• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 109
زمان آخرین مطلب : 2394روز قبل
شعر و قطعات ادبی

من خدا را دارم

کوله بارم بر دوش

سفری باید رفت

سفری بی همراه

گم شدن تا ته تنهایی محض

سازکم با من گفت:

هر کجا لرزیدی

هر کجا ترسیدی

تو بگو از ته دل:

من خدا را دارم

پنج شنبه 29/2/1390 - 16:4
شهدا و دفاع مقدس
رفتم طرف شلنگ آبی که گوشه باغچه افتاده بود. شیر را باز کردم. خدا را شکر آب می آمد. اول دستم را که بعد از جمع کردن مغز پیرمرد مکینه خاکمال کرده بودم شستم. بعد دستم را پر آب کردم و به طرف دهان بچه بردم. صدای گریه اش آرام تر شد و دهانش را به آب نزدیکتر کرد. ولی سریع سرش را برگرداند و گریه اش را از سر گرفت. صورتش را شستم. پستانکی که با نخ به گردنش آویزان بود را در دهانش گذاشتم. جیغ می کشید و سرش را عقب می برد. وقتی دیدم با هیچ راهی نمی توانم ساکتش کنم، دوباره بغض به گلویم چنگ انداخت. بی تابی های بچه را که می دیدم و به بی کسی و بی پناهیش فکر می کردم می خواست دلم بترکد. دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. رفتم توی همان وانت که هنوز مشغول تخلیه جنازه هایش بودند، نشسته ام. چهره زن های کشته شده جلوی نظرم آمد. یعنی کدامیک از آنها مادر این طفل معصوم بودند؟ !

                                     برگرفته شده از کتاب دا

 

  
پنج شنبه 29/2/1390 - 10:45
شعر و قطعات ادبی

چشم‌، چشم‌، دو تا چشم‌
خمار و نافذ و مست‌
مو، مو، یه‌ خرمن‌
قشنگ‌ و مشكی‌ یكدست‌

خط‌ خط‌ دو ابرو
مِشكیی‌ و كمونی‌
خال‌، خال‌، دو گونه‌
گونه‌ای‌ استخونی‌

لب‌، لب‌، دو تا لب‌
همینجوری‌ می‌خنده‌
قربون‌ برم‌ ماشاءالله‌
بابام‌ چه‌ قد بلنده‌

دندوناشو ببینین‌
عینهو مرواریده‌
بابا به‌ این‌ خشگلی‌
هیچ‌ جا كسی‌ ندیده

دست‌، دست‌، دو تا دست‌
چه‌ مشكلها كه‌ حل‌ كرد
میگن‌ كه‌ وقت‌ رفتن‌
مادرمو بغل‌ كرد

بابام‌ مَنم‌ بغل‌ كرد
دست‌ بابام‌ چه‌ گرمه‌
حُسن‌، حُسن‌، محاسن‌
ریش‌ بابام‌ چه‌ نرمه‌

پا، پا، دو تا پا
راهی‌ جبهه‌ بی‌تاب‌
مامان‌ با گریه‌ می‌ریخت‌
پشت‌ سر بابام‌ آب‌

چشم‌، چشم‌، دو تا چشم‌
شب‌ تا سحر بیداره‌
مو، مو، یه‌ خرمن‌
پر از گرد و غباره‌

لب‌، لب‌، دو تا لب‌
خُشك‌ و ترك‌ خورده‌ بود
آبروی‌ آب‌ رو
كام‌ بابام‌ برده‌ بود

پا، پا، دو تا پا
خسته‌ ولی‌ پر توان‌
می‌بَره‌ حمله‌ بابا
سوی‌ عدو بی‌امان‌

دست‌، دست‌، دو تا دست‌
گره‌ كرده‌ و مشته‌
با اون‌ دستای‌ گرمش‌
چه‌ دشمنا كه‌ كُشته‌

نیگا كنین‌ عكسشو
چقدر قشنگو زیباست‌
خونه‌ عجب‌ معطر
به‌ عطر و بوی‌ باباست‌

بابام‌ كنار سنگر
روی‌ موتور نشسته‌
محاسن‌ خاكیشو
رنگ‌ حنایی‌ بسته‌

محاسن‌ نرم‌ اون‌
تو جبهه‌ها خونی‌ شد
بابای‌ قد بلندم‌
راهی‌ مهمونی‌ شد

چشم‌، چشم‌، دو تا چشم‌
خوابیده‌ توی‌ صحرا
تو جبهه‌ها شهید شد
بابای‌ ناز «زهرا»

خط‌، خط‌، دو ابرو
قرمزه‌ و كمونی‌
خال‌، خال‌، دو تا خال‌
روگونه‌ و پیشونی‌

خال‌ روی‌ گونه‌هاش‌
قهوه‌ای‌ و قشنگه‌
ولی‌ خال‌ پیشونیش‌
خونی‌ و سرخ‌ رنگه‌

پا، پا، دو تا پا
دست‌، دست‌، دو تا دست‌
دست‌ و پای‌ بابا جون‌
زیر شنیهاشكست‌

قربون‌ چشماش‌ برم‌
همون‌ چشای‌ مستش‌
كدوم‌ دست‌ پلیدی‌
زد و چشاشو بستن‌

اونی‌ كه‌ دید باباجون‌
تو جبهه‌ها شهید شد
میگه‌ تو خاك‌ فكه‌
افتاد و ناپدید شد

آی‌ دونه‌ دونه‌ دونه‌
نون‌ و پنیر و پونه‌
بعد گذشت‌ چند سال‌
بابا اومد به‌ خونه‌

چوب‌، چوب‌، یه‌ تابوت‌
كه‌ تو كوچه‌ روُون‌ بود
جای‌ بابا تو تابوت‌
یه‌ تیكّه‌ استخون‌ بود

هزار هزار چشم‌ مست‌
هزار هزار تا گونه‌
هزار هزار هزاران‌
نگاه‌ِ عاشقونه‌

هزار هزار محاسن‌
یا خونی‌ شد یا كه‌ سوخت‌
هزاران‌ دل‌ عاشق‌
كه‌ توی‌ سینه‌ افروخت‌

هزار هزاران‌ پدر
هزار هزار تا مادر
هزار هزار محبت‌
هزار هزار تا همسر

هزار هزاران‌ رفیق‌
هزار هزار برادر
هزار هزار تا فرزند
هزار هزار تا خواهر

هزار هزار رفاقت‌
هزار هزار معرفت‌
هزار هزار تا عاشق‌

هزار هزار تا رأفت‌

هزار هزار تا نامزد
هزار هزار اهل‌ دل‌
هزار هزار طراوت‌
شمع‌ مجلس‌ و محفل‌

هزار گل‌ِ سر سبد
هزار هزار قد بلند
هزار هزار هزاران‌
هزار هزار تا پیوند

هزار هزار شور و شوق‌
لبان‌ پُر ز خنده‌
هزار هزار بسیجی‌
هزار هزار پرنده‌

هزار هزار پهلوُن‌
هزار هزار همخونه‌
رفتن‌ كه‌ ما بمونیم‌
رفتن‌ كه‌ دین‌ بمونه‌

مرحوم ابوالفضل سپهر
سه شنبه 27/2/1390 - 23:58
شهدا و دفاع مقدس
  یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.یاران غریبانه رفتند؛ اما هنوز بوی عطر جانمازشان شعر سپید یاس را می‌سراید. یاران رفتند و هنوز نام و یادشان زینت‌بخش کوچه‌های شهر است.... و، من و تو،!در این ساحل باشکوه و امن آنان ایستاده‌ایم و در این حضور عطرآگین و آسمانی‌شان در آرامشیم و از سرخی آنان دشت‌های‌مان سرخ و لاله‌گون است. آنان مردان همیشه جاویدان این دیار دلیرانند. آنان آینه‌های تمام‌نمای راه عزت و شرف من و تواند. ... نگاه کن! نور از پیشانی‌های به خاک افتاده آنان می‌طرواد. برخیز! دست در دست هم دهیم و در امتداد مهر بمانیم!

 

 

سه شنبه 27/2/1390 - 17:44
شعر و قطعات ادبی

سلامت تن زیباست، اما پرنده عشق، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند.

و مگر نه آنکه گردان ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده باشند؟

و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاده اند که حسین ( ع ) را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشند؟

پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف های دلتنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه هایی بن بست باز می شوند نمی توان جست، بهتر آنکه پرنده روح دل در قفس نبندد.

پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند، از ویرانی لانه اش نمی هراسد.

ای شهید! ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود، بر نشسته ای! دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.

 سید شهیدان اهل قلم

شهید سید مرتضی آوینی

 

 

 

 

سه شنبه 27/2/1390 - 12:7
سخنان ماندگار

 

بنام او که زنده به اویم، یارم اوست، مقصودم اوست، مفتوحم اوست، خدایا آرامش بر ما فرو فرست و در هنگام برخورد با دشمن پایدارمان بدار.

          سردار شهید مجید سپاسی

سه شنبه 27/2/1390 - 11:51
شعر و قطعات ادبی
رهبر من نور چشمان من است / عشق او آیین و ایمان من است

ذوالفقار حیدری در دست او / طاعتش میثاق و پیمان من است

سیدی از نسل پاك فاطمه / هم ز نسل شیر یزدان من است

در ولایت وارث آل نبی / جانشینی از امامان من است

همچو مه تابد به قلب شیعیا ن / نائب خورشید پنهان من است

در هدایت سوی حق آرد مر ا / این هدایت سمت قرآن من است

دوستانش دوست می دارم همی / دشمن او دشمن جان من است

آنكه مهر او ندارد در وجو د / بی گمان همكیش نادان من است

در سخن چون ابر می بارد به دل / در كویر خشك باران من است

در حضورش موج دریا دیده ام / در كلامش راحت جان من است

در نگاهش غرق دریا می شو م / واژه هایش در و مرجان من است

قلب تارم را صفایی می دهد / جامع فكر پریشان من است

من مرید آن دل وارسته ام / او مراد و پیر عرفان من است

بوی یوسف می دهد پیراهنش / گرچه خودیعقوب كنعان من است

من چو بلبل او چو باغ پر زگل / من چوبرگ او سرو بستان من است

آرزوی دیدنش دارم به دل / در فراقش شهر زندان من است

ای خوش آن روزی كه بینم رهبرم / ساعتی در خانه مهمان من است

هرگز ای یاران دعایش می كنید / شب نمازش ذكر یاران من است

روی خوبش با دو چشمت دیده ای / چهره اش چون ماه تابان من است

غرق دریای تهاجم را چه غم / ناجی كشتی ز طوفان من است

گر چه دشمن نقشه ها دارد بسی / حامی او حی سبحان من است

در امانت او ‹‹ امین ›› انقلا ب / در شجاعت شیر میدان من است

راه او باشد ره پیر خمین (ره) / رهرو راه شهیدان من است

افتخار ما بود ‹‹ سید علی ››/ سرور من جان جانان من است

چون فقیه وعالم است ودین شناس / مرجع تقلید دوران من است

روز ششم ماه تیر از سال شصت / رهبرم جانباز ایران من است

ای خداوندا نگهدارش تو با ش / چون دعای او نگهبان من است

شعر امروزم كه وصف رهبر است / بهترین اشعار دیوان من است

پیروانش نی به پاكستان و هند / درفلسطین است و لبنان من است

گوئیا مهدی(عج) چنین گوید كه او / بهترین اصحاب و یاران من است
شنبه 24/2/1390 - 18:0
شعر و قطعات ادبی

دیشب این طبع، بی‌قرار شما

خواست عرض ارادتی بكند

دست كم از دل شكسته‌تان

واژه‌هایم عیادتی بكند

***

چشم بد دور، عمرتان بسیار

كس نبیند ملالتان آقا!

ما نمردیم خون دل بخوری

تخت باشد خیالتان آقا!

***

چیست روباه در مصاف شیر؟!

چه نیازی به امر یا گفته؟!

تو فقط ابرویی به هم آور

می‌شود خواب دشمن آشفته

***

هست خاموشی‌ات پر از فریاد

در تو آرامشی است طوفانی

«الذی انزل السكینه» تو را

كرده سرشار از فراوانی

***

واژه‌ها از لبت تراویدند

پرصلابت، پرعاطفه، پرشور

آفریدند در دل مردم

عزت، آمادگی، حماسه، حضور

***

این حماسه همه ز یمن تو بود

گرچه از آن مردمش خواندی

رهبرا! تا ابد ولی محبوب

در دل عاشقان خود ماندی

***

سهم دلدادگان تو سلوی

قسمتِ دشمنان تو سجیل

رهبری نیست در جهان جز تو

كه ز امت چنین كند تجلیل

***

نسل سوم چو نسل اول هست

با شعف با شعور با باور

جاری است انقلاب چون كوثر

هان! «فصل لربك وانحر»

***

گرچه در باغ سینه‌ات داری

لطف‌ها، مهرها، محبت‌ها

گفتی اما نمی‌روی چو حسین

تا ابد زیر بار بدعت‌ها!

***

ناگهان در نماز جمعه شهر

عطر محراب جمكران گل كرد

بغض تو تا شكست بر لب‌ها

ذكر یا صاحب الزمان (عج) گل كرد

***

جان ایران! چه شد كه جانت را

جان ناقابلی گمان كردی؟!

آبروی همه مسلمانان

اشك ما را چرا درآوردی؟!

***

جسم تو كامل است، ناقص نیست

می‌دهد عطر یك بغل گل یاس

دستت اما حكایتی دارد...

رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!

نکته ای بگم اینکه در هنگام خواندن این شعر خیلی ها گریه می کردند. شما دوستان می توانید کلیپ تصویری این شعر را از سایت زیر دریافت کنید:  http://www.aparat.com/v/d3f06eef2ffac7faadbe3055a70682ac5080
شنبه 24/2/1390 - 17:41
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

 

شنبه 24/2/1390 - 17:25
سخنان ماندگار

پیامبر اکرم(ص): 

سه گروه روز قیامت نزد خدا شفاعت می کنند و خدا شفاعتشان را می پذیرد:

اول انبیاء، بعد علما و سپس شهدا

شنبه 24/2/1390 - 16:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته