• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 494
تعداد نظرات : 197
زمان آخرین مطلب : 4539روز قبل
اخلاق

روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند...جواب داد
 

اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =1000
                                        
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست
پس ان انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت
=
=
=
=
=
=

نتیجه : اگر اخلاق نباشد  انسان خدای ثروت و اصل و نسب و زیبایی هم باشد هیچ نیست

يکشنبه 14/6/1389 - 15:25
شعر و قطعات ادبی






من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد.

من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.


من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.


من باور دارم ...
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.


من باور دارم ....
که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.


من باور دارم ...
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم.


من باور دارم ...
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم.


من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.


من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.


من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند.


من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم.


من باور دارم ...
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم.


من باور دارم ...
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم.


من باور دارم ...
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.


من باور دارم ...
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.


من باور دارم ...
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد.


من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.


من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد.


من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.

 

من باور دارم ...
«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را دارد نیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند.»



يکشنبه 14/6/1389 - 2:20
خاطرات و روز نوشت

شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم

شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن

شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)

شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم

همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه

شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...

شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه

شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته میشه... بالهاشو زود میبنده... روی گلها میشینه... شعر میخونه، میخنده

شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد

شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی

شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه

 

شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!

و خلاصه، شما یادتون نمیاد، منم یادم نمیاد!! ولی  .... یادش میاد که حضرت نوح کشتی رو چطوری ساخت... !!! 
 

شنبه 13/6/1389 - 23:32
خاطرات و روز نوشت

شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی

شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش

شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه

شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو

 شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.

تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!

آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان

شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت: 

 آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم

شنبه 13/6/1389 - 23:31
خاطرات و روز نوشت

شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران

شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد

شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه

شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم

شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود

شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :))))

شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی

شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد

شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم

شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های  آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم

شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند

شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد

شنبه 13/6/1389 - 23:30
خاطرات و روز نوشت

شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم

 

شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه

شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم

شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی

 شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم

شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!

شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!

شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم

شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!

شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن

شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)

شنبه 13/6/1389 - 23:29
خاطرات و روز نوشت

این نوشته ها مربوط به یک گروه در فیسبوکه به اسم "شما یادتون نمیاد". بیشتر اعضای گروه متولد دهه پنجاه هستند و یک عالمه خاطرات مشترک دارند که اونجا با هم به اشتراک میگذارند، اینها تعداد کمی از هزاران خاطره ای هست که افراد مختلف اونجا نوشتند. ممکنه بعضیهاش رو بزرگترها هم به یاد بیارن. امیدوارم خوشتون بیاد و شما هم یادتون بیاد !!! ؛

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم 

 

 شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

 

شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

 

 

شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...

 

 شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

 

 شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم

شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می كشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن

 

شنبه 13/6/1389 - 23:28
خاطرات و روز نوشت

این نوشته ها مربوط به یک گروه در فیسبوکه به اسم "شما یادتون نمیاد". بیشتر اعضای گروه متولد دهه پنجاه هستند و یک عالمه خاطرات مشترک دارند که اونجا با هم به اشتراک میگذارند، اینها تعداد کمی از هزاران خاطره ای هست که افراد مختلف اونجا نوشتند. ممکنه بعضیهاش رو بزرگترها هم به یاد بیارن. امیدوارم خوشتون بیاد و شما هم یادتون بیاد !!! ؛

 

 

 

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !

شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...

 

شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

 

شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....

شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود

 

شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد

 

شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))

 

شنبه 13/6/1389 - 23:27
سلامت و بهداشت جامعه

 

  شاید تصور اینکه ماشین لباس‌شویی باعث بروز بیماری‌های آلرژیک یا پوستی  بشود، برای‌تان دشوار باشد. اما حقیقت این است که برخی میکروب‌ها و قارچ‌هایی که در اثر استفاده نادرست از ماشین لباس‌شویی، درون آن تولید و  تکثیر می‌شوند، قادرند سلامت ما را به خطر بیندازند. این مطلب، نگاهی می‌اندازد به خطاهای هشت‌گانه استفاده از ماشین لباس‌شویی که ممکن است  هرکدام از ما مرتکب شویم و سلامت‌مان را به دست‌ خودمان تهدید کنیم....

  خطای اول:

گذاشتن ماشین لباس‌شویی در یک فضای کوچک. کم نیستند افرادی که ماشین  لباس‌شویی را درون رخت‌کن حمام، انباری یا حیاط خلوت سقف‌دار قرار می‌دهند و نمی‌دانند که با این کار چه خیانتی به خود و اعضای خانواده‌شان  می‌کنند! ماشین لباس‌شویی باید در یک محیط باز مثل آشپزخانه قرار گیرد تا بتوان بعد از اتمام کار، قدری پنجره‌ را باز گذاشت تا هوا و بخار متصاعد  شده از آن، محیط مناسبی برای رشد قارچ‌ها و کپک‌ها به وجود نیاورد. قرار دادن ماشین لباس‌شویی در مکانی مثل حمام، باعث تکثیر قارچ‌ها و کپک‌ها  و   سرایت آنها به لباس‌های داخل حمام، پرده حمام و لوازمی مثل لیف می‌شود و عاقبت این سرایت چیزی نیست جز ابتلا به آلرژی و بیماری‌های پوستی!   بنابراین سعی کنید که ماشین لباس‌شویی‌تان را در محیط‌های باز نگهداری کنید و اگر هم قادر به این کار نیستید، حداقل تا ساعاتی پس از اتمام کار شستشو، در حمام، انباری یا خیاط خلوت‌تان را باز بگذارید. 

خطای دوم:

شستن ملحفه‌ها با آب ولرم. خیلی‌ها برای حفظ رنگ و رو یا دیرتر کهنه شدن  روتختی، روبالشی و ملحفه‌ها، آنها را با دور کند ماشین‌ لباس‌شویی و آب ولرم می‌شویند؛ در حالی که رابرت ویتز، میکروبیولوژیست، این کار را تنها  یک آب‌تنی لذت‌بخش برای این‌گونه کالاها می‌داند و می‌گوید: «یکی از بهترین مناطق برای حفظ گرد و غبار و ایجاد آلرژی، روتختی‌ها و روبالشی‌ها  هستند، بنابراین همه افراد باید حداقل هر دو هفته یک بار کلیه لوازم خواب‌شان را با آب کاملا داغ و با دور تند ماشین لباس‌شویی بشویند و برای جلوگیری از آلرژی‌زا شدن، آنها را درون خانه و به دور از گرد و غبار محیط بیرون از منزل خشک کنند.»

  خطای سوم:

حبس هوا در ماشین لباس‌شویی. کپک‌ها به ندرت در محیط‌های خشک تولید  می‌شوند اما مناطق مرطوب، جولانگاه‌ تولید و تکثیر انواع کپک‌ها هستند. تماس کپک با لباس‌ها باعث بروز احتقان، خارش چشم‌ها و خس‌خس سینه در  افراد می‌شود. این علایم وقتی به صورت شدید‌تر و گسترده‌تر در فرد ظهور می‌کند که او به آسم یا‌ آلرژی هم مبتلا باشد. بنابراین برای جلوگیری از  تولید و تکثیر کپک در ماشین‌ لباس‌شویی‌تان، پس از هر بار شستشوی لباس‌ها، درب آن را کاملا باز بگذارید تا هوا و بخار درون‌اش کاملا خارج شود و محیط خشکی درون ماشین به وجود بیاید. رابرت ویتز، خشک کردن لاستیک دور در و حتی محفظه درونی ماشین به وسیله یک دستمال خشک را هم برای جلوگیری از حمله کپک‌ها موثر می‌داند. او حتی پا را از این حد فراتر

گذاشته و می‌گوید: «برای اطمینان از نسل‌کشی کپک‌ها باید پس از هر بار استفاده، ماشین لباس‌شویی‌تان را با باد سرد سشوار خشک کنید!»  

  خطای چهارم:

  شستن لباس زیر با ماشین لباس‌شویی. به گفته دکتر چارلز جبرا، استاد میکروبیولوژی دانشگاه آریزونا، لباس‌های زیر یکی از اصلی‌ترین منابع انتشار میکروب در فضاهای بسته و مرطوب‌ هستند. به همین دلیل بهتر است که هنگام شستشو با سایر لباس‌ها، درون یک محفظه قرار نگیرند. از طرف دیگر، ممکن است آلودگی بیش از حد البسه دیگر به لباس زیر افراد سرایت کند و موجب تحریک پوستی یا حتی عفونت دستگاه تناسلی در آنها شود. به عقیده دکتر جبرا، لباس‌های زیر باید با آب کاملا داغ و مواد شوینده شسته و برای خشک شدن زیر نور مستقیم آفتاب قرار گیرند. او همچنین برای پیشگیری از ماندگاری میکروب‌ها در ماشین‌لباس‌شویی توصیه کرد که پس از هر سه یا چهار  بار استفاده، یک دور آن را به صورت خالی از لباس و ریختن مواد ضدعفونی‌کننده، روشن کنید.

 

خطای پنجم:

  استفاده از شوینده‌های نامناسب. بعضی‌ها به خاطر اینکه پوست دست‌شان نسبت  به بعضی شوینده‌ها حساس است، ترجیح می‌دهند لباس‌های‌شان را درون ماشین لباس‌شویی بریزند و این‌طوری از هر نوع شوینده‌ای که دوست داشتند استفاده کنند اما پژوهشگران دانشگاه واشنگتن می‌گویند اگر پوست دست شما نسبت به ماده شوینده خاصی حساسیت دارد، به هیچ‌وجه نباید از آن ماده درون ماشین لباس‌شویی‌تان استفاده کنید زیرا با این کار حساسیت پوستی را به کل بدن‌تان منتقل خواهید کرد. آنها همچنین استفاده از شوینده‌ها و نرم‌کننده‌های معطر را برای شستن لباس کودکان، نوزادان و افراد مبتلا به آسم و آلرژی مناسب نمی‌دانند. به علاوه، پژوهشگران معتقدند که بهتر است لباس نوزادان هم مانند لباس‌های زیر، با دست و با مواد شوینده ملایم شسته شوند.

  خطای ششم:

رها کردن لباس‌های شسته شده برای مدتی طولانی. یکی دیگر از خطاهای نسبتا رایج و بیماری‌زا در مورد ماشین لباس‌شویی، رها کردن لباس‌های شسته‌شده به مدت طولانی درون آن است. در حالی که به عقیده دکتر جبرا، باقی ماندن   لباس‌های خیس درون ماشین لباس‌شویی، بیشتر از 30 دقیقه یعنی تولید کپک و باکتری‌های آلرژی‌زا. بنابراین به توصیه وی، تنها زمانی ماشین لباس‌شویی‌تان را روشن کنید که مطمئن باشید در خانه هستید و می‌توانید پس از پایان شستشو، بلافاصله لباس‌ها را از درون آن خارج کرده و پهن کنید.

  خطای هفتم:

پرکردن ماشین با لباس‌های کثیف از چند روز قبل. این خطا از آن دست اشتباه‌هایی است که اکثر خانم‌ها آن را مرتکب می‌شوند. خانم‌ها معمولا برای جلوی چشم نبودن لباس‌های کثیف، آنها را درون ماشین لباس‌شویی می‌ریزند تا زمانی که ماشین کاملا پر از لباس شد، آن را روشن کنند. غافل از اینکه عرق، رطوبت و آلودگی لباس‌ها می‌توانند زمینه‌ساز تولید انواع میکروب‌ها و رخنه کردن آنها درون لباس‌ها شوند. میکروب‌هایی که در محفظه‌های ریز لباس‌ها رخنه می‌کنند تا در فرصت مناسب شروع به فعالیت‌هایی کنند که موجب ناراحتی‌های پوستی در ما می‌شود.

  خطای هشتم:

  شستن کفش و لباس‌های گلی با ماشین لباس‌شویی. اگر خسته و کوفته از مسافرت یا کوهنوردی برگشته‌اید و حال و حوصله شستن کفش و لباس گلی‌تان را ندارید، بهتر است به جای پرتاب کردن آنها درون ماشین لباس‌شویی، گوشه حیاط یا حمام قرارشان دهید تا خوب خستگی‌تان در برود. میکروب و آلودگی‌های پنهان شده در گل و لای ممکن است تا مدت‌ها درون ماشین‌لباس‌شویی باقی بماند و به سایر لباس‌های‌تان هم نفوذ کند، بنابراین بهتر است لباس‌هایی که گل و کثیفی از سر و کول‌شان بالا می‌رود را با دست بشویید.


 
شنبه 13/6/1389 - 22:0
داستان و حکایت
میگویند در كشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میكرد كه از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق كرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشكان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یك راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی به راهب مراجعه میكند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد كه مدتی به هیچ رنگی بجز رنگ سبز نگاه نكند.وی پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمین خود دستور میدهد با خرید بشكه های رنگ سبز تمام  خانه را با سبز رنگ آمیزی كند . همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض میكند. پس از مدتی رنگ ماشین ، ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آید را به رنگ سبز و تركیبات آن تغییر میدهد و البته چشم دردش هم تسكین می یابد. بعد از مدتی مرد میلیونر برای تشكر از راهب وی را به منزلش دعوت می نماید. راهب نیز كه با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد میشود متوجه میشود كه باید لباسش را عوض كرده و خرقه ای به رنگ سبز به تن كند. او نیز چنین كرده و وقتی به محضر بیمارش میرسد از او می پرسد آیا چشم دردش تسكین یافته ؟ مرد ثروتمند نیز تشكر كرده و میگوید :" بله . اما این گرانترین مداوایی بود كه تاكنون داشته." مرد راهب با تعجب به بیمارش میگوید بالعكس این ارزانترین نسخه ای بوده كه تاكنون تجویز كرده ام. برای مداوای چشم دردتان،  تنها كافی بود عینكی با شیشه سبز خریداری كنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.برای این كار نمیتوانی تمام دنیا را تغییر دهی ، بلكه با تغییر چشم اندازت میتوانی دنیا را به كام خود درآوری. تغییر دنیا كار ساده اندیشانه ای است اما تغییر چشم اندازمان ارزانترین و موثرترین روش میباشد. آسان بیندیشید، راحت زندگی كنید
شنبه 13/6/1389 - 21:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته