگی. مبتنی بر همین احكام و شریعت اسلامی است كه در همه‌ی توضیح‌المسائل‌ها آمده و مبتنی بر دعا و نیایش در كتاب‌های دعایی است كه در مفاتیح‌الجنان و دیگر كتب ادعیه و مناجات آمده است. الحمدالله كتاب‌های خوبی مانند المراقبات مرحوم میرزا جوادآقا ملكی تبریزی و مواردی از این قبیل در دسترس همگان است. لذا چه به لحاظ دستورهای درست عملی برای سلوك در مراحل اولیه‌ی عرفانی و معنوی چیزی كم نداریم و همه می‌توانند استفاده كنند و چه در الگوهای رفتاری و سلوكی مثل مرحوم میرزا علی آقای قاضی و شاگردان ایشان مانند علامه‌ی طباطبایی و آیت‌الله بهجت.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/21424/g2.jpg
عده‌ای از دانشجویان را خدمت مرحوم آیت‌الله بهجت بردیم. از ایشان مطالبه شد كه دانشجویان می‌خواهند شما نصیحتی داشته باشید. فرمودند به این‌ها بگویید به آن‌چه كه می‌دانند، عمل كنند، خدا روزیِ فهم و دانستن آن‌چه را كه نمی‌دانند نیز به آنها خواهد داد. خدمت آیت‌الله حسن‌زاده آملی هم بودیم. از سیر و سلوك سؤال شد. فرمودند سه عنصر را در نظر بگیرید: از محرّمات اجتناب كردن، واجبات الهی را در حد میسور انجام دادن و روزی حلال به دست آوردن. این‌ها زیربنای سیر و سلوك معنوی است. پس راه، معلوم است و خود ما می‌دانیم كه مثلاً غیبت‌كردن، تهمت‌زدن، زخم زبان، حسادت، كینه، حرام‌خواری و مواردی از این قبیل حرام است.

پی‌نوشت‌:
۱. «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون» شایسته نیست مؤمنان همگی (بسوی میدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهی از آنان، طایفه‌ای كوچ نمی‌كند (و طایفه‌ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احكام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟ شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری كنند.

 

برداشت این مطلب از سایتپایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری (مد‌ظله‌العالی) 
چهارشنبه 16/5/1392 - 2:6
مصاحبه و گفتگو

طریقه آشنایی مرحوم قوچانی با آقای سید علی قاضی چگونه بوده است؟ در دوره رضاخان از آن جا که سعی داشتند افراد کمتری عمامه ای شوند، امتحانات سختی برای جواز پوشیدن عمامه می گرفتند، با وجود این، ایشان دو دوره در مشهد مقدس امتحان داده بودند و در دو مرحله حائز جواز پوشیدن عمامه شده بودند، که فقط برای مجتهدین بود. در عین حال به مناسبت مشکلات زمان رضاشاه برای ادامه تحصیل به نجف اشرف رفته بودند. می فرمودند: آن جا ما در مدرسه مرحوم آقا سید کاظم یزدی حجره ای داشتیم ( البته ایشان در مشهد هم که بودند یک حالت خاصی داشتند و دنبال یک سری مسائل معنوی بودند. و بدون استاد یک سری ریاضات خوراکی و معنوی داشتند که می فرمودند برای همین گرفتار سوء هاضمه شده بودند و معده شان صدمه خورده بود. بله، در مشهد که بودند هیچ استادی برای خودشان نداشتند با اینکه طالب مسائلی بودند.) بعد آمدند نجف، مدرسه آسید کاظم یزدی. یک چند وقتی، یک چند ماهی مشغول درس و کارهایشان شده بودند، بعد در بین طلبه هایی که در آن مدرسه بودند، دیده بودند آیت الله بهجت وضعیت روحی خاصی دارند، روش و رفتار ویژه و خاصی را دارند و غیر از دیگران هستند. فرمودند: من یک روز با ایشان سلام علیک کردم و رفتم حجره ایشان و گفتم اگر شما با کسی معاشر هستید یا استادی دارید و از کسی استفاده می کنید به ما هم معرفی کنید. ایشان هم خوشحال شده، استقبال کرده بودند و گفتند بیائید با هم برویم منزل آقای آیت الله قاضی. و رفتند آن جا، رفتند که رفتند... ایشان چند سال در محضر آقای قاضی بودند؟ دقیق نمی دانم. شاید اگر اینطور حساب کنید، سال شصت و شش مرحوم آقای قاضی فوت کردند. و اگر سال پنجاه و دو ایشان شرفیاب شدند خدمت آقای قاضی یک چیزی حدود چهارده سال در محضرشان بودند و ایشان آن زمان حدوداً در سن بیست و چهارـ پنج سالگی بوده اند. تا آخر عمر مرحوم قاضی، در خدمت ایشان بودند؟ بله، بدون هیچ سفر و حرکتی. ظاهراً آقای قاضی در مورد وفاتشان مسائلی را به ایشان گفته بودند، آیا ممکن است توضیح بفرمایید؟ گویا در زمان جنگ به ایشان خیلی فشار آورده بودند، که جمع کنید و به ایران بروید. والده می گفت آقای قوچانی چند بار گفته بودند من در آخر عمر تنها هستم و تنها می شوم، و این حرف ایشان برای من قابل هضم نبود و می گفتم فرضاً من قبل از شما بمیرم، بچه ها که هستند، آن ها که همه شان نمی روند که شما تنها باشید و بالاخره حرف ایشان را درک نمی کردم. یکی از همشیره زاده ها می گفت: من دفعه آخر که آن جا بودم، خیلی اصرار می کردم که بیائید ایران، تنها نمانید. می فرمودند: که من نمی آیم. آقای قاضی مرا وعده فرمودند که تو آخر عمرت تنها می شوی و در آن تنها به مقصد می رسی. سیره آقای قوچانی در رفتار با شاگردانشان چگونه بود؟ یادم می آید که ایشان خیلی استنکاف داشتند از اینکه کسی مثلاً حتی دستشان را ببوسد یادم می آید یکی از رفقا که هم سن من بود و از ایران آمده بود، یک روز بعد از ظهر آمد منزل ابوی تا وارد اتاق شدند، ابوی که بلند شده بودند، افتاد به پاهای ایشان، من هیچ وقت ابوی را اینطور متغیر و ناراحت ندیده بودم، آن چنان غضب کرده و به او تشر زدند و به او گفتند: از این غلط ها دیگه نکن و خیلی ناراحت شدند. ممکن است درباره وضعیت مادی زندگی آقای قاضی توضیح بفرمایید؟ اولاً ایشان خیلی کثیرالعائله بودند، بار سنگینی از نظر فرزندان به دوششان بود. پدرم نقل می کرد که وقتی خدمتشان شرفیاب می شدیم، فرش اتاق یک حصیر خرمایی بود، و فقط در زمستان برای اینکه یک مقدار گرفتار زانو درد بودند، یک پوست گوسفندی کوچک زیر پایشان می انداختند. در طول تابستان گرم نجف میوه شان فقط دوغ بود. البته معمول دوغ فروشی های نجف، یک ظرف بزرگ دوغ رقیق تر می گذاشتند که به اصطلاح صلواتی بود و احتمالاً آقازاده ایشان می رفتند از آن دوغ ها می گرفتند. آقای قوچانی می فرمود: از لحاظ توکل احدی را مانند آقای قاضی ندیدم که آنچنان مانند کوه استوار بود که ابداً مسائل مختلف اجتماعی و زندگی خم به ابروی ایشان نمی آورد. علت این فقر و مشکلات ایشان چه بود؟ آیا مقتضای سلوکشان بود که باید این ها را تحمل می کردند؟ قبل از مرجعیت آسید ابوالحسن این دو بزرگوار با هم خیلی دوست و رفیق بودند، منزل آقای قاضی شب های پنجشنبه روضه بود و پدر می فرمودند آسید ابوالحسن و آقای قاضی آنقدر با هم رفیق بودند که آسید ابوالحسن شب های پنجشنبه هر هفته به منزلشان می آمد. یکروز از روزها در بازار که با هم برخورد می کنند مرحوم آقای قاضی یک مطلبی را به آسید ابوالحسن می گویند که فلانی مرجعیت تام در آینده به شما می رسد. آقای قاضی می فرمودند: وضعیت و مشکلاتی که الان در زندگی من بوجود آمده همه بخاطر شوخی آن روز بود، می فرمودند من بعد از گفتن این قضیه به آسید ابوالحسن به شوخی به ایشان گفتم: آن زمانی که مرجعیت کلی به شما می رسد، ما را یادت نره ها! و الان این وضعیت که می بینید، چوب شوخی آن روز را می خورم! آیا بعد از وفاتشان هم وضعیت خانواده از لحاظ فقر و مشکلات به این صورت ماند؟ مرحوم حاج آقا رفیع شریعتمداری رشتی به آقای قاضی خیلی علاقمند بودند، بعد از فوت ایشان نقل می کردند که در خواب دیدم قصر و باغ و بوستانی است در بهشت. سوال کردم این جا مال کیه؟ گفتند: مال کسی است که برای خانواده آقای قاضی خانه خریداری کند. از خواب که بیدار شده بودند در مقام تفحص برآمدند که کدام یک از آن ها منزل ندارند و مشکل دارتر هستند و رفتند و برایشان یک خانه خریداری کردند. ممکن است در رابطه با جلسات عمومی و خصوصی شان توضیح دهید؟ اصلاً آقای قاضی گمنام بودند تا اینکه یک جریانی برای یک عرب نجفی در مشهد پیش آمد و از آن جا ایشان به اصطلاح لو رفتند و بعد عده ای دورشان را گرفتند. ایشان معمولاً دو جلسه در دو زمان داشتند. یکی نشست قبل از ظهر بود که دو سه ساعت مانده به ظهر می رفتند خدمت ایشان که آن نشست، اختصاصی نبوده و احیاناً افراد متفرقه هم می آمدند و یکی هم جلسه قبل از غروب بوده، یک ساعت، یک ساعت و نیم مانده به غروب و مختص شاگردان خاصه شان بود. آقای قوچانی می فرمودند: در طول این چهارده سال هر دو جلسه را ملتزم بودم و جلسه عصر بسیار پربار بود و ملحق می شد به نماز مغرب و عشاء. نماز را در خدمتشان می خواندیم و بعد متفرق می شدیم. آن موقع تعداد این شاگردان حدوداً چهارده پانزده نفر بودند. از جمله: مرحوم علامه طباطبائی، آشیخ علی اکبر مرندی، آیت الله بهجت، مرحوم شیخ تقی نوری که خیلی پربار و پخته بودند. آقای قوچانی درباره حال و هوای جلسات و مطالب آن، فرمایشی نداشتند؟ مطالب جلسات، مطالب توحیدی و عرفانی بوده. ایشان می فرمودند جلسات عصر آنقدر پربار و قوی بود که وقتی از خدمتشان مرخص می شدیم تا فردا که دوباره می رفتیم اصلاً انگار منگ بودیم و جلسات تأثیر فوق العاده ای در ما داشت. از مرحوم ابوی درباره احوالات توحیدی ایشان مطلبی نشنیده اید؟ آن حالات که نه قابل وصف است و نه قابل بیان. فقط یک قضیه ای را آقای قوچانی نقل می کردند که یکی از شاگردان آقای قاضی از من نذر شرعی گرفت که تا زنده هستم و یا او زنده هست این مطلب را برای احدی بیان نکنم. من هم نذر شرعی کردم. بعد شروع کرد به بیان سیر مقاماتی که برایش پیش آمده بود و ( البته پدر می فرمودند که من بعد پشیمان شدم که چرا این نذر را کردم، چون گاهی وقت ها نکته ای از دهانم می پرید و شک می کردم که آیا خلاف نذر شده یا نه ) ایشان می فرمود که آن آقا سیر مراحل سلوکیش را گفت و گفت و گفت و می گفت دیگر به آن جایی رسیدم که همه دنبالش هستند. بعد از آن رفتم خدمت آقای قاضی و سیرم را برای ایشان بیان کردم. آقای قاضی فرمودند: تازه پایت را در حرم گذاشتی. بعضی از بزرگان ایشان را «کوه کتمان» می دانند، آیا در این باره مطلبی از پدر به خاطر دارید؟ یک نقلی به خاطر دارم و آن اینکه آقا میرزا ابراهیم که از منسوبین خانمشان بودند ظاهراً سر یک قضیه ای از آقا مکدر شده بودند. پدر می فرمود یکبار در صحن حرم مطهر نشسته بودیم و این آقا هم بود. بعد ایشان به ما می گوید: چیه شما آن قدر سفت و سخت چسبیدید به دامن این سید، مگه چی دیدید؟ و پدر در جواب می فرماید: ما هم هیچی ندیدیم. ولیکن درک کردیم که او دریایی مواج از توحید و معرفت الهی است. آقای قوچانی می فرمود: یکبار تا آخر عمرشان کلمه ای از ایشان صادر نشد که صراحت بر هیچ مقام و منزلی داشته باشد. همیشه می فرمودند: من هیچی ندارم. و البته مرحوم ابوی تصدیق می کردند که هیچی ندارم یعنی از خودشان هیچی ندارند و هر چه دارند از طرف اوست، از خداست. و اگر گاهی اوقات می خواستند مطلبی را در مورد آینده بفرمایند، می فرمودند: خواب دیدم که این طور می شود و مسئله را در پوشش خواب می گفتند، همچنین آقای قوچانی می فرمودند: آقای قاضی در دو سال آخر عمر مطالبی را برای من گفتند و من نمی توانستم آن ها را برای کس دیگری نقل کنم و ما همین قدر متوجه شدیم که ایشان تمام حرکات و سکنات بیست و چهار ساعته ما را آگاه بودند و کنترل می کردند. یعنی ایشان از شاگردانشان هم کتمان می کردند؟ بله، و هیچوقت برای احدی، از عوالمشان نمی فرمودند. آیا آقای قاضی طی الارض داشتند؟ ایشان دهه آخر ماه رمضان غایب می شدند و هیچ کس هم نمی دانست کجا هستند. همین طور پدرم تعریف می کردند که آقای قاضی زیارت کربلا را خیلی ملتزم بودند. یکبار که من قصد داشتم به کربلا مشرف شوم وقتی آمدم گاراژـ قبلاً به ترمینال گاراژ می گفتند ـ که سوار ماشین بشوم دیدم آقای قاضی یک گوشه ای نشسته اند. و هر ماشینی که می آمد جمعیت برای سوار شدن فشار می آورد، چون شلوغ بود. من تأدباً پیش ایشان نشستم. بعد آقای قاضی فرمودند: شما جوانید، بلند شو، برو سوار شو. گفتم: پس شما؟! گفتند: شما برو. و با اینکه زیارت کربلا را خیلی ملتزم بودند اما هیچ وقت ایشان را کسی سوار این ماشین ها ندید و آخرش هم نفهمیدیم که چگونه به کربلا آمدند. آیا نوع نگاه توحیدی آقای قاضی و احترازشان از کرامات و انجام امورات با استفاده از علم جفر و ... در شاگردانشان هم دیده می شد؟ آقای نجابت نقل می کردند که ما بعد از فوت آقای قاضی شب ها جلسه داشتیم، در آن ایام ما در مشهد بودیم و به ما گفتند شخصی آمده که خیلی فوق العاده، و دارای علوم عجیب و غریب است. علم جفر داشت، رمل اسطرلاب و خیلی از این مسائل بوسیله یکی از دوستان ایشان به جمع ما هدایت شد و دو سه شبی به آن جلسه آمد. بعد از دو سه جلسه ایشان خیل شیفته آقای قوچانی شد. بعد یک شب به ایشان گفت که من مدت هاست دنبال کسی می گردم که این علومی را که دارم به او واگذار کنم. چون در آینده نزدیک فوت می کنم و الان که خدا وسیله اش را جور کرده و شما را دیدم می خواهم همه این ها را به شما واگذار کنم. آقای قوچانی فرمودند: من هیچ چیز از این ها را نمی خواهم. این آدم خیلی جا خورد انگار آب سردی روی سرش ریختند که چطور برای مسائل به این مهمی اصلاً ارزش قائل نیستند و دنبال چیز دیگری می گردند. آیا ممکن است بفرمایید که چرا عموم شاگردان آقای قاضی مجتهد بودند؟ علتش را ابوی نقل می کردند که آقای قاضی می فرمودند: اصلاً این گونه است که وقتی یک سالک به راه می افتد ممکن است عوالم برزخی برایش منکشف و آشکار شود و آن وقت اگر انسان مجتهد نباشد و بخواهد تقلید کند دچار مشکلات می شود. مثلاً وقتی باطن افراد را تشخیص می دهد یا مسائل دیگر. بنابراین مصر بودند که شاگردانشان به درجه اجتهاد برسند. آیا شاگردان آقای قاضی هم از لحاظ مادی در مضیقه و فشار بودند؟ در این رابطه شاگردانشان هم تقریباً همین طور بودند. مثلاً خود مرحوم ابوی نقل می کردند که چون پدر ما در اطراف قوچان زمین داشتند، هر پنج و شش ماهی برای ما پول می فرستاد، اما وقتی روابط ایران و عراق قطع شد، دو سالی پول برای ما نرسید و احدی از علمای نجف شهریه نداشتند و فقط آسید ابوالحسن یک نان عمومی به همه می داد، و ما فقط همان روزی سه نان داشتیم. البته کسبه نجف حق بزرگی به گردن حوزه داشتند چرا که ما طلبه ها از مغازه دارها که جنس می گرفتیم آن ها در دفتر یادداشت می کردند، و تا یکی دو سال هم آن را مطالبه نمی کردند و این کمکی بود برای بقاء حوزه و تقریباً همه اهل علم نجف مبتلا به قرض بودند و زندگیشان همین طور اداره می شد. من هم همینطور از کسبه نفت و قند و چای و شربت سکنجبین نسیه می گرفتم. صبح ها چایی درست می کردیم و با نان می خوردیم و ظهر و شب هم فقط شربت سکنجبین. حتی در تابستان پول یخ هم نداشتیم و دو سال این وضعیت ادامه داشت. در آن زمان یک فلس که از یک ریال هم کمتر بود پول در جیب ما نبود و یکبار هم در ذهن ما خطور نیامد که این چه زندگیه؟! و این باز از قدرت روحی آقای قاضی بود که ما را این طور نگه می داشت. می فرمودند: ما با آقای بهجت خیلی رفاقت داشتیم، ایشان شب که شام می خوردند تشک می انداختند و می خوابیدند و برای مطالعه و درس چراغ روشن نمی کردند. من می گفتم: لابد می خواهد زودتر بخوابد که دو سه ساعت مانده به اذان صبح بیدار شوند. اما بعد از شش ماه من متوجه شدم که آقای بهجت نفت نداشت که چراغ روشن کند و طوری وانمود می کرد که من متوجه نشوم. چون ایشان از مغازه دارها نسیه نمی گرفت، ولی در تمام این مشکلات خم به ابروی ما نمی آمد. قبل از اینکه در رابطه رفتار ایشان با شاگردانشان سوال کنیم، آیا ممکن است در رابطه شیوه رفتار ایشان با مردم بفرمایید؟ زندگی و شیوه رفتار مرحوم قاضی یک نوع دیگر بود که هیچ یک از آقایان نداشتند، یک نوع خاصی بود. اینکه تارک همه چیز باشند، و به هیچ مسئله ای توجه نداشته باشند، نبود، بلکه رویه شان بر این بود که در مردم باشند، معاشرت و برخورد داشته باشند و در اداره شئونات سهیم باشند. با افراد که برخورد می کردند مبادی آداب بودند و احترامات ظاهری را کاملاً حفظ می کردند. مؤانست و قرابت ایشان با شاگردانشان چگونه بود؟ ایشان می فرمودند بچه های من، همین ها هستند، شاگردانم بچه های من هستند. با توجه به اینکه ایشان روحیه شوقی داشتند، آیا در تربیت شاگردان از اذکار استفاده می کردند یا تربیت های ریاضتی هم داشتند؟ هر دو، بلکه هر سه را داشتند. هم روش اربعینی یا چله، هم دستور خوراکی و ترک حیوانی داشتند و هم معاشرت با خود شخص ایشان، که همان جلسات بود و خیلی پربار بود. خیلی پربار بود. آیا از مکتومات شاگردانشان به آن ها خبر میدادند؟ نقل هایی شده، مثلاً مرحوم آملی از لحاظ مادی در نجف خیلی در فشار بودند، از ایران با ایشان مکاتباتی شده بود که تا کی می خواهید آن جا بمانید، بیایید ایران که از وجودتان استفاده کنیم. و قابل ذکر است که معلومات حوزوی و علمی آقای آملی در سطح مراجعی بود که به مرجعیت رسیده بودند و اگر در آینده در نجف می ماند برای فتوی و مرجعیت ایشان انتخاب می شدند. در هر صورت این مکاتبات برای ایشان رسیده بود و شک داشتند که بروند یا نروند. و یک مطلب دیگری هم در ذهنشان بود که شک داشت کارشان درست است یا نه و آن قضیه این بود که گویا یکی از دستورات آقای قاضی به شاگردانشان این بوده که سور مسبّحات را قبل از خواب بخوانند. زمستان بود و ایشان زیر کرسی می نشستند و طبعاً پاهایشان را هم دراز می کردند. بعد شک و تردید افتادند که الان پای من دراز است حتک حرمت قرآن است و یا چون لحاف کشیده شده اشکال ندارد. یک مسئله دیگر هم در ذهن ایشان بود و آن اینکه آقای قاضی(ره) وقتی می رفتند وادی السلام، برای زیارت قبور، گاهی نشست های هفت و هشت ساعته داشتند. از ایشان نقل است که می فرمودند: انس من با ارواح مومنین بیشتر از انس من با زنده هاست، و با آن ها رفیق می شوم. آقای آملی این سوال در ذهنشان بود که ایشان چرا آن قدر زیاد به این قبرستان می روند. خودشان نقل می کردند، یک روز که خدمت ایشان شرفیاب شدم، ابتدا به ساکن فرمودند: تلاوت قرآن با آن نحوه دراز کردن پا، از مثل حضرتعالی، مناسب نیست و رفتن به ایران هم برای شما مصلحت نیست. من متعجب شدم و بی اختیار پرسیدم: آقا از کجا متوجه شدید؟! فرمودند: از نشست های طولانی در وادی السلام. آیا یک چنین نقل هایی در مورد دیگران هم آمده؟ میرزا آقا ابراهیم هم دو خاطره برای ما نقل کرده بود، ایشان می گفتند: در زمانیکه من جوان بودم و مشغول درس بودم در نجف، در آن زمان شرح لمعه می خواندم که گرفتار شک در مبدأ شدم، اصلاً کی می گوید خدا هست؟! شک کردم و خیلی هم ناراحت بودم. نه جرأت می کردم این حرف را بزنم، می گفتند مرتد شدی، برو! از طرفی هم حالات ناراحتی برایم پیش آمده بود که مثل خوره من را می خورد، نمی گذاشت من از این شک منصرف بشوم. خیلی ناراحت بودم. هر چی این طرف، آن طرف می رفتم، حرم می رفتم، متوسل به حضرت می شدم ... تا اینکه یک روز به ذهنم آمد بروم خدمت مرحوم آقای قاضی. ایشان آشناست. یک روز قبل از ظهر خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: آقا من گرفتارم. فرمودند: برو روایت مطالعه کن. مأیوس شدم، برگشتم حجره و مدرسه. شب که شد گفتم کتاب لمعه که درس امروز بود را مطالعه کنم. اتفاقاً کتابی که مطالعه می کردم در بحث ازدواج و نکاح بود. در حاشیه اش یک چیزهایی بود، مطالبی بود که مبهم بود. رفتم ببینم در حاشیه توضیح چیست. در ضمن آن حاشیه، یک روایتی از امام صادق علیه السلام در رابطه مسئله ازدواج آورده بود که شخصی آمد خدمت حضرت صادق(ع) و راجع به آن مسئله سوال کرد و حضرت پاسخ دادند. من که این را مطالعه کردم و تمام شد، یک دفعه شک من بطور کامل پرید. نشستم خودم را ملامت کردم که تو دیوانه شده بودی این چه شکی بود؟! متوجه شدم این که فرمود برو مطالعه کن، از آن جا بود. خوشحال شدم که یک روایت ولو مربوط به توحید و خداشناسی هم نبود، ولی مساله حل شد. خوشحال شدم و بلند شدم شامی درست کردم. وقتی کارم تمام شد خواستم بخوابم، خوابم نبرد. خلاصه سه شبانه روز خواب از سرم پرید. نه شب، نه روز. گفتم این ها مقدمه دیوانگیه. آن فکر اولیه یک جرقه بود، حالا خواب از سر ما پریده و مقدمه جنونه. چه کار کنم؟ باز به ذهنم آمد بروم سراغ ایشان بگویم حالم اینطور است. رفتم تا از در اطاق وارد شدم، گفت: الحمدلله حالتان خوب شده. گفتم الحمدلله شکّم پرید خوابم نمی برد! گفتند: برو بگیر بخواب. برگشتم در حجره خوابیدم. حسابی و راحت. می گفت من این را از ایشان در سن جوانی دیدم. یک داستان دیگر آقا میرزا ابراهیم نقل می کند که: یک سفر رفتم زیارت حضرت مسلم در مسجد کوفه، خارج از مسجد با آقای قاضی برخورد کردم، حالا نمی دانم ایشان از مسجد می آمد یا بالعکس. سلام کردم، دست مرا گرفت قدم زنان رفتیم طرف مسجد. آن زمان پشت مسجد هیچ آبادی نبود. دور تا دور نخلستان بود و زمین های پشت مسجد یک مقدار پستی و بلندی داشت. رفتیم روی یک تپه بلند آن جا نشستیم و مشغول شدند به صحبت، که همه در مورد معارف الهی بود. خیلی خوب صحبت می کردند. ناگهان از سوراخ تپه خار و خاشاکی روبرو، یک مار بزرگی آمد بیرون و آمد به طرف من، من حواسم پرت شد، متوجه شدند که من حواسم به فرمایشاتشان نیست و حواسم رفته به مار. از آن طرف خجالت هم می کشیدم. ایشان یک نگاهی به مار کردند. فرمودند: بمیر به اذن پروردگار. مار در جایش ایستاد و توقف کرد. ایشان به صحبت هایشان ادامه دادند. بعد بلند شدیم رفتیم به جای طلاقی اول، که حالا ایشان به سمت نجف می رفتند یا به مسجد یا بالعکس، نمیدانم. آن جا خداحافظی کردیم و جدا شدیم بصورتی که دیگر در دید قرار نداشتیم. من دائماً ذهنم پیش آن مار بود. برگشتم رفتم سراغ مار، چوبی برداشتم زدم تو سرش، دیدم مرده. بعد فردا یا پس فردا بازار که می رفتیم. ایشان به من فرمودند: خوب کردی رفتی نگاه کردی! بخاطر مخالفت هایی که در جو حوزه آن روز نسبت به ایشان وجود داشت آیا شاگردان برای اینکه خدمتشان برسند دچار محدودیت هایی بودند؟ داستان ها زیاد است. من جریان آقای بهجت را نقل می کنم. آقای بهجت آن جا مشغول دروس حوزوی بودند، بعضی از آقایانی که خدا انشاء الله از آن ها بگذرد، به مرحوم پدر آقای بهجت نامه نوشته بودند که خلاصه پسرتان را فرستادید این جا که درس بخواند، ولی ایشان مشغول مسائل دیگر و مستحبات شده و از درس خواندن بازمانده. پدر هم برای ایشان نامه نوشتند که من راضی نیستم هیچ مستحبی را انجام دهی. جریان به این صورت بود که پس از اینکه آقای بهجت خدمت آقای قاضی می رسند، عده ای از فضلای نجف که با ایشان میانه خوبی نداشتند به پدر آقای بهجت نامه می نویسند که پسرت دارد گمراه می شود و نزد فلانی ( مرحوم قاضی ) می رود. پدر هم نامه می نویسد که راضی نیستم بجز واجبات عمل دیگری انجام دهی و راضی نیستم درس آقای قاضی بروی. ایشان خدمت آقای قاضی می روند و کسب تکلیف می کنند. آقای قاضی می فرمایند بروید و از مرجع تقلیدتان سوال کنید. ایشان نزد اسید ابوالحسن می روند و سید می گوید: اطاعت پدر واجب است. از این پس آیت الله بهجت سکوت اختیار می کنند و هیچ نمی گویند و این رویه ایشان امتداد پیدا میکند. آیت الله قوچانی فرموده بودند که در ایام سکوت آیت الله بهجت درهایی از ملکوت بروی ایشان باز شده است که مرا ملزم کرده اند که سرّ ایشان را فاش نکنم. با این نامه ایشان خیلی دچار مشکل شدند. یعنی نماز می خواندند بدون یک مستحب و البته گویا در مکاتبات بعدی پدرشان گفته بودند که این مستحبات معمولی عیبی ندارد. بعد هم که به ایران می آیند و ازدواج می کنند و بعد شرایط طوری می شود که نمی توانند به نجف برگردند. آقای قوچانی می گفتند: این آقای بهجت عصمت دارد، معصوم است، چونکه از اول بلوغ موفق شده که خدمت آقای قاضی برسد و کسی که خدمت ایشان می رسید دیگر هیچ معصیت از او سر نمی زد. بعد هم رسیدند به مقاماتی که ... بعد از رحلتشان آیا به شاگردانشان هم چنین نسبت هایی (مانند صوفی) دادند؟ یا شما درباره مرحوم ابوی چیزی به خاطر دارید؟ اوه، آن قدر حرف ها درباره ایشان تا آخر عمر زده شد گوششان پر بود از این حرف ها. مرحوم ابوی هم همین طور، با این که تفاوت زیادی هم بین آن ها وجود داشته. من واقعاً اعتقادم بر این است که امام انقلابی که کرد فقط انقلاب ظاهری نبود. این انقلاب عرفانی که در جامعه و کل جهان بوجود آمد، آن سد اسکندری را که امام شکست، آن مسائلی که در جامعه حوزه ها حاکم بود، خیلی مسائلی که این طوری یک مرتبه عوض کرد، از انقلاب رژیمی نظام خیلی پربارتر است و بسیار مهم است. امام خیلی مقوله معنویت در جامعه ایجاد کرد که هیچ کس درک نمی کند. اگر شاگردانشان از خود کرامتی نشان می دادند چگونه برخورد می کردند؟ شخصی بود که می آمد خدمت آقای قاضی و دستورالعمل می گرفت. آن شخص می گفت یکی از روزهائیکه آقای قاضی از مسجد سهله بر می گشتند با هم قدم زنان رفتیم طرف شط فرات. ایشان می گفتند یک مقامی پیدا کرده بودم که هر چه می خواستم برایم حاضر می شد. و حتی یک مادر پیری داشتم که یک بار از من ماهی خواست و من هیچ پولی نداشتم. اما همان طور که از کنار نهر فرات رد می شدم یک ماهی از آب بیرون پرید و جلوی پایم افتاد و خلاصه وضعیتم طوری بود که هر چه می خواستم برایم فراهم بود. آن روز آقای قاضی از من سوال کردند که شغل و کارت چیست؟ من جواب ندادم. چند بار این سوال را کردند و من فهمیدم منظوری دارند و جواب دادم که شغلی ندارم و هر چه می خواهم برایم فراهم می شود و همان موقع ایشان این حال را از من گرفتند و من از آن موقع رفتم دنبال شغل و کار. آیا ممکن است در مورد وصایت آقای قوچانی پس از رحلت آقای قاضی توضیح بفرمایید؟ مرحوم ابوی نقل می کردند که خدمت آقای قاضی بودم، نوشته ای آوردند، فرمودند: بخوان، من وقتی خواندم دیدم وصیت نامه ای است که ایشان برای خودشان مرقوم فرموده اند. در وسط هایش فرموده بودند که: اما وصی اینجانب در امر طریقت، آقای شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی است. البته می فرمودند از اینکه به من لقب مجتهد داده بودند یعنی گواهی اجتهاد دادند خوشحال شده بودم. بعد به ایشان عرض کردم که: من با دست خالی؟ ولی ایشان جوابی ندادند. ایشان مکرر در جلسات این را می فرمودند و من تعجب کردم که چطور مرحوم آقای قاضی علیرغم اینکه در میان شاگردانشان کسانی بودند که خیلی مقامات عالی را طی کرده بودند و با اینکه دست من خالی است من را وصّی خود قرار داده اند. اما بعد از فوت مرحوم ابوی این قضیه را دو نفر برای من نقل کردند یکی مرحوم آقای عبدالحسین معین شیرازی (ره) و یکی هم آقای شیخ صدرالدین حائری، اخوی امام جمعه شیراز. این دو بزرگوار جداگانه این قضیه را نقل کردند که: یک شب خدمت مرحوم آقای انصاری در همدان بودیم، گفتند آن جا صحبت از ابوی شما شد، گفتیم آقای شیخ عباس قوچانی می گویند، من تعجب میکنم که چرا مرحوم آقای قاضی مرا وصی قرار دادند علیرغم اینکه در میان شاگردانشان افراد برجسته ای بودند و من دست خالی. آقای انصاری فرمودند: نکته اش همین جاست که ایشان ادعا ندارند. آیا شاگردان آقای قاضی بعد از رحلت ایشان متفرق شدند یا جلساتشان را ادامه دادند؟ آن مجموعه که احیاناً بعضی هم بعداً به آن ها ملحق شدند، خیلی حالات فوق العاده ای داشتند. ظاهراً حداقل هفته ای یک شب دور هم جمع می شدند و احیاناً این جلسه تا اذان صبح طول می کشید و بعد از نماز صبح متفرق می شدند و این جلساتشان خیلی با حال و پر برکت بود. از حضرت آقای قاضی نقل شده که به کمال توحید نمی توان رسید مگر از طریق ولایت، اگر درباره نگاه ولایتی مرحوم قاضی از ابوی مطلبی شنیدید بفرمایید؟ من در این زمینه مطلب خاصی نشنیدم ولی ایشان هر روز می رفتند حرم حضرت امیر علیه السلام و زمانی می رفتند که ایشان را کم می دیدند، یعنی حوالی ساعت سه بعد از ظهر و آن زمانی بود که مردم کمتر در حرم بودند و احوالاتشان را خیلی کسی نمی دید. دو سال آخر عمرشان هم حالتی برایشان بوجود آمده بود که هر کس منبر می رفت از همان اول که صلی الله علیک یا اباعبدالله که می گفت ( چون اصولاً رسم بوده ) تا آخر منبر این آقا سرشان را می انداخت پایین، اشک ها سرازیر بود. دیگر آن آقا قصه بگوید، صحبت کند، روایت بگوید، مصیبت بخواند، هیچ فرقی نمی کرد. ظاهرا گریه با صوتی هم داشتند؟ دیگر آن جا که می فرمودند از اول تا آخر ایشان گریه می کرد. ظاهراً کار ایشان به برکت حضرت سیدالشهداء انجام گرفت و ایشان خیلی این نعمت را شاکر بودند. در پایان از شما می خواهیم ما را با توصیه ای از سفارشات خاص یا عامشان بهره مند سازید؟ یکی از دستورات آقای قاضی به شاگردانشان، قرائت هزار مرتبه سوره انا انزلناه بوده در هر شب. و می فرمودند که هر کس توفیق انجام این کار را پیدا کند، شب قدر را درک می کند. سفارشات عام آقای قاضی مختلف بوده، مثلاً یک از آقایان تعریف می کردند یک بار مهمانی بر یکی از رفقای مرحوم ابویشان، که از مدرسین نجف بود وارد می شود. آقایی بوده که دنبال مسائل این چنینی بوده، می گفت این آقای میهمان، خدمت مرحوم قاضی رسید. بعداً آن آقای میزبان از ابوی من سوال کرده بود که ایشان که خدمت آقای قاضی رسیده بودند، آقای قاضی چه دستوری به ایشان دادند؟ ابوی جواب دادند که آقای قاضی به ایشان گفتند: مقید باشید که نمازتان را اول وقت بخوانید. آقای میزبان گفت: سبحان الله عجب سفارشی به ایشان کرده. چرا که این آقا چند روزی که حجره من میهمان بود، نوعاً نمازش را آخر وقت می خواند. خیلی سهل انگاربود در نماز. نماز مغرب و عشایش را دیر می خواند. نماز ظهر و عصرش را آخر وقت می خواند... گفت عجب سفارشی کرده، عجب سفارش قشنگی. والسلام

منبع: azha.ir

چهارشنبه 16/5/1392 - 1:58
شخصیت ها و بزرگان

[تصویر: 0045.jpg]
آیت‌الله قاضی کوهی از عظمت و مقام توحید بود

خبرگزاری فارس: وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: آیت‌الله قاضی طباطبایی تبریزی به تعبیر حضرت امام کوهی از عظمت و مقام توحید بود و شاید بتوان گفت در ابدال و اوتاد به لحاظ اطاعت و انقیاد نظیری نداشت.

خبرگزاری فارس: آیت‌الله قاضی کوهی از عظمت و مقام توحید بود

 

به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، سید محمد حسینی ظهر امروز در کنگره بزرگداشت آیت‌الله سیدعلی‌آقا قاضی که در تالار وحدت دانشگاه تبریز برگزار شد، اظهار کرد: منت خدای را که از سر لطف و کرم ما را در حصن حصین ولایتی قرار داد که اکمال عنایت است و اتمام هدای، مهری به نهایت و مهری به حمایت «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین»

وی تصریح کرد: آیت‌الله قاضی الحق قاضی بود و قضاوت ربط این سخن را در شأن این مجلس، به روح مطهرش حوالت می‌دهم که دو روزی از عیدالله الاکبر، عید غدیر خم که شاهد شور و سرور مردم بودیم، گذشته است و حال و هوای آن حلول و آن حلاوت مقبول، در سر و بر دل است.

 وزیر ارشاد گفت: اگر چند صد سال به انحراف نگاهی، مسیر منحرف شد و عاشقان آل‌الله برای حفظ راه و عارفان به مکتب جعفری برای حفاظت از جاده، تن و جان را ملاط چاله‌ها و خطوط راهنما کردند، جا دارد که اینک این بزرگراه را در مسیر و مقاطع به نام آنان کنیم.

حسینی اظهار کرد: حضرت آیت‌الله سید علی آقای قاضی طباطبایی تبریزی رضوان‌الله تعالی علیه به تعبیر حضرت امام (قدس‌سره) «کوهی بود از عظمت و مقام توحید» شاید بتوان گفت در ابدال و اوتاد به لحاظ اطاعت و انقیاد نظیری نداشت.

وی تصریح کرد: سال‌ها کاشت بی‌توقع برداشت و فرموده بود «40 سال است که در را می‌کوبم و خبری نیست هرچه بادا باد! در بحر جنون پا می‌زنم، امشب کشفی نصیبم شد، شد؛ نشد، نشد. امشب خوابی دیدم، دیدم! ندیدم، ندیدم! من کشف نمی‌خواهم تمام این مدت، آن هم برای زرق، برق، کشف و کرامتی چند اما نه من معرفت خودش را می‌خواهم.» 

حسینی گفت: سید ترک‌زبان وقتی به ظاهر دیوانه‌ای به سوی او می‌دود، و ندا می‌دهد "سیدعلی، سیدعلی امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل است"، همیشه اول به زیارت سیدالشهدا می‌رفت اما آن شب به توصیه آن سید مجنون، راه حرم قمر بنی‌هاشم را در پیش می‌گیرد و از پس اذن دخول، چون پرده را پس می‌زند، پرده‌های حجاب فرو می‌ریزد و آه از نهادش برمی‌خیزد، آنچه نادیدنی است، می‌بیند و آنچه ناچیدنی است می‌چیند، آنچه نشنیدنی است می‌شنود و آنچه ناکشتنی است، می‌درود، آنچه جامی ندیده، می‌نوشد، چشمه‌ها از ضمیر، می‌جوشد.

وی تصریح کرد: مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عباس قوچانی رحمه‌الله ‌علیه وصی رسمی آن مرحوم فرموده بود، «در نجف اشرف با مرحوم قاضی جلساتی داشتیم و غالباً افراد با هماهنگی وارد جلسه می‌شدند و همدیگر را هم می‌شناختیم، در یک جلسه ناگهان دیدم که سید جوانی وارد شدند، مرحوم قاضی بحث را قطع کردند و احترام زیادی به آن سید جوان گذاشتند و فرمودند: آقا سیدروح‌الله، در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت و با جهل مبارزه کرد، این در حالی بود که هنوز زمزمه‌ای از انقلاب امام نبود.»

کنگره بزرگداشت مقام علمی و عرفانی آیت‌الله سیدعلی آقا قاضی با حضور آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای، آیت‌الله محمدی گلپایگانی و صدها تن از اساتید حوزه و دانشگاه در تالار وحدت دانشگاه تبریز کار خود را آغاز کرد.

رونمایی از هفت کتاب علمی عرفانی با محوریت شخصیت سیدعلی آقا قاضی همچنین مراتب عرفان اسلامی، رونمایی از تمبر بزرگداشت این فقیه متاله و ارائه 11 مقاله برتر ارسال شده به دبیرخانه کنگره در طول دو روز از اهم برنامه‌های کنگره سراسری بزرگداشت آیت‌الله سیدعلی قاضی است.

  http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910815000744
 منبع: azha.ir
چهارشنبه 16/5/1392 - 1:57
شخصیت ها و بزرگان
[تصویر: 0045.jpg]

علامه طباطبائی فرمودند: مرحوم قاضی همیشه در ایام زیارتی، از نجف اشرف به کربلا مشرف می شد، هیچگاه کسی ندید که او سوار ماشین شود و از این سرّ احدی مطلع نشد؛ جز یک نفر از کسبه بازار ساعت ( بازار بزرگ) که به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضی را در مشهد دیده بود و از ایشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود و ایشان هم اصلاح کرده بودند؛
آن مرد چون به نجف آمد افشا کرد که من آقای قاضی را در مشهد دیدم. مرحوم قاضی خیلی عصبانی شدند و گفتند: « همه می دانند که من در نجف بوده ام و مسافرتی نکرده ام. »

مرحوم علامه طهرانی می فرماید: این داستان را سابقاً برای بنده، دوست معظم حقیر،  حجة الاسلام سید محمد رضا خلخالی (ره) اینطور نقل کرد: « چون آن مرد کاسب از مشهد مقدس به نجف اشرف مراجعت کرده به رفقای خود گفت: گذرنامه من دچار اشکال بود و در شهربانی درست نمی شد و من برای مراجعت، به آقای قاضی متوسل شدم و گذرنامه را به ایشان دادم و ایشان گفتند: فردا برو شهربانی و گذرنامه ات را بگیر!
من فردای آن روز به شهربانی مراجعه کردم، شهربانی گذرنامه مرا اصلاح کرده و حاضر نموده بود؛ گرفتم و به نجف برگشتم.دوستان آن مرد گفتند: آقای قاضی در نجف بودند و مسافرت نکرده اند. آن مرد خودش نزد مرحوم قاضی آمد و داستان خود را مفصلاً برای آقای قاضی گفت و مرحوم قاضی انکار کرده و گفت: همه مردم نجف می دانند که من مسافرت نکرده ام. آن مرد نزد فضلای آن عصر نجف اشرف چون آقای حاج سید علی خلخالی و نظائر هم آمد و داستان را گفت. آنها به نزد مرحوم قاضی آمده و قضیه را بازگو کردند و مرحوم قاضی انکار کرد و آنها با اصرار و ابرام بسیار، مرحوم قاضی را وادار کردند که برای آنها یک جلسه اخلاقی تربیت داده و درس اخلاق برای آنها بگوید. در آن زمان، مرحوم قاضی بسیار گمنام بوده و از حالات او احدی خبر نداشت؛ و بالأخره قول داد برای آنها یک جلسه درس اخلاق معین کند و جلسه ترتیب داده شد ... »

موضوع جلسات

ایشان معمولاً دو جلسه در دو زمان داشتند. یکی نشست قبل از ظهر بود که دو سه ساعت مانده به ظهر می رفتند خدمت ایشان که آن نشست، اختصاصی نبوده و احیاناً افراد متفرقه هم می آمدند و یکی هم جلسه قبل از غروب بوده، یک ساعت، یک ساعت و نیم مانده به غروب و مختص شاگردان خاصه شان بود. آقای قوچانی می فرمودند: در طول این چهارده سال هر دو جلسه را ملتزم بودم و جلسه عصر بسیار پربار بود و ملحق می شد به نماز مغرب و عشاء. نماز را در خدمتشان می خواندیم و بعد متفرق می شدیم. آن موقع تعداد این شاگردان حدوداً چهارده پانزده نفر بودند. از جمله: مرحوم علامه طباطبائی، آشیخ علی اکبر مرندی، آیت الله بهجت، مرحوم شیخ تقی نوری که خیلی پربار و پخته بودند. جناب آقای سُها نقل می کردند: از جناب حاج شیخ محمد حسین خراسانی شنیدم که به سالیانی دراز ملازم آن بزرگوار بوده است که: « مرحوم آقا (قاضی) شبها جلسه اخلاق داشتند و چراغ روشن نمی کردند و به همان تاریکی بعضی از علماء نجف که اهل باطن بودند به آن مجلس حاضر می شدند و غالباً صحبت در «معرفة النفس» بود و تهذیب اخلاق و صحبت عرفان هم می فرمودند ولکن بیشتر در همان معرفت ذات انسان و خودشناسی بود و اگر ناشناسی وارد می شد صحبت را تغییر می دادند و در اطراف زیارت سیدالشهداء علیه السلام صحبت می فرمودند و می فرمودند که استعدادات مختلف است، هر حرفی را به هر کسی نمی شود گفت. »

ایشان اجازه نمی داد که جلساتش را ضبط کنند. آیت الله سید عباس کاشانی می گوید: « آن موقع تازه ضبط صوت آمده بود. بعضی از کسبه از این وسایل داشتند و دادند به طلبه ای که می رفت درس آقا تا بیانات ایشان را ضبط کند. وقتی آقای قاضی ملتفت شدند، به آن طلبه فرمودند: با کمال شرمندگی و اعتذار فعلاً منت بر من بگذارید و سر درس دیگری بروید.»

روش تربیتی

رویه مرحوم استاد، آقای قاضی نیز طبق رویه استاد بزرگ آخوند ملا حسینقلی همدانی(ره)، همان طریق معرفت نفس بوده است و برای نفی خواطر در وهله اول، توجه به نفس را دستور می داده اند؛ بدین طریق که سالک برای نفی خواطر باید مقدار نیم ساعت یا بیشتر را در هر شبانه روز معین نموده و در آن وقت توجه به نفس خود بنماید. در اثر این توجه رفته رفته تقویت پیدا نموده، و خواطر از او نفی خواهد شد و رفته رفته معرفت نفس برای او حا صل شده و به وطن مقصود خواهد رسید، ان شاء الله. اکثر افرادی که موفق به نفی خواطر شده و توانسته اند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفا کنند و بالاخره سلطان معرفت برای آنان طلوع نموده است در یکی از این دو حال بوده است: اول در حین تلاوت قرآن مجید و التفات به خواننده آن، که چه کسی در حقیقت قاری قرآن است و در آن وقت بر آنان منکشف می شده است که قاری قرآن خداست جل جلاله. دوم از راه توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، زیرا آن حضرت را برای رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا، عنایتی عظیم است.

در رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم آمده است که:« ... با حربه « ذکر» نفی خاطر کند. یعنی برای آنکه خاطری در ذهنش خطور کند، متذکر به ذکر خدا و توجه به خدا یا اسمی از اسماء الله کند و بدین وسیله با وجود این ذکر دیگر مجالی برای خاطر نخواهد بود؛ و بنابراین نفی خواطر خود به تبع «ذکر» خواهد بود و سالک همیشه ذاکرات و به تبع « ذکر»، ذهنش را از خواطر خالی است. طریقه مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی و شاگردان او و مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی ـ رضوان الله علیهم ـ همین طریق بوده است ... »

آقای سید محمد حسن قاضی می گوید: « روش ایشان در معرفت نفس بود همان عبارت من عرف نفسه فقد عرف ربه و از آیت الله سید عبدالکریم کشمیری نیز آمده که دستور العمل هایشان در معرفت نفس و رب مؤثر بود، مراقبه و ذکر یونسیه در سجده و تسبیحات اربعه بعد از هر نماز و خواندن سوره قدر در شب جمعه صد بار از سفارشات ایشان بود. می گفتند: مسجد سهله که می گویند شب های چهارشنبه بروید، جمعه بروید. »برای تربیت شاگردان هم از روش اربعینی یا چله هم دستور خوراکی و حیوانی استفاده می کرد، و هم معاشرت با استاد و شرکت در جلساتش را مؤثر می دانست. او بین الطلوعین به وادی السلام می رفت و شاگردان را هم به این کار توصیه می کرد.

جلسات متعدد

جناب آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی نقل می کردند: « یکی از اعاظم علما در نجف مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد رضا آل یاسین بود؛ وی نقل می نمود که مرحوم آقا سید علی قاضی مجالس متعددی به صورت طبقه طبقه بر اساس حال و مقام سالکین بر پا نموده بود که می توان با نامهای «مجالس عام»، «مجلس خاص»، «مجلس خاص الخاص» و «مجلس اهل الخاص» و ... مشخص نمود.

جلسات منحصر به فرد

مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد رضا آل یاسین نقل میکند:« روزی به یکی از مجالس خاص که به خواص معمولی از تلامذه ایشان تعلق داشت راه یافتم. وقتی از منزل ایشان بیرون آمدم همین را بگویم که عبا را روی سر و صورتم کشیدم و راه افتادم و مالک اشکهای چشمانم نبودم و بی اختیار گریه می کردم به هر کجا و به هر کس که نگاه می کردم بدم می آمد و در اثر انقطاع موقت که از عوالم دنیوی برایم حاصل شده بود طاقت ماندن در دنیا و زندگی با مردم دنیا از من سلب شده بود؛ صد حیف که بعدها نتوانستم در آن مجالس نورانی حاضر شوم. »

در مناجات شعبانیه آمده است:« ...الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک.... » جلسات کلاس خصوصی، آن قدر پر بار بود که وقتی عصر از خدمتشان مرخص می شدیم تا فردا که دوباره برویم منگ بودیم و جلسات تأثیر فوق العاده ای برای ما داشت. »از مرحوم عارف واصل آیت الله سید هاشم رضوی کشمیری از تلامذه آقای قاضی نقل شده که فرمود: « ما وقتی محضر آقای قاضی می رفتیم چنان انبساط روحی و بشاشت و ابتهاج به ما دست می داد که تمام مشکلات و سختیها و ناملایمات زندگی روزمره را از جان و تن ما می زدود. »

ویژگی شاگردان

شاگردان آقای قاضی عموماً مجتهد بودند. یعنی محضرش عرصه سیمرغی بود که هر کبوتر دست آموزی را بدان راه نبود، او برای جولانگه وادی عشق و توحید، مرد جنگی می طلبید که: یکی مرد جنگی به از صد هزار
شاگردان ایشان هر کدام کسانی بودند که دریایی در سینه پنهان داشتند و فقط باید کسی می آمد و در این دریا می دمید و طوفانیش می کرد و با عصای موسایی اش از آن دریای بیکران راهی می گشود تا بی کران آسمان و او کسی نبود جز قاضی و عصای موسایی اش همان نفس و نفحات مسیحایی اش بود.

آشنایی با شاگردان ایشان و مجذوب شدنشان، برای هر کدام حکایتی جداگانه دارد که در بخش شاگردان به آن می پردازیم ولی هر چه بود، او صید عقابان تیز پرواز را خوب بلد بود و آن ها که دلشان به دنبال بهانه ای بود برای یافتن، به عبارتی و اشارتی، به آستانش سر می سپردند. آقای قاضی شاگردانش را بچه های خود می دانست و می فرمود: بچه های من این ها هستند.

دو ویژگی اصلی شاگردان آقای قاضی، که عموماً در همه آن ها دیده می شود یکی این بود که به پیروی از استاد، آن ها هم نماز جماعت اقامه نمی کردند و امام جماعت نمی شدند و دیگر این که عموماً از خود مکتوبی به جای نگذاشته اند با این که همگی انسان های بزرگ و صاحب مقامی بودند.

آقای قاضی بسیاری از دست نوشته ها یشان را از بین می بردند و هرگز نمی گذاردند که جلساتشان ضبط شود. و شاگردانشان همچون علامه و.... هم که هر کدام فرید عصر خود بودند، کمتر مکتوبی از آن ها بجای مانده و اگر هم مانده باشد، عموماً نوشته های عرفانی که در باب سیر و سلوک و کشف و شهودات معنوی شان باشد، نیست.

توجه به شاگردان

و آن قدر با آن ها مهربان و بی تکلف بود که وقتی فهمید شاگردش آیت الله کشمیری خرما نمی خورد و خرمای دری دوست دارد، به در منزلش می رود و برایش از آن نوع خرما می برد.
حجت الاسلام حاج آقا مروی می گوید:آیت الله سید عبدالکریم کشمیری می فرمود: « روزی آقای قاضی خرمایی تعارف کرد بخورم عرض کردم: آقا! من خرما میل ندارم. فرمود: از این نوع میل ندارید یا نوع دیگر میل دارید؟ عرض کردم: «خرمای دری» را سخت دوست دارم. پس از مدتی دیدم ایشان با همان لباس عربی بلند آمده منزل ما و دو جیب اش را پر از آن نوع خرما کرده و آورده است! »

علاقه شاگرد به ایشان

آیت الله حسن زاده آملی می فرمودند:« باری، استاد ما نسبت به استاد خود مرحوم قاضی علاقه و شیفتگی فراوانی داشت و حقاً در مقابل او خود را کوچک می دید؛  در چهره مرحوم قاضی یک دنیا عظمت و ابهت و اسرار و توحید و ملکات و مقامات می جست. من یک روز به ایشان[ یعنی علامه طباطبائی] عطر تعارف کردم، ایشان عطر را به دست گرفته و تأملی کردند و گفتند: دو سال است که استاد ما مرحوم قاضی رحلت کرده اند؛ و من تا به حال عطر نزده ام! و تا همین زمان اخیر نیز هر وقت بنده به ایشان عطری داده ام؛ دَرِ آن را می بستند و در جیبشان می گذاردند. و من ندیدم که ایشان استعمال عطر کنند، با اینکه از زمان رحلت استادشان سی و شش سال است که می گذرد...»

تربیت توحیدی

آقای قاضی از خلوت و جلوت شاگردان خود آگاه بودند و بر احوالات آن ها محیط بودند و گاهی از مکتومات آن ها خبر می دادند. با این حال همه شاگردان تا این حد خبر نداشتند که زیر نگاه نافذ استاد هستند و در اواخر عمر بود که اسراری را برای آقای قوچانی فاش کردند و آن گاه ایشان می فرمودند: « آقای قاضی در دو سال آخر مطالبی را برای من گفتند و من نمی توانستم آن ها را برای کس دیگری نقل کنم و ما همین قدر متوجه شدیم که ایشان از تمام حرکات سکنات 24 ساعته ما آگاه بودند و کنترل می کردند. » و این تربیت توحیدی اوست. این که استاد با وجود احاطه و قدرتش، هرگز شاگرد را از این سرّ با خبر نسازد و در عوض آن قدر حضور خدا را برایش پر رنگ کند که شاگرد آنچه می کند و آنچه نمی کند تنها برای خدا باشد و به این درک و شهود برسد که در لحظه لحظه زندگی تنها خداست برترین دیده بان ها: و هو الرقیب ...
کوه، سمبل عظمت جمادات است و « قاضی کوهی بود از عظمت و مقام توحید». رسیدن به توحید یعنی دل از غیر برداشتن، یعنی باور این حقیقت که بجز خدا همه چیز هالک و فانی است و آنچه هست، نیستی هست نما است و در عالم یکی بیش نیست و آن خدا است. و او برای خدا می بیند و با خدا می بیند و به خدا می بیند و نگاه توحیدی او در امتداد نگاه اربابان قلوب حضرت علی(ع) است که می فرمایند:  « ما رایت شیئاً إلا رأیت الله معه و قبله و فیه:ندیدم چیزی را مگر آنکه خدا را با آن، قبل از آن و در آن، دیدم. »

شاگردان او هم در همین مسلک تربیت می شوند و کسی که جمال و زیبایی خدا را چشید و غایت هدفش نیز او شد، دیگر به زیباترین مخلوقات او توجه نمی کند و می رسد به جایی که نفس فرشتگان زیبای الهی هم او را ملول می کند و از آن ها براحتی می گذرد.

سخن درباره عالمی است فقیه و عارفی است عظیم که از بحر عشق و معرفت، گوهرها در کف داشت و تنها شاگردان او بودند که توانستند در نور چنین گوهرهایی مست و حیران شوند. هر چند آنها هم هر کدام به قدر سعه وجودی خود بهره ها بردند و خود آقای قاضی به شاگردانش می فرمود: « به شما هم کامل نداده ام ».

آیت الله سید عبدالکریم کشمیری در این باره می فرمود: زمانی چند نفر به قصد استفاده از آقای قاضی به محضرشان آمدند ولی بعد از مدتی آن جلسه را ترک کردند؛
علامه طباطبائی عرض کردند: آقا! مثل اینکه چیزهای که می خواستند شما به آنها ندادید و آنها هم رفتند؟ آقای قاضی فرمود: « من مسائل زیادی دارم که به شما هم نداده ام چه برسد به اینکه به این تازه واردها بدهم! » علامه طباطبایی می گوید: « مرحوم قاضی به آن دسته از شاگردان خود که اعتماد داشت، در مقوله های توحید تکلم می کرد و با هر کدام به مقتضای استعداد و حالات و رفتار افراد مختلف می گفت بعضی زودتر رشد می کردند و بعضی این طور نبودند و رشدشان تأخیر می افتاد و بعضی شاگردها پس از 12- 10 سال رفت و آمد از توحید چیزی سر در نمی آوردند. »

مرحوم قاضی راستی، عجیب مردی بود و با هر یک از شاگردان به مقتضای استعداد و حالات او رفتار می کرد.

مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی می فرمود: « آقای قاضی دستورات ذکر عجیب و بسیار متفاوتی از دیگران به من می داد؛ چنانکه بسیاری از اوقات اربعین پشت اربعین و اربعین در اربعین به من می داد. »

ناقل این مطلب می فرمود: آقای قاضی با توجه به ظرفیت و مقتضای باطنی سالکان دستورالعمل می داد، نسبت به برخی افراد ذکر و اربعین بسیار و به برخی دیگر دستور تفکر و مراقبه خاص می داد.

منبع : کتاب اسوه عارفان و کتاب عطش
http://www.aviny.com/bozorgan/ghazi/Sireh_tarbiati/Jalasat.aspx
چهارشنبه 16/5/1392 - 1:44
شخصیت ها و بزرگان
[تصویر: 0045.jpg]

چشم ترس، اثر مراقبه

آقا سید هاشم حداد می فرمودند: « من در تمام مدت سلوک در خدمت مرحوم آقا (قاضی) نامحرم نمی دیدم، چشمم به زن نامحرم نمی افتاد.
یک روز مادرم به من گفت: عیال تو از خواهرش خیلی زیباتر است.
من گفتم: من خواهرش را تا به حال ندیده ام، گفت: چطور ندیده ای در حالی که بیشتر از دو سال است که در اطاق ما می آید و می رود و غالباً بر سر یک سفره غذا می خوریم؟! به رسم اعراب که زنانشان حجاب درستی ندارند و در منزل غالباً همه با هم محشورند؛ در عین عصمت تام و عفت کامل.من گفتم: والله! که یک بار هم چشم من به او نیفتاده است!! و این عدم نظر نه از روی حفظ و خودداری چشم بوده است؛ طبعاً حالشان اینطور بوده است.
نظیر این مطلب را مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی از خودشان نقل کردند؛ البته در یک اربعین یا بیشتر، مرحوم قاضی دستوراتی برای ذکر و ورد و فکر به ایشان داده بودند که از جمله آثارش این بود که: هر وقت در کوچه و بازار که می رفتم چشمم به زن نامحرمی می افتاد، بدون اختیار پلکهایم به روی هم می آمد؛ و این مشهود بود که بدون اراده و اختیار من است. »

ما هر چه داریم از قاضی است!

استاد سبحانی می فرماید: مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی ... در دوره خود یگانه استاد اخلاق و سیر وسلوک در حوزه نجف بود و شخصیت های عظیمی به وسیله ایشان پرورش یافته و جمع کثیری از بزرگان به یمن تربیت و تکمیل او، قدم در دائره کمال گذاشته و از سکان دار خلد و محرمان حریم قرب شدند. نمونه ای از تلامذه و تربیت یافتگان مکتب سیر و سلوک وی، مرحوم استاد فقیه [ علامه طباطبائی ] است که خود در این مورد چنین می گفت:« ما هر چه در این مورد داریم از مرحوم قاضی داریم؛ چه آنچه را که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم، از مرحوم قاضی گرفته ایم. »

خسر الدنیا و الآخره

آیت الله شیخ علی سعادت پرور می فرمود: « مرحوم عارف کامل آیت الله میرزا علی اکبر مرندی در برخی از نامه هایش به علامه طباطبائی، نوشته بود: « مرحوم استاد آقا قاضی ما را خسر الدنیا و الآخره کرده! نه از دین بهره ای داریم و نه از آخرت! » و منظورش این بود که کسی که بوی آقای قاضی به او خورده بود دیگر میل و رغبتی به دنیا و آخرت از خود نشان نمی داد و تنها غم و همش رسیدن به « او» (خدا) بود. »

مشاهده زندگی!

از آیت الله نجابت نقل شده است که: « آیت الله خویی مدتی محضر آیت الله میرزا علی آقای قاضی (ره) مشرف می شوند، در همان اوان در اثر اذکار و دستوراتی که از آقای قاضی اخذ کرده و مشغول بودند واقعه ای برای ایشان رخ داده بود که در آن حال، آینده خود را مشاهده کرده بودند از گسترش حوزه درسی خودشان تا مرجعیت عامی که پیدا می کنند تا سال های آخر عمر که از طرف حکومت عراق در مضیقه قرار داشتند و بالجمله تا می رسند به این جا که صدا از گلدسته های حرم امیرالمؤمنین بلند می شود که آیت الله العظمی خویی وفات کرد.به این جا که می رسند ترس و هراس ایشان را فرا می گیرد و فوراً از حجره ای که در آن بودند بیرون می آیند و آن حال واقعه ادامه پیدا نمی کند.

آقای قاضی(ره) فرمودند: « اگر صبر کرده بود و نترسیده بود برزخ خودش را هم می دید حتی قیامت خودش را هم می دید. »

آیت الله نجابت فرمودند: « آیت الله خویی یک وقت گفته بودند، بنده خدمت آقای قاضی مشرف شدم و تا آن جا که حرف ایشان را می فهمیدم رفتم اما آن جایی که نفهمیدم دیگر نرفتم ولی خدمت ایشان ارادت دارم. »


آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی (ره) می فرمودند: « در نجف اشرف با مرحوم قاضی جلساتی داشتیم و غالباً افراد با هماهنگی وارد جلسه می شدند و همدیگر را هم می شناختیم.در یک جلسه ناگهان دیدم که سیّد جوانی وارد شد، مرحوم قاضی بحث را قطع کردند و احترام زیادی به این سیّد جوان نمودند و به آن سید جوان فرمودند:« آقا سیّد روح الله! در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد. »

این در حالی بود که هنوز زمزمه ای از انقلاب امام نبود! مرحوم آیت الله قوچانی فرموده بودند که ما خیلی آن روز تعجب کردیم ولی بعد از سالهای زیاد، پس از انقلاب، فهمیدیم که مرحوم قاضی آن روز از چه جهت آن حرفها را زد و نسبت به امام احترام کرد.

از وادی السلام فهمیده ام!

از مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی(ره)، افراد بسیاری از تلامذه ایشان نقل کردند که ایشان بسیار در وادی السلام نجف برای زیارت اهل قبور می رفت و زیارتش دو و سه و چهار ساعت به طول می انجامید و در گوشه ای می نشست به حال سکوت؛ شاگردها خسته می شده و بر می گشتند و با خود می گفتند:استاد چه عوالمی دارد که اینطور به حال سکوت می ماند و خسته نمی شود.

عالمی بود در طهران، بسیار بزرگوار و متقی و حقاً مرد خوبی بود؛ مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی آملی(ره)، ایشان از شاگردان سلسه اول مرحوم قاضی در قسمت اخلاق و عرفان بوده اند. از قول ایشان نقل شد که: من مدتها میدیدم که مرحوم قاضی دو، سه ساعت در وادی السلام می نشینند. با خود گفتم: انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه ای روح مردگان را شاد کند؛ کارهای لازم تر هم هست که باید به آنها پرداخت.این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم، حتی به صمیمی ترین رفیق خود از شاگردان استاد.
مدت ها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش می رفتم، تا آنکه از نجف اشرف عازم بر مراجعت به ایران شدم ولیکن در مصلحت بودن این سفر تردید داشتم؛ این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود. شبی بود می خواستم بخوابم، در آن اطاقی که بودم در طاقچه پایین پای من کتاب بود، کتابهای علمی و دینی؛ در وقت خواب طبعاً پای من به سوی کتابها کشیده می شد. با خود گفتم برخیزم و جای خواب خود را تغییر دهم، یا نه لازم نیست؛ چون کتابها درست مقابل پای من نیست و بالاتر قرار گرفته، این هتک احترام به کتاب نیست.در این تردید و گفتگوی با خود بالأخره بنا بر آن گذاشتم که هتک نیست و خوابیدم. صبح که به محضر استاد مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم، فرمودند: علیکم السلام، صلاح نیست شما به ایران بروید و پا دراز کردن به سوی کتابها هم هتک احترام است. بی اختیار هول زده گفتم: آقا! شما از کجا فهمیده اید، از کجا فهمیده اید؟! فرمود: از وادی السلام فهمیده ام! »

اجازه استخاره از ولیّ اکبر(ع)

آقا محمد حسن قاضی از آیت الله محمد تقی آملی نقل فرموده که: « در دورانی که در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم، روزی به حجره مرحوم آقای قاضی که در مدرسه هندی بود رفتم. وقتی آقای قاضی تشریف آوردند عرض کردم:من خیلی در اینجا انتظار شما را کشیدم، چرا که به استخاره نیاز دارم.
ایشان جواب فرمودند: طلبه علم چندین سال در نجف اشرف باشد ولی نتواند برای خودش یک استخاره نماید؟!

آقای آملی می گفت: خیلی خجالت کشیدم و با حال جدل عرض کردم من به یک اجازه استخاره از ولیّ اکبر نیاز دارم « تلویحاً به درخواست قبلی ام و اصرار برای تشرف که بارها از ایشان داشتم » . ایشان پاسخ فرمود:همان اذن عامی که برای موالی شان صادر فرموده اند برای ما کافی است و نیازی به کسب اجازه خاص نیست.

به هر حال، بعد از اصرار و الحاح شدید اینجانب، ایشان ورد مخصوص برای این منظور به من تعلیم فرمود و خلاصه اینکه قرائت « آیه نور» به عدد اصحاب بدر هر شب قبل از خواب با شرائط خاص، طهارت، دوری از زنان و امور دیگر در شبهای معدود و محدود.پس من برای اجرای این دستور به مسجد سهله رفتم و ملازم آنجا شدم و شبها برای انجام آن ورد قیام می کردم و در یکی از این شبها همین که شروع کردم به خواندن ورد، احساس کردم که مثل اینکه کسی دستش را روی دوشم نهاده، من به سوی او متوجه شدم ـ من در این هنگام در مقام منسوب به امام مهدی علیه السلام بودم ـ پس آن شخص گفت: برای تشرف آماده باش!

آقا شیخ محمد تقی آملی می گفت: همین که این کلمه به گوشم خورد، رعب و ترس تمام وجودم را گرفت و از فرط اضطراب نزدیک بود قلبم از حرکت بایستد، پس شروع کردم به التماس و توسل از او که مرا عفو فرماید و ایشان نیز قبول فرمود. بعد از این ماجرا، من فوراً به نجف اشرف رفتم و آقای قاضی را ملاقات نمودم و زمانی که با ایشان مواجه شدم ـ بدون هیچ کلامی ـ اولین فرمایش ایشان این بود که: اگر آمادگی تشرف را نداری پس چرا این همه الحاح و اصرار می کنی؟!

هدیه ثواب تفسیر المیزان

علامه طباطبائی فرمودند: « ... آقای ادیب ( نام ایشان آقای شیخ محمد علی ارتقائی ملقب به ادیب العلماء است... ) که از شاگردان برادر من آقا سید محمد حسن بود و چون روح مرحوم قاضی (ره) را حاضر کرده بود و از رفتار من سؤال کرده بود، فرموده بود:روش او بسیار پسندیده است؛ فقط عیبی که دارد آن است که پدرش از او ناراضی است و می گوید: در ثواب تفسیری که نوشته است مرا سهیم نکرده است!

چون این مطلب را برادرم از تبریز به من نوشت، من با خود گفتم: من برای خودم در این تفسیر ثوابی نمی دیدم، تا آنکه آن را هدیه به پدرم کنم. خداوندا، اگر تو برای این تفسیر ثوابی مقدر فرموده ای، همه آن را به والدین من عنایت کن. و ما همه را به آنها اهداء می کنیم! پس از یکی دو روز کاغذ دیگری از برادرم آمد، و در آن نوشته بود که: چون روح مرحوم قاضی را احضار کرد، مرحوم قاضی فرموده بودند: اینک پدر از سید محمد حسین راضی شده و به واسطه شرکت در ثواب بسیار مسرور است. و از این اهداء ثواب هم هیچ کس خبر نداشت!

به فکر تهذیب نفس باش!

آیت الله ابراهیم امینی از استادشان علامه طباطبائی، نقل کرده اند: هنگامی که از تبریز به قصد ادامه تحصیل علوم اسلامی به سوی نجف اشرف حرکت کردم، از وضع نجف بی اطلاع بودم، نمی دانستم کجا بروم و چه بکنم. در بین راه همواره به فکر بودم که چه درسی بخوانم، پیش چه استادی تلمذ نمایم و چه راه و روشی را انتخاب کنم که مرضی خدا باشد.
وقتی به نجف اشرف رسیدم، لدی الورود رو کردم به قبه و بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام و عرض کردم: « یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده ام ولی نمی دانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامه ای را انتخاب کنم، از شما می خواهم که در آنچه صلاح است مرا راهنمایی کنید. » منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، قبل از اینکه در جلسه درسی شرکت کرده باشم در منزل نشسته بودم و به آینده خودم فکر می کردم. ناگاه درب خانه را زدند، درب را باز کردم دیدم یکی از علمای بزرگ است، سلام کرد و داخل منزل شد. در اتاق نشست و خیر مقدم گفت. چهره ای داشت بسیار جذاب و نورانی، با کمال صفا و صمیمیت به گفتگو نشست و با من انس گرفت، در ضمن صحبت اشعاری برایم خواند و سخنانی بدین مضمون برایم گفت: « کسی که به قصد تحصیل به نجف می آید خوب است علاوه بر تحصیل، به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند. » این را فرمود و حرکت کرد. من در آن مجلس شیفته اخلاق و رفتار اسلامی او شدم. سخنان کوتاه و با نفوذ آن عالم ربانی چنان در دل من اثر کرد که برنامه آینده ام را شناختم. تا مدتی که در نجف بودم محضر آن عالم با تقوی را رها نکردم و در درس اخلاقش شرکت می کردم و از محضرش استفاده می نمودم. آن دانشمند بزرگ کسی نبود جز آیت الله سید علی قاضی (ره). »

وسواس در عبادات ممنوع!

مرحوم آقای حاج سید هاشم رضوی هندی از تلامذه مرحوم آقای قاضی، می فرمود: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلاً آقا از دستش بگیرد و راهنمایی اش نماید.
مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگوئید که نماز را در اول وقت بخواند. » بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخت.

احراق و قطع ریشه طمع!

علامه طباطبایی نقل می کردند:روزی با استاد خود مرحوم قاضی این رازی را در میان نهادم و استفسار و التماس چاره ای نمودم فرمود: به وسیله اتخاذ طریقه احراق می توان این مسأله را حل نموده و این معظله را گشود و آن بدین طریق است که باید سالک به حقیقت ادراک کند که خداوند متعال وجود او را وجودی طماع قرار داده است و هر چه بخواهد قطع طمع کند چون سرشت او با طمع است لذا منتج به نتیجه ای نخواهد شد و قطع طمع از او ناچار مستلزم طمع دیگری است و به داعیه طمعی بالاتر و عالی تر از آن مرحله دانی قطع طمع نموده است.
بنابراین چون عاجز شد از قطع طمع و خود را زبون یافت طبعاً امر خود را به خدا سپرده و از نیت قطع طمع دست برمی دارد، این عجز و بیچارگی، ریشه طمع را از نهاد او سوزانیده و او را پاک و پاکیزه می گرداند.
علت اینکه این طریقه را احراق نامند، برای آنست که یکباره خرمن هستی ها و نیّت ها و غصه ها و مشکلات را می سوزاند و از ریشه و بن قطع میکند و اثری از آن در وجود سالک باقی نمی گذارد در مواردی از طریقه احراقیه استفاده شده است ... یکی از مواردی که در قران مجید از آن استفاده شده است عبارتست از کلمه استرجاع "انا لله و انا الیه راجعون" اگر انسان متذکر شود که خود او و هر چه از تعلقات و مایملک اوست، ملک مطلق خداست، یک روز داده و یک روز می گیرد و کسی را در آن حق دخالتی نیست، وقتیکه انسان به خوبی ادراک کرد که از اول مالک نبوده است و عنوان ملکیت برای او مجازی بوده و بدون جهت خود را مالک، تخیل مینموده است البته در صورت فقدان متأثر نخواهد شد و توجه به این نکته ناگهان راه را بر او هموار خواهد نمود.

طمع در معنویت و سلوک

آیت الله سعادت پرور می فرمود:« از مرحوم آقای قاضی پرسیدند: این چگونه است که سالک هر چه پیش می رود دوست دارد آثار و نتایج اعمالش را از مکاشفات و واردات قلبیه ببیند و آیا این در نیّت و انگیزه و اخلاص سالک اثر سویی نمی گذارد؟
مرحوم آقای قاضی در جواب فرموده بود: « خداوند متعال به خاطر اینکه ما از سیر وسلوک منقطع نشویم و همیشه شور و حال انجام اعمال و افعال را داشته باشیم، ما را در این باره «طماع» آفریده است.

مرحوم علامه طباطبائی در تبیین نظر استادشان می فرمود: « چون این طمع و حرص درباره خودش می باشد اشکال و ایرادی ندارد. »

پول با برکت

آیت الله سید عباس حسینی کاشانی می فرمود: « در ایامی که نجف اشرف بودیم دوستی داشتم که در امرار معاش دچار سختی و فشار بسیاری شده بود؛ روزی به محضر آقای قاضی رفت و عرض کرد: آقا! خداوند سبحان به من تمام چیزهای خوب را داده است جز اینکه سخت در فقر و فاقه هستم و فشار بسیاری را از این لحاظ تحمل می کنم، اگر ممکن است چاره ای برای این مشکل من بنمائید. مرحوم آقای قاضی پس از گوش دادن به حرفهای این شخص دستش را در جیبش برد و یک مشت فلوس ( پول خرد عراقی) را از جیب خود در آورد و به وی داد و فرمود: بدون اینکه به مقدار این پول دقت کنی از آن استفاده نما.

دوست ما نقل کرد که تا مدتهای مدید بدون اینکه از مقدار آن پول آگاه باشم، هر جا که نیازی به پول پیدا می کردم از آن استفاده می نمودم تا اینکه روزی وسوسه شدم و با خود گفتم مگر این پول چقدر است که تمامی ندارد؛ برای همین دست در جیب بردم و به شمارش آن پرداختم دیدم جز چند فلس ناچیز، چیز دیگری نیست! ولی طولی نکشید همین پول ناچیز، برکتش از بین رفت و دوباره به فقر و فلاکت افتادم. دوباره به محضر آقای قاضی رفتم و قبل از اینکه من چیزی بگویم فرمود: ها! چکار کردی؟ پولها را شمردی؟ بار دیگر مقداری فلوس به من داد و فرمود:دیگر آنها را مشمر! آیت الله کاشانی فرمودند: تا زمانی که دوستم در قید حیات بود از آن پول با برکت استفاده می کرد بدون اینکه در آن کاستی پیدا شود! »

دعای ولیّ خدا

آیت الله سید عباس حسینی کاشانی نقل می کرد: « روزی در محضر آقای قاضی نشسته بودیم که ناگهان شخصی با عجله و ناراحتی بسیار خود را به مجلس آقای قاضی رسانید و با نگرانی بسیار گفت: همسرم در حال احتضار است و نزدیک است بمیرد، اگر او بمیرد من هیچ کس را ندارم؛ خواهش می کنم دعایی بفرمایید حالش خوب شود و از مرگ نجات پیدا کند.
آقای قاضی پس از گوش دادن به حرفهای آن شخص به آرامی فرمود: « چرا با حالت جنب به اینجا آمده ای! برو غسل کن دوباره به اینجا بیا تا دعا کنم.»مرد عرب در حالی که از تعجب حیرت زده شده بود با عجله بلند شد و به منزلش رفت و پس از مدتی بازگشت و در مقابل آقای قاضی مودبانه نشست. مرحوم قاضی دو انگشت سبابه اش را به دو شقیقه پیشانی آن مرد گذاشت و به قرائت دعا مشغول شد و در این مدت مدام اشک چشمان آقای قاضی بر محاسن سفیدش می ریخت؛طولی نکشید دعا تمام شد و مرد عرب به منزلش رفت. من دیگر او را ندیدم تا اینکه چند روز بعد در صحن حرم مطهر او را ملاقات کردم و از نتیجه دعا پرسیدم. او گفت: وقتی به منزل بازگشتم دیدم همسرم سالم و تندرست بیدار شده و از خطر مرگ رهایی یافته و مشغول امورات منزل است!

آداب قرائت قرآن

آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره) می فرمود: من در بحث فقه آیت الله سید علی آقا قاضی شرکت می کردم. روزی از ایشان سؤال کردم ـ آن روز هوا بسیار سرد بود ـ که ما می خوانیم و می شنویم که عده ای موقع قرائت قرآن کریم جلویشان آفاق باز می شود و غیب و اسرار برای آنها تجلی می کند... و در حالی که ما قرآن می خوانیم و چنین اثری نمی بینیم؟!
مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهره من نظر کرد سپس فرمود: « بلی! آنها قرآن کریم را تلاوت می کنند و با شرائط ویژه، رو به قبله می ایستند... سرشان پوشیده نیست، کلام الله را با هر دو دستشان بلند می کنند، و با تمام وجودشان به آنچه تلاوت می کنند توجه دارند و می فهمند جلوی چه کسی ایستاده اند!
اما تو قرآن را قرائت می کنی در حالی که تاچانه ات زیر کرسی رفته ای؟! و قرآن را روی زمین می گذاری در آن می نگری ...؟! » آیت الله شیخ محمد تقی آملی می گفت: بلی، من همین طور قرآن می خواندم و زیاد به قرائت آن می پرداختم، مثل اینکه مرحوم قاضی با من بود و مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است. بعد از این ماجرا با تمام وجودم به سویش شتافتم و ملازم جلسه هایش شدم ...»

قرآن خواندن در پیشگاه خدا!

روزی آقای قاضی یکی از شاگردانش را می بیند که روز به روز رنگش زرد و لاغرتر می شود. از ایشان می پرسد که چکار می کنی که این طور می شوی؟
جواب می دهد هر شب یک ختم قرآن می کنم و تقریباً خواب ندارم. ایشان می فرماید: از امشب فکر کن من در مقابلت نشسته ام و بخوان. آن شخص فردا آمد و گفت: بیشتر از یک جزء نتوانستم بخوانم. بعد از چند روز می فرماید که : خیال کن در مقابل امام زمان می خوانی یا پیغمبر- ص - یا علی علیه السلام. ، فردا آمد و گفت: « هر چه کردم نتوانستم بیش از یک حزب بخوانم »، و بعد از چند روز می فرماید که:« خیال کن در مقابل خدا می خوانی » ، می گویند آن جوان از اول قرآن شروع نموده بود و در ایاک نعبد و ایاک نستعین مانده بود و همان شب از دنیا رفت.

تحول جوان فاسق

آیت الله فاطمی نیا می فرمودند: در نجف اشرف شخصی بود به نام قاسم که به فسق و فجور شهرت داشت ولی با تمام این اوصاف ارادت و محبت خاصی نسبت به مرحوم قاضی داشت... ایشان هم وی را مشفقانه نصیحت می کرد ولی متأسفانه او به حرفها عنایت نداشت ... تا اینکه یکبار به ایشان فرمود: « امشب حتماً برای خواندن نماز شب بیدار شو. »قاسم گفت: « آقا! من اولاً تا دیروقت در قهوه خانه بسر می برم و دیگر نمی توانم نیمه های شب بلند شوم، ثانیاً من اصلاً نماز نمی خوانم و شما به من سفارش نماز شب می کنید، مرحوم قاضی به وی فرمودند: « نگران نباش! هر ساعتی که نیت کنی تو را از خواب بیدار خواهم کرد... »

قاسم در ساعت معهود با حالتی عجیب از خواب بیدار می شود، و به قصد گرفتن وضو به حیات منزل می رود و وقتی چشمش به آب می افتد انقلاب و تحول عجیبی در او بوجود می آید... و همین قاسم که به فسق و فجور معروف بود از عباد و زهاد نجف می گردد و کار او به جایی می رسد که مردم، باقیمانده چای وی را بعنوان شفا می خوردند.

فتح باب برای آقای قوچانی

آقای قاضی به شاگردش آقای قوچانی فرموده بودند که: « اواخر عمر تنها می شوی و در آن تنهایی به مقصد می رسی. » و همین طور هم می شود و ایشان اواخر عمر خود را در عتبات به تنهایی سپری می کنند و البته هیچ کس از عوالم ملکوتی اش خبر دار نمی شود.
آقای سید محمد حسن قاضی در این باره می فرمایند:« من بعد از این که آمدم به ایران یکی دو سال قبل از انقلاب سفری داشتم به نجف. ایشان را دیدم، گفتم: آشیخ عباس چطوری، گفتند که زن و بچه ام رفته اند ایران. پرسیدم: شما چرا مانده اید؟ شما هم بروید ایران. گفت: من این جا منتظرم. گفتم منتظر چی هستی؟ گفت: آقای قاضی به من وعده داده که در اواخر عمرت تنها می شوی، به مقاماتی می رسی، چیزهایی خواهی فهمید، به چیزهایی می رسی. خوب یادم هست در خیابان با هم راه می رفتیم که این جریان را نقل کردند که من منتظرم و دو سه سال بعد از انقلاب مرحوم شدند. »

جانشین مرحوم قاضی

آیت الله شیخ محمد حسن معزّی تهرانی نقل کرد که : کسی از مرحوم آقا میرزا علی قاضی سؤال نمود که پس از خود چه کسی را جانشین خود قرار می دهید؟ ایشان فرموده بود: « این سفره ای بود که برچیده شد، حال اگر کسی را می خواهید، آقا سید محمد حسین طباطبائی تبریزی فرد شایسته ای است. »

* توضیح: البته این امر با وصیّ قرار دادن مرحوم آیت الله شیخ عباس هاتف قوچانی از جانب آقای قاضی منافاتی ندارد؛ چنانکه از این قضیه و دیگر قرائن معلوم بود که مرحوم علامه طباطبائی شایسته ترین فرد برای نیابت مقام آقای قاضی است ولی به جهت انتقال ایشان به تبریز و سپس قم باید کس دیگری در نجف باقی می ماند و تربیت نفوس مستعده را در آن دیار قدسی ادامه می داد و آن شخص مطابق وصیت آقای قاضی مرحوم هاتف قوچانی بود.

دستگیری پس از وفات

مهر و محبت و توجه آقای قاضی به شاگردان خود فقط منحصر به زمان حیاتشان نبود. بلکه اولیاء بعد از رحلت شان سیطره و احاطه کامل تری پیدا می کنند، چرا که از این زندان تنگ، جسمشان نیز رها شده است. علامه طباطبایی می فرمودند:« پس از ارتحال مرحوم قاضی، روزی مشغول نماز بودم اما تحت الحنکم را ( که گشودن آن مستحب است ) باز نکرده بودم، ناگاه دیدم آقای قاضی تشریف آوردند و در همان حال که من به نماز ایستاده بودم تحت الحنکم را باز کردند و رفتند! »

از آیت الله نجابت نیز نقل شده است: « در ایام نوروز با چند تن از دوستان به زیارت مرقد آیت الله قاضی می رفتیم. یکی از ما خطاب به روح آن جناب عرض کرد: نوروز است و ما از شما عیدی می خواهیم. ناگهان در همان بیداری مشاهده کردیم که جسم آیت الله قاضی با عمامه و عبا و ابریقی از گلاب بیرون آمد و بر کف دست ما از آن گلاب ریخت و فرمود: « من از خدا خواسته ام جسمم در برزخ در اختیار خودم باشد. »

از استاد فاطمی نیا نقل شده که فرموده اند: « هنوز هم مرحوم قاضی به خانه شاگرد شاگردان خود می آید و به آنان دستورات سلوکی می دهد. »
منبع : کتاب اسوه عارفان و کتاب عطش
منبع: azha.ir
چهارشنبه 16/5/1392 - 1:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته