• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 165
تعداد نظرات : 23
زمان آخرین مطلب : 4441روز قبل
داستان و حکایت
معرکه گیری!

--------------------------------------------------------------------------------

وقتی پیرمرد با لب های لرزان و کلماتی شکسته تقاضایش را گفت ، مربی آموزش رایانه با لبخندی ملیح همراه با نگاهی مهربان به او خیره ماند.

سرهای جوان هایی که هرکدام پشت رایانه نشسته بودند ،یکی یکی به طرفش چرخید .
پچ پچ های ریز نامفهومی شنیده می شد .
"سر پیری و معرکه گیری "
این اصطلاحی بود که انتظار شنیدنش را داشت .
شاید هم به همین خاطر بود که تنها این جمله راشنید . عرق سردی نشست روی پیشانیش.
لرزش دستانش بیشترشد، پیرمرد ضعیف تر از آن بود که تاب نگاه های سنگین و پچ پچ دیگرانرا داشته باشد .
اما مربی با مهربانی او را پشت رایانه نشاند و بنا به تقاضای او چت کردن را همراه با وب کم به او آموزش داد.
حالا او خوشحال است که بعد از سالها می تواند دختر و نوه هایش را که آن سر دنیا زندگی می کنند ،هر روز ببیند.


سه شنبه 18/5/1390 - 11:7
داستان و حکایت
برنامه‌نویس و مهندس

--------------------------------------------------------------------------------

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم.

مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.

برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام
همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.

بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید ...


سه شنبه 18/5/1390 - 11:6
داستان و حکایت
نقشه شکست خورده

--------------------------------------------------------------------------------

آن روز صبح یک دسته صورتحساب تازه رسیده بود . نامه شرکت بیمه ، از لغو شدن قرارداد هایشان خبر می داد.
زن آه کشید و با نگرانی از جا برخاست تا شوهرش را در جریان بگذارد. آشپزخانه بوی گاز می داد.
روی میز کار شوهرش نامه ای پیدا کرد .
«...پول بیمه عمر من برای زندگی تو و بچه ها کافی خواهد بود...»

نوشته Monica Ware
ترجمه گیتا گرگانی


سه شنبه 18/5/1390 - 11:5
داستان و حکایت
بدشانسی

--------------------------------------------------------------------------------

وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده.

اوگفت:«آقای فوجیما . شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید.»

با ضعف پرسیدم :« من کجا هستم؟»

آن زن گفت :« در ناگازاکی»


نوشته Alan E Mayer

ترجمه گیتا گرگانی


توضیح:
بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی دو عملیات اتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا، علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفتند. در این دو عملیات‌، دو بمب اتمی بر روی شهر هیروشیما و سه روز بعد بر روی شهر ناگازاکی انداخته شد که باعث کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید. حدود ۲۲۰٬۰۰۰ نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند که بیشتر آنان را شهروندان غیرنظامی تشکیل می‌دادند. بیش از نیمی از قربانیان بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال ۱۹۴۵ بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند.


سه شنبه 18/5/1390 - 11:4
داستان و حکایت
امتحان وزیران

--------------------------------------------------------------------------------

یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند :

از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند.

همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند...

وزراء از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند !

وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد...

اما وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود...

و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود !!!

روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند و وقتی وزیران نزد شاه آمدند، به سربازانش دستور داد،سه وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند...!!!

شما کیسه خود را چگونه پر می کنید ...؟!!


سه شنبه 18/5/1390 - 11:3
داستان و حکایت
4 حکایت بهلول

--------------------------------------------------------------------------------

روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند.
با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد.
کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند.
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت. ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.
خدمتکاران حمامی متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟
بهلول گفت:مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید !!!


*********************
قضاوت بهلول

یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد !

هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!!

مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ...

بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذای تو خورده است؟

آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.

بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.

آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟

بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند !

***********************


دعای بهلول

فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن.

بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.

آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!

بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...!

********************


جواب بهلول
شخص تنبلی نزد بهلول آمده و پرسید :

می خواهم از كوهی بلند بالا روم می توانی نزدیكترین را ه را به من نشان دهی؟

بهلول جواب داد: نزدیكترین و آسانترین راه : نرفتن بالای كوه است !!!
__________________

خدایا من دلم را صابون زدم به عشق تو

پس چرا چشمانم می سوزد؟


سه شنبه 18/5/1390 - 11:2
داستان و حکایت
چهار فصل زندگی

----------------------------

مردی 4پسر داشت
او آنها را به ترتیب در ایام مختلف به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روئیده بود:
پسر اول را در زمستان - دومی را در بها ر- سومی را در تابستان - چهارمی را در پائیز ...
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اول گفت :درخت زشتی بود ، خمیده و درهم پیچیده .
پسر دوم گفت :نه ...درختی پوشیده از جوانه بود و پر امید از شکفتن .
پسرسوم گفت: نه ... درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین ...و باشکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام .
پسر چهارم گفت :نه !!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها ... پر از زندگی و زایش .
پدر لبخندی زد و گفت :
همه شما درست گفتید ، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید!شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید .
همه حاصل آنچه هستند و لذت ،شوق و عشقی که از زندگیشان بر می آید فقط در انتها نمایان می شود،
وقتی که همه فصلها آمده و رفته باشند.
اگر در زمستان تسلیم شوید ،امید شکوفایی بهار - زیبایی تابستان - و باروری پائیز را از کف داده اید!
مبادا بگذارید درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلها ی دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبینید.
در راههای سخت پایداری کنید : لحظه های آسان وزیبا و باشکوه سرانجام از راه می رسند.


سه شنبه 18/5/1390 - 11:0
اخبار
به دنبال آغاز روند محاکمه محمد حسنی مبارک رئیس جمهور سابق مصر
عبارت صوتی :
<من تمام اتهامات را رد می کنم !>
به عنوان زنگ جدید تلفن های همراه مردم مصر برگزیده و مورد استقبال قرارگرفته
دوشنبه 17/5/1390 - 14:11
سخنان ماندگار
پرندگان گاه آنقدرسرگرم دانه چیدن می شوند که پریدن را از یاد می برند و گاه سنگ کودکی بازیگوش یادآور پرواز است

دوشنبه 17/5/1390 - 14:9
طنز و سرگرمی
متولد چه سالی هستی ؟

--------------------------------------------------------------------------------

سال 1390 سال گربه است . البته چینی ها همین چند وقت پیش با عنوان " خرگوش " به استقبال سال نو خود رفتند . جالب است که بعد از سال ببر (1389) با آن همه هیجان و تغییرات ، سال 90 هم سال موجودی دیگر از خانواده ببر یعنی گربه است . سال گربه سالی نسبتا آرام و کم هیجان است . در این سال اتفاقات رکورد شکن روی نخواهد داد و به جای آن زمینه را برای استراحت و آرامش فراهم می گردد ، گربه ها از رو به رو شدن با هر مسئله ای که مجبور به حل آن باشند متنفرند ، آنها بیش از هر کس دیگری محتاج آسایش و امنیت زندگی شان هستند .
حالا ببینیم کی متولد چه سالی هست ؟
موش : متولدین سالهای 1303-1315-1327-1339-1351-1363-1375-1387
گاو : متولدین سالهای 1304-1316-1328-1340-1352-1364-1376-1388
ببر : متولدین سالهای 1305-1317-1329-1341-1353-1365-1377-1389
گربه : متولدین سالهای 1306-1318-1330-1342-1354-1366-1378-1390
اژدها : متولدین سالهای 1307-1319-1331-1343-1355-1379-
مار : متولدین سالهای 1308-1320-1332-1344-1356-1368-1380
اسب : متولدین سالهای 1309-1321-1333-1345-1357-1369-1381
بز: متولدین سالهای 1310-1322-1334-1346-1358-1370-1382
میمون : متولدین سالهای 1311-1323-1335-1347-1359-1371-1383
خروس : متولدین سالهای 1312-1324-1336-1348-1360-1372-1384
سگ : متولدین سالهای 1301-1313-1325-1337-1349-1361-1373-1385
خوک : متولدین سالهای 1302-1314-1326-1338-1350-1362-1374-1386
همه چیز برای شما به خوشی خواهد گذشت . انشالله .
__________________


چهارشنبه 12/5/1390 - 10:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته