• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 171
تعداد نظرات : 187
زمان آخرین مطلب : 5312روز قبل
بیماری ها
پلاک‌های دندانی یکی از عوامل مهم پوسیدگی دندان هستند.اما چه کارهایی دیگری برای پیشگیری از تجمع این پلاک‌ها روی دندان‌ها می‌توان انجام داد؟

 

 

پیشگیری از تشکیل پلاک روی دندان‌ها کار پیچیده‌ای نیست تنها لازم است عادات بهداشتی سالم را رعایت کنیم که چندان هم کار سختی نیست،بیایید اول بدانیم که اصلا پلاک چیست؟

پلاک‌های دندانی :
پلاک‌ها ترکیبی از باکتری‌ها و مواد چسبناکی است که آنها ترشح می‌کنند.این باکتری‌ها موادشیمیایی چسبنده‌ای به نام موکوپلی‌ساکارید تولید می‌کنند.
در ابتدا،لایه نازکی که به راحتی با مسواک زدن از روی دندان برداشته می‌شود ایجاد می‌شود.اما اگر مدتی بگذرد و به طولانی مسواک زده نشود باکتری‌ها در پلاک‌های دندانی اسیدی ترشح می‌کنند که سبب تخریب مینای دندان می‌شود.آسیب مینای دندان هم باعث ایجاد حفره در دندان می‌شود.پلاک‌ها به تدریج سفت و محکم شده و سبب بروز لکه‌هایی در دهان ما می‌شوند که دیگر به راحتی از دندان جدا نمی‌شوند در این زمان است که باید برای برداشتن این پلاک‌ها به دندانپزشک مراجعه کنید.

 با پرهیز از این 5 عادت ناسالم دندانی مانع از ایجاد پلاک‌های دندانی شوید:
1)
مسواک بزنید آن هم از نوع بانظم‌اش:
ممکن است هیچ‌کس متوجه نشود که شما دو بار در روز مسواک نزدید اما دندان‌های شما این را کاملا می‌فهمند.پلاک‌ها کمی شبیه زنبور هستند در فصل تابستان یکی دو تای آنها شاید نتوانند باعث آزارتان شوند اما اگر به آنها اجازه بدهید در میان خانه‌تان خانه کنند حتما برایتان مشکل‌ساز می‌شوند. پس روزانه دو بار مسواک بزنید،و از خمیردندانی استفاده کنید که حاوی فلوراید است.لازم نیست که حتما شیوه صحیح مسواک زدن را به خوبی اجرا کنید. اما سعی کنید همه سطوح دندان‌هایتان را کاملا با مسواک برس بکشید.

2) نخ دندان، نخی همراه شانه‌های مسواک:
مسواک کاملا در میان دندان‌ها نفوذ نمی‌کنند.
اما نخ دندان می‌تواند باقیمانده غذاها که در تشکیل پلاک‌ها موثر هستند را خارج کند.نخ دندان همچنین می‌تواند پلاک‌های ایجاد شده در خطوط لثه را نیز خارج کند.جایی که مسواک به آن قسمت نمی‌رسد. اگر این پلاک‌ها از بین نروند می‌توانند به لثه نفوذ کرده و سبب بروز بیماری‌های لثه شوند.
3) دندانپزشک دوست شماست:
اگر به طور منظم مسواک بزنید و از نخ دندان استفاده کنید،ممکن است برخی از پلاک‌ها از دیدتان بیفتند.بنابراین لازم است برای برداشتن این پلاک‌ها همیشه به دندانپزشک مراجعه کنید یک سوم از افراد حتی سالی یک بار به دندانپزشک مراجعه نمی‌کنند.تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که از مراجعه منظم به دندانپزشک غفلت می‌کنند بیشتر دچار پلاک‌های دندانی شده و شانس از دست دادن دندان‌ها در این افراد بیشتر است.مراجعه سالی یک بار برای تمیز کردن دندان‌ها حداقل مراجعه به دندانپزشک است.دندانپزشکان توصیه می‌کنند که حداقل دو بار در سال برای معاینه دندان‌ها مراجعه شود.

4) از مسواک‌های طبیعی غافل نشوید:

مدت‌ها قبل از اینکه مسواک و خمیردندان‌های حاوی فلوراید موجود باشند،برخی غذاهای خاص نقش مهمی در پاک کردن این پلاک‌های دندانی داشتند.خوردن برخی سبزی‌ها یا میوه‌ها با پوست می‌تواند پلاک‌ها را از روی دندان‌ها بردارد. میوه‌هایی مثل هویج، سیب، خیار و خیلی از میوه‌ها و سبزیجات خام دوست دندان‌ها هستند.بنابراین خوردن این دسته موادغذایی نه تنها به کاهش وزن و بیماری‌های قلب و سرطان کمک می‌کنند در حفظ سلامت دندان‌ها هم موثرند.

5) شیرینی‌ها دوستدار دندان‌های‌تان هستند:
باکتری‌ها عاشق کربوهیدرات‌های ساده مثل قند هستند.خوردن آبنبات یا نوشیدنی‌های شیرین باعث چسبیده شدن آنها به دندان می‌شوند،وقتی باکتری‌ها پلاک‌ها را ایجاد می‌کنند قند را به اسید تبدیل کرده و سبب تخریب دندان‌ها می‌شوند.همه آ‌بنبات‌ها و بسیاری از غذاهای آماده در تشکیل پلاک‌ها نقش دارند.غذاهایی که دارای قند بالایی هستند بدترین چیزها برای دندان‌ هستند.پرهیز از این 5 عادت می‌تواند از تشکیل پلاک‌ها جلوگیری کند. اما شستشوی مرتب دهانهم بسیار مفید است. خیلی از افراد علاوه بر مسواک زدن و استفاده از نخ دندان دهان و زبان‌شان را به خوبی می‌شویند.
سه شنبه 21/7/1388 - 16:12
دانستنی های علمی
سردترین،‌ خشك‌ترین و آرام‌ترین جا در روی كره زمین
بهترین ایستگاه رصد در جهان موفق به شناخت سردترین ، خشك‌ترین و آرام‌ترین جا در روی كره زمین شده ؛ جایی كه به نظر می‌آید تاكنون پای هیچ انسانی به آن نرسیده است.
 
 
   

به نقل از جام جم آنلاین ، برای شناسایی كامل این جایگاه و تهیه تصاویر و عكس‌هایی از این بهشت روی زمین، یك تیم پژوهشگر استرالیایی آمریكایی از اطلاعات دریافتی ماهواره‌ها، ایستگاه‌های زمینی و الگوهای آب و هوایی كمك گرفته و از نتایج یك مطالعه كه عوامل موثر بر ستاره‌شناسی از جمله درجه حرارت، روشنی آسمان، بخار آب و سرعت باد و ناآرامی‌های جوی را بررسی می‌كند، بهره جستند.

این پژوهشگران ایستگاهی به نام
Ridge A را روی قله‌ای به ارتفاع 4053 متر در قاره جنوبگان (جنوبی‌ترین قاره كره‌زمین) ‌، با دقت زیادی انتخاب كردند.

این مطالعه نشان داد متوسط دمای زمستانی در آنجا منفی 70 درجه سلسیوس بوده و مقدار بخار آبش در هوا كمترین حد ممكن را دارد. این ایستگاه همچنین، آنقدر آرام است كه هیچ ناآرامی جوی در آن دیده نمی‌شود، عاملی كه در ایستگاه‌های دیگر مانع رویت ستارگان می‌شود. ویل سندرز، مدیر پژوهش بریتانیا ‌ استرالیایی مستقر در استرالیا می‌گوید: آنقدر این مكان آرام است كه وزش هیچ باد و جابه‌جایی هوایی در آن ثبت نشده است.

سندرز می‌افزاید: همه این عوامل كنار هم جمع می‌شوند تا بتوانیم برای یك ایستگاه رصد نجومی دستورالعمل كاملی تهیه كنیم. تصاویر نجومی گرفته شده از Ridge A حداقل باید 3 برابر واضح‌تر از تصاویر بهترین ایستگاه‌های مورد استفاده فعلی ستاره‌شناسان باشد.

از آنجا كه آسمان این ایستگاه تاریك‌تر و خشك‌تر است، در نتیجه قدرت یك تلسكوپ متوسط، با قدرت بزرگ‌ترین تلسكوپ‌های ایستگاه‌های دیگر كره‌زمین برابری می‌كند. سندرز همچنین می‌گوید: این ایستگاه حتی نسبت به رصدخانه‌‌های همیشه مهیج روی نوك قله‌های بلند هاوایی و شیلی برتر عمل خواهد كرد.

پژوهشگران تاكید دارند حتی كیفیت تصاویر شكار‌شده تلسكوپ مستقر در این ایستگاه می‌تواند بخوبی تصاویر ارسالی از تلسكوپ مستقر در ایستگاه فضایی هابل باشد. این ایستگاه كه در داخل مرزهای جنوبی (قطب‌جنوب)‌ استرالیا واقع است از اولین رصدخانه مجهز به دستگاه‌های خودكار بین‌المللی 144 كیلومتر فاصله دارد و در مقایسه با ایستگاه Dome A كه چینی‌ها بر پا كرده‌اند، بلندترین نقطه روی فلات قطب جنوب به حساب می‌آید. این رهیافت علمی، به همراه جزییات بیشتر در نشریه تخصصی انجمن نجوم آگوست امسال به چاپ رسید.

 

سه شنبه 21/7/1388 - 16:8
شعر و قطعات ادبی

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی، 28آبان سال 67سخنرانی زیبایی درخصوص حافظ در شهر شیراز داشته اند که مشروح این سخنان در روز نامگذاری شده به نام این شاعر پارسی زبان پرآوازه در ادامه آمده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله و الصلوه علی رسول‌الله و علی آله الطاهرین المعصومین

 

به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگر چه حسن‌فروشان به جلوه آمده‌اند

کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز

به یار یک جهت حق‌گزار ما نرسد

هزار نفش برآمد ز کلک صنع و یکی

به دلپذیری نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازار کائنات آرند

یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد

دریغ قافله عمر کانچنان رفتند

که گردشان به هوای دیار ما نرسد

بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او

به سمع پادشه کامکار ما نرسد

 

بهترین فاتحه سخن، در بزرگداشت این عزیز همیشگی ملت ایران و گوهر یگانه فرهنگ فارسی، سخنی از خود او بود که این غزل به عنوان ابراز ارادتی به خواجه شیراز، بزرگ شاعر تمامی قرون و اعصار، در حضور شما عزیزان برادران و خواهران و میهمانان گرامی خوانده شد.

درخشانترین ستاره‌ی فرهنگ فارسی

بدون شک حافظ درخشانترین ستاره فرهنگ فارسی است: در طول این چند قرن تا امروز هیچ شاعری به قدر حافظ در اعماق و زوایای ذهن و دل ملت ما نفوذ نکرده است.

او شاعر تمامی قرن‌هاست و همه قشرها از عرفای مجذوب جلوه‌های الهی تا ادیبان و شاعران خوش ذوق، تا رندان بی‌سر و پا و تا مردم معمولی هرکدام درحافظ، سخن دل خود را یافته‌اند و به زبان اوشرح وصف حال خود راسروده‌اند شاعری که دیوان او تا امروز هم پر نشرترین و پر فروش‌ترین کتاب بعد از قرآن است و دیوان او در همه جای این کشور و در بسیاری از خانه‌های یا بیشتر خانه‌ها با قداست و حرمت در کنار کتاب الهی گذاشته می‌شود.

شاعری که لفظ و معنا و قالب و محتوا را با هم به اوج رسانده است و در هر مقوله‌ای زبده‌ترین و موجزترین و شیرین‌ترین گفته را دارد.

حافظ؛ همچنان ناشناخته

البته در جامعه ما و در بیرون از کشور ما درباره حافظ سخن‌ها گفته‌اند و قلم‌ها زده‌اند و به ده‌ها زبان دیوان او را برگردانده‌اند، صدها کتاب در شرح حال او یا دیوان شعرش نوشته‌اند، اما همچنان حافظ ناشناخته‌مانده است.

این را اعتراف می‌کنیم و بر اساس این اعتراف باید حرکت کنیم و این کنگره بزرگترین هنرش انشاءالله این خواهد بود که این حرکت گامی به جلو باشد.

در این کنگره اساتید بزرگ، شعرا، ادبا و صاحب‌فضیلتان و افراد صاحب‌نظر به حمدالله بسیارند. باید بگویند و بسرایند و بنویسند و پس از این جلسه هم باید این حرکت ادامه پیدا کند.

شعر حافظ مستفاد از قرآن می‌باشد

ما حافظ را فقط به عنوان یک حادثه تاریخی ارج نمی‌نهیم، بلکه حافظ همچنین حامل یک پیام و یک فرهنگ است.

دو خصوصیت وجود دارد که ما را وا می‌دارد از حافظ تجلیل کنیم و یاد او را زنده نگاه داریم، اول زبان فاخر او که همچنان بر قله زبان و شعرفارسی ایستاده است و ما این زبان را باید ارج بنهیم و از آن معراجی بسازیم به سوی زبان پاک، پیراسته، کامل و والا، چیزی که امروز از آن محرومیم.

دوم، معارف حافظ که خود او تاکید می‌کند که از نکات قرآنی استفاده‌کرده است. قرآن درس همیشگی زندگی انسان است و شعر حافظ مستفاد از قرآن می‌باشد.

حافظ خود اعتراف دارد که نکات قرآنی را آموخته و زبان خودش را به آنها گشوده است. پس محتوای شعر حافظ آنجا که از جنبه بیانی محض خارج می‌شود و قدم در وادی بیان معارف و اخلاقیات می‌گذارد یک گنجینه و ذخیره برای ملت ما و ملت‌های دیگر و نسل‌های آینده است. چرا که معارف والای انسانی مرز نمی شناسد. از این روز بزرگداشت حافظ، بزرگداشت فرهنگ قرآنی و اسلامی و ایرانی است و نیز بزرگداشت آن اندیشه‌های نابی است که در این دیوان کوچک گردآوری شده و به بهترین و شیواترین زبان، بیان گردیده است.

من مایل بودم که امروز حداقل بتوانم بحثی مورد قبول در این مجمع داشته باشم. ارادت به حافظ و احساس مسوولیت در مقابل پیام حافظ و جهان بینی و زبان او مرا به شرکت در این اجتماع و همکاری با شما وا می‌دارد. اما وقت محدود و گرفتاری‌ها به من اجازه نمی‌دهد، آنچنان که دلخواه یک دوستدار حافظ است درباره او سخن بگویم، در استعجال با استمداد از حافظه و حافظ مطالبی را آماده کرده‌ام که عرض می‌کنم.

بحث را در سه قسمت مطرح خواهم کرد: یک قسمت در باب شعر حافظ، قسمت دیگر در باب جهان‌بینی حافظ و قسمت سوم در باب شخصیت او.

الف- شعر حافظ؛ اوج سخن فارسی

آنچنان که من از دیوان حافظ و از مجموعه سخن او برداشت می‌کنم، شعر حافظ دراوج هنر فارسی است و از جهات مختلف در حد اعلاست. این بحث که بهترین شاعر فارسی کیست، تا کنون بحث بی‌جوابی مانده است و شاید بعد از این هم بی‌جواب بماند. اما می‌توان ادعا کرد که به اوج سخن حافظ، یعنی به اوجی که در سخن حافظ هست، هیچ سخنسرای دیگری نرسیده است. نه اینکه مرتبه شعر حافظ در همه غزلیات و سروده‌ها در مرتبه‌ای والاتر از دیگران است، بلکه به این معنا که در بخشی از این مجموعه گرانبها و نفیس اوجی وجود دارد که شبیه آن را در کلام دیگران مشاهده نمی‌کنیم. غزل به طور طبیعی شعر عشق است. هر نوع غزل، چه عارفانه و چه غیر عارفانه، بیان لطیف‌ترین احساسات انسان متعهد است و به طور طبیعی نمی‌تواند از شیوه‌ها و اسلوب‌ها و کلماتی استفاده کند که به سخافت شعر خواهد انجامید. چیزی که در قصیده و مثنوی به راحتی می‌توان از آن بهره برد، لذا شما می‌بینید که سعدی بزرگ استاد سخن، سخایی را که در بوستان نشان می‌دهد در غزلیات خودش نمی تواند نشان بدهد. این طبیعت زبان غزل است و هر شاعری ناگزیر در غزل محدودیت‌هایی دارد، حالا اگر نگاه کنید به تشبیه‌ها و نسیب‌هایی که شعرا معمولا در مقدمات قصاید داشته اند، در گذشته کمتر قصیده‌ای بود که از تشبیب و نسیب، یعنی از همان ابیات عاشقانه‌ای که شاعر درابتدای قصیده می‌سرود خالی باشد، خواهید دید که هیچکدام از این ابیاتی که به عنوان تشبیب در مقدمه و طلیعه قصاید سروده شده، نتوانسته است کار یک غزل را در بین مردم بکند، با اینکه غزل است نه هرگز خواننده‌ای با آن آوازی سروده و نه به عنوان وصف الحال عاشقی به کار رفته است. با این حال طنطنه قصیده مانع آن شده است که لطف و لطافت غزل را داشته باشد.

همزمانی لطافت و استحکام در غزل حافظ

به نظر می‌رسد لطافت و نازکی در غزل به طور طبیعی با طبیعت استحکام و محکم بودن شعر در قصیده منافات دارد. اما اگر ما شعری پیدا کردیم که با وجود غزل‌بودن از لحاظ استحکام الفاظ کوچکترین نقیصه‌ای نداشته باشد این شعر، برترین شعر است.

اگر غزلی را ما یافتیم که علاوه بر لطف سخن و لطافت کلمات از یک استحکام و استواری هم برخوردار بود به طوری که بتوان جای کلمه‌ای از کلمات آن را عوض کرد یا چیزی بر آن افزود یا چیزی از آن کاست باید قبول کنیم که این غزل در حد اوج است و در دیوان حافظ از این قبیل اشعار بسیار است.

استحکام سخن در غزل حافظ نظرها را به خودجلب می‌کند کسانی که درخصوصیات لفظی سخن او کار می‌کنند (منهای مسایل معنوی) بلاشک یکی از چیزهایی که‌ آنها را مبهوت می‌کند، همین استحکام سخن خواجه است. البته نمی‌خواهم بگویم که همه غزلیات حافظ چنین است، به قول غنی کشمیری:

شعر اگر اعجاز باشد بی‌بلند و پست نیست/ در ید بیضا همه انگشت‌ها یکدست نیست

بنابراین در شعر حافظ هم کوتاه و بلند وجود دارد و تصادفا شعرهای پایین حافظ آن چیزهایی است که نشانه‌های مدح در آن هست:

احمد الله علی معدله السلطانی/ احمد شیخ اویس حسن ایلکانی

حافظ این را برای مدح گفته است و می‌توان گفت که شعر حافظ به شمار نمی آید. شعر حافظ را در جاهای دیگر و بخش‌های دیگری بایستی جست و جو کرد.

خصوصیّات لفظی حافظ

برخی از خصوصیّات شعر حافظ را من عرض می‌کنم.

قدرت تصویر

یکی از خصوصیات شعر حافظ، قدرت تصویرهاست و این از چیزهایی است که کمتر به آن پرداخته شده است.

تصویر در مثنوی چیز آسان و ممکنی است. لذا شما تصویرگری فردوسی را در شاهنامه و مخصوصا نظامی را در کتاب‌های مثنویش مشاهده می‌کنید، که طبیعت را چه زیبا تصویر می‌کند. این کار در غزل کار آسانی نیست، بخصوص وقتی که غزل باید دارای محتوا هم باشد. تصویر با آن زبان محکم و با لطافت‌های ویژه شعر حافظ و با مفاهیم خاصش چیزی نزدیک به اعجاز است، چند نمونه‌ای از تصویرهای شعری حافظ را من می‌خوانم. چون روی این قسمت تصویرگری حافظ گمان می‌کنم کمتر کار شده است ببینید چقدر زیبا و قوی به بیان و توصیف و توصیف می‌پردازد:

در سرای مغان رفته بود و آب‌زده

نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب‌زده

سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر

ولی زترک کله چتر بر سحاب‌زده

شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده

عذار مغبچگان راه آفتاب‌زده

گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت

زجرعه بر رخ حور و پری گلاب‌زده

تا می‌رسد به اینجا که:

سلام کردم و با من به روی خندان گفت /که‌ای خمارکش مفلس شرابزده

چه کسی هستی و چکاره‌ای و چگونه‌ای، سوال می‌کند تا می‌رسد به اینجا:

وصال دولت بیدار ترسمت ندهند /که خفته‌ای تو در آغوش بخت خواب‌زده

پیام شعر را ببینید چقدر زیبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحکام لفظی که حقیقتا کم نظیر است هم از لحاظ استحکام لفظی و هم در عین حال، اینگونه تصویرگری سرای مغان و پیر و مغبچگان را نشان می‌دهد و حال خودش را تصویر می‌کند، تصویری که انسان در این غزل مشاهده می‌کند چیز عجیبی است و نظایر این در دیوان حافظ زیاد است. همین غزل معروف:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

به من راه‌نشین باده مستانه زدند

 

یک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی به شاعر دست داده است و احساس می‌کند که این را به بهترین زبان ذکر می‌کند و اگر ما قبول کنیم - که قبول هم داریم- که این پیام عرفانی است و بیان معرفتی از معارف عرفانی، شاید حقیقتا آن را به بهتر از این زبان به هیچ زبانی نشود بیان کرد.

تصویرگری حافظ یکی از برجسته‌ترین خصوصیات اوست، برخی از نویسندگان و گویندگان نیز ابهام بیان حافظ را بزرگ داشته‌اند و چون درباره‌اش زیاد بحث شده من تکرار نمی‌کنم.

شورآفرینی

از خصوصیات دیگر زبان حافظ شور آفرینی آن است. شعر حافظ شعری پر شور است و شورانگیز. با اینکه در برخی از اشکالش که شاید صبغه غالب هم داشته باشد. شعر رخوت و بی‌حالی است، اما شعر حافظ شعر شور‌انگیز و شورآفرین است.

سخن درست بگویم نمی‌توانم دید/ که می‌خورند حریفان و من نظاره کنم

***

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد /حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

***

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم /ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

***

حاشا که من به موسم گل ترک می‌کنم /من لاف عقل می‌زنم این کار کی کنم

این شعار، سراسر شعر و حرکت و هیجان است و هیچ شباهتی به شعر یک انسان‌بی حال افتاده و تارک دنیا ندارد. همین شعر معروفی که اول دیوان حافظ است و سرآغاز دیوان او نیز می‌باشد:

الا یا ایهاالساقی ادر کاسا وناولها /که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

نمونه‌بارزی از همین شور‌آفرینی و ولوله آفرینی است و این یکی از خصوصیات شعر حافظ است.

استفاده‌ی گسترده از مضامین

خصوصیت دیگرش این است که شعر حافظ سرشار از مضامین و آن هم مضامین ابتکاری است. خواجه مضامین شعرای گذشته را با بهترین بیان و غالبا بهتراز بیان خودشان ادا کرده است. چه مضامین شعرای عرب و چه شعرای فارسی زبان پیش از خودش مثل سعدی و چه شعرای معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجی که گاهی مضمونی را از آنها گرفته و به زیباتر از بیان خود آنها، آن را ادا کرده است. اینکه گفته می‌شود در شعر حافظ مضمون نیست، ناشی از دو علت است: یکی اینکه مضامین حافظ آنقدر بعد از او تکرار و تقلید شده است که امروز وقتی ما آن را می‌خوانیم به گوشمان تازه نمی‌آید. این گناه حافظ نیست. در واقع این مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تکرار کرده‌اند و گرفته‌اند و تقلید کرده‌اند که امروز حرفی تازه به گوش نمی‌آید، دوم اینکه زیبایی و صفای سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم می‌شود، بر خلاف بسیاری از سرایندگان سبک هندی که مضامین عالی را به کیفیتی بیان می‌کنند که زیبایی شعرلطمه ‌می‌بیند البته این نقص آن سبک نیز نیست. آن هم در جای خود بحث دارد و نظر هست که این خود یکی از کمالات سبک هندی است. به هر حال مضمون در شعر حافظ آنچنان هموار و آرام بیان شده که خود مضمون گویی به چشم نمی‌آید.

کم‌گویی و گزیده‌گویی

کم‌گویی و گزیده‌گویی خصوصیت دیگر شعر حافظ است، یعنی حقیقتا جز برخی از ابیات یا بعضی از غزلیات و قصایدی که غالبا هم معلوم می‌شود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش یا مدح این و آن می‌باشد، در بقیه دیوان نمی‌شود جایی را پیدا کرد که انسان بگوید در این غزل اگر این بیت نبود بهتر بود، کاری که با دیوان خیلی از شعرا می‌شود کرد.

انسان دیوان‌های بسیار خوب را از شعرای بزرگ می‌خواند و می‌بیند در قصیده‌ای به این قشنگی با غزلی به این شیوایی بیت بدی وجود دارد و اگر شعر یک دست‌تر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنین چیزی را نمی‌تواند پیدا کند.

شیرینی بیان

روانی و صیقل‌زدگی الفاظ، ترکیبات بسیار جذاب و لحن شیرین زبان یکی از خصوصیات اصلی شعر حافظ است. بیان او بسیار شبیه به خواجو است. گاه انسان وقتی شعر خواجوی کرمانی را می‌خواند، می‌بیند که خیلی شبیه به شعر حافظ است و قابل اشتباه با او. اما قرینه بیان حافظ در هیچ دیوان دیگری از دواوین شعر فارسی تاآنجایی که بنده دیده‌ام و احساس کرده‌ام مشاهده نمی‌شود.

بعضی حافظ را متهم به تکرار کرده اند، باید عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نیست، تکرار ایده‌ها و مفاهیم است. یک مفهوم را به زبان‌های گوناگون تکرار می‌کند، نمی‌شود این را تکرار مضمون نامید.

موسیقی گوش‌نواز

موسیقی الفاظ حافظ و گوش نوازی کلمات آن نیز یکی دیگر از خصوصیات برجسته شعر اوست. شعر او هنگامی که به طرز معمولی خوانده می‌شود گوش‌نواز است. چیزی که در شعر فارسی نظیرش انصافا کم است. بعضی از غزلیات دیگر هم البته همین گونه است. در معاصرین و خواجو نیز همین طور است. بسیاری از غزلیات سعدی بر همین سیاق است. بعضی از مثنویات نیز چنین‌اند، اما در حافظ این یک صبغه کلی است و کثرت ظرافت‌ها و ریزهکاری‌های لفظی از قبیل جناس‌ها و مراعات‌نظیرها و ایهام و تضادها، الی ماشاءالله. شاید کمتر بتوان غزلی یافت که در آن چند مورد از این ظرافت‌ها و ریزه‌کاری‌ها و ترسیم‌ها و صنایع لفظی وجود نداشته باشد:

جگر چون نافه ام خون گشت و کم زینم نمی‌باید /جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتم

رسایی بیان

یکی دیگر از خصوصیات شعر حافظ روانی و رسایی آن است که هر کسی با زبان فارسی آشنا باشد شعر حافظ را می‌فهمد. وقتی که شما شعر حافظ را برای کسی که هیچ سواد نداشته باشد بخوانید راحت می‌فهمد:

پرسشی دارم زدانشمند مجلس بازپرس /توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

هیچ ابهامی و نکته‌ای که پیچ و خمی در آن باشد مشاهده نمی‌شود. نو ماندن زبان غزل به قول یکی از ادبا و نویسندگان معاصر مدیون حافظ است و همین‌هم درست است.

یعنی امروز شیواترین غزل ما آن غزلی است که شباهتی به حافظ می‌رساند، نمی‌گویم اگر کسی درست نسخه حافظ را تقلید کند این بهترین غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبک‌ها و پیشرفت شعر یقینا ما را به جاهای جدیدی رسانده و حق هم همین است. اما در همین غزل ناب پیشرفته امروز آنجایی که شباهتی به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شیوایی می‌کند.

بکاربردن کنایه

خصوصیت دیگر به کار بردن معانی رمزی و کنایی است که این هیچ شکی درش نیست. یعنی حتی کسانی که شعر حافظ را یکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه می‌داند و هیچ معتقد به گرایش عرفانی در حافظ نیستند (واقعا این جفای به حافظ است) هم در مواردی نمی‌توانند انکار کنند که سخن حافظ سخن رمزی است یعنی کاملا روشن است که سخن حافظ اینجا به کنایه و رمز است:

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد /ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

استفاده از لهجه‌ی شیرازی

خصوصیات لفظی بسیاری در شعر خواجه وجود دارد، از جمله چیزهای دیگری که به نظرم رسید و جا دارد پیرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلی است، یعنی از لهجه شیرازی. حافظ در شعرهای بسیار باعظمت خود از این موضوع استفاده کرده است و موارد زیادی از این نمونه رامی‌توان در میان اشعار او مشاهده کرد. برای مثال استفاده «به» به جای «با»:

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد /من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم

که تا امروز هم این «به» در لهجه شیرازی موجود است.

یا در این بیت: در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم /کاینچنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما

و موارد دیگری هم از این قبیل وجود دارد. مثلا در این غزل معروف حافظ:« صلاح کار کجا و من خراب کجا» که کجا در اینجا ردیف است و «ب» قبل از ردیف که حرف روی است باید ساکن باشد. در حالی که در مصرع بعد می‌گوید:

«ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا» الان هم وقتی شیرازی‌ها حرف می‌زنند همین طور می‌گویند، یعنی از لهجه شیرازی که لهجه محلی است استفاده کرده و آن را در قافیه بکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولی و از این قبیل چیزها بسیار است که اگر بخواهم باز هم در این زمینه حرف بزنم نیز بحث بسیار است.

اثرگذاری غزل حافظ بر سبک هندی

یک نکته دیگر را هم عرض بکنم و این قسمت مربوط به شعر را خاتمه بدهم و آن‌اینکه نشانه‌های سبک هندی را هم بنده در غزل حافظ مشاهده می‌کنم. یعنی ریشه‌های سبک هندی را در شعر خواجه می‌توان دید. و ارادت صائب و نظیری و عرفی و کلیم، شعرای بزرگ سبک هندی، به حافظ احتمالا به معنای انس زیاد ایشان با زبان حافظ است و یقینا خواجه در آنها تاثیر داشته است، مثلا بیت:

کردار اهل صومعه ام کرد می‌پرست /این دود بین که نامه من شد سیاه از او

کاملا بوی سبک هندی را می‌دهد یا:

ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار /کاینیه‌ای است جام جهان بین که آه از او

در زمینه مسایل شعر حافظ بحث‌ها و حرف‌های بسیار و خصوصیات ممتازی هست که اساتید و نویسندگان روی آن کار کرده‌اند. باز هم باید کار شود من همین‌جا از فرصت استفاده کرده و برای کار.

دوشنبه 20/7/1388 - 22:31
دعا و زیارت
اخیراً «عثمان الخمیس» روحانی بشدت افراطی وهابی، در برنامه خود در "شبکه ماهواره‏ای الصفا" به حدیث جعلی «نحن معاشر الانبیاء لانورّث ، ما ترکناه صدقة» استناد کرده و فدک را حق حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ ندانست
وی در این برنامه‏ها به زعم خود تلاش کرد تا با دلایل متعدد ثابت کند که منظور آیات قرآن از ارثی که انبیاء باقی گذاشتند تنها "علم و نبوت" است.
آیت‏الله جوادی آملی در پاسخ به وهابیون:
نبوت، ارثی نیست

«حضرت آیت‏الله العظمی جوادی آملی» در درس تفسیر امروز خود، به یکی از شبهات جدید وهابیت درباره مصائب حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ پرداختند، و بر مظلومیت ایشان اشک ریختند.

درس تفسیر آیت‏الله جوادی آملی امروز یکشنبه 12/7/1388 حال و هوایی دیگر داشت.

ایشان که در این درس به آیه 6 سوره مبارکه مریم (یرِثُنی و یرِثُ من آل یعقوب) رسیده‏ بودند این آیه را یکی از پاسخ‏های حضرت زهرا ـ علیها السلام ـ به غاصبان فدک برشمردند و در ضمن آن، به شبهه‏ای قدیمی که بتازگی درباره از سوی برخی وهابیون افراطی مطرح شده است پاسخ گفتند.

اخیراً «عثمان الخمیس» روحانی بشدت افراطی وهابی، در برنامه خود در "شبکه ماهواره‏ای الصفا" به حدیث جعلی «نحن معاشر الانبیاء لانورّث ، ما ترکناه صدقة» استناد کرده و فدک را حق حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ ندانست. وی در این برنامه‏ها به زعم خود تلاش کرد تا با دلایل متعدد ثابت کند که منظور آیات قرآن از ارثی که انبیاء باقی گذاشتند تنها "علم و نبوت" است.

در پاسخ به این اظهارات بی‏پایه، مفسّر و متأله بزرگ معاصر، آیت‏الله عبدالله جوادی آملی با توضیح خطبه فدکیه حضرت زهرا و نیز وداع امیرالمؤمنین علی ـ علیهما السلام ـ با ایشان، به ایراد پاسخ پرداختند که در ضمن آن بر مظلومیت آن حضرت اشک ریختند.
دوشنبه 20/7/1388 - 22:29
خانواده
گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود.

خدا گفت: چیزی بگو !

گنجشک گفت: خسته ام.

خدا گفت: از چه ؟

گنجشک گفت: تنهایی، بی همدمی. کسی تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی.

خدا گفت: مگر مرا نداری ؟

گنجشک گفت: گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند .

خدا گفت: آیا هرگز به ملکوتم نیامدی ؟


گنجشک سکوت کرد. بغض  به دیواره های نازک گلویش فشار آورده بود.

خدا گفت: آیا همیشه در قلبت نبوده ام ؟! چنان از غیر پُرش کردی که جایی برایم نمانده.

چنان کوچک که دیگر توان پذیرشم را نداری . هرگز تنهایت گذاشتم ؟

گنجشک سر به زیر انداخت . دانه های اشک ، چشم های کوچکش را پر کرده بود .

خدا گفت : اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !

گنجشک سر بلند کرد . دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود .

گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود

دوشنبه 20/7/1388 - 22:27
دعا و زیارت


















































دوشنبه 20/7/1388 - 22:26
شهدا و دفاع مقدس

عباس لعلی می گوید: جانبازان در متن جامعه  فراموش شده اند. مسئولین باید تلاش کنند جایگاه آنها را در جامعه ارتقاء دهند تا رشادت و ازخودگذشتگی ها رنگ نبازد.

 

چهره رنگ پریده، موهای سپید و هیکل نحیف، سن و سالش را بیشتر نشان می دهد. در طول گفتگو چشمان گود افتاده و غمگینش به زمین خیره بود. شنیده بودم که عباس جانباز15 درصد است و انتظار داشتم او را در منزلش ملاقات کنم و تصورم از قبل با کسی که امروز بر تحت بیمارستان ساسان افتاده و سرم در دست دارد و با دستگاه اکسیژن نفس می کشد خیلی فرق داشت....

می گوید: جانبازان در متن جامعه  فراموش شده اند. مسئولین باید تلاش کنند جایگاه آنها را در جامعه ارتقاء دهند تا رشادت و از خودگذشتگی ها گم نشود.

 عباس لعلی متولد 1342 در تهران است.

سخنش را اینگونه آغاز کرد: برای اولین بار در گروه های نامنظم شهید چمران بودم. بعد از شهادت شهید چمران ما را با سپاه ادغام کردند و لشکر 27 محمد رسول الله تشکیل شد.

 از روزهای حضور در جبهه می گوید:

 اولین بار از طریق لشکر27 محمد رسول الله  به ارتفاعات "بمون" در كردستان اعزام شدیم، مسئول تدارکات بودم. آنجا دچار موج گرفتگی شدم.

بعد از مدتی به منطقه مهران اعزام شدم، مسئول تدارکات و سوخت رسانی به خط مقدم بودم.

لعلی ادامه می دهد: عملیات کربلای 5 آرپی جی زن بودم. عملیات سختی بود، دشمن از بهترین امكاناتی كه غرب در اختیارش گذاشته بود استفاده می كرد، اما رزمنده های اسلام با ایمان قوی و توكلی كه به خدا داشتند، توانستند در این عملیات سرنوشت ساز پیروز شدند.

  زمانی كه دشمن با آن تجهیزات نتوانست در مقابل بچه ها پیروز شود به بمب های شیمیایی متوسل شد ، در یک لحظه شش راکت شیمیایی به منطقه انداخت. بچه ها فریاد می زدند شیمیایی! شیمیایی!

مدتی نگذشت که همه بچه ها مجروح شدند كسانی كه  بمب  در نزدیك آنها به زمین خورده بود همان جا به شهادت رسیدند. هنوز هم یادآوری آن روز برایم دردناک است.

چند ساعت بعد از بمباران احساس سرگیجه و حالت تهوع داشتم. ما را به سوله ای منتقل کردند لباس هایمان را سوزاندند و بعد  دوش آب سرد گرفتیم.

مجروحینی که حالشان وخیم بود به شهرهای مختلف منتقل می کردند. من را به همراه تعدادی از بچه ها به بیمارستان شهید بقایی اهواز منتقل کردند.

چشمانم  به شدت می سوخت جایی را نمی دیدم، بدنم تاول زده بود، احساس تنگی نفس می کردم.  دو ماه در بیمارستان بستری بودم.

با اینکه خانواده ام مخالف برگشتم به جبهه بودند ولی بار دیگر سعادت حضور در جبهه نصیبم شد و آخرین حضور من درعملیات مرصاد بود.

 در ادامه خاطره ای از دوران  جنگ می گوید:

 قرار بود برای انجام مرحله سوم عملیات والفجر 3 تعدادی را به عنوان داوطلب به ارتفاعات بمون در کردستان اعزام کنند تا نیروهای تازه نفس آماده شوند و به منطقه اعزام شوند.

به همراه دوستانم " عبدالله عرفانی و سید رضا" و چند نفرازهمسنگرانم به این ارتفاعات اعزام شدیم. دو روزآنجا بودیم، قرار بود صبح روز سوم نیروهای لشکر به منطقه اعزام شوند. صبح همان روز دشمن متوجه حضور ما در منطقه شد و شروع به  بمباران منطقه کرد ما امکانات و تجهیزات زیادی نداشتیم اما به لطف خدا توانستیم از زیر آتش دشمن نجات پیدا کنیم. فکر می کنم همه اینها امداد الهی بود.

او اشاره ای هم به روزهای بعد از جنگ می کند و می گوید:

 وقتی جنگ تمام شد برگشتم و به کار بنایی مشغول شدم. مدتی را کار کردم اما  گرد و غبار آزارم می داد.

سال 73 در حین کار سرفه شدید باعث شد دچار تنگی نفس شدم و از هوش رفتم. 

من را به بیمارستان ساسان منتقل کردند با انجام آزمایشات مشخص شد براثر گازهایی شیمیایی نیمی از ریه هایم آسیب دیده است با انجام عمل جراحی نیمی از ریه هایم را برداشتند. بعد از آن دیگر نتوانستم کار کنم .

به علت مصرف داروهای زیاد دچار پوکی استخوان شده ام. مشکلات عصبی آزارم می دهد به طوری که هر چند ماه یکبار در بیمارستان اعصاب و روان بستری می شوم. تنگی نفس و سرفه های شدید از جمله عوارضی است که همه جانبازان از آن رنج می برند.

ازعباس می خواهم درباره خانواده اش هم قدری صحبت کند؛ می گوید:

یک سال بعد از جنگ با خانم "عزیزه ملک زاده" ازدواج کردم و هدیه خدا به من و همسرم سه دختر به نام های "الهه، هانیه و عطیه" و یک پسر به نام "مرتضی" است.

 سخن پایانی این جانباز درد کشیده و رنجور نیز مانند بسیاری از همرزمانش که وضعیتی همانند او دارند، به احترام و توجه به این قشر مظلوم و گمنام ختم می شود. او در این باره می گوید:

جامعه به حد زیادی مادی گرا شده است. حالا دیگر توجه کمتری به جانبازان و بازماندگان جنگ می شود. جانبازان شیمیایی چون ظاهری سالم دارند مردم فکر می کنند که آنها مشکلی ندارند در حالی که تمام جانبازن از درون با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند.

 به اعتقاد من  همه آنهایی که در جبهه های جنگ بوده اند به گونه ای جانبازند، آنها با خدا معامله کرده اند و اجر کار خود را هم از خدا می خواهند.

انتهای گزارش

تصاویر مرتبط

1.JPG


2.JPG


3.JPG


4.JPG


5.JPG


8.JPG

دوشنبه 20/7/1388 - 22:22
اخبار


كودكان افسانه‌ها می‌آورند
درج در افسانه‌شان بس سر و پند(فردوسی)
به نظر می‌رسد این بار نه افسانه‌ای در كار است نه چیزی شبیه به آن بلكه واقعیت ملموس‌تر از آن است كه بشود انكارش كرد. دیگر نمی‌توان وجود موجودی مانند گودزیلا را از بیخ و بن منكر شد چرا كه حتی اگر دانشمندان هم به دنبال كشف این حقیقت نباشند خودش سر از آب بیرون می‌آورد. این‌بار حتی كودكی از راه نرسیده و قصه‌ای سرهم نكرده است.

این حقیقت سر از آب بیرون آورده باعث بهت و حیرت زیست‌شناسان و دانشمندان شده و هنوز هیچ كسی نمی‌داند این غول بی‌شاخ و دم نامش چیست، در كدام رده‌بندی موجودات قرار دارد و اینكه چند سالش است. فقط می‌توان گفت شبیه یك نهنگ است كه با هشت‌پا پیوند خورده است!

توریست‌های وحشت‌زده ساحل "گوین پنینسول" در ولز با دیدن موجودی كه مانند یك هزارپای بزرگ است یا گودزیلایی تغییر چهره داده، قیل و قالی راه انداختند و به این ترتیب ماموران ساحلی برای رسیدگی به این مساله وارد كارزار شدند اما چیزی كه دستگیرشان شد نه دعوا بود نه جنازه یا حتی به ساحل افتادن نهنگ‌ها. این‌بار موجودی را یافته‌اند كه هزاران بازو از بدنش آویزان است. احتمالا او از این بازوها برای حركت یا صید استفاده می‌كند. این شاخك‌ها یا بازوها تمام بدن موجود وهم‌انگیز ما را پوشانده و طول هر یك از آنها به دو متر می‌رسد.
هزاران نفر در منطقه "سوئِنزی" در ولز بودند و كنار دریا لحظات خوبی داشتند كه این موجود از آب بیرون آمد و بدون حركت روی ساحل افتاد.

دانشمندان همان‌قدر كه از دیدن یك یوفو- سفینه فضایی- به وجود می‌آیند از دیدن این موجود هم شوكه شده‌اند. آنها بر این باورند كه شرایط بد آب و هوایی آن را به سطح آب كشانده است. نوك تمام بازوهای این موجود را نوعی صدف شاخی‌شكل پوشانده كه یا برای راه رفتن زیر آب از آن استفاده می‌كرده یا برای شكار.
پروفسور "پل برین" از دانشگاه سوئنزی ماجرا را اینگونه شرح می‌دهد:"صدای كودكی را شنیدیم كه جیغ می‌زد. همه به دنبالش دویدیم و در نهایت به آن موجودی عجیب رسیدیم كه تكان‌های وحشتناكی می‌خورد."
كسانی كه این موجود را از نزدیك دیده‌اند می‌گویند به آنچه در برنامه
Dr.who گفته می‌شود خیلی شباهت دارد؛ برنامه‌ای كه علمی- تخیلی است و از شبكه بی‌بی‌سی پخش می‌شود. پروفسور برین در ادامه می‌گوید:"در واقع این بزرگترین موجود فضایی است كه تا حالا دیده‌ام! طول هر یك از بازوهای این موجود را نمی‌توانم تخمین بزنم اما به نظرم اندازه یك تیر چراغ برق است."

"ربه‌كا پورتر" كه یك توریست است درباره این موجود می‌گوید:"به نظرم آنقدر بزرگ است كه می‌شود آن را هیولای دریا نام داد." این توریست تصریح می‌كند كه موجود مورد نظر بدنی پوشیده از بازوان حلزونی دارد و مانند مار روی ساحل می‌خزد. او در ادامه می‌گوید:"به بدن این موجود چند تكه چوب هم چسبیده بود اما تمام بدنش را صدف‌ها پوشانده بودند. چنان این بافت متراكم بود كه انگار سرخس روی آن است."



اظهارنظرهای اولیه درباره این نوع پوشش حاكی از آن است كه موجود مورد نظر از این بازوها برای تغذیه از پلانكتون‌ها استفاده می‌كند. البته دانشمندان نقشی هم برای برقراری تعادل متصور هستند اما به دلیل نبود اطلاعات كافی قادر به ارائه تحلیل نیستند. آنها می‌گویند به طور معمول این موجود باید در اعماق دریاها زندگی كند اما به دلیل شرایط بد جوی در آن مناطق به ناچار روی شن‌ها آمده است.

پروفسور برین چنین تحلیل می‌كند: "من فكر می‌كنم وجود یك توفان دریایی موجب شده این موجود نتواند برای خود غذایی تهیه كند. از این رو برای استراحت یا تهیه غذا خود را به این منطقه كشانده است."
او البته شوخی را هم چاشنی تحلیل خود می‌كند:"مردم اسپانیا علاقه زیادی به خوردن این موجودات دارند اما فكر می‌كنم از این یكی دیگر صرفنظر می‌كنند."
دوشنبه 20/7/1388 - 22:21
طنز و سرگرمی
پل 12 ساله یکماه پیش در تماس اینترنتی با نیکلاس وردآر لوز استرالیایی خبر ...

پسربچه کانادایی بلیت تقلبی سفر به کهکشان راه شیری را به ارزش 35 میلیون دلار به یک میلیونر استرالیایی فروخت.
پل 12 ساله یکماه پیش در تماس اینترنتی با نیکلاس وردآر لوز استرالیایی خبر برنده شدن را برای سفر به کهکشان راه شیری به وی اعلام و درخواست مبلغ 35 میلیون دلار می‌کند.
نیکلاس که در ابتدای پیغام برنده شدنش توافقنامه‌ای را مبنی بر اینکه این موضوع را با هیچکس عنوان نکند، امضا کرده بوده با تحقیق روی عکس دریافت کرده‌اش از نمونه بلیتی که برنده شده و نام و نشان سازمان هوا و فضای امریکا که روی بلیت درج شده بود از صحت این تکه کاغذ اطمینان حاصل می‌کند و پول را به حساب مورد نظر فرستنده پیغام ارسال می‌کند.
پل پس از یکماه از طریق اینترنت مبلغ 35 میلیون دلار دریافتی‌اش را به حساب پدرش واریز و بلیت را با پست برای نیکلاس ارسال می‌کند. نیکلاس پس از دریافت بلیت متوجه تقلبی بودن کاغذ می‌شود و با کمک پلیس بین‌الملل نام و نشانی فرستنده پیغام و پولش را پیدا می‌کند.
پلیس کانادا پل را به جرم کلاهبرداری دستگیر کرده است اما در نظر دارد روی شیوه منحصر به فرد این نوجوان تحقیق کند.
دوشنبه 20/7/1388 - 22:12
شهدا و دفاع مقدس
 
کجایند فرزندان مادران غریب
20 مهر 88 - 16:28

استضعاف ذهنی

مرداد ۲م, ۱۳۸۷

نویسنده: مهدی سعیدی

برچسب‌ها: خانواده شهدا, دفاع مقدس, شهدا, شهید, كرامات شهدا

نوشته شده در شهدا, معنویت

۱ دیدگاه

 

در عالم احکام دینی کسی را داریم که به او مستضعف گفته می‌شود. یعنی اساساً مستضعف یک کلمه کلی است به معنای شخصی که در موضع ضعف است. در هر نوع ضعف، چه مالی و چه فکری. عده‌ای هستند که دسترسی به اطلاعات ندارند و ناچار از سر بی‌اطلاعی زندگی را سپران می‌کنند. امروز یکی از وبلاگ نویسان ضد انقلاب که شهرتی هم دست و پا کرده و به شکل کاملاً عریانی جیره و مواجب خود را از دستان استکبار دریافت می‌کند به بیان مطالبی در جنگ پرداخته که حتی رؤسای او هم حاضر نیستند آنها را به عنوان ایجاد فضای طنز در میان خود بگویند. آنچنان استدلال‌ها و مطالب نوشته شده و قیاس‌ها مستهجن بود که حتی انسان رغبت نمی‌کرد پاسخی برایش داشته باشد.

اما آنچه من را واداشت تا این پست را بنویسم، اتفاقی بود که دیشب برایم افتاده بود. یعنی چند ساعت قبل از خواندن خزعبلات به ظاهر این مستضعف عقلی. با خودم فکر می‌کردم، دیگر شروع جنگ و وظیفه ما چیزی بود که حتی مسیحی‌های ایران هم آن را دریافته بودند و امروز کسی درباره حرمت خون‌های ریخته شده و اصالت و هدف سخنی ندارد و نهایت شبهه و سوالی که آن هم میان خواص جامعه است درباره پایان جنگ و یا برخی رفتار‌های میان جنگ بود.

اولین باری که این عکس رو دیدم بدجوری دلم سوخت... اشکم دراومد

دیشب به خاطر موضوعی توفیق داشتیم گفتگوئی با دوتن از یادگاران و راویان جنگ بکنیم. آنچه که دیگر امروز برای حق بودن جنگ از آن استفاده می‌کنم، با گذشت از مرحله ابتدایی استفاده از عقل، استفاده از عشق است. یعنی کرامات بی‌اندازه‌ی اتفاق افتاده در این هشت سال بود. از پیروزی‌هایی عظیمی که هنوز نظامیان نتوانسته‌اند آن را با واقعایت دنیائی تطبیق بدهند تا اتفاقات شخصی و ریز رزمنده‌ها و فرزندان مردم ایران. از لات‌هایی که حکم قضائی داشتند و ناچار پا به میدان عمل و راه رسیدن به خدا گذاشتند و در آخرین روزهای حیات زندگانی دنیائی‌شان چه تغییرات عجیب و عرفانی پیدا کرده بودند تا بدنی که سر از او جدا می‌شود و رزمنده همراه او می‌بیند که صدائی از سربریده‌ای که بر آسفالت جاده راه رسیدن به دشمن می‌آید. نزدیک می‌شود و می‌بیند با اینکه هیچ راهی به بدن نیست، این سر جدا در حال حسین حسین گفتن است. بعد به وصیت نامه او مراجعه می‌کنند و می‌بینند که از خدا دو درخواست داشته. یکی اینکه مانند آقای خود حضرت امام حسین علیه السلام با سری جدا شهید بشود و اینکه اشاره می‌کند به اینکه سر بریده امام حسین علیه السلام قرآن می‌خواندند، دلم می‌خواهد سر بریده من هم حسین حسین بگوید. یا شهیدی که حتما شنیده‌اید با اینکه بدن او سال‌ها بعد از جنگ سالم به ایران رسیده بود. با اینکه بعثی‌های کثیف برای اینکه حقانیت ایرانی‌ها نمایان نشود بلاهای بسیاری بر سر جنازه‌اش درآوردند ولی باز هم پوست صورت و بدنش مشخص بود. خاطره‌ای که چندان هم دور نیست و شاهدان عینی زنده.

آنقدر اینگونه موارد از زبان شاهدان عینی و زنده گفته شده که دیگر حتی نیازی به فکر کردن برای رد کردن آن نیست. شاهدان عینی این وقایع الهی هنوز هم به همه جای کشور می‌روند و از مشاهدات عینی و بی‌واسطه خود می‌گویند و حتی نیازی هم به بیان اینگونه مطالب ندارند. حتی بعضاً چنانکه آن عزیزی که دیشب با او بودیم، به شدت از بیان اینگونه خاطرات به خاطر فشارهای روحی ناشی از تکرار آنها در ذهن فراری بود.

از همه مهمتر سند زنده دیگر این افتخارات خانواده شهدا هستند.

ادامه سخن بیهوده است و من هم دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم…

دوشنبه 20/7/1388 - 22:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته