• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 340
تعداد نظرات : 413
زمان آخرین مطلب : 5105روز قبل
آموزش و تحقيقات

مثلث برمودا محلی است وهم‌انگیز که در آن صدها هواپیما و کشتی در هوا و دریا ناپدید شده‌اند. بیش از هزار نفر در این منطقه وحشت گم شده‌اند، بدون اینکه حتی یک جسد یا قطعه پاره‌ای از یک هواپیما یا کشتی مفقود شده ، به جا مانده باشد.




 موقعیت مثلث برمودا

مثلث برمودا واقعا یک مثلث نیست، بلکه شباهت بیشتری به یک بیضی (و شاید هم دایره‌ای بزرگ) دارد که در روی بخشی از اقیانوس اطلس در سواحل جنوب شرقی آمریکا واقع است. راس آن نزدیک برمودا و قسمت انحنای آن از سمت پایین فلوریدا گسترش یافته و از پورتوریکو گذشته ، به طرف جنوب و شرق منحرف شده و از میان دریای سارگاسو عبور کرده و دوباره به طرف برمودا برگشته است. طول جغرافیایی در قسمت غرب مثلث برمودا 80 درجه است، بر روی خطی که شمال حقیقی و شمال مغناطیسی بر یکدیگر منطبق می‌گردند. در این نقطه هیچ انحرافی در قطب نما محاسبه نمی‌شود.

وینسنت گادیس که مثلث برمودا را نامگذاری کرده، آن را به صورت زیر توصیف می‌کند: « یک خط از فلوریدا تا برمودا ، دیگری از برمودا تا پورتویکو می‌گذرد و سومین خط از میان باهاما به فلوریدا بر می‌گردد. »

این محل فتنه‌انگیز و تقریبا باور نکردنی اسرار غیر قابل توصیف جهان را به خود اختصاص داده است. مثلث برمودا نامش را در نتیجه ناپدید شدن 6 هواپیمای نیروی دریایی همراه با تمام سرنشینان آنها در پنجم دسامبر 1945 کسب کرد. 5 فروند از این هواپیماها به دنبال اجرای ماموریتی عادی و آموزشی ، در منطقه مثلث ، پرواز می‌کردند که با ارسال پیامهایی عجیبی درخواست کمک کردند. هواپیمای ششم برای انجام عملیات نجات ، به هوا برخاست که هر شش هواپیما به طرز فوق‌العاده مشکوکی مفقود شدند.

آخرین پیامهای مخابره شده آنها با برج مراقبت حاکی از وضعیت غیر عادی ، عدم روئیت خشکی ، از کار افتادن قطب نماها یا چرخش سریع عقربه آنها و اطمینان نداشتن از موقعیتشان بود. این در حالی بود که شرایط جوی برای پرواز مساعد بود و خلبانان و دیگر سرنشینان افرادی با تجربه و ورزیده بودند. با وجود مدتها جستجو هیچ اثری از قطعه شکسته ، لکه روغن ، آثاری از اجسام شناور ، خدمه یا تجمع مشکوکی از کوسه‌ها دیده نشد. هیچ حادثه‌ای چه قبل و چه بعد از آن ، تا این حد حیرت‌آورتر از ناپدید شدن دسته جمعی هواپیماهای مذکور نبوده است. در حوادثی مشابه در این منطقه ‌قایقها و کشتیهایی مفقود شده‌اند (قربانیان مثلث برمودا)، در برخی موارد هم فقط خدمه و سرنشینان ناپدید گشته‌اند.

منطقه وحشت

همه روزه هواپیماهای متعددی بر فراز مثلث برمودا پرواز می‌کنند. کشتیهای بزرگ و کوچک در آبهای آن در حال تردند و افراد زیادی برای بازدید ، به این منطقه مسافرت می‌کنند، بدون آنکه اتفاقی بیفتد. از طرف دیگر ، در دریاها و اقیانوسها در سراسر دنیا ، کشتیها و هواپیماهای زیادی مفقود شده و می‌شوند. پس چرا فقط مثلث برمودا از بقیه مناطق تفکیک شده است. علت این است که اولا هیچ امیدی برای یافتن حتی اثر و نشانه‌ای وجود ندارد. ثانیا در هیچ منطقه دیگر چنین ناپدید شدنهای بی دلیل ، بیشمار و نامعلوم روی نداده و به این خوبی ثبت نشده است.

مشاهدات و گزارشات

در بیشتر اتفاقات مثلث برمودا ، اکثر هواپیماها در حالی ناپدید شده‌اند که تماس رادیویی خود را با ایستگاههای مبدا و مقصدشان تا آخرین لحظه حفظ کرده‌اند و یا برخی دیگر در لحظات آخر پیامهای غیر عادی مخابره کرده‌اند که حاکی از عدم کنترل آنان بر روی دستگاه و ابزارها بوده است و یا چرخش عقربه‌های قطب نما به دور خود و تغییر رنگ آسمان اطراف به زردی و مه آلودی ، آن هم در روز صاف و آفتابی و یا تغییراتی غیر عادی در آبها که تا لحظاتی قبل آرام بوده‌اند، بدون بیان هیچ دلیل روشنی از چگونگی این وقایع.

این پیامها رفته رفته ضعیف‌تر و غیرقابل تشخیص‌تر شده و یا سریعا قطع شده‌اند. دقیقا مثل اینکه چیزی ارتباط رادیویی را قطع کرده باشد و یا چنانچه اظهار عقیده شده، در حال دور شدن و عقب رفتن از فضا و زمان بوده و دورتر و دورتر شده‌اند. در برخی موارد گزارشها حاکی از آن بود که نوری ناشناخته و غیر قابل تشریح روئیت شده است. همچنین توده سیاه و تاریکی در سطح دریا که پس از مدتی ناپدید شده ، در جریان اتفاقات مزبور گزارش شده است.

در مواردی هم گزارش شده که نقطه تاریک بزرگی در میان ستارگان در آسمان دیده شده که نوری متحرک از طرف زمین به آن قسمت وارد شده و سپس هر دو ناپدید شده‌اند. در تمام مدت دیده شدن تاریکی ، دستگاهها و سایر ابزارهای قایق‌های ناظر از کار افتاده بودند که پس از رفع تاریکی آسمان ، دوباره شروع بکار کرده‌اند.

در یک مورد هم پیامی عجیب از یک کشتی باری ژاپنی بدین مضمون دریافت گردید. "خطری همانند یک خنجر هم اکنون ... به سرعت می‌آید ... ما نمی‌توانیم فرار کنیم ..." در هر حال بدون اینکه مشخص شود خنجر چه بود، کشتی ناپدید شد.

علل واقعه علل فرضی طبیعی

توضیحات و علل فرضی مختلفی درباره حوادث مثلث برمودا ارائه شده است که معمول‌ترین فرضیات بر اساس مرگ غیر طبیعی (زیرا هیچ جسدی تا کنون بدست نیامده است.) بنا شده است. این توضیحات عبارتند از:

جزر و مد ناگهانی دریا در نتیجه زلزله در اعماق دریا ، وزش بادهای مخرب و اختلالات جوی ، گویهای آتشفشان که موجب انفجار هواپیماها می‌شود، گرفتار آمدن در جاذبه یک گرداب یا گردباد که باعث سقوط و انهدام هواپیماها یا انحراف مسیر کشتیها و مفقود شدن آنها در آب می‌شود، تحت تاثیر نیرویی مغناطیسی قرار گرفتن و اختلالات امواج الکترومغناطیسی، ولی این دلایل توجیه قابل قبولی برای ناپدید شدن هواپیماها و کشتیهای متعدد در یک منطقه نیست.

علل فرضی غیر طبیعی

دستگیری و ربوده شدن به وسیله زیردریایی یا بشقاب پرنده‌هایی متعلق به کراتی دیگر که برای تحقیق درباره حیات و زندگی باستان و حال ما انسانها به کره زمین آمده‌اند، می‌تواند علتی غیر طبیعی برای توجیه وقایع باشد.

یکی از عجیب‌ترین پیشنهادات در این مورد بوسیله ادگار کایس ، پیشگو و روانکاو و حکیم در دهه پنجم قرن بیست ، ارائه شده است. به عقیده وی قرنها قبل از کشف اشعه لیزر ، بومیان سواحل اقیانوس اطلس از کریستال به عنوان یک منبع انرژی و قدرت استفاده می‌کردند. به نظر کاین نوعی نیروی شیطانی القا شده از سوی آنها ، در عمق یک مایلی در قسمت غرب اندروس غرق شده که هنوز در برخی مواقع باعث از کار انداختن ابزار و وسایل الکتریکی کشتیها ، هواپیماها و در نهایت نابودی آنها می‌گردد.

ام. ک. جساپ که یک فضانورد ، منجم و متخصص کره ماه است، در کتابش به نام « در مورد بشقاب پرنده‌ها » ابزار می‌دارد که ناپدید شدن کشتیهای مشهور در مثلث برمودا ، به وسیله اجسام پرنده صورت گرفته است. وی مفقود شدن خدمه آنها را نیز به اجسام مزبور ربط می‌دهد. به عقیده جساپ یوفوها هر چه هستند، حوزه مغناطیسی موقتی ایجاد می‌کنند که دارای طرحی یونیزه شده است و می‌تواند باعث متلاشی شدن یا ناپدید شدن هواپیماها و کشتیها گردد. او روی این سوال کار می‌کرد که چگونه نیروی مغناطیسی کنترل شده و می‌تواند باعث نامرئی شدن گردد. نظریه میدان واحد انیشتین او را مجذوب کرده بود. جساپ هر دو اینها را کلیدی می‌دانست برای ظهور و محو شدن ناگهانی بشقاب پرنده‌ها و ناپدید شدن کشتیها و هواپیماها. ولی مرگ امکان ادامه فعالیت و نتیجه گیری را از جساپ گرفت و تحقیقاتش نیمه تمام ماند.

داستانی عجیب

حادثه‌ای در اثر اختلال زمانی در فرودگاه میامی رخ داد که هرگز توضیحی قابل قبول برای آن وجود نداشته است. این واقعه مربوط به یک هواپیمای مسافربری بود که برای فرود در باند آماده بود و با رادار مرکز کنترل هوایی ردیابی می‌گردید که ناگهان ده دقیقه از صفحه رادار ناپدید شد و سپس دوباره ظاهر گشت. هواپیما بدون هیچ واقعه‌ای فرود آمد و خلبان و خدمه از آنچه افراد پایگاه می‌گفتند ابراز تعجب کردند، زیرا تا آنجا که به خدمه مربوط می‌شد، هیچ اتفاق غیر عادی نیفتاده بود. جالب این که ساعتهای همه آنها حدود ده دقیقه از زمان واقعی عقب‌تر بود. در حالی که هواپیما درست 20 دقیقه قبل از این واقعه وقت اصلی را کنترل کرده بود و در آن هنگام هیچ اختلاف زمانی وجود داشت.

  • آیا مثلث برمودا و نقاط مشخص دیگر به صورت ماشینی عظیم عمل می‌کنند تا اختلالاتی بوجود آورند؟
  • آیا آنها می‌توانند گردابهایی را چه در داخل و چه در خارج از جو بوجود آورند که اجسام و اشیا به داخل آنها بیفتد و به بعد زمان و مکانی دیگر منتقل شوند؟
گذشته و آینده برمودا

به نظر می‌رسد که این منطقه طی زمانهای متمادی گذشته نیز در افسانه‌ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره‌ها» ، «مثلث شیطان» ، «مثلث مرگ» ، «دریای بدبختی» ، «گورستان آتلانتیک» نامیده می‌شده است.
شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو 13 که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.

اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی‌شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی‌یابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می‌دارد.

  • آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری می‌گیرد؟
  • آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟

و بسیاری آیاها و پرسشهای بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد

شنبه 7/6/1388 - 18:55
دانستنی های علمی
  آدم علیه السلامخلقت آدمخود خواهی ابلیس آدم در بهشتوسوسه های ابلیس هبوط آدم علیه السلام خلقت آدمخدای متعال زمین را در دو نوبت(1) خلق كرد، كوهها را روی زمین بنا نهاد و زمین را بین همه كرات بركت داد و خوراك اهل زمین را در چهار نوبت مقدر كرد. آنگاه آسمان را از ماده ای شبیه گاز مشتعل آفرید و به آسمان و زمین دستور داد، بیایید! آسمان و زمین گفتند: با میل آمدیم و سپس هر دو را مسخّر ساخت. سپس خدا به عرش پرداخت و خورشید و ماه را مسخر خود ساخت و مقرر كرد تا وقت معلوم در گردش باشند، آنگاه فرشتگان را آفرید تا همواره او را ستایش كنند و نامش را مقدس دارند و در عبادتش مخلص باشند. پس از آن، اراده و مشیّت خداوند بدان تعلق گرفت كه آدم و ذریّه او را بیافریند، تا در زمین سكنی گزینند و در آبادانی آن بكوشند. خدا فرشتگان خود را در جریان گذاشت و به آنها خبر داد كه به زودی مخلوق دیگری می آفرینم كه در روی زمین منتشر می شوند. از منابع زیرزمین استخراج می كنند و گروه گروه جای یكدیگر قرار می گیرند و زمین را حفظ می كنند. فرشتگان مخلوقاتی هستند كه خدا آنان را جهت پرستش خود برگزیده است و نعمت خویش را بر آنان جاری و فضل خود را بر آنان مخصوص نموده است. آنان را در راه خشنودی خود موفق و در طریق اطاعت خویش حمایت نموده است. ملائك از راز خلقت و خلافت انسان بی خبر بودند، لذا بر آنان گران آمد كه خدا موجودات دیگری را خلق كند، زیرا خداوند فرموده بود كه بیشتر این موجودات در تقوی و عبادت به پای فرشتگان نمی رسند، پس آنها ترسیدند كه شاید اراده خدا در خلقت انسان، به خاطر قصور آنان در انجام وظیفه اشان بوده است، لذا بی درنگ به تبرئه خویش پرداختند و عرضه داشتند: بار خدایا! با این كه، ما همواره تسبیح و تقدیس تو را می نماییم، چگونه اراده شما بر خلقت دیگری قرار گرفته است؟ می خواهی آنان را روی زمین جانشین خویش قرار دهی؟ آیا می خواهی این نو آفریدگان، در منافع زمین با یكدیگر به اختلاف برخیزند و هر یك فواید آن را برای خویش بخواهند و آنگاه به فساد بپردازند و خون های فراوان بریزند و جان های پاك و منزه را تباه كنند؟!(2) فرشتگان رمز خلقت انسان را سوال كردند تا شبهه آنان بر طرف و وسوسه از فكرشان خارج شود، یا شاید امیدوار بودند كه خدا آنان را در زمین جانشین خود قراردهد، چون فرشتگان قبل از بشر، نعمت خدا را رعایت و حق معرفت او را ادا كرده و در پرستش خدا خالص و در حكمتش تابع بودند، اما هرگز نمی خواستند شك و تردیدی نسبت به حكمت خدا و خلیفه او وارد سازند، زیرا ملائك، اولیاء مقرب خدا و بندگان شایسته او هستند، قبل از خدا سخن نمی گویند و همواره به فرمان او عمل می كنند. خدای تعالی برای آن كه فرشتگان از حیرت در آیند، به آنان چنین پاسخ داد: "من در راز این آفرینش چیزی را می دانم كه شما نمی دانید" من در خلافت انسان بر روی زمین حكمت دارم كه شما بر آن وقوف ندارید. به زودی آنچه را خواستم خلق می كنم و آن كه را مایلم به نمایندگی خویش می گمارم. سپس آنچه بر شما مخفی است، آشكار می گردد و شما آن را مشاهده می كنید. آنگاه فرشتگان را امركرد، چون من آدم را آفریدم و از روح خود در آن دمیدم. همه (ازجهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده كنید.(3)خدا پیكر آدم را از گل پخته آفرید، سپس جان و روح در كالبد وی دمید و دستگاه عقل و حواسش را به كار انداخت و به اراده خدا چشمه ای از نور فضل و حكمت در او تجلی یافت و نام و راز مخلوقات را بر او آشكار ساخت، سپس موجودات را برای ملائك ظاهر ساخت و ندا داد: "اگر شما راست می گویید نام و راز این موجودات را برای من باز گویید!" (4) خداوند بدینوسیله خواست عجز فرشتگان را ثابت كند و محدودیت علمشان را آشكار سازد تا ملائك دریابند كه حكمت خدا بر این تعلق گرفته است كه آدم در علم و دانش نیز شایسته و سزاوارتر از فرشتگان باشد و اولویت خلافت خدا در روی زمین با آدم است و این موضوع قابل انكار نیست. فرشتگان در پاسخ به سوال خداوند مبهوت ماندند و چون به حافظه خود مراجعه كردند تا پاسخی برای آن بیابند، در آن فرو ماندند و اظهار عجز و ناتوانی كردند و اعتراف كردند كه علمشان محدود است و بیش از آنچه از تو آموخته ایم، چیزی نمی دانیم و تو دانا و حكیمی. ­(5) آنگاه كه آدم از فیض الهی بهره برد و از نور علم او منور گشت و به راز و رمز مخلوقات پی برد، خداوند به او دستور داد: درباره آنچه فرشتگان از آن عاجز بودند برایشان سخن گوید و به آنها بفهماند كه نیروی دركشان از آموختن آن عاجز است، تا ثابت شود كه آدم دارای فضیلتی برتر از ملائك است و لیاقت خلافت خداوند بر زمین را دارد، لذا آدم طبق دستور خداوند آنچه را فرشتگان در آن درمانده بودند، بیان داشت و خدا خطاب به  فرشتگان فرمود: مگر من به شما نگفتم از اسرار غیب آسمان و زمین آگاهم و آشكار و نهانتان را می دانم.(6) در این زمان برتری آدم آشكار گشت و فرشتگان رمز خلقت او را دریافتند و حكمت خلافت آدم بر روی زمین بر آنها روشن گشت. پس آنگاه خدا آنها را امر كرد به جهت اعتراف به مقام آدم، بر او سجده كنید. تمام ملائك با خضوع و فروتنی دعوت خدا را پذیرفتند و با ادای تعظیم رو به سوی آدم نهادند و در حالی كه پیشانی خود را بر زمین گذاشتند، بر او سجده كردند، جز شیطان كه از فرمان خدا سرپیچی كرد. خود خواهی ابلیس (7)شیطان كه در صف فرشتگان بود از سر كبر و ترفع و خود خواهی با دستور خداوند مخالفت نمود و به نافرمانی روی آورد. زیر بار سجده آدم نرفت، خود خواهی كرد و در زمره كافرین در آمد. خداوند از ابلیس پرسید سبب و علت خود داری تو از سجده بر آدم چه بود؟ چه چیز تو را از سجده بر مخلوقی كه من به قدرت و عنایت خویش آفریده ام منع كرد؟ آیا خود خواه شده ای و خود را برتر می دانی؟(8) ابلیس گمان كرده بود كه نژاد وی برتر از آدم و جوهراو اصیل تر از بشر است و كسی در شان و مقام، با وی برابر نیست و هیچ موجودی نمی تواند به مراتب عظمت او دست یابد، لذا عرضه داشت "من برتر از آدمم، مرا از آتش فروزان خلق كردی و آدم را از گل تیره" (9) لذا سزاوار نیست كه من بر او سجده كنم". ابلیس مخالفت خود را علنی ساخت و در نافرمانی خویش اصرار ورزید، از فرمان خدا سرپیچی كرد و حاضر نشد بر موجودی كه خدا با دست عنایت و قدرت خود خلق كرده بود، سجده كند و به همین جهت در زمره كافران در آمد. خداوند ابلیس را بخاطر این نافرمانی مجازات كرد و از مقام قرب خود مطرود ساخت و به او چنین خطاب كرد: از صف ساجدان خارج شود كه تو رانده درگاه ما هستی و تا روز قیامت بر تو لعن و نفرین باد.(10) ابلیس از خدا خواست تا روز قیامت به او مهلت دهد و او زنده بماند. خدا خواهش او را برآورد و به او گفت: "تا روز معین و وقت معلوم تو را مهلت خواهد بود.(11) چون خواسته ابلیس برآورده شد و آرزوی او جامه عمل پوشید، نعمت خدا را سپاس نكرده بلكه  كفران نعمت نمود و منكر لطف خدا شد و گفت: "چون مرا گمراه كردی، برای گمراهی آدم و فرزندانش در كمین می نشینم، پس از پیش رو و پشت سرشان و از سمت راست و چپشان به آنان حمله می كنم. بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت."(12) خدا ابلیس را با خواری و خفت از درگاه خود راند و چون آرزوی او را برآورد، به او فرمود: به راهی كه انتخاب كرده ای وارد شو و در مسیر ناپسندی كه برگزیدی قدم بردار و با بانگ خویش هر كه را توانستی به خود جلب كن، "با سواره نظام و پیاده ات به آنان حمله بَر و در اموال و اولادشان شریك آنها شو و آنها را بفریب و مغرور ساز،(13) به آنان وعده های دروغ بده و آرزوهای طولانی را در مغز آنها جایگزین كن! ولی این را بدان كه من بین تو و مردمی كه عقیده ای صحیح دارند و بندگان خالصم كه هدفی استوار دارند، راهی باز نمی گذارم و تو نمی توانی بر آنان تسلط یابی، زیرا قلوب آنان از تو روی گردان است و گوششان به حرف تو بدهكار نیست. اما چون تصمیم گرفته ای كه مردم را گمراه و آنان را منحرف سازی، برای تو حسابی سخت و عقابی سنگین است و من به یقین جهنم را برای تو و همه آنان كه از تو پیروی كرده اند، قرار می دهم. آدم در بهشتپس از آنكه خدا ابلیس را عقاب نمود و او را از نعمت خود محروم ساخت، متوجه آدم گردیده او و همسرش را وارد بهشت ساخت و به او وحی كرد كه نعمتی كه به تو عطا كرده ام به خاطر داشته باش، زیرا من تو را به فطرت بدیعی خلق كردم و به اراده خود، تو را مخلوقی تمام عیار نمودم، از روح خود در تو دمیدم و فرشتگان خود را به سجده تو وا داشتم و پرتوی از نور علم خود را به تو افاضه كردم. ای آدم، ابلیس را به خاطر تو از رحمت خود محروم ساختم و آنگاه كه از فرمان من سرپیچی كرد لعنش كردم. خانه ابدی بهشت است و این منزل جاوید را جایگاه و مكان تو قرار دادم، اگر اطاعت فرمان كردی، پاداشت را نیكو می دهم و در این بهشت تو را تا ابد نگاه می دارم، ولی اگر نافرمانی مرا نمودی تو را از خانه ام اخراج می كنم و با آتش خویش تو را عذاب خواهم كرد، به خاطر بسپار! این ابلیس دشمن تو و همسرت است، از مكر او بر حذر باش تا از بهشت رانده نشوی. خدا به آدم و همسرش اجازه داد كه در امنیت كامل از خوراكی های بهشت استفاده كنند و آنان را در چیدن هر میوه ای كه میل داشتند آزاد گذاشت و تنها از آنان خواست كه در بین آن همه نعمت، از میوه یك درخت صرف نظر كنند. برای این كه هیچگونه ابهامی درباره این درخت باقی نماند و در شناسایی آن تردیدی نباشد، خداوند به درخت ممنوع اشاره و آن را مشخص كرد تا هر گونه شبهه كه ممكن است به ذهن آدم و همسرش راه یابد بر طرف گردد و مجدداً به آنان هشدار داد كه اگر به این درخت نزدیك شوید و یا از محصول آن بچینید، در زمره ستمگران قرار می گیرید، و در عوض به آنان وعده داد كه اگر از این درخت ممنوع صرف نظر كردید "وسائل آسایش و تنعم شما فراهم است و در بهشت، گرسنگی، برهنگی، تشنگی و درد برای شما وجود ندارد".(14) لذا صریحاً به آنان فرمود: "تو و همسرت در بهشت منزل كنید، هر گاه خواستید، با آزادی كامل از محصولات بهشت بخورید ولی به این درخت نزدیك نشوید كه از ستمگران می گردید."(15) آدم وارد بهشت شد و هر چه مطابق میلش بود مورد استفاده قرار می داد، در میان درختان بهشت گردش و در سایه آنها استراحت می كرد و از گلهای آن می چید و از محصولات  بهشت لذت می برد و كام خود را شیرین می كرد و از آبهای گوارای بهشت می نوشید. همسر آدم نیز از این نعمت های بهشتی بهره مند و كامیاب بود و چون آب چشمه سعادت بر آنها جاری بود در كنار هم خوشبخت بودند. وسوسه های ابلیسابلیس از آسایش آدم و همسرش و محرومیت خویش از رحمت خدا و بهشت برین سخت غضبناك بود، لذا تصمیم گرفت كاخ سعادت آدم را واژگون سازد و او را از نعمت های بهشتی محروم گرداند! زیرا به نظرش این آدم بود كه او را از اوج عزت به زیر كشید و از رحمت خدا و خشنودی او محروم ساخت و اكنون كه او از بهشت رانده شده و آدم در كامیابی از نعمت های بهشت بسر می برد، پس باید این شكست را جبران كند و با فریب آدم، او را نیز از این موهبت محروم سازد. ابلیس برای فریب آدم و همسرش مخفیانه به بهشت راه یافت و با حیله و نیرنگ مشغول صحبت با آدم شد و به او وانمود كرد كه در رفاقت خود با آدم صادق و در پند و اندرز ناصحی مشفق است. ابلیس برای حصول اطمینان آدم هر راهی را پیمود و هر دری را كه می پنداشت امیدی در آن باشد كوبید، مهر و محبت خویش را بر آدم و همسرش عرضه داشت و از راه دلسوزی، ایشان را از زوال نعمتشان ترساند و به آنان گفت: " رمز این كه خدا شما را از میوه این درخت منع كرده این است كه اگر از آن استفاده كنید، فرشته خواهید شد و یا در بهشت جاویدان خواهید بود!" (16) ابلیس چون دید، آدم و همسرش از رای و مشورت او گریزانند و وسوسه اش در این زن و شوهر موثر نمی افتد، و گوش ایشان به حرف های او بدهكار نیست، برایشان سوگند یاد كرد كه من خیر خواه و امین شما هستم و قصد ضرر و زیان به شما را نداشته و نمی خواهم به شما صدمه ای وارد شود تا بدین ترتیب بر صحت قصد و رای خود تاكید كند. سپس ابلیس در كار خود افراط و اصرار ورزید و به فریب آدم و همسرش ادامه داد تا به هر طریق بتواند دست آدم و حوا را به میوه ممنوع برساند و ادامه داد: بوی این میوه بسیار مطبوع و طعم آن بی نظیر است و رنگی بسیار زیبا و جالب دارد. سرانجام مكر و حیله شیطان، آدم و همسرش را فریب داد و كلمات زیبا و وعده های شیرین ابلیس این زن و شوهر را اغوا كرد و عاقبت ایشان از رای او متابعت كردند و خود را به آنچه خدا نهی كرده بود، رساندند. هبوط آدم علیه السلامآنگاه كه آدم و همسرش از دستور خدا سرپیچی كردند، خدا نعمت خویش را از آنان گرفت و بهشت را بر آنان تحریم كرد و بر آنان یاد آوری نمود: "مگر من شما را از این درخت منع نكردم و به شما نگفتم: شیطان دشمن آشكار شما است"؟(17) آدم و همسرش توبه كردند و از كرده خویش پشیمان شدند و گفتند: "بارخدایا! به خویشتن ستم كرده ایم، اگر ما را نیامرزی و بما رحم نكنی ما از زیان كارانیم. خدا دستور داد: پایین بروید، و از بهشت خارج شوید. شما در زمین جایگزین می شوید در حالی كه بعضی با بعضی دیگر دشمن هستید و زمین تا هنگامی معین جایگاه شماست".(18) خداوند توبه این زن و شوهر را قبول كرد و لغزش آنان را بخشید و این بخشش آنها را امیدوار و خوشحال و چشمشان را روشن ساخت و آرزوی ماندن در بهشت و برخورداری مجدد از نعمت های آن در مغزشان خطور كرد: خدا از این فكر و تمایل ایشان آگاه بود، لذا به آنان دستور داد از بهشت بیرون روید و به آنان هشدار داد كه دشمنی بین شما و ابلیس برای همیشه باقی است. خدا این خبر را به آنان داد تا از مكر و فتنه او بر حذر باشند و اسیر وسوسه و نیرنگ او نشوند. خداوند صریحاً به این زن و شوهر فرمود: "هر دو از بهشت بیرون روید، كه برخی از شما با برخی دیگر دشمنید، اگر هدایتی از من به سوی شما آمد، هر كس هدایت مرا متابعت كرد نه گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد.(19) خدا ضروریات و نیاز آدم علیه السلام را در نظر گرفت و امیدی در دلش به وجود آورد تا به سوی تداوم زندگی قدم بردارد و در این راه تلاش كند. و به او خبر داد كه روزگار نعمت خالص و آسایش كامل، سپری گشته است. پس از خروج از بهشت و محرومیت از نعمت های آن همواره بر سر دو راهی خواهید بود: راه هدایت و گمراهی، راه ایمان و كفر، طریق فلاح و خسران. هر كس راهی را كه خدا تعیین كرده است؛ پیمود و در راه شریعت و سنت الهی و مسیر مستقیم گام برداشت، نباید از وسوسه شیطان و خدعه او ترس داشته باشد، ولی هر كس از یاد خدا غافل و از راه راست منحرف شد، اسیر سختی و محنت می گردد و در زمره كسانی قرار می گیرد كه سعی آنان در دنیا بی ثمراست در حالی كه فكر می كنند كار شایسته ای انجام می دهند و از نیكوكارانند. پی نوشت ها:1- درآیات بسیاری از قرآن كریم لفظ یوم، یومئذ و ... آمده است كه این كلمات فقط در موارد معدودی، به معنی روز گرفته شده است و در مابقی موارد به معنی وقت، اكنون و زمان و ... آمده است. با این بیان، لفظ نوبت كه عربی آن در قرآن كریم "یوم" است، ممكن است زمانی فراتر از روز باشد و در این كتاب  به نوبت ترجمه شده است. (مترجم) 2- بقره/ 30"... اتجعل فیها من یفسد فیها..." ممكن است از این آیه استنباط كنیم كه قبل از آدم، موجوداتی روی زمین زندگی می كرده اند و پس از طغیان و اخلالگری و نابودی یكدیگر، نسلشان منقرض گردیده و در دورانی بعد، مجدداً اراده خدا به خلق انسان بر روی زمین تعلق گرفته است و فرشتگان كه سوابق بشر را می دانستند در صدد رفع شبهه خود و اطلاع از حقیقت امر بر آمدند، (مترجم). 3- حجر/29 و ص/ 72- "فاذا سویته و نفخت فیه من روح..." 4- بقره/ 31 "انبئونی با سماء هولاء..." 5- بقره/ 32 " قالوا سبحانك لا علم لنا..." 6- بقره/ 33 " الم اقل لكم انّی اعلم غیب السّموات والارض..." 7- در قرآن كریم لفظ "ابلیس" یازده بار و كلمه "شیطان" 88 بار به صور مختلف آمده است. ظاهراً لفظ شیطان وصف است نه اسم خاص ابلیس و به علت دوری از رحمت خدا بر او كلمه شیطان اطلاق شده است. این واژه بر انسان ها نیز به علت بدكاری و دوری از رحمت بودنشان اطلاق شده است (بقرة/ 14). 8- ص/ 75 " ... ما منعك ان تسجد لما خلقت بیدی..." 9- ص/ 76 "قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. 10- ص/ 77 و حجر/ 34 "قال فاخرج منها فانك رجیم..." و این چنین بود كه ابلیس با هفت هزار سال عبادت در بهشت با ترك سجده بر آدم و رد فرمان خدا از درگاه خداوند رانده شد. (مترجم). 11- حجر/ 37 و 38 "فانك من المنظرین. الی یوم الوقت المعلوم." 12- اعراف/ 16و17 "فبما اغویتنی لا قعدنّ لهم..." 13- اسراء/ 64 " و استفزز من استطعت منهم بصوتك..." 14- طه/ 118 " ان لك الا تجوع فیها ولا تعری" 15- بقره/ 35 "و قلنا یا آدم اسكن انت و زوجك ..." 16- اعراف/ 20 "... ما نهاكما ربكما عن هذه ..." 17- اعراف/22 "... ا لم انهّكما عن تلكماالشّجرة..." 18- اعراف/ 23و 24 "قال ربنا ظلمنا انفسنا..." 19- طه/ 123 "قال اهبطا منها جمیعاً..." بر گرفته از كتاب:قصّه های قرآن یا تاریخ انبیاء مولفین: محمد احمد جاد المولی، محمد ابوالفضل ابراهیم، علی محمد البجاوی، السید شحاته. مترجم: استاد مصطفی زمانی(ره) 
شنبه 7/6/1388 - 18:54
دانستنی های علمی
در سال 1340 در طرقبه به دنیا آمدم. روز اول شهریور. طرقبه شهر کوچکی است و ییلاق مشهد محسوب می‌شود. پول‌دار نبودیم. زندگی‌مان معمولی بود و چرخ آن بی هل‌دادن نمی‌چرخید. من بچه بودم. درآمدی نداشتم. اما هر وقت می‌توانستم کار کوچکی کنم و درآمد اندکی به دست بیاورم که کمک پدر و خانواده باشد این کار را می‌کردم.
روابط ما در خانواده‌مان روابط گرمی بود. همدیگر را دوست داشتیم و دوست داریم. چیز عجیبی هم نیست. مردم ایران معمولا همین‌طوراند. پدرم محور خانواده است. انسجام و پیوستگی خانه با او بود. در کنار او محبت میان باقی اعضای خانواده معنا پیدا می‌کرد.  
 شانزده ساله که بودم، سال 1356، اوج بی‌قراریم بود. پر از انرژی بودم. عجیب بود. کشور هم انگار تازه شانزده سالش شده باشد، همین حال را داشت. پر از انرژی شده بود و از وضع موجود ناراضی بود. آرمان‌های امام این امکان را فراهم می‌کرد. امام می‌خواست مردم اسلام را بشناسند و عمل کنند. می‌خواست مردم آقای خودشان و بنده‌ی خدا باشند.
  ما با امام نفس می‌کشیدیم و هر چه دستمان می‌رسید، هر چه که به انقلاب مربوط بود، می‌خواندیم. از یک سو تشنه‌ی خواندن و دانستن بودیم و از سوی دیگر، تشنه‌ی حرکت و عمل. کتاب می‌خواندیم، اعلامیه می‌خواندیم، پای سخن‌رانی و منبر می‌رفتیم؛ مسجد کرامت، امام حسن مجتبی و موسی‌الرضا. منبر شهید هاشمی نژاد، شهید کامیاب، شهید دیالمه، آیت‌الله خامنه‌ای، حاج آقا قادری و شیخ علی تهرانی شده بود پاتوق‌مان. همان‌قدر هم کار می‌کردیم و دنبال کار بودیم. دوست نداشتیم کنار بنشینیم و فقط حرف بزنیم. امروز دیگر همه‌ی این مجالس قابل تأیید نیستند اما آن روزها همه‌ی این‌ها مجلس مذهبی به حساب می‌آمدند. مثلاً پایگاه اصلی حجتیه هم مشهد بود. مردم وقتی فاصله‌شان با انقلاب روشن شد، ازشان جدا شدند.
همان سال در اوج خفقان با چند تا از هم‌مدرسه‌ای‌هام انجمن اسلامی دانش‌آموزان را راه انداختیم. این انجمن هسته‌ی اولیه‌ی انجمن اسلامی دانش‌آموزان خراسان و بعد کشور شد. یادشان به خیر، فاضل‌الحسینی و جامی که آن روزها از فعالان بودند شهید شدند. انقلاب تازه پیروز شده بود، ضد انقلاب از چپ و راست و کمونیست و سلطنت‌طلب در مخالفت با انقلاب به یک نقطه‌ى توافق رسیده بودند؛ می‌خواستند مردم را از کارشان پشیمان کنند، شروع کرده بودند به ترور و خراب‌کاری. مثلا مى‌رفتند در همین خیابان امام رضاى مشهد در عطارى یک پیرمرد ساده‌ى شهرستانى نارنجک مى‌انداختند چون پسرش در سپاه بود. مردم هم همه شدند یک صدا. احساس وظیفه مى‌کردند که بروند اسلحه دست گرفتن را یاد بگیرند تا از خودشان و انقلاب و کسانشان دفاع کنند. اصلا کمیته‌ها و سپاه همین طور به وجود آمد. اسم سپاه را اگر دقت کنید نشان مى‌دهد در چه وضعى بوده است؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى. یعنى انقلاب اسلامى نیاز داشته تا کسانى ازش پاسدارى کنند.  حتى روزى در یک دیدار با امام – گمان کنم دیدار با روزنامه‌نگاران بود – پارچه‌اى نوشته بودند که «واى به روزى که قلم‌ها را زمین بگذاریم و مسلسل دست بگیریم.» که امام صحبتى کرد به این مضمون که خدا کند روزى مسلسل‌ها را هم زمین بگذاریم و آن‌ها هم که به ضرورت تفنگ دست گرفته‌اند قلم به دست بگیرند. محمود کاوه و ولى‌الله چراغ‌چى و برونسى این‌طورى شد که رفتند پاسدار شدند. همت معلم بود. اگر هم جنگ و ضدانقلاب، هستى انقلاب را به خطر نینداخته بودند همان درسش را مى‌داد. عشق تفنگ که نداشت. باکری هم شهردار بود. شهردار ارومیه. غلام‌حسین افشردى هم که بعدها شد حسن باقرى، خبرنگار بود. خبرنگار روزنامه‌ى جمهورى اسلامى. کسى که از بزرگ‌ترین طراحان جنگ در قرن بیستم محسوب مى‌شود.
من هم هجده سالگیم در سال پنجاه و هشت بود. مى‌شد راحت بروم خدمت سربازیم را کنم و بروم دنبال درس و زندگیم یا در مغازه‌ى پدرم بایستم و یک لقمه نان حلال گیر بیاورم و بخورم. خواستم دینم را به انقلاب ادا کنم. رفتم جبهه. این سال‌ها گاهى کسانى طورى برخورد مى‌کنند که انگار بگویند «یا تو یک دیکتاتور نظامى هستى یا باید از دوره‌اى که نظامى بوده‌اى ابراز ندامت کنى.» نه. ندامتى در من نیست. خوش‌حالم که از کشورم و انقلاب مردمم دفاع کردم. خوش‌حالم که با دیوانه‌ى متجاوزى مثل صدام جنگیدم. خوش‌حالم که با شهدایى که اسم بردم نشستم و برخاستم. ایران که آمریکاى بعد از جنگ ویتنام نیست. ما که متجاوز نبوده‌ایم. ما مردمى هستیم سرافراز. مردمى که تنها در حد دفاع از خودمان و حتى کم‌تر از آن از سلاح و امکان نظامیمان استفاده کرده‌ایم. من هنوز هم به پاسداریم افتخار می‌کنم. 
 سال شصت و یک من را کردند فرمان‌ده تیپ امام رضا و یک سال بعد فرمان‌ده لشکر پنج نصر خراسان. برادرم حسن هم غواص همان لشکر بود. من همان سال ازدواج هم کردم. بیست و دو سالم بود. آن‌ها که به من اعتماد کردند و وظیفه‌ى فرمان‌دهى را به گردن من گذاشتند چه شجاعتى داشتند و من که پذیرفتم هم چه شجاعتى داشتم و ببین که حالا بعضى از ما چه فراموش‌کار شده‌ایم که به مرد سى ساله و چهل ساله اعتماد نمى‌کنیم و کار نمى‌سپریم و مى‌گوییم هنوز جوان است.  
 برادرم حسن در کربلای چهار شهید شد. جنگ چنین چیزى بود. ما در جنگ داغ دیدیم و رنج کشیدیم و بزرگ شدیم. اگر کسى خیال مى‌کند این که گفته‌اند جنگ برکت بود یعنى ایام به کام بود و همه چیز جفت و جور، در اشتباه است. ما در جنگ برادران تنی‌مان و برادران ایمانی‌مان را از دست دادیم. براى من از دست دادن حسن قالیباف شاید همان قدر سخت بود که از دست دادن ولی‌الله چراغ‌چی.
ولی‌الله چراغ‌چی هم براى من مثل برادر بود. ولی به راهى پا گذاشته بود که همه مى‌دانستیم آخرش فراق این دنیا و سعادت آن دنیا است. او به کام خودش رسید و ما هم باید شکیبایى کنیم تا ببینیم خدا برای‌مان چه خواسته است. 
 این را که در این هشت سال و بعد از این هشت سال کجا بودم و چه کردم نه مى‌توانم بگویم و نه مى‌توانم بگذرم. گفتنش به خودستایى‌هاى اغراق‌آمیز و سرگیجه‌آور شبیه است و نگفتنش از سویى شبیه گریز و ندامت از گذشته است و از سویى شبیه کفران نعمت. نعمت بودن در شرایطى و در کنار و زیر دست کسانى که این تجربه‌ها را میسر کردند و گذاشتند تا باقر قالیباف جوان بشود آدمى که الان هست. 
 کوتاه مى‌گویم. بعد از جنگ هم باز مى‌توانستم بروم دنبال همان یک لقمه نان حلال بى‌دغدغه. اما نرفتم. هنوز غرب کشور کاملا امن نبود مدتی ماندم تا امنیت غرب کامل شود. نگذاشته بودیم ایران به چنگ مهاجم وحشى بیفتد اما در همین کش‌مکش او کم ویرانى پدید نیاورده بود. هر کس خرمشهر را پس از جنگ دیده باشد مى‌داند که از چه ویرانى‌اى صحبت مى‌کنم. باز هم ساختن وظیفه بود. در سال 1373 من را فرمان‌ده قرارگاه سازندگى خاتم‌الانبیا کردند. در این سمت در پروژه‌هایی شرکت داشتم. مثلا راه‌آهن مشهد سرخس، گازرسانی به پنج استان مرکزی و غربی، ساخت سازه‌های عظیم دریایی خلیج‌فارس و نیز سد بزرگ کرخه که یکی از افتخارات مهندسی کشور است. 
 در همین سال‌ها برایم مسجل بود که بى‌دانستن و بى آموختن نمى‌شود کارها را درست انجام داد. دانشگاه هم دیگر یک وظیفه بود. کار مى‌کردم و درس مى‌خواندم. رفته بودم دانشگاه تهران و کارشناسى ارشد جغرافیاى سیاسى مى‌خواندم. مى‌شد بروم در یک دانشگاه نظامى درس بخوانم. اما ترجیح دادم بروم دانشگاه تهران.
در سال 1376 مقام معظم رهبرى فرمان‌دهى نیروى هوایى سپاه را به عهده‌ام گذاشتند. بدون تخصص که نمی‌شود کاری را پذیرفت. پس از ماه‌ها کار فشرده به فرانسه رفتم و امتحان خلبانى ایرباس را دادم تا مطمئن شوم که این مدرک را هم با تلاش گرفته‌ام نه مثلا با اسم قالیباف یا فرمان‌ده نیرو. هنوز هم خلبان ایران ایر هستم و پرواز می‌کنم.  
 در نیروى هوایى سپاه سعى کردم خدمت کنم. پیش از من کارهاى بسیارى کرده بودند و لازم بود کارهاى دیگرى هم در ادامه انجام شود. سعى کردم اتفاق‌هاى خوبى در نیرو رخ بدهد. در زمینه‌های ترابری هوایی به دست‌آوردهای خوبی رسیدیم. هم‌زمان در کنکور دکترى هم شرکت کردم و در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم. عنوان تز دکتریم «بررسی سیر تکوین نهادهای محلی ایران در دوره‌ی معاصر» بود. 
 در سال 1379، مقام معظم رهبرى فرمان‌دهى نیروى انتظامى را به عهده‌ام گذاشتند. نحوه‌ى حضورم در آن‌جا و نیز تغییراتى که در نیروى انتظامى در آن دوره ایجاد شد نیز نیاز به گفتن ندارد. مردم خود شاهد بوده‌اند و دیده‌اند. من هم وقتی می‌دیدم پلیس با مردم دوست شده و منزلتی پیدا کرده و مردم اسمم را گذاشته‌اند پلیس مهربان، خوش‌حال می‌شدم. راه‌اندازی پلیس 110 هم در این دوستی بی‌تأثیر نبود. حالا پلیس مجهز و منظم، شایسته‌ی اعتماد مردم بود. در سال 1380 در همان زمان فرمان‌دهى نیروى انتظامى از تز دکتریم دفاع کردم و دکتریم را گرفتم، بعد از آن کار تدریس در دانشگاه هم به کارهاى دیگرم اضافه شد. این هم غنیمت بزرگى بود. هم در فضاى آکادمیک حضور داشتم و هم با نسل جوان دانش‌جو مستقیم سر و کاری داشتم. 
 سال 83 آقای خاتمی مرا نماینده‌ی خودش و رییس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز کرد. می‌شد مثل خیلی‌ها فقط هفته‌ای یک بار جلسه بروم و تمام. دلم نمی‌آمد ولی. دست به کار شدم. در فاصله‌ی اشتغالم در این سمت تا استعفا که زیاد طول نکشید، قاچاق سیگار را تقریبا از بین بردیم. دادگاه ویژه‌ی جرایم قاچاق کالا و ارز را راه‌اندازی کردیم. پرونده‌های مهمی را در این دادگاه بررسی کردیم؛ فرودگاه پیام، قاچاق خودرو. عاملان چند قاچاق بزرگ را هم که به جاهای مقتدری وابسته بودند کشاندیم به همین دادگاه. 
 باید راه جدیدى براى بودن در خدمت مردم پیدا مى‌کردم. راستش همیشه معتقد بوده‌ام که مردم خدمت‌گذار تنبل و پرمدعا لازم ندارند و نمى‌خواهند. اگر بخواهى خدمت‌گذارشان باشى باید دائم در تلاش باشى و جایى را پیدا کنى که نوک حمله و محل نیاز است و توان بودن در آن‌جا را در خودت فراهم کنى. دیدم مردان بزرگ و خوبى در کارهاى نظامى و انتظامى هستند و دیگر نیازى به حضور من در این عرصه نیست. انتخابات ریاست جمهورى نیز نزدیک بود. رفتم و از کارهاى نظامى و انتظامى کناره گرفتم. مردم در نهایت خدمت‌گذار دیگرى را پذیرفتند و این براى من هم پیامى بود. گفتم که، باید دائم در تلاش باشى و جایى را پیدا کنى که نوک حمله و محل نیاز است و توان بودن در آن‌جا را در خودت فراهم کنى. 
 فعلا در خدمت مردم شهر تهران هستم. اگر از من راضى باشند خدمت‌شان براى من افتخار است و اگر ناراضى باشند باز قالیباف است که باید برود و خودش را درست کند تا لایق خدمت به مردم باشد. مردمى که در طى ربع قرن گذشته بارها نشان داده‌اند که بهترین‌اند
 
شنبه 7/6/1388 - 18:52
دانستنی های علمی
بسم الله الرحمن الرحیماینجانب محسن قرائتى فرزند علینقى، در سال 1324 هجرى در كاشان بدنیا آمدم. مرحوم جدم، در زمان رضاخان كه با تمام قدرت با اسلام و مظاهر آن مبارزه مى‏شد، جلسات قرآن را در خانه‏ هاى مردم كاشان تشكیل مى‏داد و بخشى از عمر خود را در این راه صرف نمود. لذا فامیل ما قرائتى شد. پس از او، مرحوم پدرم با تشكیل این جلسات در خانه‏ ها، مساجد و تكایا راه پدرش را ادامه داد و به استاد قرائت قرآن معروف شد. آن مرحوم از بازاریانى بود كه حدود چهل سال با شنیدن صداى اذان، مغازه خود را مى‏بست و به سوى مسجد و نماز اول وقت مى‏شتافت. فردى بود كه با آموزش قرآن و برگزارى مجالس دینى، احیاى بعضى از مساجد مخروبه و متروكه، و تلاش در این راه، براى دیگران الگو شده بود و در عوض خداوند به او روحى مطمئن و حكمت و عرفان جوشیده از درون، عطا فرموده بود. چیزى كه ذهن و فكر او را مشغول مى‏كرد، این بود كه تا حدود سن چهل سالگى صاحب فرزندى نشده بود، تا این كه با همه مشكلات موجود در آن زمان، با عنایت و لطف خداوند بزرگ، موفق به زیارت خانه خدا و اعمال حج گردید. شاید بتوان گفت این هم در شرایط موجود زندگى‏اش، اجرى از جانب پروردگارش نسبت به تلاش و كوشش‏هاى قرآنى و دینى‏اش بود. او در همان سفر در كنار خانه خدا چنین دعا مى‏كند:
اى خدایى كه فرموده‏ اى: «ادعونى استجب لكم» (بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را»!
اى خالق یكتا! فرزندى به من عطا فرما كه مبلغ قرآن و دین تو باشد.
این دعا به اجابت رسید و خداوند او را صاحب فرزندانى نمود كه برخى از آنان به لباس مقدس روحانیت در آمدند.
گفتنى است كه من در سنین نوجوانى كه شناخت و اطلاعات كافى نداشتم با پیشنهاد مرحوم پدرم براى ورود به حوزه، موافق نبودم ولى با اصرار و تشویق او در سن چهارده سالگى وارد حوزه شدم. یك سال در كاشان زیر نظر استاد آیت‏ الله صبورى دامت بركاته مشغول درس شدم. هر شب نیز به طور مرتب در جلسه تفسیر قرآن مرحوم آیت ‏الله حاج شیخ ‏على آقا نجفى‏قدس سره كه بعد از نماز مغرب و عشا برقرار مى‏شد شركت مى‏كردم. این جلسه دل مرا به تفسیر قرآن جذب نمود.
از آن زمان به بعد با قرآن انس پیدا كردم و تا به حال الحمدلله ادامه دارد. با اطمینان مى‏گویم كه بیشترین مطالعه من درباره قرآن و تفسیر بوده و چون قرآن و كلام خدا نور است، تا به حال در راه تبلیغ درمانده نشده‏ ام. حتى زمانى هم كه براى ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه قم شدم، در كنار (لمعه) كتاب درسى رسمى حوزه، تفسیر «مجمع البیان» را با برخى از دوستان، مطالعه و مباحثه مى‏كردم. همین كه دروس سطح و مقدارى از درس خارج را در حوزه گذراندم، به فكر افتادم كه خلاصه مطالعات و مباحثات تفسیرى خود را یادداشت كنم و این كار را تا پایان چند جزء ادامه دادم. در آن ایام شنیدم كه آیت الله مكارم شیرازى - دامت بركاته - با جمعى از فضلا تصمیم دارند تفسیر بنویسند. من نوشته‏ هاى تفسیرى خود را ارائه دادم و ایشان هم پسندیده و من به جمع آنان پیوستم. حدود پانزده سال طول كشید تا تفسیر نمونه در 27 جلد به اتمام رسید و تا به حال بارها تجدید چاپ و به چند زبان ترجمه شده است. تقریبا نیمى از تفسیر نمونه تمام شده بود كه انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى به پیروزى رسید و من به پیشنهاد علامه شهید مطهرى‏قدس سره و مؤافقت امام خمینى (ره ) براى اجراى برنامه درس هایى از قرآن، به تلویزیون رفتم. در این بین به فكر افتادم درس تفسیرى را در سطح فهم عموم شروع كنم. براى این كار با گرفتن دو همكار، علاوه بر تفسیر نمونه، از ده تفسیر دیگر یادداشت بردارى كردیم و برنامه تفسیر خود را با عنوان «آینه وحى» در رادیو آغاز كرده و تاكنون پیش رفته‏ ام. بارها از طرف دوستان و دیگران، پیشنهاد شد كه آنچه را در رادیو مى‏گویم، به صورت كتاب منتشر كرده و در دسترس عموم به خصوص عزیزان فرهنگى قرار دهم. با این تصمیم و نیت چند جزء از یادداشت‏هاى تفسیرى خود را در حضور دو نفر از فقهاى قرآن‏ شناس و محقق كه از اساتید حوزه علمیه قم هستند خواندم و با تأیید و اصلاح آن دو بزرگوار، به سبك و برداشت‏هاى تفسیرى خود اطمینان بیشترى پیدا كردم. پس از آن چند نفر از فضلا كار بازنویسى و تدوین آن را انجام دادند و تحت عنوان «تفسیر نور» منتشر گردید. این تفسیر داراى امتیازاتى است، كه در مقدمه جلد اول ذكر شده است.
برگردم به گذشته خود. سال دوم طلبگى به قم آمده، در مدرسه مرحوم آیت‏الله العظمى گلپایگانى‏ قدس سره و مدرسه خان مشغول به تحصیل شدم. سپس براى ادامه تحصیل به نجف اشرف هجرت كرده، رسائل و مكاسب را در آن جا به پایان رساندم و دوباره به قم مراجعت كردم. پس از امتحان كفایه، چند سالى هم در درس خارج شركت كرده و در مجموع شانزده سال در كاشان، قم، مشهد و نجف بودم تا درس‏هاى سطح حوزه را تمام كردم. همواره در این اندیشه بودم كه قرآن و اسلام براى همه اصناف و طبقات مردم است و كودكان و نوجوانان هم از همین مردم‏اند. ما پزشك اطفال داریم ولى روحانى اطفال نداریم، لذا تصمیم گرفتم در این راه به قصد خدمت به نسل جوان و آینده ‏سازان، اسلام و معارف قرآنى را با زبان ساده و روان به آنها منتقل نمایم. از این رو به كاشان برگشتم و ضمن دعوت نوجوانان، برنامه تبلیغى خود را با حضور هفت نفر آغاز كردم و به علت علاقه و استقبال نوجوانان، كلاس‏ها را ادامه دادم، هر هفته از قم به كاشان مى‏رفتم؛ با این اندیشه كه قرآن دهها داستان و قصه دارد و پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله با همین داستان‏ها، سلمان و ابوذرها را تربیت فرموده، كلاسم را با تلفیقى از اصول عقاید، احكام و داستان‏هاى قرآنى اداره كردم، و به ارائه مطالب زنده و تازه روى تخته سیاه پرداختم. نحوه كلاسدارى و قدرت تشبیه و تمثیل من، به جذابیت جلسات و استقبال از آن‏ها، به شكل چشمگیرى افزود.
جلسات كاشان، چند سال ادامه داشت و بركاتى را نیز به همراه داشت. البته چون این كار بى‏سابقه بود كه یك روحانى به جاى منبر پاى تخته سیاه برود و براى كودكان و نوجوانان جلسه و كلاس داشته باشد؛ گاهى مورد بى‏مهرى برخى افراد قرار مى‏گرفتم، ولى چون به كار خود اعتقاد و ایمان داشتم، در طول این مدت آنى نسبت به كار خود با شك و تردید نگاه نكردم، به صورتى كه الان هم پس از گذشت حدود 35 سال از آغاز این حركت خوب و مثبت، اگر بخواهم آن را از ابتدا شروع كنم، از همان جاى قبلى، آغاز خواهم كرد.
به دنبال جلسات كاشان، در قم نیز كار مشابهى را با جوانان و نوجوانان شروع كردم. در جلسات قم، فرزند آیت‏الله مشكینى دامت بركاته شركت مى‏كرد و یادداشت‏هاى كلاس را به رؤیت و اطلاع ایشان مى‏رسانید. یك روز آن بزرگوار به كلاس درس آمد و از نزدیك اینجانب را مورد عنایت و تفقد قرار داده و فرمود: آقاى قرائتى! حاضر هستى با من یك معامله كنى؟ ثواب جلساتى كه شما براى نسل جوان دارید از من، و ثواب درس‏هایى كه من در حوزه مى‏دهم از شما و بعد هم در جلسه درس خود از كار و نحوه كلاس و روش جدید، تجلیل و تعریف نمودند. گفتنى است كه آن روزها ایشان براى حدود هزار طلبه، درس مكاسب و تفسیر مى‏فرمودند و من براى بیست نفر جوان جلسه اصول عقاید داشتم. بعد از این برخورد، به كار و راهى كه انتخاب كرده بودم، عشق و علاقه بیشترى پیدا كردم و بعد از آن هم گروه گروه طلبه‏ ها آمدند تا از نزدیك روش كلاسدارى مرا مشاهده كنند. با این گونه تشویق‏ ها و استقبال‏ ها به ذوق آمده و تصمیم گرفتم مطالب را دسته‏ بندى، منظم و یاداشت كنم. البته در زمان طاغوت هم از طرف تلویزیون به پیشنهاد بعضى مرا براى اجراى برنامه و كلاس دعوت كردند، ولى به دلیل این كه نخواستم بازوى دستگاه طاغوت باشم، قبول نكردم. به علت عشق زیادى كه به كار داشتم، تقریبا به تمام شهرهاى ایران مسافرت نموده، كلاسى برقرار مى‏كردم. در اوائل كار به جلسات دبیران تعلیمات دینى راه یافتم. در یكى از سمینارها كه مقام معظم رهبرى دامت بركاته و شهید دكتر بهشتى‏قدس سره تشریف داشتند، در آن جلسه برنامه اجرا كردم و از طرف مقام معظم رهبرى دامت بركاته مورد تفقد قرار گرفتم. ایشان مرا به منزل خود دعوت كردند و بعد از تشویق، مسجد امام حسن‏ علیه السلام را كه در آن اقامه جماعت داشتند و آن روزها از مساجد فعال و موفق و مبارز پرور علیه طاغوت در مشهد بود، براى كلاسدارى در اختیارم گذاشتند. در سفر تبلیغى به اهواز هم، با علامه شهید مطهرى‏قدس سره آشنا شدم. ایشان روش كلاسدارى مرا دیده و بسیار پسندید. من از اول، معلم قرآن بودم و با اسلوب جدیدى كه داشتم، نسل نو را با قرآن آشنا مى‏كرد. در زمانى كه امام خمینى‏قدس سره فریاد الهى - سیاسى خود را علیه طاغوت بلند كردند، من دروس مرحله اول حوزه را مى‏خواندم و شرایط سنى لازم براى شركت در بعضى از برنامه‏ ها را نداشتم البته در آن زمان به دیدار بعضى علماى زندانى و تبعیدى در محل زندان و تبعید مى‏رفتم و در زمینه حمایت‏هاى جانبى، اطلاع‏ رسانى و تشویق مردم به مسائل انقلاب بى‏تأثیر نبودم. در همان زمان، عوامل رژیم و ساواك، براى دستگیرى من چندمرتبه شبانه به خانه پدرم در كاشان و منزل خودم در قم حمله‏ ور گشتند، ولى موفق نشدند. چند ماهى هم زندگى مخفى داشتم تا انقلاب اسلامى ایران با امدادهاى الهى و رهبرى حضرت امام خمینى‏قدس سره و پشتیبانى ملت مؤمن و غیور و شجاع به پیروزى رسید و دوران جدیدى از فعالیت‏هاى فرهنگى با احساس مسؤولیت بیشترى آغاز شد.
بعد از پیروزى انقلاب، با پیشنهاد علامه شهید مطهرى‏ قدس سره و مؤافقت امام خمینى‏قدس سره براى اجراى برنامه، به تلویزیون معرفى شدم، روزى كه به آن تشكیلات وارد شدم، بیشتر كاركنان نمى‏دانستند، قبله كدام طرف است و... در آن جا با بهانه‏ گیرى و وسواس زیاد مرا آزمایش كردند و زمانى كه در این جهت موفق یافتند، پیشنهاد كردند كه بدون لباس روحانیت برنامه اجرا كنم و به طور علنى گفتند: ما به جز دو روحانى (حضرت امام و آیة الله طالقانى) به دیگران اجازه حضور در این تشكیلات را نمى‏دهیم. من هم با این پیشنهاد موافقت نكرده و اعلام داشتم: برخورد شما را به اطلاع حضرت امام‏ قدس سره خواهم رساند. بعد از این اخطار، آنان قبول كردند كه با لباس روحانى اجراى برنامه كنم. به هر حال سالهاست است كه این برنامه تلویزیونى - كه از باقیات الصالحات علامه شهید مطهرى‏قدس سره و حمایت‏هاى امام عزیزقدس سره است - برگزار مى‏شود و بر اساس نظر سنجى‏هاى خود صدا و سیما از برنامه‏ هاى مؤفق بوده است. امام خمینى‏قدس سره به واسطه‏ ى همان برنامه تلویزیونى، به اینجانب لطف و عنایت خاصى داشت و هر بار كه خدمت ایشان مى‏رسیدم مورد لطف و محبت ایشان قرار مى‏گرفتم. برنامه درس‏هایى از قرآن، كه بنا بود از طرف مدیریت آن زمان تلویزیون تعطیل شود، ایشان به وسیله یكى از اعضاى دفتر خود، به رئیس صدا و سیما اعلام فرمودند كه این برنامه‏ ها مفید بوده و باید باشد و چون من بابت اجراى برنامه‏ ها حق‏ الزحمه‏ اى دریافت نمى‏كردم، آن امام بزرگوار چند بار مبلغ قابل‏ توجهى برایم فرستاد كه بخدمتشان شرفیاب شده و اعلام كردم من فعلاً نیاز ندارم ولى ایشان مى‏فرمود: این از بیت‏ المال نیست و نزد شما باشد و بعد از این آشنایى بود كه آن رهبر فرزانه حكم نمایندگى خود را در سازمان نهضت سوادآموزى به من اعطا فرمود.

 حكم نمایندگى امام خمینى (ره)، در سازمان نهضت سوادآموزى:
بسم الله الرحمن الرحیم‏جناب حجةالاسلام آقاى حاج شیخ محسن قرائتى دامت افاضاته‏:
نظر به اهمیت امر سوادآموزى و گسترش فرهنگ و معارف اسلامى و با توجه به تجربیاتى كه در این باب دارید، جنابعالى را به سمت نماینده خود در سازمان نهضت سوادآموزى تعیین مى‏نمایم. امید است با هماهنگى هر چه بیشتر با مسؤولان محترم این سازمان و وزارت آموزش و پرورش مسؤولیت سنگین خویش را بهتر انجام دهید. بدیهى است كه كمك و مساعدت دست‏اندركاران امر نهضت و وزارت آموزش و پرورش و استفاده از تمامى امكانات موجود پیروزى شما را بر عفریت بى‏سوادى كه یكى از میراث‏ هاى شوم نظام طاغوتى است سریع‏تر مى‏نماید. از خداى تعالى موفقیت شما را در این راه مسئلت دارم.
والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته ‏
روح الله الموسوى الخمینى
اردیبهشت ماه 1361
شنبه 7/6/1388 - 18:51
دانستنی های علمی
  آیت الله دكتر سید محمد حسینى بهشتى در دوم آبانسال 1307 در محله لومبان اصفهان به دنیا آمد. شهید بهشتى تحصیلات خود را تا پایانسال دوم دبیرستان در آن شهر گذارند. به خاطر علاقه شدیدى كه به علوم اسلامىداشت به حوزه علمیه اصفهان وارد شد. دروس علمى را تا اواخر سطوح عالیه در همانحوزه خواند و در سال 1325 راهى حوزه علمیه قم گردید. ایشان پس از طى یك سلسلهآموزش ها و استفاده از محضر اساتید و مراجع ، بخصوص حضرت آیت الله خمینى با عدهاى از فضلاى حوزه ، درس اصول و فقه آیت الله داماد را كه مورد علاقه طلاب جوان بودبنیانگذارى كرد. همچنین به همراه دوستان دیگر چون آیت الله شهید مطهرى و فقهاى دیگردر درس خارج امام خمینى ((ره )) حاضر شدند.
             شهید بهشتى پس از اخذ دپیلم در سال 1330 دوره لیسانس دانشكده الهیات و معارف اسلامى و همچنین در سال 1338 دوره دكتراى این دانشكده را به پایان رسانید. وى از سال 1330 تدریس در دبیرستانها قم را آغاز كرد، و در سال 1333 دبیرستان دین و دانش قم را تاءسیس نمود . از جمله خدمات فرهنگى ارزنده شهید بهشتى ، مى توان از ایجاد آموزش زبان و علوم روز را براى فضلاى حوزه علمیه قم نام برد. در همین رابطه كانون اسلامى دانش آموزان و فرهنگیان قم را پایه گذارى كرد. شهید بهشتى كرد. شهید بهشتى در سال 1342 مدرسه علمیه حقانى را تاءسیس كرد و به كمك جمعى از فضلاى حوزه علمیه اقدام به تشكیل گروه تحقیقانى پیرامون حكومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنیت ((ساواك )) از قم به تهران انتقال یافت و در سال 1343 در تهیه برنامه جدید تعلیمات دینى مدارس شركت كرد و یك سال بعد یعنى در سال 1344 به آلمان عزیمت كرد. در آنجا علاوه بر یك سلسله آموزشها و حركتها به طور طبیعى ناشى از اصالت فكرى و عمق مغز ایدئولوژیك وى به بنیانگذارى گروه فارسى زبان در انجمنهاى اسلامى دانشجویان در اروپا اقدام كرد. كنفرانسهاى آموزشى و آگاهى دهنده اى را كه از سال 44 تا 49 در مجامع دانشگاهى و كلیسایى آلمان برگزار مى كرد، از جمله اصیل ترین فعالیتهاى اسلامى وى به حساب مى آید.
             شهید بهشتى در سال 1349 به تهران بازگشت و جلسات تفسیر قرآن ایجاد كرد. در همین رابطه با همكارى شهید دكتر باهنر و دیگران در آموزش و پرورش مشغول تهیه كتاب تعلیمات دینى مدارس شدند. در آذرماه 1357 ضمن تلاش گسترده اى جهت ایجاد روحانیت مبارز تهران به اتفاق شهید آیت الله استاد مطهرى و شهید آیت الله دكتر محمد مفتح و آیات عظام مهدوى كنى و امامى كاشانى كوشید و جمعى دیگر از علماى مبارز در سراسر ایران به عنوان یك هسته اساسى از آن حمایت كردند. و حضرات آیات عظام سید ععلى خامنه اى (مقام معظم رهبرى )، مشكینى ، ربانى املشى ، طبسى و شهید هاشمى نژاد نیز به آن پیوستند.
قابل ذكر است كه هسته مبارزانى روحانیت متعهد پس از انقلاب در شكل ((حزب جمهورى اسلامى )) تیلور یافت .
شهید آیت الله بهشتى علاوه بر تسلط به زبانهاى آلمانى و انگلیسى بر ادبیات فارسى ، عربى ، منطق ، فلسفه و تفسیر با بهره گیرى از درس خارج فقه و اصول مرحوم آیت الله العظمى بروجردى و امام خمینى ((ره )) و مرحوم و آیت الله داماد در این دو رشته صاحب نظر شد و اهل نظر، او یكى از والاترین اسلام شناسان معاصر مى دانند.
             زندگى دكتر بهشتى سرشار از مبارز علیه دشمنان اسلام بود. به طور مثال هنگامى كه حزب توده با تشكیلات قوى در صحنه سیاست كشور حضور داشت ، شهید بهشتى علاوه بر فعالیتهاى ایدئولوژیك ، در بالا بردن سطح روحیه جوانان سخنرانهاى بسیار كرد و در برابر ایادى حزب توده قد علم كرد و با افكار انحرافى آنها به مبارز پرداخت .
             طى سالهاى 1329 تا 1332 در دفاع از حكومت ملى دكتر محمد مصدق به همراه روحانیت مبارزه از چهره هاى فعال و كارسازى بود كه در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم در اصفهان نقش مهمى داشت . مبارزات آیت الله دكتر بهشتى به دور از هر گونه جنجال و تبلیغات انجام مى گرفت .
بهشتى تنها مرد علم و بیان و قلم نبود بلكه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگید.
بویژه از آغاز قیام امام خمینى ((ره )) در سال 1341 به همكارى با جمعیتهاى موتلفه اسلامى برخاست و به عضویت شوراى روحانیت آن انتخاب گردید.
             جمعیتهاى موتلفه اسلامى سازمانى بود كه از درون مبارزات انجمهاى ایالتى و ولایتى برخاست و مدیریت مبارزه را تا سال 1350 به عهده داشت . او در برگزارى راه پیمانى هاى عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورا و 28 صفر نقشى موثر داشت . سخنرانیهاى پرشور آیت الله بهشتى مخصوصا در روز 16 شهریور در مسجد صاحب الزمان ((عج )) تحرك فراوانى به مردم داد. هنگامى كه امام در پاریس بودند براى تبادل نظر با امام ((ره )) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام ((ره )) به عضویت شوراى انقلاب اسلامى ایران برگزیده شد. نقش موثر و رهبرى كننده ایشان در آن زمان كاملا محسوس بود.
شهید آیت الله بهشتى هنگام شهادت علاوه بر رهبریت حزب جمهورى اسلامى و عضویت شوراى انقلاب ، رئیس دیوان عالى كشور نیز بود.
 
شنبه 7/6/1388 - 18:50
آموزش و تحقيقات
پنج‌ضلعی وارونه نشانه ستاره صبح. نامی که به شیطان تعلق دارد. این علامت در مراسم مخفیانه (کابالا) و جادوگری برای احضار ارواح شیطانی استفاده می‌شود. این علامت را شیطان‌پرستان با دو ضلع در بالا و ملحدان با یک ضلع در بالا استفاده می‌کنند. در هر حال این علامت نشانه شیطان است. ·                                 نمادها و علائم شیطان‌پرستان
1- پنج‌ضلعی وارونه :
inverted pentagram نشانه ستاره صبح. نامی که به شیطان تعلق دارد. این علامت در مراسم مخفیانه (کابالا) و جادوگری برای احضار ارواح شیطانی استفاده می‌شود. این علامت را شیطان‌پرستان با دو ضلع در بالا و ملحدان با یک ضلع در بالا استفاده می‌کنند. در هر حال این علامت نشانه شیطان است.
 
 2- دیو یا بافومت (
baphomet): علامت شیطان‌پرستی، خدای شیطانی و سمبل شیطان ممکن است این علامت به شکل جواهرات دیده شود.

3- 666: علامت انسان، نشانه جانور (هیولا). مکاشفات یوحنا 13:18 « .. پس هر کس حکمت دارد عدد وحش را بشمارد، زیرا که عدد انسان است و عددش 666 است»

4- «
all seeing eye» چشمی که به همه جا می‌نگرد: آنها معتقدند این چشم لوسیفر (شیطان) است و کسی که قدرت کنترل آن را دارد بر تمام دارایی‌ها حکومت می‌کند. این علامت در در پیشگویی‌ها به کار می‌رود. جادوها، نفرین‌ها، کنترل‌های روحی و تمامی انحرافات تحت این علامت کار می‌کنند. این علامت روشنفکران است. به پول رایج ایالات متحده نگاهی بیندازید. این علامت اساس نظم نوین جهانی است.
 
5- صلیب وارونه «
upside down cross» نشانه استهزاء و رد کردن مسیح می‌باشد. گردنبد‌های آن توسط  شیطان‌پرستان زیادی به کار می‌رود. این علامت را می‌توان همراه خواننده‌های راک و روی آلبوم‌های آنها دید.
6- سر بز «
goathead»  بزمندس mendes (همان da,al ؟؟ خدای باروری مصر باستان) بافومت، خدای جادو  scapegoat(بز طلیعه یا قربانی). این یکی از راه‌های شیطان‌پرستان برای مسخره‌کردن مسیح است زیرا گفته‌ می‌شود که مسیح مانند بره‌ای برای گناهان بشر کشته شد.

7- هرج و مرج
anrrchy: این علامت به معنای از بین بردن تمام قوانین می‌باشد به عبارت دیگر «هر چه تخریب‌کننده است تو انجام بده» یعنی همان قانون شیطان‌پرستی این علامت توسط بانک‌ها، هوی‌متال‌ها و لاک‌ها به کار می‌رود.
این قبیل آثار سمبل‌ها و نمادهای شیطانی فرقه شیطان‌پرستی را تبلیغ و ترویج می‌کنند. مظاهری چون «خفاش - مار- عقرب- عنکبوت - شغال - کلاغ - بز‌وحشی - جمجمه و استخوان – شمشیر خون‌آلود- صلیب وهلال وارونه - ستاره پنج‌پر و شش‌پر- صورتک‌های شیطانی –  غول و جن – جارو و عصا – رنگ‌هایی چون سیا، قرمز و آبی‌روشن – اعدادی چون 6 و 666 – اشکالی مثل مثلث و دایره‌های ناقص و... ) نباید به سادگی از کنار این نمادها گذشت. چرا که ده‌ها سال است که در لوای همین علائم و نشانه‌های غرب فرهنگ خود را به سایر نقاط جهان صادر کرده‌است. متأسفانه بسیاری از تولیدکنندگان محصولات فرهنگی هم به توسعه این نمادها کمک شایانی می‌کنند و این سمبل‌ها و تفکرات خطرناک و ضد خدا را رواج می‌دهند مهمترین علامت شیطان‌پرستان بز شاخدار در بفمت است که دو مار در آلت تناسلی آن وجود دارد که نشانه خدای زندگی (حیات) و خدای مرگ است. ماه پایین (سفید) نماد زن- ماه بالا (سیاه) نماد مرد می‌باشد. وجود دو مار در آلت تناسلی بز همان جامی است که در نماد داروسازی دیده می‌شود و نشانه نیروی سلامت و جاودانگی است. کلمه شیطان از ساتان (
satan) ابری گرفته ‌شده. لفظ شیطان ماهیت انحرافی دارد ولی در لفظ لاتین چهار کلمه است: لوسیفر- دمون- دویل- بستن.

جایگاه دجال در فرقه شیطان‌پرستی: آنچه در اخبار و روایات در مورد دجال و فرجام دنیا آمده این است که او در آینده‌ای نزدیک خروج می‌کند زمان خروج او دقیق و مشخص نیست. با ظاهری شیطانی از میان دریاها بیرون می‌آید (دیو‌صورت یا اژدها مانند) بر اسراییل (فلسطین) مسلط می‌شود و در اورشلیم ادعای خدایی می‌کند. در فرقه شیطان‌پرستی دجال همان ضد‌ مسیح است که نماد او عدد 666- عدد مقدس شیطان‌پرستان است. بنا به عقاید این فرقه ضد ‌مسیح (دجال) برای مخالفت با مسیح آماده می‌شود. دجال در زبان عربی به معنای آب طلا است. دجال ستمکاری است که در آخر‌الزمان مردم را گمراه خواهد کرد و در هر سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام مطرح شده‌است.

تبلیغات سیاسی و فرهنگی شیطان‌پرستان: از جمله خصوصیات عمده این فرقه رواج روابط بی‌پروای چینی در مناسکشان است. این ویژگی در برخی فرقه‌های یهودی یا یهودزده دیگر مثل فرانکیست‌ها به بنیانگذاری (یعقوب فرانک یهودی) و دو نمه‌ها (به بنیانگذاری شابتای زوی یهودی و ناتان غزه‌ای یهودی) نیز دیده می‌شود. حجم علائمی که در فرهنگ اقتصاد غرب می‌بینیم تا حد بسیار زیادی شیطانی است و حتی خود غربی‌ها نمی‌دانند که شیطان را می‌پرستند. همان نمادی که در حج توسط حجاج سنگ زده می‌شود و در تمام میادین اصلی اروپا وآمریکا وجود دارد که نام آنها (ابلسک) است و هفده ابلیسک که به نام خدای راد و خورشید نامیده می‌شوند روبروی واتیکان قرار دارد: هدف اصلی تمام کارگردانان صهیونیستی با موضوع شیطان‌پرستی ارائه مطالب گمراه‌کننده و پورنوگرافی و تحقیر جوانان و برده‌داری نوین می‌باشد. از دیگر تبلیغات سیاسی شیطان‌پرستان دست شیطان یا (کرونوتی در ایتالیایی) به معنای حکومت شیطان می‌باشد. این علامت جهانی از سوی سیاستمداران، افراد مشهور و گروه‌های هوی‌متال، برای اظهار وفاداری بر نیروهای شیطانی به کار می‌رود و علامت بصری به معنای (سلام شیطان) است. دست شیطان برای ( بوش و کلینتون) بسیار آشناست. لورا ‌بوش و جرج بوش هر دو در هنگام آغاز روز دوم ریاست جمهوری در 20 ژوئید سال 2005 این علامت را به‌کار بردند. این علامت را علاوه بر جرج بوش، بوسن، بیل کلیستن، سیلویوبولوسکونی- الیزابت تیلور- پرنسس ویلیام- پل مکارنتی- آزی‌ آوریل‌لوایل استفان دروف- دیوناوارو و بسیاری دیگر به‌کار بردند. دست شیطان نشان خدای شاخدار و یک علامت سری جهانی می‌باشد.

ممکن است جرج بوش کسی باشد که می‌خواهد آنرا در ایالت متحده گسترش دهد. با مرور اجمالی «اسناد و مکتوبات و اعمال صهیونیست‌ها» به سهولت می‌توان دریافت که (صهیونیسم بین‌‌الملل) به هدفی کمتر از تصاحب کامل دنیا و تشکیل حکومت واحد جهانی نمی‌اندیشد و برای نیل به این مقصود، ترویج خرافات دینی را به عنوان یکی از راه‌کارهای اساسی خود برگزیده است. سوء‌استفاده از برخی فرازهای تحریف‌شده کتاب تورات و انجیل و ترویج این خرافات از طریق فیلم‌های سینمایی از همان آغاز دستور کار صهیونیسم بین‌الملل قرار داشته و همین امر حجم گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌ای از فیلم‌‌های ظاهراً دینی (ولی د رباطن خرافی) را در تاریخ سینمای جهان پدید آورده‌است. امروزه در اروری صهیونیسم، هیچ ساحری برتر از سینما و هیچ سحری مهیب‌تر از خرافات دینی نمی‌توان یافت. خرافات دینی یهود متکی بر چند رکن است که هر یک تاکنون بارها دستمایه آثار سینمایی گوناگون قرارگرفته و بعضاً به ادیان دیگر ( از جمله آیین مسیحیت) نیز تبری یافته‌است. از جمله این نگاه‌های خرافی نسبت به شیطان در فیلم‌های سینمایی هالیورد است. اساس این نگرش، شیطان مفهومی اهریمنی است که با قدرتی مخوف و ویرانگر در برابر اراده پروردگار قد علم می‌کند و با کمک پیروانش، نسل آدمی را در معرض نابودی قرار می‌دهد. در آن گروه از آثار سینمایی که شیطان را از این منظر به تصویر کشیده‌اند، انسان بره بی‌پناهی است که به چنگال شیطان اسیر شده و هیچ امدادی از جانب پروردگار به او نمی‌رسد. لاجرو آدمی در نبرد نابرابر با شیطان یکه و تنهاست و امیدی هم به امداد الهی ندارد. شیطان براساس تقدیری ازلی در زمانی معین از زندان دوزخی خود رها می‌شود و برای انتقام‌گرفتن از نسل بشر معمولاً در کالبد یک انسان حلول می‌کند. در این صورت شیطان دوباره به زندان باستانی خود بازمی‌گردد و در انتظار فرصتی دیگر برای نابودی نسل بشر باقی می‌‌ماند. در این فیلم‌ها شیطان جسم سیاستمداران یا کشیشان را تسخیر می‌کند تا سازندگان این فیلم‌ها از طرفی سیاست را عین نحوست و پلیدی نشان دهند و بتوانند سیاست را از دیانت جدا کنند و حکومت‌ها را به سمت لائیسم و بی‌دینی سوق دهند. در بسیاری از این قبیل فیلم‌ها محل آزاد شدن و فرورفتن شیطان در زندان دوزخی خود، کلیسای مسیحیت است.

این باور خرافی و كودكانه تاكنون دستمایه آثار سینمایی متعددی قرار گرفته كه فیلم‌هایی نظیر «جن‌گیر»، «طالع‌نحس»، «پایان روزگار»، «وكیل مدافع شیطان»، «مومیایی» «ارباب حلقه‌ها» از آن جمله‌اند. این فیلم‌ها غالباَ همراه با خشونت، برهنگی، یأس، نومیدی، جادوگری، اسطوره‌سازی، خون‌آشامی، وحشت و ترس هستند. نقد فیلم «شركت هیولاها» و یا داستان «شیطان كوچولو. تعبیر خوب و جذابی از دیوها و شیاطین ارائه می‌دهند. فیلم هایی چون «هری‌پاتر» و «دیوید كاپرفیلد» مخاطبان نوجوان و بزرگسال خود را به سست سحر و شعبده و  افسانه پیش می‌برند و آثاری چون، «دراكولا» با حاكم كردن وحشت و ناامیدی بر مخاطبان آنها را قسی و سنگدل می‌كنند و در مجموع روح انسانها را به سیاهی و تباهی می‌كشانند
 
شنبه 7/6/1388 - 18:49
دعا و زیارت
كرامت 3بر اساس كرامت ثبت شده در دفتر ثبت كرامات مسجد مقدس جمكران شناسنامه كرامتموضوع كرامت: شفاى دیسك كمر در نیمه شعبانمنبع كرامت: دفتر ثبت كرامات مسجد مقدّس جمكران، شماره 322مشخصات: آقاى ح - ن، 60ساله، راننده، اهل قمزمان كرامت: نیمه شعبان 1378مكان كرامت: مسجد مقدّس جمكرانتاریخ ثبت كرامت: 5/9/1378اسناد و مدارك: آزمایش خون آزمایشگاه سازمان انتقال خون، چهار نوبت آزمایش از آزمایشگاه پاستور، آزمایش MRI مركز تصویر بردارى پزشكى تماطب، زیر نظر پزشكان متخصص: اعتمادى، ستوده، هدایتى، صبورى، پوراشرف.اظهار نظر پزشكى: از بین رفتن همه نشانه‏هاى واضح دیسكوپاتى یك معجزه كاملا غیر قابل انكار و واقعى است.خلاصه كرامت به نقل از شفا یافته:مدت سى سال است كه راننده‏ام. یك روز صبح كه از خواب بیدار شدم متوجه شدم كه زانوهاى پایم تا ران مثل چوب خشك شده است، بعد از مراجعه به دكترها و عدم نتیجه، حدود 17 - 18روز در خانه بسترى بودم و تنها به امام زمان علیه‏السلام و چهارده معصوم متوسل مى‏شدم و بالاخره در روز نیمه شعبان به مسجد مقدّس جمكران مرا آوردند و عنایت حضرت ولى عصر علیه‏السلام شامل حالم شد و از بیمارى شفا پیدا كردم.شرح واقعه از زبان شفا یافته:اینجانب مدّت سى سال است كه كارم رانندگى است. در تمام این مدّت با ماشین سنگین در بیابان‏ها رفت و آمد داشته‏ام. چند وقت پیش كه یك سرویس از بندر امام به مقصد كرج بار زدم، ساعت دو بعد از ظهر بود كه به قم رسیدم. صبح فردایش قرار شد همراه همسرم به كرج برویم و یك سرى به برادرم كه مریض بود بزنیم.صبح زود كه بیدار شدم، دیدم كه نمى‏توانم از رختخواب بلند شوم، اولش فكر مى‏كردم لابد پاهایم خواب رفته‏اند، بعد متوجه شدم كه زانوهاى پایم تا ران، مثل چوب خشك شده است. همان موقع اولین كسى را كه صدا زدم امام زمان علیه‏السلام بود و گفتم: یا امام زمان علیه‏السلام!بدون اینكه بخواهم، در رختخواب افتادم.بچه‏ها اطرافم جمع شدند و گفتند: چى شده؟! چرا این طور شدى؟!گفتم: نمى‏دانم چه شده...چند روزى درد مى‏كشیدم، به هر دكترى كه به فكرمان رسید رفتیم، وقتى از همه جا مأیوس شدیم، حدود 17 - 18روزى را در خانه بسترى بودم و تنها به امام زمان علیه‏السلام و چهارده معصوم علیهم‏السلام متوسل مى‏شدم و بالاخره بعد از مراجعه به یكى از دكترها قرار شد بعد از این مدّت پایم را عمل جراحى كنند. چند روز بعد كه غروب شب نیمه شعبان بود، خود به خود اشكم جارى شد، به خاطر شب عید به همسرم گفتم: بلند شو هرچه چراغ داریم، روشن كن. خودم هم رفتم، كلیدهاى ایوان را روشن كردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم.آن شب به امام زمان علیه‏السلام عرض مى‏كردم:"آقا! من از اول زندگیم از شما خواسته‏ام كه اگر قرار شد روزى بیچاره و زمین‏گیر شوم و در خانه بنشینم، همان موقع مرگم را برسانید.آقا! اینها مى‏خواهند مرا عمل كنند، اگر مصلحت مى‏دانى، نگذار پاى من به اطاق عمل برسد".به پسر بزرگم سفارش كردم: به همه فامیل خبر دهد كه روز جمعه در خانه جمع شوند، تا با آنها خدا حافظى كنم، چون قرار بود فردایش مرا عمل كنند.صبح دخترم آمد و با حالتى كه گلویش را بغض گرفته بود، گفت: "بابا! شب پیش كه تولد امام زمان علیه‏السلام بود، خواب دیدم: دكترى آمد و مى‏خواست پاهاى تو را مالش دهد. یك مرتبه آقا سیدى تشریف آورد و گفت: بگذارید من پایش را مالش دهم.بابا! به دلم افتاده كه به جمكران برویم و براى حضرت نذر كرده‏ام كه آش بپزیم".گفتم: عزیزم، من خودم براى امام زاده سید على نذر كرده‏ام.گفت: نه بابا، به دلم برات شده است كه در جمكران آش درست كنیم.مبلغى دادم تا بروند وسائل لازم را تهیه كنند. خودم هم در حالى كه خوابیده بودم، كمى از سبزى‏هاى آش را پاك كردم. به باجناقمگفتم: مرا به حمام ببر تا با بدن پاك وارد مسجد شوم.صبح كه مى‏خواستم بلند شوم تا به طرف جمكران بیاییم، درد پاهایم زیاد شد، به گونه‏اى كه نمى‏توانستم از رختخواب بلند شوم. خطاب به امام زمان علیه‏السلام عرض كردم:"یا صاحب الزمان! من مى‏آیم و اگر در جمكران خوبم نكنى بر نمى‏گردم".بعد از اینكه ماشین تهیه كردند، به هر طریقى كه بود خودم را سوار ماشین كردم. به راننده گفتم: هرجا كه به در مسجد نزدیكتر است، مرا پیاده كن. وقتى از ماشین پیاده شدیم، خانمم تا وسط حیاط مسجد، دستم را گرفته بود و مى‏آورد. به او گفتم: شما بروید سراغ دیگ آش و آن را آماده كنید.وقتى وارد مسجد شدم، دیدم هیچ جایى خالى نیست و تمام مسجد، مملوّ از جمعیت نمازگزار است. با هر سختى كه بود خودم را كنار ستونى كه یك كتابخانه پر از قرآن و مهر و تسبیح در آنجا بود رساندم. همانجا روى زمین افتادم و از درد پا ناله مى‏زدم و مى‏گفتم:"یا امام زمان! پایم را از خودت مى‏خواهم".از خستگى و درد خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم: كسى تكانم مى‏دهد و مى‏گوید: یك قرآن بردار و به سر و صورت و سینه‏ات بگذار. من اطاعت امر كردم، بعد هم قرآن را زیر بغلم گذاشتم. -كسانى كه در اطرافم بودند مى‏گفتند: آن موقع كه در خواب بودى، پاهایت را به زمین مى‏كوبیدى.- یكباره سراسیمه از خواب پریدم و شروع به دویدن كردم. درِ مسجد راگم كرده بودم، محكم به دیوار خوردم. وقتى در خروجى را به من نشان دادند، چنان با عجله حركت مى‏كردم كه چند مرتبه به زمین خوردم، اصلا احساس درد نمى‏كردم.بحمداللّه با توسل به امام زمان علیه‏السلام، آقا پایم را شفا داد و الآن هیچ‏گونه دردى ندارم. مصداق رمز علم الاسماء است جمكرانزیرا مقام زاده زهراست جمكراندار الشفاى جمله مرضاى بى‏پناهمرهم گذار زخم جگرهاست جمكراندكتر توانانیا، پزشك دار الشفاء حضرت مهدى علیه‏السلام در رابطه با شفاى برادر ح.ن با دكتر سعید اعتمادى تماس حاصل نموده و نتیجه را این چنین اعلام كرده‏اند:"در تاریخ5/9/78 ساعت 25/1 با دكتر سعید اعتمادى تماس حاصل شد و وقوع معجزه به ایشان با ابعاد پزشكى در میان گذاشته شد و از ایشان خواستیم تا از نزدیك معاینه كنند و نظریه كارشناسى را بیان فرمایند. ایشان این‏گونه ابراز داشتند كه:بعد از معاینه بیمار و مشاهده ام .ار .اى (MRI) رفع علائم و از بین رفتن همه نشانه ‏هاى واضح دیسكوپاتى، یك معجزه كاملا غیر قابل انكار و واقعی است
 
 
 
شنبه 7/6/1388 - 18:48
دعا و زیارت
بر اساس كرامت ثبت شده در دفتر ثبت كرامات مسجد مقدس جمكران  شناسنامه كرامتموضوع كرامت: رفع مشكل شهریه طلاب با توسل به حضرت صاحب الزمان علیه‏السلاممنبع كرامت: دفتر ثبت كرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمكران، شماره 235زمان كرامت : دوران مرجعیت حضرت آیةاللَّه العظمى شیخ عبدالكریم حائرىمكان كرامت: مسجد مقدّس جمكرانتاریخ ثبت كرامت: 11/3/78 شرح خاطره: خاطره‏اى از مرحوم حجة الاسلام و المسلمین سید على اكبر ابوترابى از جدّ مادریشان مرحوم حاج سید محمد باقر علوى قزوینى: بعد از تشریف‏فرمایى مرحوم آیة اللّه حائرى "رضوان اللّه تعالى علیه" كه به قم‏آمدند، جدّ مادرى ماآقاى حاج سید محمد باقر علوى قزوینى رحمةاللَّه از طرف ایشان به قم دعوت شدند، تا هم درس و بحثى داشته باشند و هم در مسجد عشقعلى و مسجد بالاسر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام اقامه نماز كنند. ایشان هم طبق دعوت حاج شیخ به قم تشریف آوردند.در آن زمان مرحوم آیة اللّه حائرى رحمةاللَّه مؤسس حوزه علمیه قم، بابت مُهر نانى كه به طلاب محترم داده بودند به چندین مغازه نانوایى بدهكار مى‏شوند. حدودا چند ماهى نمى‏توانند پول نانواها را بپردازند. مرحوم حاج شیخ به سه نفر از علماى قم از جمله مرحوم جدّ ما فرموده بودند:به جمكران مشرف شده و به وجود مقدّس آقا امام زمان "عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف" متوسل شوید، كه به هر حال این مشكل مرتفع شود و ما بتوانیم حداقل، مهر نان طلاب را فراهم نماییم.مرحوم جدّ ما نقل مى‏كردند: ما به مسجد مشرّف شدیم و چند شبى را در آنجا بسر بردیم. شب سوم یا چهارم بود كه به وجود مقدس آقا امام زمان علیه‏السلام متوسل شده بودیم، كه حضرت را در خواب زیارت كردم، حضرت فرمودند:"به آقا شیخ بفرمایید: به درس و بحثتان ادامه بدهید، نگران مشكل مالى نباشید، مرتفع مى‏شود".ما خوشحال به محضر مبارك مرحوم شیخ رسیدیم و چند روزى طول نكشید كه حاج شیخ، تمام بدهى خود را به نانوایان پرداختند و از آن به بعد مشكل مالى به تدریج مرتفع شد و آیة اللَّه حائرى رحمةاللَّه هم تا آخر عمرشان با مشكلى كه نتوانند آن شهریه مختصر طلاب حوزه علمیه قم را بپردازند مواجه نشدند.حاشا به من كه گومیش از كعبه برتر استگر كعبه نیست كعبه دلها است جمكرانحاجت رواست هر كه كند رو بدان مكانچون قبله‏گاه اهل تولاّ است جمكران
شنبه 7/6/1388 - 18:47
دانستنی های علمی
حضرت صادق(ع)فرمودند:هر كه1000مرتبه در یك مجلس(ماشاءالله)بگوید در همان سال به او حج روزی گردد،اگر در همان سال نشد تاخیر كند خدا در اجل او تا روزی كند حج را بر او.
شنبه 7/6/1388 - 18:36
دانستنی های علمی
امام رضا(ع) فرمودند:هر كه را نفس اماره باشد باید كه وقت خواب دست بر سینه نهد و100مرتبه بگوید(یا ممیت)تا خوابش ببرد حق تعالی نفس او را مطیع او گرداند.
شنبه 7/6/1388 - 18:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته