• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 484
تعداد نظرات : 241
زمان آخرین مطلب : 5019روز قبل
دانستنی های علمی








     ناپلئون بناپارت :
 
 هنگامی که دشمنت در حال اشتباه کردن است ، در کارش وقفه نینداز . 
  
  
   
آلبرت انیشتین :
 
 هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت توضیحش بدی !
   

    
   
اسکار وایلد :
 
 همیشه دشمنانت را ببخش ، هیچ چیز بیش از این آنها را ناراحت نمیکند .
   


  
   آلبرت انیشتین :
 
 دستهایت را برای یک دقیقه بر روی بخاری
بگذار ، این یک دقیقه برای تو مانند یک ساعت میگذرد . با یک دختر خوب یک ساعت همنشین باش ، این یک ساعت برای تو به سرعت یک دقیقه میگذرد و این همان قانون نسبیت است !
   
  
   
ناپلئون بناپارت :
 
 مذهب چیزی است كه مانع كشته شدن پولدار بدست فقیر میشود .
   
  
   
مارک تواین :
 
 بهتر است دهانت را ببندی و احمق بنظر برسی ، تا اینکه بازش کنی و همه بفهمند که واقعاً احمقی !
   
  
 
آلبرت انیشتین :
 
 مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید میشوند .

" ژوزف استالین :
 
 مرگ یك نفر تراژدیه ، مرگ یك میلیون نفر آمار !

ماهاتما گاندی :
 
 آنچنان زندگی كن گویی كه فردا خواهی مرد ،آنچنان بیاموز گویی كه تا ابد زنده خواهی ماند.

 البرت هوبارد :
 
 زندگی رو زیاد جدی نگیر ، چون هرگز از اون زنده بیرون نمیری.

آلبرت انیشتین :
 
 انسانهای باهوش مسائل را حل میکنند ، نوابغ آنها را اثبات میکنند .
    
 


آیزاك آسیموف :
 
 
زندگی لذتبخش است و مرگ آرامش بخش ،‌این میان انتقال رنج آور است
 .


ناپلئون :
 
 
اگر با دشمنی زیاد بجنگی ،‌ بعد از مدتی تمام استراتژی های تو را فرا میگیرد .


وینستون چرچیل :
 
 
پیروزی یعنی توانایی رفتن از یك شكست به شكست دیگر بدون از دست دادن اشتیاق
.
         

دوشنبه 17/12/1388 - 15:14
خواستگاری و نامزدی
ارزشمندترین چیزهای زندگی معمولا دیده نمیشوند ویا لمس نمیگردند، بلکه در
دل حس میشوند .
پس از 21 سال زندگی مشترک همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و
سینما بیرون بروم.
زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و
از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد .
آن زن مادرم بود که 19 سال پیش از این بیوه شده بود
ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود که من فقط در موارد
اتفاقی ونامنظم به او سر بزنم .
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم .
مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟
او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیر
منتظره را نشانه یک خبر بد میدانست .
به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما دو امشب را با هم باشیم.
او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد .
آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم.
وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود،
موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد
ازدواجش پوشیده بود.
با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد .
وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم
و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند و نمیتوانند برای شنیدن ما وقع
امشب منتظر بمانند .
ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود .
دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود.
پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم.
هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی
حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته
به من می نگرد، و به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به
رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند.
من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کنی و بگذاری که من
این لطف را در حق تو بکنم .
هنگام صرف شام مکالمه قابل قبولی داشتیم،
هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری
بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم .
وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط
اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم .
وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟
من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم .
چند روز بعد مادر م در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار
سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم .
کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا
غذا خوردیم بدستم رسید .
یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود:
نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت
کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت.
و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم .
در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم
که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم.
هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و خانواده نیست .
زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان
این امور را به وقت دیگری واگذار نمود .


دوشنبه 17/12/1388 - 15:3
دانستنی های علمی

جِینِی دختر کوچولوِی زِیبا و باهوش پنج ساله اِی بود که ِیک روز که همراه مادرش براِی

خرِید به مغازه رفته بود، چشمش به ِیک گردن بند مروارِید بدلِی افتاد که قِیمتش 5/2 دلار

بود،چقدر دلش اون گردنبند رو مِی خواست.پس پِیش مادرش رفت و از مادرش خواهش

کرد که اون گردن بند رو براش بخره.

مادرش گفت : خب! اِین گردنبند قشنگِیه، اما قِیمتش زِیاده،اما بهت مِیگم که چکار مِی

شه کرد! من اِین گردنبند رو برات مِی خرم اما شرط داره : " وقتِی رسِیدِیم خونه، لِیست

ِیک سرِی از کارها که مِی تونِی انجامشون بدِی رو بهت مِی دم و با انجام اون کارها مِی

تونِی پول گردن بندت رو بپردازِی و البته مادر بزرگت هم براِی تولدت بهت چند دلار هدِیه

مِی ده و اِین مِی تونه کمکت کنه."

جنِی قبول کرد.. او هر روز با جدِیت کارهاِیِی که بهش محول شده بود رو انجام مِی داد و

مطمئن بود که مادربزرگش هم براِی تولدش بهش پول هدِیه مِی ده.بزودِی جِینِی همه

کارها رو انجام داد و تونست بهاِی گردن بندش رو بپردازه.

واِی که چقدر اون گردن بند رو دوست داشت.همه جا اونو به گردنش مِی انداخت ؛

کودکستان، رختخواب، وقتِی با مادرش براِی کارِی بِیرون مِی رفت، تنها جاِیِی که اون رو

از گردنش باز مِی‌کرد تو حمام بود، چون مادرش گفته بود ممکنه رنگش خراب بشه!

جِینِی پدر خِیلِی دوست داشتنِی داشت. هر شب که جِینِی به رختخواب مِی رفت،

پدرش کنار تختش روِی صندلِی مخصوصش مِی نشست و داستان دلخواه جِینِی رو

براش مِی خوند. ِیک شب بعد از اِینکه داستان تموم شد، پدرجِینِی گفت :

- جِینِی ! تو منو دوست دارِی؟

- اوه، البته پدر! تو مِی دونِی که عاشقتم.

- پس اون گردن بند مروارِیدت رو به من بده!

- نه پدر، اون رو نه! اما مِی تونم رزِی عروسک مورد علاقمو که سال پِیش براِی تولدم

بهم هدِیه دادِی بهت بدم، اون عروسک قشنگِیه ، مِی تونِی تو مهمونِی هاِی چاِی

دعوتش کنِی، قبوله؟

- نه عزِیزم، اشکالِی نداره.

پدر گونه هاش رو بوسِید و نوازش کرد و گفت : "شب بخِیر کوچولوِی من."

هفته بعد پدرش مجددا ً بعد از خوندن داستان ،از جِینِی پرسِید:

- جِینِی! تو منو دوست دارِی؟

اوه، البته پدر! تو مِی دونِی که عاشقتم.

- پس اون گردن بند مروارِیدت رو به من بده!

- نه پدر، گردن بندم رو نه، اما مِی تونم اسب کوچولو و صورتِیم رو بهت بدم، اون موهاش

خِیلِی نرمه و مِی تونِی تو باغ باهاش گردش کنِی، قبوله؟

- نه عزِیزم، باشه ، اشکالِی نداره!

و دوباره گونه هاش رو بوسِید و گفت : "خدا حفظت کنه دختر کوچولوِی من، خوابهاِی

خوب ببِینِی."

چند روز بعد ، وقتِی پدر جِینِی اومد تا براش داستان بخونه، دِید که جِینِی روِی تخت

نشسته و لباش داره مِی لرزه.

جِینِی گفت : " پدر ، بِیا اِینجا." ، دستش رو به سمت پدرش برد، وقتِی مشتش رو باز

کرد گردن بندش اونجا بود و اون رو تو دست پدرش قل داد.

پدر با ِیک دستش اون گردن بند بدلِی رو گرفته بود و با دست دِیگه اش، از جِیبش ِیه

جعبه ِی مخمل آبِی بسِیار زِیبا رو درآورد. داخل جعبه، ِیک گردن بند زِیبا و اصل مروارِید

بود. پدرش در تمام اِین مدت اونو نگه داشته بود.

او منتظر بود تا هر وقت جِینِی از اون گردن بند بدلِی صرف نظر کرد ، اونوقت اِین گردن بند

اصل و زِیبا رو بهش هدِیه بده!

خب! اِین مسأله دقِیقا ً همون کارِیه که خدا در مورد ما انجام مِی ده. او منتظر مِی مونه

تا ما از چِیزهاِی بِی ارزش که تو زندگِی بهشون چسبِیدِیم دست بردارِیم، تا اونوقت گنج

واقعِی اش رو به ما هدِیه بده.

به نظرت خدا مهربون نِیست ؟!

اِین مسأله باعث شد تا درباره چِیزهاِیِی که بهشون چسبِیده بودِیم بِیشتر فکر کنِیم.

باعث شد ، ِیاد چِیزهاِیِی بِیفتِیم که به ظاهر از دست داده بودِیم اما خداِی بزرگ، به

جاِی اونها ، هزار چِیز بهتر رو به ما داده.

ِیاد مسائلِی افتادم که ِیه زمانِی محکم بهشون چسبِیده بودم و حاضر نبودم رهاشون

کنم، اما وقتِی اونها رو خواسته ِیا ناخواسته رها کردم خداوند چِیزِی خِیلِی بهتر رو بهم

داد که دنِیام رو تغِیِیر داد

دوشنبه 17/12/1388 - 15:0
آلبوم تصاویر
جمعه 14/12/1388 - 11:30
طنز و سرگرمی

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود. ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد: مواظب باش، مواظب باش، یه کم بیشتر کره توش بریز.. وای خدای من، خیلی درست کردی.. حالا برش گردون.. زود باش. باید بیشتر کره بریزی.. وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟؟ دارن می‌سوزن. مواظب باش. گفتم مواظب باش! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی.. هیچ وقت!! برشون گردون! زود باش! دیوونه شدی؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی. نمک بزن... نمک......
زن به او زل زده و ناگهان گفت: خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت: فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه احساسی دارم


سه شنبه 11/12/1388 - 19:13
آلبوم تصاویر


ماه فوریه ، دومین ماه سال 2010  به پایان رسید.مگزین فتو نومریك 25 عكس را از میان عكس های ارسالی كاربرانش از مناظر این ماه 28 روزه به عنوان عكس های برگزیده ماه فوریه انتخاب كرده است. ما نیز از میان این مجموعه 10 عكس برتر را انتخاب كرده ایم. نگاهی به عكس های برگزیده ماه فوریه. 9 اسفند 88 . منبع: مگزین فتو نومریك.

منظره دیدنی پرواز یك بالون در بامدادی مه‌آلود بر فراز قلعه قرون وسطایی روكامادور

 صحنه زیبایی از یك منطقه كوهستانی و پرندگانی كه زیر نور خورشید بامدادی خود را گرم می‌كنند

منظره یك روز زمستانی و بازتاب تصویر ابرهای تیره بر سطح دریاچه كه سرما را به بیننده منتقل می‌كند

تصویر زیبای یك پروانه روی یك ساقه باریك.

منظره دیدنی یك روز زیبای مه‌آلود با رنگ‌هایی سرد و غم‌انگیز

تصویر سه گوزن در هنگام غروب آفتاب

منظره‌ای شاعرانه و به زیبایی یك تابلوی نقاشی كه نیاز به تفسیر ندارد.

عكسی كه نشانگر فرصت‌طلبی و سرعت عكاس و حضور او در زمان و مكان مناسب است

درختان بی‌برگ و بقایای یك ساختمان ویران زیبایی غم‌انگیزی به این تصویر بخشیده‌اند

تصویر صخره آیرز راك مشهورترین صخره بیابان استرالیا كه سرخی آن بر اثر نور خورشید زیبایی‌اش را برجسته‌تر كرده

 

دوشنبه 10/12/1388 - 12:13
بیماری ها

مردی اسمش فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که برای تهیه معیشت خانواده بیرون رفت، صدای فریاد کمکی شنید که از باتلاق نزدیک خانه می آمد. وسایلشو انداخت و به سمت باتلاق دوید.اونجا ، پسر وحشتزده ای رو دید که تا کمر تو لجن سیاه فرو رفته بود و داد میزد و کمک می خواست. فلمینگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد.  

روز بعد، یک کالسکه تجملاتی در محوطه کوچک کشاورز ایستاد.نجیب زاده ای با لباسهای فاخر از کالسکه بیرون آمد و گفت  پدر پسری هست که فلمینگ نجاتش داد.

نجیب زاده گفت: میخواهم ازتوتشکر کنم، شما زندگی پسرم را نجات دادید.

کشاورز اسکاتلندی گفت: برای کاری که  انجام دادم چیزی نمی خوام و پیشنهادش رو رد کرد.

در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعیتی بیرون اومد. نجیب زاده پرسید: این پسر شماست؟ کشاورز با غرور جواب داد بله.” من پیشنهادی دارم.اجازه بدین پسرتون رو با خودم ببرم و تحصیلات خوب یادش بدم.اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآینده مردی میشه که میتونین بهش افتخار کنین” و کشاورز قبول کرد.

بعدها، پسر فلمینگ کشاورز، از مدرسه پزشکی سنت ماری لندن فارغ التحصیل شد و در سراسر جهان به الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین معروف شد.

سالها بعد ، پسر مرد نجیب زاده دچار بیماری ذات الریه شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنی سیلین.

اسم پسر نجیب زاده  چه بود؟ وینستون چرچیل

 

دوشنبه 10/12/1388 - 11:14
اخبار


ناسا قصد دارد کره زمین را جابجا کند!
 
دانشمندان یک روش غیرمعمول برای غلبه بر گرمای کره زمین یافته اند و آن هم این است که کره زمین را به یک مدار دور تر از خورشید یعنی یک منطقه خنک تر حرکت بدهند!
 این ایده عجیب زائیده ی ذهن مهندسان ناسا و یکسری از اخترشناسان آمریکایی ست که معتقدند این روش حدود ۶ بیلیون سال به عمر سیاره ما اضافه می کند، به عبارت دیگر عمر مفید زمین ۲ برابر خواهد شد! برای این کار طرح هایی هم ارائه داده اند.
جالب است بدانید که برای این کار نیاز به نیروی عظیمی برای حرکت دادن کره زمین نیست. فقط کافی ست یک ستاره ی دنباله دار را به سمت زمین هدایت کنند.
 دکتر Laughlin که در مرکز تحقیقات ناسا در کالیفرنیا کار می کند گفته است که برای این کار فقط لازم است یک ستاره ی دنباله دار و یا شهاب آسمانی را به سمت زمین هدایت کنیم به طوری که با سرعت از کنار و نزدیک زمین رد بشود و به این طریق می توان از نیروی گرانشی شهاب که روی زمین اثر خواهد گذاشت استفاده کرد. در نتیجه ی اینکار سرعت مداری زمین افزایش پیدا می کند و به یک مدار بالاتر می رود که از خورشید دورتر است و به این ترتیب به یک منطقه ی خنک تر هدایت می شویم. 
همچنین این مهندسان گفته اند که پس از این کار، باید این ستاره ی دنباله دار را به سوی زحل یا مشتری هدایت کرد تا روند رو به عقب اتفاق بیفتد و انرژیش را از یکی از این ۲ سیاره غول آسا بگیرد. بعدها مدارش آن را دوباره به سمت زمین برخواهد گرداند و این روند همچنان تکرار خواهد شد!
این گروه گفته اند که هدفشان در نجات کره زمین کاملا جدی ست و تنها چیزی که احتیاج دارند پرتاب یک موشک شیمیایی به یک شهاب آسمانی یا ستاره ی دنباله دار است که در زمان مقرر باعث آتش گرفتنش بشود که چنین دانشی همین حالا هم وجود دارد!
 این طرح جنبه های نگران کننده ی زیادی دارد. مهندسین هوافضا باید برای هدایت شهاب و یا ستاره ی دنباله دار به سمت زمین نهایت دقت را بکنند زیرا کوچک ترین اشتباهی در این زمینه، کره زمین رو به مداری جلوتر خواهد برد (مدار آتش) و عواقب ویرانگری را در پی خواهد داشت. کباب شدن محیط زیست زمین کم ترین آن ها خواهد بود.
  منبع:
guardian
  .climatechange

يکشنبه 9/12/1388 - 23:56
آلبوم تصاویر

10-فوجی یاما ژاپن Fujiyama (FujiYoshida- shi, Yamanashi, Japan)

 

9-کالیفرنیا ایالات متحده Goliath (Valencia, California, USA) 

 

8-تگزاس یالات متحده Titan (Arlington, Texas, USA)

 

7-ویرجینیا ایلات متحده Intimidator 305 (under construction, Virginia, USA)

6-اوهایو ایالات متحده Millennium Force (Sandusky, Ohio, USA)

5-ناگاشیما ژاپن Steel Dragon 2000 (Nagashima, Mie, Japan) 

ارتفاع: 92 متر            حداکثر سرعت :153 کیلومتر در ساعت

4-کوئینزلند استرالیا Tower of Terror (Coomera, Queensland, Australia)

ارتفاع: 100 متر            حداکثر سرعت :160 کیلومتر در ساعت

يکشنبه 9/12/1388 - 16:59
آلبوم تصاویر

ارتفاع: 127 متر            حداکثر سرعت :206 کیلومتر در ساعت

 

1-نیوجرسی ایلات متحده Kingda Ka (Jackson, New Jersey, USA)   

 

ارتفاع: 122 متر           حداکثر سرعت :193 کیلومتر در ساعت

2-وهایو ایالات متحده Top Thrill Dragster (Sandusky, Ohio, USA) 

 ترن های هوائی امروزه علاوه بر جنبه های اقتصادی و سرگرمی نشان دهنده پیشرفت تکنولوژی کشور های سازنده آنها نیز هست . ساخت چنین سازه عظیمی با خصوصیات ویژه ای که مختص آنهاست مستلزم پیش بینی ها و محاسبات بسیار دقیق میباشد که تحقق آن فقط با همکاری تنگاتنگ متخصصین علوم مختلف و استفاده از ابزارهای دقیق شبیه ساز و صرف هزینه های کلان میسر میشود . از طرفی چون راه اندازی و ادامه کار این وسایل سرگرمی فقط با توجیه اقتصادی آن میسر می شود و استفاده کنندگان این وسایل عموم مردم با تعداد زیاد میباشند مساله امنیت سرنشینان از اولویت اول برخوردار است چون به محض بروز مشکل برای استفاده کنندگان با توجه به ترسناک بودن ترن های هوائی که خصوصیت اصلی و جاذب آنهاست ،درآمد و در نتیجه توجیه اقتصادی از بین میرود . ناگفته پیداست که ارتفاع و سرعت شاخصه اصلی برتری ترن های هوائی است

يکشنبه 9/12/1388 - 16:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته