• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4458روز قبل
دعا و زیارت
آسیب شناسى جوانان در آیینه قرآن و امامان در این نوشتار، تلاش شده تا نوجوانان و جوانان در دهكده جهانى مورد آسیب شناسى قرار گیرند. قرآن كریم حضرت یوسف را به عنوان سمبل پاكى معرفى كرده و خطرها و آسیب هایى كه این جوان پاك دامن را تهدید مى كرده، برشمرده و با كمك و با توسعه اى همه جانبه بر پیروانش عرضه شده است. حقیقتا داستان بسیار شیرین حضرت یوسف(ع) زندگى نامه واقعى جوانان حقیقت جو است و شیوه زندگى كردن نوجوانان و جوانان را در گستره خود قرار داده است. پس در جواب این سوال كه: آیا داستان یوسف(ع) قابل توسعه است؟ و آیا عنصرى دانستن آن قابل اثبات مى باشد؟ باید گفت: قرآن در روایات، كتاب جرى معرفى گشته، یعنى مانند آفتاب و ماه در جریان است و بر انواع مصادیق قابل تطبیق است. از این رو هم طبق روایات یك آیه از قرآن نیز بر هر موردى كه قابل انطباق باشد تطبیق مى گردد; هرچند كه ربطى به مورد نزول آیه نداشته باشد. عقل هم همین سلیقه و روش را صحیح مى داند، چون قرآن براى هدایت همه انسان ها و در همه زمان ها نازل شده است. بنابراین داستان حضرت یوسف(ع) همان سرنوشت و فراز و نشیب زندگى یك جوان قدسى است و گستره زندگى تمام جوانان را در هر زمان و مكانى، تحت پوشش قرار مى دهد. از این رو جوانان قرآن باید یوسف گونه با آسیب ها و آفت ها مقابله نمایند. از این رو سوره یوسف را ـ كه سوره جوانان و زندگى نامه یوسف(ع) است ،مطالعه كرده و از آن الگو بگیرند. حد آسیب و آفت اخلاقى، در تهدید جوانان همان طورى كه صفات پسندیده، انسان را به معراج مى برند، صفات ناپسند نیز انسان را به گمراهى مى كشانند. یكى از صفات ناپسندى كه زندگى انسان را به نابسامانى مى كشاند، حسادت است. حسد نهال ایمان را مى سوزاند و فرد و جامعه را با خطر جدى مواجه مى سازد. آتش حسد، حد و مرزى نمى شناسد، بلكه فراگیر بوده و دامن گیر همه افراد مى گردد. خداوند در همین زمینه مى فرماید: اذ قالوا لیوسف واخوه احب الى ابینا منا ونحن عصبه ان ابانا لفى ضلال مبین(1) آنگاه كه (برادران او) گفتند: همانا یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدرمان از ما كه گروهى نیرومند هستیم محبوب ترند. همانا پدرمان (در این علاقه به آن دو) در گمراهى روشنى است. اولین آسیبى كه این جوان ملكوتى را با خطر جدى مواجه ساخت، ((حسادت خودمانى بود. حسادتى كه از درون خانه شعله ور شده، حس حسادت، برادران را به طرح نقشه اى وادار ساخت، بعضى گفتند: یا یوسف را بكشید و یا او را به سرزمین دوردستى بیفكنید تا محبت پدر یك پارچه متوجه شما بشود.(2) این بود دو پیشنهاد پلیدى كه در بین برادران به خاطر حسادت مطرح شد: حسن یوسف دیده اخوان ندید از دل یعقوب كى شد ناپدید(3) لذا امام سجاد(ع) مى فرماید: اللهم سلم لى قلبى من البغى والحسد والكبر والعجب والریإ والنفاق و سوء الاخلاق; خدایا! قلب و جان مرا از سركشى، حسد، خودبزرگ بینى، از خود راضى بودن، خودنمایى، دورویى، و اخلاق ناپسند، سلامت بدار. (4) حسد، یك بیمارى روانى اى است كه جان و جامعه انسانى را نابود مى كند. لذا باید با دعا و عوامل معنوىاى كه ائمه معصومین(علیهم السلام) بیان كرده اند آن را مداوا نمود. بنابراین حسد را باید از طریق دعا درمان كرد، نه دارو و عوامل مادى. حضرت على(ع) مى فرماید: فان الحسد یإكل الایمان كما تإكل النار الحطب; بر هم حسد مورزید كه حسد ایمان را مى خورد ـ چنان كه آتش هیزم را نابود مى كند. (5) البته حسادت هاى دشمنان معنویت، مرموزتر و شكننده تر از حسادت آدم هاى معمولى است، زیرا سرمنشإاش مسائل سیاسى ـ اجتماعى است. دنیاى امروز به صورت مجتمعى از همسایگان و دهكده اى كوچك درآمده است. به طورى كه با همدیگر رفت و آمد داشته و از رفتار همدیگر آگاه و باخبرند. در یك چنین دهكده اى جهانى، دشمن به راحتى از همه چیز و همه كس اطلاع دارد. به راحتى مى تواند قشرهاى مختلف هر جامعه را شناسایى كرده و مورد هجوم فرهنگى و مانند آن قرار دهد. بنابراین آسیب شناسى جوانان باید با نگرشى جهانى و كلى مورد بررسى قرار گیرد، نه در یك جامعه بسته و محدود. به هر حال حسودان جهانى پیروان حضرت یوسف را در سراسر جهان مورد تهدید قرار داده، و براى تمام آن ها طرح و نقشه شومى تدارك دیده اند. گرچه آسیب ها و آفت ها در حیاط خلوت منزل و درون خانه، پیروان حضرت یوسف راتهدید مى كند. اما دشمنان خارجى و داخلى اى كه با پاكى و معنویت مخالف اند، كمتر آنها را فراهم مى كنند. به عنوان مثال مى توان به پخش برنامه هاى مبتذل ماهواره اى و امثال آن اشاره كرد. لذا امام سجاد(ع) مى فرمایند: بارخدایا! مشركان را به مشركان گرفتار ساز تا از دستیابى بر سرزمین هاى مسلمانان بازمانند، و آنان را با كاستن عددشان از كاستن مسلمین باز دار و رشته اتحادشان را بگسل تا از همدستى بر ضد مسلمین باز مانند.(6) بنابراین باید براى محفوظ ماندن جوانان از خطر دورى از معنویت و فرار از حقیقت و اخلاق انسانى تلاش كرد و از هر نیرو و امكاناتى استفاده نمود; گرچه خود جوانان هم باید با هوشیارى و فراست با نقشه هاى ضد انسانى دشمنان و دوستان مقابله كرده و از دام آنها فرار كنند. چهره هاى دروغین در كمین جوانان خداوند در قرآن كریم مى فرماید: قالوا یا ابانا انا ذهبنا نستبق وتركنا یوسف عند متاعنا فاكله الذئب وما انت بمومن لنا ولو كنا صادقین(7) گفتند: اى پدر! ما براى مسابقه رفتیم و یوسف را نزد اثاثیه خود گذاشتیم و گرگ او را خورد. هرچند ما راست بگوییم، اما تو باور نخواهى كرد. گرگ ها، براى خوردن دست به درندگى نمى زنند، بلكه به خاطر شهوت رانى و خون آشامى است كه خوى درندگى را در آنها تقویت كرده. از این رو هیچ وقت آرام نمى گیرند و تمام توان خود را به كار مى بندند. در عین این كه گرگ ها نسبت به بعضى از حیوانات دیگر مانند: پلنگ، نهنگ، شیر و شتر، جثه كوچكترى دارند، اما به جهت صفت خون آشامى سمبل درندگى مى باشند: اى صبا در دل یوسف مگو یعقوب را آشتى كردند یارانش ولى گرگ آشتى(8) گرگ صفتى و خوى درندگى در جامعه ناسالم جهانى امروز، موج مى زند. امام على (ع) در نامه اى به عبدالله پسر عباس یا عبیدالله برادر عبدالله فرموده: ((... و ایتامهم اختطاف الذئب الازل دامیه المعزى الكسیره...; و چون مجال بیشترى در خیانت به امت، به دستت افتاد، شتابان حمله نمودى و تند برجستى و آنچه توانستى از مالى كه براى بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند بربودى. چنانكه گرگ تیز تك برآید و بز زخم خورده و از كار افتاده را برباید... به خدا اگر حسن و حسین چنان مى كردند كه تو كردى از من روى خوش نمى دیدند و به آرزویى هم نمى رسیدند، تا آن كه حق را از آنان بستانم و باطلى را كه به ستمشان پدید شده نابود گردانم.(9) امام على(ع) زندگى رانت خواران و راحت خواهان را مورد آسیب شناسى و كالبد شكافى قرار مى دهد و آنان را با گرگ تیز تكى كه بز زخم خورده و از كار افتاده را برباید، مقایسه و تشبیه مى كند. به هر حال اگرچه جوانان یك جامعه مانند یوسف از شر گرگ صفتان روزگار در امان نیستند، اما با توكل به خدا و پیمودن راه انسانیت و حقیقت مى توانند از موج حمله هاى آنها در امان باشند. خداوند هم پشتیبان و یاور انسان هاى پاك و ملكوتى است. حضرت على(ع) در یك آسیب شناسى عمیق و دقیق، گرگ صفتان تمام زمان ها را مورد خطاب قرار مى دهد، مى فرماید: ... و كان اهل ذلك الزمان ذئابا، و سلاطینه سباعا، و اوساطه إكالا، و فقراوه امواتا.. ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا; پیشواى قوم باید با مردم خود به راستى سخن بگوید و پراكندگى مردم را به اجتماع تبدیل كند، و ذهن خود را آماده پذیرفتن گرداند...در غیر این صورت باطل بر جاى استوار شود، و نادانى بر طبیعت ها سوار و كار ستمكار بزرگ گردد، و دعوت (به حق) اندك و كم خریدار شود، و روزگار چون درنده اى دیوانه حمله آرد، و باطل آرمیده برخیزد، و در كار دین جدایى پذیرند، در دروغ با هم دوست باشند و در راست با یكدیگر دشمن شوند. و چون چنین شود، فرزند با پدر كینه ورزد و باران، كشت ها را بسوزاند، فرومایگان درهم پخش كنند، و جوانمردان تهدیدست مانند. مردم این زمان گرگانند، و پادشاهانشان درندگان، و فرودستان طعمه آنان، مستمندان همانند مردگان باشند. سرچشمه راستى خشك شود و چشمه دروغ جوشان گردد. راستى را به زبان به كار برند، ولى در دل با هم دشمن اند. گناه و نافرمانى سبب پیوند گردد و پارسایى موجب ریشخند، و اسلام به طور وارونه جلوه دهند و كسى سخن حق نگوید.(10) بنابراین از دیدگاه امیرالمومنین (ع) ریا و دورویى، گرگ صفتى و خوى درندگى، آسیب هایى هستند كه مى توانند افراد جامعه، خصوصا جوانان را به كام خود فرو برده و از مسیر انسانیت و پاكى منحرف سازند. لذا در عصر ما هیچ كس نمى تواند رهبرى قافله جوانان جهان را بر عهده بگیرد مگر این كه خود از تمام پلیدىها و حیله ها به دور باشد و نفس خود را با صفات پاك انسانى آراسته گرداند. بنابراین بهترین راهنماى بشریت ـ در رسیدن به سعادت ـ همان رهبران معنوىاند. چالش ها و موانع رشد معنوى جوانان در داستان حضرت یوسف (ع) آمده: وجإت سیاره فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال یا بشرى هـذا غلام واسروه بضاعه والله علیم بما یعملون كاروانى فرا رسید و آب آورشان را فرستادند. او دلوش را در چاه انداخت و گفت: مژده باد، این پسركى است...(11) چاه را تو خانه اى بینى لطیف دام را تو دانه اى بینى ظریف (12) معمولا اشیاى قیمتى مانند طلا و انسان هاى باارزش و اندیشمند؛ مانند جوانان فعال ـ در تیررس دشمنان و گرگ صفتان تیز دندان قرار دارند. جوانان هر مرز و بومى، سرمایه هاى انسانى و معنوى آن كشوراند، و انرژىهاى متراكم زیادى را در خود ذخیره دارند. كیم وو چونگ مى گوید: در میان تمام چیزهایى كه جوانى به همراه دارد، مهمترینشان آرزوهاست. مردمانى كه آرزو و هدف دارند فقر نمى شناسند، زیرا شخص به اندازه هدف هایش ثروتمند است، جوانى دورانى از زندگى است كه حتى اگر شخص هیچ چیز نداشته باشد، ولى هدف داشته باشد، نیازى به اشك و غبطه خوردن ندارد. تاریخ متعلق به كسانى است كه در زندگى هدف دارند، آرزوها، اهداف، آمال و امیدها قدرت هایى هستند كه با آنها مى توان جهان را متحول ساخت، ملت هایى كه برنامه دارند سرانجام اهدافشان به واقعیت منتهى مى شود.(13) لذا این نیروهاى سرشار از انرژى و تحرك، مورد هدف دشمنان قرار مى گیرند. از این جهت براى به دام انداختن جوانان از دام هاى متنوع استفاده مى كنند و از تنوع دام ها لذت مى برند. گاهى گرگ منشى پیش مى روند و زمانى هم از چاه ها و چالش هاى موجود در جامعه مدد مى گیرند تا جوان روشن ضمیر را زمین گیر نمایند و به تباهى بكشند كه عامل مهم افسردگى و بى انگیزه شدن جوانان است; چنان كه برادران حضرت یوسف(ع) نیز او را فداى بلهوسى و صفت زشت حسد و خودخواهى خودشان كردند و نوجوانى مثل یوسف (ع) را از بسیارى فرصت هاى نوجوانى محروم ساختند. البته چاهى كه دشمنان، در عصر جاهلیت جدید و عصر فضا در مسیر جوانان قرار داده اند شكل عوض كرده و با تنوع بیشترى جلوه نموده است. چاه و چاله، در عصر جاهلیت جدید، داراى لایه هایى متعدد و متنوع است و به شكل رسانه هاى جمعى مانند: اینترنتى، ماهواره، رایانه و... درآمده است. دشمنان كوردل، با ارائه ده درصد برنامه هاى منفى، موهوم، مهیج، مهمل و فحشا، در اینترنت، ماهواره و... نود درصد از جوانان جهان قربانى مى گیرند. اگرچه در این میان جوانان و نوجوانان متعهد و متدین از این سقوط در امان مى باشند، زیرا زندگى حضرت یوسف(ع) را الگوى زندگى خود قرار مى دهند. آرى! خداوند بندگان مخلص خود را تنها نمى گذارد و آنها را در شداید و سختى ها نجات مى دهد. نوح را روى آب، یونس را زیر آب، یوسف را در كنار آب، نجات داد. هم چنان كه ابراهیم را از آتش، موسى را در وسط دریا و محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را در داخل غار و على(ع) را در لیله المبیت ـ كه به جاى پیامبر خوابیده بود ـ نجات داد. خداوند هر جا اراده كند، بدون خواست انسان عملى مى شود. مثلا حضرت موسى رفت تا آتش بیاورد، ولى با وحى و پیامبرى برگشت و این كاروان رفتند تا آب بیاورند، ولى یوسف را نجات داده و با او برگشتند. با اراده الهى ریسمان چاهى وسیله شد تا یوسف از قعر چاه به تخت و كاخ برسد، پس بنگرید با حبل الله چه مى توان انجام داد!(14) یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له...; اى مردم به مثلى كه زده شده است گوش فرا دهید: كسانى كه غیر از خدا مى خوانیدشان هرگز قادر به خلق مگسى هم نیستند، اگرچه براى این كار متفق شوند و اگر مگس چیزى از آنها برباید قدرت پس گرفتنش را ندارند. آرى طالب و مطلوب ناتوانند.(15) پیام قرآن براى همیشه جاودانه است و دشمنان یوسف قرآن و جوانان قرآنى براى همیشه ناتوان اند. این پیام قرآنى را باور كنیم و باز باورهاى خود را باور نمائیم و آن را پاس بداریم. برده گیرى جوانان در عصر فضا وشروه بثمن بخس دراهم معدوده وكانوا فیه من الزاهدین; او را با بى رغبتى به بهایى اندك ـ چند درهم ـ فروختند.(16) با رویكرد جدید به زندگى بشریت، بازگشت به برده گیرى و برده فروشى به وضوح به چشم مى خورد. بازار برده فروشى در عصر جاهلیت جدید، بسیار رایج است، یعنى با گرفتن اراده از آنها، تحت سیطره خود درآورده اند. جاهلیت مدرن منشإ همه فسادها است. اگر در جاهلیت اولى، تن انسان ها به بردگى افتاده مى شد، در جاهلیت مدرن، اندیشه، باورها، اراده، انسانیت، شخصیت، عرض و آبروى افراد به بردگى گرفته مى شود. در جاهلیت قدیم در سه صورت، فرزندان خود را مى كشتند: از دختران نفرت داشتند، لذا آنها را مى كشتند. به خاطر نداشتن باور درست، مثلا: از ترس روزى فرزندان خودشان را مى كشتند: ولا تقتلوا اولادكم خشیه املاق نحن نرزقهم وایاكم ان قتلهم كان خطءا كبیرا; فرزندان خود را از ترس تنگدستى به قتل نرسانید، ما رازق آنها و شما هستیم و كشتن آنها گناه بزرگى است.(17) عده اى فرزندان خود را براى بت ها، قربانى مى كردند: وكذلك زین لكثیر من المشركین قتل اولادهم شركآوهم لیردوهم ولیلبسوا علیهم دینهم ولو شإ الله ما فعلوه فذرهم وما یفترون; این چنین شریكانشان كشتن فرزند را در نظر بسیارى از مشركان بیاراستند تا هلاكشان كنند و آیین آنها را مشتبه سازند، اگر خدا مى خواست این كار را نمى كردند بنابراین آنها را با تهمت هایشان تنها بگذارید.(18) اما در جاهلیت جدید، فرزندان و بچه هاى خیابانى وجود دارند، پدیده بچه هاى خیابانى، پدیده بسیار پلید عصر فضا و زندگى ماشینى است. بى سرپناهى، بى سرپرستى و بدسرپرستى سبب شده همه روزه شاهد كودكانى باشیم كه در خیابان ها، میادین و پایانه هاى شهرهاى بزرگ سرگردانند. پایان سرگردانى هم پیوستن به گروه هایى است كه كار آنها سوء استفاده از كودكان و از بین بردن كرامت انسانى آنها است.(19) شكار بچه هاى بوسنى هرزگوینى، از ناحیه جهانگردان اروپاى متمدن، آن هم جهت سرگرمى و تفریح، دست آورد پلید جاهلیت جدید است. بى خانه مانى و آوارگى كودكان فلسطینى بالغ بر پنجاه سال از دست یهودیان منحرف صهیونیسم، هزاران برابر بدتر و پلیدتر از فرزندكشى و برده فروشى در عصر جاهلیت قدیم است. این سرطان بى پایان و دنباله دار، به هیچ چیز رحم نمى كند. همانند گرگان خون آشام و سگان هار با هیچ كس سر آشنایى و سازش ندارند. خردسالان فلسطینى را همانند بره هاى نوپا زودتر و بهتر مى درند. گرگ هاى خون آشامى كه خود هم مدعى مدافع حقوق بشر هستند. مثل روزى گرگ خون آشامى كه سرچشمه مشغول خوردن آب بود، با قلدرى به ته چشمه آمد، با بره كوچكى كه مشغول خوردن آب بود برخورد كرد و به او گفت: چرا آب را گل آلود مى كنى؟! بره گفت: اولا من آب را گل آلود نكردم. ثانیا اگر هم آب را گل آلود كرده باشم، آسیبش به شما كه سر چشمه هستید نمى رسد. گفت: نه، سال گذشته هم آب را گل آلود كرده بودى!! بره گفت: من كه شش ماه بیشتر سن ندارم. گرگ وقتى دید، بره دارد منطقى وقانونى حرف مى زند، در جا، بره را پاره پاره كرد!! آرى، منطق گرگ صفتان عصر جاهلیت جدید، غیر از این نیست. آنها از منطق، قانون، قرآن و اسلام مى ترسند و هر جا پاى مسلمانان، به ویژه شیعیان به میان آید، آن جا را با خاك یكسان مى كنند... كودكان آواره و گرسنه عراق و افغانستان و دیگران هم با یك چنین سرنوشتى مواجه هستند و از دست گرگان بى امان ند. هر جامعه اى كه ارزش نیروهاى جوان خود را نداند، آن را به طور ارزان از دست مى دهد. به همین جهت قافله مذكور، یوسف(ع) را به بهاى اندكى به دیگران فروختند.(20) جامعه اى كه سالم نباشد، یوسف(ع) و پیروان آن را به بهاى اندك مى فروشند و از نعمت هاى بزرگ خداوند سپاسگزارى نمى كنند... ولى آنهایى كه قدر و ارزش این نوع جوانان را مى دانند به هر شكلى آنها را در اختیار مى گیرند: وقال الذى اشتراه من مصر لامراته اكرمى مثواه عسى ان ینفعنا او نتخذه ولدا) آن كس كه او را از سرزمین مصر خرید به همسرش گفت: مقام وى را گرامى دار، شاید براى ما مفید باشد، و یا او را به عنوان فرزند انتخاب كنیم.(21) منتها فروش جوانان در هر زمانى به شكل مختلفى صورت مى گیرد. در گذشته به صورت برده و غلام، اما در زمان كنونى به صورت بى اراده كردن و بى هویت وانمود كردن جوانان است. به همین جهت دشمنان مى كوشند تا این دوران حساس زندگى انسان ها را با تلاطم هاى روحى و جسمى نابود كنند و از حركت تكاملى آنها جلوگیرى نمایند. به هر حال جوانان عزیز در تمام نقاط جهان در هر لحظه مى توانند خود را پیدا كنند و از فرصت استفاده كرده و به سیر تكاملى روحى، انسانى و اجتماعى خود ادامه دهند، چنان كه الگوى آنها یعنى حضرت یوسف(ع) نیز چنین كرد. آتشفشان شهوت و جوانان در ادامه داستان حضرت یوسف آمده: وراودته التى هو فى بیتها عن نفسه وغلقت الابواب وقالت هیت لك قال معاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا یفلح الظالمون(22) و زنى كه یوسف در خانه او بود از یوسف از طریق مراوده و ملایمت، تمناى كام گیرى كرد و درها را (براى انجام مقصودش) محكم بست و گفت: بیا كه براى تو آماده ام ، یوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته، قطعا ستمگران رستگار نمى شوند.(23) یكى از مسائلى كه براى انسان ها و مخصوصا جوان مشكل ساز است قوه شهوت است، لذا دشمنان روى همین مسئله سرمایه گذارى كرده اند. بر سر راه غریزه شهوت، دو راه وجود دارد: در وهله اول راهى كه سر از آتش خروشان شهوت درآورد. و راه دیگر آن كه، به جویبارى مبدل گردد كه آب زلال را به سوى سرزمین بكر هدایت كند، تا آن جا را به گلستان زیبا تبدیل سازد. این دو راه، بى نهایت نسبت به هم فاصله دارند. راه اول صاحبش را به آتش ابدى و بى پایان مى برد و او را از انسانیت دور مى كند. راه دوم، صاحبش را تا به دیدار حق پیش مى راند و او را به حقیقت ارشاد مى كند. پدیده شهوت و غریزه جنسى، یكى از مهم ترین زمینه هاى آسیب پذیر و آسیب آفرین جوانان است. دشمنان تیزدندان و شهوت پرستان شعبده باز، همیشه روى نكات آسیب پذیر انگشت مى نهند و نسل صالح را به سوى یك نسل پلید فراخوانى مى كنند. یكى از كارهایى كه زمینه ساز آسیب پذیرى جوان شده، عدم تشكیل خانواده و تبدیل زندگى فردى به اجتماعى خانوادگى و دشوار جلوه دادن آن است به طورى كه مى توان گفت: بى شباهت به میدان جنگ رفتن نیست، با این تفاوت كه همواره احتمال شكست و مغلوبیت آن از پیروزى فزون تر مى باشد. گروهى از جوانان روى همین اصل و عوامل دیگرى از همان ابتدا فكر تشكیل خانواده و زندگى اجتماعى را از مغز خود بیرون كرده و زندگى آزاد و تنهایى را اختیار نموده اند. جمعى دیگر به خاطر بعضى توقعات بى جا و تقاضاهاى گوناگون كم كم عقب نشینى كرده اند...(24) نسلى كه براى شهوت رانى به خاك مى افتند و سرافكندگى را به جان مى خرد، تا مرز نیستى و فدا كردن هستى و همه ارزشها پیش مى رود. در برابر شهوت تعظیم مى كند و برده مى شود و همانند بت آن را پرستش مى كند. در چنین حالتى ، شهوت آفرینان از این زمینه ها استفاده مى نمایند و با برنامه ریزى منظم ، نود درصد قربانى مى گیرد. مثلا در آیینه آمار آمده، شهوت آفرینان ده درصد فیلم مبتذل و فحشا پخش كرده و در سطح بین الملل نود درصد مشترى جذب مى كنند. امام سجاد(ع) در این رابطه مى فرماید: شهوت آفرینان با شهوت و شبهه در جست وجوى فرزندان ما هستند و در راه شان دام شهوت و شبهه نصب مى كنند و اگر آنها را وعده دهند، دروغ مى گویند. خدایا عمر فرزندان را براى ما طولانى گردان، و بر ایام زندگى شان براى من بیفزا و خردسالان را برایم تربیت كن، و ناتوانشان را برایم نیرو ده، و بدن ها و دینشان و اخلاقشان را برایم به سلامت دار.(25) بسیارى از جوان ها بعد از آن كه سلامتى، جوانى، ارزش ها و فرصت ها را از دست دادند، متوجه مى شوند كه چه نعمت هاى بزرگى را از دست داده اند. همیشه مریض ها حسرت سلامتى را دارند و كهنسالان حسرت جوانى. زندانى در زندان بهتر متوجه نادانى و لغزش هاى خویش مى شود. اكثر جوانان، زندگى آزمایش و خطایى دارند. زندگى را از اول جدى نمى گیرند و با خطرها هم به صورت جدى برخورد نمى كند. زندگى آزمایشگاهى به جایى نمى رسد. زندگى باید از روى تدبر و تعقل آغاز شود. محور زندگى باید تفكر قرآنى باشد. براى زندگى و زنده ماندن باید برنامه داشت. زندگى را نباید رها ساخت. زندگى همانند پرنده در قفس نیست كه از روى دلسوزى آن را رها سازیم. همسان زندانى نیست كه آن را به حبس ابد محكوم نماییم. زندگى یعنى: جاودانه شدن، جاودانه ماندن و جاودانه مردن. تفسیر درست زندگى را باید از زبان زمان شنید. با گذشت زمان روشن مى شود زندگى یعنى چه؟ پرنده واقعى و پیروزمند میدان كیست؟ به هر حال باید نفس را به چیزى مشغول كنیم وگرنه او ما را به گناه مشغول مى كند. البته ممكن است كه جوانى به خاطر بى گناهى به زندان بیفتد، چنان كه حضرت یوسف(ع) نیز به خاطر بى گناهى به زندان افتاد: بى گناهى كم گناهى نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاك خود به زندان مى رود قرآن مجید در مورد یوسف (ع) مى فرماید: واستبقا الباب وقدت قمیصه من دبر والفیا سیدها لدى الباب قالت ما جزإ من اراد باهلك سوءا الا ان یسجن او عذاب الیم(26) و هر دو به سوى در سبقت گرفتند و آن زن پیراهن یوسف را از پشت درید. ناگهان شوهرش را نزد در یافتند. زن (با چهره حق به جانبى براى انتقام از یوسف با تبرئه خویش) گفت: كیفر كسى كه به همسر تو قصد بد داشته جز زندان و یا شكنجه دردناك چیست؟ متإسفانه در بعضى از نقاط جهان با جوانان پاك دامن با خشونت رفتار مى شود; مثلا به جرم آزادى خواهى، دفاع از وطن و ناموس خود و مانند آن به بازداشت گاه و زندان مى افتند. منتها خداوند جبران پاكى و پاك دامنى خواهد كرد، چنان كه یوسف (ع) را پس از دوران سخت زندان به پادشاهى رساند. البته نوع زندان و زندانى كردن در هر زمانى ممكن است متفاوت باشد. در عصر كنونى به طور عمومى همه را در محیط آزاد زندانى كرده اند، یعنى باعث دورماندگى جوانان از حقیقت و مانع رسیدن آنها به كمال انسانى مى شوند. با پخش برنامه هاى ضد انسانى و ضد اخلاقى مانع دست یابى جوانان به چشمه انسانیت شده اند. عصرى كه در آن زندگى مى كنیم، عصر جنگ روان است همه نگران نگرانى هاى خود هستند، براى گم شده درونى، نگران و سرگردان هستند. زندگى را بسیار مبهم معنا مى كنند. آه سرد مى كشند. همه كار مى كنند ولى نمى دانند چه كار مى كنند. رقابت شدید است، اما نمى دانند براى چه؟ چون براى فلسفه زندگى جواب نیافتند. باید بدانیم دنیا دریایى است مملو از رنج و مصیبت. زندگى نه یك مسیر روان صیقل یافته است و نه بسترى است از گلهاى سرخ، حتى اگر زندگى بسترى پوشیده از گل هاى سرخ بود، فراموش نكنید، گل هاى سرخ هم پر از تیغ هاى تیز و برنده اند. تقریبا كامیابى تمام افراد موفق امروز نتیجه محنت ها و مشقت هاى دیروز آنان است، نه به لحاظ گام نهادن در بستر گل هاى پر طراوت.(27) رفاه طلبى توإم با تنبلى، راحت طلبى و رانت خوارى، از جمله نشانه هاى یك جامعه بیمار است. همان زندان نامریى اى است كه دیگران خواهان آن هستند. بالاخره در چنین عصرى و در چنین فضایى، وظیفه دینداران، جوانان، دولت مردان و دلسوخته گان این است كه فضاى حاكم بر جامعه را، ((خدامحورى)) قرار دهند. براى دست یافتن به چنین فضاى معنوىاى در جامعه، به سرمایه گذارى كلان در زمینه هاى فرهنگى و تربیتى و مانند آن نیازمندیم. حب مقام و ریاست طلبى خداوند در داستان حضرت یوسف مى فرماید: رب قد آتیتنى من الملك وعلمتنى من تاویل الاحادیث فاطر السماوات والارض انت ولیى فى الدنیا والاخره توفنى مسلما والحقنى بالصالحین (28) پروردگارم! تو به من فرمان روایى عطا كردى و علم تعبیر خواب آموختى، پدید آورنده آسمان و زمین تویى و در دنیا و آخرت كارساز خواهى بود، مرا مسلمان بمیران و به شایستگان ملحق فرما. حضرت یوسف(ع) بعد از عبور از گردنه هاى دشوار و عقبه هاى عبرت انگیز، تازه با خطر بسیار بزرگ حب مقام و ریاست طلبى مواجه شده است كه براى نجات از آن به خدا پناه مى برد و دعا مى كند تا از نظر ایمان در امان بماند و مسلمان بمیرد. با توجه به آن كه حضرت یوسف (ع) در مواجهه با آسیب اخلاقى حسد، گرگ صفتان بردگى، فرصت شهوت جنسى و زندان، چنین دعایى نفرمود، معلوم مى شود خطر شهوت مقام چقدر شكننده است. حضرت على(ع) در مورد درمان حب مقام و جنون قدرت مى فرماید: مالك... مانند جانور شكارى اى مباش كه خوردنشان را غنیمت شمارى! چون رعیت دو دسته اند: دسته اى برادر دینى تو و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند. گناهى از ایشان سر مى زند، یا علتهایى بر آنان عارض مى شود، یا خواسته و ناخواسته خطایى مى كنند. به خطاشان منگر و از گناهشان درگذر، چنان كه دوست دارى خدا بر تو ببخشاید. (29) اگر با دقت تاریخ را مطالعه كنیم ، روشن مى شود كه جنون مقام چه تعداد قربانى گرفته است و چقدر جنایت آفرینى كرده است. منشإ و ریشه سناریوى سقیفه، جنون مقام پرستى بوده است. در حادثه كربلا، صف مقابل امام حسین(ع) صف شهوت و جنون مقام بوده است. اكثر پیامبر كشى ها را، همین صفت ضد انسانیت بوده است. هسته مركزى و خرج هاى تمام سلاح هایى كه تا به حال اختراع شده جنون مقام تشكیل مى دهد. پشت تمام بمب هاى اتمى و سلاح هاى هسته اى، همین نوع شهوت خوابیده است. بمب اتمى در هیروشیما و ناكازاكى عین شهوت بوده است. حادثه فلسطین، عراق، بوسنى، افغانستان و... همه ریشه در ریاست طلبى دارد. از گرگان همیشه گرسنه و فرهنگ بى بند و بارى، غیر از این هم انتظار نمى رود. پشت سر دهكده جهانى و جهانى شدن، زندان نامریى و جهنم سیاهى طراحى شده است كه همه آنها در كمین جوانان است. به هر تقدیر، جوانان و پیروان یوسف (ع) از طرفى باید در پست هاى كلیدى و كلان كشورى خدمت بكنند، از طرف دیگر با آسیب و آتشفشان حب مقام مواجه هستند. حال در چنین حالتى چه باید كرد؟ دو مشكل بزرگ بر سر راه هر جوان فداكار وجود دارد: - رها ساختن مسوولیت مشكل - پذیرفتن مسوولیت مشكل تر جاى قرعه زدن هم نیست. بالاخره عده اى از جوانان باید در بدنه نظام و حكومت دینى مسوولیت بپذیرند و در خدمت خلق باشند. به اضافه آن كه خطر شهوت مقام هم وجود دارد. امام على(ع) در این مورد مى فرماید: اصناف السكر اربعه: 1ـ سكر الشباب 2ـ و سكر المال 3ـ و سكر النوم 4ـ و سكر الملك مستى بر چهار قسم است: مستى جوانى، مستى ثروت، مستى خواب و مستى ریاست. (30) از همه مهم تر این است كه این چهار نوع مستى در یك نفر جمع شود و او را تهدید كند. در چنین حالتى چه باید كرد؟ در جواب باید گفت: در این صورت، راهكار دینى آن است كه همانند یوسف خودمان را بر قرآن عرضه كنیم و خدامحورى را در زندگى حاكم نماییم و بگوییم: توفنى مسلما والحقنى بالصالحین(31) مرا مسلمان بمیران و به شایستگان ملحق فرما. قرآن مجید هم در نفى خودكامگى و سلطه پذیرى مى فرماید: تو (شیطان) هرگز بر بندگان من سلطه اى نخواهى داشت و تنها پروردگارت براى نگهبانى آنها كافى است. (32) به هر حال آخرین آسیب و آفتى كه یك جوان قرآنى را تهدید مى كند، آفت و آسیب ریاست طلبى است كه تنها با توكل به خدا مى توان آن را مهار كرد. در صورت حفظ كردن خود از این خطر و خدمت به خلق، مى توان بزرگترین دست آورد را از این طریق به دست آورد; چه این كه بزرگترین وظیفه مردان خدا ، خدمت به خلق خداست كه خود بزرگترین عبادت است.
سه شنبه 12/9/1387 - 20:8
دعا و زیارت
آثار نیکى به والدین نیکى به پدر و مادر در دین اسلام اهمیت فوق العاده اى دارد، به گونه اى که در قرآن کریم پس از امر به عبادت خدا، به سپاس گویى از زحمات والدین تصریح شده است. چنین احسانى داراى آثار بسیار شگرفى است که انسان در دنیا و آخرت از آن بهره مند مى شود.نظر به جایگاه والا و مقام ارزشمند پدر و مادر و نیکى به ایشان، در این مقاله به بررسى آثار دنیوى و پیامدهاى اخروى احسان به والدین مى پردازیم و جان را با کلمات نورانى قرآن و احادیث معصومین (ع) طهارت و نورانیت مى بخشیم و از مشعل هدایت آنان چراغ دل را برمى افروزیم. الف) آثار دنیوى 1) دورى از عصیان گرى و شقاوت از جمله آثارى که قرآن کریم به آن تصریح نموده، این است که نیکى به والدین صفت جبار و عصیانگرى را از انسان دور مى کند و همچنین دچار شقاوت نمى گردد. قرآن کریم مى فرماید: یَا یَحْیَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِیّاً * وَ حَنَاناً مِّن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَ كَانَ تَقِیّاً * وَ بَرّاً بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَكُن جَبَّاراً عَصِیّاً . (۱) گفتیم: اى یحیى کتاب آسمانى را به جدّ و جهد بگیر و به او در عهد کودکى نبوت بخشیدیم و از سوى خویش بر او رحمت آوردیم و پاکیزه اش داشتیم و او پرهیزگار بود و او را سفارش به نیکى به پدر و مادرش نمودیم و او جبار و عصیانگر نبود. و یا درباره حضرت عیسی(ع) فرموده که چنین گفت: وَ أَوْصَانِى بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَیّاً * وَ بَرّاً بِوَالِدَتِى وَ لَمْ یَجْعَلْنِى جَبَّاراً شَقِیّاً (۲) و مرا مادام که زنده باشم به نماز و زکات سفارش فرموده است و نیز مرا در حق مادرم نیکوکار گرداند و مرا زورگوى سخت دل نگردانده است. ۲) طول عمر همانطور که طول عمر اثر قطعى صله رحم، شمرده مى شود، روایات اسلامى این اثر را مترتب بر نیکى به والدین، به طور خاص نموده اند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: مَن سَرَّه اَن یُمدّلَه فى عُمره، و یُبسط فى رزقه فلیَصِل اَبَویه .(۳) کسى که طولانى شدن عمر و توسعه رزق را دوست دارد به پدر و مادر خود نیکى کند. و نیز رسول خدا(ص) مى فرماید: رأیتُ بالمنَام رَجُلاً من اُمّتى قَداتاهُ مَلَکَ المَوتِ لِقَبض روُحه فَجاءَ بِرُّه بوالدیه، فَمَنَعه مِنُه(۴) در خواب مردى از امتم را دیدیم که فرشته مرگ براى قبض روح او حاضر شده بود، اما او با نیکى به والدین خود آن فرشته را از مأموریتش منع کرد. ۳) فراوانى روزى همان طور که در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) در عنوان قبلى اشاره شد یکى از پیامدهاى نیک ارتباط با والدین، مسأله زیاد شدن رزق بود. همچنین در روایت دیگرى امام صادق(ع) مى فرماید: هر کس نیکى به والدین نماید هرگز در زندگى به فقر مبتلا نخواهد شد.(۵) ۴)اجابت دعاى والدین در حق فرزندان در برخى روایات به اهمیت دعاى والدین در حق فرزندان اشاره شده و از جمله آثار توجه و نیکى به آنها، شمرده شده است. به طور مثال: امام صادق(ع) فرمود: ثلاثُ دعوات لا یَحجُبْنَ عَن الله تعالی: دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ اِذا بِرَّه و دعوتُه علیهِ اِذا عَقَّ دُعاءُ المَظلوم عَلى ظالمه(۶) خداوند دعاى سه کس را رد نخواهد کرد: دعاى پدر در حق فرزند در هنگام نیکى به او، دعاى پدر بر ضد فرزند(نفرین) هنگامى که مورد عاق او واقع شود و دعاى مظلوم بر ظالم . و نزدیک به همین مضمون در روایت پیامبر اکرم(ص) متجلى است که حضرت مى فرماید: از نفرین پدر دورى گزینید، زیرا به هدف اجابت مى رسد و از شمشیر، تیزتر و برنده تر است.»(۷) ۵) موجب نیکى فرزندان مى شود از جمله اثرهاى وضعى نیکى به پدر و مادر این است که اگر کسى پدر و مادرش را احترام نمود آن احترام را از ناحیه فرزندانش خواهد دید. فلسفه این امر روشن است زیرا فرزندان انسان، پدر و مادر خود را الگوى عملى خویش قرار مى دهند. اگر آن ها ببینند پدر و مادرشان نیکى به والدین را سرلوحه زندگى خود قرار داده اند و به آن اهتمام مى ورزند، او هم نسبت به آنان چنین خواهد کرد. امام صادق(ص) فرمود: بِرُّوا آباءَکُم یَبرُّکُم أبناءکم(۸) به پدرانتان نیکى کنید تا فرزندانتان به شما نیکى کنند. ب) آثار اخروى از جمله آثار و پیامدهایى که عمل به این ارزش الهى به دنبال دارد آثارى است که پس از عالم دنیا نصیب انسان مى گردد که عبارتند از: ۱) آسان شدن مرگ امام صادق(ع) فرمود: کسى که دوست دارد خداى متعال سختى هاى مرگ را بر او آسان سازد، به خویشان و نزدیکان و پدر و مادرش نیکوکار باشد و اگر چنین کند خداى متعال سختى هاى مرگ را بر او آسان مى کند. (۹) ۲) دریافت پاداش زیاد امام صادق(ع) در این باره مى فرماید: ما یَمْنَع الرَّجل مِنکُم اَن یَبَّر والدیه حَییَّن اَو مَیِّتَین، یُصَلّى عنها و یتصدَّقُ عَنهما و یَحِجّ عنَهما فیکون الذى صنَع لَهُما و له مِثلُ ذلِکَ فَیزدُهُ اللّهُ عزّوجلّ بِبِرّه و صلاتِهِ خیراً کثیراً . چه چیز مانع شخص مى شود وقتى که پدر و مادرش زنده یا مرده اند به آنها نیکى کند، به این صورت که به نیت آنها نماز بخواند، صدقه بدهد، حج به جا بیاورد و روزه بگیرد. زیرا اگر چنین کند ثواب آن به پدر و مادرش مى رسد و به خودش نیز همان مقدار ثواب داده مى شود. همچنین خداوند بر کارهاى نیک و نماز او خیر زیاد عطا مى کند» در برخى از روایات به پاداش هایى اشاره شده است که به ازاى نیکى به پدر و مادر عطا مى شود به طور مثال در روایتى از ابن عباس از رسول اکرم (ص) آمده است: هر فرزند نیکوکارى که از روى مهربانى به پدر و مادر نگاه کند در مقابل هر نگاه ثواب یک حج کامل مقبول به او داده مى شود. سؤال کردند حتى اگر روزى صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ حضرت فرمود: آرى خداوند بزرگ تر و پاک تر است. (۱۰) ۳) مغفرت حق امام سجاد(ع) فرمود: «مردى خدمت رسول خدا(ص) رسید و گفت: اى رسول خدا؛ من هیچ کار زشتى نمانده که انجام نداده باشم آیا مى توانم توبه کنم؟ رسول خدا فرمود: آیا هیچ یک از پدر و مادرت زنده هستند؟ گفت: بله، پدرم، حضرت فرمود: برو به او نیکى کن تا آمرزیده شوی. وقتى او راه افتاد پیامبر(ص) فرمود: اى کاش مادرش زنده بود ،یعنى اگر مادرش زنده بود و به او نیکى مى کرد زودتر آمرزیده مى شد.(۱۱) و در روایت دیگرى نیز رسول خدا(ص) مى فرماید: رِضَى الله مَع رِضَى الوالدَین. رضایت خدا با رضایت والدین است. (۱۲) و در روایتى از رسول خدا(ص) آمده است که فرمود: «از طرف خدا به کسى که عاق والدین شده گویند: هر کارى مى خواهى انجام بده، دیگر تو را نمى بخشم و به نیکوکار نسبت به پدر و مادر هم گفته مى شود هر چه مى خواهى انجام بده تو را مى بخشم. (۱۳) البته واضح است که مراد از این که نیکوکار هر چه مى خواهد انجام دهد، گناه و معصیت نیست زیرا اگر به نیکوکار گفته شود هر چه مى خواهى انجام بده، یعنى کار نیک انجام بده. زیرا شأن نیکوکار این است که کارهایش را نیک و درست انجام دهد و الا صفت نیکوکارى براى او صادق نخواهد بود و همچنین نسبت به عاق والدین کارهایى که انجام مى دهد و مورد بخشش واقع نمى شود از جمله کارهایى است که قبیح و ناپسند است. ۴) وصول به بهشت رسول خدا(ص) در این مورد فرمود: اَرَبع مَن کُنّ فیه نَشَر اللّهُ عَلیهِ کَنَفه و اَدْخلُه فى رَحمَتهِ، حُسنُ خلق یَعیش بهِ النّاس و رفق بالمعروفِ و شفقتُه عَلى الوالِدَین و احسان اِلى المُولک(۱۴) چهار خصوصیت است که اگر کسى واجد آن باشد لطف و احسان حق تعالى بر او ریزش خواهد کرد و در بهشت رضوان، مأوى خواهد گزید: اخلاق نیکى که با آن در میان مردم زندگى کند، مدارا کردن با گرفتاران، شفقت و مهربانى به والدین، احسان به زیردستان، همچنین ابراهیم بن شعیب مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: پدرى فرتوت و ضعیف دارم که به هنگام قضاى حاجت او را به دوش مى کشم. حضرت فرمود: تا هر گاه که مى توانى از این عمل مضایقه نکن و غذاى او را لقمه لقمه در دهانش بگذار، چه این عمل در واپسین روز، سپر آتش خواهد بود.(۱۵) ۵) ورود به درجات بالاى بهشتى امام باقر(ع) در بیان یکى از آثار اخروى نیکى به والدین مى فرماید: قالَ اَربع مَن کُنَّ فیهِ من المؤمنین اَسْکَنُه اللّهُ فى اعلى عِلّیین فى غُرَف فوق غُرَف فى مَحلِّ الشَّرف کلَّ الشرَّفِ، مَن آوَى الیَتیمَ و نَظَر لَه و فکان لَه اَباً وَ مَن رحِمَ الضَّعیف و اعانهُ و کفَاهُ وَ مَن انفق على والدیه و ارفق بهما و بَرَّ هُما و لم یحزنْهُا(۱۶) اگر مؤمنى چهار ویژگى در خود داشته باشد خداوند او را در بالاترین و شریف ترین جایگاه قرار خواهد داد. کسى که یتیمى را پناه داده و بر او پدرانه نظر افکند، کسى که ضعیفى را مورد ترحم قرار دهد و در حد کفایت به او کمک کند، کسى که به والدین خود انفاق و با آنان مدارا کند، به ایشان نیکى کرده واز نگران ساختن آنها اجتناب نماید. همچنین امام صادق(ع) فرمود: هنگامى که حضرت موسى مشغول مناجات با پروردگارش بود، مردى را دید که در زیر سایه عرش الهى در ناز و نعمت است عرض کرد: خدایا این کیست که عرش تو بر او سایه افکنده است خداوند متعال فرمود: او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود. (۱۷) ۶) همنشینى با نیکان رسول اکرم(ص) در بیان پیامد اخروى و اثرات نیکى به والدین در کمال آدمى مى فرماید: مَنْ حجَّ عَن والدَیه اَوقَضى عَنْهُما مَغرماً بَعَثهُ اللّهُ یَومَ القیامهِٔ مَع الاَبْرار.(۱۸) کسى که براى پدر و مادرش حج انجام دهد و یا بدهکارى آنها را بپردازد، خداوند او را در روز قیامت با نیکان بر مى انگیزد. در روایت دیگرى نیز ایشان مى فرماید: سَیّدُ الابْرارِ یَومَ القیامِهٔ رَجُلُ بَرَّ والِدَیه بَعَد مَوتهما . یعنى برترین انسان هاى نیک در قیامت کسانى خواهند بود که به والدین خویش، پس از مرگ آنها نیکى کرده باشند: (۱۹)
سه شنبه 12/9/1387 - 19:59
بیماری ها
بدن سالم با تغذیه مناسب هر كس كه كار پرورش و آماده سازى بدن و یا شركت براى كسب مهارت‌هاى ورزشى را آغاز می‌كند، باید آگاهی‌هایى درباره غذا و نیز شیوه تولید كالرى در بدن خویش داشته باشد. به طور كلى نقش تغذیه در بسیارى ورزش‌ها قابل توجه است. به عنوان مثال 40 درصد دستاوردهاى مهارت‌هاى ورزشى نتیجه تغذیه درست و مناسب است. اهمیت ارتباط تغذیه با ورزش فقط مربوط به ورزشكاران حرفه‌اى نیست و هر كسى در هر سطحى كه به ورزش می‌پردازد، باید اصول تغذیه را رعایت كند. تغذیه ورزشكاران و افراد عادى خیلى با هم تفاوت ندارد ولى تغذیه عامل مهمى است كه در كنار سلامت جسمى و روحى و آمادگى بدنى در موفقیت ورزشكار نقش تعیین كننده‌اى دارد. در حقیقت اصول تغذیه یكسان است، ولى به دلیل فعالیت بدنى بیشتر، نیاز یك ورزشكار به مواد غذایى بیشتر از افراد عادى است. براى تشخیص مقدار كالرى مورد نیاز و در نتیجه رژیم غذایى مناسب عوامل مختلف نظیر سن، جنس، قد، وزن، توده عضلانى بدن، شرایط فیزیولوژیك و نیز نوع ورزش از لحاظ قدرتى یا استقامتى بودن موثر است. انرژى مورد نیاز یك ورزشكار باید 50 درصد از كربوهیدرات‌هاى پیچیده، 30-20 درصد از چربی، 15-10 درصد از پروتین و 10 درصد از قندهاى ساده تامین می‌شود. علم تغذیه ورزشی، به بررسى مواد غذایى و رابطه آن با ورزش می‌پردازد. در اینجا قصد نداریم به بررسى علمى و پیچیده مباحث این علم بپردازیم، زیرا این مبحث بسیار وسیع بوده و با علوم دیگرى مانند فیزیولوژی، مورفولوژی، ژنتیك و بیوشیمى و غیره نیز در ارتباط تنگاتنگ است و قرار نیست این مباحث در این چكیده بررسى گردد، بلكه لازم است به مباحثى مثل هضم، جذب و متابولیسم پرداخته شود. باید توجه داشت غذایى كه می‌خوریم مستقیما در انجام وظایف و اعمال بدن شركت ندارند و باید تحت تغییرات شیمیایى و فیزیكى قرار گیرند تا به مواد قابل استفاده بدن تبدیل شوند و به كل این تغییرات هضم غذا گفته می‌شود. ورود مواد هضم شده از دیواره لوله گوارش به داخل خون را جذب غذا گفته می‌شود. هضم و جذب غذا توسط دستگاه گوارش صورت می‌گیرد. متابولیسم: به كلیه واكنش‌هاى شیمیایى درون بدن موجودات زنده از جمله انسان متابولیسم گفته می‌شود و شامل ساخته شدن مواد (آنابولیسم) و تجزیه مواد قبلى (كاتابولیسم) است. در این نوشتار ابتدا به شیمى غذا (شناخت و تعریف غذا) پرداخته و سپس به مبحث غذا و ورزش اشاره خواهد شد. شیمى غذا اصولا مواد غذایى به سه طبقه اصلى تقسیم می‌شوند: 1. مواد غذایى اصلى 2. ویتامین‌ها 3. مواد معدنى و املاح مواد غذایى اصل شامل: 1. كربوهیدرات‌ها (قندها) 2. لیپیدها (چربی‌ها) 3. پروتین‌ها به طور كلی، انرژى مورد نیاز ورزشكار باید 50 درصد از كربوهیدارت‌هاى پیچیده، 20 درصد تا 30 درصد از چربی‌ها و 10 درصد تا 15 درصد از پروتین‌‌ها و 10 درصد قندهاى ساده تامین شود. كربوهیدرات‌ها كربوهیدارت‌ها موادى هستند كه از كربن و هیدروژن و اكسیژن تشكیل شده‌اند، مانند: قندهاى ساده: گلوكز (قند انگور) و فروكتور (قند میوه)، دو قندی‌ها: ساكارز (قند نیشكر) و لاكتوز (قند شیر) و مالاتوز (قند جو)، قندهاى مركب: قندهاى مركب گیاهى (نشاسته و سلولز) و قند مركب جانورى (گلیكوژن) بدن براى بدست آوردن سریع انرژى به كربوهیدارت‌ها متكى است، از آنجا كه كربوهیدارت‌ها به آسانى براى بدن انرژى آزاد می‌نمایند قسمت زیادى از بهترین سوخت براى ورزشكاران كربوهیدرات‌ها محسوب می‌‌گردند و این ماده در مقایسه با چرب و پروتئین براى سوختن، اكسیژن كمترى نیاز دارند. كربوهیدرات‌ها به جز تامین انرژى هیچ نقش حیاتى ندارند ولى قابل تبدیل به چربى بوده و آنگاه در بدن ذخیره می‌شوند، در جگر به شكل گلیكوژن ذخیره می‌گردند و اثر تحریكى بر روى سیستم گوارش و سیستم عصبى و سیستم هورمونى دارند. باید توجه داشت بدون آنها تداوم یك زندگى سالم امكان پذیر نمی‌باشد زیرا عملكرد سیستم عصبى تنها بر پایه انرژى حاصل از كربوهیدرات‌هاست. چربی‌ها چربی‌ها از نظر تركیبى بسیار شبیه كربوهیدارت‌ها هستند به جز این كه نسبت اكسیژن و هیدروژن آنها متفاوت است یكى از وظایف چربی‌ها تامین انرژى زیاد در بدن است كه مقدار آن در حدود 5/2 برابر كربوهیدارت‌هاست. در هنگام فعالیت ورزشی، چربی‌ها را باید به عنوان منبع ثانویه انرژى براى ورزشكاران به حساب آورد. پس از اینكه ذخایر گلیكوژنى عضلات تمام شدند، چربی‌ها آماده می‌شوند تا نقش خود را به عنوان یك منبع انرژى ایفا كنند در كل چربی‌ها براى تداوم زندگى و سلامتى ضرورى هستند، چربی‌ها حاصل ویتامین‌هاى K و E و D و A موسوم به ویتامین‌هاى محلول در چربى هستند. در حقیقت بدون وجود چربی‌ها، بدن شما نمی‌تواند ویتامین D را جذب كند و كلسیم را به استخوان‌ها و دندان‌هایتان برساند. وجود چربی‌ها براى تبدیل كاروتن به ویتامین A لازم است. آنها یك ذخیره بالقوه وسیع انرژى در ورزشكاران محسوب می‌شوند ولى نباید بیش از حد مصرف شوند به ویژه در افرادى كه زندگى بدون تحركى دارند این مسئله حائز اهمیت است. چربی‌ها باید 10 تا 15 درصد كل كالرى مورد نیاز بدن را شامل شود كه براى ورزشكاران هم با وجود جنب و جوش زیاد همین مقدار منظور گردیده است. پروتئین‌ها پروتئین‌ها موادى هستند شامل نیتروژن (N) كربن (C) و هیدروژن (H) و تنها منبع نیتروژن بدن محسوب می‌شوند. پروتئین‌ها از تركیب اسید آمینه‌هاى اختصاصى تشكیل شده‌اند و بدن براى حفظ بقاى خود به پروتئین احتیاج دارد. ورزشكاران نسبت به افراد عادى در دوره‌هاى تمرینى به پروتیئن بیشترى نیازمندند به طور متوسط افراد بزرگسال عادى به ازاى هر كیلوگرم از وزن بدن خود 8/0 گرم پروتئین باید مصرف كنند و ورزشكاران بزرگسال باید به ازاى هر كیلوگرم وزن بدن خود 5/1 تا 2 گرم پروتیئن مصرف كنند. پروتئین‌ها مسئول تامین 5 تا 15 درصد انرژى مورد نیاز براى ورزش‌هاى استقامتى هستند. یك رژیم غذایى فاقد پروتئین باعث می‌شود بدن از پروتئین‌‌هاى موجود در سلول‌هایش استفاده نماید و اگر این وضعیت ادامه یابد نتیجه مرگ خواهد بود. غذاهاى غنى شده از پروتئین از دو منبع به دست می‌آیند: 1. منبع گیاهى مانند ذرت، سویا و به طور كلى خانواده حبوبات 2. منبع جانورى مانند انواع گوشت و تخم مرغ ویتامین‌ها: ویتامین‌ها مواد ویژه‌اى هستند كه به اندازه كم براى رشد و نمو و نگهدارى دستگاه‌هاى بدن هر فرد و براى كاركرد درست و طبیعى به آنها نیازمند است و فقدان آن سبب ناهنجاری‌ها و بیماری‌هاى ویژه‌اى می‌گردد. ویتامین‌ها به طور كلى به دو گروه بزرگ تقسیم بندى می‌شوند: 1. ویتامین‌هاى محلول در آب، مانند: C و خانواده B و 1B و 2B و 6B و 12B و 15B 2. ویتامین‌هاى محلول در چربی، مانند:A,E,D,K ویتامین‌هاى محلول در آب: خانواده B ویتامین B1 (تیامین): در مخمر، آجیل و سبوس گندم و برنج... وجود دارد و وظیفه آن آزاد سازى انرژى كربوهیدرات‌ها و ارتقاء سلامت سیستم عصبى است. ویتامینB2 (ریبوفلدوین): در مخمر، ماهی، سبزیجات، جگر، قلوه، و ... یافت می‌شود و وظیفه آن رشد گلبول قرمز و در جذب چربی‌ها و كربوهیدارت‌ها نقش دارد. ویتامین B6 (پریدوكسین): در جگر، پنیر، تخم مرغ، مخمر، موز و آجیل وجود دارد و وظیفه آن رشد گلبول‌هاى قرمز و جذب چربی‌ها و كربوهیدارت‌ها است. ویتامین B12: در جگر، پنیر، مخمر، تخم مرغ و موز وجود دارد و وظیفه آن كمك به تاثیر هر نوع فعالیت سلولى عضلانى می‌باشد. ویتامین B15 (پانگاه میكاسید): در مخمر و ماهى وجود دارد و وظیفه آن به تولید گلیكوژن كمك می‌كند و تولید اسید لاكتیك را كاهش می‌دهد و به متابولیسم چربى براى ایجاد انرژى كمك می‌كند. ویتامین C (اسید اسكوربیك): در مركبات و سبزیجات تازه وجود دارد و وظیفه آنها به ارتقاء سلامت عمومى همه بافت‌ها كمك می‌كند، با ویروس‌ها می‌جنگد و به جذب آهن كمك می‌كند. ویتامین C نسبت به گرما ناپایدار است. ویتامین‌هاى محلول در چربی: ویتامین A (رتینول): در روغن، جگر ماهی، تخم مرغ، شیر و هویج یافت می‌شود وظیفه آن بر بینایى موثر است و پوست سالم را در خود تضمین می‌كند. ویتامین D (كلسى فرول): در ماهی، شیر، كره و نور خورشید وجود دارد و وظیفه آن به رشد و سلامت استخوان‌ها و جذب كلسیم كمك می‌كند. ویتامین E: در آجیل، گندم، تخم مرغ و سبزیجات وجود دارد و وظیفه آن به دریافت اكسیژن كمك می‌كند سطح تستوسترون را افزایش می‌دهد در مصرف ویتامین Aنقش كمكى دارد و سرعت التیام زخم را بالا می‌برد. ویتامین K: در سبزیحات تازه وجود دارد و وظیفه آن در لخته شدن خون نقش مهمى دارد. بهترین و مطمئن‌ترین راه بر علیه كمبود ویتامین‌ها خوردن سبزیجات و میوه‌هاى تازه می‌باشد. اعتقاد بر این است كه اگر ورزشكاران دو نوع سبزى ریشه‌اى و دو نوع سبزیجات سبز و حداقل دو نوع میوه در روز مصرف كنند می‌توانند به حد متعادل از ویتامین دریافت كنند. مواد معدنى و املاح: در سال‌هاى اخیر با پیشرفت در علم بیوشیمی، مشخص شده كه كمبود مواد معدنى عواقب هولناك به دنبال دارد، مواد معدنى با ویتامین‌ها تركیب شده و آنزیم‌هایى را می‌‌سازد كه فعالیت‌هاى فیزیولوژیكى بدن را میسر می‌كند. مواد معدنى در بیشتر غذاهاى گیاهى و حیوانى و حتى در آب وجود دارد ولى مقادیر آن كافى نیست. به عنوان یك ورزشكار لازم است كه مقادیر كافى مواد معدنى به بدن شما برسد، زیرا استرس و فشار ورزش خیلى سریع ذخایر مواد معدنى بدن را تخلیه می‌كند. مواد معدنى انواع گوناگونى دارند كه عبارتند از: كلسیم كلسیم فراوانترین ماده معدنى در بدن انسان است. علاوه بر كمك به تشكیل استخوان‌ها و دندان‌ها، كلسیم براى شروع انقباض عضلانى در قلب و عضلات قفسه صدرى و اندام‌ها ضرورى است. هضم و جذب فسفر و پروتئین بستگى به كلسیم دارد. براى جذب كلسیم به ویتامین D احتیاج است. در شیر، پنیر، كشك و سبزیجات كلسیم وجود دارد. منیزیم منیزیم نقش دوگانه در بدن دارد: 1. به استخوان سازى توسط كلسیم كمك می‌كند. 2. در متابولیسم انرژى نقش ایفا می‌كند. عمدتا منیزیم در مرحله استراحت عضله نقش دارد و در ضمن در فرایند هضم گوشت هم دخالت دارد. منابع منیزیم عبارتند از: دانه‌هاى كامل مثل آرد سبوس دار، برنج قهوه‌ای، سبزیجات برگی، دانه آفتابگردان، ذرت، سیب و مغز میوه‌هاى هسته دار. سدیم و پتاسیم براى دستیابى به حداكثر توان عضلانی، باید تعادل بین این دو ماده به نسبت 1به 1 برقرار باشد. پتاسیم براى انتقال پیام‌هاى عصبى و همین طور كنترل اسید و بازى خون نقش مهمى ایفا می‌كند. سدیم و پتاسیم در بالانس الكترولیتى مایعات بدن نقش مهمى بازى می‌كنند. سدیم در نمك و پتاسیم در سبزیجات برگى سبز، موز، مركبات و خشكبار یافت می‌شود. آهن بدون آهن، خون قادر به حمل و نگهدارى اكسیژن نخواهد بود. آهن جزء مهمى از هموگلوبین و میوگلوبین را تشكیل می‌دهد. كمبود آهن شایع‌‌ترین كمبود مواد معدنى است. آهن در مواد غذایى دل و جگرى و صدف خوراكی، سبزیجات مثل اسفناج، شاهى و زردآلوى خشك و كشمش به وفور یافت می‌شود. ید اثر كنترل كننده بر غده تیروئید دارد و نیاز روزانه انسان به ید، تنها یك ده هزارم گرم است. ورزشكاران براى به دست آوردن نیرو به ید احتیاج دارند. غذاهاى دریایى و نمك‌هاى یددار منابع خوبى هستند. فسفر فسفر نقش بسیار مهمى در اكثر واكنش‌هاى بیوشیمیایى دارد. این ماده معدنى بدن را قادر می‌سازد تا از غذاهاى مصرف شده استفاده كند. فسفر در استخوان‌ها، عضلات و احشاء باعث تخلیه كلسیم و منیزیم می‌شود. بنابراین براى اجتناب از عوارض زیادى فسفر در نهایت كمبود كلسیم و منیزیم باید از مكمل‌هاى كلیسم و منیزیم استفاده كنید. فسفر در انواع گوشت سفید، گردو، به و موز یافت می‌شود. منگنز، روى و مس همگى آنها به شركت آنزیم‌ها در بسیارى از فعالیت‌هاى بدن كمك می‌كنند و آنها را كنترل می‌نمایند. منگنز براى هماهنگى عضلات مورد نیاز است. به ترمیم استخوان و غضروف و رباط آسیب دیده كمك می‌كند، غلات تصفیه نشده، بلغور، جو و موز حاوى منگنز هستند. آب و مایعات تمام سلول‌هاى بدن در مایع بین سلولى شناورند (به جز بافت پوششی) نقش آب و مایعات در بدن، آب رسانى به اندام‌هاى بدن می‌باشد و همین طور تنظیم دمای‌ بدن ورزشكاران به وسیله تعریق زیاد، آب زیادى از بدن خود را از دست می‌دهند بنابراین ورزشكاران به آب زیادترى نیازمند هستند. غذا و ورزش كل انرژى مصرفى روزانه به 3 قسمت تقسیم می‌شود: 1. مصرف انرژى در حالت استراحت 70-60 درصد از كل انرژى بدن در حالت استراحت مصرف می‌شود و مقدار آن در هر ساعت حدود یك كالرى به ازاى هر كیلوگرم از وزن بدن است. در زمان استراحت، 50 درصد از انرژى لازم براى سوخت و ساز بدن را چربی‌ها و بقیه را مواد قندى تامین می‌كند. 2. مصرف انرژى بعد از مصرف غذا 3. مصرف انرژى بعد از فعالیت بدنى متغیرترین میزان مصارف انرژى در زمان فعالیت بدنى است. ورزش از دو طریق موجب مصرف انرژى در بدن می‌شود. اول- افزایش میزان سوخت در زمان ورزش. دوم - افزایش مقدار مصرف انرژى در زمان استراحت بعد از خاتمه ورزش. در ورزشكاران میزان مصرف انرژى در زمان استراحت 20-50 درصد بالاتر از افراد عادى است یكى از مهمترین فواید ورزش و فعالیت جسمانى بالاتر رفتن میزان مصرف انرژى فرد فعال در زمان استراحت است. در ورزش‌هاى سبك انرژى لازم براى سوخت و ساز بدن را چربی‌ها تامین می‌نمایند و به همین دلیل است كه متخصصان ورزش‌هاى سبك را براى كاهش وزن مفیدتر می‌دانند. شاید تعجب برانگیزتر باشد كه صرف مدت زمان بسیار اندك، مثلا حداقل روزى یك ساعت فعالیت بدنى به مدت 10 روز، براى افزایش سوخت چربى بدن كافى است. براى رسیدن به این هدف در افراد سالمند، به هشت هفته زمان نیاز است. چه مقدار ورزش كافى است؟ در قدم زدن سریع، سرعت سوخت و ساز بدن به میزان چهار برابر حالت استراحت افزایش می‌یابد. با یك محاسبه ساده در می‌یابیم كه براى یك فرد 70 كیلوگرمی، حداقل 7 ساعت پیاده‌روى در هفته لازم است. باید به خاطر داشت كه ورزش‌هاى با شدت زیاد و مدت كم باعث بالا رفتن میزان سوخت و ساز بدن و نیز كاهش اشتها می‌شوند. در حالى كه ورزش‌هاى با شدت كم و مدت زیاد بر سوخت و ساز چربی‌ها اثر می‌‌گذارند. حداقل سوخت مصرفى بدن براى دست یافتن به آمادگى جسمانی، 1000 كیلوكالرى در هفته تخمین زده شده است. با نگاهى كه به تأثیرى كه ورزش بر مصرف انرژى دارد، بلافاصله معلوم می‌شود كه این وضعیت به شكل قابل توجهى با میزان درگیرى فرد متغیر است. تمرین ورزشى را باید به عنوان یك حساب سرمایه گذارى فیزیولوژیك قلمداد كرد. هر چه بیشتر درون بدن خود سپرده گذارى كنید، در آینده نیز به میزان بیشترى از آن برداشت می‌كنید هر چه این سرمایه گذارى بیشتر تحت نظارت یك مربى كارآزموده (به عبارت دیگر مشاور مالی) باشد میزان نرخ بهره هم افزایش خواهد یافت. فاكتورهاى تمرین كه در مصرف انرژى تأثیر گذارند عبارتند: 1. مدت یا دوره فعالیت 2. تكرار یا وسعت فعالیت 3. شدت یا حجم فعالیت اینها سه متغیر اصلى در هر گونه برنامه تمرینى هستند. به طور مثال، هم دونده سرعت و هم دونده استقامت هر دو میزان انرژى یكسانى را در پایان تمرین مصرف می‌كنند. در مورد دونده سرعت شدت فعالیت، مدت آن را محدود می‌كند. در مورد دونده استقامت سطح پایین‌تر شدت به فرد اجازه فعالیت در دوره طولانی‌ترى می‌دهد.
دوشنبه 11/9/1387 - 8:51
دانستنی های علمی
نوجوان واعتراض دوره نوجوانى را باید دوره ورود به تفكر انتزاعى دانست.نوجوانى دوران گذر از كودكى به بزرگسالى است.اندیشمندان بر این باورند كه نوجوانى پدیده اى است مربوط به جامعه صنعتى زیرا در گذشته نوجوانى به معنى كنونى خود مطرح نبوده است و كودكان بعد از گذشت دوران كودكى به انجام مسئولیتهاى بزرگسالان گمارده مى شدند و حتى در بسیارى موارد مسئولیت اصلى زندگى بر عهده آنها گذاشته مى شد. در بعضى از مناطق نیز طبق مراسم خاصى در این دوره كه اغلب كوتاه هم بود كودك به جمع بزرگسالان راه مى یافت.با رشد زندگى شهرى و افزایش جوامع صنعتى دوره نوجوانى نیز خود را در بین دوران رشد و تكامل انسان قرارداد و بطور مستقل مورد بحث و بررسى قرار گرفت . اكنون دوران نوجوانى بعنوان یكى از حساس ترین و پیچیده ترین دوران در زندگى مورد نظر قرار دارد و مباحث بسیارى را در كتب روان شناختى و جامعه شناختى به خود اختصاص داده است. بعد از این مقدمه كوتاه مى پردازیم به مبحث مورد نظرمان و آن اینكه چرا نوجوان به اعتراض نسبت به اطرافیان روى مى آورد؟ همانطور كه بیان شد نوجوان چون به دوران تفكر انتزاعى وارد مى شود .دیگر به شرایط موجود اكتفا نمى كنند و تلاش دارد تا پاسخ همه سئوالاتى را كه برایش مطرح است ،پیدا كند . در این دوره تفكر اید ه آل در او نقش بیشترى پیدا مى كند بنابراین به خود اجازه و حق مى دهد كه اطرافیان را با آنچه مطلوب است مقایسه كند .نوجوان از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب در حركت است. او انتقاد را نه بخاطر سركوب افراد بلكه براى كمك به آنها براى رسیدن به وضعیت آرمانى انجام مى دهد.بنابراین نباید در برابر انتقاد او ایستاد و مقاومت كرد بلكه بهتر آنست كه از فكر خودش براى مرتفع ساختن انتقاد بهره گیرى شود. به یاد داشته باشیم او گاهى به نكاتى اشاره مى كند كه كاملا برحق و مثبت هست. نكاتى كه حتى گاهى در تصور- مان نیز نمى گنجد . این خود مى تواند آغاز خلاقیت باشد .نوجوان در رویاى خود به تمرین مهارتهاى زندگى مى پردازد و چنانچه فرصتى برایش پیش آید تا بتواند مسائلش را مطرح سازد چه بسا به رشد چشمگیرى نائل آید .البته این نیازمند راهنمایانى دلسوز و آگاه هست كه گام به گام با او در حركت بوده و مراقبش باشند . بزرگترها باید سعى كنند در كنار نكات مثبتى كه او مطرح مى نماید نكات برجسته و مثبت دیگرى را قرار دهندو درمقابل نكات منفى مطرح شده از جانب او به اثرات منفى اشاره نمایند تا او آنها را مقابل خود نبیند و بدین طریق حسن ارتباط ایجاد گردد . باید مراقب بود تا همراهى با او به پند و اندرز بى حد و حساب تبدیل نشود . آگهى با این اوصاف در مى یابیم كه در دوره نوجوانى او دیگر پدر را با همانى كه هست قیاس نمى كند بلكه او را با پدر مطلوب مقایسه مى كنداین وضعیت را در باره دیگران هم به مرحله اجرا خواهد گذاشت بطوریكه براى او مادر مطلوب – مدیر مطلوب – معاون مطلوب و معلم مطلوب مطرح هستند .به همین دلیل است كه در نوجوانى مقایسه خود با دیگران و وضعیت اقتصادى و معیشتى خانواده با دیگران مطرح است . یكى از نكاتى كه در این دوره باید بدان توجه كافى شود بحث درماندگى است .تجربه درماندگى باعث ناكامى افراد مى شود و باید سعى كنیم حتى المقدور نوجوان درماند گى را بطور دائم تجربه نكند. بهترین شیوه ارتباط با او ابتدا رابطه دوستانه است بعد از اینكه نوجوان كه معمولا این رابطه را به راحتى نمى پذیرد.تمایل خود را نسبت به ارتباط دوستانه نشان داد، آنگاه مى توانید به امر و نهى بپردازید و زمان براى پندو اندرز مناسب تر خواهد بود. در اكثر موارد چه در خانواده توسط پدر و مادر و چه در اجتماع و مدرسه توسط مسئولین ابتدا به وجه دوم پرداخته مى شود یعنى اول امر و نهى بیكران انجام مى گیرد بدون آنكه رابطه اى براى پذیرش و حتى شنیدن آن ایجاد گردد.مسلم است كه این روش سرانجامى جز شكست و دورى نوجوان از بزرگترها كه باید در این مرحله نقش پررنگ ترو اساسى ترى داشته باشند ، نخواهد داشت. در این وضعیت با مقاومت نوجوان نسبت به آنچه مد نظر بزرگتر ها بوده مواجه هستیم. استفاده از این روش زور و اجبار و تهدید باعث مى شود در او خلا ایجاد گردد و او كه در پى شكل دهى به خود و یافتن هویت خود است و با سئوالهاى بیشمارى روبرو است براى رهایى از این شرایط مجبور است به نمونه اید ه ال فكر كند . پس زمان زیادى را به تنهایى و غرق شدن در رویاى خود اختصاص مى دهد تا در آن به خلق پدر و مادر نمونه ، مدیرو معاون و معلم ایده آل و…. بپردازد.یعنى آنچه كه باید باشد نه آنچه كه هست . افراد آگاه و آینده نگر چه در خانه و چه در مدرسه مى توانند از این حس بهره فراوان بگیرندو در زمانهایى، چه بصورت كلامى و چه نوشتارى به درون او مراجعه نمایند تا از آیده آل هاى او آگاه گشته و شرایط را به سمت مثبت تغییر دهند. اگر بتوانیم به اینگونه رفتار نماییم دیگر شاهد آن نخواهیم شد كه نوجوان را پرخاشگر بدانیم . با شناخت او و افزایش دانش خود در دورانى حساس و سرنوشت سازبه همراهى اش مى شتابیم. وقتى به حرف كسى گوش مى دهیم در واقع به او اهمیت مى دهیم. بیشتر افراد به قصد فهمیدن گوش نمى دهند ، بلكه به قصد پاسخ دادن گوش مى دهند . لازمه تفاهم داشتن با كسى ، یعنى به حرفش گوش دادن است. ما براى تعادل از دست رفته ، تصمیم مى گیریم حرف بزنیم ؛ تا احساسات خود را بیان كنیم بنابراین؛ اساس همدلى واقعى گوش دادن به دیگران است.
دوشنبه 11/9/1387 - 8:49
دعا و زیارت
مهارت هاى زندگى قرآنى زندگى در اندیشه دینی، مزرعه آخرت و خاستگاه رسیدن به كمال اُخروى است . گروهى به غلط، دین را «زندگى ستیز» مى دانند و گروهى به اشتباه، «زندگى پرست» مى شوند و ممكن است آنانى كه از تفكر زندگى ستیزى جدا مى شوند، به دامان زندگى پرستى درافتند. دین، نه زندگى ستیز است و نه زندگى پرست؛ بلكه دین، زندگى را بستر تكامل و مقدمه آخرت مى داند . ازا ین رو، زندگى موفق از آن کسى است كه هنر زندگى کردن را داشته باشد. كسانى مى توانند به تكامل بیندیشند كه با زندگى خود مشكل نداشته باشند. میان «مشكل داشتن در زندگی» با «مشكل داشتن با زندگی» تفاوت وجود دارد. همه انسان ها در زندگى مشكل دارند اما انسان موفق كسى است كه با زندگى اش مشكل نداشته باشد و این مهارت خاص خود را مى طلبد. زندگى را نباید دست كم و ساده انگاشت. زندگى پرستى مطرود است اما، بى خیالى و بى برنامگى در زندگى نیز مطرود است . زندگى پیچیده و پر رمز و راز است لذا برى موفقیت در زندگى باید «مهارت زندگى كردن» را آموخت. راز بسیارى از ناكامى ها، ناكامى در مهارت هاى زندگى است. كسانى كه مهارت زندگى كردن را نمى دانند، از زندگى خود نالان و ناراضى اند. دین و مهارت هاى زندگى خوشبختانه و البته بر خلاف تصور موجود، دین، آموزه هاى فراوانى در حوزه مهارت هاى زندگى دارد؛ آموزه هایى كه یا دیده نشدند و یا به درستى فهم نشدند. به جهت جایگاه مهمى كه رضامندى از زندگى در تكامل معنوى دارد، اولیاى دین آموزه هاى فراوانى را به پیروان خود آموخته اند. رسول خدا در كنار تعالیم قدسى و ملكوتى خود، مهارت هاى زندگى را به پیروان خود و حتى كسانى همانند امام على(ع)، ابوذر غفارى و دیگران مى آموزد. امام على (ع) نیز مهارت هاى زندگى را به یاران خود مى آموختند. از بقیه معصومین نیز همین مسأله ثبت است. حتى فراتر از این، در خلال این تحقیق خواهید دید كه قرآن كریم نیز در این زمینه آموزه هاى مهمى دارد. بنابراین یكى از دغدغه هاى دین، رضامندى از زندگى است و یكى از رسالت هاى آن آموزش مهارت هاى زندگى كردن به پیروان خویش است. متأسفانه این بخش از آموزه هاى دینى كمتر مورد توجه واقع شده و یا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته اند. هدف برنامه مدیریت رفتار صحیح در قرآن و حدیث آن است که بخشى از این آموزه ها را ارائه کند تا زندگى اهل ایمان را نشاط و شادمانى بخشد، و نگاهى نو در این زمینه بگشید تا پژوهش هاى لازم درا ین زمینه انجام شود. عوامل رضایت از زندگى احساس كامیابى عامل اساسى در شادكامى و رضامندى است. شادكامى و خرسندى هنگامى پدید مى آید كه انسان تصور كند هر آنچه را مى خواسته به دست آورده و هر آنچه را باید داشته باشد، دارد (كامیابى). در طرف مقابل، احساس ناكامى عامل اساسى در ناخرسندى و نارضایتى است. وقتى انسان احساس كند كه آنچه را مى خواسته به دست نیاورده (ناكامى در دست یابى) و یا آنچه را داشته، از دست داده (فقدان) و یا به آنچه نمى خواسته دچار شده است (حادثه)، نالان و بى تاب مى گردد، لب به شكایت مى گشاید، در تنگنا قرار مى گیرد، ناتوان گشته و ناامید مى گردد. مجموعه این ویژگى ها، نشانگر نارضایتى فرد از زندگى است. بنابر آنچه گفته شد یكى از مهم ترین عوامل نارضایتى از زندگى، «احساس ناكامى» است. ریشه احساس ناكامى چیست؟ منشأ احساس ناكامى امور متعددى مى تواند باشد كه در این بحث به چند مورد آن اشاره مى كنیم: الف) محرومیت مالى. گاهى انسان به خاطر ندارى و محرومیت، دچار احساس ناكامى مى گردد. وقتى انسان احساس كند كه چیزى ندارد تا با آن زندگى كند، به احساس ناكامى دچار مى شود. این قسم، «ناكامى مالى / دارایى» نامیده مى شود. ب) بى معنایى زندگى. گاهى ناكامى به این دلیل است كه زندگى معنایى ندارد. كسانى كه معنایى براى زندگى نمى یابند و نمى دانند كه چرا باید زندگى كنند، دچار احساس ناكامى مى شوند؛ هر چند ثروتمند و دارا باشند. این قسم را «ناكامى معنایى» مى نامند. ج) برآورده نشدن انتظارات. در پاره اى موارد، احساس ناكامى به دلیل برآورده نشدن انتظارات است. اگر انسان از زندگى دنیا انتظاراتى داشته باشد و این انتظارات برآورده نشوند، دچار احساس ناكامى مى گردد. این قسم، «ناكامى انتظارات» نامیده مى شود. چگونه مى توان به احساس كامیابى دست یافت؟ عوامل كامیابى به تناسب عوامل ناكامى شكل مى گیرند. ناكامى مالى را به وسیله «درك داشته ها»، ناكامى معنایى را به وسیله «معنایابى» و ناكامى انتظارات را به وسیله «هماهنگى انتظارات با واقعیت ها» مى توان به احساس كامیابى تبدیل كرد و از این طریق به احساس رضامندى دست یافت. داشته هاى زندگى واقعیت این است كه زندگى انسان (به ویژه انسان مؤمن) تهى و خالى نیست. نعمت هاى فراوانى در زندگى انسان وجود دارد كه مى تواند احساس خوشبختى را به انسان دهد، ولى چون ناشناخته اند تأثیر خود را ندارند. «وجود نعمت» تأثیر چندانى در رضامندى ندارد، «درك نعمت موجود» عامل رضایت از زندگى است. بنابراین راه رسیدن به احساس رضامندى، درك داشته ها و شناخت نعمت هاست. و اما سؤال این است كه چگونه مى توان نعمت ها و داشته ها را شناخت؟ براى این امر راه هایى وجود دارد كه در ادامه مورد بحث قرار مى گیرد: 1. مقایسه نزولى یكى از راه هاى شناخت داشته هاى زندگى، استفاده از روش «مقایسه» است. مقایسه یعنى سنجش زندگى خود با زندگى دیگران. انسان مایل است زندگى خود را ارزیابى كند و مقایسه، ابزار این ارزیابى است. در این مقایسه است كه انسان موقعیت زندگى خود و كامیابى یا عدم آن را شناسایى مى كند. ره آورد این مقایسه، یا شادمانى و رضایت از زندگى همراه با امید و پویایى است و یا ناخرسندى و نارضایتى از زندگى همراه با ناامیدى و ناتوانى. انواع مقایسه براى این كه بدانیم كدام یك از مقایسه ها رضایت از زندگى را افزایش مى دهد و كدام مقایسه آن را مى كاهد، باید انواع زمینه هاى مقایسه را مورد توجه قرار داد. زمینه مقایسه گاهى «امور مادى» است و گاهى «امور معنوى». آنچه به بحث ما مربوط مى شود مقایسه اجتماعى با موضوعیت امور مادى است. به كسى كه ما خود را با او مقایسه مى كنیم «هدف مقایسه» مى گویند. در یك مقایسه، اگر هدف مقایسه در سطح بالاترى باشد، «مقایسه صعودى» گفته مى شود و اگر در سطح پایین ترى باشد، «مقایسه نزولى» نامیده مى شود. حال اگر در امور مادى از مقایسه صعودى استفاده شود، سطح رضایت از زندگى كاهش مى یابد كه مى توان آن را «مقایسه كاهنده» نامید و اگر از مقایسه نزولى استفاده شود، سطح رضایت از زندگى افزایش مى یابد كه «مقایسه افزاینده» نامیده مى شود. الف) مقایسه كاهنده مقایسه كاهنده مقایسه اى است كه سطح رضامندى را كاهش مى دهد و این به وسیله مقایسه صعودى حاصل مى شود. سؤال این است كه مقایسه صعودى چه تأثیر روانى دارد كه به نارضایتى منجر مى شود؟ كوچك شمارى داشته هاى خود مقایسه وضع خود با وضع كسانى كه در موقعیت برترى قرار دارند، سبب مى شود كه انسان آنچه را دارد، كوچك و ناچیز بشمارد. به همین جهت امام صادق (ع) مى فرماید: ایاكم أن تمدوا اطرافكم إلى ما فى ایدى ابناء الدنیا، فمن مدّ طرفه إلى ذلك طال حزنه و لم یشف غیظه واستصغر نعمة اللَّه عنده فیقل شكره بپرهیزید از این كه به آنچه در دست فرزندان دنیا است، چشم بدوزید، كه هر كس به آن چشم بدوزد، حزن او طولانى گردد و خشم او آرام نمى گیرد و نعمت الهى را كه نزد او است، كوچك مى شمرد و در نتیجه سپاسگزارى او كاهش مى یابد. از سوى دیگر مقایسه صعودى سبب «بزرگ نمایى» داشته هاى دیگران شده موجب مى شود كه زندگى دیگران بیش از آنچه هست ارزیابى گردد. آن كوچك شمارى و این بزرگ نمایى، با همدیگر وضعیت بسیار سخت و آزار دهنده اى را به وجود مى آورند كه منجر به ناخرسندى و نارضایتى از زندگى مى گردد. نمونه قرآنى نمونه این مقایسه را در جریان قارون مى توان دید. قارون از ثروت فراوانى برخوردار بود كه فقط كلید گنجهاى او را چند انسان نیرومند حمل مى كردند. مشاهده زندگى اشرافى و خیره كننده او دیگران را به مقایسه وامى داشت و آرزوى زندگى قارونى را در آنان به جوش مى آورد. قرآن كریم در بیان این ماجرا مى فرماید: فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ ى فِى زِینَتِهِ ى قَالَ الَّذِینَ یرِیدُونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا یلَیتَ لَنَا مِثْلَ مَآ أُوتِىَ قَرُونُ إِنَّهُ و لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ؛ (روزى قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه خواهان زندگى دنیا بودند گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده ما نیز داشتیم به راستى كه او بهره عظیمى دارد. اما گروه دیگرى بودند كه واكنش متفاوتى از خود نشان دادند. قرآن كریم در ادامه مى فرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَیلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیرٌ لِّمَنْ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحًا وَلَایلَقَّل-هَآ إِلَّا الصَّبِرُونَ. و آنان كه داراى دانش بودند گفتند: واى بر شما ثواب الهى براى كسى كه ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد بهتر است و جز صابران كسى به آن نمى رسد.» زمین دهان باز كرد و قارون را با همه دارائیش بلعید. گروه اوّل وقتى عاقبت قارون را دیدند، به اشتباه خود پى برده و گفتند: «وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْاْ مَكَانَهُ و بِالْأَمْسِ یقُولُونَ وَیكَأَنَّ اللَّهَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ ى وَیقْدِرُ لَوْلَآ أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَینَا لَخَسَفَ بِنَا وَیكَأَنَّهُ و لَایفْلِحُ الْكَفِرُونَ». آیا مقایسه صعودى تخلف ناپذیر است؟ سؤال این است كه آیا مشاهده زندگى هاى برتر الزاماً موجب مقایسه صعودى مى شود؟ و آیا نمى توان مانع مقایسه صعودى شد؟ در نمونه قرآنى دیدید كه هر دو گروه زندگى قارونى را دیدند، اما تنها یك گروه بود كه دست به مقایسه زد. این گونه نبود كه فقط گروه اوّل زندگى قارونى را مشاهده كرده باشد و گروه دوم آن را ندیده باشد. پس «مشاهده» الزاماً منجر به مقایسه نمى شود. حلقه مفقوده میان مشاهده و مقایسه، «چشم دوختن» است. اگر این مشاهده به چشم دوختن تبدیل شود، مقایسه را در پى خواهد داشت. به همین جهت خداوند متعال خواسته است كه به زندگى هاى قارونى چشم دوخته نشود: وَلَاتَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ ى أَزْوَجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیوةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَیرٌ وَأَبْقَى . و به آنچه گروه هایى از آنان را از آن برخوردار كردیم، چشم مدوز، كه شكوفه هاى زندگى دنیا هستند و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است. در این آیه شریفه از این قبیل اموال به عنوان شكوفه یاد شده است كه عمرى كوتاه و ناچیز دارد. و در مقابل رزق خداوند یاد شده كه دو ویژگى دارد: «خیر بودن» و «پایدار بودن». اگر چنین است، نعمت هاى دنیایى قارون ها چیز ارزشمندى نیست كه چشمها را به خود خیره كند و آن گاه كه چشمها خیره نشدند، مقایسه صعودى نیز رخ نمى دهد. همچنین خداوند متعال در آیه دیگرى مى فرماید: وَلَاتُعْجِبْكَ أَمْوَلُهُمْ وَأَوْلَدُهُمْ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ أَن یعَذِّبَهُم بِهَا فِى الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَفِرُونَ اموال و فرزندان آنها تو را به شگفت نیندازد. همانا خداوند اراده كرده كه به وسیله آنها، آنان را در دنیا عذاب كند و جان دهند در حالى كه كافرند. این آیه، روى شگفت زدگى دست گذاشته است و مى خواهد كه مردم در مواجهه با زندگى هاى قارونى شگفت زده نشوند و براى این كار، ماهیت ثروتمندى آنان را كه وسیله عذاب آنها است، بیان نموده است. كسى كه بداند ماهیت مال هاى قارونى چیست، از دیدن آنها شگفت زده نمى شود و آن گاه كه در شگفت نشد چشم نمى دوزد و چون چشم ندوخت، به مقایسه صعودى نیز اقدام نمى كند. درباره سیره رسول خدا (ص) چنین نقل شده است: و كان رسول اللَّه (ص) لاینظر انى، ما یستحسن الدنیا؛ رسول خدا این گونه بود كه به آنچه از دنیا نیكو شمرده مى شود، نگاه نمى كرد. معاشرت و مقایسه صعودى در بحث قبل صحبت از این بود كه راه جلوگیرى از مقایسه صعودى «چشم ندوختن» است. راه دیگر آن كنترل و دقت در معاشرت ها است. معاشرت مى تواند نقش مهمى در كاهش یا افزایش رضامندى داشته باشد. معاشرت با ثروتمندان، ارزش نعمت هاى خداداى را كاهش مى دهد و همین امر منجر به كاهش تنیدگى مى گردد. در همین باره رسول خدا (ص) مى فرماید: أقلوا الدخول على الاغنیاء فانه احرى ان لاتزدروا نعم اللَّه عزوجل؛ ورود بر ثروتمندان را كاهش دهید زیرا این براى آن كه نعمت هاى خداوند عزوجل را خوار نشمارید، بهتر است. امام صادق علیه السلام تصریح مى فرماید كه این معاشرت ها موجب كوچك شمارى نعمت ها مى شود: ایاكم وعشار الملوك و ابناء الدنیا فان ذلك یصغر نعمة اللَّه فى أعینكم و یعقبكم كفراً؛ از باج گیران پادشاهان و فرزندان دنیا بپرهیزید كه این نعمت خدا را در چشم شما كوچك مى سازد و كفران شما را در پى دارد. امام باقر(ع) با بیان ظریف ترى تأثیر معاشرت با ثروتمندان را روشن ساخته است. آن حضرت به كسى فرمودند: لا تجالس الاغنیاء، فان العبد یجالسهم و هو یرى ان اللَّه علیه نعمة فما یقوم حتى یرى أن لیس للَّه علیه نعمة؛ با ثروتمندان همنشین نشوید، زیرا بنده با آنان همنشین مى شود در حالى كه معتقد است خدا به او نعمت داده است ولى بر نمى خیزد تا این كه معتقد مى شود كه خدا هیچ نعمتى به او نداده است. پیامدهاى مقایسه صعودى مقایسه صعودى پیامدهایى دارد كه به طور مستقیم بر سطح رضایت از زندگى تأثیر مى گذارد این پیامدها عبارتند از: 1- حزن و اندوه مقایسه صعودى شادى را از دلها و لبخند را از لب ها مى زداید. از این رو خداوند مى فرماید: وَ لَاتَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ ى أَزْوَجًا مِّنْهُمْ وَلَاتَحْزَنْ عَلَیهِمْ. و به آنچه گروه هایى از آنان را از آن برخوردار كردیم چشم مدوز و به خاطر آنچه دارند غمگین مباش. 2- افسردگى حزن و اندوه اگر تشدید شود، به افسردگى منجر مى شود. مقایسه صعودى یكى از عواملى است كه موجب طولانى شدن و شدید شدن اندوه مى گردد. امام باقر (ع) مى فرماید: من اتبع بصره ما فى أیدى الناس، طال همه ولم یشف غیظه؛ هركس به آنچه در دست دیگران است، چشم بدوزد، اندوه او طولانى گردد و خشم او آرام نگیرد. در این حدیث به «طولانى شدن» حزن اشاره شده است. در حدیث دیگرى، رسول خدا (ص) به «شدت» حزن پرداخته و مى فرماید: «من رمى بنظره إلى ما فى ید غیره، كثر همه ولم یشف غیظه؛ كسى كه به آنچه در دست دیگران است، چشم بیندازد، اندوهش فراوان شود و خشم او آرام نگیرد.» بنابراین مقایسه صعودى منجر به حزن و اندوه مى شود و این حزن ممكن است شدید و طولانى باشد. در چنین صورتى نمى توان انتظار داشت كه انسان از زندگى خود راضى بوده و از آن لذت ببرد. 3 - حسرت كسى كه مقایسه صعودى كرده باشد، لیست بلندى از نداشته ها را براى خود تهیه مى كند و پیوسته به خاطر آنچه ندارد، افسوس مى خورد. روزى جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و گفت: اى رسول خدا، خداوند متعال بر تو سلام مى فرستد و مى گوید: بخوان: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، وَلَاتَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ ى أَزْوَجًا مِّنْهُمْ...» پس از نزول این آیه شریفه، رسول خدا (ص) به كسى گفتند این جمله را به گوش مردم برسان: «من لم یتأب بأدب اللَّه تقطعت نفسه على الدنیا حسرات. هر كس با ادب الهى تربیت نشود، از حسرت بر دنیا نفَسَش به شماره مى افتد.» مقایسه صعودى آنقدر زندگى را بر انسان سخت مى كند كه گویى انسان در حال جان كندن است و در این شرایط نمى توان زندگى آرام و لذت بخشى را انتظار داشت. 4 - حسادت ریشه برخى حسادت ها، مقایسه صعودى است. حسادت در جایى شكل مى گیرد كه برترى و فضیلتى در طرف مقابل باشد و این یعنى مقایسه صعودى. این را مى توان در آیات قرآن دید. در سوره نساء آیه 32 آورده است: وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ... وَاسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ . و آرزو نكنید آنچه را كه به وسیله آن خداوند برخى را برخى دیگر برترى داده است... و از فضل خداوند درخواست كنید.» در آیه دیگرى نیز چنین آمده است: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَآ ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ یا این كه بر آنچه خداوند از فضل خود به مردم داده است، حسادت مى ورزند.» همچنین در حدیثى كه از رسول خدا (ص) نقل شده است، به خوبى رابطه میان مقایسه صعودى و حسادت به چشم مى خورد. رسول خدا (ص) مى فرماید كه خداوند متعال به موسى بن عمران فرمود: یابن عمران لا تحسدنّ الناس على ما آتیتُهم من فضلى ولا تمدن عینیك إلى ذلك و لاتتبعه نفسك فان الحاسد ساخط لنعمى صاد لقسمى الذى قسمت بین عبادى اى پسر عمران! نسبت به آنچه از فضلم به مردم داده ام حسادت نورز و چشمهایت را به آن مدوز و نفْست را در پى آن روان مساز كه شخص حسود دشمن نعمت من و سدكننده روزى اى است كه من میان بندگانم تقسیم كرده ام. حسادت، آثار زیان بارى دارد كه زندگى را تلخ و به جهنم تبدیل مى كند. 5 و 6 - ناسپاسى و بى تابى «ناسپاسى» و «بى تابى» نیز ریشه در مقایسه صعودى دارند. رسول خدا در این باره مى فرماید: «من نظر... فى دنیاه إلى من هو فوقه فأسف على ما فاته منه، لم یكتبه اللَّه شاكراً و لا صابراً. كسى كه... در دنیاى خود به كسى كه بالاتر از او است نگاه كند و نسبت به آنچه ندارد افسوس خورد، خداوند نه او را شاكر مى نویسد و نه بردبار» ب) مقایسه افزاینده مقایسه افزاینده مقایسه اى است كه موجب افزایش سطح رضامندى مى شود و این به وسیله مقایسه نزولى حاصل مى شود. سؤال مهم این است كه كاركرد روانى مقایسه نزولى چیست و چگونه منجر به افزایش سطح رضامندى از زندگى مى گردد؟ مقایسه نزولى نقاط مثبت و امیدوار كننده زندگى را كه زیر سایه سیاه مقایسه صعودى از دیده ها پنهان شده است، هویدا مى كند. مقایسه نزولى از قبیل آموزه هایى تلقینى و توهمى نیست، هنر مقایسه نزولى این است كه نقاط مثبت و امیدوار كننده زندگى را آشكار ساخته و در برابر دید فرد قرار مى دهد. رسول خدا (ص) در این باره مى فرماید: إذا أحبّ احدكم ان یعلم قدر نعمة اللَّه علیه، فلینظرا الى من هو تحته ولاینظر الى من هو فوقه؛ هرگاه كسى از شما خواست قدر نعمت هاى خدا بر خود را بداند، باید به كسى نگاه كند كه پایین تر از اوست و به كسى كه بالاتر از اوست نگاه نكند. و در كلام دیگرى مى فرماید: «انظروا إلى من أسفل منكم ولا تنظروا إلى من هو فوقكم، فهو أجدر أن لا تزدروا نعمة اللَّه. به كسى كه پایین تر از شما است بنگرید و به آنچه بالاتر از شما است نگاه نكنید كه این كار براى آن كه نعمت هاى خدا را ناچیز نشمرید بهتر است.» بر همین اساس یكى از توصیه هاى اولیاى دین به پیروانشان، استفاده از مقایسه نزولى است. رسول خدا (ص) وقتى مى خواهد كسى همانند ابوذر را تربیت كند، به او توصیه مى كند كه از مقایسه صعودى پرهیز و از مقایسه نزولى استفاده نماید. او خود در این باره مى فرماید: «اوصانى رسول اللَّه (ص) بسبع: أن أنظر إلى من هو دونى، ولا انظر إلى من هو فوقى... رسول خدا (ص) مرا به هفت چیز سفارش كرد: این كه نگاه كنم به كسى كه پایین تر از من است و ننگرم به كسى كه بالاتر از من است...» و یا امام صادق (ص) به حمران بن اعین مى فرماید: «یا حمران! انظر إلى من هو دونك فى المقدرة ولا تنظر إلى من هو فوقك فى المقدرة؛ اى حمران! نگاه كن به كسى كه در زندگى از تو پایین تر است و به كسى كه در زندگى از تو بالاتر است ننگر». پیامدهاى مقایسه نزولى 1- سپاسگزارى سپاسگزارى متوقف بر نعمت شناسى است و مقایسه نزولى چون نعمت ها را آشكار مى سازد، موجب سپاسگزارى مى گردد. به همین جهت امام على (ع) مى فرماید: و اكثر أن تنظر إلى من فضلت علیه فان ذلك من أبواب الشكر و زیاد به كسانى كه بر آنها برترى داده شده اى نگاه كن كه این از دروازه هاى شكر است. 2- افزونى نعمت راه افزایش نعمت چیست؟ كتاب "قانون زندگى" راه افزایش نعمت را سپاسگزارى از نعمت هاى موجود مى داند. خداوند متعال در قرآن كریم مى فرماید: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِیدٌ. اگر سپاسگزار باشید حتماً بر شما مى افزاییم و اگر ناسپاسى كنید، حقیقتاً عذاب من شدید است.» بنابراین براى افزایش بهره مندى باید از مقایسه نزولى استفاده كرد. بر همین اساس امام على (ع) مى فرماید: «و انظر إلى من هو دونك فتكون لانعم اللَّه شاكراً ولمزیده مستوجباً ولجوده ساكنا؛ و به كسى كه پایین دست توست نگاه كن تا سپاسگزار نعمت هاى خدا باشى و شایسته افزایش او گردى و ساكن جود او گردى.» و طبیعى است كه افزونى نعمت (وقتى همراه با توجه باشد) سطح رضامندى را افزایش مى دهد. 3 - افزایش آستانه بردبارى در بحث قبل دیدیم كه مقایسه صعودى مایه بى تابى و ناصبورى انسان مى گرد و درجه رضایت از زندگى را كاهش مى دهد. در طرف مقابل مقایسه نزولى مى تواند تحمل و بردبارى انسان را افزایش دهد رسول خدا (ص) درباره این حقیقت مى فرماید: «من نظر... فى دنیاه إلى من هو دونه فحمد اللَّه على ما فضل اللَّه به علیه، كتبه اللَّه شاكراً صابراً. كسى كه... در دنیاى خود به پایین تر از خود نگاه كند و خدا را به خاطر برترى هایى كه به او داده ستایش كند، خداوند او را سپاسگزار و بردبار مى نویسد.» 4 - قناعت كردن پیش از این دیدیم كه امام صادق (ع) به حمران فرمود كه در زندگى به پایین دست خود نگاه كن. در ادامه، حضرت به پیامد این مقایسه نزولى اشاره كرده و مى فرماید: «فان ذلك اقنع لك بما قسم لك وأحرى أن تستوجب الزیادة من ربك. كه این كار [مقایسه نزولى ] تو را نسبت به آنچه برایت تقسیم شده قانع تر مى سازد و بهتر تو را شایسته زیادت پروردگارت مى كند.» همان گونه كه روشن است، قناعت احساس ناخرسندى و نارضایتى را از میان مى برد، نه تلاش و فعالیت را. براى توسعه معقول و مشروع در زندگى، احساس «نیاز به بیشتر» لازم است ولى این منافاتى با قناعت ندارد. انسان مى تواند قناعت داشته باشد تا احساس نارضایتى نكند و مى تواند احساس نیاز كند تا به تلاش معقول دست زند. مهم این است كه بدانیم تلاش براى توسعه زندگى الزاماً نباید همراه با احساس ناخرسندى و نارضایتى باشد. جمع بندى 1. بنا بر آنچه بیان شد، یكى از مهارت هاى لازم براى موفقیت زندگى، استفاده از مقایسه نزولى است. تفاوت زندگى ها یك اصل و یك واقعت انكارناپذیر است. اگر انسان خود را با زندگى هاى بهتر مقایسه كند، دچار تلخ كامى و احساس ناكامى مى گردد و از زندگى خود لذت نمى برد. اما مقایسه نزولى احساس ناخوشایندى را به ارمغان مى آورد و به انسان آسودگى خاطر مى دهد. 2. آرزوهاى زندگى آنچه به زندگى پویایى و تحرك مى بخشد، نگاه به آینده است كه از آن به امید یاد مى شود. رسول خدا (ص) در این باره مى فرماید: انما الامل رحمة من اللَّه لامتى، لولا الأمل ما أرضعت ام ولداً ولا غرس غارس شجراً؛ همانا آرزو رحمتى از جانب خدا براى امت من است. اگر آرزو نبود، هیچ مادرى فرزندش را شیر نمى داد و هیچ كشاورزى درخت نمى كاشت. امّا هر چیزى حدى دارد و دو جنبه افراط و تفریط نیز پیدا مى كند. امید نیز همین گونه است. جنبه تفریط آن ناامیدى است و جنبه افراطى نیز دارد كه در فرهنگ دین از آن به عنوان «آرزوهاى دور و دراز» یاد مى شود. آرزوى دور و دراز یعنى آرزوهایى كه از اندازه عمر انسان تجاوز مى كند و دنیا نیز ظرفیت برآوردن آن را ندارد. این افراط در آرزوها، خود یكى از عوامل نارضایتى از زندگى است. به همین جهت امام على (ص) مى فرماید: من كثر مناه قلّ رضاه؛ هر كس آرزوهایش زیاد شود، رضایت او كم مى شود. كاركرد روانى آرزوى دراز كوچك سازى داشته هاست. كسى كه صاحب آرزوهاى طولانى است، همواره لذت را در چیزى مى داند كه ندارد و به همین جهت از آنچه دارد بهره مند نمى شود. چنین افرادى همواره از آنچه دارند نالان و ناراضى اند و آرزوى چیزهایى را دارند كه ندارند. داشتن آرزوى طولانى یعنى آنچه هست ناچیز بوده و رضایت بخش نیست. به همین جهت امام على (ص) مى فرماید: تجنبوا المنى فانها تذهب ببهجة نعم اللَّه عندكم وتلزم استصغارها لدیكم وعلى قلة الشكر منكم؛ از آرزوها(ى طولانى) بپرهیزید زیرا نشاط آورى نعمت هاى الهى را كه دارید از میان مى برد و آنها را نزد شما كوچك مى سازد و شما را به كم سپاسى وامى دارد. ویژگى هاى آرزوهاى دور و دراز آرزو كه مى توانست موتور حركت انسان به سوى آینده باشد، به عاملى جهت ركود و نارضایتى تبدیل مى شود. دلیل آن را مى توان در چند چیز جستجو كرد كه به آنها اشاره مى گردد؛ 1- دست نایافتنى بودن آرزوهاى دور و دراز چون پایان ناپذیرند، دست نایافتنى هستند. به دست نیاوردن خواسته ها و تحقق نیافتن آروزها نیز موجب احساس ناكامى مى گردد و احساس ناكامى از عوامل نارضایتى از زندگى است. امام على (ع) در این باره مى فرماید: اعلم یقیناً انك لن تبلغ أملك ولن تعدو أجلك؛ به یقین بدان كه تو به آرزوهاى خود نمى رسى و از اجل خود فراتر نمى روى. به همین جهت امام على(ص) مى فرماید: حاصل الامانى الأسف؛ نتیجه آرزوها(ى دور و دراز) افسوس خوردن است. در كلام دیگرى حضرت به نكته اى دیگر اشاره مى كنند كه مى تواند دلیل افسوس خوردن انسان باشد این نكته از دست رفتن و تلف شدن فرصت ها و سرمایه ها است: حاصل المنى الأسف وثمرته التلف؛ نتیجه آرزو افسوس خوردن است و ثمره آن تلف شدن. 2 - انتظار بى پایان آرزو و انتظار همراه یكدیگرند. اگر آرزوها دست نایافتنى اند، پس انتظار انسان نیز انتظارى طولانى و بى پایان خواهد بود. امام على (ص) مى فرماید: من أمل ما لا یمكن طال ترقبه؛ هركه آرزو كند آنچه را ناممكن است، انتظار او طولانى (و بى پایان) خواهد شد. 3 - ناكامى و ناامیدى وقتى انسان آنچه را داشت، ندید و آنچه را خواست، نجُست، ناكام مى گردد. امام على(ع) درباره ویژگى فریبندگى و ناامیدسازى آرزوها مى فرماید: إن الدنیا حلوة خضرة، تفنن الناس بالشهوات وتزین لهم بعاجلها، وأیم اللَّه أنها لتغر من أملها وتخلف من رجاها؛ همانا دنیا شیرین و زیبا است، مردم را با شهوات مفتون مى سازد و با پدیده هاى ظاهرسازى مى كند. به خدا سوگند دنیا هر كس را كه به آن آرزومند باشد فریب مى دهد و هر كس را كه به آن امید داشته باشد ناامید مى سازد. از این جهت مى توان آرزوها را به سراب تشبیه كرد، سرابى كه انسان را به دنبال خویش مى كشاند و در پایان انسان را تشنه تر از قبل و ناامید و خسته رها مى كند. امام على (ع) مى فرماید: الامل كالسراب، یغرّ من رآه ویخلف من رجاه؛ آرزو مثل سراب است؛ كسى را كه به آن نگاه كند، مى فریبد و كسى را كه به آن امید بندد، ناامید مى سازد. بدیهى است چنین پدیده اى موجب تلخ كامى و آزردگى روحى مى گردد و در نتیجه رضایت از زندگى را به مخاطره مى اندازد. امام على (ع) در این باره مى فرماید: من أمل الرى من السراب،خاب أمله ومات بعطشه؛ هركس از سراب آرزوى سیراب شدن داشته باشد، آرزویش ناامید مى شود و با تشنگى مى میرد. و در كلام دیگرى مى فرماید: من سعى فى طلب السراب طال تعبه وكثر عطشه هركه در پى سراب روان شود، زحمت او طولانى گردد و تشنگى اش افزون شود. و پر واضح است كه هر چه بر میزان «آرزوها» افزوده شود، انسان به زحمات و سختى هاى بیشترى دچار مى شود. چنانچه امیرمؤمنان به این واقعیت نیز اشاره كرده اند: من كثر مناه كثر عنائه؛ هر كس آرزوهایش زیاد شود، سختى هاى او زیاد مى شود. این پدیده بر حزن و اندوه انسان مى افزاید و در چنین وضعیتى میزان رضایت از زندگى به شدت كاهش مى یابد. انسان مى خواست با گسترش دامنه آرزوها به زندگى بهترى دست یابد و درجه رضامندى خود را بالا برد اما غافل از این كه این كار نتیجه اى جز افزایش حزن و اندوه و ناامیدى ندارد. امام على 7 مى فرماید: الامل الممثل فى الیوم غداً اضرك فى وجهین: سوفت به العمل وزدت به فى الهم و الحزن. آرزوى نمایان امروز، فردا از دو جهت به تو آسیب مى رساند: به خاطر آن عمل كردن را به تاخیر مى اندازى و حزن و اندوه را افزون مى سازى.
دوشنبه 11/9/1387 - 8:46
دعا و زیارت
مقام والاى مادر در قرآن كتاب: زن در آینه جلال و جمال صفحه 177 نوع دستورهایى كه اسلام به زن ومرد مى‏دهد، در عین حال كه یك راه مشتركى براى هر دو قائل است ولى راه مخصوص را هم از نظر دور نمى‏دارد، وقتى احترام به پدر ومادر را بازگو مى‏كند، براى گرامى داشت مقام زن، نام مادر را جداگانه وبالاستقلال طرح مى‏كند. قرآن كریم مى‏فرماید: اما یبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كریما (1) اگر یكى از آن دو یا هر دو، در كنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها حتى «اوف‏» مگو وبه آنها پرخاش مكن و با آنها سخنى شایسته بگوى. ودر بخشى دیگر مى‏فرماید: ما سفارش كردیم به انسان كه احسان را نسبت‏به پدر و مادر فراموش نكند: و وصینا الانسان بوالدیه احسانا (2) وانسان را نسبت‏به پدر ومادرش به احسان سفارش كردیم. و قضى ربك الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا (3) پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستید وبه پدر ومادر خود احسان كنید. ودر جاى دیگر احسان به پدر ومادر را در كنار عبادت حق یاد مى‏كند: ان اشكر لى و لوالدیك (4) شكر گزار من وپدر ومادرت باش. اما با همه این تجلیل‏هاى مشترك، وقتى مى‏خواهد از زحمات پدر ومادر یاد كند، از زحمت مادر سخن مى‏گوید، نه از زحمت پدر، آنجا كه مى‏فرماید: و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا (5) زحمات سى ماهه مادر را مى‏شمارد، كه: دوران باردارى، زایمان، ودوران شیرخوراگى براى مادر دشوار است. وهمه اینها را به عنوان شرح خدمات مادر ذكر مى‏كند. قرآن كریم به هنگام یادآورى زحمات حتى اشاره‏اى هم به این موضوع ندارد كه: پدر زحمت كشیده است. بنابراین، آیات قرآن كه در مورد حق شناسى از والدین آمده است‏بر دو قسم است: یك قسم حق شناسى مشترك پدر ومادر را بیان مى‏كند وقسم دیگر، آیاتى است كه مخصوص حق شناسى مادر است، قرآن كریم اگر درباره پدر حكم خاصى بیان مى‏كند فقط براى بیان وظیفه است، نظیر: و على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف (6) خوراك وپوشاك مادران به طور شایسته به عهده پدر فرزند است. ولیكن هنگامى كه سخن از تجلیل وبیان زحمات است، اسم مادر را بالخصوص ذكر مى‏كند. پى‏نوشت‏ها: 1. اسراء، 23. 2. احقاف، 15. 3. اسراء، 23. 4. لقمان، 14. 5. احقاف، 15. 6. بقره، 233.
دوشنبه 11/9/1387 - 8:35
كودك
تأثیر دین بر تربیت اجتماعى کودکان انّ الله لا یخفى علیه شیءٌ فى الارض ولا فى السماء - آل عمران - ۵ تحقیقات نشان می‌دهند، فرزندانى که والدین آنها، افرادى مقید و پایبند به اصول دینى هستند، از رفتار اجتماعى شایسته‌ترى برخوردارند. گروهى از محققان جامعه شناس به بررسى تأثیر دین و پای‌بندى والدین و استادان به آن، در رفتار اجتماعى بیش از شانزده هزار دانش آموز که اغلب آنها در مدارس خصوصى تحصیل می‌کنند، پرداختند. هدف آنها از انجام این تحقیقات، مشاهده شیوه‌هاى رفتارى و نیز وضعیت تحصیلى این دانش آموزان نسبت به دیگر هم کلاسان آنها بود و اینکه آیا این دانش آموزان، در مجموع نسبت به دیگر همسالان خود احساس خوشبختى بیشترى می‌کنند یا خیر؟ یکى از محورهاى مورد نظر در این تحقیقات، مداومت والدین این دانش آموز بر انجام امور دینى و تعداد دفعاتى بود که با فرزندان خود از موضوعات دینى صحبت می‌کنند. نتایج بررسی‌ها نشان دادند، والدینى که مداومت بیشترى در انجام امور دینى دارند و بیشتر از موضوعات دینى صحبت می‌کنند، داراى فرزندانى با سطح تربیتى بسیار بالا هستند که این فرزندان از قابلیت‌هاى اجتماعى و نظارت شایسته‌ترى بر امور شخصى خود برخوردارند. این در حالى است که فرزندان والدینى که نسبت به مسائل دینى بی‌تفاوت هستند، با مشکلات بسیارى روبرو هستند. محققان این پژوهش سه دلیل عمده براى این سؤال که چرا دین براى فرزندان مفید به نظر می‌رسد، مطرح کردند: نخست این که، آموزه‌هاى دینى والدین، نوعى نظام حمایت اجتماعى را به همراه دارد که سبب اصلاح ظرفیت‌هاى آموزشى فزرندان می‌شود. بدین ترتیب نوعى انسجام و هماهنگى میان مطالبى که دانش آموزان در خانه می‌آموزند و آنچه که در مدرسه فرامی‌گیرند، وجود خواهد داشت. دومین دلیل مطرح شده از سوى محققان، این است که ارزش‌هاى ارتباط اجتماعى به نوعى حول محور خانواده می‌چرخد و این که افراد تا چه میزان خود را وقف این کانون مقدس کرده‌اند که این مسئله در خانواده‌هاى پای‌بند به اصول مذهبى بیشتر به چشم می‌خورد. سومین دلیل، تأکید بر اهمیت خانواده و ارج نهادن به والدین در تعالیم دینى است.در همین راستا، یک جامعه شناس بی‌طرف در امور مذهبى و غیر مذهبى گفت: «اصولا براى والدینى که نسبت به انجام امور دینى مقید هستند،نزدیک شدن فرزندانشان به خداوند، از رفتن آنها به دانشگاه هاروارد مهم تر است.» والعاقبة‌للمتقین
دوشنبه 11/9/1387 - 8:32
دانستنی های علمی
خطوط اساسى تربیت دوران نوجوانى دشوارترین دوران حیات انسان از جهت تربیتى ، دوران نوجوانى است. این دوره كه حدود سنى ۱۸ـ۱۲ سال را در برمی‌گیرد منطبق بر دوره راهنمایى و دبیرستان است بیشترین مشكلات تربیتى در این دوره پیش می‌آید و اغلب در همین دوره است كه فرزندان یا از دست می‌روند یا در مسیر سعادت گام می‌نهند. یك اشاره و صد كنایه «از دخالت ناشیانه در تربیت باز ایستیم» «اگر می‌توانستیم هیچ اقدامى نكنیم چقدر به تربیت فرزندان كمك می‌كردیم اگر می‌توانستیم از تربیت كردن ناشیانه خوددارى ورزیم چقدر به «تربیت شدن» كودكان كمك می‌نمودیم. اگر می‌دانستیم كه رها كردن جراحت‌هاى روانى كودك بجاى دستكاریهاى ناشیانه چقدر به بهبود جراحات وارده كمك می‌كند دست از درمان آسیب‌زا برمی‌داشتیم. اگر می‌دانستیم كه چگونه تربیت نكنیم. و چگونه تعلیم ندهیم و چگونه «تشویق و تنبیه» نكنیم چقدر به پیشرفت تربیتى مربى یارى می‌رساندیم. اگر قدرى «تاخیر» در تربیت كودكان داشتیم چقدر به «تسریع» تربیت كمك می‌كردیم. اگر از «تب‌حرف» باز می‌ایستادیم، اگر از بمباردمان طرح‌ها و برنامه‌هاى تربیت عاریه‌اى دست برمی‌داشتیم چقدر كودك را از طریق كشف و خودیابى كمك می‌كردیم. اگر می‌توانستیم «خاموش» باشیم چقدر «گویا» بودیم. اگر می‌توانستیم اندكى نسبت به مسئولیت فردى فرزندانمان بی‌تفاوت باشیم! چقدر به پرورش حس مسئولیت و رفع بی‌تفاوتى آنها كمك می‌نمودیم. اگر می‌توانستیم بجاى آنها تصمیم نگیریم، بجاى آنها انتخاب نكنیم به جاى آنها ارزش گذارى نكنیم چقدر به استقلال تصمیم‌گیرى و اصالت انتخاب و درونى شدن ارزشها كمك می‌كردیم. اگر می‌توانستیم در محبت كردن معتدل باشیم چقدر به جدیت فرزندانمان كمك می‌نمودیم. اگر می‌توانستیم كودكان را در رنج و تلاش و زحمت قرار دهیم چقدر به خودسازى، خودكفایى و خودیابى آنها كمك می‌نمودیم. اگر می‌توانستیم و تحمل آن داشتیم تا فرزندانمان را اندكى «ناكام» كنیم چقدر به درك لذت «كامیابی» آنها كمك می‌نمودیم. اگر می‌توانستیم طعم آزادگى و قناعت را در «ندارى و محرومیت»‌ مصلحتى به آنان بچشانیم چقدر به «فضیلت سیری» و «مناعت طبع» آنها كمك می‌نمودیم. اگر می‌دانستیم كه تربیت «چه چیز نیست». آنگاه پى می‌بردیم كه تربیت «چه چیز هست». اگر می‌دانستیم كه نصیحت كردن، تربیت كردن نیست و اگر می‌دانستیم آموزش دادن دین، تربیت دینى نیست و اگر می‌دانستیم «عادت دادن»، ایجاد اخلاق درونى شده نیست و اگر می‌دانستیم یاد دادن، تعلیم دادن نیست و اگر می‌دانستیم نوازش كردن، محبت كردن نیست و اگر می‌دانستیم تعظیم كردن، تكریم كردن نیست و اگر می‌دانستیم… و چقدر به تربیت كمك می‌نمودیم. اگر می‌دانستیم «زیبایى دوستی» زینت دوستى نیست و اگر می‌دانستیم «آراسته گشتن» لباس به رسم روز پوشیدن نیست، و دانش آموختن اخذ گواهینامه دانشگاهى نیست. پرهیزكاران بودن گریز نمودن از صحنه نیست، منعم بودن، پولدار بودن نیست، دلبسته بودن ، برده بودن نیست، پاى بندى به وظیفه، تسلیم بودن به فرمان دیگرى نیست، مردم خواه بودن، مردمدارى نیست، مصمم بودن. لجوج بودن نیست، موقر بودن، تكبر نمودن نیست. احترام گذاشتن به خود، افاده نمودن به دیگران نیست، اندیشمند بودن، عقیده به عاریت گرفتن نیست و خیالپردازى خرافه باورى نیست، به عدالت رفتاركردن، تلافى نمودن نیست. انضباط داشتن، افسار به گردن كردن نیست و… چقدر به تربیت شدنمان كمك می‌كردیم. اگر می‌دانستیم قانون تربیت در درون طبیعت كودك به ودیعه نهاده شده است از قانون تراشى بیرونى خوددارى می‌كردیم. اگر می‌دانستیم تربیت واقعى، امر درونى، شخصى، فاعلى و خودانگیخته است از تربیت بیرونى، انفعالى و دگرانگیخته پرهیز می‌كردیم. اگر می‌دانستیم كه تبلیغ بدون ترغیب ضد تبلیغ است از تبلیغات صورى دست برمی‌داشتیم اگر می‌دانستیم كه تكرار كردن پیام، تحكیم بخشیدن بدان نیست و تسریع نمودن در تربیت تسریع رسیدن به حذف نیست قطعاً بگونه‌اى دیگر رفتار می‌كردیم. اگر می‌دانستیم درصد عظیمى از ناهنجاریها، كجرویها، لجاجت‌ها، نافرمانى، بزهكاریها و اختلالات عاطفى كودكان و نوجوانان ناشى از اقدامات تربیتى با نیات تربیتى و باصطلاح و اقدامات تربیتى برمی‌داشتیم. اگر می‌دانستیم«دینى كردن» دینى شدن نیست، نقش دادن، نقش پذیرى نیست، الگو دادن، الگو پذیرى نیست، آموزش دادن، باوراندن نیست، شناخت دادن، ایجاد معرفت نیست، فعال كردن،شلوغ كردن نیست و معتقد كردن، تبلیغ كردن نیست، شناخت دادن، ایجاد معرفت نیست، فعال كردن، شلوغ كردن نیست و معقتد كردن، تبلیغ كردن نیست، بدون تردید از قیم بودن باز می‌ایستادیم. اگر می‌دانستیم كه «یاد گرفتن» است، هیچگاه به طور صورى یاد نمی‌دادیم. اگر می‌دانستیم كه نادانسته‌ها چقدر از دانسته‌ها براى كودك مفیدتر است هیچگاه ذهن دانش آموزان را انبار دانش‌ و اطلاعات تراكمى نمی‌كردیم. اگر می‌دانستیم كه دست یابى به مجهول مهمتر از دست یافتن به معلول است چقدر به پرورش فكر كودك كمك می‌كردیم. اگر می‌دانستیم كه تشنه كردن ذهن مربى بیشتراز سیراب نمودن او خوددارى می‌كردیم. اگر می‌دانستیم كه كودك از چیزى تبعیت می‌كند كه در تراز رغبت فطرى اوست. همه چیز را بر كانون رغبت او سوار می‌كردیم و نه بر كانون رغبت و خواسته خود. اگر می‌دانستیم كه كودك تنها از كسانى تبعیت می‌كند كه مورد احترام اوست. آموزش قوانین و ارزش‌ها را در قالب محبت و احترام یاد می‌دادیم. آگهى اگر می‌دانستیم كه آدمى عاشق آن چیزى است كه ندیده است. متربى را در عطش دائمى نگه می‌داشتیم تا خود بدنبال حقیقت تشنه وار بگردد. اگر می‌دانستیم كه اثر یك «نما» و یك «نگاه» در تربیت گویاتر ازهزاران برنامه و پیام و كتاب و … است تربیت نمادین را جایگزین تربیت كلامى می‌كردیم. اگر می‌دانستیم كه تغییر رفتار و تحول در ساختار روان آدمى تنها در هنگام «پذیرش درونی» حاصل می‌شود زمینه‌هاى تربیت را با نمادهاى هیجانى همراه می‌ساختیم. و بالاخره اگر می‌دانستیم كه تربیت متربى در عامل بودن مربى خلاصه می‌شود از اقدامات ، برنامه‌ها، نصیحت‌ها و قالب‌ریزیهاى صورى تربیتى پرهیز می‌كردیم و به این عبارت اقتدا می‌كردیم كه: «دوصد گفته چو نیم كردا نیست». و از این گفته «هلوسیوس» به هراس می‌افتادیم كه : «كودكان ، نادان به دنیا می‌آیند نه ابله، اما آنان به واسطه تربیت ما بزرگسالان به بلاهت كشانیده می‌شوند» و در خاتمه با بصیرتى عمیق‌تر و اعجابى حیرت‌اور دگرباره به حدیث زیبا و تكان دهنده می‌نگریستیم كه: «كسى كه بدون بصیرت اقدام به عملى نماید به منزله پوینده‌اى است كه هر قدر سریع‌تر حركت كند از هدف دورتر می‌گردد.» و پس از الهام از معنى بلند این حدیث شریف‌ قطعاً از «درستكارى ناشیانه در تربیت باز می‌ایستادیم.» ۱) آنچه در فطرت و سرشت انسان به ودیعه نهاده شده است همگى در مرحله بلوغ از سرزمین وجود نوجوانان سر به می‌آورند و همچون گلى پر طراوت بر نهال زندگى او می‌شكفد. ۲) سركشى، ناسازگارى و آشفتگى از پدیده‌هاى رایج این دوران است. ۳) وجدان اخلاقى نوجوان زنده و فعال است و نمی‌تواند در برابر كجرویهاى خود بی‌تفاوت باشد. ۴) بزرگترین حامى و پناهگاه نوجوانان در این دوران بحرانى، خانواده است. ۵) لازم است بكوشیم شرایطى را كه فرزندانمان ما درآن قرار دارند، بدرستى درك كنیم و آن را با شرایطى كه روزگارى خود در آن می‌كردیم.مقایسه نكنیم. ۶) اگر والدین بخواهند كه فرزندان آنها در كنارشان باقى بمانند و مسائل ساده باعث قطع ارتباط روحى فرزندان با آنها نشود، باید بتوانند رابطه‌اى صمیمانه با فرزندان خود داشته باشد. ۷) تربیتى كه آزادى را بكلى در افراد نادیده بگیرد و انتخاب و اندیشه را از آنها سلب كند، انجامى جز ركود یا عصیان ندارد. ۸) آزادى فرزندان باید با تدبیر والدین آگاه هدایت شود تا به انحراف كشیده نشود، در مقابل، سركوب آزادى فرزندان نیز خطاى تربیتى بزرگى است. ۹) یكى از اهداف مهم تربیت، پرورش روحیه آزادگى در فرزندان است. ۱۰) وان پندپذیر نیست بنابراین پیوسته از در اندرز و نصیحت وارد شدن نه تنها كارساز نیست كه آسیبهاى تربیتى نیز بدنبال دارد. ۱۱) ده‌روى در تذكر، سرزنش و انتقاد، به لجاجت، گستاخى و ستیزه‌جویى منتهى می‌شود. ۱۲) شخصیت نوجوان را گرانى بدارید لازم است این ویژگى روانى در تربیت او مورد استفاده قرار گیرد و احساس شخصیت اخلاقى، عزت و كرامت نفس در او تقویت شود. ۱۳) براى آموزش فرزندان و اصلاح عیبهاى آنان، بهتر است در درجه اول از روشهاى غیر مستقیم استفاده كنیم و آنها را به طور مستقیم موردخطاب قرار ندهیم. ۱۴)تجربه نشان می‌دهد كه : بسیارى از انحرافات نوجوانان ناشى از كمبودهاى عاطفى آنها در خانواده است. ۱۵) هیچ عاملى به اندازه محبت در نرم كردن دلها وایجاد جو صمیمى و آمیخته با مفاهم موثر نیست و ما نباید از آثار معجزه‌اساى آن در تربیت فرزندان خود غافل شویم. ۱۶) در محیط خانواده به همان اندازه كه مهر و صفا لازم و حیاتى است، وجود قاطعیت ، جدیت و مدیریت نیز ضرورى است. ۱۷)همواره این احساس در فرزند وجود داشته باشد كه فردى رها شده به حال خود نیست. ۱۸)خیره سرى خودرایى بسیارى از نوجوانان ناشى از ضعف مدیریت و قاطعیت در محیط خانواده است. ۱۹) تنبیه آخرین وسیله‌اى است كه باید از آن استفاده كرد. ۲۰)رفتار خشونت‌آمیز پدر یا مادر در فضاى خانه را از صمیمیت و همدلى تهى می‌سازد و بذر كینه و دشمنى را در ضمیر فرزندان می‌باشد. ۲۱)در عین حال كه فرزندان باید روابط صمیمانه و آمیخته به مهر و محبت با پدر ومادر خود داشته باشند لازم است تا حدى نیز از آنها حساب ببرند. ۲۲)هر یك از پدر و مادر باید حافظ شخصیت و شئونات دیگرى در محیط خانه ودر جمع فرزندان باشد و هرگز اجازه گستاخى نسبت به دیگرى را به آنها ندهد. ۲۳) یكى از راههاى پرورش اعتماد به نفس در فرزندان، توجه به جنبه‌هاى مثبت و تشویق و ترغیب آنها است. 24)نباید بیش از ظرفیت و توانایى شخصى از فرزندان چیزى خواست. ۲۵)گاهى فرزندان قربانى بلندپروازیها و جاه‌طلبی‌هاى والدین خود می‌شوند. ۲۶)تحمل مسیرى كه مطابق با توان، ذوق و استعداد فرزند نبوده اما دلخواه پدر و مادر است،جز باختن اعتماد به نفس و ایجاد سرخوردگى نتیجه‌اى دیگر در پى ندارد. ۲۷)هیچ چیز به اندازه موفقیت بر اعتماد به ۲۸) اسب‌هاى تربیتى كه از جانب اولیاء‌و مربیان با قصد تربیت واصلاح رفتار و از روى دلسوزى و محبت به كودكان وارد می‌شود احتمالاً بیش از آسیب‌هایى است كه از جانب عوامل «ضد تربیتی» صورت می‌گیرد. ۲۹)اگر می‌خواهید فرزندتان نسبت به مسئولیت‌هاى خود «بی‌تفاوت» نباشد حساسیت بیش از حد نسبت به مسئولیتهاى او نشان ندهید (سعى كنید ظاهراً بی‌تفاوت باشید.) ۳۰)مهارت سكوت غالباً بیش از مهارت حرف زدن ارزشش اثرگذارى دارد. با مهارت سكوت پیامتان را به كودك برسانید.(رب سكوت ابلغ من الكلام: چه بسا سكوتى كه رساتر از كلام است.) ۳۱)پدر ومادر در اثر محبتش نمی‌تواند كودك را به قدر كافى به خود واگذارد. در محبت نمودن معتدل باشید. زیرا ساختمان تربیت بر شانه‌هاى «محبت معتدل» بنا می‌گردد. ۳۲)مهر چه محیط و زمینه تربیت آماده‌تر باشد شرایط پذیرش پیام تربیتى مستعدتر و كاراتر است. ۳۳)تنبیه باید به قصد بیدارى باشد، پس تا از نتیجه اثرگذارى تنبیه مطمئن نیستید اقدامه به تنبیه نكنید. ۳۴)مایه‌هاى تربیت صحیح در درون انسان ذاتاً وجود دارد و او باید از طریق خودیابى ، خودفهمى و خود رهبرى، آنها را كشف نموده و تقویت نماید. ۳۵) در اندرزهاى تربیتى «سخن دل پذیر» را با «دلى سخن پذیر» همراه سازید. مطمئن باشید كه بر دل نشیند و از كام نیفتد. ۳۶) اگر هزار سخن از بیرون بگویى تا از درون مصدقى نباشد سود ندهد. پس تربیت بدون آمادگى روانى و عاطفى ضد تربیت است. «هم چنانكه درختى را كه تا ریشه در عمق نباشد اگر هزار سیل آب و بر او ریزى سود ندارد. اگر همه عالم نور گیرد تا در چشمان نورى نباشد هرگز نور را نبیند.» ۳۷ـ تا كه از جانب معشوق نباشد كششى، كوشش عاشق بیچاره بجایى نرسد. رغبت و بعد تربیت،‌اول ترغیب و بعد تبلیغ. ۳۸) «خیر انسان در تفاوتهاى فردى است» پس به این تفاوتها احترام بگذاریم. ۳۹) مراحل دستیابى به تربیت باطنى عبارت است از «تخلیه ،تخلیه، تخلیه» ۴۰) براى نوجوان رشد و تحول عبارت است از: «رهایى بی‌وقفه از وجود دیروز خویش» ۴۱) هدف كوشش خود را در رابطه با انتقال مفاهیم و رفتارهاى تربیتى گروه همسالان قرار دهید زیرا یكى از منابع مهم تغییر رفتار، گروه همسالان و دوستان صمیمى كودك است. (بگو با كه دوستى، تا بگویم كیستی) ۴۲) اگر می‌توانستیم هیچ اقدامى نكنیم چقدر به تریبت كمك می‌كردیم! (البته در شرایطى كه به پیامدهاى روش تربیتى خود اطمینان نداریم.)
دوشنبه 11/9/1387 - 8:29
دعا و زیارت
نظر یاكوب ادوارد پولاك درباره قرآن انجیل هایى كه با این مخارج هنگفت چاپ و تجلید و به صورت رایگان به گیرندگان [مسلمانان] اهدا شده است، بلافاصله از جلد جدا مى‏شود و در بازار به جاى كاغذ باطله مصرف مى‏گردد. سبك ساده انجیل به طبع شرقى ها خوش نمى‏آید، آنها كلمات مطنطن و مسجع و مقفا را كه كشنده فكر و معنى و مضمون است مى‏پسندد. البته روشن است كه سبك ساده انجیل مانع از رویكرد ایرانیان و بلكه مسلمانان به سوى آن نشده است، بلكه تحریفات و سخنان ناروایى كه در عهد جدید و عهد عتیق (تورات و انجیل) راه یافته، سبب دورى مسلمانان از این كتاب مقدس شده است. جذاب بودن قرآن نیز به سبب كلمات مطنطن و مسجع آن نیست، بلكه حقایق جاوید و مطالب مطابق عقل و فطرت این كتاب آسمانى، در قالب بهترین و شیواترین جملات، دل از حق جویان ربوده است.1
دوشنبه 11/9/1387 - 8:22
دانستنی های علمی
مهارت هاى زندگى براى نوجوانان خلاصه مطلب: وقتى بچه ها كوچكند، چندان مشكل نیست كه به آنان كمك كنیم تا اعتماد به نفس به دست آورند. كارهاى كوچك مى توانند تأثیرات بزرگى داشته باشند... . امروزه خانواده ها در پرورش هوش و استعداد كودكانشان قدمهاى محكم تر و مؤثرترى نسبت به گذشته برمى دارند و انتظاراتشان در زمینه كارآمدى فرزندانشان نیز بالاتر رفته است. آنان دریافته اند كه براى دستیابى به این مهم كه همانا داشتن قدرت و توانمندى بیشتر در راه رسیدن به اهداف عالى تر است باید تفكر و اندیشه كودكان و نوجوانان را در سطوح بالاترى پرورش داد. باید به آنان بیاموزیم كه در برابر مسائل و مشكلات زندگى چگونه برخورد كنند كه آسیب پذیرى كمترى داشته باشند. به عنوان مثال هنر ارتباط برقرار كردن و گفت وگو با دیگران از مهارت هاى اولیه اى هستند كه چنانچه فردى به آنها مجهز باشد مى تواند بسیارى از هیجانهاى مخرب را از خود دور كند. حال به ذكر تعدادى از مهارت هاى اساسى و مهمى كه در موقعیت كودكان، نوجوانان، جوانان و والدین در عرصه زندگى نقش شایسته اى دارند، مى پردازیم. مهارت اول؛ اعتماد به نفس وقتى بچه ها كوچكند، چندان مشكل نیست كه به آنان كمك كنیم تا اعتماد به نفس به دست آورند. كارهاى كوچك مى توانند تأثیرات بزرگى داشته باشند. اعتماد به نفس مانند یك رودخانه پس رفت و یا جریان پیدا مى كند این رودخانه همیشه داراى جریانات تندى نیست. بایستى به كودكان مسئولیت انجام برخى از فعالیتها را واگذار كرد، البته باید در نظر داشته باشیم كه فعالیتها در حد توان كودك باشد و پس از انجام كار، كودكان تشویق شوند. معلمان مدارس بایستى زمینه گفت وگو با دانش آموزان را فراهم كنند تا ترس و خجالت از صحبت كردن در دانش آموزان از بین برود. همچنین معلمین مى توانند از تجربیات خود براى آنان صحبت كنند، بچه ها یاد مى گیرند كه تلاش كنند، تلاش به آنان اعتماد به نفس مى دهد. باید به آنها بگوییم كه فوق العاده اند اما این به تنهایى كافى نیست. وقتى بچه ها و بزرگترها به خود به عنوان شخص اول عمل نگاه كنند توانایى انجام كارهاى بیشترى در خود ایجاد مى كنند. مهارت دوم؛ انگیزه بچه هاى با انگیزه چنین نشانه هایى دارند: مى خواهند كارهایى انجام دهند و مشتاق به یادگیرى هستند. تكالیف مدرسه و كارهاى خانه را بدون آنكه خیلى نق بزنند انجام مى دهند. آنان براى فردا یا هفته بعد برنامه هایى دارند، آنان بیشتر بله مى گویند تا نه. كودكان با انگیزه به دنیا مى آیند نه با كسالت و خستگی. آنان مشتاق، جست وجوگر و كنجكاو به دنیا مى آیند و این همان حالتى است كه ما مى خواهیم آنان براى همیشه حفظ كنند. آموزش انگیزه: معلمها و والدین مانند مربیان زمین بازى هستند (تشویق مى كنند و گاهى بچه ها را هل مى دهند). بچه ها باید خودشان مسیر خود را پیدا كنند. اما ما مى توانیم براى ایجاد این شور و حرارت مسیر را به آنان نشان دهیم. تقویت انگیزه: گام اول: فكر كردن و تقویت حافظه و تفكر. به كودكان بیاموزیم در مورد اهدافشان تفكر كنند. گام دوم: گفت وگو و آموزش مهارت هاى گوش دادن. گام سوم: به پایان رساندن كار. وقتى بچه ها ببینند مى توانند روى كار تمركز كنند و آن را تا آخر انجام دهند بیشتر مشتاق انجام كارها مى شوند. گام چهارم: تشویق و تحسین . تشویق مى تواند به صورت یك هدیه، یك امتیاز یا حق انجام دادن یك كار، كلمه تحسین آمیز یا یك بوسه باشد. به هر صورت تشویق همیشه شیرین است. مهارت سوم؛ تلاش واضح است كه تلاش كردن ناخوشایند نیست و انسان براى تلاش كردن به وجود آمده است. دانش آموزان باید بدانند كه حتى انجام تكالیفشان مى تواند لذت بخش باشد، فرزندان ما باید بدانند كه تلاش راه دستیابى به موفقیت است و موفقیت بزرگترین لذت زندگى همه انسانها است. مهارت چهارم؛ مسئولیت پذیرى سعى كنید كه كودكانتان را مسئولیت پذیر كنید. وقتى به بچه هایتان مى گویید: - مى توانم به تو امیدوار باشم. - تو قابل اتكا و اعتماد هستی. - وقتى چیزى به من مى گویى، مى توانم حرفت را باور كنم و... با این جمله ها در واقع شما فرزند مسئولیت پذیر خود را تحسین مى كنید. آموزش مسئولیت پذیرى به بچه ها، شامل پیدا كردن راههایى است تا به آنان كمك كنیم احساس لیاقت و شایستگى داشته باشند، بدانند چه چیزى درست است و به آنچه درست است عمل كنند. مهارت پنجم؛ خلاقیت خلاقیت در بچه ها فرصت علاقه مند شدن و تمرین براى عملى كردن فكرهاى خوب را ایجاد مى كند. خلاقیت اساس علوم را تشكیل مى دهد. وقتى براى بچه ها محیطى را فراهم مى كنیم كه در آن به تحقیق بپردازند، سؤال كنند و در مورد آن فكر كنند و متحیر و سردرگم شوند، پایه هاى علاقه به علوم را در آنان ایجاد مى كنیم. چه بچه هایمان بخواهند یك دانشمند شوند و چه یك شخص معمولى باید از جمله انسانهایى باشند كه همیشه مى گویند: «مى خواهم بدانم این وسیله چگونه كار مى كند؟» مهارت ششم؛ پشتكار دانش آموزانى كه همیشه رختخواب خود را مرتب مى كنند و یا كارهاى منظمى را در خانه انجام مى دهند، در مدرسه موفقیت زیادى كسب مى كنند. موفقیت تحصیلى بستگى به این دارد كه شخص تمام كردن یك كار را در نظر داشته باشد. هرچه سریعتر بچه ها این مهارت را یاد بگیرند، زودتر مصمم خواهند شد تا همیشه هر كارى را به پایان برسانند و از انجام آن لذت ببرند. مهارت هفتم؛ توجه به دیگران علاقه آنها را به هم پیوند مى دهد و به كودكان حس اجتماعى بودن را هدیه مى كند، بچه هاى در حال رشد، خودشان و نیازهاى خودشان را مى بینند، اما والدین و معلمان مى توانند به بچه ها در هر سنى توجه و علاقه را با روشى معنادار بیاموزند. مهارت هشتم؛ كارگروهى اغلب بین كار فردى و گروهى به ویژه در مدارس موازنه درسى برقرار نیست. دانش آموزان بیشتر انتظار دارند به صورت فردى كار كنند، نمره بگیرند و با هم رقابت كنند نه آن كه با هم كار كنند. معلمان باید هرچه بیشتر به كار گروهى تأكید كنند. مهارت نهم؛ عقل سلیم تدبیر داشتن چندان همگانى نیست. یكى از دلایلى كه بچه ها ممكن است با تدبیر باشند این است كه این صفت مادرزادى نیست، بلكه از طریق تجربه و تمرین به دست مى آید؛ برخلاف مهارت مطالعه یا ریاضیات، فراگیرى عقل و تدبیر، برنامه آموزشى ندارد. بهترین كارى كه مى توانیم انجام دهیم این است كه مواقعى را پیدا كنیم كه عقل و تدبیر مورد نیاز است و بعد راههاى كسب آن را تمرین كنیم.
دوشنبه 11/9/1387 - 8:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته