گفتم خرابت میشوم ،
گفتا تو آبادی مگر!
گفتم ندادی دل به من،
گفتا تو جان دادی مگر!
گفتم ز کویت میروم،
گفتا تو آزادی مگر!
گفتم فراموشم مکن،
گفتا تو در یادی مگر.
زمستان خسته شد از بی بهاری ، جهان می لرزد از این بی قراری ، گمانم جمعه ای باقی نمانده ،خدایا تا به کی چشم انتظاری . شاید این جمعه بیاید.
گر نمک باعث شوریست ؟ خدایا عجب است یار من این همه داره نمک و شیرین است
خدایا دوست بدار آنهایی که دوستمان دارند و نمیدانیم، و سلامت بدار آنهایی را که دوستشان داریم و نمیدانند
رسم است که بر قبر همگان نام نویسند،من گم شده عشق توام نام ندارم ،دوست دارم