• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4459روز قبل
دعا و زیارت
یار مهربان هر انسان جستجوگرى با كتاب آشناست و آن را دوست خوب خود مى داند و با آن انس دارد. كتاب و یا به عبارتى علم، نقش مهمى در زندگى ما بازى مى كند. كتاب هاى خوب علم آدمى را افزایش مى دهد و راه هاى روشنى را رو به بشریت باز مى كند. جهان هستى مملو از حقایق و عجایب شگفت انگیزى است. انسانها از آغاز خلقت در پى جستجوى حقایق به شیوه هاى مختلف بوده اند و از این طریق در جهت اعتلاى علم بشریت كمك كرده اند. اگر بخواهیم به عصر امروز نگاهى داشته باشیم متوجه مى شویم كه حقایق بسیارى هنوز وجود دارد كه كشف نشده و بشر امروز در گرفتارى ها و معضلات گوناگونى قرار گرفته است. اگر بخواهیم جامعه امروز را با گذشته مقایسه كنیم, پى به مشكلات فراوانى مى بریم. یعنى علم ما هنوز جوابگوى بسیارى از مشكلات ما نیست. به نظر شما مشكل كجاست و چه راه حلى بایستى اندیشیده شود؟چگونه مى توانیم به سؤالات خود پاسخ دهیم و راه حلى براى مشكلات پیدا كنیم؟ اگر بخواهیم اهمیت این مسأله برایمان شفاف تر شود بایستى نگاهى به وضع موجودمان بیندازیم و اگر با تأمل دقت شود اهمیت این موضوع برایمان آشكار خواهد شد. در این راستا بهتر است به چند نكته توجه شود: اگر در زندگى افراد موفق و پیشرو روزگار دقت كنیم، مى بینیم كه آنها زندگى متفاوتى با سایرین دارند. یعنى آنها با علم و كتابخوانى انس خاصى دارند و این علم (یا به عبارتى روزى تقسیم نشده خداوند كه بایستى دنبال آن برویم) جایگاه خاصى در زندگى آنها بازى مى كند. ما براى حل مشكلات و پاسخ به سؤالات و كشف حقایق نیاز به علم داریم، این علم درجاتى دارد و هر كسى با توجه به همت خود به آن دست مى یابد. شاید بتوان گفت انسانى كه از این رزق الهى محروم است در گردابى بزرگ غرق شده است، چون ساختار وجودى انسان به این گونه خلق شده كه زندگى و پویایى او در جواب دادن به سؤالات و كشف حقایق مى باشد. اگر مبناى حى بودن زندگى را براساس علم آموزى بگذاریم، آن گاه معضل فرهنگ كتابخوانى برایمان حل خواهد شد. یعنى انسان زنده به دنبال كشف حل مشكلات خود و دیگران است و نسبت به آنها بى تفاوت نخواهد بود چرا كه میداند پاسخ تمام سؤالات خود را مى تواند از موجودیات جهان هستى استخراج كند. در حال حاضر در رسانه ها مطرح مى شود كه فرهنگ كتابخوانى در بین مردم ضعیف شده و كمتر به خواندن كتاب پرداخته مى شود. كسانیكه در پى حل این مشكل هستند بایستى قبل از آن جنبه روانشناسى این قضیه را هم در نظر بگیرند كه چرا بایستى كتاب خوانده شود و كسانى كه این فرهنگ را دارند چه كمكى به خود و دیگران مى كنند. در واقع مى توان گفت كسانیكه انس با كتاب دارند مى توانند بهترین مروجان اصلى فرهنگ كتاب خوانى باشند. نكته قابل توجه این است كه محدوده كتاب خواندن، تولید علم و تولید فكر مشخص شود و از تولید فكر و تولید اندیشه و علم غافل نكند. بدلیل آنکه هر چقدر هم که كتاب بخوانیم باز سؤالاتى وجود دارد كه ممكن است نتوانیم جواب آنها را از كتاب ها بدست آوریم. انسان در مرحله كتاب خواندن، نقش تكاثر را دارد و علومى را در ذهن و حافظه خود ذخیره مى كند اما بایستى به مرحله اى رسید كه نقش كوثر و چشم را داشته باشد و از این ذخائر اولاً در جهت آب رسانى به خود و دیگران و ثانیاً در جهت تولید علم و اندیشه هاى جدید كه حاصل تلاقى و قضاوت آراى مختلف اندیشمندان است گام بردارد. نكته دیگرى كه شاید بایستى مسؤلان به آن توجه كنند، بحث مدیریت مطالعه است و ایجاد مراكزى كه در این جهت تلاش نمایند. توضیح دقیق این مسأله در افق بالاترى به این نكته توجه دارد كه جامعه نخبگان ما در این زمینه تلاش مى كنند و مراكز پژوهشى و آموزشى فراوانى وجود دارد كه در راستاى این اهداف (كتابخوانی) گام بر مى دارند. هر ساله مراكز مختلف پژوهشى آمار فراوانى از فعالیت ها و برنامه هاى پژوهشى خود را گزارش مى دهند، اما مشكل اینجاست كه این فعالیت هاى كتابخوانى مدیریت نمى شود. بنابراین نیاز به وجود مركزى واحد در كشور به نام مدیریت پژوهش حس مى شود که حاصل و ذخائر اطلاعات و مطالعات (آموزشى پژوهشی) در این مركز واحد ذخیره شود چرا كه در حال حاضر مطالعات و فعالیت هاى پژوهشى بیشتر در راستاى رفع تكلیف انجام مى شود و كمتر در جهت رفع مشكلات و معضلات مردم این مطالعات انجام مى شود. دنیا عرصه ى رقابت است و باید سعى كرد خود را به قله هاى اوج علم و دانش رساند تا بتوان هم خود و هم دیگران را از این چشمه هاى علم سیراب كرده و در جهت نجات بشریت امروز گام برداشت و دانست كه علم نورى است كه خداوند در دل هر كس كه بخواهد قرار مى دهد. توفیق دریافت این علم را از خداوند بخواهیم و بدانیم كه سعادت بشریت در این راه قرار داده شده است نقش مروجان و مربیان را نیز نباید فراموش كنیم كه آنها الگوهاى خوبى در راستاى فرهنگ سازى مطالعه و كتابخوانى مى توانند داشته باشند. یك سخن مؤثر و مفید یك مربى مى تواند نقش مهمى را در انسان ها بازى كند و آثار مفیدى را برجاى مى گذارد. در بین تمامى كتب، بهتر است از بهترین كتاب، یعنى قرآن هم یاد شود. كتابى كه چراغ روشن زندگى بشر است و دستورات سازنده براى انسان سازى را دارد. اگر فرهنگ قرآن خوانى و كاربردى كردن آن در زندگی، جارى و سارى شود خود بهترین نمونه فرهنگ مطالعه و كتابخوانى خواهد بود. نكته جالب اینكه اولین كلمه قرآن كه بر پیامبر گرامى اسلامى وحى شده است كلمه خواندن است و این جا اهمیت این موضوع دو چندان مى شود. اگر چه در حال حاضر وضع موجود جامعه، معضل فرهنگ كتابخوانى را به بار آورده ولى مى توان با سرمایه گذارى در نسل امروز افق هاى روشنى را در جهت رفع نیازها و كشف حقایق و حل مشكلات جامعه ى آینده ترسیم كنیم. امید است كه بشر امروز به شناخت وجودى خود بیشتر پى برد و گام هاى رسیدن به قله علم و دانش را به سلامت طى كند.
جمعه 15/9/1387 - 22:35
دعا و زیارت
مخاطب شناسى در گفتگو با جوانان « با درختى که زند سر به فلک به زبان مه و ابر به زبان لجن و سایه و لک به زبان شب و شک حرف مزن با درختان برومند جوان به زبان گل و نور به زبان سحر و آب روان به زبان خودشان حرف بزن» مخاطب شناسى در گفتگو با جوان نکته اى است که نمى توان آنرا نادیده گرفت و متأسفانه بسیارى از مشکلاتى که در نحوه ارتباط گیرى با جوان وجود دارد از آن سرچشمه مى گیرد. بنابراین لازم است براى پرداختن به موضوع مخاطب شناسى در ابتدا تعریفى از «ارتباط» و «جوان» داشته باشیم. در هر «ارتباط» 4 جزء وجود دارد که عبارتند از: پیام، پیام رسان، پیام گیر و واکنش. به نظر مى رسد در بین این اجزاء، «پیام رسان» از اهمیت ویژه اى برخوردار است و یکى از وظایف و مسؤولیتهاى سنگین آن، شناخت روحیات و ویژگیهاى «پیام گیر» یا «جوان» است. در نحوه و نوع ارتباط با جوان معمولاً دو مشکل عمده وجود دارد: عدم شناخت کافى و لازم از جوان و فاصله گرفتن از او به بهانه تفاوت بسیار زیادى که این نسل با نسل قبلى خود دارد. استاد مطهرى در این زمینه مى گوید: «ما اول باید درد این نسل را بشناسیم. درد عقلى و فکری، دردى که نشانه بیدارى است، یعنى آن چیزى را که احساس مى کند و نسل گذشته احساس نمى کرد...» جوانى مرحله اى از عمر است که مرز سنى 18 تا 26 سال را در برمى گیرد. این دوره از مهمترین و در عین حال پیچیده ترین مراحل حیات است . جوانى دوران تربیت پذیرى است و فرصتى که در آن عقیده و اخلاق ریشه دار شده و فضایل و ملکات انسانى در جوان تثبیت مى گردد. در ذیل به برخى از ویژگیهاى این دوران اشاره مى گردد؛ 1- مهمترین تعبیرى که براى این مرحله به کار مى رود تعبیر «شباب» است. شباب در لغت به معناى برافروختگى و زبانه کشیدن است و همه حالات و رفتار جوانان حکایت از برافروختگى و هیجان دارد. جسم، روان، عواطف، احساسات و افکار جوان در کمال رشد و برافروختگى است. که البته این ویژگیها در صورت عدم کنترل، مى تواند خطرآفرین باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در روایتى این دوران را به «سکرالشباب» تعبیر فرموده اند. دوران بلندپروازی، امید و آرزوهاى دور و دراز، آرمان خواهی، حقیقت جویى و همت هاى بلند. 2- کنجاوى طبیعى در این دوران به چراجویى مبدل گشته و جوان را به سوى منطقى روشن و استدلالى قانع کننده مى کشاند. 3- «جوان» رقیق القلب و فردى پیشتاز است. شور، شوق، عشق و شیدایى او در مرحله اى از توان و رشد است که براى اقدام در دشوارترین امور حاضر به سرمایه گذارى است. 4-جوانى مرحله اى است که فطرت انسان بیدار است و مى تواند بسنجد و راه و رسم انسانیت و اخلاق را در پیش گیرد. آنچه در بالا بدانها اشاره شد، تنها بخشى از ویژگى هاى دوران جوانى است که براى برقرارى یک ارتباط موفق با جوان باید مدنظر قرار گیرد. حال با توجه به این خصوصیات، نحوه برقرارى یک ارتباط موفق با جوان به چه صورت است؟ به نظر اندیشمندان، بى تفاوتى و سهل انگارى والدین همانقدر آرامش جوان را بر هم مى زند که دخالتها و امر و نهى هاى بیش از اندازه و نابجا. اگر کسى بخواهد جوان را از راه تربیت صحیح و آگاهانه به آزادی، تفکر، استقلال رأى و احساس مسؤولیت فردى و اجتماعى هدایت کند، لازم است در نهایت متانت، بدون دخالت مستقیم و احیاناً تحمیل، او را در راه ناهموارى که در پیش رو دارد همراهى کند . کسانى که در ارتباط مستقیم با جوانها هستند باید بدانند که رشد عقلى و روحى انسان خواه سریع، خواه کند ، خواه با کمک بزرگترها و یا بدون دخالت آنها به همان نسبت پیچیده است که حیات در سیر آفرینش و تبدیل یک کرم ابریشم بى دفاع به یک پروانه ى بلند پرواز... نگرانى از آینده سبب یأس و ناامیدى در جوانان مى شود. و احساس ناامنى اجتماعى و روانى بوجود مى آورد و به این ترتیب ممکن است جوان دچار افسردگى شود. فرد افسرده جامعه پذیر نیست و گرایش به آسیب هاى اجتماعى دارد، بنابراین ایجاد شادى معقول و منطقى در این افراد مانع از افسردگى و انواع ناهنجاریهاى اجتماعى مى گردد و در نتیجه باعث افزایش کارآیى مى گردد. بسیارى از جوانها در زندگى خود هدف مشخصى ندارند، باید به آنان کمک شود که هدفهاى خود را انتخاب و براى آن کوشش نمایند و در این راه آموزش مهارتهاى زندگى سبب مى شود تا بهتر بتوانند با مشکلات و معضلات زندگى هاى عصر ماشینى مقابله کنند. به نظر مى رسد آشنایى جوانها با ارزشها به نحوى که خدا ، رسول خدا و انبیاء و علماى جامعه راه را نشان داده اند به خوبى فکرش را به سوى درست اندیشیدن هدایت خواهد کرد. در پایان اینکه متأسفانه در اغلب اوقات نه تنها در نحوه ارتباط با جوان بلکه در سایر ارتباطات اجتماعى نیز فراموش مى کنیم که «گوش دادن رمز ارتباط است» و خوب گوش دادن را از یکدیگر دریغ مى کنیم. شاید کلید طلایى موفقیت در ارتباط با جوان این است که بدانیم «تفاوت نسیم و طوفان در نوع برخورد است.»
جمعه 15/9/1387 - 22:33
دعا و زیارت
غم و شادى در قرآن خداى آسمان آدمیان را دلشاد خواسته یا اندوهگین؟ قرآن مجید، سخن قوم موسى به قارون را نقل می‌كند كه گفتند: «لاتَفرَح اِنَّ اللّه لایُحِبُّ الفَرحین؛ اى قارون! فرحناك مباش كه خداى سرخوشان را دوست ندارد». (سورهٔ قصص، آیهٔ 76) و در جاى دیگری، شهیدان گلگون كفن را به نعمت فرح سرافراز می‌داند: «فَرحینَ بِما آتاهُمُ اللّه مِن فَضلِهِ». (سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 70) تكلیف چیست؟ باید سرخوش و فرحناك بود یا غمگین و افسرده، شاید راه حل را بتوانیم در تقسیم فرح به: فرح عاقلان و فرح واصلان بجوییم. كوران و كران، عالم پر راز و رمز را نمی‌بینند، توبرتویى حیرت آور و دهشت‌ناك عالم را نمی‌فهمند، سرگشتگى ژرف اندیشان، ایشان را به اندیشه وا نمی‌دارد و در زندگى اجتماعى خود دردها و رنج‌ها و محدودیت‌هاى بنی‌آدم آزارشان نمی‌دهد. آدم در این زمین به تبعید آمد و ما زادگان تبعیدى زمینیم. در این تبعیدگاه، عداوت و دشمنى از مشخصه‌ها و علایم گریز ناپذیر آن است: «و ألقَینا بَیَنهُمُ العَداَوةَ وَالبَغضَاء اِلى یَوم القِیامَة». (سورهٔ مائده، آیهٔ 64) فرشتگان هم می‌دانستند كه آدمى زاده در زمین خون می‌ریزد و تباهى می‌آفریند. آنكه این‌همه را می‌داند و می‌بیند و اندیشناك نمی‌شود، آدمى نیست. نه اشك روانى نه رخ زردی اللّه الله تو چه بى دردى ارزش آدمى به دردمندى اوست. هر كه او هشیارتر پر دردتر هر كه او بیدارتر رخ زردتر فرح غافلان؛ یعنى چشم پوشى از حقیقت و در ساحل فرودین ماندن و در گرداب دریاى حقیقت فرو نرفتن. امّا فرح دیگرى هم هست. فرح واصلان، آنان كه در لجّه دریاى غم فرو رفته‌اند و لؤلؤ ظفر بر آورده‌اند. آنان كه راه پر غبار سلوك انسانى را طى كرده‌اند و به نور بى ظلمت و صفاى بى غبار رسیده‌اند. بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش كه به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد فرح آن فرخ ‌پى سالكانى است كه راه دشوار دیدار یار را طى كرده‌اند: «یا اَیُّهَا الاِنسان اِنَّكَ كادِح الى رَبِّكَ كَدحاً فَمُلاقیه». (سورهٔ انشقاق، آیهٔ 6) و به قلّه شكوهمند وصال رسیدند. اینان دریاى غم را پى سپرده‌اند و بر ساحل فرازین آرمیده‌اند. اینان سرخوشان بزم وصالند. در عالم جز روى دلبر نمی‌بینند و در روى او جز به سر خوشى نمی‌نگرند. آری؛ غایت دین دارى شادى است، اما نه شادى بى دردان خواب آلوده؛ بلكه شادى عاشقان آرام یافته در جوار دلبر. به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست در نگاه چنین افرادى زندگى زیباست؛ زیرا همهٔ جهان جلوهٔ دلبر ماست، در هر فراز و نشیبى خال رو و خم زلفش را می‌بینند و با هر گرم و سردى مهر و مهتر او را می‌چشند. به بوى زف و رخش می‌روند و می‌آیند صبا به غالیه سائى و گل به جلوه گرى این شاد دلى و شادكامی، هرگز به طغیان راه نمی‌برد؛ چرا كه شادى غافلان از میدان بندگى گریختن است و شادى واصلان بر بساط قرب حق نشستن و در ریسمان نجات الهى آویختن. شادان واصل، خادمان خلق‌اند، نه تنها در آدمیان با چشم ادب و علاقه می‌نگرند كه طبیعت بى جان هم مرهون نگاه پر مهر ایشان است. گویند: پیامبر خدا در كنار اُحُد می‌فرمود: كوهى است كه ما را دوست دارد و دوستش داریم. كوه یحیى را سلامى می‌دهـد سنگ موسى را پیامى می‌دهد ماه احمد را اشارت‌بیـن شـود آتـش ابراهیـم را نسـرین شود شادان واصل نیز دردها به دل دارند و دغدغه‌ها در جان. روزگار ایشان بر یك منوال نیست و دل ایشان بر یك حال. اگر صوفى به یك حالت بماندی سرو دست از دو عالم بر فشاندى گاه برق وصال در دلشان شعله می‌كشد و گاه یاد زوال و خاطره فراق خاطرشان را بر می‌آشوبد. بگفت احوال ما برق جهان است دمى پیدا و دیگر دم نهان است اینان لب خندان و دل خونین را با هم دارند و وصال، آتش طلب را در ایشان نمیرانده است. هم بر آستانهٔ یار بوسه می‌زنند و هم در آرزوى دیدار می‌گریند. اولئك اولیاء اللّه حقّا، آه آه شوقاً الى رؤیتهم. منبع : مجله بشارت - نشریه قرآنى ویژه جوانان
جمعه 15/9/1387 - 22:31
دعا و زیارت
سفارش‌ها و پندهاى لقمان حکیم در شماره قبل تعدادى از سفارشات اقتصادى لقمان به فرزندش را بیان داشتیم و در این شماره دستورات دیگرى از آن بزرگوار را كه به سفارشات اخلاقى ـ اجتماعى نام گذارى كرده‌ایم را بیان می‌داریم. امر به معروف و نهى از منكر بعد از برنامه نماز به مهمترین دستور اجتماعی؛ یعنى امر به معروف و نهى از منكر پرداخته و می‌گوید: مردم رابه نیكی‌ و معروف دعوت كن و از منكرات و زشتی‌ها بازدار. در پایان همین آیه واژه«عزم الامور» را به كار برده، مسلم است كه همه كارهاى اجتماعى خصوصاً امر به معروف و نهى از منكر، مشكلات فراوانى دارد. گنهكاران خودخواه و سلطه جو به آسانى تسلیم نمی‌شوند، حتى در مقام اذیت و آزار آمران به معروف و ناهیان از منكر برمی‌آیند، بدون صبر و استقامت نمی‌توان بر این مشكلات پیروز شد، یعنى براى انجام آن، عزم آهنین و ارادهٔ راسخ، لازم است. مصداق بارز،شهید امر به معروف امام حسین(ع) است كه براى احیاى سنت نبوى و امر به معروف و جلوگیرى دستگاه فاسد اموى از منكرات، جام شهادت نوشید. صبر بر مصائب لقمان حكیم سپس به مسألهٔ صبر اشاره می‌كند.علامه طباطبایى در تفسیر شریف المیزان می‌فرماید:صبر تنها در این آیه نیست كه از آن به عنوان «عزم الامور» یاد شده،بلكه در جاهاى دیگر نیز از امورات مهم شمرده شده است،صبر در لغت به معناى حبس است. در اقرب الموارد آمده است: «صبر‌الدابة» یعنى حیوان را بدون علف نگه داشت.صبر به معنى خویشتن دارى و حبس نفس از چیزى است كه شرع و عقل از آن نهى می‌كند، صبر به حسب اختلاف موارد فرق می‌كند. اگر خویشتن دارى در مصیبت باشد، آنرا صبر می‌گویند اگر در جنگ باشد شجاعت نامند و اگر در حوادث باشد آن را سعهٔ صدر می‌نامند. در تفسیر عیاشى از حضرت صادق (ع) نقل شده است: «… اصبروا عَلَى الفرائض و صابروا على المصائب و رابطوا على الائمة»1 صائب تبریزى سروده است: زمین سـراى مصیـبت بـود تـو مـی‌خواهـی كه مشت خاكى از این خاكدان به سر نكنی؟ هر چند صبر و استقامت امر دشوارى است؛ اما ثمرات اثر بخشى در زندگى دنیوى و اخروى دارد. بانوى بزرگوار حضرت زینب(س) سمبل صبر و بردبارى در واقعه جانسوز كربلاست.بازبینى و بررسى زندگى ائمه اطهار (ع) افق روشنى از این موضوع می‌گشاید. ساقى بیا كه هاتف غیبم به مژده گفت با درد صبـر كـن كه دوا می‌فرستمـت پرهـیـز از تـكـبّر و خـودپـسنـدى «و لا تصعّر خدك للناس و لا تمش فى الارض مَرَحاً انّ الله لایحبّ كل مختال فخور؛ و از مردم (به نخوت) رخ بر متاب و در زمین خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لاف زن را دوست نمی‌دارد».(سورهٔ لقمان، آیهٔ 18) لقمان سپس به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشرویى را توصیه كرده می‌گوید: با بی‌اعتنایى از مردم روى مگردان» «صعر» در اصل یكنوع بیمارى است كه شتر به آن مبتلا می‌شود و گردنش كج می‌گردد. «مرح» به معنى مستى ناشى از نعمت است. «مختال» به معنى كسى است كه با یك سلسله تخیلات و پندارها خود را بزرگ می‌بیند.«فخور» به معنى كسى است كه نسبت به دیگران فخر فروشى می‌كند.2به این ترتیب لقمان حكیم در اینجا دو صفت بسیار زشت كه مایه از هم پاشیده شدن روابط صمیمانه اجتماعى است، اشاره مى كند: یكى تكبر و بی‌اعتنایى و دیگرى غرور و خود پسندی. تواضع سـر رفعـت انـدازدت تكــبر بـه خـــاك انـدازدت به دولت كسانى سرافروختند كـه تاج تكـبر بـیانـداختـند على (ع) در قسمتى از خطبه 192 نهج البلاغه می‌فرمایند:شیطان به جهت خلقتش بر آدم(ع) فخر فروخت و با تكیه به اصل خود كه آتش است،دچار تعصب و غرور شد.پس شیطان دشمن خدا و پیشواى متعصب‌ها و سر سلسله متكبران است. آیا نمی‌نگرید كه خدا به خاطر خودبزرگ‌بینى او را كوچك ساخت؟و به جهت بلند پروازى او را پست و خوار گردانید؟ نوع رفتار بیانگر شخصیت و تربیت فرد است. اگر انسان داراى فضایل اخلاقى نباشد. نباید از او انتظار رفتار بهنجار داشت. میانه روى و اعتدال پیشگى «و اقصد فى مشیك و اغضض من صَوتِكَ انّ انكر الاصواتِ لصوتُ الحمیر؛ و در راه رفتن خود میانه رو باش و صدایت را آهسته ساز كه بدترین آوازها بانگ خران است».(سورهٔ لقمان ،آیهٔ 19) در نهایت لقمان حكیم فرزندخود را به رعایت اعتدال كه در كلیه امور مطلوب است، دعوت می‌كند. بدیهى است كه این میانه روى فقط مربوط به راه رفتن نیست.اشاره می‌كند كه راه رفتن نه تند و با عجله باشد و نه سست و آهسته،انسان در معاشرت نه زیاد گرم بگیرد و نه عزلت و گوشه نشینى و كناره گیرى اختیار كند. در صحبت كردن، نه پر حرفى كند، نه ساكت بنشیند. در بذل و بخشش، نه اسراف كند، نه خساست ورزد.داد و فریاد و درشت صحبت نكند و آنقدر آهسته هم نباشد كه طرف نشنود و درك نكند. برخى از مفسران صوت حمیر را به عطسهٔ بلند همراه با صداى زشت تفسیر كرده‌اند.3 در خبـر خیـرالامـور اوسـاطـها نافع آمـد ز اعـتدال اخــلاصـها بـــرخـلاف قـول اهــل اعتــزال كه عقول از اصـل دارنـد اعتـدال زین چمن اى دى مبر آن اعتـدال پنجه‌اى بهمن بر این روضه ممال منابع: 1. قاموس قرآن، سید على اكبر قرشی، ج 4، ص 106. 2. ترجمه تفسیرالمیزان، سید محمد باقر همدانی، ج 16، ص 327. 3. اطیب البیان،سیدعبدالحسین طیب، ج 10، ص 426.
جمعه 15/9/1387 - 22:29
دعا و زیارت
سخنى با جوانان روح كنجكاو و فعال جوان، همیشه در صدد جستجو و آشنایى با پدیده‌هاى اطراف و پیرامون خویش است. جوان، بنا به موقعیتى كه دارد، محیطى كه در آن زندگى می‌كند، شرایط زمانى خاصى كه در آ ن به سر مى برد و با دوستانى كه نشست و برخاست دارد، همه زمینه‌هاى شكل گیرى شخصیت او را فراهم می‌كند. اندیشه وفكر جوان، همواره تحت تأثیر عوامل درونى وبیرونى اوست كه هرلحظه به شكلى توجه او را به خود جلب كرده وسیر افكار واندیشه‌هایش را به سوى خود می‌كشاند . كشش جوان به‌سوى كارها، فعالیتها،رویدادها،افراد، انجمنها ومحافلِ پیرامونش،حاكى از نیازهاى جسمى وروانى اوست كه به‌صورت انگیزه‌ها و خواسته‌ها، موجب حركت و جنب و جوش وى به طرف نیاز و خواسته‌اش مى شود. جوان گاهى به خود، به آینده خود، به نیازمندیهاى خود، به محیط پیرامون خود، به دوستانی كه با او در ارتباط ‌اند و به سخنان و برخوردى كه والدین با او دارند،می‌اندیشد. زمانى هم غرق در شناخت پدیده‌ها و شگفتیهاى عالم طبیعت می‌شود و به مظهر آیات و خالق طبیعت می‌اندیشد. زمانى دیگر به شخصیتهاى بزرگ، شخصیتهایى كه در جامعه و تاریخ تحولى عظیم به‌وجود آورده‌اند. لحظه‌اى بعد پرنده خیالش به محیط خانه و مدرسه بر می‌گردد و از برخوردی كه با دیگران داشته و متأثر شده است، از رفتار و واكنش خود با دیگران تعجب می‌كند. گاهى از خود رضایت دارد و خود را از دیگران برتر مى داند و فكر می‌كند كه دیگران احساسات او را درك نمی‌كنند و زمانى یأس و دلسردى در اوراه مى یابد و احساس كمبود می‌كند و خود را از دیگران كمتر می‌بیند. از پرخاشگری‌هایى كه نسبت به دیگران داشته، نگران و ناراحت است . از عهد شكنی‌هاى خود، از اینكه در مقابل تمایلات و هوسهایش زود تسلیم می‌شود و از ا ینكه نمى تواند تصمیم بگیرد واراده اش ضعیف است، سخت شرمنده است. همه این حالات ونوسانات روحى و روانى از ویژگیهاى دوران جوانى است كه ذهن او را به خود مشغول مى دارد؛ زیرا كودك و نوجوان دیروز، یك‌باره خود را در موقعیت تغییر یافته و پر مسؤولیت امروز می‌یابد و نمی‌داند چه كار كند. ذهنش او را وادار می‌كند كه از خود بپرسد كه من كیستم؟ این خواسته ها و تمایلات در من براى چیست؟ در برخورد با دیگران چگونه باید باشم؟ چگونه خود را كنترل كنم؟ تا چه حد خشم خود را فرو برم؟ چگونه زندگى كنم كه رفتارم موجب رضاى خدا و احترام مردم باشد تا از آرامش روانى برخوردار باشم؟ و چگونه باشم تا دوستان خوبم مرا بپذیرند؟. همه این سؤالها او را به این دو پرسش اساسى می‌كشاند كه : 1ـ من كیستم؟ 2ـ چگونه باید باشم؟ این سؤالها و سؤالهایى از این قبیل ما را به این حقیقت راهنمایى می‌كند كه: تا نیابى معرفت بر نفس خویش ره نیابد نفس تـو گامى به پیـش تأمل در خویشتن و تفكر درباره رفتار خود، ازآنجا كه انسان موجودى است داراى حب ذات و دوستدار خود، او را به سوى آن موضوع اصلى سوق می‌دهد كه به خود بپردازد و در صدد شناختن نیروهاى درونى خویش و كمالاتى كه باید به آنها دست یابد، باشد. اهداف خودشناسى 1ـ چون انسان ذاتاً خود خواه است، در شرایط عادى قادر به دیدن عیبها و نقصهاى خود نیست. خود شناسى راه را براى تهذیب و پالایش و زمینه را براى قضاوت صحیح درباره رفتار و اعمال خود هموار می‌كند. 2ـ با خود شناسی، انسان می‌تواند خود را ارزیابى و تحلیل كند، خصلتهاى منفى را از خود دور كرده و در صدد تقویت جنبه‌هاى مثبت باشد. 3ـ با خود شناسی، مى تواند به فعالیتهاى روزمره زندگى شكل و جهت صحیح بخشد و زمینه را براى بهره‌بردارى از استعدادها و نیروهاى خویش فراهم كند. 4ـ با خود شناسی، انسان با نحوه نظارت برغرایز و عواطف خویش آشنا می‌شود. در می‌یابد كه چگونه سرمایه‌هاى وجودى خویش و فرصتهایى كه در مراحل زندگى به‌دست مى آورد، كمال بهره‌بردارى را بنماید تا در موقعیتهاى حساس پیش‌بینى لازم را جهت به كارگیرى معیارهاى دینى در مقام اتخاذ تصمیم‌ها و واكنش‌هاى مناسب نشان دهد تا از بروز هرگونه اختلالات روحى و روانى جلوگیریى كند و بر غرایز كه حاكمیت نیرومندى بر انسان دارند فایق آید. 5 ـ انسان، با خودشناسى و خودسازى مى تواند از چنگال خصلتهاى پلیدی چون خود‌خواهی، حرص، آز، كینه، حسد، بخل‌و هرگونه عادت بد رهایى یابد و درشناخت خویش و قدرتهاى روحى در سیر به كمال و عروج به عالم ملكوت كه همواره مردان حق پیشگام آن بوده‌اند، دست یابد. آیات: 1ـ «یا اَیّها الّذین آمنوا علیكم اَنفُسَكُم؛ اى كسانى كه ایمان آورده‌اید، بر شما باد كه به خویشتن بپردازید».( سوره مائده، آیه 105) 2 ـ «و فى اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِرُون؛ چرا دربارهٔ نفس خود نمی‌اندیشید؟». ( سوره ذاریات، آیه 21) 3 ـ «وَلا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ؛ و مانند كسانى نباشید كه خدا را فراموش كردند، خدا هم خودشان را از یادشان برد». ( سوره حشر، آیه 19) پیام آیات: 1ـ اهمیت شناخت و معرفت نفس خویش. 2ـ تأكید خداوند برتدبیر دربارهٔ خود و خودسنجى و خودشناسی. 3ـ عدم خودشناسى موجب خدا ناشناسى می‌شود. توضیح : انسان در اساس، همه تلاشها وفعالیتهاى روزانه‌اش را براى تأمین خواسته‌ها و نیازمندیها و منافع و مصالح خود انجام مى دهد. بنابراین، براى او شناختن منشأ رفتار و اعمال و آشنایی با نحوهٔ‌ نظارت تمایلات وخواسته‌ها مقدم بر همه مسائل است.از این جهت است كه على (ع) مى فرماید: «در شگفتم از كسى كه گمشده‌اش را می‌جوید، در حالى كه خود را گم كرده و نمی‌جویدش». (1) و نیز می‌فرماید: «بزرگترین نادانی، نشناختن خویشتن است». (2) و نیز می‌فرماید: «بزرگترین كامیابى و سعادت از آن كسى است كه به خود شناسى نایل شود». (3) و باز مى فرماید: «كسى كه خود را شناخت پروردگار خود را نیز خواهد شناخت». (4) به همین جهت است كه قرآن مجید خطاب به همهٔ مؤمنان می‌فرماید: «اى كسانى كه ایمان آورده‌اید بر شما باد كه به خویشتن بپردازید.» (5) و در جاى دیگر به ا نسانها هشدار می‌دهد كه: «چرا درباره نفس خود نمى اندیشید؟». (6) در قرآن، علت فراموشی وغفلت از یاد خدا را همان فراموش كردن خود و توجه نداشتن به حقیقت وجودى خویشتن می‌داند و آن را به عنوان عقوبت این گناه معرفى مى كند: «و مانند كسانى نباشید كه خدا را فراموش كردند خدا هم خودشان را از یادشان برد». پاورقى ها: 1 و 2 و 3 ـ كلمات قصار؛ غررالحكم 4 ـ من عرف نفسه، عرّف ربّه 5ـ (سوره مائده ، آیه 105). 6ـ (سوره ذاریات، آیه 21). منبع : مجله بشارت - نشریه قرآنى ویژه جوانان
جمعه 15/9/1387 - 22:25
دعا و زیارت
زیبایى و آراستگى ظاهرى از دیدگاه قرآن مطالعهٔ تاریخ باستان به ما ثابت می‌كند كه در دوران ما قبل تاریخ افراد به بهتر نشان دادن ظاهر خود علاقه‌مند بودند.با مطالعه در نحوهٔ مجسمه سازی، نقاشی‌هاى قدیمى این واقعیت بیشتر ملموس است.ظاهر آراسته بیانگر و منعكس كنندهٔ اعتبار و شخصیت است.وقتى با ظاهرى مرتب و تمیز در مقابل دیگران ظاهر شویم برایمان ارزش بیشترى قائل شده و با اعتماد و اطمینان كار ما را می‌پذیرند. آراستگی،اهمیت به نظافت از اصول مشترك زندگى است كه نه تنها اسلام در بیانات متعدد بر آن تأكید دارد، بلكه به عنوان یك سنّت اصیل در سیرهٔ ائمه معصومین (ع) متداول بوده است.بعضى خیال می‌كنند، همین مقدار كه انسان ایمان محكم و باطنى پاك داشته باشد، كافى است و ظاهر و پوشش و رفتار هر گونه باشد، عیب ندارد،به پندار خود زمزمه می‌كنند كه: مرد سیرت را به صورت كار نیست جامه گر صد وصله باشد عار نیست صـورت زیـبـا نـمی‌آیـد بـه كـار حـرفـى از مـعـنـى اگـر دارى بـیـار چنین تصوّری، از نظر اسلام باطل است، بلكه بر عكس، بخشى از برنامه‌ها و دستورهاى اسلام مربوط به نظافت، زیبایى و آراستگى ظاهر است. «یا بنى آدم خذوا زینتكم عند كلّ مسجد… قل من حرّم زینة اللّه الّتى أخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق؛ اى فرزند آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید…بگو چه كسى زینت‌هاى الهى را كه براى بندگان خود آفریده و روزی‌هاى پاكیزه را حرام كرده است؟».(سورهٔ اعراف، آیات 31 و32) این دو آیه، بیانگر آن است كه مسلمانان باید از پوشیدن لباس‌هاى پاك و مرتب و تمیز و شانه زدن‌ موها و به كار بردن عطر و مانند آن، بهره‌مند شوند و این نعمت‌ها را هرگز بر خود حرام نكنند،بلكه از آن به نحو احسن بهره‌بردارى كنند.آری، همان گونه كه روانشناسان گفته‌اند:انسان داراى چهار حس روحى است كه عبارتند از: زیبایی، نیكی، دانایى و مذهبی، باید همهٔ این حس‌ها به صورت صحیح اشباع شود، بنابراین از نظر علمى اگر به حس زیبایى توجه نگردد، قطعاً آثار نامطلوبى به دنبال خواهد داشت! بر اساس روایات متعدّد و با تكیه بر آیات پیشوایان دین به ظاهرخویش نیز بسیار اهمیت می‌دادند، به عنوان نمونه؛ شخصى از امام حسن مجتبى (ع) پرسید:«چرا به هنگام نماز لباس‌هاى خوب و زیبا می‌پوشى و از بهترین لباس‌هایت استفاده می‌كنی؟! در پاسخ فرمودند: همانا خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد.به همین جهت من لباس زیبا را براى راز و نیاز با پروردگارم می‌پوشم و او دستور داده است كه زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرند».2 و نیز روایت شده:عبّاد بن كثیر بصرى امام صادق(ع) را دید كه لباس گرانبها و زیبا پوشیده، از روى اعتراض گفت:«پدرت داراى زهد و تقوا بود و لباس خشن می‌پوشید، تو از خاندان رسالت هستى اگر غیر از این لباس می‌پوشیدی، براى تو مناسب‌تر بود».امام صادق (ع) به او فرمود: واى بر تو!«من حرّم زینة اللّه الّتى أخرج لعباده…؛ چه كسى زینت‌هاى الهى را كه براى بندگانش آفریده، حرام كرده است؟3 «یا اأیّها الذین آمنوا لاتحرّموا طیّبات ما أحل اللّه لكم و لاتعتدوا إنّ الله لایحبّ المعتدین؛ اى كسانى كه ایمان آورده‌اید! چیزهاى پاكیزه‌اى را كه خداوند براى شما حلال كرده بر خود حرام نكنید و از حد تجاوز ننمایید، زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمی‌دارد».(سورهٔ مائده، آیهٔ 87) در شأن نزول این آیه روایت شده، عثمان بن مظعون كه از اصحاب مؤمن پیامبر بود با چند نفر دیگر تحت تأثیر بیانات پیامبر (ص) در مورد قیامت قرار گرفتند و تصمیم گرفتند خود را از پاره‌اى از لذت‌هاى دنیا، از جمله معاشرت با همسران محروم سازند و به روزه و عبادت بپردازند.در همین ایام همسر عثمان بن مظعون به خانهٔ پیامبر در آمد، در حالى كه ظاهرى ناآراسته و ژولیده داشت، همسر پیامبر (ص) (عایشه) از او پرسید: چرا به خود نمی‌رسى و زینت نمی‌كنی؟ او ماجراى همسرش را بیان كرد.پیامبر از موضوع آگاه شد و همهٔ مسلمانان را به مسجد دعوت كرد و گفت: «آگاه باشید من هرگز شما را دستور نمی‌دهم كه هم چون كشیشان مسیحى و رهبان‌ها دنیا را ترك كنید این گونه مسائل در آیین من نیست…» در آیه 157سورهٔ اعراف ضمن شمارش اهداف پیامبر می‌فرماید: «و یحّل لهم الطّیبات و یحرّم علیهم الخبائث؛ و پاكیزه‌ها را براى مردم حلال می‌شمرد و ناپاكی‌ها را براى آنها حرام ».4 «و ثیابك فطهّر؛و لباست را پاك كن».(سورهٔ مدثر، آیهٔ 4) امام صادق(ع) در ذیل این آیه فرمود:یعنى لباست را كوتاه كن.5 همچنین فرمودند:«لباست را بلند نكن و نگذار در زمین كشیده شود».6 در عصر جاهلیت معمول بود كه لباس‌هاى خود را بسیار بلند می‌دوختند، به طورى كه روى زمین می‌كشید و آلوده می‌گردید، آیه فوق در حقیقت خطاب به مردم است كه پاكیزگى لباس ظاهر از مهم‌ترین نشانه‌هاى شخصیت و تربیت فرهنگ انسان است.7 بدیهى است كه آیه مختص دوران جاهلیت نیست. افراط و تفریطى كه امروزه در نوع پوشش مرسوم شده، ناشى از بی‌توجهى به اصول اسلامى است.عدم توجّه به پوشش و آراستگى صحیح به معضل بد حجابى منجر شده است. «و أمّا بنعمة ربّك فحدّث؛ و نعمت‌هاى پروردگارت را بازگو و آشكار كن».(سورهٔ ضحی، آیهٔ 11) یكى از مصادیق آشكار نمودن نعمت (كه بخشى از شكر نعمت است) این است كه انسان لباس مناسب و پاكیزه بپوشد و ظاهر آراسته داشته باشد.بر همین اساس روایت شده، یكى از مسلمانان با لباس نامرتب و ژولیده به محضر پیامبر آمد، پیامبر(ص) به او فرمود:«آیا ثروت داری؟» او گفت:«آری، خداوند همه گونه ثروت به من داده است. پیامبر(ص) فرمود:«هر گاه داراى ثروت هستی، باید اثر آن در تو دیده شود».8 امام صادق(ع) به عبید بن زیاد فرمود: «اظهار النعمة احبّ الى اللّه من صیانتها فایّاك ان تتزیّن الاّ فى احسن زیّ قومك؛ آشكار كردن نعمت در پیشگاه خدا محبوب‌تر از نگهدارى آن است، پس با بهترین و زیباترین شكل، ظاهرت را آراسته كن».9 امام و پیشوایان دینى نیز به پاكیزگى و بهداشت اهمیت فراوان داده‌اند.امام باقر(ع) فرمود: ناخن گرفتن به خاطر آن است كه زیر آنها محل خوابگاه شیطان است. 10 امروزه پزشكان می‌گویند:انواع میكروب‌ها زیر ناخن‌ها پرورش می‌یابد كه اسلام به این امر بهداشتى اهتمام داشته است. همچنین امام كاظم (ع) استفاده از عطر را از شیوه‌هاى رسولان خدا دانسته‌اند.11 منابع: 1.تفسیر نمونه، ناصر مكارم شیرازی، ج 6، ص 147. 2.وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 3، احكام الملابس. 3.فروع كافی، ج 6، ص 443 و 444. 4.تفسیر نمونه، ج 27، ص 387. 5.فروع كافی، ج 10، ص 385. 6.همان، ج 6، ص 456. 7.نمونه، ج 25، ص 212. 8.سنن نسائی، ج 8، ص 196. 9.فروع كافی، ج 6، ص 440. 10.مكارم الاخلاق، ص 72. 11.فروع كافی، ج 6، ص 511.
جمعه 15/9/1387 - 22:22
دعا و زیارت
روابط دختر و پسر در قرآن یكى از مسائِل فرهنگى ـ اجتماعى جامعهٔ ما ، مسألهٔ ارتباط دختر و پسر است. این مسأله در جامعهٔ ما به طور كامل حل نشده و جایگاه درخورِ خود را نیافته است. این مشكل، در بعضى اماكن و شرایط، مثل دانشگاهها، پاركها، كوچه‌ها، خیابانها، مجالس و محافل و شب نشینی‌هاى متقابل فامیلی، نمود بیشترى پیدا می‌كند. دانشگاهها گاه با تفكیك دانشجویان دخترو پسر، گاه با احضارِ متخلفان به كمیته‌هاى انضباطى و تعلیق ترم و محرومیّت از تحصیل، بامسأله برخورد می‌كنند. علی‌رغم همهٔ تلاشهایى كه در جهتِ حلّ این مشكل صورت گرفته و می‌گیرد، این مسأله هنوز چارچوب معین و وضعیت مطلوب خود را به دست نیاورده و همواره هاله‌اى از ابهام و زوایاى مجهول، گرداگرد موضوع را فراگرفته است. نگاهى هرچند گذرا به قرآن، چشم‌اندازى روشن را پیش روى ما می‌نهد. البته بررسى ابعاد مختلف موضوع با روش خاص اجتهادی، فراتر از بحث حاضر است و در واقع گفته‌هاى این مقاله بعد از آراء فقهى فقها و صرفاً ذكر موارد قرآنی، عنوان مورد نظر است. ما هنوز نتوانسته‌ایم«الگوى كاملی» از روابط مطلوب دختر و پسر ارائه دهیم. با توجّه به این ضرورتها، قرآن را می‌گشاییم و دلهاى خویش را در آبشخور كوثر آن شست‌و‌شو می‌دهیم، باشد كه از نورش بهره‌مند گردیم و در این مسیر به پاسخ مطلوب برسیم. در قرآن كریم، در سوره‌هاى قصص، احزاب، یوسف، مریم و… از روابط دو جنس سخن به میان آمده است. پیش از بررسى قرآنى مسأله، بهتر است بدانیم كه در باب روابط دو جنس مخالف، سه فرض متصوّر است: 1 ـ ارتباط افسار گسیخته 2 ـ منع شدید 3 ـ راهِ حلّ وسط فرض اوّل: این فرض، هرگونه محدودیتى را مردود شمرده، آزادى در روابط را به طور افراطی(اعم از رفاقت، مسافرت، كنار دریا رفتن و…) مجاز می‌شمارد. ارتباط افسار گیسخته، به اعتقاد نگارنده، محصولِ فرهنگ غرب و ناشى از عصیانِ رنسانس در برابر كلیسا و برخاسته از دهن كجى علوم تجربى به مذهب اختناق آفرین قرون وسطایى و دادگاههاى تفتیش عقاید است. مهمترین نظریه‌پرداز و مروّج ایدهٔ این نوع ارتباط، «فروید» است. در این نگرش، دو جنس می‌توانند با ارادهٔ آزاد خود هرگونه رابطه‌اى با یكدیگر داشته باشند. فرض دوم: در این ایده، دو جنس مخالف حقّ ندارند هیچ‌گونه ارتباط كلامی، نگاهی، مكاتبه‌اى و تلفنى و… با یكدیگر داشته باشند. در این دیدگاه، براى اینكه مبادا دختران و زنان در دامِ ارتباط قرار گیرند و وسوسهٔ رابطه با رفیق آنها را نفریبد، باید آنان از بسیارى از فعّالیّت‌هاى اجتماعى و سیاسى و احراز مشاغل محروم كرد. فرض سوم: بین دو راه افراط و تفریط، راه سوّمى نیز وجود دارد. به قرآن باز گردیم. در قرآن، مسألهٔ ارتباطِ دو جنس در ابعاد گوناگون و درگسترهٔ بسیار وسیعى مطرح شده است و شامل گفت‌و‌گوى دو جنس، نظر و نگاه، دست دادن و مصافحه كردن، مساعدت و كمك كردن و تنهایى و خلوت گزینى و دیگر انواع ارتباط می‌شود. ما در آیات 22 به بعد سورهٔ قصص، با جوانى پُرشور رو‌به‌رو هستیم، جوانى كه به خاطرمبارزه با نظام فاسد، از دیار خویش می‌گریزد و به شهر مدین پناه می‌برد. در مدین كنار چاه آب، نگاهش در میان چوپانان ـ كه براى آب دادن به گوسفندانشان آمده‌اند ـ به دو دختر جوان می‌افتد. در كارشان باریك می‌شود: چرا معطّل ایستاده‌اند؟ چرا به گوسفندانشان آب نمی‌دهند؟ كنجكاوی‌اش او را به سوى آنها می‌كشد. با طرح یك سؤال سر از كارشان درمی‌آورد: «ما خَطْبُكُما؟؛ چه می‌كنید؟ كارتان چیست؟» آنان در پاسخ می‌گویند: «لانُسقى حتّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ؛ مابه گوسفندان آب نمی‌دهیم تا آنكه چوپانان آب بردارند و سرچاه را خلوت كنند». در ذهن جوان، سؤالِ دیگرى جوانه می‌زند و می‌پرسد: مگر شما كسى را ندارید كه در كارها كمكتان كند؟ و ذهن زیرك دختران جوان، منظورِ جوان را به خوبى درمی‌یابد و در ادامه می‌گویند: «وابونا شیخ كبیر؛ پدر ما پیرى سالخورده است». نكته: تا اینجا از آیه استفاده می‌كنیم كه ارتباط دو جنس مخالف، در حدّ مكالمه و گفت‌و‌گو، نهى نشده است. نتیجه: ارتباط كلامى بین دختر و پسر اشكالى ندارد. (نفیِ دیدگاهِ منعِ شدید). سؤال: آیا قرآن براى گفت‌و‌گوى دو جنس با یكدیگر قید و شرط و حدّ و مرزى از نظر كمیّت و كیفیّت قائل شده است؟ یا اینكه دختر و پسر بی‌هیچ قید و شرط و با هرشكل و شیوه‌اى می‌توانند با هم ارتباط گفتارى داشته باشند؟ در این زمینه، نیكوست با یكدیگر نگاهى به سورهٔ احزاب بیفكنیم. در این سوره (آیهٔ 32) خطاب به زنان پیامبر(ص) می‌فرماید: «یا نساءَ النّبى لَسْتُنَّ كأحدٍ منَ النِّساءِ إن اتَّقَیْتُنَّ فلا تَخضعن بالقولِ فیطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولاً معروفاً؛ اى زنانِ پیامبر! شما همچون زنان دیگر نیستید، اگر پارسایى بورزید، به گفتار نرمى نكنید تا كسى كه مرضى به دل دارد، طمع نیارد و سخنى پسندیده گویید». گرچه خطابِ آیه به زنان پیامبر(ص) است، امّا تعلیلى كه در آخر آیه آمده، همهٔ زنان و مردان را در برمی‌گیرد. جان كلام آنكه، آیهٔ سوره احزاب، ارتباط كلامى بین دو جنس را از دو طرف كنترل می‌كند. از طرفی، دختران هنگام سخن گفتن باید عفت در كلام را رعایت كنند و به گونه‌اى سخن نگویند كه همراه عشوه و ناز باشد و دلها را مجذوب خود سازد و از سوى دیگر، به پسران نیز سفارش می‌كند كه در مواجهه با جنس مخالف، با دلى پاك (و نه آكنده از تمایلات جنسی) رو‌به‌رو شوند. پس، آیه از یك سو به دختران می‌گوید: در حین گفت‌و‌گو، بر لحن و صداى خویش كنترل داشته باشند و از سوى دیگر، به پسران سفارش می‌كند كه بردلهاى خویش نظارت داشته باشند تا با دلى مرض آلود با دختران رو‌به‌رو نگردند. مثال: درِ خانه را می‌زنند. دخترى جوان پشت ‌در می‌رود. حس می‌كند جوانى پشت‌در است. اولین رابطهٔ گفتارى دختر، با گفتن كلمهٔ «كیه» آغاز می‌گردد. حال، وى می‌تواند این كلمه را به گونه و كیفیتى پسندیده و توأم با متانت ادا كند، به طورى كه از هرگونه شائبه‌اى به دور باشد (چنان‌كه با مادر یا پدر وبرادر خود سخن می‌گوید) و یا با عشوه و ناز و با صدایى كشیده سخنان خویش را ادا كند و دل جوان را به خود مجذوب سازد و بلرزاند. خلاصهٔ سخن آنكه: ارتباط كلامى بین دو جنس، با دو شرط (كنترل صدا و حالت سخن گفتن از سوى دختران و كنترل دل از سوى پسران) مجاز شمرده شده است. در این باب نكته‌هاى جالب توجه بسیار است كه در گفتارهایى دیگر بدان خواهیم پرداخت. ان شاء اللّه.
پنج شنبه 14/9/1387 - 21:37
دعا و زیارت
روابط دختر و پسر در قرآن (خَلوَت گزینی) منظور از «خلوت گزینی» آن است كه زن و مرد نامحرم در جایى باشند كه كس دیگرى جز آن دو آنجا نباشد و كس دیگرى هم نتواند در آن مكان وارد شود.(1) آیا این نوع ارتباط (خلوت كردن) در جایى از قرآن مورد بحث قرار گرفته است؟ در كدام سوره، كدام آیه و آیا حد و مرز آن و جزئیات آن نیز آمده است؟ باز به قرآن باز گردیم: این بار(و در این دیدار قرآنی) با دختر پاكدامنى روبرو هستیم كه در اولین بهارهاى نوجوانى گام گذاشته است و در جامعه‌اى كه غالب دختران و پسرانش رویكردى به زمزمه‌هاى عاشقانه و عارفانه ندارند، او خود را تشنهٔ سوز و گداز و راز ونیاز می‌بیند. به دنبال راهى می‌گردد تا با محبوب خویش نجوا كند. احساس می‌كند باید تنها باشد. جایى برود كه هیچكس او را نبیند؛ حتى نزدیكانش. از زبان قرآن بشنویم: «واذكُر فِى الكِتابِ مریمَ إذ انتبذت مِن أَهلها مكاناً شرقیاً. فاتخذت مِن دونِهِم حجاباً؛ در این كتاب(قرآن) از مریم یاد كن، آن دم كه از خاندان خود كناره گرفت و در ناحیهٔ شرقی(تابشگاه خورشید) استقرار یافت و در مقابل(خود) و آنان پرده‌اى آویخت». مریم سیزده ساله به راز و نیاز نشست مدتى به ابدیت چشم دوخت و با محبوب خویش نجوا كرد، امّا ناگهان حضور كسى ترنم خوش او را بر هم زد. صداى پایى شنید؛ نرم و سبكبال. به روبرو نگاه كرد. نگاهش به جوانى افتاد، جوانى زیبا. «…فَأَرسَلنا إلیها روحَنا فتمثّل لها بشراً سویاً؛ ما جبرییل را نزد او فرستادیم، (جبرییل) چون آدمى معتدل(راست قامت) بر او ظاهر شد». مریم، دچار دهشت شد. جوان كه بود؟ از كجا آمده و چرا به سراپردهٔ او پا گذاشته بود؟ او كه همهٔ درها را بسته و پرده را آویخته بود؟! قالت: إنّى أعوذ بالرحمن منكَ إن كنت تقیّاً؛ (مریم) گفت: من از تو ـ‌اگر پرهیزگار باشی‌ـ به خداى رحمان پناه می‌برم(سوره مریم، آیات16 تا‌18). كنایه از اینكه اگر تو مرد مؤمن و پرهیزگارى باشى نباید به خلوت‌سراى من پا بگذاری. به جملهٔ «إن كنتَ تقیاً» دقت كنیم؛ دقّت در این عبارت این نكته ظریف را می‌آموزد كه تقوا و پرهیزكاری، بستر و زمینه‌اى است كه در آن، هیچگاه میوهٔ خلوت‌گزینى نمی‌روید و اگر رویید از چنین میوه و ثمره‌اى باید به خداى رحمان پناه برد. «قالت إنّى اعوذ بالرحمن؛ گفت: پناه می‌برم به خداى رحمان». شاید رمز تعبیر به «رحمان» (از میان هزاران صفتى كه خدا دارد) آن باشد كه خلوت‌گزینى زن و مرد نامحرم در یك مكان ـ‌كه كس دیگرى نتواند در آن مكان راه یابد داراى آفات و شرورى است كه در صورت ابتلا شدن، باید تنها با توسل به رحمانیت خدا آنها را جبران كرد. همین نكته در سورهٔ یوسف با زبانى دیگر و از زبان یوسف بازگو شده است. هنگامى كه یوسف از دام‌هاى متعددى كه زلیخا بر سر راه عفاف و تقواى او گسترده بود، رهایى یافت باز هم خود را تبرئه شده نمی‌دانست و شیطان نفس را همواره در كمین می‌دید. مگر آنكه خدایش به او رحم كند. «وَ ما أُبرّئ نَفسى إنَّ النّفس لَأَمّارة بالسّوء إلّا ما رَحِمَ رَبّی؛ (یوسف گفت:) من خود را تبرئه نمی‌كنم كه نفس انسانى پیوسته به بدیها فرمان می‌دهد، مگر آن كه پروردگارم رحم كند».(سوره یوسف، آیه52) در اینجا نیز یوسف براى رها شدن از دام خلوتى كه زلیخا برایش گسترده است از رحمانیت خدا مدد می‌گیرد. یكى از مفسران در توضیح آیات سوره مریم می‌گوید: این(دختر) همان بانوى پاكى است كه وقتى مردى ناگهان پا در خلوت‌سراى او می‌گذارد، بر خود می‌لرزد و به وحشت می‌افتد و به خدا پناه می‌برد.(2) در سایهٔ این آموزش‌هاى آسمانی، تكلیف بسیارى از انواع ارتباطات در زندگى روزمره دختران و پسران و زنان و مردان روشن می‌گردد. مثلاً آیا یك پزشك می‌تواند با بیمار خود از جنس مخالف خلوت كند؟ آیا مدیر یك شركت می‌تواند با منشى خود ساعت‌هاى طولانى پشت درهاى بسته به تنهایى به تبادل و مشاوره بپردازد؟ آیا ریاست دانشكده و یا استاد دانشگاه حق دارد با دانشجوى خود از جنس مخالف خلوت كند؟ البته صورت مسأله در همهٔ این موارد آنجایى است كه این خلوت كردن و سخن گفتن؛ پیرامون مسایل علمی، تخصصى و كارى باشد وگرنه علاوه بر حرمت خلوت گزینی، قلمروهاى دیگر حرام را نیز در بر می‌گیرد. آیا دختر و پسر نامحرم می‌توانند بطور هم‌زمان در یك آسانسور سوار شده از طبقه‌اى به طبقهٔ دیگر همراه و هم‌نفس باشند؟! پاسخ همهٔ این پرسش‌ها را از همان دو شرطى كه در تعریف خلوت‌گزینى آمد می‌توان دریافت كرد. توضیح آنكه در همهٔ این موارد اگر شرایط به گونه‌اى باشد كه كسى جز آن دو در آن مكان نباشد و امكان ورود شخص دیگرى عملاً ممكن نباشد، ماندن آنها در آن مكان، مقبول و مرضیّ نظر شارع نخواهد بود. اینها درس‌هایى است كه در این دیدار، از بارش آیات الهى در سورهٔ مریم فرا‌می‌گیریم. دوست دارم در اینجا سؤالى را مطرح كنم و به همهٔ جوانانى كه با ذهنى باز و فكرى ژرف به قرآن روى می‌آورند ـ‌و داروهاى دردهاى فردى و اجتماعى خویش را از كوثر قرآن می‌جویند(3)‌ـ تقدیم كنم: آیا دختران و پسران معاصر حضرت مریم(س) ماهیتى غیر از جوانان معاصر ما داشته‌اند؟ آیا الگویى كه قرآن از این بانوى پاك ـ‌در سورهٔ‌مریم‌ـ فراروى ما می‌گذارد، با پیشرفت زمان و تحول تاریخ كهنه می‌شود؟ آیا پیشرفت‌هاى شگفت‌انگیز دوران صنعتى و فراصنعتى و عصر ارتباطات و دهكدهٔ جهانى توانسته است ماهیت دختران و پسران و نهاد و فطرت و غریزهٔ زنان و مردان را بگونه‌اى متحول كند كه دیگر تحت جاذبهٔ هیچ غریزه‌اى قرار نگیرند و مسألهٔ ارتباط دختر و پسر خود به خود حل شده باشد؟ این گفتار را با پندى از شیطان به پایان می‌بریم كه هیچگاه دست از اغواگرى و فریبكارى مردان راه برنمی‌دارد، چه رسد به ما كه هنوز در آغاز راهیم. قال ابلیس لموسی(ع): لاتخل بامرأة لاتحلّ لك فانّه لایخلو رَجُل بامرأةٍ لاتحلّ له الّا كنتُ صاحبه دون اصحابی؛ ابلیس به موسی(ع) گفت: هیچگاه با زنى كه محرم تو نیست خلوت مكن، زیرا هیچ مردى با زن نامحرم خلوت نمی‌كند مگر آن كه من (خودم كه ابلیس هستم و نه دوستان دیگرم) دوست و مصاحب آن دو خواهم بود.(4) منابع: 1. احكام روابط زن و مرد، سیدمسعود معصومی، ص117. 2. فى ظلال القرآن، ج 5، ص 430. 3. قال علی(ع): یستثیرون به دواءَ دائهم. داروى دردهایشان را از قرآن می‌خواهند. نهج‌البلاغه، خطبهٔ متقین. 4. سفینة‌البحار، مادهٔ «خلو».
پنج شنبه 14/9/1387 - 19:40
دعا و زیارت
روابط دختر و پسر در قرآن (فضاهاى پاك و ناپاك) ‌این موضوع از دو منظرِ‌علمى و دینى قابل بحث و بررسى است. پیش از ورود در اصل سخن،یا‌دآوری‌این نكته ضرورى است كه از منظر قرآنی، فضاها به دو نوع قابل تقسیم است:‌ فضاهاى پاك و فضاهاى ناپاك ـ البته تقسیمِ‌فضا و مكان به پاك و ناپاك به اعتبار افراد، اشخا ص، اغراض، نیت‌ها و مقاصدى است كه در آن فضاها جریان دارد و گرنه مكان و فضا ازنظر پاكى و ناپاكی خودبه خود هیچ حكمى را برنمی‌تابد. به تعبیر گذشتگان شرافت و قداست مكانها بسته به وجود‌مكین و صاحب مكان است (شرفُ‌المكان بالمكین)ـ پس منظور از پاكى و ناپاكى فضا و مكان به اعتبار مسایلى است كه در آن رُخ می‌نماید. به این اعتبار، می‌توانیم بگوییم: فضاى پاك یا فضاى آلوده. قرآن از فضاها و مكان‌هایى یاد می‌كند كه قابل تقدیس و طهارتند:‌ «فیه رِجالٔ یُحبّونَ‌ أَنْ‌یتطهروا واللّه یحبّ‌الـمطهرین؛ در آنجا (مسجدى كه از اولّ بر پایه تقوى بنا شده) مردانى هستند كه دوست دارند پاكیزه باشند و خدا پاكیزگان را دوست دارد».(سوره توبه، آیه 110). و از خانواده‌اى نام می‌برد كه از هر گونه پلیدى دورند: «‌اِنَّما یُریدُ اللّهُ‌لِیُذْهَبَ عَنْكُم الرِّجْس اَهْل الْبیت وَیُطَهِّرَكُم تَطهیراً؛ خداوند می‌خواهد پلیدى را از شما اهل بیت دور كند و چنانكه باید و شاید شما را پاك سازد».(سوره احزاب، آیه 22) و از گروهى انسانهاى پاك، در قلبِ‌جامعه‌اى فاسد، نام می‌برد كه تباهى و فساد اطراف خویش را بر نمی‌تابند، در نتیجه جامعه به طرد و تبعید آنان اقدام می‌كند:‌«وَما كانَ جَواب قَومه‌إلاّ‌أنْ قالُوا أخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِكُم‌اِنّهم اُناس یتطهرون؛ پاسخ قومش (قوم لوط) جز این نبود‌كه‌گفتند:‌ اینان را از بلادتان برانید،اینان مردمی‌هستند كه خود را پاك می‌شمارند». (سوره‌اعراف، آیه 81) و در سورهٔ‌نور از كسانى یاد می‌كند كه علاقه‌مند و مایل به شیوع فحشا‌و فساد در قلبِ‌جامعهٔ‌پاكِ‌اسلامى هستند: «‌إنَّ‌الَّذینَ یُحِبُّونَ‌انْ‌تَشیعَ الفاحشَة فِى الَّذینَ آمنوا لَهم عَذابٔ الیمٔ‌فِى الدّنیا وَالآخرة وَاللّه یَعْلَمُ وانتم لاتعلَمون؛‌ براى آنان كه مایلند فحشا‌در میانِ‌مؤمنان شیوع یابد در دنیا و آخرت عذابِ‌دردناكى است وخداوند می‌داند و شما نمی‌دانید ».(سوره نور، آیه 19) مفسران در توضیحِ ـ‌أن تشیع الفاحشة‌ـ چنین آورده‌اند:‌كسانى كه دوست دارند زنا و زشتیها در میان مؤمنان شیوع یابد و آشكار شود.(1) جالب اینجاست كه در دو آیه پس از این به تبیین برنامه‌ریزیهاى شیطانى می‌پردازد كه چیزى جز فرمان دادن به فحشاء، پلیدیها، پلشتیها و آلودگیها نیست و جامعهٔ‌اسلامى را از پیمودن و قدم زدن در راههایى كه به دام شیطان منتهى می‌شود هشدار می‌دهد:‌ «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّبعُوا خُطُواتِ الشَّیْطان وَمَنْ یتّبع خُطُواتِ الشَّیْطان فَاِنَّهُ یَأْمُرُ بِاْلفَحْشاء‌وَاْلمُنْكر؛‌ اى مؤمنان از گامهاى شیطان پیروى نكنید كه شیطان (پیروانش) را به كارهاى زشت و ناپسند وامی‌دارد».(سوره نور، آیه 21) مجمع البیان در توضیح واژهٔ‌خطوات و گامهاى شیطانى می‌گوید: یعنى از جاى پاها (آثار) و راههایى كه به خشنودی‌هاى شیطان منجر می‌شود (پیروى نكنید) و به وسوسه‌هاى شیطانى نیز معنا شده است.(2) با این توضیح می‌توان فضاها و مكانها را از منظر قرآن به فضاهاى وسوسه انگیز شیطانى و فضاهاى پاك تقسیم كرد. فضاهاى وسوسه انگیز، فضاهایى هستند كه: میلها افسار گسیخته،نگاهها آلوده، قلبها بیمار و زبانها كنترل نشده هستند. فضاهایى هستند كه نمایشگاه‌اندامها و بدنها و صورتها هستند. در این نمایشگاه چشمها حرف می‌زنند. زبانها به گناه دعوت می‌كنند و حتى در و دیوار و لباسها نیز اغواگرند. و حتّى پاركها، بوتیكها، فروشگاه ها، ویترین مغازه‌ها، آرمها، همه و همه زبان دارند و همه، دختران و پسران را به یك چیز دعوت می‌كنند:‌دیدار، ، كلام،میعاد، …. جا دارد در اینجا، براى تبیین محیط‌هاى اغواگر و وسوسه‌انگیر ـ‌به عنوان مثال‌ـ به تحقیق یكى از دانشجویان نگاهى بیاندازیم. در این تحقیق از دانشجو خواسته شده بود كه با گذر كردن از مقابل مغازه‌ها، بوتیكها و ویترین مغازه‌ها مجموعاً‌پنجاه جمله از آرمها و شعارهایى را كه بر جامه‌ها می‌بیند یادداشت كند و به عنوان تحقیق ارایه دهد. نتایج بسیار تكان دهنده بود. ما در این گفتار از میان آن جمله‌ها تنها به چند جمله از بابِ‌مشت نمونهٔ‌خروار اشاره مى كنیم: I Love you, Kiss me (ماه عسل) Hony moon (زندگى عاشقانه) Lovely Life (میل، هوس) device (به تو فكر می‌كنم) I"m thinking of you (بیا برقصیم) Let"s dancing قرآن مؤمنان را دعوت می‌كند تا روابط اجتماعى خویش را بر اساس پارسایى استوار سازند و در سخن گفتن به صواب سخن گویند و سخن‌هاى آلوده نگویند: «یا اَیّها الَّذین آمَنُوا اتَّقوا اللّهَ‌وقُولُوا قولاً‌سَدیداً؛ ‌اى مؤمنان از خدا بترسید و به صواب سخن بگویید». مفسر بزرگ معاصر، مرحوم علامه طباطبایى در توضیح «سخن صواب»‌می‌نگارد:‌یعنى گفتارى كه بیهوده و یا داراى فایدهٔ‌غیر مشروع نباشد، مانند سخن‌چینى و جز آن نگویید. پس مؤمن نباید بیهوده‌گو باشد و با سخنش تباهى آفریند. (3)(4) جالب آنجاست كه قرآن بلافاصله در آیهٔ‌بعد تأثیر این صواب‌گویى را در اصلاح رفتارى انسان بیان می‌كند: «‌یُصْلِحْ‌لكم اعمالَكُمْ؛ تا خداوند اعمالتان را اصلاح كند».(سوره احزاب، آیه 70). مرحوم علامه ،در تبیین این ارتباط می‌نگارد:‌خداوند اصلاح اعمال و بخشش گناهان را بر ملازمتِ گفتارِ صواب مترتب فرمود و این بدان خاطر است كه وقتى نفس انسان همواره با گفتار صواب همراه بود، از دروغگویی، بیهوده‌گویى و سخنى كه در پی، تباهى آورد، بریده می‌شود و با ریشه‌دار شدنِ این صفت در نفس، از فحشا‌و منكر و كارهاى بیهوده دست می‌شوید. پس ملازمت گفتارِ‌صواب، انسان را به پاكیِ‌عمل و بخشش گناهان می‌كشد.(5) از منظر دین، فضاى آلوده تنها به نمود دیدنیها و خواندنیها منحصر نمی‌شود؛ بلكه حتّى شنیدنیها (آوازهاى مبتذل و اغواگر كه مناسب مجالس لهو و لعب است) و بوییدنیها (استفاده از رایحه‌هاى خوش براى غیر همسران) را نیز در برمی‌گیرد. نگاهى گذرا به احكامِ‌اسلام ـ در باره‌ارتباط‌دختر و پسرـ لطافت، دقّت و ظرافتِ‌احكام مورد نظر اسلام را در این باره (ارتباط دو جنس) در بُعد فضاى ارتباطى بخوبى تبیین می‌كند. بگونه‌اى كه حتّى اگر عطر زدنِ بانوان موجب مفسده و تحریك، باشد جایز نیست. حتى اگر پوشیدن كفش‌هاى صدا‌دار غریزهٔ‌ خفته‌اى را بیدار كند، جایز نیست و پوشیدنِ‌هر گونه لباسى كه عرفاً‌مهّیج است و توجّه نامحرم را جلب می‌كند ـ‌چه براى زنان و مردان‌ـ جایز نیست.(6) شاید برخى از غرب باوران و اومانیسم زدگان:‌این همه احكام ظریف و برنامه‌ریزیهاى دقیق دین را كه در تنظیم تمام روابط انسان ،دخالت می‌كند، محدود كنندهٔ‌آزادى و انتخاب، به حساب آورند. البته بررسى قلمرو آزادى انسان از منظر دین، خود مجال گسترده‌اى را می‌طلبد، امّا پاسخ اجمالى آنكه شاید آنها كه از معارف ژرفِ دین بی‌خبرند عذر داشته باشند كه چنین ناروا دین را به محكمهٔ‌عقلهاى محدود و اندیشه‌هاى هوس‌آلود دعوت كنند، امّا گروهى كه از كوثرِ‌دین و زلال قرآن، جانهاى خود را سیراب كرده‌اند، آنها از منظر والایى به انسان و مسایل و آزادیهاى او و به احكامِ‌تنظیم كنندهٔ‌روابط او می‌نگرند. در این منظرِ‌والا، دنیا، یك راه است و انسان یك رهرو و تمام احكامِ‌دین حكم تابلوهاى راهنمایى را دارد كه بر سر پیچ و خمِ‌جاده‌هاى انحرافى نصب شده و انسان را از افتادن در درّه‌هاى مرگ آفرین می‌رهاند. در این بینش ژرف و عمیق، دیگر شبههٔ‌كهنه و قدیمیِ تعارض بین دین و آزادى رخ نمی‌نماید، بلكه انسان ِآزاد و مختار، در كمالِ آزادى و انتخاب، چنین علایم و راهنمایی‌هایى را می‌پذیرد تا در كمال سلامت و امنیت به مقصد و موطن خویش برسد. منابع: (1) مجمع البیان ‌طبرسی، ذیل آیهٔ19،‌سورهٔ نور. (2) مجمع البیان ‌طبرسی، ذیل‌آیهٔ 21، سورهٔ نور (3) المیزان ،ج16، ص347 (4) سخنِ‌تباهى آفرین مانند دعوت زلیخا از یوسف،‌قالت هیت لك؛گفت:‌در اختیارِ‌توهستم. (5) المیزان ،ج16، ص347 (6) احكامِ‌روابط زن و مرد‌ـ سید مسعود معصومی، ص97
پنج شنبه 14/9/1387 - 19:36
دعا و زیارت
دین و بحران هویت جوانان مقدمه بحران هویت از مقولات مهم در عصر جدید و مورد تأکید در دهه‏هاى اخیر در سراسر جهان است و در سطح جهان و کشورهاى گوناگون با رویکردهاى متفاوت مورد بحث و کاوش‏هاى فراوان قرار گرفته و مقالات متعددى در این باره به نگارش در آمده است. چالش بحران هویت هم بعد روان شناختى و فردى دارد و هم بعد اجتماعى و سیاسی. طبیعتاً همه فرهنگ‏هایى که با این چالش بزرگ دست ‏بگریبانند، باید در صدد شناخت آن به صورت همه جانبه برآیند و در جامعه‏هاى دیندار علاوه بر آن پرسش از موضع دین در برابر این معضل روانى و اجتماعى نیز رخ می‏نماید. تعاریف هویت (1) بازشناسى مفهوم هویت نیازمند عطف توجه به "شخصیت" است، شخصیت عبارت است از (2): مجموعه‏اى از خصوصیات مختلف فرد مانند ساختمان بدنی، خلق، رفتار، علایق، گرایش‏ها، توانایی‏ها و استعدادهاى وی، و برآیند این مجموعه از ویژگی‏هاى آدمی. هویت در واقع، همان شخصیت است که مورد آگاهى درونى قرار گرفته است. احساس شخصیت را می‏توان هویت نامید. این نکته را باید مورد دقت قرار داد که شخصیت و هویت آدمى امرى فراتر از شخصیت و هویت مکانیکى است، هویت آدمى وابسته به عناصر بی‏شمارى است اما همه آنها در پرتو نگاه و نگرش وى به خویشتن و جهان شکل می‏گیرد، تفسیرى که فرد از خود و هستى تولید می‏کند سازنده هویت او خواهد بود. از سوى دیگر، قوام هستى و شخصیت‏ ه معنى دارى زندگى است، و معنى دارى حیات و چگونگى آن در سایه نگاه، نگرش و تفسیر فرد از خود و هستى و اولویت گذاری‏هاى ارزشى شکل می‏یابد. با توجه به این تعریف، باید بر دو نکته تأکید کرد: 1- هویت امرى عقلانى و عاطفى است و تفسیرى است‏ سنجیده و قانع کننده از شخصیت و ابعاد آن و هستى و معناى زندگی. 2- هویت از یکسو امرى درونى و از سوى دیگر وابسته به عوامل فراوان بیرونى است که بر نگرش و تفسیر آدمى اثر می‏گذارد. بحران و هویت (3) سلامت‏شخصیت در گرو سازگارى آدمى با محیط اجتماعى پیرامون و رعایت نرم‏هاى اجتماعى و نیز تفسیر متوازن و سازگار از خود، جامعه و ارزش‏هاست. هنگامى که در این فرایند خللى و کاستى و چالشى پدیدار شود، نا به هنجارى و اضطراب روانى نمودار خواهد شد، و آن گاه که این اختلال مضاعف شود و پیامدهاى ویرانگرى بیافریند، می‏توان آن را "بحران‏" نامید . از این رو، هویت ‏سالم و آرام در جایى معنى می‏یابد که شخص از نگرش یکدست و سنجیده‏اى از خویشتن و جهان بهره‏مند باشد و عناصر سازنده شخصیت وى از تلائم و سازگارى برخوردار باشند و براى خود زندگى معنى دارى ساخته باشد. در نقطه مقابل، هویت‏ بحران‏زده هنگامى مصداق می‏یابد که تعارض و چالش جدى در نگرش فرد میان عناصر اثرگذار و سازنده شخصیت وى پدید آمده باشد، و فرد از ارائه تفسیر جامع از آنها و پاسخ قانع کننده به معنى زندگى ناتوان باشد، و نیز آن گاه که فرد یا جامعه‏اى از تأمین نیازهاى ضرورى خود و قدرت بر اشباع یا اقناع خود، عاجز باشد، با شخصیت و هویت ‏بحران زده مواجه خواهد شد. بحران درونى و بیرونى در تعامل، تأثیر و تأثر متقابل قرار دارند. بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى می‏تواند نگرش فرد را از درون آسیب‏پذیر کند و بحران درونى تولید نماید و از سوى دیگر، ناسازگاری‏هاى درونى و بازماندگى عقلانى و عاطفى افراد و گروه‏ها می‏تواند بحران‏هاى اجتماعى بیافریند. بحران‏هاى مادى و اقتصادى براى ملت‏ها در درجه دوم اهمیت قرار دارد. بحران‏هاى عقلانی، عاطفى و معنوى در عرصه روح آدمى بسیار خانمان سوزتر است. همه بحران‏هاى اجتماعى تا آن جا که شخصیت جامعه و مشروعیت نهادهاى اجتماعى را آسیب زده و بحران زده نساخته است، چندان مهم نیست. بحران هویت گاهى در حد فردى و شخصى می‏ماند و گاهی، میان افراد و گروه‏ها شیوع می‏یابد و به بحرانى عام و اجتماعى تبدیل می‏شود. بنابراین، بحران هویت در یکى از شرایط و احوال زیر پدید می‏آید: الف: آن گاه که فرد یا جامعه از تأمین نیازهاى بنیادى و اصیل خود باز بماند و راهى براى پاسخ‏گویى در نیابد. ب: هنگامى که میان اجزاء و ابعادى از شخصیت و معیارها تعارض درگیرد و فرد یا جامعه از حل جامع و ایجاد وفاق میان آنها یا ترجیح و اولویت گذارى ناتوان باشد. ج: در هنگامه تحولات و تغییرات روحى و یا دگرگونی‏هاى اجتماعى انتظار ظهور بحران‏ها می‏رود، و از آن جا که در عصر جدید این تحولات در مقیاس وسیعى می‏افتد بحران‏هاى بیشترى نمایان می‏شود. همان طور که در سنین رشد و دوره نوجوانى شرایط بروز بحران‏هاى فکرى و عاطفى فراهم‏تر است، به همین دلیل در جامعه‏هاى در حال گذر این امر به خوبى احساس می‏شود. بنابراین، انواع بحران‏ها می‏تواند به بحران هویت تبدیل شود و این بدترین وضعیتى است که امکان دارد براى جامعه پدید آید. انواع هویت هویت از آن نظر که ساخته و پرداخته عوامل گوناگون است داراى تقسیم‏هاى متعددى است. در این جا به برخى از آنها اشاره می‏کنیم: از یک نگاه، هویت ‏به فردى و اجتماعى تقسیم می‏شود و هویت اجتماعى به صنفی، گروهی، قومی، ملی، منطقه‏اى و جهانى تقسیم می‏شود. با نگاهى دیگر هویت ‏با محوریت مراحل رشد داراى انواعى از این گونه است: کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالى و کهن سالی. از جهت دیگر، لایه‏هاى هویت را در ابعاد و ساحت‏هاى وجود آدمى باید جست و جو کرد، مانند هویت اعتقادی، اخلاقی، عاطفی، رفتارى و مانند آن. البته هویت کلى و مطلق برآیند و محصول تعامل مجموعه این ابعاد، لایه‏ها، دایره‏ها و اقسام است. انواع بحران‏ها و بحران جوانى در آغاز مناسب است ‏بر این نکته تأکید کنیم که بحران‏ها از لحاظ سنى به دو دسته تقسیم می‏شود: الف: بحران‏هاى عمومى که به سن و مرحله خاصى از رشد فرد ارتباط ندارد و ممکن است در هر مرحله‏اى - در سطح فردى یا در مقیاس اجتماعى - اتفاق افتد. ب: بحران‏هایى که به مقاطع و دوره‏هاى خاصى از مراحل رشد آدمى اختصاص دارد. در این میان بحران‏هاى دوره جوانى از اهمیت ‏بالاترى برخوردار است و در کتاب‏ها و پژوهش‏هاى روان‏شناسى محور بررسی‏هاى دامنه‏دار قرار گرفته است. نکته‏اى که شایسته دقت است آن که بحران‏هاى نوع اول بروز غالب و حساس آن در دوره جوانى است. اصولاً به دلیل اهمیت مرحله جوانى و نقش مؤثر و آشکار جوانان و آگاهى و انرژى آنان، بحران‏هاى فکرى و ذهنى آنان به کل جامعه سرایت می‏کند و هم بحران‏هاى عمومى با شتاب زیاد در میان جوانان نمایان می‏شود. از این رو نسل جوان را در این زمینه باید مرکز توجه و عنایت قرار داد و نگاه‏ها را بدان معطوف کرد. اینک به انواع گوناگون بحران‏ها می‏پردازیم. از نگاه کلان می‏توان بحران‏ها را به سه نوع عمده تقسیم کرد: الف: بحران‏هاى انسانی. ب: بحران‏هاى انسان معاصر. ج: بحران‏هاى منطقه‏ای. قسم اول بحران‏هاى انسان از آن جهت که انسان است ‏با قطع نظر از زمان و مکان ممکن است ‏با آن مواجه شود و همواره گریبان‏گیر آدمیان بوده است. نوع دوم بحران‏ها و چالش‏هایى که تمدن معاصر با آن روبه‏رو شده، به طور برجسته‏ترى از اعصار کهن رخ نموده است. نوع سوم بحران‏هایى است که در مناطق گوناگون دنیا در چهره‏هاى متفاوت پدید می‏آید. در این جا به ریشه‏ای‏ترین چالش‏ها، نگرانی‏ها و بحران‏هاى هویت از گونه نخست اشاره می‏کنیم. بحران‏هاى انسانى الف: بحران مرگ و فنا این پرسش همواره ذهن آدمى را به خود مشغول داشته است که من جاودانه‏ام یا با مرگ در بیابان فنا و نیستى فرو می‏افتم؟ سردرگمى در جست و جوى پاسخ به این پرسش و تصور نابودى مطلق، اگر براى افراد بصیر به درستى به تصویر کشیده نشود، مایه دلسردی، نومیدى و گونه‏اى از بحران هویت می‏تواند باشد. ب: بحران پوچى و بی‏معنایى سلامت و شادابى زندگى و به هنجارى هویت وابسته به معنی‏دار بودن زندگى و باور به فلسفه معقول زیست آدمى است، اما همواره این معنی‏یابى آسان به دست نمی‏آید و چه بسا در اثر نگاه مادى و آدمى از این بابت دستخوش بحران هویت می‏شود. ج: تعارض اخلاق و سود چنان چه کسى نتواند در درون خویش ناسازگارى آزار دهنده سود فردى و عمل اخلاقى را حل کند، انتظار می‏رود در چنبره و سیطره چالش‏ها و بحران‏هاى هویت قرار گیرد. بر اینها می‏توان بحران مادیت و معنویت را هم افزود. بحران‏هاى انسان معاصر برخى از بحران‏هاى هویت نوپیدا و زاییده عصر و تمدن جدید است. اینک به شاخص‏ترین آن‏ها اشاره می‏شود؛ 1- سنت و تجدد از چالش‏هاى بزرگ انسان معاصر، تحیر میان سنت و تجدد است. تمدن نوین بسیارى از هنجارها و نگرش‏هاى دنیاى پیشین را که جزو هویت آدمى محسوب می‏شده، به چالش کشیده و تعارض پاره‏اى از عناصر تمدن جدید و مدرنیته با معیارهاى اعصار پیشین از یکسو در درون آدم‏ها بحران آفریده است و از سوى دیگر، میان بخش‏هاى گوناگون دنیا و کشورهاى پیشرفته و کشورهاى در حال توسعه جدایى افکنده، منشأ بروز بحران‏ها شده است. یکى از مقولات عصر تجدد، گسترش تردید و نسبیت‏گرایى مطلق در معرفت‏شناسى و اخلاق است که تولید کننده نا به سامانی‏ها و بحران‏هاى درونى فراوانى است، و این همان مسیرى است که علم و اخلاق آن را طى کرده است. عقلانیت الهى و ایمان دینى از پایه‏هایى است که تا حد زیادى می‏تواند این بحران را مهار سازد و آرامش و هویت‏سالمى را به نسل امروز ارزانى دارد. 2- سیطره ماشین و اقتضائات آن از جمله بحران‏هاى زاییده عصر جدید، که هویت آدمیان را نیز بحران‏زده می‏سازد، پدیده فن‏آورى جدید و ماشین و اقتضائات روان شناختى و اجتماعى آن است. فن‏آورى و ماشین ضمن آن که پدیده‏اى سودمند به حال بشر بوده است، با این حال رشد و توسعه آن موجب نوعى خود بیگانگى انسان از خویشتن و دور افتادن آدمى از طبیعت ناب و سیطره کمیت و حاکمیت روح خشونت‏شده است. البته همه این امور در هویت آدمى و به ویژه در روح جوان طوفان‏زا و بحران آفرین است. 3- عصر ارتباطات و جهانى شدن شتاب تحولات زمانه و گسترش ارتباطات و انفجار اطلاعات در دهه‏هاى اخیر و نیز دگرگونی‏هاى عظیم در جغرافیاى سیاسی، بر سرعت‏ حرکت‏ به سمت دهکده جهانى و جهانى سازى افزوده است. اما جهانى سازى داراى دو قرائت است، بنا بر یک قرائت - که متأسفانه تا حد زیادتى هم رواج دارد و در شمال بیشتر مطمح نظر است - جهانى سازى یعنى برترى تمدن‏هاى خاص و اضمحلال هویت‏هاى دیگر در آن. البته این امر هم مولد بحران‏هاى اجتماعى و هم بحران هویت در میان نسل جدید در جنوب و حتى اروپا است و چاره مشکل ارائه، تقویت و تثبیت قرائت دوم از جهانى شدن است و آن عبارت است از قرائت متعادل و سنجیده‏اى از جهانى شدن که در آن تمدن‏ها و فرهنگ‏ها پذیرفته شود و هویت‏ها و مقولات فرهنگى ملت‏ها نفى نشود و درصدد تحمیل معیارها و ارزش‏هاى واحد به صورت اجبار و یک جانبه بر نیایند. باید بر این نکته تأکید کرد که شتاب تحولات این عصر و جهش به سمت وضعیت‏هاى نوین، هم وضعیت هویت ‏شمال و به ویژه بخش اروپایى آن را متزلزل و بی‏ثبات می‏کند و هم هویت جنوب را دستخوش بحران می‏کند. باید توجه داشت که به دلیل پیوستگى اقلیم‏ها و مناسبات نزدیک فرهنگ‏ها با شتاب فزاینده، بحران‏هاى اجتماعى و شخصیتى و هویتى در هر گوشه‏اى از دنیا بالقوه می‏تواند بر همه جهان تأثیرات پایدارى بر جاى نهد، و اندیشه جزیره‏هاى از هم جدا، امروز نمی‏تواند مطلوب هیچ جامعه و فرهنگى باشد. 4- احساس عدم ثبات و امنیت در نتیجه آنچه بدان اشاره شد اصولاً تمدن جدید ضمن دستاوردهاى بسیار مثبت، زمینه را براى یک عصبیت فراگیر و احساس قرار گرفتن در پرتگاه جهانى فراهم آورده است، امرى که مطمئناً نسل امروز را دچار بحران هویت و احساس تزلزل و عدم ثبات می‏کند. بی‏تردید راه حل معضل را در تلطیف روح بشر و ترویج فرهنگ معنوى باید جست و جو کرد. در این میان مسأله سلاح‏هاى کشتار جمعی، تروریزم و تخریب محیط زیست از جایگاه ویژه‏اى برخوردار است و چنان چه مواجهه‏اى آگاهانه، عادلانه و فراگیر و ژرف با آنها به عمل نیاید، آسیب‏هاى فراوانى می‏تواند به بار آورد. اینک که چارچوب و طرح مورد وفاق در برابر آنها وجود ندارد، در ذهنیت و هویت آدمى و نسل امروز بحران‏هاى جدى به ارمغان آورده است. 5- خانواده تغییرات اجتماعى و اقتصادى تحولاتى را در نگرش به خانواده و زن پدید آورده است که گرچه دستاوردهاى خوبى را نتیجه داده است، اما از سوى دیگر کانون خانواده را که جایگاه انسان‏سازى و عاطفه‏پرورى است، بسى لرزان و نا به سامان ساخته است، و این حقیقت، در بحران هویت نسلى که در این بستر رشد می‏یابد تأثیرى بسزا می‏گذارد. نسلى که در خانواده‏اى اصیل و پر مهر و عاطفه پرورش یابد از احساس هویت مثبت و شخصیت متعالى برخوردار خواهد بود و چنان چه افرادى بی‏ریشه در خانواده‏اى استوار پرورش یابند، بی‏تردید از هویتى بحران‏زده مصون نخواهند بود. ادیان الهى و دین اسلام بر اصالت و صیانت ‏خانواده تأکیدى تام دارند و هماهنگ‏سازى زندگى مدرن با معیارهاى استحکام و اصالت‏ خانواده نیازمند کوشش‏هاى عملى جدید و توافق‏هاى بین‏المللى است. بحران‏هاى منطقه‏اى در کشورهاى جنوب بیشتر آنچه بر شمرده شد به گونه‏اى در کشورهاى در حال توسعه نیز مشاهده می‏شود که در این جا به برخى از آنها که برجسته‏ترین است و پاره‏اى از بحران‏هاى ویژه آنان اشاره می‏کنیم. جوانان در میان ملل جنوب بر سر دو راهى سنت و تجدد، جهانى شدن و ملى ماندن، پذیرش معیارهاى عمومى جهانى و معیارهاى خاص فرهنگى خود، هضم در فرهنگ دیگران شدن و صیانت از اصالت‏هاى ملی، ایستاده‏اند و این همه در درون آنان آتشى برافروخته و بحرانى در افکنده است. همه چالش‏هاى بزرگ در خصوص خانواده، شهرنشینی، سیطره جهانی‏سازی، و مانند آن دامن این نسل را نیز فراگرفته است ‏با آن که از بسیارى از امتیازهاى زندگى جدید بی‏بهره یا کم بهره‏اند، و این امر بر سر در گمى و بحران هویت آنان می‏افزاید. در کشورهاى جنوب و در حال توسعه به خصوص جوانان از لحاظ معیشت، شغل، منزلت، جایگاه، انتخاب وضعیت و امید به آینده، با دشواری‏ها گوناگون مواجه‏اند که هر یک روح آنان را می‏آزارد و بحران هویت می‏آفریند. در کشورهاى اسلامى چالش میان ملیت و اسلامیت و ابهام‏هاى موجود در مرزبندی‏هاى حلال و حرام دینى نیز از عوامل بحران‏زا به شمار می‏آید. نگاهى به حجم وسیع مقالات و تحقیقات و نیز جنبش‏ها و چالش‏هاى اجتماعى در کشورهاى اسلامى از جمله ایران در این باره نشان دهنده جایگاه و اهمیت این موضوع است. علاوه بر این، گسست نسل‏ها، و تعدد منابع هویت‏بخش و ناهماهنگى و ناسازگارى آنها نیز باید در بحران هویت در این گونه کشورها مورد توجه قرار گیرد. دین و هویت پرسشى که در این باره فراروى دانشمندان دینى قرار دارد چگونگى موضع دین در برابر "هویت‏" است؟ با مراجعه به متون دینى می‏توان اصول زیر را در این باره به دست آورد. دین على الاصول در باب اجزاء و عناصر هویت در طیف وسیع آن موضع تأیید و پذیرش دارد. منابع دینى پاره‏اى از هویت‏هاى فردی، صنفی، گروهی، خانوادگی، ملی، تمدنی، اجتماعی، فرهنگى و مانند اینها را هیچ گاه نفى نکرده و نخواسته است که از روان آدمى زدوده شود، بلکه برخى از آن‏ها مورد تأکید هم قرار گرفته است. با این اوصاف، دین بر شکوفاسازى و مزیت‏بخشى و ارجحیت گذارى هویت فطری، معنوى و اخلاقى اصرار ورزیده است. ادیان این توصیه را براى بشر به ارمغان آورده‏اند که متعالی‏ترین عنصر هویت و شخصیت عبارت است از سرشت معنوى آدمی، و آن را در مقایسه با سایر اجزاى هویت ‏باید بر صدر نشاند. علاوه بر آنها، دین بر تنظیم، متعادل‏سازى و اصلاح دیگر عناصر در احساس هویت و بازدارى از افراط در احساس هویت صنفی، گروهی، خانوادگی، ملی، نژادى و مانند آن تأکید تام می‏ورزد و هماره متذکر آدمى می‏شود تا از دام افراط و تعصب‏هاى جاهلانه نژادی، ملى و همانند آن بپرهیزد. دین و بحران هویت پرسش دیگر در این باره این است: موضع و نقش دین در قبال انواع بحران‏هاى برشمرده شده چیست؟ با قطع نظر از رویکردهاى افراطى و تفریطى در کارکرد دین، به اجمال می‏توان نقش‏ها و کار کردهاى مثبت دین را در حل بحران‏هاى هویت به شکل زیر صورت بندى کرد: 1- پاسخ‏گویى و حل مشکل نخستین کار کرد دین حل بحران از طریق حل ریشه‏اى آن و پاسخ گویى به پرسش و مشکل است. این کار کرد در قلمرو همه بحران‏ها جارى نیست، بکله برخى از مهم‏ترین بحران‏هاى هویت در زمینه‏هاى عام انسانى در قلمرو این صورت قرار می‏گیرند. حل بحران معنى دارى زندگى یا مرگ و بقا مستقیم در حوزه رسالت دین قرار دارد و از دین انتظار می‏رود آن را پاسخ گوید. همین طور درجه‏بندى و تبیین نظام اولویت‏ها در زندگى و فعال‏سازى عناصر برجسته هویت ‏بیشتر در ساحت دین قرار می‏گیرد. 2- ترغیبت ‏به بهره‏گیرى از اندیشه و تجربه بشرى در بسیارى از مشکلات انسانى و بحران‏هاى هویتى دین با قواعد کلى و عمومى به بهره ‏بردن از عقل و اندیشه و معرفت و تجربه بشرى توصیه می‏کند و یافتن راهکارهاى عملى را به آدمى واگذار می‏کند. چگونگى حل بحران خانواده یا آینده زندگى یا گسست نسل‏ها و مانند آن امورى است که به عقلانیت آدمى سپرده شده است. البته ایمان و اخلاق معنوى پشتوانه مهمى در این راستا خواهد بود. همان طور که رعایت اصول و قواعد کلى مورد تأکید دین باید مورد توجه باشد. 3- جایگزین‏سازى و مقاومت‏بخشى کارکرد دیگرى که از دین متوقع است و فی‏الواقع این نقش را دین در تاریخ و تجربه خود به نمایش گذارده است، مقاومت‏بخشى است. هنگامى که بحران و تعارضى در آدمى وجود دارد و پاسخ گویى به نیازى یا حل مشکلى امکان ندارد، ایمان دینى و مفاهیم وابسته به آن می‏تواند جلوى فرسودگى و اشتداد بحران و واماندگى فرد را بگیرد و به او اراده و دلیرى و استوارى ببخشد که بحران هویت در او فروکش کند. مفاهیم دینى مانند صبر، توکل، رضا و . . . نشان دهنده این محور مهم در سلامت روانى و مهار بحران‏هاى روحى است. مقاومت‏یابى در روان آدمى داراى ساز و کارهایى است و یکى از آنها جایگزین سازى است. آدمى هر گاه در یکى از ابعاد و ساحت‏ها احساس شکست و ناکامى بکند، می‏کوشد در بعدى دیگر آن را جبران کند و امر دیگرى را جایگزین سازد، در آموزه‏هاى ادیان نیز از این ساز و کار استفاده، و بر انگیزه‏هاى متعالى ایمانى و موفقیت‏هاى معنوى به عنوان جایگزین درد و رنج‏هاى غیر قابل چاره، تأکید شده است. در پایان بر این نکته باید تأکید کرد که راز سعادت انسان و رهایى نسل پراضطراب امروز از بحران‏ها در گرو بازگشت دوباره به دین، اخلاق، معنویت، تفاهم و همدلى است.
پنج شنبه 14/9/1387 - 19:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته