• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 168
تعداد نظرات : 226
زمان آخرین مطلب : 5011روز قبل
دعا و زیارت

هر سی سال که می گذرد، تاریخ یکی می شود. تا بحال فکر کرده ای به پیوند حسین (ع) و مسیح (ع)؟ این دو در ظهور منجی به هم می رسند؛ مهدی (عج) برای انتقام خون حسین می آید و مسیح، با او رجعت می کند.

اما تا قبل از آن هم این دو در کنار هم می نشینند؛ ۸ محرم و ۲۲ دسامبر؛ ولادت مسیح (ع) با شهادت حسین (ع) یکی می شود؛ پسر مریم و پسر فاطمه. تقارن غریبی است، آنقدر غریب که راحت ترین کار گذشتن از کنار آن است و دل بستن به یکی شان؛ یا مسیح یا حسین. یا کلیسا، یا کربلا.

اما، ۳۲ سال پیش، ۱ دی ۱۳۵۶ که دوباره این دو اتفاق به هم رسیده بودند، مردی از تبار حسین که نامش موسی بود و لقبش مسیح! درباره هر دو سخن گفت؛ سید موسی صدر، شیعه و مسیحی را با هم صدا کرد و پیامش را «صلح» لقب داد:

مردم لبنان! ۱۳۳۷سال پیش در سال ۶۱هجرى، در چنین روزهایى، حسین‏(ع)، پسر على‏(ع) و فاطمه‏(س)، و نواده پیامبر اکرم‏(ص)، با همه خویشان و یارانش شهادت را پذیرا شد. پیکرهاى لِه‏شده ایشان چندین روز در سرزمین کربلا در معرض وزش بادهاى داغ و آفتاب سوزان و شنهاى روان صحرا قرار داشت. هم‏زمان، خانواده او و خانواده‏هاى همراهانش براى اسارت و کوچ اجبارى، در بدترین شرایط، به شهرهاى دور، آماده مى‏شدند.

بعدها، در چنین روزهایى، در همان مکان، پرچم هاى انقلابى توفنده برافراشته شد و حکومت سرکشان را درهم کوبید و تخت هاى آنان را به لرزه در آورد و آنان را از روى زمین و صفحه تاریخ پاک کرد. انقلابى که از کربلا نشأت گرفت و فراگیر شد و به سرزمین هاى دور و نزدیک رفت، تنها یکى از آثار شهادت حسین‏(ع) و پرتو ناچیزى از مشعل فروزانى بود که حسین‏(ع) در نیمه دوم قرن اول هجرى برافروخت.

آوردگاهى که نبرد عاشورا در آن شکل گرفت در حقیقت همان آوردگاه ارزش هاى انسانى است که هرگز از ایمان جدا نیست و ابعاد آن با آدمى و حیاتش، در هر زمان و زمانى ادامه مى‏یابد. دیواره‏هاى زندان خویشتن آدمى را در هم مى‏کوبد، میان او و هم نوعانش پیوند برقرار مى‏کند و انسان را به موجودى سترگ بدل مى‏سازد که شخصیتى فراتر از محدوده‏هاى زمانى و مکانى و توانمندتر از انسان عادى مى‏یابد.

حسین‏(ع) ارزش ها را با شهادت خود پاس داشت، با مرگ خود حیاتى دوباره بخشید، با خون خویش بر پیشانى تاریخ منقوش ساخت و پس از آنکه دل ها را لرزاند و عقل ها را با ژرفاى مصیبت از خواب بیدار کرد، آنها را در اعماق دل و ذهن انسان ها رسوخ داد.

 انسان هاى هم روزگار حسین‏(ع) در بالاترین مراتب انحراف مى‏زیستند، انحراف فراگیرى که با به بیراهه رفتن حکومتها آغاز گردید، سپس همه بخش هاى جامعه را فراگرفت، سرانجام به جان ها و وجدان ها سرایت کرد و یا آنها را مسخّر و زرخرید خود گردانید یا بر آنها نفوذ و غلبه یافت.

خلافت متعهد و پاسخگو به سلطنتى موروثى بدل گشت که بنا به میل خود فرمان مى ‏داد و آنچه را خود مى‏خواست اجرا مى‏کرد. جهاد، که درى از درهاى بهشت بود، به ماجراجویی هاى کاسبکارانه تغییر ماهیت داد. اموال عمومى از بیت المال به خزانه‏هاى سلطان انتقال یافت. مناصب از دست شایستگان کاردان بیرون رفت و در اختیار دونان قرار گرفت. حیات و آزادى آدمى هیچ ارزشى نداشت.

آنگاه که حاکم بر او خشم مى‏ گرفت، او یا در مرج عذرا به قتل مى‏رسید یا به ربذه تبعید مى‏شد یا به واسطه مزدورانى که صدر اسلام را درک کرده بودند، با جعل حدیث، مورد حمله واقع مى‏شد. این رویدادها رخ مى‏دهند، منکرات و بدعت ها پدید مى‏آیند و تکرار مى‏شوند و در برابر خود هیچ مانع یا معترض یا دست کم پرسشگرى نمى‏یابند.

اما در این سال و در لبنان، این مناسبت بزرگ ابعادى نو مى ‏یابد و این ناشى از سرشت تعامل تاریخ و جغرافیا در قضایایى است که با حیات عمومى انسان پیوند دارد. پس از فتنه داخلی که ارزش ها را به مسلخ برد، آن هم ارزش هایى که حسین‏(ع) با شهادتش حیاتى دوباره به آنها بخشیده بود، چگونه مى‏توان با آن خاطره بزرگ و مفاهیم برآمده از آن زیست و از آن الهام گرفت؟

در برابر این جنبه منفى، نقطه مثبتى هست که آن نیز خاص لبنان است، هر چند ابعادى جهانى نیز در کنار دارد. امسال سالگرد شهادت حسین‏(ع) در آستانه سالروز میلاد حضرت مسیح‏(ع) صورت مى‏گیرد، روزى که ارزش هاى والاى معنوى، به رغم موانع مادى، به پیش رفت، روزى آکنده از مفهوم صلح و بلکه روز صلح و آشتى.

از سوى دیگر، این دو مناسبت با آغاز سال هجرى و سال میلادى همزمان شده ‏اند. تو گویى آغاز تاریخ جدید لبنان، که سرشار از خون شهیدان است، از تولد صلح، شادمانى و عظمت الهى برآمده است.

چنین حال و هوایى بدبینى را از ما دور مى ‏سازد، هر چند به دلیل ارزش هاى ساقط شده در سرزمین عزیزمان و به دلیل پیکرهاى به خون غلتیده عزیزان بى‏گناهمان و نیز به دلیل تحولات تحریک‏آمیز اخیر در منطقه، که از اختلاف قدرت هاى بزرگ و انفجار جنگ سرد میان آنان در این نقطه خبر مى‏دهد، شدت این بدبینى زیاد باشد.

رویارویى در نبردى نابرابر از لحاظ اسلحه، تجهیزات و سازمان‏دهى، که یکى از آثار آن اختلافات داخلى بوده است، همه سرزمین هاى عربى را فرا مى‏گیرد تا جنگ سرد بتواند به اهداف خود دست یابد.

در آستانه این مناسبت هاى بزرگ، گویا پروردگارِ انسان و فرستنده پیامبران و آیین هاى دینى به گونه‏اى خاص به ما یادآورى مى‏کند که چگونه از عهده این مصیبت ها بر آییم، بر زخم هایمان مرهم نهیم، صفوف خویش را یکپارچه سازیم و در برابر رویدادهاى منطقه موضع بگیریم.

عنایت خداوندى بند بند برنامه کارى ما را ترسیم کرده است: نادیده انگاشتن نقطه نظرات و مواضع خود، غمض عین کردن بر پیامدهاى رویدادهاى اخیر، و حتى چشم ‏پوشى از منافع شخصى و گروهى، تا ارزش ها را دوباره زنده کنیم. تنها ارزش ها هستند که وجود آدمى را شایسته، رشدیافته، و جاودان مى‏سازند. با رویکرد دوباره به ارزش ها مى‏توان شاهد زایش دوباره صلح در جهان و جانِ زمین و آسمان بود.

صلح میعادگاه تاریخى و اجتناب‏ناپذیر مسیحیان و مسلمانان است؛ چه، از لحاظ تاریخى، نزدیکى میان پیروان اسلام و مسیحیت ضرورت یافته است، به ‏ویژه هنگامى که صهیونیسم ظهور یافته و دندان هاى زهرآگین خود را نشان داده و چنگال هاى خود را به سوى سرزمین ما دراز کرده، آن هم نه فقط براى برافروختن آتش اختلافات مذهبى در کشور و منطقه ما، بلکه مى‏خواهد این منطقه را به انبار مهمات و دولت هاى کوچک مذهبى تقسیم کند و نه فقط دین ما و مسیحیت را بلکه سیماى دین والاى خود را که مورد احترام ماست و ما پیامبر راستین آن را مقدس مى‏شماریم مخدوش سازد و میراث مسیحیت و اسلام و تاریخ، تمدن، فرهنگ و ارزش هاى آن دو را بار دیگر به بازى گیرد.

این بار با دفعات پیش تفاوت دارد. اگر بازى صهیونیسم با مواریث ما در دوران هاى گذشته همواره به دست افراد یا نهادها صورت پذیرفته است، این بار بازیگر صحنه دولتى است که همه افراد و نهادها را به خدمت گرفته و همه تجربه‏هاى پیشین را به کار بسته و از گمراهان، که اکثریت مطلق در جهان‏اند، مدد گرفته است.

مناسبت هاى امسال، به ‏ویژه در لبنان، در بردارنده بشارتى الهى و برخواننده آیاتى مبارک است که مسیحیان را نزدیک‏ترین مردم به مسلمانان، و یهودیانِ صهیونیست و مشرکان را دورترین مردم از آنان دانسته است.

آیاتى که از ما می ‏خواهد تا با فداکارى و گذشت امکان زایش صلح، عشق، ارزش ها و همبستگى ملى را فراهم آوریم تا بتوانیم از وطن خویش، جنوب عزیزِ در معرضِ تهدیدِ خویش، و از همه دارایی هاى خود در برابر خطرهاى کمین‏کرده پاسدارى و از برادران خود پشتیبانى کنیم، همان هایى که تنها در پى صلحى عادلانه و شرافتمندانه هستند و به صلح شبهه‏ناک اسرائیلى تن در نمى‏دهند.

در پایان و در این روزهاى دشوار، به برادرانى که در پى آزادى سرزمین هاى اشغالى هستند و به مسأله اصلى و بر حق منطقه [مبارزه با اسرائیل] اهتمام دارند یادآور مى‏شویم که خود را وقف آزادى سرزمین هاى اشغالى و آن مسأله اصلى کنند و هرگز از این آرمان بزرگ غفلت نورزند. ما علایق قلبى، حاصل فکر، تلاش و دعاهاى خیرمان را نثار آنان مى‏کنیم.

برادران، پیش به سوى گذشت، صلح، وفاق ملى، خیزش لبنان و مقاومت در برابر هرآنچه در پى بازداشتن، مخدوش ساختن یا از نفس انداختن آن است.

دوشنبه 5/11/1388 - 9:56
دعا و زیارت
فتاوایی همچون حرام بودن سجده شکر پس از زدن گل در فوتبال، حرام بودن زولبیا در ماه رمضان و مَحرم شدن مرد و زن همکار، با شیر دادن مرد توسط زن!...
 
دکتر سعد الخثلان» استاد فقه و نائب رئیس الجمعیة الفقهیة در عربستان تاکید کرد: برداشتن ابرو جایز نیست. این روحانی وهابی، دلیل این فتوا را حدیثی خواند که به زعم او در آن آمده است: «لعن النامصة و المنتصمة».
وی ادامه داد: بنابراین مردان نمی‏توانند به همسران یا خواهران یا دخترانشان اجازه دهند این کار را انجام دهند.
وی اضافه کرد: این عمل از گناهان کبیره محسوب می‏شود و زن خود نباید مرتکب آن گردد!
شایان ذکر است که علمای وهابی، که خود را از منابع عظیم اجتهاد ـ یعنی سنت، حدیث، تفسیر و تبیین اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ـ محروم کرده‏اند هر از گاهی بر اثر برداشت ناصحیح از احادیث نبوی، با صدور چنین فتاوایی، علاوه بر آن که خود را مضحکه خاص و عام می‏کنند، موجب ایجاد فشار و سلب حقوق زنان و جوانان نیز می‏شوند. بدتر آنکه این اظهار نظرهای سخیف، به پای اسلام نوشته می‏شود!
فتاوایی همچون حرام بودن سجده شکر پس از زدن گل در فوتبال، حرام بودن زولبیا در ماه رمضان و مَحرم شدن مرد و زن همکار، با شیر دادن مرد توسط زن! از این دست اظهار نظرهای سخیف هستند.
دوشنبه 5/11/1388 - 9:53
دانستنی های علمی
 
شما باید پیش از خریدن لباس کیفیت آن را چک کنید تا از مرغوبیت آن مطمئن بشوید. در اینجا نکاتی را برای شما ذکر می کنیم تا بتوانید به سرعت کیفیت لباس مورد نظر خود را تشخیص بدهید.
 
شما باید پیش از خریدن لباس کیفیت آن را چک کنید تا از مرغوبیت آن مطمئن بشوید. در اینجا نکاتی را برای شما ذکر می کنیم تا بتوانید به سرعت کیفیت لباس مورد نظر خود را تشخیص بدهید.
 
۱) اگر پارچه لباس طرح دار است، آن را کنترل کنید تا مطمئن بشوید که طرح و الگوهای پارچه در قسمت دوخت و درزها، خصوصا در ناحیه شانه، یقه و جیب های دوخته شده به لباس، مرتب و یکدست باشد.
 
۲) پارچه را بالا ببرید و در مقابل نور نگاه کنید و مطمئن بشوید که بافت پارچه محکم است و نخ و تار و پود خراب یا شل نداشته باشد؛ اگر پارچه مهره دوزی یا پولک دوزی شده است، دقت کنید که آنها کاملا چسبیده و متصل به پارچه باشند.
 
۳) بافت و تار و پود پارچه را امتحان کنید. تارهای عمودی باید مستقیم از بالا به پایین لباس باشد و تارهای افقی باید با زاویه ۹۰ درجه نسبت به آنها امتداد داشته باشد.
 
۴) پارچه های ضخیمتر و سنگین تر مانند پشم را مچاله کنید تا ببینید که آیا به حالت اولیه برمی گردد. در این صورت مقاوت پارچه را نسبت به چروکیدگی می سنجید.
 
۵) نگاه کنید که آیا تمام کوکهای لباس محکم و درست است یا نه. شما باید در هر ۲.۵ سانتی متر پارچه، حدود ۸ تا ۱۲ کوک ببینید.
 
۶) به لبه های لباس دقت کنید. لبه های دوخته شده لباس باید تقریبا نامرئی و غیر قابل مشاهده باشد. لبه پایین لباس باید راست و مستقیم باشد و منحنی یا چین خورده نباشد.
 
۷) قد پارچه را مقایسه کنید: شلوار، پیراهن، دامن یا هر لباسی که قصد خرید آن را دارید، از وسط درازای آن تا بزنید تا مطمئن بشوید که دو طرف چپ و راست متقارن است. چک کنید که طرف چپ و راست یقه از نظر شکل و اندازه برابر باشد.
 
۸) اطمینان حاصل کنید که جیب های دوخته و وصل شده به لباس کاملا یکنواخت و صاف روی لباس قرار گرفته باشد و فاصله ای بین جیب و جلوی پارچه نباشد. وقتی که لباس را در حالت عمودی نگاه می دارید نباید جیبها آویزان بشود.
 
۹) دقت کنید که آستر لباس با برش پارچه لباس منطبق باشد. آستر لباس باید به طور یکنواخت قرار گرفته باشد و نباید تا لبه انتهایی لباس امتداد داشته باشد.
 
۱۰) مطمئن بشوید که دگمه ها و جادگمه ها محکم دوخته شده اند. معمولا هرچه پیراهن تعداد دگمه بیشتری داشته باشد، کیفیت بهتری نیز دارد. داشتن دگمه اضافی هم نکته مثبتی است.
 
۱۱) قبل از خریدن پیراهن آن را امتحان کنید، دگمه های آن را کاملا ببندید.دقت کنید که دگمه ها در جای مناسب خود قرار گرفته باشد تا پیراهن در قسمت قفسه سینه از هم باز نشود.
 
۱۲) اگر لباس زیپ دارد، زیپش را چند بار بالا و پایین بکشید تا مطمئن بشوید که به راحتی و نرمی حرکت می کند و گیر نمی کند. زیپ معمولا باید به رنگ لباس باش
دوشنبه 5/11/1388 - 9:52
ایرانگردی
 
پس از عزل امیر و قتل فجیع وی، عزت الدوله که هنوز در مرگ شوهر سیاهپوش بود، به فرمان مادر ابتدا با ...
 
ملک زاده خانم عزت الدوله، دختر محمدشاه قاجار و مهدعلیا بود. او خواهر ناصرالدین شاه محسوب می‌شد. پس از مرگ محمدشاه، مهدعلیا به مدت ۴۵ روز و تا ورود موکب ناصرالدین میرزای ولیعهد از تبریز نیابت سلطنت را بر عهده داشت و طی این مدت به میرزا آقاخان نوری میدان بسیار داده بود و اورا نامزد صدراعظمی نموده بود. با ورود شاه جوان متوجه شد که شاه صدراعظم خود را انتخاب نموده (میرزا تقی خان امیرکبیر) و لذا رابطه این دو نفر از ابتدا شکرآب شد. به ابتکار ناصرالدین شاه، عزت الدوله به ازدواج امیرکبیر درآمد تا مگر علقه خویشاوندی و محرمیت این رابطه را اصلاح کند. مهد علیا با ازدواج دخترش با یک آشپززاده مخالف بود.
 
 
  پس از عزل امیر و قتل فجیع وی، عزت الدوله که هنوز در مرگ شوهر سیاهپوش بود، به فرمان مادر ابتدا با میرزا کاظم خان (پسر میرزا آقاخان نوری) و سپس با شیرخان اعتضادالدوله و بعد از آن با یحیی خان مشیرالدوله ازدواج نمود.
عزت الدوله در اواخر عمر می‌گفت: یک موی گندیده آن بچه آشپز، می‌ارزید به تمام هیکل این بچه اعیانها.
حاصل ازدواج عزت الدوله با امیرکبیر دو دختر به نامهای تاج‌الملوک و همدم الملوک بود که به ترتیب با پسردایی‌های خود مظفرالدین میرزا (مظفرالدین شاه بعدی) و مسعود میرزا (ظل السلطان بعدی) ازدواج نمودند. محمدعلی شاه به این لحاظ نوه مشترک ناصرالدین‌شاه، امیرکبیر، و عزت الدوله بوده‌است
دوشنبه 5/11/1388 - 9:51
دانستنی های علمی
كمتر كسی می‌داند اما «مغازه خزر»، ابتداى خیابان استانبول پس از چهارراه فردوسى- استانبول- نادرى اولین ساندویچ فروشی ایران بود. مغازه‌ای در پاساژ كه مدتی بعد در طبقه زیرین آن رستورانى افتتاح شد كه در آنجا چند نوع غذا مثل سوسیس سرخ كرده یا مغز گوسفند یا كتلت یا شیر ماهى را همراه با توده‌اى از سیب‌زمینى پوره خوشمزه كه روى غذا و سیب‌زمینى سس گوجه فرنگى یا كچاپ هم مى‌ریختند به بهای نازل هر پرس شش قران و بعدها ۱۲ ریال و در دهه 40، ۱۸ریال! می‌فروختند.
آنجا محل جمع شدن و سخن گفتن و وقت گذراندن شعرا، نویسندگان، روزنامه‌نگاران، دانشجویان و دانش‌آموزان كلاس‌هاى بالاى مدارس متوسطه بود. دانشجویان دانشكده افسرى تهران هر شب‌جمعه در خزر و طبقه بالاى پاساژ اجتماع مى‌كردند و با خریدن یك لوله بلند و باریك كالباس آن را با نان بولكا (سفید) و خیارشور و گوجه فرنگى مى‌خوردند.
صاحبان این مغازه‌ها معمولا از ارامنه جمهوری بودند كه با خوشرویى جوانان را مى‌پذیرفتند. شب جمعه در ساندویچ‌فروشى‌هاى خیابان‌هاى استانبول، نادرى، لاله‌زار و لاله‌زارنو غلغله‌اى بود.

دانشجویان دانشكده افسرى ارتش از مشتریان وفادار ساندویچ‌فروش‌های لاله‌زار نو بودند زیرا آنها در طول هفته هر روز ناهار ساچمه پلو (عدس پلو)، علف پلو (سبزی پلو)،‌ آش گل گیوه (آش كشك) طاس كباب، راگو، قیمه پلو، چلوخورش علف دانشكده (قورمه سبزی) و كتلت‌هایی كه از سفتی و سختی شباهت به آجر پاره داشتند خورده و شب جمعه میل داشتند ساندویچ كالباس و سوسیس بخورند.
آنها هر دو، سه نفر دور یك لوله نیم مترى كالباس سیردار جمع شده قطعات بریده آن را با رغبت و اشتهای زیادى همراه نان بولكاى ترش مزه و گوجه‌فرنگى و خیارشور به معده مى‌فرستادند. آن زمان از سس ساندویچ اثرى نبود و به جاى آن ساندویچ‌فروش‌ها در نهایت سخاوت مقداری كره اعلا لاى نان مى‌مالیدند.

در خیابان جمهورى(شاه‌آباد سابق) دكه ساندویچ‌فروشى اسلامى جمع و جورى بود كه به جاى كالباس، كوكو، كتلت و تخم مرغ لاى نان مى‌گذاشت و كار او هم بسیار گرفته بود. ساندویچ از سال‌های حدود ۱۳۳۵ به شهرستان‌ها نیز انتقال یافت.
در سال‌هاى اول افراد محترم و آبرومند رفتن به ساندویچ‌فروشى‌ها را دون شأن مى‌دیدند و حداكثر رضایت مى دادند به چلوكبابى و چلوخورشتى بروند.
همان طور كه در عصر ناصرى نیز رفتن به رستوران و چلوكبابى كارى خلاف آبرو تلقى مى‌شد و مى‌گفتند فلانی سفره درست و حسابى ندارد كه به دكه نان وكباب یا دكان چلوكبابى مى‌رود اما كم‌كم رفتن به دكان ساندویچ‌فروشى متداول شد و امروز بسیا‌رى خوردن ساندویچ را بر صرف غذا در خانه ترجیح می‌دهند. حتی حدود سال‌های دهه ۴۰ گفته مى‌شد كه تعداد كارگران ساندویچ‌فروشى‌ها تنها در شهرستان رشت به 16هزار نفر می‌رسید.
در دهه ۱۳۴۰ در بلوار كشاورز یك ساندویچ‌فروشى بزرگ به نام ۴۴۴ افتتاح شده بود.
نام فروشنده خوش اخلاق و خنده‌روى آن به نام على‌آقا را كسى نمى‌دانست و او را علی‌آقا ۴۴۴ می‌خواندند. على آقا كه حتى بعدا معلوم نشد نام خانوادگی‌اش چیست با برادرش آقا داوود از ساندویچ‌فروشان موفق تهران بودند و سال‌ها عده زیادی دوست داشتند به مغازه ۴۴۴ بروند و ساندویچ ۴۴۴ بخورند. على آقا بعدها خود مستقلا فروشگاهى در سه‌راه طالقانى تاسیس كرد
دوشنبه 5/11/1388 - 9:37
طنز و سرگرمی
 
 

 

 
 
 
 
 

جمعه 2/11/1388 - 12:33
طنز و سرگرمی
 
 
پیش به سوی دیه!
 
 
 
شنای دسته جمعی! 
 
 
 
آخرین خاطره بد ناکازاکی 
 
 
 
بدون شرح
 
 
خداحافظ رفیق!
 
 
 بدون شرح 
 

 
 
حدس می زنی تیر کجای صورت عکاس خورده؟
 

 
عجب حماقتی! 
 
 
پیش به سوی جهنم!
 
 
کورس با گردباد! 
 
 

 

 
آخرین تنبیه زندگی! 
 
 
هدیه ای برای دوستان! 
 

 
 
جمعه 2/11/1388 - 12:25
شهدا و دفاع مقدس
سه خاطره ی کوتاه و شنیدنی از جبهه

کمپوت

داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یه هو یه خمپاره اومد و بومممممم..... نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین دوربینو برداشتم رفتم سراغش. بهش گفتم تو این لحظات آخر زندگی اگه حرفی صحبتی داری بگو...
در حالی که داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه می کرد گفت: من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم .اونم اینکه وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستشو، اون کاغذ روشو نکَنید
بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه قراره از تلویزون پخش شه ها یه جمله بهتر بگو برادر...
با همون لهجه اصفهونیش گفت: اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده.



همه برن سجده..!!!

شب سیزده رجب بود. حدود 2000 بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند. بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند. هر چه صبر کردیم خبری نشد. کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت 2000 نفری را سر کار گذاشته است. بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند!


256 بفرستید

برای اینکه شناسایی نشیم  تو مکالمات بی سیم برای هر چیزی یک کد رمز گذاشته بودیم. کد رمز آب هم 256 بود. من هم بی سیم چی بودم. چندین بار با بی سیم اعلام کردم که 256  بفرستید. اما خبری نشد. بازهم اعلام کردم برادرای تدارکات 256 تموم شده برامون بفرستید، اما خبری نمی شد. تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود. من هم که کمی عصبانی شده بودم و متوجه نبودم بی سیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم مگه شما متوجه نیستید برادرا؟ میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند. تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر خنده و گفتند: با صفا کد رمز رو که لو دادی. اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده و همه تشنگی رو یادشون رفت.
جمعه 25/10/1388 - 11:31
خانواده

 سه سال است که به کما رفته. برایش در این شب ها برایش دعا کنید. حتی اگر شده یک زمزمه

 

پنج شنبه 24/10/1388 - 17:30
طنز و سرگرمی
از عالی ترین انواع مدیریت
 
 
 
 
نابرده رنج ...
 
 
 
 
 
مستقیم آبادی
 
 
 
 
 
 
 
پنج شنبه 24/10/1388 - 16:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته