• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 23
زمان آخرین مطلب : 5349روز قبل
فلسفه و عرفان

احادیث قدسی

احادیث قدسی به احادیثی گفته می‌شود که از ذات اقدس الهی صادر شده باشد. یعنی کلامی که خداوند، فرموده باشند و البته باید جزء وحی قرآنی هم نباشد. این کلمات نورانی از طریق وحی یا تکلّم مستقیم خداوند با انبیاء(ع) و از جانب ایشان به سایر معصومین(ع) می‌رسد و بعد از اینکه مطلب حدیث قدسی به دست معصوم(ع) رسید ایشان می‌تواند به مردم بفرماید و نهایتاً از طریق روات به ما برسد. طریق معهود برای دریافت احادیث قدسی همین است و طریق دیگری برای دریافت احادیث قدسی، ثابت نیست چون راه مطمئن تکلّم خدا با بشر، طریق معصومین است.

متأسفانه یکی از امور نهادینه شده در عرفان، همین سخن‌گفتن‌های غیبیه است که هیچ مبنای مشخص و مشروعی ندارد و اموری که تحت عناوین تخیّل و تصوّر و الهام و... مطرح هستند گاه به عنوان «سخن گفتن خدا با بشر» مطرح می‌گردند.

گاه یک عارف که شیطان، مطلبی را به او الهام کرده، آن الهام را از جانب خدا، تخیّل کرده و خود را هم‌کلام حضرت حق جلّ جلاله دانسته و نفسانیات متجلّی شده در ضمیر آلوده‌ی خود را جلوه‌های ربّانی و اشراقات سبحانی می‌خواند! همچنین تخریب قوای عقلیه در ریاضات صوفیانه و چله‌های عارفانه، گاه شخص مبتلا را به حدی بیمار می‌کند که با قدسیان آسمان خیال‌ش هر شبی یاهو می‌زند و با خدای ساخته‌ی ذهن علیل خویش، مستقیماً چت می‌کند!

عارفان بیماردل و صوفیان دجّال فعل، در اثر پیروی از همین القاءات و خیالات، در مقابل عُرف عقلایی علم حدیث «حدّثنی فلان عن فلان عن فلان... عن المعصوم علیه‌السلام» عرف «حدّثنی قلبی عن ربّی»! را اختراع کردند تا وسیله‌ی مناسبی برای تخریب دین از طریق واردات قلبیه ایجاد شده و دین خدا با دین‌نمای تقلبی نابود گردد.

قرآن در ادامه‌ی این سؤال که مشرکین، چه بهانه‌ای برای نپذیرفتن توحید دارند می پرسد: «آیا آنان نردبانی دارند که به‌واسطه‌ی آن، سخنان غیبیه را می‌شنوند؟ اگر چنین است باید شنونده‌ی آنها، بیان مسلّط و دلیل محکمی بر ادّعای خود بیاورد» *(ام لهم سلّم یستمعون فیه فلیأت مستمعهم بسلطان مبین)* الطور آیة38

(کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اُعرَف فخلقت الخلق لکی اُعرَف) یا (من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبّنی و من احبّنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته) دو نمونه هستند از اموری که در هیچ کتاب معتبر حدیثی نقل نشده‌اند؛ اما به عنوان حدیث قدسی در دلها جای گرفته و بر زبانها جاری می‌شوند بدون اینکه معلوم باشد منشأ آنها کجاست.

بسیاری از سخنان متداول در عرفان که تحت عنوان حدیث قدسی یا امثال آن، مطرح می‌شوند هیچ سند معتبر و مدرک قابل اتکایی به لحاظ علم الحدیث نداشته و معلوم نیست اصل و نسب‌شان چیست و از کجاست؟ بعضی از این موارد، چنان به لحاظ محتوایی، سخیف و غیر قابل قبول است که حتی نیاز به بررسی سندی نیز نداشته و بر فرض تحقیق سندی نیز نهایتاً معلوم نمی‌شود کدام شیطان انسی، این کلمات حاوی مضامین سخیفة را ساخته و پرداخته و یا کدام شیطان جنی، چنین کفریات و بـِدعی را بر نفس خبیث فلان عارف، نازل نموده است.

حتی آن دسته از احادیث قدسی که اصل و نسبی داشته و با سند متصل، به نام معصوم(ع) منتهی می‌شوند نیز عمدتاً خالی از اشکال نیستند. آن دسته از احادیث قدسی که به معصومین(ع) نسبت داده می‌شود (معصوم(ع) فرموده باشد قال الله تعالی... خداوند چنین گفت...) بعد از بررسی سلسله سند روایی تا معصوم(ع) عمدتاً ضعیف‌السند یا غیرمعتبر تشخیص داده شده و انتساب‌شان به معصوم(ع) ثابت نمی‌گردد. نتیجه اینکه حدیث قدسی که اصل و نسب داشته و منتهی به نام معصوم(ع) باشد و ضمناً این انتساب، قابل احتجاج و استناد شرعی و موثوق الصدور باشد قلیل و کم است.

شاید به همین دلیل باشد که در علمای شیعه تا قرنها، کتاب معروفی درباره‌ی احادیث قدسی نداریم و در کتب حدیث شیعه نیز تکیه‌ی فراوانی به این امر، مشاهده نمی‌شود. اولین کسی که کتابی مستقل در احادیث قدسی نگاشته و کتاب‌ش معروف شده شیخ حرّعاملی صاحب کتاب شریف «وسائل الشیعة» باشد که در قرن یازدهم زندگی می‌کرده است.

ایشان تعدادی از احادیث قدسی را در مجموعه‌ای به نام «الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیة» جمع آوری کرده که البته همان مجموعه نیز شامل احادیث معتبر و غیرمعتبر می‌باشد. طبعاً تعیین موارد اعتبار و عدم‌ش در این کتاب و مانند آن، امری کارشناسانه و دور از دسترس عوام و در حیطه‌ی نظردهی متخصصان می‌باشد. متخصصانی که فارغ از خیال‌پردازی‌های جاهلانه و دلخواه‌گرایانه و صرفاً براساس موازین شناخته شده‌ی وثاقت در علم الرجال و قواعد عقلائی علم الحدیث و درایةالحدیث و سایر معیارهای علمی و نه شکمی! به این امور، می‌پردازند.

پنج شنبه 26/6/1388 - 9:49
فلسفه و عرفان

قال الله تعالی :

ای داود ، من پنج چیز را در پنج چیز قرار دادم امّا مردم آنها را در جاهای دیگر میطلبند و به دست نخواهند آورد .

علم را در کم خوری و کوشش قرار دادم ، ولی مردم آن را در سیری و راحتی می جویند و به دست نخواهند آورد .

و عزّت را در اطاعت از خودم قرار دادم ، ولی آنها در دربار پادشاهان می جویند ، امّا به آن نرسند .

و غنا و بی نیازی را در قناعت قرار دادم ، ولی آنها در زیادی مال میطلبند ، امّا به آن دست نمی یابند .

و خشنودی خود را در خشم گرفتن بر ( هوای ) نفس قرار دادم ، ولی مردم آن را در رضای نفس می جویند ، ولی نمی یابند .

و راحتی و آسایش را در بهشت قرار دادم ، ولی مردم آن را در دنیا میطلبند و به آن دست نخواهند یافت .

پنج شنبه 26/6/1388 - 9:46
فلسفه و عرفان


شاگرد امام صادق نقل می کند :
در یکی از سفرها هزینه من تمام شد و یکی از یارانمان گفت: امیدت به کیست؟
گفتم: فلانی . گفت: در آن هنگام به خدا سوگند حاجتت روا نمی شود و به آرزویت نمی رسی و طلب خود را به دست نمی آوری!
گفتم: تو را چه شده ؟ خدا رحمتت کند .
گفت: امام صادق علیه السلام حدیث کرد به من که به تحقیق در یکی از کتابها خوانده که خداوند متعال فرمود:

به عزتم و جلالم و عظمتم و ارتفاع مکانم بر عرش سوگند که امید هر آن کس را که به غیر من امیدوار باشد ، قطع می کنم و آرزویش را به یأس بدل می کنم و در میان مردم لباس مذلت برایش می پوشانم . و او را از قرب خودم دور می کنم و از وصلم دورش می سازم .

آیا در شدت ها به غیر من امید می بندد ، حال آنکه شداید در دست من است ؟

و به غیر من امیدوار می شود و با فکرش درِ دیگری را می زند، در صورتی که آن در بسته است و درِ لطف من برای هرکس که مرا بخواند ، گشوده و باز است؟
پس کیست که در سختی هایش به من امیدوار باشد ؟
و کیست که در امر مهمی به من امیدوار باشد و من امید او را قطع کنم ؟

من آمال بندگانم را در پیش خود محفوظ قرارداده ام ، ولی آنها به حفظ من راضی نیستند.

آسمانها و زمینم را از ملائکه ها پر کرده ام، کسانی که از تسبیح من دچار ملال و خستگی نمی شوند و امرشان کرده ام درهای موجود میان من و بندگانم را نبندند، ولی آنها (بندگانم) به قول من اعتماد نمی کنند.
آیا نمی داند کسی را که من با مشکلی از مشکلاتم در رحمت بر او ببندم، کسی جز من نمی تواند مالک کشف و رفع آن شود ؟

پس او را چه شده که پس از اذن دادنم بر او، او را ناله کننده بر درگاه خود نمی بینم ؟
با جودم چیزی (نعمت) را که از من نخواسته بود برایش عطا کردم و سپس آن (نعمت) را از او گرفتم، پس بازگشت آن (نعمت) را از من مسئلت نمی کند و از غیر من می خواهد، آیا مرا اینگونه می بیند که قبل از مسئلت با عطا آغاز کنم آنگاه آن را از من بخواهد، من جواب ندهم ؟

آیا من بخیل هستم تا بنده ام به من بخل ورزد ؟
آیا عفو و رحمت به دست من نیست ؟
آیا من جایگاه (برآورنده) آرزوها نیستم ؟

پس کیست غیر از من که قطع کند ؟ آیا امیدواران به غیر من نمی ترسند که به آنها (غیر من) امید می بندند؟ پس اگر اهل آسمان من و اهل زمین من، همگی به من امید بندند و من همه آنچه را که امید آنهاست برایشان عطا کنم، از ملک من ذره ای کاسته نمی شود.
و چگونه کم گردد ملکی که من قیّم آن هستم ؟
پس بدا بر ناامیدشدگان از رحمت من،
و بدا بر هرکس که عصیانم می کند و مراقب من نیست !


منبع : کتاب کلیات احادیث قدسی .باب امام جعفر صادق صفحه 635

پنج شنبه 26/6/1388 - 9:43
فلسفه و عرفان

ای فرزند آدم من غنی و بی نیاز هستم، تو هم به دستورات من

اطاعت کن تا فقیر نشوی. ای فرزند آدم من زنده ای هستم که

نمیمیرم، تو هم به من اطاعت کن تا تو را هم زنده جاودانه بکنم.

من به هرچیزی بگویم باش موجود می شود، تو هم به من اطاعت

کن تا اراده ات مثل اراده من باشد.

منبع : کلیات حدیث قدسی / شیخ محمد حسین حر عاملی

پنج شنبه 26/6/1388 - 9:39
فلسفه و عرفان

خداوند به دنیا فرموده : در خدمت کسی باش که به من خدمت می کند و برای کسی رنج آور باش که به خودت خدمت می کند.

منبع : کلیات حدیث قدسی / شیخ محمد حسین حر عاملی

پنج شنبه 26/6/1388 - 9:38
فلسفه و عرفان

خدای بزرگ می فرماید:

ای فرزند آدم!

ملائکه من شب و روز مواظب تو هستند، آنچه را می گویی و انجام می دهی، کم یا زیاد، همه را می نویسند. آسمان بر آنچه از تو دیده شهادت می دهد و زمین بر آنچه روی آن انجام داده ای گواهی می دهد. خورشید و ماه و ستارگان بر آنچه می گویی و عمل می کنی شهادت خواهند داد. خود نیز بر قلب و اعمال مخفی تو آگاهم پس از خودت غافل مباش!

 

منبع : آداب الطلاب

پنج شنبه 26/6/1388 - 9:37
كودك
در واقعه كربلا نیز با وجود همه مسایل و شیوه‏اى كه امام‏حسین(ع)در پیش روى خود داشته، از توجه به نیازهاى مادى و معنوى‏فرزندان و همراهان خود غافل نماند.


حادثه كربلا، جاودانه‏ترین رویدادى است كه زمانه در بستر خودمانند آنرا ندیده است. حادثه‏اى كه آثارش در حصار مرزهاى اسلامى‏محدود نگشته و خورشید فروزانش همه گیتى را تا ابد درخشان‏گردانید. همه كسانى كه پیرامون این حادثه به تامل نشسته‏اند،به فراخور شناخت‏خویش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگى، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعى‏درس اصلاح گرفته‏اند.
این واقعه بى‏نظیر زوایاى بى‏انتهایى دارد كه تنها اندكى ازآنها شناخته شده و زوایاى ناشناخته‏اش بسى بیش از شناخته شده‏است. بى‏گمان با گسترش دانش بشرى در حوزه علوم انسانى، امید كشف‏آنها دور از انتظار نیست، از جمله زوایاى این واقعه عظیم تامل‏از منظر روانشناسى و تربیت است. نگارنده معتقد است هدف سیره وسنت ائمه اطهار علیهم السلام قبل از هر چیز، هدایت و تربیت است،زیرا آنان بزرگترین مربیان بشریت‏اند و باید تفسیر تربیتى ازحوادث زندگى آنان ارائه شود.
ذكر این نكته مفید است كه، گوناگونى شرایط زمانى ائمه اطهارعلیهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترك، در عرصه‏دعوت و تربیت‏شیوه‏هاى گوناگون داشته باشند. در میان امامان‏شیعه، امام حسین(ع)شرایط ویژه خود را داشت. بنابراین ضمن آنكه‏همه زندگى و سیره حضرت سرمشقى كامل، از حیات طیبه، براى‏پیروانش است‏سیره تربیتى آن حضرت در حادثه كربلا هم براى‏كسانى‏كه زندگیشان به شرایط زمانى آن حضرت شباهت‏بیشترى دارد ومى‏خواهند حسینى باشند، اهمیت‏بیشترى دارد.
توجه به نیازهاى فرزندان
موجودات عالم براى ادامه حیات نیازهایى دارند كه بدون برآوردن آنها ادامه حیات نا ممكن و یا همراه با سختى است این‏احتیاج در غیر انسان به نیازهاى مادى و جسمانى محدود است; امادر انسان نیاز امور مادى، روانى و معنوى فراوانى را شامل مى‏شودكه تنها در سایه رفع نیاز از همه امور به رشد كامل جسمانى وروانى مى‏رسد.
توجه به نیازهاى گوناگون از نكات مهم تربیتى است،نیازهایى كه در قالبهاى زیستى، عاطفى، روانى و معنوى جلوه‏گرمى‏شود. در واقعه كربلا نیز با وجود همه مسایل و شیوه‏اى كه امام‏حسین(ع)در پیش روى خود داشته، از توجه به نیازهاى مادى و معنوى‏فرزندان و همراهان خود غافل نماند.
الف: نیازهاى مادى
نیازهاى مادى احتیاج اولیه هر انسان است. و بدون تامین آن،قادر به ادامه حیات نیست. نیاز به رفع تشنگى از این جمله است‏كه در كربلا به خاطر وضعیت ویژه‏اى كه دشمن براى كاروان كربلا به‏وجود آورد، به نیازهاى حیاتى تبدیل شد و ایشان را به تلاش، براى‏رفع آن از راههاى ممكن، واداشت; از اینرو، آنگاه كه حضرت‏عباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبید، حضرت از او خواست‏براى كودكان آب فراهم نماید و فرمود:
«فاطلب لهولاء الاطفال قلیلا من الماء» پس كمى آب براى این‏كودكان فراهم كن...
این توجه حضرت آنگاه به اوج مى‏رسد كه فرزند شیرخواره‏اش را بربالاى دست مى‏گیرد و از دشمن برایش آب مى‏خواهد. در مقتل ابى مخنف‏آمده است:
امام حسین(ع)به سوى ام كلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را درباره‏فرزند شیرخواره‏ام به نیكى سفارش مى‏كنم، او شیر خواره است وشش ماه بیشتر عمر ندارد. ام كلثوم‏به برادر جواب داد: سه روز است این طفل آب ننوشیده است.
برایش آبى طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ایستادو آنگاه فرمود: «اى قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادت‏رساندید و جز این طفل باقى نمانده و او از تشنگى دهان را بازمى‏كند و مى‏بندد، به او جرعه آبى‏دهید...»
ب: نیازهاى عاطفى و روانى
گرچه در طبقه‏بندى نیازها در روانشناسى، نیازهاى زیستى جزءنخستین نیازها به حساب مى‏آید، اما نقش نیازهاى عاطفى و روانى‏نیز با اهمیت و تعیین كننده است. زیرا هر چند نیاز جسمى محسوس‏و آشكار است و فقدانش جسم را متاثر مى‏گرداند، اما نیازهاى‏روحى و روانى نا محسوس‏اند و عدم پاسخگویى به آنها روان آدمى راآزرده مى‏سازد.
كودكان و نوجوانان به خاطر موقعیت‏سنى آسیب‏پذیرى در برابر مشكلات نیاز دو چندان به بر آوردن نیازهاى عاطفى‏و روانى دارند، این نیازها، بخصوص در شرایط ویژه، از دست دادن‏والدین، هنگام بیمارى و... چنان شدت مى‏یابد كه بى‏توجهى به آنهاحیات روانى و عاطفى كودك را به مخاطره مى‏اندازد.
این شرایط ویژه به كامل‏ترین شكل در كربلا براى فرزندان امام‏حسین(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در میدان مبارزه،در سخت‏ترین حالات، امام(ع)را صدا مى‏زدند و در واپسین لحظات، اوج‏نیاز عاطفى خویش را به نمایش مى‏گذارند.
در كربلا بیمارى چون‏على‏بن الحسین(ع)حضور دارد كه تقدیر الهى بر بقاء وجودش تعلق‏گرفت. و از دست دادن پدر و امام خویش را تجربه نمود. این وضعیت‏خاص قطعا توجه ویژه‏اى را مى‏طلبید و اینجا است كه آن حضرت به‏گونه‏هاى مناسب به نیاز فرزندان پاسخ مى‏دهد و نسبت‏به فرزندانى‏كه به میدان مبارزه آمده‏اند به گونه‏اى، به یگانه فرزندش زین‏العابدین(ع)به گونه‏اى دیگر. و در مورد یتیمان و داغدیدگان پس‏از شهادت خویش به شكلى دیگر سفارش مى‏فرماید.
رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در میدان جنگ
آنچه از مقاتل بر مى‏آید این است كه حضرت نسبت‏به فرزندان وبرادرزادگانش كه به میدان مبارزه مى‏رفتند، رفتارهاى گوناگونى‏داشت. نخست در هنگام رفتن به میدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنه‏هاى زیبایى از عاطفه و محبت را به نمایش‏مى‏گذاشت.
درمورد «قاسم بن الحسن‏» آمده است: «قاسم در حالى‏كه نوجوانى غیر بالغ بود، سوى خیمه‏هاى طرف میدان خارج شد. وقتى‏امام حسین(ع)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش كشید. آن دودست‏به گردن هم آویختند و چنان گریستند كه بیهوش شدند.»
در مرحله بعد، وقتى آنان در میدان مبارزه، در مقابل شرایطنابرابر، گرماى شدید و تشنگى قرار گرفتند، آن حضرت آنان را به‏صبر دعوت كرد و به آنان دلدارى داد و اظهار همدردى نمود درمورد «احمد بن حسن‏» نوشته‏اند: «بعد از آنكه در میدان جنگ‏شرایط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمویش حسین(ع)آمد وپرسید: عمو(جان)آیا جرعه آبى هست تا جگر خود را با آن خنك كنم‏و براى مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بیشترى پیدا كنم؟
امام(ع)فرمود: «یابنى اصبر قلیلا حتى تلقى جدك رسول الله(ص)،فیسقیك شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! كمى صبر كن تا جدت رسول خدا را ملاقات كنى، او چنان‏شربت آبى به تو بنوشاند كه هرگز تشنه نشوى.
در مورد «على اكبر» نیز آمده است; بعد از مبارزه‏اى بى‏امان‏و كشتن تعدادى از دشمنان در حالى كه جراحات زیاد بر بدن داشت،عطش بر او بسیار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض كرد: «یاابه العطش قد قتلنى و ثقل الحدید قد اجهدنى فهل الى شربه من‏ماء و سبیل اتقوى بها على الاعداء؟ فبكى الحسین(ع)و قال یا بنى‏یغز على محمد و على و على ابیك ان دعوهم فلا یجیبونك و تستغیث‏بهم فلا یغیثونك...»
اى پدر، عطش مرا از پاى در آورد و سنگینى اسلحه مرا ناتوان‏كرد، آیا شربت آبى هست تا با نوشیدن آن، توان بیشتر، با دشمنان‏مبارزه كنم؟
امام فرمود: فرزندم بر محمد و على‏و پدرت سخت است كه آنان رابخوانى و به تو پاسخ ندهند و به یارى بخواهى و آنان فریاد رس‏تو نباشند... .
در مرحله سوم، آنگاه كه بعد از مبارزه بى‏امان فرزندان توسطدشمن مجروح گشته و بر زمین افتادند، حضرت به رعت‏خود را بربالینشان رسانید و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس كه‏فرزندان نیاز بیشترى به تسلى خاطر داشتند، با آنان ابرازهمدردى نمود... .
آنگاه كه «قاسم بن الحسن‏» بر زمین افتاد وعموى خود را صدا زد، امام حسین(ع) چون باز شكارى خود را بربالین فرزند برادر رساند و مانند شیر خشمگین بر دشمن حمله‏نمود. وقتى گردو غبار فرو نشست، دیدند امام(ع) بر بالین قاسم‏نشسه و به قاسم(ع)كه در حال جان دادن بود، فرمود: عز والله على‏عمك ان تدعوه فلا یجیبك او یجیبك فلا یعنك او یعنك فلا یغنى عنك‏بعدا لقوم قتلوك‏»
به خدا سوگند، بر عموى تو سخت است كه او را بخوانى پاسخ‏ندهد، یا اجابت نماید ولى نتواند كمك كند یا كمك كند اما به توسودى نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومى كه تو را كشت.
رفتار حضرت نسبت‏به فرزند بیمارش زین العابدین(ع)
خواست الهى بر این تعلق گرفت كه على بن الحسین حجت او بعد ازامام حسین(ع)، بیمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنان‏زمین از حجت اللهى خالى نگردد و این وضعیت جلوه دیگرى از تربیت‏حسینى را مى‏طلبید.
در حالى‏كه شدت مبارزه و مصبیتهاى پیاپى كربلاانسان معمولى را چنان به خود مشغول مى‏كند كه همه چیز را فراموش‏مى‏كند، مربى بزرگ كربلا از مسئولیت‏بزرگ تربیت غافل نماند و چون‏فرزند خود را نیازمند توجه و مراقبت دید، بر بالینش آمد وگفتگویى صمیمانه به پرسشهاى او در در مورد حوادث كربلا پاسخ‏داد. در منابع تاریخى مى‏خوانیم:
«... حضرت به سوى خیمه فرزندش زین العابدین آمد و در حالى‏كه فرزندش بر فرشى از پوستین استراحت مى‏نمود و زینب(س)از اوپرستارى مى‏كرد، فرزندش را عیادت نمود، وقتى زین‏العابدین(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خیزد. اما ازشدت بیمارى قادر به برخاستن نبود. از عمه‏اش زینب(س)خواست كه اورا كمك كند، زینب خود را تكیه گاه او قرار داد.
امام حسین(ع)از وضعیت‏بیمارى فرزندش سئوال كرد و زین‏العابدین(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسید دراین روز با این قوم منافق چگونه رفتارى كردى؟
پدر فرمود: «فرزندم شیطان بر آنان مستولى گشت و آنان را ازیاد خدا غافل كرد...»
رفتار حضرت نسبت‏به خانواده و فرزندان در لحظه وداع
امام(ع)در واپسین لحظه‏هاى زندگى خویش شرایط ناگوارى خانواده‏و فرزندان غصه یتیمى و از دست دادن نزدیكترین عزیزان از یك‏طرف، طى مسیر كربلا تا شام و از شام به مدینه، همراهى دشمنان‏سنگدل، از طرف دیگر را مجسم كرد.
در چنین شرایطى امام(ع)شیوه‏دعوت به صبر و برد بارى و توجه دادن به نصرت الهى را برگزید تابا دم حسینى خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان‏براى دست‏یابى به همه اهداف، تقویت نمایند. در مقاتل آمده است:
«هنگامى كه امام(ع)همه یارانش را دید كه شهید شده‏اند، براى‏وداع به خیمه‏ها آمد و ندا داد: «اى سكینه، اى فاطمه، اى زینب،اى ام‏كلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سكینه صدا زد: اى پدرآیا تن به مرگ داده‏اى؟
فرمود: كسى كه یاور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
طبق نقل دیگر فرمود: «اى نور چشم من كسى كه یاورى ندارد،چگونه تسلیم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنیا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهى، صبر پیشه كن و زبان‏به شكوه مگشاى، زیرا دنیا از بین رفتنى و آخرت ماندگار است.»
طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنین توصیه نمود: «خودتان را براى گرفتارى آماده كنید و بدانید خداوند نگهدار ویاور شما است و شما را از شر دشمنان نجات مى‏بخشد و عاقبت‏امرتان را به خیر خواهد كرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب‏خواهد نمود و به شما، در برابر این گرفتارى، انواع نعمت وكرامت عطاء خواهد كرد. پس زبان به شكوه مگشایید و سخنى مگوییدكه از منزلت و ارزش شما بكاهد.»
سفارش به فرزندان یتیم و بازماندگان
بى شك از تلخترین لحظات براى فرزندان خرد سال، لحظه‏ى از دست‏دادن والدین است. چنین وضعیتى بر فرزندان بسیار ناگوار و طاقت‏فرسا مى‏نماید. در چنین شریطى آنان نیازمند توجه و عاطفه‏اند،نیازمند محبت و تسلى خاطراند.
فرزندان و بازماندگان كاروان كربلا هم نظاره گر دل خراشترین‏صحنه‏ها بوده‏اند. لذا به توجهى عمیق نیاز داشتند. از این روامام حسین(ع)با همه گرفتاریهایى كه داشت، وضعیت روحى و روانى‏فرزندان را پس از شهادت خود پیش بینى كرد و در واپسین لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زین العابدین(ع)را به توجه ومراقبت و درك وضعیت روحى آنها سفارش كرد و آنچنان شرایط روانى‏و روحى آنها را ترسیم كرد و مشاوره‏هاى لازم تربیتى را به ایشان‏ارائه نمود كه شخصى آشنا به مسائل روانشناسى و تربیتى را به‏شگفتى وا مى‏دارد.
امام(ع)فرمود: «... یا ولدى انت اطیب ذریتى‏و افضل عترتى و نت‏خلیفتى على هولاء العیال و الاطفال فانهم‏غرباء مخذولون قد شملتهم الذله و الیتم و شماته الاعداء و نوائب‏الزمان، سكتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهم‏بلین السلام فانهم مابقى من رجالهم من یستاءنسون به غیرك و لااحد عندهم یشكون الیه حزنهم سواك دعهم یشموك و تشمهم، و یبكواعلیك و تبكى علیهم.»
فرزندم تو پاكیزه ترین ذریه و با فضیلت‏ترین خاندان من هستى،بعد از من تو سر پرست كودكان و اهل بیت هستى، آنان غریب هستند.
خوارى و یتیمى و شماتت دشمنان و مصیبتهاى زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گریه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلى خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو كسى كه مایه انس و آرامششان باشد، زنده‏نمانده است و جز تو كسى را كه شنواى شكوه‏ها و درد دلهایشان‏باشد، ندارند....»
پاسخگویى به پرسشهاى فرزندان
فرزندان وقتى دوران نوزادى و كودكى را پشت‏سر مى‏گذارند، براثر ارتباط بیشتر با اشیاء پیرامون و برخورد با موقعیتهاى‏جدید، سئوالاتى در ذهنشان به وجود مى‏آید در مقطعى از سن، چنان‏والدین را «سئوال باران‏» مى‏كنند كه آنها را به ستوه مى‏آورند.
كودكان هرچه رشد عقلانى بیشترى مى‏یابند، سئوالات جدى‏ترى خواهندداشت، بویژه در دوره نوجوانى و آغاز جوانى، شرایط جدید، تغییرو تحولات، تصمیمات بزرگ در زندگى والدین سئوالات بیشترى را درذهن آنان ایجاد مى‏كند، در چنین وضعیتى بر والدین بصیر و آگاه‏است كه زمینه پرسشگرى را براى فرزندانشان فراهم كنند و پاى‏صحبتهاى آنان بنشینند و با صبر و حوصله به پرسشهاى آنان پاسخ‏مناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند.
حادثه كربلا، كه موقعیت‏جدیدى در زندگى امام حسین(ع) محسوب مى‏شد، پرسشهایى را در ذهن‏فرزندان و دیگر همراهان حضرت ایجاد كرد و ذهن كنجكاو آنان رابه پرسشگرى وا داشت. حسین بن على(ع)با درك موقعیت آنها، به‏سئوالاتشان پاسخهاى مناسب و در خور شاءنشان مى‏داد. به دو نمونه‏از پاسخگویى حضرت اشاره مى‏كنیم:
1 هنگامى كه حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبیه‏فرود آمد، خواب كوتاهى بر آن حضرت مستولى شد. پس از اندكى حضرت‏با چشم گریان از خواب بیدار شد. فرزندش «على‏» كه متوجه این‏صحنه بود، پرسید: اى پدر! چرا گریه مى‏كنى؟ خداوند چشم تو رانگریاند.
حضرت فرمود: «فرزندم این لحظه، وقتى است كه رویا در آن دروغ‏نمى‏باشد. من در خواب سواره‏اى را دیدم كه كنارم ایستاد و گفت:
«اى حسین شما به سرعت‏حركت مى‏كنید و مرگ به سرعت‏شما را به‏بهشت مى‏رساند و آگاهى یافتم كه مرگ ما فرا رسیده است.»
على‏پرسید: اى پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟
فرمود: «فرزندم به خداوندى كه همه بندگان به سوى او برمى‏گردند، ما بر حق هستیم‏»على عرض كرد: در این صورت ترسى از مرگ نداریم.
امام فرمود: خداوند بهترین پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرماید.» 2- بعد از آنكه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت یاران را ترسیم كرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسید. امام(ع)به او مهربانى كرد و پرسید:
فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟
پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شیرین‏تر است.
حضرت بعد از آنكه ظرفیت و توان درك قاسم را نمایان ساخت وپاسخ زیباى او را شنید، فرمود: عمویت‏به فدایت گردد! به خداقسم! تو از كسانى هستى كه بعد از آزمایش بزرگ به همراه من شهیدمى‏شوند.
نقش آزادى و انتخاب در تربیت فرزندان
خداوند انسان را آزاد آفرید و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشید تا پرتو آن از میان راههاى مختلف مسیر صحیح را برگزیند.
آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اكراه و اجبار برگزید، در راه‏تحقق و دستیابى به آن تا پاى جان مى‏ایستد، عنصر آزادى به جا وانتخاب درست در تربیت، عنصرى گرانبها و كار آمد است، در تربیت‏فرزندان اجبار ثمرى نمى‏بخشد، والدین و مربیان باید چنان زمینه‏را آماده كنند كه فرزندان خود راه صحیح را بر گزینند تا برآنچه به حق برگزیده‏اند، پایبند و استوار باشند، از جلوه‏هاى‏تربیتى حادثه عاشورا، صحنه آزادى و انتخاب راه بود.
امام‏حسین(ع)با اینكه در كربلا به شدت نیازمند داشتن یاور بودند، باكمال صداقت و راستى فرزندان و دیگر یاوران خود را در ادامه‏مسیر آزاد مى‏گذارد و با اینكه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهیچگاه راه مبارزه و همراهى خود را بر آنان تحمیل نمى‏كند و ازاینروست كه مى‏بینیم آنان نیز كه آگاهانه همراهى پدر و امام‏خویش را برگزیدند در راهش تا آخرین نفس ایستاده و جان خویش رافداى راهش نموده‏اند.
ابى حمزه‏ثمالى از على‏بن الحسین(ع) نقل‏مى‏كند كه در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمع‏نمودند و خطاب به آنان فرمود: «اى اهل و فرزندان و اى شیعیان‏من، از فرصت‏شب استفاده كنید و جانهاى خود را نجات دهید... شمادر بیعتى كه با من بسته‏اید آزاد هستید. ...»
نیز آن حضرت هنگامى كه عبدالله فرزند مسلم نزد ایشان آمد واجازه میدان طلبید فرمود: «شما در بیعت‏با من آزاد هستى،شهادت پدرت كافى است. تو دست مادرت را بگیر و از این معركه‏خارج شو» عبد الله عرض كرد: «بخدا سوگند من از كسانى نیستم‏كه دنیا را بر آخرت مقدم دارم.»

چهارشنبه 25/6/1388 - 13:9
دعا و زیارت

بسم الله الرحمن الرحیم
«قرآن نوری است که در آن تاریکی یافت نمی شود و چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد٬ ریسمانی که رشته ی آن محکم و پناهگاهی که قله ی آن بلند و دریاییست که تشنگان آن٬ آبش را تمام نتوانند کشید و شفادهنده ایست که بیماری های وحشت انگیز را بزداید٬ قرآن بهار دل چشمه های دانش٬ سرچشمه ی عدالت و نهر جاری زلال حقیقت است. پس درمان خود را از قرآن بخواهید و در سختیها از قرآن یاری طلبید و خواسته های خود را به وسیله ی قرآن طلب کنید و با دوستی قرآن به خدا روی آورید زیرا وسیله ای برای تقرب بندگان به خدا٬ بهتر از قرآن وجود ندارد.»

نهج البلاغه قسمتی از خطبه های ۱۹۸ و ۱۷۶ امام علی (ع)

یامن اسمه دواء و ذکره شفاء
با درود و سلام خداوند یكتا و بی همتا كه پیامبرانی از جنس خود ما برای هدایت انسانها ارسال كرد.
مهمترین و اساسی ترین اهداف طب قرآنی پیشگیری از بیماریهای جسمی و روحی است. در طب قرآنی غذای اصلی انسان كه در قرآن بیان شده است اشاعه داده می شود.
داروهای این طب همان غذای روزمره زندگی است بنابراین هیچگونه عوارض جانبی نخواهد داشت.
با رعایت فرهنگ قرآنی بیماریهای صعب العلاج به زودی قابل درمان هستند.

چهارشنبه 25/6/1388 - 13:4
دانستنی های علمی

- ادوارد مورداکسی:

هم پشت سرش صورت داشته هم جلو روش ، ولی اینقدر صورت پشتیه از خودش صدا در میاره که بالاخره در سن 33 سالگیش خودکشی میکنه.

- ادوارد مورداکسی:

هم پشت سرش صورت داشته هم جلو روش ، ولی اینقدر صورت پشتیه از خودش صدا در میاره که بالاخره در سن 33 سالگیش خودکشی میکنه.

----------------------------------------------

- پاسکال پنتیون:

از وقتی که به دنیا میاد یه سر دیگه روی سرش هم داشته که چشمها و دهنش حرکت میکردن ولی قابلیت دیدن و حرف زدن نداشتند.

----------------------------------------------

- انسان چهارچشم:

این انسان یه جفت چشم دیگه هم روی چشم هاش داشته که میتوانستن زاویه ی مشخصی رو ببینن.
(پشت سراین انسان چهار چشم هم تصویر زن خوک نما به چشم می خورد که دماغ و دهنش مثل خوک بوده و تنها مورد مشاهده شده در جهان هست)

----------------------------------------------

- گروس مک تانل:

از زمانی که به دنیا اومده از نظر زشتی مقام اول رو داشته و 3 بار هم ازدواج کرده و یه پسر طبیعی و زیبا هم به دنیا آورده.

----------------------------------------------

- باستر سیمکوش:

درسال 1995 به وزن541 کیلو گرم میرسه ولی یه رژیم لاغری شدید میگیره و میشه 97 کیلو! نکته ی جالب اینه که 20 کیلو پوست اضافه میاره ، که بعد از لاغری ازش یه کت میدوزند.

چهارشنبه 25/6/1388 - 12:58
محبت و عاطفه

ای مهربانترین عاشق
تنها تو هستی که دستهای لبریز از مهرت را در دستان تشنهً محبت من می گذاری
فقط تو دردهای کهنه و سر باز زدهً تنهای ام را التیام می بخشی ای همنوا با صبح
می دانی که من در مکتب تو عشق را آموختم وبا وجود گرم تو معنای لطیف آفرینش
را لمس کردم
این تو بودی که دم مسیحای خود را در کالبد یخ بسته و کرخ من دمیدی وزندگانی را متولد کردی وهستی رویاندی
خودت خوب می دانی که دوست داشتنی ترین موجود این زمانه و هر زمان دیگری
ای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا د ر...

چهارشنبه 25/6/1388 - 10:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته