• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 228
تعداد نظرات : 493
زمان آخرین مطلب : 4584روز قبل
شعر و قطعات ادبی

این شعر از استاد شهریار هم تقدیم به تموم معلمای عزیز :

 

می توان در سایه آموختن                           گنج عشق جاودان اندوختن

 

اول از استاد ، یاد آموختیم                          پس ، سویدای سواد آموختیم

 

از پدر گر قالب تن یافتیم                             از معلم جان روشن یافتیم

 

ای معلم چون کنم توصیف تو ؟                     چون خدا مشکل توان تعریف تو

 

ای تو کشتی نجات روح ما                           ای به توفان جهالت ، نوح ما

 

یک پدر بخشنده آب و گل است                     یک پدر روشنگر جان و دل است

 

لیک اگر پرسی کدامین برترین                     آن که دین آموزد و علم یقین

 

                                                                                    استاد شهریار

 
شنبه 11/2/1389 - 16:38
دانستنی های علمی

سلام دوستای عزیزم ، روز معلم رو به تمامی معلمان عزیز تبریک میگم .

 

معلمی هنر است ، معلمی عشقی است الهی و آسمانی . تا خدا بوده و هست ، معلم بوده و هست و هر روز روز معلم است .

 

از میان روابط انسانی آنچه والاترین است رابطه بین معلم و شاگرد است و بهترین نوع ان را که سرشار از ادب و فروتنی است در حکایت موسی و خضر می یابیم .

 

درآن حکایت ، موسی در مقام شاگرد و خضر در جایگاه رفیع معلم جای داردو چه شیرین نقل می کند این حکایت را کتاب خدا ؛ آن جا که موسی به خضر می گوید : از تو پیروی می کنم تا از آن چه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد انسان است ، به من بیاموزی و خضر در جواب می گوید : تو هرگز هم پای من نمی توانی صبر کنی ، چگونه شکیبایی خواهی کرد ؟ موسی بی درنگ می گوید : اگر خدا بخواهد ، مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری نافرمانی تو نمی کنم .

 

معلم ، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می رساند . همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد .

 

حضرت سجاد (ع) سفارش بسیاری در حفظ حقوق معلم از سوی شاگردان دارند و می فرمایند : (( حق کسی که عهده دار تعلیم توست ، آن است که او را بزرگ شماری و مجلس او را سنگین بداری و نیکو به وی گوش فرا دهی و روی خود را بر او کنی و با او بلند سخن نگویی و کسی را که از او چیزی می پرسد ، تو پاسخ ندهی و بگذاری خوداو پاسخ گو باشد و در مجلس او با هیچ کس به صحبت ننشینی و در محضر او بدگویی از کسی نکنی و اگر از او در نزد تو بدگویی شد ، از او دفاع کنی و عیب پوشش باشی و فضایل و مناقب او را آشکار کنی و با دشمن همنشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی ؛ پس چون چنین کردی ، فرشتگان خدای تعالی به سود تو گواهی خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فراگرفتن دانش او ، فقط برای خدا بوده ، نه به خاطر مردم .))

 

شنبه 11/2/1389 - 16:36
دانستنی های علمی

سلام دوستای گلم

 

حتماً تا حالا واستون پیش اومده یه روزی حسرت گذشته رو خوردید .

 

آره می خوام درباره همین واژه ای که افسوس و دریغ مترادف هاش هستند بنویسم .

 

 گاهی اوقات دفتر خاطرات گدشته مون رو که آهسته ورق می زنیم می بینیم یه سری موقعیت هایی داشتیم که بدون اینکه قدرشون رو بدونیم سپری شدند یا یه سری کارها بوده که الان از انجام دادنشون پشیمونیم و حسابی حسرت می خوریم ؛ حالا این که دفتر ذهنه !

 

یه روزی می رسه که تموم اعمالمون رو با کیفیت HD (شایدم تو نمایشگر LED ) بهمون نشون میدن . اون روزه که حسابی شرمنده می شیم و از خدا می خوایم واسه یه روزم که شده برگردیم ، ولی حسرت اون موقع فایده نداره .

 

البته بگم قصد نصیحت ندارم  چون پرونده خودم از همتون سیاهتره ،ولی دوستای گلم تو این دنیا بد نیست یه ذره راجع به اون روز فکر کنیم قبل از اینکه کار اشتباهی انجام بدیم .

 

به نظر شما اونوقت دست از پا خطا می کنیم ؟

پنج شنبه 9/2/1389 - 13:7
شعر و قطعات ادبی

دوستای گلم اینم بقیه شعر در سوگ خورشید سروده مرید محمدی که در مطالب قبلیم چون زیاد بود نصفش رو نوشته بودم

نمی دانی . . .

 

در این پهنای خاموشی

 

صدایی نیست الا جیرجیر زنجیره هایی

 

که با صوتی ملال انگیز می خواندند .

 

و می دیدم

 

            صداقت را که می میرد

 

دریغا . . . حسرتا . . . دیدی چه شد ؟

 

شب از هر سو به سویم

 

-           باز می آید

غبار غم دلم را باز می گیرد

 

دلم ساز خموشی بیابانهای تار و تیره را

 

-          دارد . . .

مرا اطراف تا آن دورهای دور

 

سیاهی در سیاهی حکم فرما شد . . .

 

در این تاریکی غمباره می بینم

 

که بر شاخ درخت آرزوهایم

 

گلی دیگر نمی روید .

 

سبب این است

 

که خورشید وجود تو

 

دگر بر من نمی تابد .

 

بیا . . . بازآفرین حرمت اندوه های من

 

بیا بنگر . . . وجودم چون ذغالی سرد افتاده

 

-          میان خاک و خاکستر

شب از هر سو گذر دارد

 

شب است . . . شب

 

هیچ می دانی

 

-          سیاهی تا درون معبد خورشید هم رفته است .

مرید محمدی

پنج شنبه 9/2/1389 - 13:4
خانواده

تعبیر خواب هایی آشفته

 

تصویر کابوسی که دلگیراست و موهوم

 

فضایی هراس آور

 

همراه گنگ رازهایی نهفته

 

چهره ای گرفته و مغموم

 

تنها در شبی تاریک

 

دور از روشنایی های شهر

 

چراغها نیز خاموشند

 

خانه ای در سکوت کویر ، لیک

 

چشمهای او روشن

 

ستاره ای نیز چشمک می زند

 

هم آغوش با زوزه ی باد

 

غرق در اندیشه رفتن

 

لحظه بدرود رسید

 

او را به یاد دارم ، به یاد

 

پنج شنبه 9/2/1389 - 12:59
دانستنی های علمی

آن کس که با تغییر دنیا از وضعی به وضع دیگر ، آگاه نشود ، از غافل ترین مردمان است . ((پیامبر اسلام))

 

 در دل هر زمستان،تپشی از بهار و در پوشش سیاه شب ، لبخندی از طلوع صبح نمایان است.((جبران خلیل جبران))

 

اگر فکر می کنید موفق می شوید یا شکست می خورید ، در هر صورت درست فکر کرده اید. ((آنتونی رابینز ))

 

ما از جنس رویاهایمان هستیم . (( ویلیام شکسپیر ))

 

اگر از کسی متنفری از قسمتی ازخودت در او متنفری ،چیزی که از ما نیست نمی تواند افکار ما را مغشوش کند .

 ((هرمان هسه ))

 

بین شکست و پیروزی یک قدم ، فاصله نیست و مردم از ترس شکست ، تن به شکست می دهند . ((ناپلئون))

 

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ، ولی در نماز ، پایان است . شاید بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدارست .

 ((دکتر علی شریعتی ))

 

نگاه آدم های کوچک چه زود پر می شود و لبریز . (( ارد))

 

اشخاص بزرگ و با همت به کوه می مانند ، هر چه به ایشان نزدیک شوی ، عظمت آنها بر تو معلوم می شود و مردم

 پست و دون همانند سراب اند که چون کمی به آنان نزدیک شوی ، پوچی و ناچیزی خود را بر تو آشکار می کنند. ((گوته))

   
سه شنبه 7/2/1389 - 13:12
شعر و قطعات ادبی

غروب آشفته ام می کرد

 

غروب و ابرهای تیره و تارش

 

نشسته روی ابر تیره

 

-          اندوه فراموشی

 

کسی دیگر به یاد روز بارانی نمی افتد

 

به یاد روز بارانی

 

که در پهنای این دشت جنون آلود

 

غروبی پیش چشم خویشتن هرگز نمی دیدم .

 

هوا بس تنگ تر می شد

 

و خورشید وجود من

 

 به آرامی فرو می رفت . . .

 

                        غروبی تنگ و سوت و کور .

 

در این تنگی که خورشید امید من

 

به پشت کوه

 

می غلتید . . .

 

می دیدم

 

هزاران اختر شبگرد را در سوگ خود حیران

 

ولی یاران من

 

نام مرا در گور ذهن خویش

 

-          پوساندند .

مرید محمدی

 

سه شنبه 7/2/1389 - 13:8
خانواده
 

تقدیم به پدر عزیزم وتموم پدران کشورعزیزمون ایران ، امیدوارم سایشون همیشه بالای سرمون باشه

  

پدرم ، ای تکیه گاه روزهای نه چندان دور

 

تکیه می دادم به تو

 

ای درخت تناور سرسخت

 

ای کوه لبریز از درد ، اما صبور

 

قامت تو خمیده از درد فراموشی

 

کاش من نیز از یاد می بردم

 

لحظه های رنج تو را

 

ساعاتی را که با غم هم آغوشی

 

هنوز هم تکیه گاه من هستی

 

امانت را بریدست زخم های روزگار

 

لبخند بر لبان توست هنوز

 

گرچه گاهی تکیه گاه توست در و دیوار

 

خدایا بگذار بر شانه هایت تکیه کند

 

قول می دهم به تو

 

من نیز بگردم گرد او پروانه وار

  

پدر عزیزم دوستت دارم

دوشنبه 6/2/1389 - 13:32
طنز و سرگرمی

مایکل ، راننده اتوبوس شهری ، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد.

 

در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می شدند و چند نفر هم سوار می شدند .

 

در ایستگاه بعدی ، یک مرد با هیکل بزرگ ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد .

 

او در حالی که به مایکل زل زده بود گفت : (( تام هیکل پولی نمی ده ! )) و رفت و نشست .

 

مایکل که تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت اما راضی هم نبود .

 

روز بعد هم دوباره همین اتفاق افتاد و مرد هیکلی سوار شد و با گفتن همان جمله ، رفت و روی صندلی نشست و روز بعد و روز بعد ...

 

این اتفاق که به کابوسی برای مایکل تبدیل شده بود ، خیلی او را آزار می داد .

 

بعد از مدتی مایکل دیگر نمی توانست این موضوع را تحمل کند و باید با او برخورد می کرد .

 

اما چطوری از پس ، آن هیکل بر می آمد ؟ بنابراین در چند کلاس بدنسازی ، کاراته و جودو و ... ثبت نام کرد .

 

در پایان تابستان ، مایکل به اندازه کافی آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پیدا کرده بود .

 

بنابراین روز بعدی که مرد هیکلی سوار اتوبوس شد و گفت : (( تام هیکل پولی نمی ده ! ))

 

مایکل ایستاد ، به او زل زد و فریاد زد : (( برای چی ؟ )) 

                  

مرد هیکلی با چهره ای متعجب و ترسان گفت : (( تام هیکل کارت استفاده رایگان داره . ))

 

پیش از انتخاب هر اقدام و تلاشی برای حل مسائل ، ابتدا مطمئن شوید که آیا مسئله ای وجود دارد یا خیر .

 

يکشنبه 5/2/1389 - 13:5
شهدا و دفاع مقدس

مدت هاست که می خواهم خاطرات روحم را به پرواز در آورم ، اما وقتی به گذشت ایام فکر می کنم ، می بینم در ردپای

 زمان جا مانده ام.اکنون که به میراث داران دل رجوع می کنم ، می بینم عابران حروف ، جاده دل را خط کشی کرده اند .

 باید مراقب بود ، جاده دل پر مین است و حال دل پر حال . واژه ها به خودی خود در ذهنم تراوش می کنند ، گویی آن ها

 هم خون دل لحظه ها را می خورند . اکنون که خدا پشت دل های آنان ایستاده است و محکم ترین سیلی های زمانه

 مشتاق نوازش اند ، بیاییم به جای اشک قلم ها به دنبال جوانه اش ، در بهشت اذهان ، رنگ معرفت را بجوییم و در

 رجعت دل به رجا بیندیشیم.

 

در میان خراب دل، جست و جوی تازه ای را شروع کردم وقتی از هجرت دل می نوشتم ، می دانستم که روح بی قرارم

 در کالبد زمان به آرامش خواهد رسید . به دنبال تان در میان پلاک های بی نشان همسفر با عکس و خاطرات شدم.

 

به راستی در کدامین مدرسه ، درس توحید و خداپرستی آموختید ؟ هیهات که نفهمیدم با شهدا پریدن ، شأن نزول می

 خواهد . در شب هایی که در سایه تان عطر خوش نینوا را استشمام می کردم ، سرمست حضور باورتان به قلبم زنجیر

 محبت زدم تا در اشک های مادرانتان غسل صبر نمایم .

 

وقتی وضوی وصل می گیریم خدا در فضا اشک شوق می ریزد پس بیا تا با من در زیر باران خیس خیس و در آتش دل

 خاکستر شویم و در رنگین کمان حضور بر طلق دل هامان پل صراط المستقیم را تا آخر فتح سازیم .

                                                                                                             زهره سادات بختیاری

يکشنبه 5/2/1389 - 12:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته