• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4458روز قبل
دعا و زیارت
اساسى ترین منابع قرآن پژوهى براى جوانان حدیثى از رسول اكرم(ص) به این مضمون نقل شده است كه فرموده‌اند: چون كسى در نوجوانى و جوانى قرآن بیاموزد،معرفت قرآنى با خون و گوشت او سرشته می‌شود. بنده به عنوان یك قرآن‌پژوه،بارها و بارها در جلسات قرآنی، مساجد، سخنرانیها یا محافل دانشگاهى با این سؤال و مسأله مواجه می‌شوم كه عزیزان نوجوان و جوان از من می‌پرسند: با چه منابعى قرآن‌پژوهى را آغاز كنیم. من به فراخور حال مخاطب،چند اثر را نام می‌برم. اكنون مناسب دیدم كه خوب است اساسی‌ترین منابعى را كه من خود سالیان سال،با آنها انس داشته‌ام و ارزش و كارایى آنها، به دستم آمده است، در اینجا معرفى كنم. 1. تفسیر: در زمینهٔ تفسیر قرآن هنوز تفسیرى كه براى جوانان و نوجوانان نوشته شده باشد نداریم و بعضى از پیش خود از آنجا كه شهرت تفسیر المیزان حضرت علامه طباطبایى ـ اعلی‌اللّه مقامه ـ را شنیده‌اند، به سراغ ترجمهٔ فارسى المیزان می‌روند و این كار درست نیست و چندان حاصلى ندارد،زیرا المیزان براى قرآن‌شناسان و به اصطلاح «منتخبان»[كسانى كه به اعلاى مطالعات علمى رسیده‌اند و به نوعى از تحصیل عادى و حتى عالى فراغت یافته‌اند] نوشته شده است. لذا در عین آنكه تفسیر مهم و كارآمدى هست، ولى براى از میان سالى به بالا خوب است. حدوداً از 45سالگى به بعد و نه براى 15  25سالگى كه مراد ما در این مقاله است. بهترین تفسیرى كه تا به امروز براى عامه و براى مراجعه كننده، ساده و بدون اطلاعات فراوان قرآنى ـ اسلامى نوشته شده است، تفسیر نمونه است كه نزدیك به 30جلد است. خوشبختانه این تفسیر یك خلاصهٔ پنج جلدى دارد. ناگفته نماند كه این تفسیر را عده‌اى از فضلاى قرآن‌پژوه حوزهٔ علمیهٔ قم،زیر نظر آیت‌الله مكارم شیرازى فراهم كرده‌اند. آرى خلاصهٔ پنج‌جلدى این تفسیر، براى نوجوانان و جوانان مناسب است. تفسیر نور جناب حجةالاسلام والمسلمین محسن قرائتى هم زبان و بیان ساده و دلنشینى دارد. 2. ترجمه: اولین توصیهٔ اینجانب به مخاطبان این مقاله این است كه از ترجمه‌هاى تحت‌اللفظى كه طى هزار سال، دوام و رواج داشته است، بپرهیزند و شیفتهٔ سخنان كسى یا كسانى كه داد سخن می‌دهند و در بیان اهمیت ترجمهٔ قدما كوشا هستند، نشوند، زیرا بنده به تحقیق و تجربه دریافته‌ام كه حتى یك ترجمه از صدها ترجمهٔ‌قدما(كه دهها نمونهٔ‌آن چاپ شده است) براى امروزیان و به ویژه براى نوجوانان و جوانان مناسب نیست و خوشبختانه در این مدت بیست سال(بعد از پیروزى انقلاب اسلامی)، بیش از ده ترجمهٔ‌خوب، درست، دقیق و مفهوم، به بازار كتاب و فرهنگ عرضه شده است كه از آن میان، شش ترجمه را توصیه می‌كنم: 1ـ ترجمهٔ آیت‌اللّه مكارم شیرازى 2ـ ترجمهٔ آقاى عبدالمحمد آیتى 3ـ ترجمهٔ آقاى محمدمهدى فولادوند 4ـ ترجمهٔ آقاى دكتر سید جلال الدین مجتبوى 5ـ ترجمهٔ آقاى مسعود انصارى 6 - ترجمه بهاءالدین خرمشاهی[زیرا بدون ذره‌اى هواى نفس و دفاع از خود عرض می‌كنم كه زبان ترجمه اینجانب بسیار ساده و همه فهم و زودیاب است و استقبال از آن در مدت دوسال و نیم از زمان انتشارش حاكى از همین است]. بشارت بدهم كه ترجمه‌اى ویژهٔ كودكان و جوانان نیز به همت یكى از برجسته‌ترین صاحبنظران ادبیات كودكان و نوجوانان یعنى آقاى مصطفى رحماندوست در دست تهیه و تدوین است و اولین بخش آن كه ترجمهٔ جزء سی‌ام قرآن كریم است و در روانى مانند آب و در زلالى هم مانند آب است، به تعداد كمى چاپ شده و براى نظرخواهى از اهل نظرعرضه گردیده است. تكمیل و انتشار كامل این ترجمه، نقطهٔ‌عطفى در ترجمهٔ قرآن كریم به فارسى است. 3. فرهنگ: لغتنامه‌هاى قرآنیِ عربى و عربی‌ـ‌فارسى فراوان است. یكى از بهترین آنها لسان‌التنزیل اثرى از مؤلف گمنام، به تصحیح آقاى دكتر مهدى محقق است. ترجمه
دوشنبه 18/9/1387 - 15:2
دانستنی های علمی

انحرافات و راه درمان آن

خروج انسان از مرز قوانین طبیعى حاكم بر نظام آفرینش , انحراف نام دارد. غریزه  كه مبدا آفرینش , آن را جهت خیر وكمال و بقاى نسل بشر در وجود انسان به ودیعت نهاده است , ممكن است مورد سؤ استفاده وتجاوز قرار گیرد. خود ارضایى و كام گرفتن از خود, یك نوع انحراف جنسى است كه جسم و روان را ضعیف كرده و این نوع شهوترانى با طبیعت آدمى مغایراست. پـیـدایـش ایـن عـادت شـوم در جـوان , بـیش از هر چیز دیگر, قدرت اراده اش را ضعیف كرده و شخصیتش را تباه خواهد ساخت . جوان منحرف با این كار, موجبات تضعیف قواى ادراكى و عقلى و زمینه پیدایش پیرى زودرس را براى خود فراهم خواهد ساخت. زمینه ها زمینه هاى انحراف جنسى در شرایطى كه انسان رشد مى یابد وپابه مرحله بلوغ مى گذارد, فراوان بـوده و ممكن است در دوران زندگى بسیارى ازجوانان پیش آید و شهوت جنسى آنان را تحریك نماید و درنهایت موجبات آلودگى و انحراف آنها را فراهم سازد. تـخـیـلات تـحریك آمیز و عوامل محرك محیطى به عنوان زمینه هاى انحرافند, اما عامل سـومـى كـه مـوجب دعوت انسان به سوى انحراف  مى گردد, همان وسوسه هاى شیطانى اسـت كـه درایـن صورت باید از شر وسوسه هاى شیطانى به خداوند پناه برد, همان گونه كه قرآن فرموده است :. بسم اللّه الرحمن الرحیم . قـل اعـوذ بـرب الـنـاس * ملك الناس * اله الناس * من شر الوسواس الخناس * الذى یوسوس فى صدور الناس * من الجنه والناس . زمـانـى كه انسان در شرایط محیطى نامساعد و تحریك آمیز قرارگیرد, خواسته هایى در او ظاهر مى شود. شـیـطـان ایـن خـواسـتـه هـاى نـفـسـانـى را در نظرش زیبا و دلفریب جلوه مى دهد و بگونه اى خناسانه و مرموز از درون , فرد را به سوى ارتكاب وانجام عمل , وسوسه مى كند. از سوى دیگر, عقل نیز از درون انسان به مقابله برمى خیزد و انجام كار مورد نظر را مجاز مى داند. شـیـطـان بـراى انحراف , از كششها و تمایلهاى غریزى استفاده كرده و فرد را به ارضاى نامشروع شـهوات فرا مى خواند, در مقابل , عقلا ودانشمندان و پیامبران و هادیان الهى جهت هدایت انـسـان بـه نیروى عقل و گرایش فطرى خیرخواهى در انسان , تكیه كرده و او را به ارضاى مجاز ومنطقى غرایز جنسى دعوت مى كنند. ایـن جـنگ و ستیز, یعنى , مقابله عقل و شهوت , ایمان و هواى نفس , نیروى الهى و نیروى شیطانى , در وجود انسان همواره در جریان است وبخصوص در ابتداى دوران بلوغ , ظهور بیشترى مى یابد و تا آخر عمر ادامه دارد. هـر كـدام در مـوقـعـیتهاى زندگى , غالب شوند, شخصیت فرد به همان سو, میل پیدا مى كند و پرورش مى یابد. اگـر عـقـل و ایـمـان بر اوحاكم باشد, هدایت و رستگار و اگر شهوت و شیطان بر او تسلط یابد, گمراه و زیانكار خواهد شد. نفس اماره در وجود آدمى ـ بر اثر وسوسه هاى شیطان ـ سعى دارد كه بر عقل تسلط یافته و آن را اسـیـر خـواسـته هاى خود گرداند و انسان را درمسیرى بكشاند كه ظاهرا گناه و فساد آن , معلوم نیست . از طرفى عقل تلاش دارد كه مهار نفس را به كمك ایمان در دست گرفته و آن را كنترل نماید و در جهت خیر و كمال و سلامت جسم وروان هدایت كند. بـنـابـراین , شخصیت انسان , همیشه در معرض كشمكش بین عقل و شهوت , خیر و فساد, پاكى و آلودگى , سلامتى و انحراف است و این جنگ وگریز, همواره ادامه دارد. تـنـهـا كسى مى تواند از این صحنه جنگ و مبارزه درونى , جان سالم بدر برد كه خود را مجهز به سلاح ایمان و تقوا نموده و از ابتداى جوانى به خودسازى و جهاد با نفس بپردازد. باید در نظر داشت كه این كار, شدنى است و خداوند متعال ـ كه یگانه قدرت و محل اتكا و توكل و نـجـات دهـنده انسان ضعیف در همه بلاها وگرفتاریهاست ـ بر اثر دعا و نیایش به یارى و كمك انسان آمده و او را در این نبرد دائمى پیروز مى گرداند. مـا در تـاریـخ , كـم نـداریـم انـسـانـهـاى وارسته اى كه در بزرگترین صحنه هاى نبرد درونى و بـیـرونـى ,نـفسانى و اجتماعى , پیروز و سربلند گشته و در دوران حیات خود با افتخار, زندگى كرده اند. دیدگاه صحیح قـرآن كـریـم , داستان ایام جوانى حضرت یوسف (ع ) را بازگومى كند كه چگونه در دوران حساس بلوغ و جوانى در معرض سخت ترین امتحان وخطرناكترین واقعه تاریخى زمان خود قرارگرفت و بااراده اى قوى و ایمانى راسخ , سربلند از این آزمون الهى خارج شده و در قله شرافت و عفاف جاى مى گیرد و شخصیتش براى جوانان به عنوان اسوه و نمونه اى كامل همیشه جاوید باقى مى ماند. جـوان مومن , با بینش صحیحى كه ازاسلام الهام گرفته است , مى داند كه هر واقعه ناگوارى كه در زنـدگـى انـسـان اتـفـاق مى افتد ـدرصورتى كه خود,مسوول پدید آمدن آن نباشد ـدر حكم آزمـایـش و ابـتـلایـى از طـرف خداوند, تلقى مى شود كه هدف از آن , سازندگى و رشد و كمال انسان است. بـا مـراجـعـه بـه زنـدگى رهبران الهى و دانشمندان و انسانهاى بزرگ در طول تاریخ , ملاحظه مى شود كه بیشتر آنان آگاهانه با دشواریها و حوادث گوناگون زندگى دست و پنجه نرم كردند و در نتیجه , موفقیتشان در بزرگسالى مرهون صبر و استقامتى است كه در برابر سختیها در دوران كودكى ونوجوانى از خود نشان داده اند.

دوشنبه 18/9/1387 - 14:57
دعا و زیارت
اوقات فراغت ایام جوانى به سرعت سپرى خواهد شد و بار دیگر بازنمى گردد. جوان باید طورى برنامه زندگى خویش را تنظیم نماید كه از اوقات فراغت خود به نفع سازندگى روحـى و روانى خویش بهره گیرد و براى ادامه تحصیل و شغل مناسب در آینده , آمادگى لازم را به دست آورد. باید قدر فرصتها و ایام پر ارزش جوانى را بداند و آن را بیهوده هدرندهد . حـضـرت عـلـى (ع ) مـى فـرمـایـد: پـیش از آن كه دوره پیرى ات فرابرسد ازجوانى خود استفاده كن . و نیز مى فرماید: كسى كه وقت خود را به كسالت و بیهودگى صرف كند, به خوشبختى نمى رسد. جـوان بـایـد در زنـدگـى اش برنامه و نظم داشته باشد, تا اوقاتش چراگاه وسوسه هاى شیطانى نگردد. او بـایـد از تـفریح و ورزش براى سالم سازى بدن در جهت پرورش روح , استفاده كند, زیرا تفریح سالم , انسان را از ملالت كارهاى یكنواخت زندگى , رهایى مى بخشد. حضرت على (ع ) مى فرمایند: فرح و شادمانى , باعث وجد و نشاط روح مى شود. متاسفانه بعضى از جوانان ما نمى دانند, چگونه از اوقات فراغت خود بهره جویند. گـاهـى در خـلال ایـام تـعـطـیلى و فراغت مرتكب گناه مى شوند, و دست به كارهاى نامشروع مى زنند و در نتیجه , موجبات كسالت و پشیمانى خود ودیگران را فراهم مى سازند. بـنـابـرایـن , جـوان مى تواند قسمتى از فرصتهاى خود را پس از مطالعه دروس به ورزش و انجام فـعـالـیـتهاى جسمى وهنرى با دوستان خوب اختصاص دهد, از این رو انجام اعمال زیر را در ایام فراغت پیشنهاد مى كنیم :. ـ اسـتـفـاده از نـرمـش و حـركـتـهاى سبك , بطورمرتب وروزانه و یا هفته اى یك بار پرداختن به ورزشـهاى سنگین , مانند كوهنوردى , شنا, والیبال , فوتبال ,كشتى وب ولى نباید همه اوقات فراغت صرف ورزش شود, بلكه با برنامه ریزى از فرصتها استفاده شایسته اى به عمل آید. ـ هـر جوانى باید استعدادهاى ذوقى خود را نیز شناسایى كند و با اختصاص دادن وقت مناسبى آن را پـرورش دهد, مثلا, مى تواند در زمینه نقاشى ,عكاسى , خطاطى , شعر, مكانیكى و الكترونیكى و غـیـره , پـس از خـسـتـگـى ازمـطـالـعـه , پاره اى از فرصتهاى مرده را كه معمولا بدون استفاده باقى مى مانند, به این قبیل امور تفننى اختصاص دهد تا در این زمینه ها تجربه اى كسب كند. پرداختن به امور ذوقى از این جهت اهمیت دارد كه اولا: برتوانایى انسان مى افزاید. ثـانـیـا: سبب تلطیف روح مى شود و زندگى را ازحالت خشك وبى روح , خارج ساخته وشخصیت انسان را به صورت چند بعدى (نه یك بعدى )رشد مى دهد. ـ در مـطالعه باید علاوه بركتب درسى و كتابهاى مفید در زمینه هاى اعتقـادى , اخلاقى , تاریخى , سیـاسى , به افزایش اطلاعـات عمومى و فراگیرى تجوید و قرات قرآن و زبانهاى خارجى نیز توجه داشت و درزمینه هاى مختلف بر اطلاعات خود افزود تا وسعت دید پیدا نمود. ـ پـاره اى از مهارتهاى فنى و عملى نیز درزندگى مورد نیاز است و بهتر است در دوران جوانى با اسـتفاده از اوقات فراغت به فراگیرى آنها پرداخت ,از قبیل : تعمیر وسائل مكانیكى , برقى وب كه ما را براى زندگى آینده آماده مى سازند. پس باید همه جانبه فكر كرد و همه جانبه برنامه ریزى كرد و به پرورش استعدادهاى فكرى , ذوقى , هـنـرى , عـلـمى پرداخت تا دیدى واقع بینانه وشخصیتى جامع به دست آورده و به كمال انسانى نزدیك شد.
دوشنبه 18/9/1387 - 14:53
دعا و زیارت
انواع دوستان در بـیـان انـواع دوسـتـان و اقـسـام بـرادران روایـات چندى از اهل بیت (ع ) وارد شده كه صفات وویژگیهاى هر دسته از آنها را روشن ساخته است تا آدمى در این راه با آگاهى گام بردارد. چـه كـسـى اسـت كـه در روزگـار زنـدگـى خود اقسامى از دوستان را ندیده و انواعى از یاران رامشاهده نكرده باشد؟ در مـیان آنها كسانى وجود داشته اند كه بر آنها اعتماد كرده و به آنها اطمینان یافته , و ازمصاحبت آنها شاد و از دیدار آنها چشمش روشن گردیده است . نـیـز در جرگه آنها افرادى بوده اند كه جز بر غم و اندوه همنشین خود نیفزوده اند, اینان درظاهر دوستان و در نهان دشمنانند, مكر و كید خود را براى دوست خود در دل پنهان مى دارند و حوادث نـاگوار را براى او انتظار دارند . از این رو باید بسیار برحذر بود كه مباداآدمى در دام این چاپلوسان گـرفـتار شود چه اینان براى انسان از دشمنانى كه آشكارا اظهارخصومت مى كنند خطرناكترند. اولئك شر مكانا واضل سبیلا. شاعر گفته است : و صاحب لى كداء البطن صحبته ----- یودنى كوداد الذئب للراعى یثنى على جزاه اللّه مكرمة ----- ثناء هند على روح بن زنباع اكـنـون بـراى آن كـه بـر اقـسـام دوسـتـان طـبق آنچه اهل بیت (ع ) روشن كرده اند آگاه شویم توجه خواننده را به احادیث زیر معطوف مى داریم : امیرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوستان دو نوعند: دوستان مورد اعتماد و دوستان خنده رو. اما دوستان مورد اعتماد مانند كف و بال و خانواده و مال اند, هرگاه بر دوستت اعتماددارى مال و تلاش خود را در راه او صرف كن , با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن باش , راز او را پوشیده بدار و یاور او باش و محاسن او را ظاهر گردان , و اى پرستش كننده بدان وجود این گونه دوستان نایابتر از كبریت احمر است . امـا دوسـتـان خنده رو از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, این را از آنها قطع مكن و بیش از این از وجـدان آنـها انتظار نداشته باش و به اندازه اى كه با تو گشاده رویى و شیرین زبانى مى كنند با آنها رفتار كن . سرور شهیدان حسین بن على (ع ) فرموده است : برادران چهار گونه اند: برادرى كه براى توست و تو براى اویى برادرى كه براى توست , برادرى كه ضد توست و برادرى كه نه براى اویى و نه او براى تـوسـت . از آن حـضـرت دربـاره معناى این سخن پرسش شدفرمود: برادرى كه براى تو و براى خـودش اسـت بـرادرى اسـت كـه بـا دوستى خود بقاى برادرى را خواهان است و با دوستى خود خـواهـان مـرگ برادرى نیست . و این براى توست و به سود خودش است چه هرگاه برادرى كامل شـود زنـدگـانـى هر دو خوش وگوارا خواهد شد, و هرگاه برادرى یك طرفه و در تناقض باشد برادرى هر دو طرف نادرست خواهد بود. بـرادرى كـه او بـراى تـوسـت كـسى است كه نفس خویش را از طمع رهایى داده و به حال رغبت درآورده است از این رو هرگاه رغبت به برادرى داشته باشد در امور دنیا طمع ندارد, و این به طور كامل و با تمام وجود براى توست . برادرى كه بر ضد توست برادرى است كه پیشامدهاى ناگوار را برایت انتظار مى كشد واسرارت را فـاش مـى كـنـد و در میان خانواده ها بر تو دروغ مى بندد, و به تو با نظر حسادت مى نگرد, و لعنت خداوند یگانه بر او باد. برادرى كه نه براى توست و نه تو براى اویى , كسى است كه خداوند او را پر از حماقت كرده و او را از رحمت خود دور ساخته است او را مى بینى كه خودش را بر تو ترجیح مى دهد و به سبب حرصى كه دارد آنچه را در اختیار توست مى طلبد. امـام جعفربن محمد صادق (ع ) فرموده است : دوستان سه گونه اند: یكى مانند غذاست كه در هر زمـان بدان نیاز دارى و آن دوست خردمند است . دوم به منزله درد است و آن دوست احمق است . سوم در حكم داروست و آن دوست هشیار و زیرك است . نیز فرموده است : دوستان سه گونه اند: دوستى كه با جان خویش با تو مواسات و همیارى مى كند, دیگر دوستى است كه با مال خویش با تو مواسات و همیارى دارد, سومى كسى است كه كفاف خود را از تـو مى گیرد و تو را براى برخى لذتها مى خواهد بنابراین نباید اورا از دوستان مورد اعتماد به شمار آورى.
دوشنبه 18/9/1387 - 14:50
دعا و زیارت
جوان و رسالت خانواده «هفده ساله هستم. گاهى در خودم احساس حقارت می‏كنم و خود را موفق نمی‏بینم زیرا پدر و مادرم با من همچون كودكان برخورد می‏كنند و به نظراتم اهمیت نمی‏دهند و نیازهای روانى و عاطفى مرا كه هر جوان نیازمند توجه اطرافیان به آنهاست، درك نمی‏كنند. آرزو دارم لحظه‏اى را در كنار آنها بنشینم و درد دل كنم و با هم بگوییم و بخندیم! در مدرسه، شیفته نصیحتهاى مربیان تربیتى م شوم و خود را امیدوار می‏یابم اما به محض ورود به خانه و مشاهده شیوه‏هاى رفتارى تند و خشن پدر و مادرم با خودشان و با من، همه آن امیدها نقش بر آب می‏شود. از شما می‏خواهم تا مرا دریابید و راهنماییم كنید.» * * * این زبانحال جمع زیادى از نوجوانان و جوانانى است كه گرفتار عدم آگاهى كافى والدین خویش نسبت به مسایل تربیتى و اهمیت این وظیفه، می‏باشند. از این‏رو بر آن شدیم تا ضمن پاسخگویى و راهنمایى این جوان و تذكرات تربیتى به والدین، به نیازهاى عاطفى و روانى جوانان اشاره كنیم تا والدین و مربیان با شناختی كامل و رفتارى حساب‏شده به پرورش روحى جوانانشان اقدام كنند. با پاین یافتن دوران كودكى و آغاز بلوغ، دوران جوانى كه ارزنده‏ترین ایام عمر آدمی است شروع می‏شود و جوان را با مشكلات و نیازهاى روانى جدید همچون احساس شخصیت، نیاز به مذهب، استقلال‏طلبى و بحرانهاى روحى دیگر مواجه كرده و او را دچار سردرگمی می‏كند. بزرگترین مشكل تربیت جوانان هدایت صحیح و علمى احساسات آنهاست. از این‏رو بسیارى از پدران و مادرانى كه منشأ تمام مشكلات تربیتى جوانانشان را، مدرسه، دوستان و محیط می‏دانند و خود را از هر عیب و ایرادى مبرا می‏بینند، در اشتباه بزرگى به سر می‏برند. اینان سر در لاك خود فرو برده و از سوء رفتار و گفتار در مقابل جوانانشان غافلند. «بدون تردید چگونگى تربیتهاى دوران طفولیت از پایه‏هاى آدمى در سنین جوانى است. كودكانى كه والدین دانا داشته و در محیط خانواده به خوبى پرورش یافته‏اند، در جوانى خیلى زود خود را با جامعه تطبیق می‏دهند و به كسب شخصیت نایل می‏شوند. برعكس كسانى كه در كودكى از تربیت صحیح محروم بوده و بر اثر نادانى والدین و محیط فاسد خانواده، بد بار آمده‏اند در جوانى قادر نیستند به خوبى با مردم بیامیزند و به درستى، وظایف اجتماعى خود را انجام دهند.»(1) مربى لایق كسى است كه بتواند با برنامه‏ها و شیوه‏هاى دقیق و حساب‏شده تمایلات عاطفى جوانان را تعدیل و تنظیم نماید؛ از طرفى احساسات آنان را به نحو شایسته‏ای ارضا كند و از طرف دیگر مانع طغیان آنها شود. در خانواده‏هایى كه پدر با همدمى و همنشینى با جوانانش و مادر با محبت به فرزندان و تفاهم با پدر خانواده در مورد تربیت فرزندان، به آنها دلگرمى و امید بخشند، از نظرات آنها در اداره امور زندگى و امور خانه استفاده كنند و در تقویت اراده و ایمان و دوراندیشى آنها بكوشند، خدمت بزرگى به فرزندانشان كرده‏اند. پیامبر گرامى اسلام(ص) می‏فرماید: «اُوصیكُم بِالْسبّانِ خیرا فَاِنَّهم اَرَقُّ أَفْئِدَةً». «سفارش می‏كنم كه به جوانان نیكى كنید زیرا آنها نازك‏دل هستند و زود رنجیده‏خاطر می‏شوند.» عمل به سفارش پیامبر این گونه است كه به نیازمندیهاى مشروع آنها پاسخ گوییم و روح آنها را سیراب سازیم؛ طبیعى است كه مقدمه تأمین نیازمندیهاى جوانان، شناخت روحیات و نیازهاى آنهاست. «بیشتر انحرافات جوانان كه سرانجام منجر به تیره‏روزى و سقوط آنان می‏شود، از دو منشأ سرچشمه می‏گیرد: یا براى آن است كه پاره‏اى از تمایلات فطرى مورد توجه قرار نگرفته و عملاً سركوب شده‏اند و یا براى آن است كه جوانان در ارضاء بعضى از تمایلات، دچار تندروى و افراط شده‏اند.»(2) احترام به شخصیت جوان یكى از نیازهاى روحى جوانان بیدار شدن حس شخصیت و علاقه به حفظ آن است. جوان احترام به خود را دوست دارد و آن را نشانه توجه جامعه به خود می‏داند و از آن لذت می‏برد، او دوست دارد كه در حضور هم‏سن و سالانش مورد احترام و اكرام باشد، و در شوراى خانواده به حساب آورده شود. جوانى كه از نظراتش در كارهاى خانه استفاده شود، و به حرفهایش توجه شود، و پدر و مادرش با وى، مانند یك دوست صمیمى رفتار كنند و همواره احترامش كنند، كوشش می‏كند تا خود را از آلودگیها به دور سازد و اعمالى كه مقام و ارزش او را پایین می‏آورد، اجتناب كند. امام صادق(ع) می‏فرماید: عَلیكَ بالاَحْداثِ فَانَّهم اَسْرَعُ اِلى كُلِّ خَیرٍ»(3) «بر تو باد كه به جوانان توجه داشته باشى، زیرا آنان در امور خیر از دیگران پیش‏قدم‏ترند.» زمانى كه پیامبر(ص) در مكه ظهور كرد ور سالتش را بر مردم ابلاغ كرد، بیشترین گروندگان به او جوانان بودند كه با روح لطیف خود و شجاعت و آمادگى و با عشق و علاقه زیاد اطراف پیامبر را گرفتند و به دستوراتش عمل نمودند. و این امر باعث خشم بزرگان قریش شد. پیامبر بسیارى از كارهاى خود را توسط همین نیروى جوان انجام می‏داد و آنها را با روشهاى متناسب و متنوع به راه و هدفشان دلگرم می‏ساخت و از نظراتشان استفاه می‏كرد. برعكس جوانى كه مورد احترام پدر و مادرش نباشد و كارهایش به مسخره گرفته شود و مرتب مورد انتقاد آنها قرار گیرد و به خاطر اشتباهى جزئى، سرزنش و ملامت شود و هر روز با سختگیریها و خشونتهاى بی‏مورد و نیز تحقیر پدر و مادرش مواجه شود، در ضمیر خود احساس حقارت و پستى می‏كند و همواره از این حالت روانى خود رنج می‏برد و سرانجام به ناهنجارى و ناسازگارى روى می‏آورد. امام هادث(ع) ریشه شرارتها و ناهنجاریها را عقده حقارت می‏داند و می‏فرماید: «مَنْ هانَتْ عَلَیه نَفْسهُ فَلا تَأْمَنْ شَرَّه».(4) كسى كه خود را خوار و حقیر می‏داند، از شرّ او ایمنى نداشته باش. انسانهاى عقده‏اى و شرور براى تأمین نیازمندیهاى روحى ارضا نشده خویش و جلب توجه اطرافیان، به اعمال ناشایست دست می‏زنند و خود را مخالف مقررات آداب و رسوم اجتماعى و عرفى جامعه معرفى می‏كنند. محبت، نه خشونت جوان همانند شاخه گلى است كه به مراقبت و توجه كافى و دایمى نیازمند است، او علاوه بر تغذیه مناسب جسمى، به تغذیه مناسب روحى هم نیاز دارد. شیوه‏هاى برخورد اطرافیان در مواقع بروز خطا و لغزش باید به گونه‏اى باشد تا او را در رفتار خلافش جسور نكند. پدران و مادران باید بدانند كه وضع آشفته روحى جوان یك پدیده‏اى طبیعى است و چون می‏خواهد خود را از دوران كودكى خارج كرده و به دنیاى جوانى قدم گذارد دچار بحرانهاى روحى شدید می‏شود و بناچار از روى جهالت و ندانم‏كارى، خطاهایى از او سر می‏زند؛ آنها باید با صبر و ظرافت و درایت اشكالات آنها را نادیده گرفته و به طور ماهرانه‏اى مرتفع نمایند، از این‏رو امیرالمؤمنین علی(ع) می‏فرماید: جَهْلُ الشباب معذورٌ»(5) «عذر نادانى جوان پذیرفته است.» به همین جهت پدران و مادران باید تذكرات تربیتى خود را به گونه‏اى مطرح كنند كه موجب هتك حرمت جوانان نشود، لذا بهترین شكل تربیت و تنبیه آنها استفاده از جملات و الفاظ كنایه و اشاره است كه قهرا اثرى به سزا خواهد داشت. علی(ع) می‏فرماید: «تلویحُ زَلّةِ العاقِل لَهُ اَمَضُّ مِن عِتابِه».(6) لغزش فرد عاقل را با كنایه تذكر دادن براى او مؤثرتر از سرزنش و توبیخ صریح است. متأسفانه بعضى از پدران و مادران، به قصد اصلاح جوانان خود، سخنان ملامت‏آمیز خود را تكرار می‏كنند و آنها را پیوسته در تنهایى و آشكارا مورد توبیخ و سرزنش قرار می‏دهند، غافل از اینكه تكرا سرزنش اثرى معكوس دارد. باز علی(ع) می‏فرماید: «اَلاِفراطَ فى المَلامَةِ یَشُبُّ نیرانَ اللّجاج».(7) زیاده‏روى در ملامت، آتش عناد و لجاجت را مشتغل می‏كند. بهترین روشهاى بیان مطالب و تذكرات تربیتى استفاده از جملات، الفاظ و قالبهای عاطفى و مؤدبانه است.(8) جوان اگر بفهمد كه نصایح پدر و مادرش بر اساس دلسوزى و آینده‏نگرى است، تسلیم می‏شود و اگر احساس كند كه ناشى از خودخواهى، غرور و استبداد آنهاست، طغیان می‏كند و در مقابل آنها واكنش نشان می‏دهد. در پایان بحث به روایتى دیگر از امیرالمؤمنین علی(ع) اشاره می‏كنیم كه می‏فرماید: «وَلَدُك ریحانتك سَبْعا و خلوتك سَبْعا ثم هو عدوّك اَو صدیقُك»(9) «فرزند تو تا هفت سال دسته گلى است كه در اختیار توست و در هفت سال دوم زندگى، خدمتكار و مطیع توست و سپس (در دوره جوانی) دشمن و یا دوست توست.» روشن است كه شیوه‏هاى برخوردى و تربیتى والدین و مربیان آموزشگاه در دوره كودكى و نوجوانى زمینه‏ساز دوران جوانى است. پدر یا مادرى كه بر اساس ضوابط و روشهاى صحیح با جوانش برخورد كند و او را احترام نماید، فرزندش دوست و رفیق او خواهد بود و برعكس اگر از شیوه‏هاى غلط استفاده كند و به خواسته‏هاى مشروع جوانش توجه نكند از او براى خود دشمنى كینه‏توز ساخته است.
دوشنبه 18/9/1387 - 14:43
دعا و زیارت
جوانان از دیدگاه امام علی(ع) آیا حضرت امیر(ع) از تیپ جوان هم به عنوان كارگزار نظام در بدنه حكومت اسلامی بكارگیرى داشت؟ چرا؟ آنچه مسلم است، حضرت امیر(ع) از تیپ جوان به عنوان كارگزار نظام، در بدنه حكومت اسلامى بكارگیرى داشت. آنچه جاى دقت دارد و «چرایی» بحث را تشكیل می‏دهد، این است كه چرا حضرت امیر(ع) از تیپ جوان به عنوان كارگزار نظام، در بدنه حكومت اسلامى كه یك امر بسیار مهمّ است بكار می‏گرفت؟! گرچه تا به حال به این پرسش، پاسخ گفته نشد ولى از روح تاریخ اسلام و روح نهج البلاغه می‏توان نكاتى را استنباط كرد كه پاسخ نسبتا مناسبى باشد براى این پرسش. 1ـ خلاقیّت و نوآورى در جوانان بیشتر است: امام علی(ع) قلب و استعداد جوانان را تشبیه می‏كند به زمین ناكِشته‏اى كه هر چه در آن افكنند بپذیرد. زمین ناكشته (ارض خالیه)، بر خلاف زمین كِشته ـ كه خاك آن پیر گشته است ـ از خلاقیّت ویژه‏اى برخوردار است. همیشه ثمرش بیشتر از زمین‏هاى كِشته است. زمین‏هاى كِشته نیاز به «آیش» دارند و توانایى ندارند هر نوع بذر را بپذیرند. ولى زمین ناكِشته گاهى چندین برابر، بیشتر از زمینهاى كِشته و آیش خورده ثمر می‏دهد. محصولش چشم نواز و چشمگیر است و از ویژگیها و كیفیت خاصى برخوردار است. كشاورز در كاشت و داشت زمین ناكشته‏اى كه زیر كشت می‏برد چندان مشكلى ندارد زیرا خود زمین در درون خود داراى آمادگى است كه نیاز به كمك و كود از خارج ندارد... همچنین است سرزمین وجودى یك جوان، آن هم جوانى كه می‏خواهد در بدنه حكومت اسلامى، بكارگیرى شود. بدنه حكومت نیاز به كادرى دارد كه سرشار از استعداد و آمادگى باشند و از خودشان خلاقیّت نشان بدهند و خستگى ناپذیر باشند. وقتى زمین ناكشته براى زیر كشت بردن در اختیار زارع قرار دارد چرا زارع زمین كِشته و آیش خورده خسته را زیر كشت ببرد كه نتواند از آن، ثمر عالى و فراوان بدست آورد؟ اینجاست كه امام علی(ع) می‏فرمایند: «انّما قَلْبُ الْحَدَثِ كالأرضِ الخالیَةِ مَا اُلقِیَ فیهَا مِنْ شی‏ءٍ قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُكَ بِالأدَبِ قَبْل اَنْ یَقْسو قَلْبُكَ وَ یَشتَغِلَ لُبُّكَ...؛ دل جوان همچون زمین ناكِشته است؛ هرچه در آن افكنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم، پیش از آنكه دلت سخت شود و خردت هوایى دیگر گیرد، تا با رأى قاطع روى به كار آری...»1 والدین، مسؤولین فرهنگى و امورتربیتى، دلسوخته‏گان و در كلّ حكومت اسلامى، باید جوان و توانمندیهاى جوانان را جدّى بگیرند. كوتاهى در این زمینه، دو خسارت بزرگ و جبران ناپذیر را بدنبال خواهد داشت: 1ـ دشمن دورِ این سرزمین مبارك، «سنگ چین» و سپس تصرف می‏نماید. 2ـ و به دنبال آن فرار مغزها را در بر خواهد داشت كه «كمر حكومت» را می‏شكند. حقیقتا این دو نكته از روح كلام حضرت امیر(ع) بدست می‏آید و هشدار بزرگى است برای مسؤولین فرهنگى و حكومت اسلامی. تا در حفظ این سرمایه ملّى ـ معنوى كشور كوشا باشند. 2ـ اولویت نسل جوان و آینده حكومت: مربى نیك اندیش، باید جاده صاف كن خوبى براى جوان ها باشد و بعد از راهنمائیها و راه‏گشائیهاى لازم از نیّت پاك و نهاد بی‏آك (بی‏آسیب) جوان‏ها بهره‏بردارى نمایدو بهره‏مند گردد. حضرت امیر(ع) می‏فرمایند: جوان! من علی(ع) حاضرم تمام گذشته تاریخ و آینده دور را جلو رویت حاضر و ترسیم سازم و هر چیز زبده آن را جدا سازم و نیكویى آن را برایت جستجو كنم، آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور اندازم... تا تو بتوانى از بهار زندگانى و عنفوان جوانى و نیّت پاك و نهاد بی‏آك خود درست بهره ببرى و سپس در خدمت خلق خدا باشی. «ایْ بُنَیَّ اِنّى و اِنْ لَمْ اكُنْ عُمّرتُ عُمُرَ مَنْ كانَ قَلْبى فَقَدْ نَظَرْتُ فى اعمالِهمْ، و فكّرْتُ فى اخبارِهِمْ، و سِرتُ فى آثارِهِمْ حتّی عُدْتُ كاحَدِهم...؛ پسركم! هرچند من به اندازه همه آنان امام علی(ع): «مَنِ‏اتَّخَذَ اَخا مِنْ غَیْرِ اخْتبارٍ اَلجأهُ الاضْطِرارُ الى مُرافَقَةِ الاَشْرار». (غرر الحكم، ص295) كسى كه ناسنجیده با دیگران پیمان دوستى می‏بندد، بناچار به دوستى اشرار تن در می‏دهد. كه پیش از من بوده‏اند نزیسته‏ام، اما در كارهاشان نگریسته‏ام و در سرگذشتهاشان اندیشیده، و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده‏ام گویى چنان است كه با نخستین تا پسینشان به سر برده‏ام. پس آنچه ـ دیدم ـ روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم... و بر ادب آموختنت همّت گماشتم.»2 پس هشیارانه باید سرزمین وجود جوان را تصرف كرد و دور آن سنگ چین نمود سپس بر آن زمین ناكِشته، بذر نیك و نیك‏اندیشى پاشید و به دنبال آن از عنفوان جوانى، بهار زندگانى (نَفْس صافیه)، نیّت پاك و نهاد بی‏آك وى در بدنه حكومت اسلامى استفاده كرد و به دنبال آن، حكومت را از خطرات و خیانتها بیمه ساخت. خلاصه روزى باید در بدنه حكومت نوسازى صورت بگیرد و چه بهتر كه نیك اندیشان، نیك اندیشانى از میان نسل نو تربیت بكنند و آنها را در بدنه حكومت، بكار گمارند. از این رو می‏بینیم حضرت امیر(ع) حكومت مصر را طى یك عهدنامه نسبتا طولانى واگذار می‏كند به محمد بن ابی‏بكر در حالى كه وى كاملاً در سنین جوانى بسر می‏برد.3 و یا اینكه در جنگ تبوك، پیامبر(ص) دستور دادند تا همه مهاجر و انصار تحت فرماندهی «اسامة بن زید» كه بیش از 17 (هفده) سال نداشت راهى این منطقه (منطقه موته) شوند.4 3 ـ براساس معیار شایسته سالاری: هیچ دلیلى وجود ندارد كه یك جوان، به صرف جوان بودن، نتواند در پُست‏هاى كلیدى یك كشور بكار گرفته شود. این منطق كور و كهنه دوران جاهلیت بود كه از بكارگیرى تیپ جوان در بدنه حكومت اسلامى اعراض می‏كردند و یكى از مشكلات آنها با خود حضرت امیر(ع) همین بود كه حضرت امیر جوان است و كم تجربه؛ و شایستگى ندارد در مسؤولیتهاى كلیدى حكومت اسلامى بكار گرفته شود. چندین حدیث زیبا، در همین نوشتار بیان گشت كه حضرت امیر(ع) در این زمینه قایل به شایسته سالارى هستند. با توجه به این دیدگاه، امام(ع) جوانان توانمند، متخصص و متعهد را در بدنه حكومت اسلامى بكارگیرى می‏كردند و از استعدادهاى سرشار جوانان به نفع مملكت استفاده می‏نمودند. حضرت امیر(ع) جایى كه كار به كار دان سپرده نشد بسیار می‏نالد؛ می‏فرمایند: «مردى كه پشتواره‏اى از نادانى فراهم ساخته، و خود را میان مردم نادان در انداخته. شتابان در تاریكى فتنه تازان، كور در بستن پیمان سازش ـ میان مردمان ـ . آدمی نمایان او را دانا نامیده‏اند و او نه چنان است، چیزى را بسیار فراهم آورده كه اندكش بهتر از بسیار آن است. تا آنگاه كه از آب بد مزه سیر شود، و دانش بیهوده اندوزد ـ و دلیر شود ـ پس میان مردم به داورى نشیند و خود را عهده‏دار گشودنِ مشكل دیگرى بیند.»5 در جاى دیگر حضرت می‏فرمایند: «فیا للّهِ و للشُّورى، مَتى اعْتَرضَ الرَّیبُ فیَّ مَعَ الاوّلِ مِنْهُم...؛ خدا را چه شورایی! من از نخستین چه كم داشتم، كه مرا در پایه او نپنداشتند؛ و در وصف اینان داشتند؛ ناچار با آنان انباز، و در گفتگوشان دمساز گشتم. امّا یكى از كینه راهى گزید و دیگرى داماد خود را بهتر دید، و این دوخت و آن بُرید، تا سوّمین به مقصود رسید و همچون چارپا بتاخت، و خود را در كشتزار مسلمانان انداخت.»6 به هر تقدیر، امام علی(ع) در جاى جاى نهج البلاغه در زمینه شایسته سالارى و واگذارى كار به كاردان مطالب بلندى دارند و فرمودند كه در این مختصر به همین مقدار اكتفا می‏كنیم. در یك جمع بندى می‏توان گفت؛ كار باید به كاردان واگذار گردد و در حكومت امام علی(ع) جوانانى بودند كه شایسته و كاردان بودند و در بدنه حكومت اسلامى هم بكار گرفته می‏شدند. 4ـ تعهد و عشق به اسلام: از روح تاریخ اسلام بدست می‏آید كه درصدر اسلام، جوانان گرایش بیشترى در روى آوردن به اسلام داشتند و به دنبال آن از خود عشق و علاقه خاصى نشان می‏دادند. حضرت امیر(ع) می‏فرمایند: «سپاس خداى را، كه راه اسلام را گشود و در آمدن به آبشخورهاى آن را بر تشنگان آن، آسان فرمود؛ و اركان آن را استوار ساخت تا كس با آن چیرگى نتواند، و نستیزد... راه روشن آن تصدیق آوردن است و نشانه‏هاى آن كار نیك كردن.»7 در جاى دیگر می‏فرمایند: «گله خود را با خدا می‏كنم از مردمى كه عمر خود را به نادانى به سر می‏برند، و با گمراهى رخت از این جهان به در می‏برند. كالایى خوارتر نزد آنان از كتاب خدا نیست.»8 شاید به راحتى بتوان استنباط كرد كه غالب جمعیت كلانسال در حكومت امام علی(ع) یا روحیات ابوسفیانى داشتند و یا نفاق پنهان و تعصّب و تقدّس كور جاهلى كه بسیار خطرناك و خطرساز بودند. از این رو، حضرت از میان جمعیت كلانسال، مواجه بود با چهار گروه كه عبارتند از : 1ـ ابوسفیان. 2ـ منافقان پنهان. 3ـ سالخوردگان متعهد ولى بی‏تخصص. 4ـ گروه بسیار اندك هم، متعهد و هم متخصص و كاردان بودند. از این روى، حضرت باید این خلأ بزرگ را با بكارگیرى تیپ جوان، جبران می‏كرد و آنها را با توجه به لیاقتها و توانمندیها، در بدنه حكومت به كار می‏گمارد. واقعا اگر اكثر آنها مشكل‏دار و مشكل ساز بودند و از طرف دیگر در بدنه حكومت نیاز به متخصص متعهد باشد كه بتوان گزینش درست از میان جوانان كارآمد و متخصص و متعهد، این خلأ را پر كرد، چرا چنین نكرد؟! امام علی(ع): «قارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ وَ بایِنْ أَهْلَ الشَّرِ تَبِنْ عَنْهُمْ». (نهج البلاغه، نامه 31) همنشین نیكان شو، تا از آنان شوى و از بدكاران دورى كن تا از آنان نباشی. مگر خود علی(ع) طى 23 سال حكومت پیامبر(ص)، با آن همه ایثار و رشادت جوان نبود؟ مگر بر خود حضرت امیر(ع) خورده نمی‏گرفتند؟! جوانان و كارگزاران نظام در اینجا سؤالى مطرح خواهد گشت و به دنبال آن به پاسخ آن خواهیم پرداخت. سؤال این است: جوانان در میان كارگزاران نظام حضرت امیر(ع) چه جایگاهى داشتند؟ علی(ع) می‏فرمایند: «الجاهِلُ صَغیرٌ و اِنْ كانَ شَیْخا، والعالِمُ كبیرٌ و اِنْ كانَ حَدَثا؛ نادان كوچك است هرچند سالخورده و پیر باشد، دانا بزرگ است، هرچند كوچك و خردسال باشد.»9 از این گفتار گرانسنگ امیرالمؤمنین(ع) می‏توان استنباط كرد كه ملاك و محور در تمام امور، بویژه در گزینش نیروهایى كه پیكره و هسته مركزى حكومت اسلامى را تشكیل می‏دهند، «تعهد، تخصص و شایسته سالاری» است. ملاك و محور اصلى در گزینش‏ها، دانش توأم با دیندارى و شایستگى است و این معیار كلى، هیچ ارتباطى با سنّ و سال اشخاص ندارد. با یك دقت عمیق می‏توان چنین استنباط و تصوّر كرد كه: 1ـ ممكن است فردى متخصص باشد ولى دیندار نباشد. 2ـ ممكن است كسى متعهد و دیندار باشد ولى متخصص نباشد. 3ـ ممكن است فردى متعهد باشد، متخصص هم باشد امّا شایستگى لازم براى یك امر مهمّ را نداشته باشد. مثلاً فردى كه تخصص‏اش ادبیات زبان فارسى است به او نمی‏توان امر قضاوت را واگذار كرد. 4ـ ممكن است فردى هم متعهد باشد، هم متخصص و هم شایستگى لازم براى یك امر مهمّ را داشته باشد، مثلاً فردى كه متعهد و متخصص است، تخصص‏اش هم در حقوق باشد، در این صورت، هم می‏توان وى را به عنوان قضاوت بكار گرفت و هم او را به عنوان نماینده مردم در مجلس قانونگذارى انتخاب نمود و هم به عنوان وكیل به معناى خاص. آنچه از «روح اسلام و روح روایات» به دست می‏آید، قسم چهارم از اقسام چهارگانه فوق است كه بطور خلاصه از آن به «شایسته سالاری» نام می‏بریم. این ملاك و مبنا، سنّ و سال، رنگ پوست، چپ و راست و خویشاوندى نمی‏شناسد. جوان متعهد است، تخصص‏اش در نیروهاى مسلّح بسیار بالا است، در این صورت، وى شایسته است به عنوان فرمانده لشكر، در نیروهاى زمینى منصوب گردد. از این رو علی(ع) فرمودند: «رُبَّ صَغیرٍ اَحزَمُ مِنْ كَبیرٍ؛ بسا خردسالى از بزرگ دور اندیش‏تر است.» در جاى دیگر فرمودند: «اُنظُرْ فى حال كُتّابكَ فَوَلِّ على اُمورِكَ خَیرَهُمْ، واخْصُصْ رَسائلِكَ التى تُدْخِلُ فیها مَكائدَكَ و اَسرارَكَ باَجْمَعِهِمْ لِوُجودِ صالحِ الاَخلاق؛ درباره كاتبان خود بنگر، و بهترینشان را بر سر كار بیاور، و نامه هایى را كه در آن تدبیرها و رازهایت نهان است، از میان جمع كاتبان به كسى مخصوص دار كه صالحتر از دیگران است... .»10 همچنین در جاى دیگر فرمود: «فانَّ الرّجالَ یَتَعرّضُونَ لِفَراساتِ الوُلاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَیْسَ وَراءَ ذلكَ مِنَ النّصیحةِ والامانَةِ شَی‏ءٌ...؛ مردمان براى جلب نظر والیان به آراستن ظاهر می‏پردازند، و خوش خدمتى را پیشه می‏سازند. امّا در پس آن، نه خیرخواهى است و نه از امانت نشان. لیكن آنان را بیازماى به خدمتى كه براى والیان نیكوكار پیش از تو عهده‏دار بوده‏اند، و بر آن كس اعتماد كن كه میان همگان اثرى نیكو نهاده، و به امانت از همه شناخته‏تر است.»11 با توجه به این اصل اساسى، یعنى «شایسته سالاری» در منابع و مبانى دینى، می‏توان گفت: از نیروى جوان، در صدر اسلام به نحو شایسته استفاده می‏شد. اولین كسى كه به پیامبر اسلام(ص)، اسلام و ایمان آورد، جوانى بود به نام على بزرگ(ع). و اوّلین كسى كه به عنوان جانشین حضرت محمّد(ص)، منصوب گردید، جوانى بود به نام على بزرگ(ع). كسى كه: عشق بازى كه هم آغوش خطر خُفت در خوابگه پیغمبر(ص)12 جوانى بود به نام على بزرگ(ع). پیامبر(ص)، علی(ع) را كه چهره‏اى بسیار جوان داشت براى امر قضاوت به یمن فرستاد.13 كسى كه قالع باب خیبر است، جوانى بنام على بزرگ(ع)... . آیا تا به حال فكر كرده‏اید كه تمام عظمتهاى بزرگ زندگى فاطمه زهرا(س)، در دوران نوجوانى و جوانى بوقوع پیوست و مدّت عمر حضرت زهرا(س) از هیجده سال تجاوز نكرد؟! «آئین مقدّس اسلام در چهارده قرن قبل، ضمن برنامه‏هاى جامع و سعادت‏بخش خود توجّه مخصوصى به نسل جوان معطوف داشته و جوانان را از نظر مادّى و معنوى، تربیتى و روانى، اخلاقى و اجتماعى، دنیوى و اخروى و خلاصه از كلیه جهات، تحت مراقبت كامل قرار داده است.»14 در دعوت پیامبر(ص)، آن كسانى كه بیشتر از همه استقبال می‏كردند، جوانان بودند. در مدّت سه سال دعوت پنهانى پیامبر(ص)، در حدود بیست و پنج نفر، به پیامبر ایمان آوردند. آن هم با سختیها و مرارتهایى كه تحمل امام علی(ع): «اَحْبِبْ حَبیبَكَ هَوْنا ما عَسى أَنْ یَكونَ بغیْضَكَ یَوْما ما وَ اَبْغِضْ بَغیضَكَ هَوْنا ما عَسى أَن یَكوُنَ حَبیبَكَ یَوْما ما». (تحف العقول، ص210) در دوست داشتن میانه رو باش، چه بسا دوست روزى دشمن گردد و در دشمن نیز میانه رو باش، شاید روزى دشمن، دوست تو گردد. می‏كردند. امّا اكثر آنها، آنطور كه به تاریخ استناد می‏شود جوانان بودند. بعد از آن هم، در جنگها و كارهاى دیگر همین جوانها فعّال بودند. در زمان پیروزى انقلاب و بعد هم در مسئله جنگ و این هشت سال دفاع مقدّس، همه جوانان بودند. اگر كسى با جبهه سر و كار داشت و می‏رفت آنجا، گاهى پیرمرد آنجا بود، ولى خیلى كم بود.15 در عصر كنونى، مزارع سرسبز و خرّم با سعى و كوشش نسل جوان آباد است، چرخهاى عظیم صنایع سنگین با نیروى جوانان در حركت است، ذخایر طبیعى آن در اعماق معادن نهفته است با همّت نسل جوان استخراج می‏شود، كاخهاى مجلّل و آسمان خراشهاى بزرگ جهان را اراده خستگى ناپذیر جوانان بپا داشته است، عمران و آبادیها، مدیون كار و كوشش نسل جوان است، پایه‏هاى اقتصادى كشورها بر نیروى فعّاله جوانان استوار است، دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنیت مملكت‏ها بر عهده نسل جوان است. خلاصه در همه كشورها آثار پُر ارج فعالیت جوانان در تمام مظاهر زندگى مشهود است و نیروى خستگى ناپذیر نسل جوان مایه امیدوارى تمام ملتها است.16 از میان معصومین(ع) ، هم داریم، نوجوان و جوانى كه به امامت منصوب گشتند. امام جواد(ع) در حدود هشت سالگى به امامت رسید ودر بیست و پنج سالگى به شهادت رسید. این خود یك استراتژى زیبا است و تفكر برانگیز، تا شایسته سالارى زیبا، به نام معصومین(ع) در تاریخ ثبت گردد. امام هادی(ع)، در حدود ده سالگى به امامت منصوب گشتند و در چهل و سه سالگى به شهادت رسیدند. امام حسن عسكری(ع)، در حدود بیست و دو سالگى به امامت منصوب گشتند و در بیست و هشت سالگى به شهادت رسیدند. امام مهدی(عج)، در حدود پنج سالگى به امامت رسیدند و تاكنون ادامه دارد. به هر تقدیر، «طرح و برنامه شایسته‏سالاری» از ناحیه معصومین بوده و به نام آنها در تاریخ ثبت و ضبط گشته است و از ناحیه آنها به اجرا هم درآمده است. امّا كارگزاران حضرت امیر(ع): با تحقیق اجمالى كه انجام شد، از میان كارگزاران حضرت امیر(ع): 1ـ هم گروه سنّى جوان ایفاى نقش می‏كردند. 2ـ هم گروه سنّى میانسال. 3ـ و هم گروه سنّى بزرگسال. نمونه‏هاى چند محمّد ابن ابى بكر عظیم المنزله از خواص یاران امام(ع) بوده كه در سال حجة الوداع سال دهم هجرت بدنیا آمده و در سال سى و هشت هجرى در زمان خلافت حضرت امیر(ع)، در مصر به شهادت رسیده است، حضرت امیر(ع) حكومت مصر را به او واگذار فرموده و در یك عهدنامه نسبتا طولانى او را به عدالت و برابرى بین مردم امر كرده است. همانطورى كه پیدا است، محمّد بن ابى بكر در سنین كاملاً «جوانی» حكومت مصر از ناحیه امام علی(ع) به وى واگذار شد.17 امام علی(ع) در نامه سى و پنج می‏فرمایند: مصر را فتح كردند (لشگر معاویه آن را گرفتند) و محمد بن ابی‏بكر كه خدایش بیامرزد شهید شد، از خدا مزد و پاداش او را می‏خواهیم كه براى ما فرزندى خیراندیش و مهربان، و كارگردانى رنج كشیده، و شمشیرى برنده، و ستونى جلوگیرنده بود. محمّد ربیب یعنى پسر زن امام (ع) بود، مادرش اسماء دختر عُمَیس خثعمیّه است خلاصه چون محمّد را امام(ع) تربیت نموده بود او را فرزند می‏خواند... .18 زیاد ابْن ابیه، در طائف سال فتح مكّه یا سال هجرت یا روز جنگ بدر بدنیا آمده، و پیغمبر اكرم(ص) را ندیده، و در همه جا با حضرت امیر(ع) و بعد از آن حضرت، با امام حسن(ع) و تا زمان صلح آن بزرگوار با معاویه بوده و پس از آن به معاویه ملحق گردید، و در كوفه در ماه رمضان سال پنجاه و سه هجرى بر اثر نفرین امام حسن(ع) به مرض طاعون و وباء هلاك گردید. زیاد ابن ابیه تقریبا در سنّ جوانى بود كه حضرت امیر(ع) وى را طى عهدنامه‏اى حاكم فارس گردانیده بود كه آن دیار را نیكو ضبط كرده، نگهدارى می‏نمود و از این رو معاویه نامه‏اى به او نوشت تا او را به برادرى بفریبد. ـ او برادر معاویه بوده است ـ چون به امام(ع) خبر رسید به زیاد نوشت: آگاه شدم كه معاویه نامه اى به تو نوشته می‏خواهد دلت را (از راه نیكبختی) بلغزاند، و می‏خواهد در تیزى و تندى (زیركی) تو رخنه كند... .19 از آنجایى كه ملاك و معیار امام(ع) شایسته سالارى است، زیاد ابن ابیه را كه برادر معاویه می‏باشد، در بدنه حكومت بكار می‏گیرد و او را به عنوان حاكم فارس منصوب گردانید. زیاد ابن ابیه جوان تیز، تند و باكفایتى بوده اگرچه با گذشت زمان از خود بی‏كفایتی نشان داده است... . مُنذر بن جارود عَبْدیّ، سال دوّم هجرت تولّد یافت و در سال شصت و یك هجرت، وفات. وى در پنج سال آخر حكومت حضرت امیر(ع)، فرد میانسال بود كه حضرت امیر(ع) حكمرانی بعضى از شهرهاى فارس را به او واگذار كرد.20 عمر بن ابى سَلَمه مخزومى كه تولدش دوم هجرت و وفاتش هشتاد و سه هجرى، وى هم در پنج سال آخر حكومت حضرت علی(ع) جوانسال بوده كه حضرت، طیّ نامه‏اى او را كه از جانب حضرت امیر(ع)، بر بحرین حاكمیت داشت عزل نمود.21 صعصعة بن صوحان عَبدیّ از یاران بزرگوار مولاى متقیان و كسى است كه گفته‏اند بیش از دیگران و با معرفت كامل به حقّ، علی(ع) خود را می‏شناخت. او محضر رسول اكرم را درك نكرده و در زمان خلیفه دوّم بسیار جوان بود. روزى در محضر آن خلیفه بود كه موضوع مشورت در باب مالى پیش آمد. او به خلیفه متذكر شد كه مشورت جایز نیست، زیرا قرآن تكلیف را معیّن نموده است. خلیفه تصدیق كرد و او را ستود. صعصعه از جمله كسانى است كه امام حسن براى او از معاویه امان گرفت ولى معاویه در دیدار او گفت دلم نمی‏خواست به تو امان داده باشم. صعصعه گفت: من اصلاً دلم نمی‏خواست تو عنوان خلیفه داشته باشی. معاویه او را مجبور كرد به منبر برود و علی(ع) را سبّ كند. او هم به منبر رفت و پس از ایراد مطالبی گفت: كسى كه شرّ خود را به خیر خود مقدّم داشته مرا امر كرد كه على را لعن كنم، «خداوند او را لعنت كند.»22 مردم همه آمین گفتند. معاویه گفت مقصودت من بودم و او را دوباره به منبر فرستاد. صعصعه این بار گفت: معاویه مرا دستور داده كه على را لعنت كنم. من لعنت می‏كنم كسی را كه على را لعن كند، مردم همه آمین گفتند و معاویه روى این اصل او را تبعید كرد. صعصعه در مرگ امام خود اشعار سوزناكى سروده است. به امام فرمود یا علی! خلافت را زینت دادى و آن تو را زینت نداد. صعصعه در صفین در ركاب مولاى متقیان بود و همراه ابن عباس براى مناظره با خوارج مأموریت داشت و آنها را پند داد و موفق شدند دو هزار نفر را برحذر داشته و به كوفه بازگردانند. او از طایفه بنی‏كلب و از نیكمردان كوفه بود. صعصعه فاضل و در سخن بلیغ بود. برادرش زید هم چون او در دین مخلص بود و با برادر دیگرش به نام سیحان هر دو در صفین كشته شدند.23 می‏بینیم كه یك جوان چقدر در بدنه حكومت حضرت امیر(ع)، ایفاى نقش كرده است و چقدر می‏تواند نقش آفرینى بكند. به هر حال، نمونه هاى بسیارى در تاریخ اسلام ثبت گشته است كه جوانان جانانه و در مسیر دین اسلام و براى دفاع از اسلام، جانفشانى و جانبازى می‏كردند، و ذكر همه آن نمونه‏ها در این مختصر میسّر نمی‏باشد. خلاصه در میان كارگزاران حضرت امیر(ع)، هم جوانسالان ایفاى نقش می‏كردند و هم میانسالان و هم بزرگسالان. ملاك و معیار عزل و نصب حضرت امیر(ع) تعهد، تخصص توأم با شایسته‏سالارى بوده است. در پایان به این نكته اشاره خواهیم داشت كه مراد از بحث جوانان و جوانى، بدین معنا نیست كه سالخوردگان مطرود هستند، نه خیر! مراد بحث شایستگیهاست و بحث بر سر این است كه هر كس هر چه توان و تجربه دارد، بر «كف» بگذارد و براى خدمت به خلق خدا به میدان آید. توان توأم با تجربه، تعهّد توأم با تخصّص و سپس توجّه به «شایسته سالاری» ملاك و مبناى حكومت اسلامى است و این است ضوابط كلى در حكومت دینى و اسلامی. نتیجه آنچه در عصاره بحث باید بدان اشاره شود، عبارت از این است كه: جوانى «هسته مركزی» و بهار عمر هر انسان محسوب می‏شود و در احادیث از جوانى به دوران طلایى و نعمت الهى یاد شده است. در واقع، جوان خورشید بزرگى است زمینى، منتها خروشان كه در درون خویش «شدن و خودشكوفایی» را به همراه دارد. جوان در اوّل جوانى، گام اوّل را براى ورود در جامعه بزرگ انسانى و جهانی برمی‏دارد كه قبل از ورود در آن باید «فنّ و هنر» شناگرى را فرابگیرد تا بتواند خویش و یا انسانیت انسانها را از غرق شدن نجات دهد و گوهر گرانبهاى انسانیت را از اعماق اقیانوسها، بیرون بكشد. حضرت امیر(ع)، در گفتارى كوتاه امّا زیبا، خطاب به همه انسانها به ویژه به جوانان فرمودند: «مَنْ قَلَّ ذَلّ» یعنى خود كوچك بینى و خود باختگى ذلّت محض است و پوچی و پلیدى، پیامد پر خطر آن محسوب می‏گردد. به هر تقدیر، جوان نباید منتظر نزول فرشته بنشیند، تا او را بر بال خود بنشانند و به عرش الهى ببرند. براى جوان‏ها، تمام فرصت‏ها، فرصت طلایى است، غفلت و از دست دادن آن، خودكشى پنهانى است، بدون آنكه خود بدان مطلع باشد. حضرت امیر(ع) در مورد شایستگى جوانان می‏فرمایند: رُبَّ صَغیرٍ احْزَمُ مِنْ كبیرٍ؛ یعنى بسا كوچكى كه از بزرگتر دوراندیش‏تر است. با استفاده از این سخن هنرمندانه، ما به بحث شایسته‏سالارى اشاره نمودیم و بدنبال آن به تخصص توأم با تعهد و در عین حال استفاده از توانائیها توأم با تجربیات كه نتیجه آن شایسته سالارى است رسیدیم و در پایان اثبات نمودیم كه «شایسته سالاری» در حكومت دینى امام علی(ع) تجربه شده است.
دوشنبه 18/9/1387 - 14:38
دعا و زیارت
جوانان و مدگرایى مُد و مُدگرایى پدیده‏اى است كه كمابیش در میان همه اقشار جامعه وجود دارد ؛ اما در این میان، جوانان و نوجوانان بیش از دیگران به «مُد» اهمیت مى‏دهند و «مُدگرا» هستند. امروزه جوانان با گسترش وسایل ارتباط جمعى و فناورى‏هاى جدید رایانه‏اى، ارتباطات گسترده‏اى با جوامع و فرهنگ‏هاى گوناگون یافته‏اند و موقعیت آنها در شناخت و فهم ارزش‏ها، باورها و انتخاب هنجارهاى مطلوب، پیچیده‏تر و مشكل‏تر شده است و چه بسا زمینه‏هاى موجود، باعث شده تا جوانان و نوجوانان به رفتارها و هنجارهاى متضاد با ارزش‏هاى جامعه خویش روآورند. یك روز مانتوهاى بلند و روز دیگر مانتوهاى كوتاه، یك روز آرایش موى سر به سبك آلمانى و روز دیگر موهاى بلند و اصلاح نشده، زمانى شلوارهاى با پاچه گشاد كه روى زمین كشیده مى‏شود، و زمانى دیگر، شلوارهاى تنگ و كوتاه، مُد مى‏شوند. اگر از این همه افرادى كه عادت كرده‏اند رفتار و نوع و سبك لباسشان‏را طبق آخرین مدهاى رایج تنظیم كنند، بپرسید كه به چه علت این كار را كرده‏اند، یا مثلاً این آرم و كلمه روى لباس آنها چه كاركردى دارد، به سختى بتوان پاسخ متقاعد كننده‏اى شنید، جز آن‏كه: «خُب، قشنگه!»، «براى این كه مُده!»، «همه مى‏كنند!» و... این پاسخ‏ها گرچه سطحى به نظر مى‏رسند، اما در یك تحلیل روان‏شناختى نشان‏دهنده نوعى از «تعلّق گروهى»، «نوجویى»، «تنوّع‏طلبى» و گرایش جوانان به «امروزى شدن» است و كاملاً یك پدیده طبیعى و بهنجار در جهت ارضاى این نیازها محسوب مى‏شود؛ (1) اما از آن‏جا كه همراه كالاى مُد شده، شیوه‏هاى رفتارى، هنجارى و ارزش‏هاى خاصى در بین جوانان و نوجوانان رونق و شیوع مى‏یابد و مد، عاملى مى‏شود براى انتقال هنجار و ارزشى از جامعه‏اى به جامعه‏اى دیگر، بررسى زمینه‏ها و پیامدهاى مدگرایى، یكى از موضوعات مهم در جامعه ما محسوب مى‏شود كه این نوشتار، نگاهى است گذرا به همین موضوع. تعریف مُد و مدگرایى «مد»ها الگوهاى فرهنگى‏اى هستند كه توسط بخشى از جامعه، پذیرفته مى‏شوند و داراى یك دوره زمانى نسبتاً كوتاه‏اند و سپس فراموش مى‏شوند. (2) بنابر این، «مدگرایى» آن است كه فرد، سبك لباس پوشیدن و طرز زندگى و رفتار خود را طبق آخرین الگوها تنظیم كند و به محض آن‏كه الگوى جدیدى در جامعه رواج یافت، از آن یكى پیروى نماید. (3) گستره مد گستره مُد به اندازه گستره زندگى انسان است و تمامى شئونات آن‏را دربر مى‏گیرد. تغییرات مُدگونه، در: علوم و فنون، نظریه‏ها، گرایش به جنبه‏هاى مختلف علمى، الگوهاى تربیتى، سبك منش و رفتار، پوشش، آرایش، محیطآرایى و ... قابل تسرّى است. پوشاك و آرایش، شاخص كالاى مُد شونده با وجود آن‏كه مُد و مُدگرایى كُل گستره زندگى اجتماعى را دربر مى‏گیرد، پوشاك و سبك و شیوه آرایش، شاخص‏ترین كالاى مُد شونده محسوب مى‏شود. عوامل و زمینه‏هاى مُدگرایى در یك نگاه كلى و جامع‏نگر، مُدگرایى را مى‏توان ناشى از عوامل و زیرساخت‏هاى تاریخى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و روان‏شناختى دانست. ریشه‏هاى تاریخى مدگرایى به سال‏هاى بسیار دور برمى‏گردد. با نگاهى به تاریخ ایران، در عصر سلطنت فتحعلى شاه و ناصرالدین شاه كه پاى ایرانیان به فرنگ باز شد، تا عصر رضا شاه كه دوره حسّاسى را در تاریخ ایران رقم زد، فصل متفاوتى در مدگرایى ایرانیان گشوده شد. از آن زمان كه رضا شاه با سلطه سیاسى بر كشور، نحوه و شكل لباس پوشیدن مردم ایران را تغییر داد، تاكنون، مُدهاى مختلف در ایران (و بخصوص در بین قشر جوان)، رایج گردیده است. مدگرایى و غرب‏گرایى گرچه مدگرایى و غرب‏گرایى دو مفهوم جدا از هم و داراى تعریف متمایز از یكدیگرند، اما سیر تحولات تاریخى - اجتماعى در ایران به گونه‏اى سرنوشت این دو مفهوم را با هم گره زده است كه هرگاه سخن از مدگرایى به میان مى‏آید، مفهوم غرب‏گرایى نیز به ذهن، تبادر مى‏كند ؛ زیرا پس از رشد تكنولوژى در اروپا، سنّت‏ها مورد انتقاد قرار گرفت و جامعه به تدریج، اندیشه‏ها، طرز زندگى و نوع لباس را تغییر داد. همین‏طور در ایران و كشورهایى نظیر آن، رشد صنعت در رأس شعارها قرار گرفت و خیلى زودتر از آن، نوع تفكر، طرز زندگى و آداب لباس پوشیدن، دستخوش تغییر شد. میل به اروپایى شدن در جامعه ایرانى باعث شد كه به جاى بازسازى و نوسازى چارچوب اقتصادى - اجتماعى جامعه خود، به نماها و نمادها و ظواهر صنعتى شدن توجه كنند كه مهم‏ترین نماى اروپایى شدن، پوشیدن لباس‏هاى اروپایى و ترویج مدهاى غربى به شمار مى‏رفت. ایرانیان بر این باور شدند كه باید خود و فرهنگشان را اروپایى كنند، تا بدین ترتیب از ضعف و عقب‏ماندگى رهایى یافته، در ردیف كشورهاى پیش‏رفته قرار گیرند. بنابراین «مدگرایى» و «غرب‏گرایى» در ایران، در یك بستر فكرى و دوشادوش هم رشد كرده‏اند. در حال حاضر نیز بیشترین مدهایى كه در جامعه و بخصوص در بین جوانان رایج مى‏شود، برگرفته از الگوهاى غربى و با همان انگیزه است. مُد و مدرنیسم مُد و مُدگرایى را مى‏توان از جهتى مولود مدرنیسم دانست ؛ زیرا مدرنیسم، نگاه نو به عالم و آدم است ؛ نگاه و شناختى كه برخاسته از زیستن در «اكنون» و گسستن از «گذشته» است و صریحاً با مفهوم سنّت (tradition) در تقابل مى‏افتد. «مدرنیته» كه شكل عینیت‏یافته فرهنگ مدرن است همراه و همزاد با گذر از گذشته به حال، نوآورى، تجدّد و سلیقه و مُد است. از این‏رو مدرنیته همواره خود را در ستیز و چالش با كهنگى، ركود، قدمت و سنّت و پیروى از هنجارهاى پایدار قرار مى‏دهد و كشش و تمایل آن به‏سوى تجدّد و نوآورى در فرهنگ و ارزش‏هاى اجتماعى است. بنابراین، مدگرایى و نوآورى در تفكر و رفتار (به معناى رایج آن) به عنوان نماد اندیشه مدرنیسم قلمداد مى‏شود (4) و از آن‏جا كه جوامع غربى موطن و مظهر مدرنیته و مدرنیسم بوده‏اند، فرایند مدرنیزاسیون (مدرن‏سازى) و اشاعه طرح‏ها و مدهاى نو، در واقع با غربى‏سازى و غرب‏گرایى كاملاً هم‏اُفق و بلكه معادل خواهد بود، و این، خود مى‏تواند از زاویه دیگر، رابطه مدگرایى و غرب‏گرایى را نشان دهد. عوامل و زمینه‏هاى روان‏شناختى مدگرایى در جوانان علاوه بر زیرساخت‏هاى تاریخى و اجتماعى، مدگرایى در بین جوانان از یك سرى اصول و سازه‏هاى روان‏شناختى نیز تبعیت مى‏كند و با انگیزه‏ها و نیازهاى چندى در ارتباط است. 1 . تنوع‏طلبى و نوگرایى جوانى، فصل تازه‏اى در زندگى و سرآغاز ورود انسان به جهان پرشور و رنگارنگ است كه غرایز طبیعى در شكل‏دهى آن، نقش اصلى را بر عهده دارند. استقلال‏طلبى، تنوّع‏دوستى، هیجان‏خواهى، نقد گذشته و نوگرایى از جمله ویژگى‏هاى دوران جوانى است كه به شدّت، رفتارهاى جوانان را تحت تأثیر قرار مى‏دهد. تمایل به امروزى شدن و نوگرایى به درجات مختلف در هر نوجوان وجود دارد و گواه نیاز وى به شكستن قالب‏هاى موجود، فاصله گرفتن از هنجارهاى پیشین و رسیدن به هویّتى متمایز از كسانى كه پیش از او بوده‏اند و همچنین گرایش به فاصله گرفتن از والدین است. این نیاز، زمانى كه نمود بیرونى به خود مى‏گیرد و در رفتار جوان منعكس مى‏شود، به صورت مدگرایى ظاهر مى‏گردد. 2 . مدگرایى و همانندسازى همانندسازى در مكتب روانْ‏تحلیلگرى به فرایندى ناهشیار اطلاق مى‏شود كه فرد، طى آن، ویژگى‏ها (نگرش‏ها و الگوهاى رفتارى)ى فرد دیگرى را براى خود سرمشق قرار مى‏دهد و با تقلید از نگرش‏ها و ویژگى رفتارى وى احساس مى‏كند كه مقدارى از قدرت و كفایت او را نیز به دست آورده است. (5) منبع اصلى همانندسازى در دوران كودكى والدین هستند ؛ زیرا كودك، اولین و بیشترین برخورد را در زندگى با والدین خود دارد ؛ اما در دوران نوجوانى كه فرد از والدینش فاصله مى‏گیرد، الگوهایى را كه خود را با آنها شبیه كرده است، از دست مى‏دهد و در درون او خلأى به وجود مى‏آید. چنین خلأى مى‏باید از طریق یافتن الگوهاى دیگر، یعنى از طریق همانندسازى‏هاى جدید با دیگرى، پر شود. به اعتقاد روانشناسان، همین خلأ و احساس ناامنى ناشى از آن باعث مى‏شود كه نوجوان در مسیر خود به راه حل‏هایى متوسّل شود كه این راه‏حل‏ها از طریق همانندسازى با شخصیت‏هایى است كه الگوى نوجوان قرار مى‏گیرند. این شخصیت‏ها مى‏توانند شخصیت‏هاى معروف گذشته، هنرپیشه‏هاى سینما، نوازندگان و آوازخوانان، و یا گروه‏هاى مختلفى مانند «هیپى»ها باشند و فرد، خود را از نظر ظاهرى شبیه آنها ساخته، در شیوه لباس پوشیدن و طرز رفتار با آنان همانندسازى كند. به محض این‏كه یك هنرمند یا ورزشكار لباسى را بپوشد و در صحنه‏اى ظاهر شود، جوانان با وى همانندسازى نموده، سعى مى‏كنند به عنوان مُد، آن را در جامعه طرح كنند. 3 . رقابت و چشم و همچشمى با دیگران انگیزه رقابت و چشم و همچشمى با دیگران، از دیگر عوامل پیروى از مُد در بین جوانان و نوجوانان محسوب مى‏شود. این انگیزه، در همه افراد وجود دارد و به گونه‏هاى مختلف بروز مى‏كند. رقابت اگر در زمینه‏هاى مثبتْ جهت داده شود، باعث پیشرفت و رشد و تكامل معنوى فردى مى‏شود ؛ اما اگر جهتگیرى آن به‏سوى امور مادّى و مُدپرستى باشد و فرد، سعى كند از لحاظ ظاهرى (و مثلاً در سبك و شیوه لباس پوشیدن) از دیگران عقب نماند، سرانجامِ خوبى نخواهد داشت. (6) 4 . مدگرایى و التزام‏هاى ناشى از دوستى یكى از عوامل پیروى از مُد در بین جوانان و نوجوانان، ترس و نگرانى از مجازات‏هاى خصوصاً غیر رسمى از سوى دوستان است. لذا تحقیر و تمسخر ، پوزخند زدن و متلك گفتن اطرافیان و ترس از آن، باعث مى‏شود كه جوانان و نوجوانان از مُدهاى رایج پیروى كنند. 5 . مدگرایى و جلب توجه دیگران افرادى هستند كه با تعویض و تغییر هر روزه لباس و آرایش خود و خریدن لباس‏هاى گران قیمت و مُدِ روز، در صدد جلب توجه دیگران برمى‏آیند. استفاده از لباس‏هاى چسبناك و برّاق و رنگارنگ، جوراب‏هایى شبیه تور ماهیگیرى، كفش‏هایى با پاشنه‏هاى خیلى بلند، آرایش تُندى با رنگ‏هاى غیر طبیعى و... (كه بیش از همه در بین جوانان و بخصوص دختران رایج است)، باعث جلب توجه دیگران شده، نگاه‏هایى را به خود معطوف مى‏دارد. 6 . مدگرایى و تشخُّص‏طلبى برترى‏جویى و تشخّص‏طلبى از دیگر عوامل پیدایش مُد در بین جوانان است. افرادى كه خود را برتر از دیگران و مربوط به قشر مرفّه جامعه مى‏دانند، سعى مى‏كنند این برترى را در گویش، لباس پوشیدن، محیطآرایى و سبك آرایش و زیورآلات خود نشان دهند و لذا مُدهاى جدید را مطرح مى‏كنند. تورْشتایْن وِبْلن (Thorstein veblen) مد را وسیله‏اى براى این‏كه افراد، نشان دهند ثروتمند و با شخصیت و یا داراى اندیشه‏اى خاص هستند، مى‏داند؛ (7) لذا به محض این‏كه مُدى در جامعه گسترده شد، اشراف‏زادگان و ثروتمندان به سراغ این مد جدید مى‏روند ؛ زیرا مُد قدیمى دیگر آنها را از طبقات دیگر جامعه متمایز نمى‏كند. نقش تولیدكنندگان در اشاعه مُد شركت‏هاى تولیدى از طریق روان‏سنجى و شناخت روحیات افراد جامعه و با توجه به همین روحیه نوگرایى و میل به امروزى شدن در جوانان، هر روز، یك فُرم شلوار، پیراهن، كفش، كلاه، عینك، آباژور، كاغذ دیوارى، گوشى تلفن و... را عرضه مى‏كنند و اندك تغییرى از جانب آنها، یك مُد جدید مى‏شود و حتّى گاهى براى آن‏كه كالاى تولیدى‏شان زودتر در جامعه مُد شود، از یك فرد مشهور (مثل یك هنرمند سینما یا ورزشكار)، با اِعطاى مبلغ زیادى پول، مى‏خواهند كه براى یك‏بار هم كه شده، از آن كالاى جدید استفاده كند و در فیلم یا صحنه تلویزیون، ظاهر شود. یكى از دلایل عمده‏اى كه تولیدكنندگان و طرّاحان خارجى توانسته‏اند در سطح جهانى براى خود، جایى باز كنند و مُدآفرینى داشته باشند، آشنایى آنها با مبانى روان‏شناختى «تأثیرگذارى» و به كارگیرى روش‏ها و اصول فنّى مناسب در كار است، در حالى‏كه تولیدكنندگان داخلى و محدود، معمولاً به الگوبردارى و تقلید از آنها مى‏پردازند و به نحوى مُدهاى غربى را در جامعه ترویج مى‏كنند. رسانه‏ها و ترویج مُد شبكه‏هاى تلویزیونى، مطبوعات و پایگاه‏هاى فعّال اینترنتى، انواع مدهاى جدید را تبلیغ مى‏كنند و از این طریق، زمینه را براى گرایش خانواده‏ها و بخصوص جوانان به‏سوى مدهاى نو مهیّا مى‏سازند. اسلام، مدگرایى و امروزى شدن حال، این سؤالْ مطرح است كه مدگرایى، تجدُّد و امروزى شدن، تا چه اندازه مطلوب است؟ و نظر اسلام در این زمینه چیست؟ در یك نگاه كلى، اسلام با همه نوع مُد، مخالف نیست. اسلام، امروزى شدن و نوگرایى در سبك و شیوه لباس پوشیدن را نیز به صورت كلّى پذیرفته است. آنچه اسلام با آن مخالف است، پشت‏پا زدن به ارزش‏ها (مثل: پوشش شرعى، پرهیز از اسراف، و...)، رعایت نكردن اخلاق اجتماعى، آزادى مطلق در روابط دختر و پسر، و همانندسازى با بیگانگان است. حال اگر این پدیده‏هاى انحرافى در قالب مُد به خود جوانان داده شوند و میل فطرى «نوگرایى» و نیازِ «امروز شدن» به لجنزار انحرافات سوق یابد، اسلام با آن مخالف است. پس مُدهاى خوب داریم و مُدهاى بد! امروزى شدن نیز همین‏گونه است. گاه، امروزى شدن، رابطه انسان را با گذشته‏اش (كه همان سابقه تاریخى و هویت فرهنگى اوست)، قطع مى‏كند و گاه در امتداد دیروز و با حفظ تعلّقات انسان به سنّت‏ها و ارزش‏هاى پیشین است. اسلام با این نوع تجدُّد و امروزى شدن كه در راستاى ارزش‏ها و با حفظ اصول و مبانى اعتقادى باشد، هیچ‏گاه مخالف نیست. آسیب‏شناسى مدگرایى جوانان مدگرایى، گرچه ریشه در نیازهاى طبیعى جوانان دارد و برخاسته از روحیه نوگرایى جوانان است، اما به لحاظ آن‏كه مُدها و مُدِل‏ها نمایانگر علایق و ارزش‏هاى مسلّط یك زمان و یك قشر خاص‏اند و افزون بر آن، مى‏بینیم كه امروزه جوانان ما از مدهایى (چون: رَپ، هِوى متال، و...) پیروى مى‏كنند و ناخواسته به رهنجارهایى رومى‏آورند كه چه بسا با فرهنگ و ارزش‏هاى اجتماعى ما در تضاد است، پس مى‏توان گفت كه مدگرایى در جامعه ما تا حدود زیادى كاركرد منفى به خود گرفته است و پیامدهاى آن، به شدّت، جوانان ما را تهدید مى‏كند. لذا بحث از آسیب‏شناسى مدگرایى ضرورت مى‏یابد. پیامدهاى منفى مدگرایى با توجه به این‏كه بیشتر مُدهاى رایج در بین جوانان و نوجوانان برگرفته از الگوهاى بیگانه و غیر خودى است، مى‏توان گفت كه مدگرایى به معناى جدید آن، نوعى از خودبیگانگى و تقلید از فرهنگ غربى را القا مى‏كند، تا آن‏جا كه الآن بعضى از جوان‏ها از نوك پا تا فرق سرشان غربى است و حتّى وقتى نگاه مى‏كنى، مى‏بینى كلمات یا جملاتى بر روى لباس یا داشبورد ماشین یا آینه و كُمد شخصى یا درِ ورودى مغازه‏شان نوشته شده كه كم‏تر ارتباطى با زندگى شخصى یا آرمان‏ها و علایق فردى آنها دارد و گاه حتّى معناى آن را نیز به درستى نمى‏دانند و شاید اگر بدانند، موجب شگفتى، خنده یا ناراحتى‏شان بشود، عباراتى مثل: «ما پسران شیطانیم»، «گروه لجن!»، «سفید، امّا آشغال»، «گروه سیاهان بوگندو!»، «زیبایى كثیف»، «عشق نشئه»، «گناه تا مرگ»، «بوسه بر صندلى الكتریكى» و... این، چیزى است كه از مُدگرایى یا مدپرستى جوانان امروز ما به چشم مى‏آید ؛ چیزى كه شاید بتوان گفت تا حدّ زیادى، ناشى از تقلید كوركورانه و غفلت از خویش است ؛ چرا كه كلمات و عبارات بالا، شعارهاى آخرین مُدهاى شخصیتى‏اى است كه غربى‏ها به جوانان جهان تقدیم كرده‏اند، درحالى‏كه جوان امروز ما، نگاه خاص خودش، شخصیّت خودش و حتى مشكلات خودش را دارد! تقلید هر روزه از آخرین مدهاى رایج در جهان غرب، به چه معناست، جز: از خودبیگانگى، بحران هویت، تزلزل شخصیت، وابستگى اقتصادى، احساس حقارت و...؟ از همه دردناك‏تر، این است كه بسیارى از رفتارها و هنجارهایى كه امروزه به عنوان مُد در جامعه ما مطرح است و از سوى عده‏اى تبلیغ هم مى‏شود، با اصول اخلاقى و ارزش‏هاى فرهنگى جامعه ما به هیچ وجه همخوانى ندارد. روابط بى‏قید و شرط دختر و پسر، عدم رعایت پوشش اسلامى، آرایش مو و صورت صرفاً به قصد جلب توجه (مثلاً به سبك جنس مخالف و یا به سبك‏هاى بسیار پیچیده و وقتگیر)، آرایش مو به سبك جوانان منحرف غربى (مثلاً به سبك همجنس‏گرایان)، به كارگیرى وسایل تزئینى غیرمتعارف (مثلاً حلقه بینى براى دختران و حلقه گوش و انگشتر طلا براى پسران) و... همه به نحوى شخصیت جوان مدگراى امروزى را به نمایش مى‏گذارند ؛ مدهایى كه به اتلاف وقت و انرژى و قابلیت‏هاى فكرى و سرمایه‏هاى مادّى جوانان و خانواده مى‏انجامند و شاید بتوان گفت كه هیچ سهم و نقشى در نو شدن و امروزى شدن جوان و جامعه ندارند! فرهنگ خودى، اصلى‏ترین ضابطه مدگرایى و امروزى شدن فرهنگ و ارزش‏هاى اجتماعى از اساسى‏ترین عناصر یك نظام اجتماعى هستند كه پایه ارزیابى ما را از پدیده‏هاى اطرافمان تشكیل مى‏دهند و در واقع، رفتار ما را نسبت به آنها تنظیم مى‏كنند. بنابراین، در پذیرش یا عدم پذیرش الگوها و مدهایى كه در جامعه رواج مى‏یابند، ابتدا باید رابطه آنها را با نظام ارزشى حاكم بر جامعه و اصول و مبانى مورد قبول آن مردم، مورد ارزیابى قرار داد و میزان همگرایى یا واگرایى آنها را از یكدیگر سنجید. به عنوان نمونه، مدهاى لباس، اگر در عین جذابیّت و امروزى بودن، برخاسته از فرهنگ خودى باشند و با اصول و مبانى اعتقادى و اخلاقى جامعه ما تعارض نداشته باشند، نشانه خلاقیّت و نوآورى جوانان ما بوده، هویت فرهنگى آنان را به نمایش مى‏گذارند. بنابراین، باید تدابیرى سنجیده شود تا مُدها و مُدل‏ها، هم نیاز به تنوع‏طلبى و نوجویى و میل به امروزى شدن جوانان را تأمین كنند و هم جوانان ما از پیامدهاى منفى مدگرایى، درامان بمانند. (8) نكته آخر همه ما به خوبى مى‏دانیم كه پیروى از الگوها و مدهاى غربى و پوشیدن لباس‏هاى با آرم خارجى یا تقلید از مدل موى سر فلان فوتبالیست، نمى‏تواند به ما شخصیت اعطا كند و موجب پیشرفت و ترقّى ما گردد. عوامل اصلى موفقیت در تمامى زمینه‏ها، خودباورى (اعتماد به نفس) و پایبندى به اصول اعتقادى و ارزش‏هاى اخلاقى است. تا زمانى كه علم و دانش در وجود ما شكوفا نگردد و زیرساخت‏هاى شخصیت ما مبتنى بر الگوهاى فرهنگ اصیل این مرز و بوم، شكل نگیرد، آرایش ظاهر و تقلید از مدها و الگوهاى دیگران، جز بحران هویت و دور شدن از اصالت فرهنگى خویشتن، نتیجه‏اى در پى نخواهد داشت. پس بیایید یك‏بار دیگر در رفتارمان تجدیدنظر كنیم و اصالت‏هاى فرهنگى‏مان را در پرتو جذابیت‏هاى دروغین فرهنگ بیگانه از دست ندهیم. همان‏گونه كه میل به امروزى شدن و مُدگرایى (كه از ویژگى‏هاى دوران جوانى است)، ناخواسته ما را به پیروى از الگوهاى بیگانه مى‏كشانَد، غرور و احراز هویت نیز به همین دوره سنّى اختصاص دارد. چه خوب است غرور ملى و غیرت دینى را در خویش تقویت كنیم و میل به امروزى شدن و مدگرایى را با الهام گرفتن از آموزه‏هاى تمدّن‏ساز اسلام و فرهنگ غنى اسلامى - ایرانى خویش و متناسب با هویت فرهنگى خود، به فعلیت برسانیم. پاورقى. 1. براى مطالعه بیشتر ر.ك به: روانشناسى رشد، وندر زندن، ترجمه: حمزه گنجى، انتشارات بعثت، 1376، بخش سوم. 2. درآمدى بر تئورى‏ها و مدل‏هاى تغییرات اجتماعى، احمدرضا غروى‏زاد، تهران: جهاد دانشگاهى، 1373، ص 196. 3. لغت‏نامه، على‏اكبر دهخدا، ج 12، ص 18115. 4. براى مطالعه بیشتر، ر.ك به: درآمد بر مكاتب و اندیشه‏هاى معاصر فرهنگ واژه‏ها، عبدالرسول بیات و همكاران، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینى، 1381. 5. زمینه روانشناسى، ریتا اتكینسون، ترجمه: محمدتقى براهنى و همكاران، ج 1، تهران: رشد، 1375، ص 158 . 6. براى مطالعه بیشتر، ر.ك به: آناتومى جامعه، فرامرز رفیع‏پور، تهران: شركت سهامى انتشار، 1378، بخش 7 و 8 . 7. . Veblen, Thorstein )1191(. the theory of the leisure class.new york. p 7 8. انتشار سه نشریه ویژه مد در ایران (كه هم زمان به مباحث نظرى و نمونه‏هاى ایرانى مد مى‏پردازند)، شاید بتواند گام نخست در این زمینه باشد: ماهنامه طرح و مد (ویژه لباس، محیط و تزیینات)، ماهنامه لوتوس (ویژه مدهاى ایرانى لباس) و ماهنامه آرایه (ویژه محیطآرایى و تزیینات داخلى). (حدیث زندگى) منبع: دو ماهنامه حدیث زندگى، سال سوم - شماره چهار- مهر و آبان 1382 - ویژه بهداشت روان
جمعه 15/9/1387 - 22:40
دعا و زیارت
جوان، شادى و نشاط یكى از نیازهاى اساسى انسان، شاد زیستن است، زیرا انسان متعادل، خود و جامعه خود را در پرتو آن مى‏سازد؛ از این رو همه به دنبال شادى اند. البته اگر ما به اطراف خود بنگریم، صحنه هایى از غم و شادى را به وضوح مشاهده خواهیم كرد كه هر كدام در جاى خود لازمه زندگى بشر است. بهار طرب‏انگیز، آبشارهاى زیبا، گل‏هاى رنگارنگ، سرخى طلوع خورشید، صبح زیبا، نغمه خوانى پرندگان قشنگ، رویش گیاهان، و از طرف دیگر، فصل خزان و برگ ریزان، لحظه غروب خورشید، پژمرده شدن گل‏ها و ریزش شكوفه‏ها، بیمارى و مرگ، تنگ دستى و حوادث تلخ، دو روى سكه زندگى انسان را تشكیل مى‏دهند. گاهى غم، و زمانى شادى به سراغ انسان مى‏آید، اما او فطرتاً از غم گریزان و به شادى متمایل است. در این میان، جوانى كه به مرحله شكفتگى، پویایى و نشاط دوران بلوغ پا نهاده، بیش از دیگران به شادى مى‏اندیشد و آن را با خود آرایى و... ظاهر مى‏سازد. این حق جوان است كه در جامعه شاد باشد و از زندگى خود لذت مشروع ببرد. قطعاً اسلام كه دینى فطرى و تأمین كننده صلاح دنیا و آخرت انسان است، مخالف شادى نیست، بلكه حامى و پشتیبان آن نیز مى‏باشد. نظر به اهمیت این موضوع، در این شماره، نقش شادى در همه عرصه‏هاى زندگى، عوامل فرح‏انگیز و شادى آفرین و دیدگاه اسلام را در باره شادى به بحث مى‏نشینیم. امیدواریم مورد استقبال جوانان قرار گیرد. معناى شادى‏ شاد در لغت، به معناى خشنود، خوش حال، خوش وقت، بى غم، خوش و خرم زیستن، زندگى كردن، و زندگانى كردن، و شادى به معناى شادمانى، خوش حالى، و خوش دلى آمده است.(1) علم روان‏شناسى تعریف‏هاى مختلفى از نشاط ارائه كرده است، اما به طور اجمال مى‏توان گفت: یكى از جنبه‏هاى هیجان، شادى است كه با واژه هایى چون: سرور، نشاط و خوش حالى هم معناست. در این جا به چند تعریف از شادى اشاره مى‏كنیم: «شادى، احساس مثبتى است كه از حس ارضا و پیروزى به دست مى‏آید. شادى، عبارت است از مجموع لذت‏ها منهاى دردها. شادى، تركیبى از عاطفه مثبت بالا و عاطفه منفى پایین است.»(2) شادكامى و نشاط، حالتى است كه از آن به سرزندگى و آمادگى براى پیشرفت یاد مى‏شود. استاد مطهرى در این باره مى‏گوید: «سرور، حالت خوش و لذت بخشى است كه از علم و اطلاع به این كه یكى از هدف‏ها و آرزوها انجام یافته یا انجام خواهد یافت، به انسان دست مى‏دهد. و غم و اندوه، حالت ناگوار و دردناكى است كه از اطلاع بر انجام نشدن یكى از هدف‏ها و آرزوها به انسان دست مى‏دهد.»(3) ضرورت شادى‏ شادى براى انسان، یك امر ضرورى است. در سایه شادى و نشاط، زندگى معنا و مفهوم خاصى پیدا مى‏كند و دل‏ها به هم نزدیك، و ترس و بدگمانى و ناكامى و نگرانى بى اثر مى‏گردد. شادى، نه تنها بر روح و روان انسان تأثیر مى‏گذارد، بلكه جسم او را نیز تحت تأثیر قرار مى‏دهد، به طورى كه گفته‏اند: حتى قادر است از رشد و نماى بیمارى سرطان (كه در حالت كمون است) پیشگیرى كند.(4) ارسطو مى‏گوید: شادى، بهترین چیزهاست و آن قدر اهمیت دارد كه سایر چیزها براى كسب آن هستند.(5) در شرایطى كه آمار مبتلاین به افسردگى و بیمارى‏هاى روحى رو به تزاید است، به طورى كه گفته‏اند: در جهان 415 میلیون نفر از بیمارى‏هاى روانى رنج مى‏برند و در كشور ما پنج میلیون نفر به افسردگى مبتلا هستند(6) و تعداد زیادى از جوانان، به ویژه دانشجویان با این بیمارى دست به گریبان اند، همگان را متوجه رویكرد جدید به موضوع شادى نموده است. ویژگى‏هاى افراد با نشاط در بحث نشاط، این سؤال مطرح است كه ویژگى‏هاى افراد شاد چیست؟ آیا تنها لبخند زدن، نشانه شادى است یا شادى علائم و نشانه‏هاى دیگرى نیز دارد؟ برداشت‏هاى گوناگونى از شاد زندگى كردن مطرح شده است. ارسطو مى‏گوید: مردم عادى، لذت را شادى فرض مى‏كنند. افراد موفق، عملكرد خوب را برابر با شادى مى‏شمارند و دانشمندان، زندگى متفكرانه و جست و جو گرانه را معادل شادى مى‏دانند. زنوسیتیومى، بنیان گذار فلسفه رواقى مى‏گوید: شادى معادل با برآورده شدن آرزوهاست. جان لاك معتقد است كه شادى بستگى به تعداد لذات زندگى دارد. همچنین پرفسور مك گیل، شادى را به لذت‏هاى تمایلاتِ ارضا شده مربوط دانسته است. برتراند راسل مى‏گوید: رغبت، همگانى‏ترین نشانه انسان شاد است. برخى از مردم هم، خندیدن دائمى و بگو مگو نداشتن در زندگى را شادى مى‏دانند.(7) شاید بتوان گفت قدر مشترك همه تعابیر فوق، احساس خوش بختى در زندگى شخصى و رضایت مندى از زنده بودن است كه در اصول زیر تجلى مى‏كند: 1 . قدردانى كردن از خوبى دیگران؛ 2 . دیگران را به خوبى یاد كردن؛ 3 . اعتراف به ارزش‏هاى خود؛ 4 . دوست شدن با مردم خوب و شاد؛ 5 . لذت بردن از مواهب الهى؛ 6 . زندگى در حال؛ 7 . انتظار شادى از خود و دیگران؛ 8 . دوست داشتن دیگران؛ 9 . چهره گشاده داشتن؛ 10 . خودآرایى و آراستگى ظاهر؛ 11 . وقت شناس بودن؛ 12 . مسئولیت پذیرى؛ 13 . انتقاد پذیرى؛ 14 . رضایت از زندگى؛ 15 . عفو و گذشت. دین دارى و شادى‏ بعضى تصور مى‏كنند نمى‏توان هم دین دار بود و هم شادمان، از این رو ناگزیر باید یكى را انتخاب كرد. استاد مطهرى مى‏گوید: بعضى از مقدس مآبان و مدعیان تبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگ بر مى‏خیزند؛ شعارشان این است: اگر مى‏خواهى دین داشته باشى، به همه چیز پشت پا بزن، دنبال مال و ثروت نرو، حیثیت و مقام را ترك كن، زن و فرزند را رها كن، از علم بگریز كه حجاب اكبر و مایه گمراهى است، شاد مباش و شادى نكن، از خلق بگریز و به انزوا پناه ببر و امثال اینها.(8) وى این نظر را خلاف منطق اسلام مى‏داند و مى‏گوید: یكى از مختصات دین اسلام این است كه همه تمایلات فطرى انسان را در نظر گفته و هیچ كدام را از قلم نینداخته است، و معناى فطرى بودن قوانین اسلامى، هماهنگى آن قوانین و عدم ضدیت آنها با فطریات بشر است.(9) برداشت نادرست از آیه «فلیضحكوا قلیلاً و لیبكوا كثیراً جزاءً بما كانوا یكسبون؛(10) آنها باید كمتر بخندند و بسیار بگریند؛ این جزاى كارهایى است كه انجام مى‏دهند»، باعث شده كه عده‏اى تصور كنند اسلام با خنده و مظاهرشادى، مخالف و طرفدار گریه و اندوه است؛ در حالى كه آیه فوق در مورد شادى خاصى است كه منافقان به منظور تضعیف اراده مسلمانان از خود نشان مى‏دادند؛ كسانى كه از شركت در جنگ تبوك سرپیچى كردند و با عذرهاى واهى در خانه‏هاى خود نشستند و دیگران را هم دلسرد و منصرف مى‏نمودند و مى‏گفتند: در این گرماى سوزان تابستان به سوى میدان نبرد حركت نكنید. آنان از این عمل خود، خوش حال بودند و قهقهه سر مى‏دادند و بسیار مى‏خندیدند. قرآن مجید به منافقان اخطار مى‏كند كه باید كم بخندند و بسیار بگریند؛ گریه براى آینده تاریكى كه در پیش دارند. از این رو در آخر آیه مى‏فرماید: این جزاى اعمالى است كه آنها انجام مى‏دادند.(11) نتیجه این كه آیه فوق، در صدد نفى شادى به صورت مطلق نیست. آیه دیگرى كه ممكن است شاهدى براى مذمت شادى تلقى شود، درباره داستان قارون است كه از زبان قومش مى‏فرماید: «اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین؛(12) به خاطر بیاور هنگامى كه قوم قارون به او گفتند: این همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند شادى كنندگان را دوست ندارد»، در حالى كه این آیه نیز، شادى خاصى را مذمت كرده و آن، شادى مستانه و مغرورانه است كه با گناه، غفلت و فساد همراه است. شادى در سیره معصومان‏ موضوع شادى به عنوان یكى از نیازهاى اساسى آدمى و عنصرى تأثیر گذار در زندگى، همواره مورد توجه پیشوایان دینى قرار گرفته است، به طورى كه امیر مؤمنان‏علیه السلام‏این حالت عاطفى را به «فرصت» تعبیر كرده است: «اوقات السرور خلسة؛(13) مواقع شادمانى، فرصت است»؛ یعنى فرصتِ اندوختن توانایى و نشاط بیشتر. آن حضرت یكى از صفات مؤمنان را چهره بشاش و شاد داشتن دانسته و فرموده است: «المؤمن بِشره فى وجهه و حزنه فى قلبه؛(14) شادى مؤمن در چهره‏اش و اندوهش در دلش است.» امام على‏علیه السلام‏خود به این صفت آراسته بود. استاد شهید مطهرى در این باره مى‏گوید: «على، مردى بود بشاش، بر خلاف مقدس مآب‏هاى ما كه همیشه از مردم دیگر بهاى مقدسى مى‏خواهند، همیشه چهره‏هاى عبوس و اخم‏هاى در هم كشیده دارند و هیچ وقت حاضر نیستند یك تبسم به لبشان بیاید؛ گویى لازمه قدس و تقوا، عبوس بودن است. مؤمن، اندوه خودش را در هر موردى در دلش نگه مى‏دارد، وقتى با مردم مواجه مى‏شود، شادى‏اش را در چهره‏اش ظاهر مى‏كند. على‏علیه السلام‏همیشه با مردم با بشاشت و با چهره بشاش رو به رو مى‏شد؛ مثل خود پیغمبر. على‏علیه السلام‏با مردم مزاح مى‏كرد مادام كه به حد باطل نرسد؛ همچنان كه پیغمبر مزاح مى‏كرد. یگانه عیبى كه براى خلافت به على‏علیه السلام‏گرفتند این بود كه گفتند: عیب على‏علیه السلام‏این است كه خنده روست و مزاح مى‏كند؛ مردى باید خلیفه شود كه عبوس باشد و مردم از او بترسند.»(15) پیشوایان دین در تقسیم بندى اوقات و نظم روزانه، براى مسرت و شادى جایگاه خاصى در نظر گرفته‏اند. امام رضاعلیه السلام‏مى‏فرماید: كوشش كنید اوقات روز شما چهار ساعت باشد: ساعتى براى عبادت و مناجات با خدا، ساعتى براى تأمین معاش، ساعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عیب‏هایتان آگاه سازند و در باطن به شما خلوص دارند، و ساعتى را هم به تفریحات و لذایذ اختصاص دهید و با این بخش از زندگى، قادر خواهید بود آن سه بخش دیگر را به خوبى انجام دهید.(16) در این حدیث، به نكته مهم تربیتى و روان شناختى اشاره شده و آن، تأثیر نشاط و شادمانى در آمادگى روحى و روانى انسان است، زیرا آدمى در پرتو شادمانى، با نیرویى مضاعف به فعالیت‏هاى روزمره خود مى‏پردازد. آن حضرت در حدیثى دیگر مى‏فرماید: از لذایذ دنیوى (كه قطعاً یك مورد از آنها شادمانى است) نصیبى براى كام یابى خویش قرار دهید و خواهش‏هاى دل را از راه‏هاى مشروع و حلال بر آورید، اما در این كار به مردانگى و شخصیت شما آسیب نرسد و زیاده روى نكنید. در این صورت با استفاده از لذایذ دنیوى، بهتر به امور دنیاى خویش موفق خواهید شد.(17) اقسام شادى‏ نكته مهم و اساسى آن است كه اسلام هر گونه شادى را تأیید نمى‏كند، بلكه براى آن حد و مرزى قائل است. هر چند شادى یك هیجان طبیعى براى انسان قلمداد مى‏شود و از این حیث نمى‏توان آن را نوع نوع كرد، اما با توجه به عامل پدید آورنده، انگیزه شادى، موقعیت زمانى و مكانى و عوارض دیگر، چه بسا بار مثبت و منفى پیدا مى‏كند. از این رو با نگرش دینى، شادى به دو قسم پسندیده و ناپسند تقسیم مى‏شود: الف) شادى پسندیده‏ از نگاه دین، شادى پسندیده آن است كه جهت‏گیرى الهى داشته باشد و یا مقدمه‏اى براى انجام وظایف شرعى باشد، چون طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوب واقعى، تقرب به خداست و همه حركات و سكنات و افعال انسان باید در راستاى آن انجام گیرد تا تكامل حاصل گردد. با توجه به معیار كلى گفته شده، مى‏توان براى شادى پسندیده ویژگى‏هاى ذیل را بر شمرد: 1 . همراه با گناه نباشد؛ 2 . با غفلت از خدا مقرون نشود؛ 3 . اعتدال و میانه روى در آن رعایت گردد. اینك به چند نمونه از شادى‏هاى پسندیده اشاره مى‏كنیم: 1 . شادى در وقت اطاعت خدا: بهترین شادى براى مؤمن، لحظه‏اى است كه خدا را بندگى و اطاعت كرده و از این كه توفیق انجام تكالیف را به دست آورده، احساس خوش حالى مى‏كند. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: سرور المؤمن بطاعة ربّه و حزنه على ذنبه؛(18) شادى مؤمن به طاعت پروردگارش، و غمش بر گناه و عصیان است». پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله‏در وصیت خود به امام على‏علیه السلام‏فرمود: اى على! براى مؤمن در دنیا سه خوش حالى است: دیدار با برادران دینى، افطار از روزه، و شب زنده دارى در آخر شب.(19) شخصى شادمان و مسرور خدمت امام جوادعلیه السلام‏رسید، حضرت فرمود: چیست كه تو را شاد مى‏بینم؟ عرض كرد: از پدرت شنیدم كه مى‏فرمود: بهترین روزى كه سزاوار است بنده خدا در آن روز شاد باشد روزى است كه توفیق خدمت و دستگیرى از برادران مؤمن نصیب او گردد و امروز من موفق شدم به ده نفر از برادران فقیر بخشش نمایم. حضرت فرمود: «به جان خودم سوگند، تو شایسته این شادى هستى. اگر آن انفاق خود را به وسیله منت گذاشتن نابود نكرده باشى.»(20) 2 . شادى براى احیاى حق: امام على‏علیه السلام‏در نامه خود به عبد الله بن عباس مى‏فرماید: «شادى تو باید براى احیاى حق یا نابودى باطل باشد.»(21) 3 . شاد كردن دیگران: اگر كسى بتواند با چهره گشاده و لبخندى صمیمى، غمى را از دل دوستش بزداید، با این كار، علاوه بر این كه خود به نشاط رسیده، عبادت خدا را نیز به جا آورده است. امام كاظم‏علیه السلام‏به یكى از كارگزاران مى‏نویسد: «به درستى كه زیر عرش خدا سایه‏اى است كه ساكن نمى‏شود در آن مگر كسى كه كار خیرى را براى برادر دینى اش انجام دهد، یا گرفتارى او را رفع و یا قلبش را شاد نماید.»(22) امام صادق‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «كسى كه از چهره برادر دینى اش رنج و اندوهى را بردارد، خداوند به پاداش آن، ده حسنه در نامه اعمالش مى‏نویسد».(23) در روایتى دیگر امام باقرعلیه السلام‏مى‏فرماید: «در نزد خدا، عبادتى محبوب‏تر از شاد كردن مؤمنان نیست».(24) روایات در این باره زیاد است، به طورى كه در كتاب‏هاى روایى باب مخصوصى به این موضوع اختصاص یافته است. البته شاد كردن دیگران از راه‏هاى مختلفى انجام مى‏گیرد؛ گاهى با توجه كردن، نگاه كردن، محبت ورزیدن، كلامى را به زبان آوردن و یا دادن هدیه‏اى، مى‏توان شخصى را مسرور كرد و گاهى با قرض دادن و كمك مالى كردن، مى‏توان خاطرى را خرسند ساخت. احادیث فوق، تمام مراتب را در بر مى‏گیرد. خواهى چو خلیل كعبه بنیاد كنى‏ وان را به نماز و طاعت آباد كنى‏ روزى دو هزار بنده آزاد كنى‏ بِه زان نبود كه خاطرى شاد كنى‏ البته واضح است كه شاد كردن دیگران وقتى عبادت است كه از راه گناه و غیر مجاز انجام نگیرد. 4 . شادى در روزهاى شادى معصومان: یكى از شادى‏هاى پسندیده، تشكیل مجالس جشن و سرور به مناسب موالید ائمه معصومین‏علیهم السلام‏است. امام رضاعلیه السلام‏به ریان بن شبیب فرمود: «اگر دوست دارى در درجات عالیه بهشت با ما باشى، به حزن ما محزون و به شادى ما شاد باش.»(25) ب) شادى ناپسند بعضى شادى‏ها كه با هدف تكاملى انسان سنخیت ندارد و یا با گناه، لهو و لعب، اتلاف وقت، هیجان كاذب و اذیت و آزار دیگران توأم است، از نظر شرع مقدس، مذموم و ناپسند است. در این جا به مهم‏ترین آنها اشاره مى‏كنیم: 1 . شادى از طریق گناه: كسى كه با گناه و معصیت خدا به شادى بپردازد، با این كار دو عمل زشت انجام داده است: یكى، خودِ معصیت، و دیگرى شادى به گناه. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «شادى به گناه، از انجام آن زشت‏تر است.»(26) 2 . شادى در برابر افراد محزون: شادى در برابر فرد مصیبت زده و غصه‏دار، دور از ادب و جوانمردى است. امام حسن عسكرى‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «از ادب انسانى دور است كه آدمى در برابر افراد محزون، اظهار شادى كند.»(27) گر لب پر خنده دارى شادمان باش ولى‏ ترك شادى كن چو دیدى چشم گریان كسى‏ 3 . شادى تمسخرآمیز: یكى از شیوه‏هاى مستكبران در برابر حق طلبان، شادى تحقیرآمیز به منظور تضعیف روحیه آنان است؛ همان گونه كه فرعون در مواجهه با معجزات روشن حضرت موسى‏علیه السلام‏خندید و شادى ظاهرى خویش را اظهار كرد.(28) 4 . شادى در برابر لغزش دیگران: بعضى افراد با دیدن لغزش دیگران یا وقوع حادثه‏اى مانند زمین خوردن یا تپق زدن فرد در سخن گفتن، خوش حال و شاد مى‏شوند. این شادى از نظر اسلام، مردود است. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «به لغزش دیگران خوش حال مشو، زیرا تو نمى‏دانى كه زمانه با تو چه خواهد كرد».(29) تجربه نیز این موضوع را ثابت كرده است كسى كه به دیگران خندیده، دیگران نیز بر او خندیده‏اند. 5 . شادى مغرورانه: افراد كم ظرفیت، با دست یابى به مال و ثروت و مقام، چنان به شادى مى‏پردازند كه از خود بى خود مى‏شوند. این نوع شادى، ناپسند است، چون حاكى از غرور و غفلت مى‏باشد. قرآن كریم مى‏فرماید: «اگر آدمى را پس از محنت، به نعمتى رساندیم، مى‏گوید: دوران زحمت و رنج به سر آمد و در این حال، سرگرم شادمانى و فخر فروشى مى‏گردد.»(30) 6 . شادى با حركات موزون: یكى از شادى‏هاى ناروا، شادى با رقص و سوت و دست زدن در مجالس لعو و لهب و شهوت‏آمیز همراه با مفاسد و گناهان دیگر است. البته به نظر اكثر فقها، اگر كف زدن به نحو غنایى نباشد؛ مثلاً تشویق كردن كسى، اشكال ندارد؛ اما اگر شكل غنایى به خود بگیرد، از نظر شرع، گناه محسوب مى‏شود. رقص نیز اَشكال مختلفى دارد؛ مانند: رقص مفسده‏انگیز و بدون مفسده، رقص مختلط با نامحرم و رقص مردان در جمع مردان و زنان در جمع زنان و...، كه هر یك احكام جداگانه‏اى دارند و باید هر كس نظر مرجع تقلید خود را در مورد آن جویا شود. فواید شادى‏ 1 . سلامت روان‏ سرور و شادى، از ابتلا به افسردگى و ناراحتى‏هاى روحى و روانى پیشگیرى كرده و سلامت روان را تضمین مى‏كند. برخى كشورها براى درمان بیمارى‏هاى روانى، به خنده درمانى روى آورده‏اند. باشگاه خندان‏هاى هند، نام تشكیلاتى با اهداف بهداشت روانى است كه در شهر بمبئى هند فعالیت مى‏كند و از استقبال زیادى برخوردار شده است. گردانندگان این تشكیلات معتقدند: عمل خندیدن، ضمن این كه تنش‏هاى روحى و عصبى را رفع مى‏نماید، در بهبود اغلب بیمارى‏هاى روحى و حتى جسمى نیز مؤثر مى‏باشد.(31) امام على‏علیه السلام‏در این باره فرموده‏اند: «السرور یبسط النفس و یثیر النشاط؛(32) شادمانى، موجب انبساط روح و مایه وجد و نشاط مى‏شود.» حق، تو را از بهر شادى آفرید تا زتو آرامشى گردد پدید پس در آرامش نمایى زندگى‏ وا رهى از مشكلات زندگى‏ 2 . سلامت جسم شادى، نقش مهمى در سلامتى بدن و درمان بیمارى‏ها دارد، زیرا خنده كه حاكى از نشاط و شادى است، نوعى آنتى بیوتیك طبیعى مى‏باشد كه جسم را در مقابل بیمارى‏ها قوى ساخته و اثر دردها را تخفیف مى‏دهد. «نورمن كازنیز» معتقد است كه از طریق خنده، با بیمارى فلج مبارزه كرده است و اعتقاد دارد كه از طریق خنده مى‏تواند وضعیت معكوس را به وجود بیاورد.(33) مى‏گویند: یك دقیقه خنده، معادل با 45 دقیقه ورزش، ارزش دارد.(34) قرن هاست كه انسان به رابطه مستقیم بین اندوه با ابتلا به انواع بیمارى‏ها اعتقاد داشته است، اما به تازگى در یك كنفرانس علمى در آمریكا، تعدادى از كارشناسان رشته‏هاى مختلف پزشكى و روان درمانى، وجود این رابطه را به طور علمى مورد تأیید قرار دادند. نتیجه كنفرانس این بود كه بین ناراحتى‏هاى روانى و بیمارى‏ها، رابطه مستقیم وجود دارد. «دكتر واینبرگر» گفته است: بروز سرطان سینه در زنان، بالا رفتن فشار خون، سرطان ریه و بیمارى آسم، رابطه‏اى مستقیم با سركوب كردن احساسات دارد و كسانى كه عادت دارند از بروز عوارض خارجى اندوه و غصه جلوگیرى كنند، به این بیمارى مبتلا مى‏شوند.(35) به قول فردوسى: مده دل به غم تا نكاهد روان‏ به شادى همى دار تن را جوان‏ 3 . امنیت اجتماعى‏ رواج فرهنگ شادى و نشاط در جامعه، عصبانیت و تند خویى را كمتر مى‏كند، از میزان جرایم مى‏كاهد و از تنش و برخورد فیزیكى با مردم جلوگیرى مى‏نماید. بسیارى از ناهنجارى‏ها و جرم و جنایت‏ها، ناشى از عدم تعادل روحى افراد است. كارمندان شاد، با ارباب رجوع خود برخوردى عاطفى و محبت‏آمیز دارند و وظیفه خود را به طور شایسته انجام مى‏دهند. 4 . رشد اقتصادى‏ نقش شادى و نشاط در پیشبرد امور اقتصادى، غیر قابل انكار است، زیرا در این صورت، مدیران و كارمندان انرژى مضاعف پیدا مى‏كنند و درصد تولید و بهره ورى افزایش مى‏یابد. بر این اساس، بعضى از كشورها براى بالا بردن میزان تولید، سعى مى‏كنند در محل كار مدیران و كارگران، فضایى از شور و نشاط ایجاد نمایند. 5 . رشد معنوى‏ انجام هر كارى و از جمله عبادات، نیاز به حوصله و آرامش دارد. كسى كه غمگین است، حوصله هیچ كارى را ندارد؛ اما افراد شاد از انجام عبادات لذت مى‏برند و احساس خستگى نمى‏كنند. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «این دل‏ها همانند بدن‏ها خسته مى‏شوند و نیاز به استراحت دارند، در این حال به دنبال نكته‏هاى زیبا و نشاط آور باشید.»(36) 6 . استحكام نظام خانواده‏ یكى از فواید شادى و نشاط، استوارى پیوند خانواده و تأمین سلامت روان كودكان است. پدر و مادرى كه در خانه، با شادى و نشاط خود، محیطى آكنده از صفا و صمیمیت را براى خود و فرزندانشان فراهم كرده‏اند، در حقیقت، اولین گام را در جهت تقویت روحیه و انگیزه و عزت نفس فرزندان خود برداشته‏اند. رابطه مثبت زناشویى مى‏تواند دست مایه شادى فرزندان باشد. ریچارد استیل مى‏گوید: «زندگى زناشویى همراه یا بدون عاطفه مناسب با آن، كامل‏ترین شكل تصور از بهشت و جهنمى است كه ما در زندگى قادر به ایجاد، به دست آوردن و یا رسیدن به آن هستیم.»(37) زندگى مشترك ایجاب مى‏كند زن و شوهر در غم و شادى یكدیگر شریك باشند. در این میان، بانوى خانواده نقش تعیین كننده‏اى دارد. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «به خدا سوگند، هیچ گاه حضرت فاطمه‏علیها السلام‏را در زندگى به خشم نیاوردم و او را بر كارى كه میل نداشت، وادار نكردم تا روزى كه از دنیا رفت و او نیز هیچ گاه مرا به خشم نیاورد و از فرمان‏هاى من سرپیچى نكرد و هر گاه به او نگاه مى‏كردم، نگرانى‏ها و غم هایم از بین مى‏رفت.»(38) البته پدر خانواده نیز نباید غصه‏هاى خارج از خانه‏ها را به خانه ببرد. پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله‏مى‏فرماید: «اگر یكى از شما در تنگنا قرار گرفت، از خانه بیرون رود و خود و خانواده‏اش را محزون نسازد.»(39) وظایف والدین در ایجاد نشاط فرزندان‏ دین مقدس اسلام به منظور حفظ شادابى در خانواده، توصیه هایى دارد كه مهم‏ترین آنها عبارت اند از: 1 . بازى با كودكان: جنب و جوش داشتن و ورزش كردن، فشار روانى را كاهش مى‏دهد و فرزندان از این طریق، انرژى درونى شان را آزاد كرده و احساس شادى و نشاط مى‏كنند. لقمان حكیم مى‏گوید: سزاوار است شخص عاقل در زندگى خانوادگى همچون كودك باشد در شوخ طبعى، خوش اخلاقى، بازى و خوش گفتار بودن، و در جامعه، با وقار زندگى كند.(40) 2 . در آغوش گرفتن كودكان: طبق گفته روان شناسان، هر كودكى براى كسب قواى روزانه‏اش به چهار بار، براى افزایش انگیزه به هشت بار، و براى رشد و نمو جسمانى به شانزده بار در آغوش كشیده شدن احتیاج دارد.(41) 3 . شاد كردن كودكان: اسلام بر شاد كردن كودك بسیار تأكید كرده است. پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله‏مى‏فرماید: «بهشت را خانه‏اى است به نام خانه شادى، كسى در آن داخل نمى‏شود، مگر این كه كودكان را شاد كرده باشد».(42) و نیز آن حضرت فرمود: «كسى كه كودكان را شاد كند، خداوند او را در قیامت شاد خواهد نمود.»(43) عوامل شادمانى‏ بعضى در پاسخ به این سؤال كه عوامل شادى آفرین كدام اند؟ مى‏گویند: نباید عوامل را مشخص كرد، چون اگر به شادى بیندیشى، در واقع شادى را از بین برده‏اى؛(44) اما به نظر مى‏رسد این سخن درست نباشد، زیرا شاد بودن، یك نوع مهارت در زندگى است كه مانند مهارت‏هاى دیگر، نیاز به آموختن دارد. البته هر چند در پاره‏اى از موارد، موروثى است ؛ ولى معمولاً شادى، امرى اكتسابى است كه باید آن را به دست آورد و در حفظ و پایدارى آن كوشا بود. از طرفى، انسان براى هر كارى نیاز به آگاهى و شناخت دارد و شادى، از این قاعده مستثنا نیست. الف) شادى، به ثروت مندى نیست‏ بعضى از مردم، ثروت، شهرت و قدرت را از اسباب شادى مى‏شمارند، اما به تجربه ثابت شده كه میان ثروت و شادى، رابطه منطقى وجود ندارد. این تجربه با بررسى و تحقیقات صاحب نظران در كشورهاى مختلف نیز موافق است.(45) دكتر دیوید مایزر در كتاب خود از افرادى كه با آنان مصاحبه شده، گفته‏هاى متعددى نقل مى‏كند؛ نظیر: ترجیح مى‏دهیم تمام ثروت خانوادگى ام را با خانه‏اى پر از محبت عوض كنم، یا پول به هر اندازه‏اى كه باشد نمى‏تواند تأثر و غمى را كه از ناراحتى فرزندانم برایم به وجود آمده، بر طرف كند.(46) ادیب نیشابورى مى‏گوید: شادى آن شادى است كز جان رویدت‏ تا درون از هر ملالى شویدت‏ ورنه آن شادى كه از سیم و زر است‏ آتشى دادن كاخرش خاكستر است‏ ب) شادى، اكتسابى است‏ هر چند روان شناسان، افراد انسانى را از نظر شخصیت به چهار دسته تقسیم كرده‏اند: برون گراى روان رنجور، برون گراى با ثبات، درون گراى روان رنجور، درون گراى با ثبات، و به این نتیجه رسیده‏اند كه فقط برون گراهاى با ثبات، شادى را به خوبى احساس مى‏كنند، چون داراى ژن شادى هستند و از عاطفه مثبت بالا برخوردارند، و برون گراهاى روان رنجور در سطح متوسط قرار دارند؛ اما درون گراهاى با ثبات، عاطفه منفى اندكى را تجربه مى‏كنند، در عین حال ندرتاً عاطفه مثبت بالا را تجربه مى‏كنند؛ از این رو به ندرت شدیداً غمگین و یا بسیار خوش حال مى‏شوند. و درون گراهاى روان رنجور، مستعد اضطراب و عاطفه منفى اند.(47) به نظر مى‏رسد وراثت، عامل تعیین كننده شادى یا غم نیست. البته نمى‏توان نقش وراثت را به كلى نادیده گرفت، ولى عوامل مختلفى در شكل‏گیرى شخصیت انسان مؤثر است كه مهم‏تر از همه، اراده و انتخاب خود فرد است. كسى كه ژن شادى ندارد، مى‏تواند با توجه به عوامل شادى آفرین، آن را به دست آورد و بر اندوه و غم درونى چیره گردد و شادى را تجربه نماید. ج) شادى، به سلامتى نیست‏ برخى سلامتى را عامل مهم شادى مى‏دانند و از این رو فكر مى‏كنند كسى كه به هر دلیلى بیمار یا معلول و یا نقص عضو شد، دیگر نباید شاد باشد. البته سلامتى جسم در شادى انسان بى تأثیر نیست، ولى لازمه شاد زیستن، سلامتى نیست. شادى، بیش از آن كه به عوامل خارجى بستگى داشته باشد، به عوامل درونى مرتبط است. در جامعه افراد فلجى را سراغ داریم كه در نشاط عجیبى به سر مى‏برند. ناتوانى یا بیمارى، دل مردگى نمى‏آورد، بلكه احساس ناتوانى است كه شادى را از انسان سلب مى‏كند. شاد زیستن، یك تصمیمِ همراه با عقیده و نوع نگرش است و كسى كه به این تصمیم رسیده باشد، به شادى دست یافته است، چه سالم باشد و چه بیمار؛ در این صورت در ناگوارترین شرایط نیز شادمانى خویش را حفظ مى‏كند، خود را با هر وضعیت دشوارى تطبیق مى‏دهد و احساس رضایت دارد. یك ضرب المثل عربى مى‏گوید: اگر انسان را در دریا بیندازى، ماهى خواهد شد. اگر آدمى تصویرى منفى براى خود ساخته باشد، سموم حاصل از آن، انرژى مثبت وى را خواهد گرفت و در نتیجه، در شادترین موقعیت‏ها، غمگین خواهد بود. در یك بررسى معلوم شد با وجود موانع فراوانى كه نابینایى به همراه دارد، معمولاً این افراد به اندازه بینایان شادند.(48) «كن كایز»، كاملاً فلج بود و روى صندلى چرخ دار زندگى مى‏كرد، اما یك لحظه لبخند از لب بر نمى‏داشت؛ لبخندى كه از یك شادمانى خالص، واقعى و زیبا حكایت مى‏كرد.(49) اینك كه مشخص شد شادى، به ثروت مندى و سلامتى نیست و وراثت نیز نقش عمده‏اى در آن ندارد، پس باید علل واقعى آن را در چیزهاى دیگرى جست و جو كرد. شاد زیستن، یك هنر، و شاد ساختن، هنرى بزرگ‏تر است. به نظر روان شناسان، شادمانى، هنرى خدادادى نیست، بلكه مهارت است.(50) بنابر این باید هنر و مهارت آن را آموخت و پس از شناسایى، آنها را به كار بست. مهم‏ترین راه كارهاى شادى آفرین عبارت اند از: 1 . ایمان‏ قرآن مجید رسیدن به اطمینان قلبى را منحصراً در یاد خدا مى‏داند و این اطمینان، اساس هر نوع شادى است. پژوهش‏هاى روان شناسان غربى نیز نشان مى‏دهد كه افراد معتقد به خدا و جهان آخرت و تعالیم كتاب مقدس، شادتر و براى زندگى، پر انگیزه‏ترند. همچنین افرادى كه به طور مرتب به كلیسا مى‏روند، شادتر از كسانى هستند كه به كلیسا نمى‏روند.(51) 2 . رضایت و تحمل‏ یكى از راه‏هاى مهم شادى، كنار آمدن با مشكلات و رضامندى از مقدرات الهى است. امام صادق‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «نشاط و شادى، در پرتو راضى بودن به رضاى خدا و یقین به دست مى‏آید و اندوه و غم، در شك و ناخشنودى به مقدرات الهى حاصل مى‏شود.»(52) 3 . عبادت‏ یكى از اسباب شادى و نشاط، نماز و ارتباط و مناجات با خداست. افرادى كه به دعا و نماز مى‏پردازند، كمتر دچار نگرانى و اندوه مى‏شوند. امام صادق‏علیه السلام‏به یكى از یارانش فرمود: «چه عاملى شما را مانع شده در وقتى كه غم و اندوه دنیوى برایتان ایجاد گردید، وضو بگیرد و داخل مسجد شود و دو ركعت نماز بخواند و خداوند بزرگ را صدا بزند و از او كمك بخواهد!؟ آیا نشنیده‏اى كلام خدا را كه فرموده: از نماز و روزه كمك بگیرید.»(53) كسى كه گناهى مرتكب شده و عذاب وجدان او را غمگین كرده، به وسیله توبه و استغفار، از احساس گناه رهایى مى‏یابد و نشاط اولیه را به دست مى‏آورد. پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله‏مى‏فرماید: «كسى كه بسیار استغفار كند، خداوند او را از هر اندوهى، گشایشى و از هر تنگنایى، راه نجاتى مى‏بخشد.»(54) ذكر خدا، آرم بخش دل و نشاط دهنده روح است. امام صادق‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «اى سفیان! زمانى كه چیزى تو را محزون ساخت، لا حول ولا قوة الا بالله زیاد بگو، زیرا این جمله، كلید شادى است.»(55) 4 . هدف مندى در زندگى‏ كسى كه در زندگى خود هدف متعالى و معقولى را دنبال مى‏كند، در پى یافتن معنا در زندگى است. تلاش براى یافتن معنا در زندگى، انسان را به حركت در مى‏آورد، در او شور و شوق وصف ناپذیرى ایجاد مى‏كند و انرژى وى را مضاعف مى‏سازد. روان‏شناس شهیر، ویكتور فرانكل كه در اسارت نازى‏ها به كشف معنا درمانى نایل گردید، در همان زمان همه نزدیكان خود را از دست داد. پدر، برادر و همسرش در تنورهاى آتش از بین رفتند. همه اعضاى خانواده‏اش از بیمارى جان دادند، اما گرسنگى، سرما و شكنجه هرگز زانوان پر توان فرانكل را خم نكرد. او در این باره مى‏گوید: آنچه انسان را از پاى در مى‏آورد، رنج‏ها و سرنوشت نامطلوب نیست، بلكه بى معنا شدن زندگى است كه مصیبت بار است. معنا تنها در لذت و شادمانى و خوشى نیست، بلكه در رنج و مرگ هم مى‏توان معنایى یافت.(56) 5 . مثبت نگرى‏ خوش بینى كه نشانه سلامت روان است، مى‏تواند شادى را افزایش دهد. «ما تصمیم مى‏گیریم كه دیگران را چگونه ببینیم. وقتى مى‏خواهیم كسى را دوست داشته باشیم، مى‏توانیم بسیار صبور و شكیبا باشیم. وقتى تصمیم مى‏گیریم كه از آدم‏ها برنجیم، بر اشتباهات آنها دقیق مى‏شویم؛ پس نوع احساسى كه درباره دیگران داریم به رفتارهاى آنها بستگى ندارد، بلكه به نگرش خود ما مربوط است. اكثر آدم‏ها بیشرین وقت خود را صرف جست و جوى عیب‏هاى دیگران مى‏كنند و كمتر به خوبى‏هاى آنها مى‏پردازند.»(57) زندگى ما بازتاب كامل اعتقاداتمان است. باورها و اعتقادات انسان، تعیین كننده كیفیت زندگى او هستند؛ «مثلاً اعتقاد شما این است كه پدرها باید فرزندان خود را تشویق كنند و براى آنها هدیه بخرند. هر گاه پدرتان مطابق این اعتقاد شما رفتار نمى‏كند، غمگین و افسرده مى‏شوید و در نتیجه تصمیم مى‏گیرید كه پدرتان را تغییر دهید. اكثر مردم هیچ وقت فكر نمى‏كنند كه راه حل دیگرى هم وجود دارد. آیا بهتر نیست كه به جاى پدر، باورهاى خود را تغییر دهیم؟ بعضى‏ها هرگز توقع ندارند كه یك رفتار خاصى را از دیگران ببینند و در نتیجه از آرامش ذهنى بیشترى برخوردارند».(58) پس براى به دست آوردن شادى، باید یاد بگیریم كه اندیشه هایمان را كنترل كنیم، چون« آنچه مایه خوش بختى و شادى انسان مى‏شود، درون اوست، نه عوامل بیرونى». البته این را نیز باید به یاد داشته باشید كه: «آنچه شما را آزرده است، نفس حادثه نیست، بلكه تفكرات شما در باره آن حادثه است.»(59) فكرت را راست كن نیكو نگر هست آن فكرت شعاع آن گهر(60) منفى بافان همیشه نیمه خالى لیوان را مى‏بینند و با عینك بدبینى، به اطراف خود مى‏نگرند. اشتباهات كوچك را بزرگ مى‏شمارند، از كاه كوهى مى‏سازند و زندگى را در كام خود و دیگران تلخ مى‏كنند. اما مثبت اندیشان، همیشه نیمه پر لیوان را مى‏بینند و خطاها و لغزش‏هاى دیگران را نادیده مى‏گیرند و زندگى را نشاطانگیز مى‏نمایند. «آندرو متیوس» به مراجعان خود كه از افسردگى رنج مى‏بردند، چنین توصیه مى‏كرد: «اولین كار براى رهایى از افسردگى و ناراحتى این است: دهانت را هنگامى باز كن كه حرفى مثبت و سازنده براى گفتن داشته باشى.»(61) پرورش حالات روحى مثبت مانند: مهربانى، همدردى، كمك به دیگران و... به سلامت و شادى روحى منجر مى‏شوند. اعمال و واكنش‏هاى ما نتیجه افكار ما هستند. پس اگر افكار مثبت و شاد داشته باشیم، زندگى‏مان شاد خواهد بود. 6 . در حال زیستن‏ شادى در گرو زندگى كردن در زمان حال است. متأسفانه بعضى از مردم به دیروز و فردا به صورت افراطى مى‏نگرند؛ یا حسرت دیروز را مى‏خورند یا خود را در آرزوهاى دست نیافتنى فردا غرق مى‏كنند و نشاط و آرامش را از خود سلب مى‏نمایند. اگر به آینده نگرى و دور اندیشى اهمیت داده شده؛ براى ساختن آینده است، اما نه به قیمت از دست دادن امروز. از طرفى، آینده مجموعه‏اى از امروزهاست. پس به دست آوردن آینده در صورتى است كه امروز را ذخیره كنیم. لذا اشتباه است اگر امروز را فداى آینده كنیم كه در این صورت، آینده‏اى نیز نخواهد بود، چون مهم‏ترین آفت آینده، از دست دادن اجزاى آن، یعنى امروز است. هر وقت توانستیم از امروز استفاده كنیم، به آینده نیز خواهیم رسید. پیشوایان دین همواره بر این نكته مهم تأكید داشته‏اند. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «گذشته عمر تو رفته است و باقى مانده آن، محل تردید است؛ پس زمانى را كه در آن به سر مى‏برى، براى عمل، غنیمت شمار».(62) در جاى دیگر مى‏فرماید: «قلبت را از اندوه گذشته آكنده مساز كه تو را از آمادگى براى آینده باز مى‏دارد».(63) و باز فرموده است: «نگرانى‏هاى سال را بر نگرانى امروزت اضافه مكن، براى امروز مشكلات خودش كافى است.»(64) سعدیا دى رفت و فردا همچنان معلوم نیست‏ در میان این و آن فرصت شمار امروز را ویكتور هوگو مى‏گوید: «سراسر عمر ما تلاشى است پیوسته براى دست یافتن به كام یابى و سعادت، در حالى كه شاید خوش بختى همین لحظه‏اى بود كه به آن مى‏اندیشیم».(65) وقتى به جاى لذت بردن از هر لحظه زندگى، آن را صرف آماده شدن براى آینده مى‏كنیم، در واقع شادمانى خود را به تعویق مى‏اندازیم. ما توانایى خویش را براى تجربه كردن و لذت بردن از زمان حال از دست مى‏دهیم. پس وقتى فرصت شادمانى داریم، آن را از دست مى‏دهیم.(66) صائب تبریزى مى‏گوید: حالِ ما را غم آینده مشوّش نكند در بهاران، نبود فكر زمستان ما را در روایات اسلامى، از «امروز» به عنوان غنیمت و فرصت یاد شده كه دقیقاً همان چیزى است كه از سوى كارشناسان امور تعلیم و تربیت و روان شناسان، در جهان امروز مطرح شده است. 7 . تبسم و خنده‏ یكى از اسباب مسرت و شادى، تبسم و لبخند مى‏باشد. این موضوع از نظر علمى نیز ثابت شده است. متخصصان مى‏گویند: در یك قهقهه، شانه‏ها، گلو، گردن و دیافراگم تكان مى‏خورند، به طورى كه عضلات بعضى افراد كه عادت به خنده درست و حسابى ندارند، دچار گرفتگى مى‏شود، قلب تندتر مى‏زند، فشار خون بالا مى‏رود و سطح اكسیژن خون افزایش مى‏یابد؛ همچنان كه تعداد دفعات تنفس بیشتر مى‏شود. احتمالاً مهم‏تر از همه، اندورفین، داروى مغزى، ترشح مى‏شود كه نه فقط در انسان احساس سرخوشى به وجود مى‏آورد، بلكه از نظر بسیارى از پزشكان، یكى از بهترین داروهاى طبیعى است.(67) هر كس در روابط اجتماعى خود با دیگران، به كار كرد خنده و اهمیت آن در ایجاد شادى پى برده است. پیشوایان دین به خصوص پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله‏خنده رو بودند. در روایتى آمده است: رسول خداصلى الله علیه وآله‏هنگام سخن گفتن تبسم مى‏كرد.(68) البته خندیدن باید به گونه‏اى باشد كه شخصیت انسان آسیب نبیند و با وقار و متانت در تضاد نباشد. در این صورت، خنده، به موقع و متعادل خواهد بود. امام على‏علیه السلام‏در توصیف پرهیزگاران مى‏فرماید: «اگر بخندد، صدایش به قهقهه (خنده صدادار) بلند نمى‏شود.»(69) 8 . شوخى‏ با مزاح و شوخى، خاطرات غم‏انگیز فراموش مى‏شود و طراوت و شادى جایگزین آن مى‏شود. اغلب اتفاقات و حوادث ناراحت كننده زندگى را مى‏توان با روح شوخى و بذله گویى به امورى خوشایند و قابل تحمل تبدیل كرد. بر این اساس، اسلام شوخى و بذله گویى را به منظور به دست آوردن نشاط روحى تجویز كرده و براى زدودن كسالت و ملالت، در چهارچوب نظم اخلاقى، مطلوب شمرده است. پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله‏یكى از صفات مؤمن را شوخ طبعى و زنده دل بودن دانسته‏اند.(70) امام صادق‏علیه السلام‏به یكى از یارانش فرمود: «شوخى شما اصحاب با یكدیگر چه مقدار است؟ گفت: كم است. حضرت فرمود: این گونه نباشید، به درستى كه شوخ طبعى از حُسن خلق است. شما بدین وسیله برادرتان را شاد مى‏كنید؛ همان گونه كه رسول خداصلى الله علیه وآله‏اهل شوخى و مزاح بودند تا سرور و شادى را در قلب اصحاب ایجاد كنند.»(71) البته از نظر اسلام، شوخى باید معقول و منطقى باشد و از حد اعتدال خارج شود. روایاتى كه از شوخى كردن نهى كرده‏اند، ناظر به مواردى است كه اصول اخلاقى در آن رعایت نشده باشد. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «كسى كه زیاد مزاح كند، شكوه و وقار او كم مى‏شود.»(72) 9 . خودآرایى‏ آراستگى ظاهرى، جذابیت به همراه دارد، ناخواسته توجه دیگران را به سوى انسان جلب مى‏كند و ارتباط صمیمانه‏اى را ایجاد مى‏نماید كه در پرتو آن، شادمانه زیستن پرورش خواهد یافت. 10 . بوى خوش‏ یكى از عوامل نشاط آور، استفاده از بوى خوش است. انسان با استشمام بوى خوش، نیرویى تازه مى‏گیرد و به وجد مى‏آید. عطر زدن از سنت‏هاى پسندیده‏اى است كه اسلام بر آن تأكید كرده است. امام صادق‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «رسول خداصلى الله علیه وآله‏براى بوى خوش، بیشتر از خوراكش خرج مى‏كرد.»(73) 11 . پوشیدن لباس‏هاى روشن‏ امروزه این نظریه روان شناسان به اثبات رسیده است كه رنگ‏ها مى‏توانند بیانگر خلق و خو و احساسات و حالات درونى انسان باشند.(74) بر این اساس، براى هر رنگى ویژگى و خواصى ذكر شده است. بدون تردید رنگ روشن مثل سفید و یا سبز، مفرح و بهجت آور است. از این رو پزشكان و جراحان در اتاق‏هاى عمل، از این رنگ استفاده مى‏كنند تا امید به زندگى را در دل بیماران خود ایجاد نمایند. معمولاً در جشن‏ها و عروسى‏ها از لباس سفید استفاده مى‏كنند كه پیام آور شادى، نشاط، عشق و محبت است. اسلام به پوشیدن لباس‏هاى روشن، به ویژه سفید توجه زیادى مبذول داشته است. امام باقرعلیه السلام‏مى‏فرماید: «هیچ لباسى بهتر از لباس سفید نیست».(75) از سوى دیگر، استفاده از لباس سیاه كه غم‏انگیز مى‏باشد، مكروه اعلام شده است. امام على‏علیه السلام‏مى‏فرماید: «لباس سیاه نپوشید كه لباس فرعون است.(76) (البته چادر، عمامه و لباس سیاه براى عزادارى‏ها استثنا شده است و چه بسا گاهى اوقات موجب وقار و نشاط زنان در جامعه ما باشد). 12 . ورزش‏ تحرك جسمى و فكرى در زندگى ماشینى امروز، در تعادل روحى انسان بسیار مؤثر است. به تجربه ثابت شده كه پس از انجام حركات ورزشى، سرخوشى و طراوتى به آدمى دست مى‏دهد كه شاید تا آخر روز اثرش باقى باشد. ضمن این كه بر رفتارهاى تحصیلى و شغلى نیز اثر مى‏گذارد. 13 . تغذیه مناسب‏ پژوهش‏ها نشان داده‏اند كه صبحانه مناسب و حاوى مختصرى مواد قندى، سهم به سزایى در شادى روزانه دارد. همچنین برخى پروتئین‏هاى موجود در گوشت و سبوس غلات و ویتامین‏هاى «ب»، نقش مؤثرى در شادى بخشى و پیشگیرى از افسردگى دارد. نقش سبزیجات و میوه‏ها، به ویژه سیب، پرتقال، زیتون و شیر در افزایش نشاط، غیر قابل انكار است.(77) 14 . مسافرت‏ سیر و سفر و تغییر محیط و جابه جایى، زندگى را از یك نواختى ملال آور خارج مى‏كند و نشاط و شادكامى را به ارمغان مى‏آورد. در شعرى كه به امام على‏علیه السلام‏نسبت داده شده، آمده است: براى رسیدن به ترقى و تعالى، از وطن‏هاى خود دور شوید و مسافرت كنید كه در سفر پنج فایده است: تفریح و انبساط روح؛ تحصیل درآمد و تأمین معاش؛ فرار گرفتن علم و تجربه؛ یادگیرى آداب زندگى و آشنایى با افراد فاضل.(78) 15 . رویكرد به ادبیات و شعر شعر و شادى، هر دو منشأ درونى دارند و بین آنها رابطه مستقیم برقرار است. از این رو هر گاه انسان بخواهد احساسات و عواطف خود را بروز دهد، از شعر استفاده مى‏كند. وقتى كسى غمگین مى‏شود، اقدام به آواز خوانى مى‏كند. اگر علتش را جویا شوید، مى‏گوید: دلم گرفته است و مى‏خواهم غم‏هایم را فراموش كنم. 16 . اعتماد به نفس‏ یكى از اسباب شادى، اطمینان به خود و تجربه آن در عمل است. خانم الیزابت هارلوك، روان شناس معاصر «سه میم» را عوامل اصلى شادى مى‏داند: 1 - محبوبیت؛ 2 - مقبولیت؛ 3 - موفقیت.(79) این «سه» وقتى حاصل مى‏شود كه انسان به خود اعتماد داشته باشد. تكنیك‏هاى تقویت اعتماد به نفس و كسب شادى‏ 1 . خود را سرزنش نكنید: سرزنش و سركوفت زدن به خود، نشاط و شادمانى را از شما سلب مى‏كند، زیرا نسبت‏هاى ناروا به خود دادن، در ضمیر ناخودآگاه باقى مى‏ماند و از ضمیر ناخودآگاه پیام‏هاى منفى به ذهن مخابره مى‏شود و در این شرایط احساس مى‏كنید كه توان انجام كارى را ندارید. البته این گفته بدان معنا نیست كه اشتباهات را نادیده بگیرید، بلكه نشان مى‏دهد كه راجع به نقاط ضعف و قدرت، باید قضاوت منصفانه داشت. 2 . خود را تشویق كنید: انتظار نداشته باشید كه دیگران از شما تعریف كرده و یا شما را تشویق كنند. چه بسا بى توجهى یا حسادت و نظایر آن باعث مى‏شود كه دیگران كمتر شما را تشویق كنند، ولى خودتان را هر چند وقت یك بار تحسین كنید و پاداش بدهید. این امر، وجودتان را از شور و شوق و شادمانى لبریز مى‏كند. 3 . بر نقاط قوت خود پافشارى كنید: بالیدن به توانایى‏هاى خود، برچسب منفى به خود نزدن و برجسته كردن امتیازات، احساس رضایت و خرسندى به شما خواهد داد. پس با هر نوع تفكر منفى برخورد كنید تا غم و غصه شما را فرا نگیرد. 4 . محدودیت‏ها و كمبودهاى خود را بپذیرید و با آنها كنار بیایید، از مشكلات نهراسید و به شكست‏ها نیندیشید، بلكه به موفقیت‏ها فكر كنید و بدانید فقط شما نیستید كه داراى این مشكل هستید. از این طریق، جرئت پیشروى و مسئولیت پذیرى پیدا مى‏كنید و شادى بر زندگى‏تان حاكم خواهد شد. 17 . حضور در جمع افراد شاد بعضى از محققان، برقرارى ارتباط با خویشاوندان و تشكیل اجتماعات خانوادگى و محافل دوستانه و صمیمى و بحث و گفت و گو با آنان را در ایجاد شور و نشاط درونى مؤثر مى‏دانند. همچنان كه آدم عبوس و غمگین، دیگران را اندوهگین مى‏كند، انسان متبسم و خنده رو نیز دیگران را به شادى وا مى‏دارد. 18 . خوش سخنى‏ در همه زیبایى‏ها، سخن زیبا از جایگاه خاصى برخوردار است، زیرا از یك طرف، سخن زیبا شادى ساز است و از طرفى دیگر، سایر زیبایى‏هاى عالم به وسیله سخن بیان مى‏شود. سخن و كلام، هم در كمال و شادى انسان مؤثر است و هم در سقوط و غم و اندوه وى اثر دارد و این، بستگى به انتخاب كلمات و طرز اداى آن دارد. مسائلى كه در این باره باید مورد توجه قرار گیرد تا سخن زیبا تأثیر خود را در شاد زیستن حفظ كند، عبارت اند از: 1 . سخن، گزنده و نیش دار نباشد؛ 2 . همراه با ادب اسلامى باشد؛ 3 . با تبسم همراه گردد؛ 4 . آهنگ متنوع داشته باشد؛ 5 . با گرمى و صمیمیت درونى همراه باشد. پىنوشت ها: 1) فرهنگ فارسى عمید، واژه شاد و شادى. 2) ابوالفضل طریقه دار، شرع و شادى، ص 24. 3) مقالات فلسفى، ج 2، ص 66. 4) نشریه پیوند، ش 297، ص 33. 5) مایكل آیزنك، روان‏شناسى شادى، ترجمه خشایار بیگى و مهرداد فیروز بخت، ص 12. 6) روزنامه انتخاب، 7 آذر 79، ص 8. 7) خسرو امیر حسینى، مهارت‏هاى شاد زیستن، ص 62 و 63. 8) امدادهاى غیبى، ص 56 و 57. 9) همان. 10) توبه (9) آیه 82. 11) تفسیر نمونه، ج 8، ص 63 و 64. 12) قصص (28) آیه 76. 13) غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 272. 14) نهج البلاغه، قصار 333. 15) مرتضى مطهرى، سیرى در سیره نبوى، ص 239 - 240. 16) بحارالانوار، ج 75، ص 321. 17) همان. 18) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 136. 19) بحارالانوار، ج 77، ص 52. 20) محمود اكبرى، غم و شادى، ص 38. 21) نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 166. 22) بحارالانوار، ج 48، ص 174. 23) اصول كافى، ج 2، ص 206. 24) وسائل الشیعه، ج 11، ص 569. 25) بحارالانوار، ج 44، ص 286. 26) میزان الحكمه، ج 3، ص 463. 27) بحارالانوار، ج 75، ص 374. 28) زخرف (43) آیه 47. 29) میزان الحكمه، ج 7، ص 149. 30) هود (11) آیه 10. 31) خنده‏هاى بلند، ص 23. 32) غررالحكم و دررالكلم، ج 2، ص 113. 33) خسرو امیر حسینى، همان، ص 71. 34) همان، ص 72. 35) روزنامه جمهورى اسلامى، 5 / 7 / 72. 36) نهج البلاغه، قصار 188. 37) خسرو امیر حسینى، همان، ص 156. 38) كشف الغمه، ج 1، ص 363. 39) وسائل الشیعه، ج 12، ص 12. 40) لئالى الاخبار، ج 2، ص 209. 41) نشریه پیوند، ش 292، ص 34. 42) كافى، ج 6، ص 49. 43) كنز العمال، حدیث 6009. 44) مهدى بهادرى نژاد، شادى و زندگى، ص 26. 45) همان. 46) همان. 47) ر.ك: مایكل آیزنك، همان، ص 53 - 56 و ابوالفضل طریقه دار، همان، ص 35. 48) مایكل آیزنك، همان، ص 158 - 159. 49) وین دایر، عظمت خود را در یابید، ترجمه محمد رضا آل یاسین، ص 46. 50) باربارا آنجلیس، لحظه‏هاى ناب زندگى، ترجمه شهرزاد لولاچى، ص 19. 51) مجله حدیث زندگى، ش 9، ص 45. 52) بحارالانوار، ج 68، ص 159. 53) همان، ج 66، ص 342. 54) نهج الفصاحه، حدیث 2941. 55) بحارالانوار، ج 75، ص 201. 56) ویكتور فرانكل، انسان در جست و جوى معنى، ترجمه دكتر نهضت صالحیان و مهین میلانى، ص 225. 57) اندرو متیوس، آخرین راز شاد زیستن، ترجمه وحید افضلى راد، ص 96. 58) همان، ص 62. 59) همان، ص 164. 60) مثنوى معنوى، دفتر دوم، بیت 860. 61) آندرو متیوس، ص 83. 62) میزان الحكمه، ج 8، ص 4036. 63) غررالحكم و دررالكلم، ج 6، ص 345. 64) همان، ص 329. 65) ابوالفضل طریقه دار، همان، ص 36. 66) بارباراد آنجلیس، همان، ص 9. 67) روزنامه ایران، 8 آبان 1379، ص 1. 68) مكارم الاخلاق، ج 1، ص 20. 69) نهج البلاغه، خطبه 184. 70) بحارالانوار، ج 74، ص 153. 71) اصول كافى، ج 2، ص 663. 72) غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 591. 73) وسائل الشیعه، ج 1، ص 443. 74) خسرو امیر حسینى، همان، ص 179. 75) بحارالانوار، ج 78، ص 330. 76) همان، ج 83، ص 248. 77) مجله حدیث زندگى، همان، ص 46. 78) مستدرك الوسائل، ج 2، ص 22. 79) مجله حدیث زندگى، همان، ص 45. منبع: با معارف اسلامى آشنا شویم ـ ش 60 ، فروردین - تیر 84
جمعه 15/9/1387 - 22:39
دعا و زیارت
جوان و فرهنگ هاى جوانى (بررسى جامعه شناختى) اشاره یكى از مباحث اساسى مورد مطالعه جامعه شناسان، مبحث فرهنگ و خرده فرهنگ هاست. خرده فرهنگ هاى متفاوت بر اساس موضوعات متفاوتى همانند قومیت، دین و نژاد شكل مى گیرند. یكى از موضوعاتى كه بر اساس آن خرده فرهنگ هاى متفاوتى شكل مى گیرند موضوع سن یا مراحل زندگى است كه در این میان، سن جوانى بیش از هر چیز دیگر خود نمایى مى كند. بیش ترین خرده فرهنگ هاى موجود در جامعه در این گروه قرار دارند. به عبارت دیگر، ما در سن جوانى با طیفى از بهترین و بدترین خرده فرهنگ ها مواجه هستیم. بنابراین، لازم است تا تحقیقات جامعى براى شناخت این خرده فرهنگ ها صورت گیرد تا اولا، بتوانیم در حدّ امكان از تشكیل مجموعه هاى منحرف جلوگیرى كنیم و ثانیاً، جوانان را به طرف خرده فرهنگ هاى مناسب هدایت نماییم و از آن مهم تر این كه بتوانیم عوامل تشكیل و توسعه این خرده فرهنگ ها را بشناسیم.این مقاله سعى دارد در حد امكان، به این مهم جامه عمل بپوشاند.1 مطالعه پدیده جوانى، چرا؟ جوانى دوره اى طبیعى است كه براى همه روى مى دهد و آن را در تغییرات فیزیكى كه اتفاق مى افتند مى توان دید. به عقیده جامعه شناسان، مسأله جوانى از این نظر حایز اهمیت است كه با افراد جوان مطابق سنشان به گونه اى دیگر رفتار مى شود، و در ارتباط با آنچه باید انجام دهند، انتظارات افراد از شخص بسیار تغییر مى یابد. جست و خیز یك فرد 35 ساله در یك بعدازظهر در خیابانى پر رفت و آمد منظره خنده دارى است. به او گفته مى شود مطابق سن و سالش رفتار كند، و تماشاگران فكر مى كنند كه او مست و یا دیوانه است. ولى اگر یك پسر بچه 4 ساله در طول همان خیابان بالا و پایین بپرد، چه طور؟ ممكن است هیچ اظهارنظرى در مورد وى وجود نداشته باشد. پس جوانى علاوه بر عنصر زیستى، داراى عنصرى اجتماعى هم هست.2 جامعه شناسان علاقه مند به مطالعه این عنصر اجتماعى هستند. جوانى كى فرا مى رسد؟ ما اصطلاح «جوانى» را در گفتوگوهاى معمولى، بدون تصور دقیق از سن جوانى و سنى كه جوان آن را ترك مى كند، به كار مى بریم.آیا نوجوانى، در سن 16 سالگى زمانى كه فرد مى تواند رأى بدهد، به پایان مى رسد؟ یا در سن 18 سالگى، وقتى مى تواند گواهى نامه رانندگى بگیرد، یا در سن 19 سالگى وقتى كه دبیرستان را به پایان مى رساند؟ به طور خلاصه، مى توان ادعا كرد كه «جوانى» یك مفهوم كاملا نسبى است، نه مطلق. هرچند همه افراد بشر دوره هاى كودكى، میان سالى، جوانى و پیرى را مى گذرانند، اما مدت هر یك از دوره ها در اجتماعات گوناگون و در ادوار زمانى متفاوت، فرق مى كند.3 تعدادى از روان شناسان معمولا دوره نوجوانى و شروع بلوغ را از 12 تا 18 سالگى مى دانند; وقتى دوره تحوّل جسمى و روانى فرامى رسد، رشد سریع اعضا سبب بیدارى هوس ها و احساسات و رؤیاهاى گوناگون گشته و با شروع دوره بلوغ احساساتى تازه و مبهم، امیال شدید و نامعلوم در نوجوان پدیدار مى شوند و از اعماق درون او نوعى فشار بر وجود او اعمال مى شود كه برایش ناشناس است. برخى دیگر جوانى را از 18 تا 25 سال مى دانند; آن هنگام كه رشد عقلانى و جسمانى به حد كمال مى رسد.4 به طور خلاصه، مى توان گفت: «جوانى» عبارت است از: دوره گذر از بچگى به بزرگ سالى. گذار از نوجوانى به جوانى دوره نوجوانى از این رو حایز اهمیت است كه بین دو دوره كودكى و بزرگ سالى قرار دارد و به عبارتى، دوره گذار از كودكى به بزرگ سالى محسوب مى شود. (دوران بچگى زمانى است كه فرد تحت مراقبت یك فرد قرار دارد و كم تر در مباحثات درباره امور مهم مشاركت مى كند، و دوره بزرگ سالى زمانى است كه فرد متحمّل مشكلات زندگى همانند مخارج خانواده و پرورش كودكان مى گردد.) بسیارى از جوامع داراى شاخص هاى اجتماعى5روشنى براى گذار از دوره كودكى به بزرگ سالى مى باشند تا به سایر مردم نشان دهند كه یك فرد (كودك سابق) موقعیت و منزلت جدیدى را كسب كرده است. براى مثال، در جامعه یهودى، آیین و مراسم «بارمیتز» (Barmitzvah)6 و در جامعه اسلامى نیز مراسم جشن تكلیف شكاف میان موقعیت پسرى و مردى (یا دخترى و زنى) را نشان مى دهند. این مراسم تغییر مهمى در زندگى شخص محسوب مى شود. مراسمى كه به عنوان شاخص هاى اجتماعى عمل مى كنند، معروف به آیین هاى گذر7 مى باشد.اما در جوامع كنونى غرب، هیچ شكلى از آیین گذر براى ورود به بزرگ سالى وجود ندارد8 و این امر موجب ابهام در نقش نوجوانان و به تبع آن، ایجاد اختلال در رفتار آن ها مى گردد; چرا كه جوان هنوز خود را كودك فرض كرده، از پذیرفتن مسؤولیت هاى بزرگ سالى طفره مى رود، بخصوص كه وابستگى اقتصادى به والدین این امر را تشدید مى كند. خرده فرهنگ «فرهنگ» را مى توان مجموع رفتارهاى اكتسابى و ویژگى هاى اعتقادى اعضاى یك جامعه معیّن تعریف كرد.9 به عبارت دیگر، فرهنگ مجموعه ارزش ها، هنجارها، باورها و عقاید مشتركى است كه مبناى رفتار افراد واقع مى شود و شیوه اندیشیدن و فعالیت انسان را جهت مى دهد. مردم درون یك فرهنگ، خود را هر طور كه هستند، درست و طبیعى تلقّى مى كنند. خرده فرهنگ «خرده فرهنگ» درون یك فرهنگ قرار دارد و مجموعه متمایزى از ارزش هایى است كه اعضاى خرده فرهنگ را از سایر اعضاى جامعه جدا مى كند; مثل خرده فرهنگ جوانى.10 بعضى از جامعه شناسان خرده فرهنگ ها را چنین تعریف مى كنند: خرده فرهنگ «شیوه زندگى گروه هاى خاص در درون یك فرهنگ وسیع تر است. خرده فرهنگ ها بسیارى از شیوه هاى زندگى فرهنگ هاى پیرامون خود را مى پذیرند. اما همچنان برخى از انتظارات، كنش هاى خاص، اشیاى مادى و روش هاى كار خود را حفظ مى كنند. بنابراین، شیوه زندگى گروه هاى كوچك تر تا حدّى شبیه فرهنگ هاى مجاور است، اما در عین حال از آن متمایز و مشخص مى شود.»11 خرده فرهنگ ها گروه ها و دسته هاى گوناگونى دارند كه در زمینه نگرش هاى بنیادى مشترك بوده، آن ها را به اعضا فرمان مى دهند. وضعیت هاى به وجود آمده بین افراد، بیانگر توقّعات آن ها در قبال یكدیگر مى باشد. خرده فرهنگ ها ریشه در ناخودآگاه اعضاى جامعه دارد و به زودى درونى مى شوند و تنها هنگامى كاملا به آن ها آگاهى مى یابند كه با شیوه هاى تفكر و رفتار جامعه اى متفاوت روبه رو شوند. خرده فرهنگ ها از طرز پوشیدن، نحوه صحبت كردن، قواعد معاشرت و رعایت ادب و احترام تشخیص داده مى شوند. تفاوت خرده فرهنگ با ضدفرهنگ در این است كه ضد فرهنگ شكلى از خرده فرهنگ است كه فعّالانه با فرهنگ مسلّط جامعه مخالفت مى كند; مانند گروه ها و باندهاى تبه كار. خرده فرهنگ جوانى امروزه چنین به نظر مى رسد كه بعضى از جوانان براى خود برخى آداب و رسوم، ارزش ها و هنجارهاى خاصى دارند كه منشأ رفتارهاى متمایز آن ها شده است. همان گونه كه فرهنگ ها و الگوهاى زندگى هر جامعه با جوامع دیگر فرق مى كند، از نسلى به نسل دیگر نیز این فرهنگ ها و الگوها متفاوت مى شوند. هنجارها و الگوهاى رفتارى جوانان و همچنین بزرگ سالان طبق ویژگى ها و موقعیت هاى اجتماعى متناسب با تاریخ نسلشان شكل مى گیرند. بنابراین، طبیعى است كه فرهنگ جوانان از فرهنگ بزرگ سالان جامعه تا حدى متفاوت باشد. علت دیگر براى تفاوت فرهنگ جوانان با فرهنگ بزرگ سالان این است كه جوانان در هر دوره اى دوست دارند دست به بازسازى ارزش ها بزنند; یعنى از یك سو، به حفظ ارزش ها و از سوى دیگر، به بازسازى عمیق آن ها بپردازند.12 بروز خرده فرهنگ جوانان به عنوان یكى از مهم ترین خرده فرهنگ ها با مطرح شدن هنجارها و ارزش هاى مشترك در سنین خاص پیش مى آید و از آن رو كه الگوى هاى رفتارى بعضى از خرده فرهنگ هاى جوانى در ایران از الگوهاى غربى نشأت گرفته اند، لازم است تا سرچشمه هاى فرهنگ جوانان غربى به طور خلاصه مورد بحث قرار گیرند. سرچشمه هاى فرهنگ جوانى در جوامع غربى بحث از جوان و فرهنگ جوانى بحثى جدید است. تا دهه 1950 هویّت خرده فرهنگ جوانى در غرب به رسمیت شناخته نشده بود. هرچند فرهنگ جوانى انگلیسى همواره از فرهنگ جوانى امریكایى تفاوت زیادى دارد، ولى سرچشمه هاى آن از انگلستان نشأت مى گیرد و همواره از لحاظ موسیقى و هنر شدیداً تحت تأثیر آن بوده است. این امر را مى توان در رویاورى به فیلم ها و محصولات صوتى ـ تصویرى امریكایى در انگلستان مشاهده كرد. سه واقعیت مهم، كه قطعاً در درك زایش فرهنگ جوانى در غرب مهم مى باشند عبارتند از: اول. رشد ثروت جوانان در دهه 1950; دوم. پیشرفت ابزارهاى جدید ضبط و پخش موسیقى و سرگرمى ها كه به فرهنگ توده اى منجر شد; سوم. سرعت تغییرات فرهنگى در قرن بیستم. 1. رشد ثروت جوانان اروپا در دهه 1950 دهه 1950 دوره اى بود كه در آن تعداد نامحدودى از مشاغل و سطح دستمزدها در انگلستان به سرعت در حال رشد بود. نتیجه این امر سرازیر شدن پول بیش تر به جیب مردم بود. مسأله مهم آن كه جوانان در این موفقیت شریك شدند، بدون آن كه دچار مخارج سنگین خانواده و بدهى هاى آن باشند. آن ها مى توانستند دست مزد خود را به دلخواه خود خرج كنند. 2. پیشرفت ابزارهاى جدید در دهه 1930 پیشرفت هایى در صنعت ضبط صوت، صنعت فیلم و افزایش رادیو به وجود آمد. در دهه پنجاه، تلویزیون و پیشرفت فنى در ضبط صوت به این جمع اضافه شد; بازار بزرگ سالان به حد اشباع رسید. بنابراین، شركت هاى تجارى به سوى جوانان تازه پولدار نشانه رفتند. 3. تغییرات فرهنگى قرن بیستم سرعت افزایش تغییرات فنى (براى مثال، پیشرفت هاى رایانه اى در ده سال گذشته) به مسأله شكاف نسل ها دامن زده و الگوهاى رفتارى را تحت تأثیر قرار داده است; به این معنا كه انتظارات، ارزش ها، عقاید و رفتار یك نسل كم تر به نسل بعدى منتقل مى گردد.13 توسعه فرهنگ جوانى در جوامع غربى در ابتدا، مصرف كننده اصلى موسیقى و لباس هاى مبتذل، جوانان طبقه پایین (كارگر) جامعه بودند; زیرا در مجموع، آنان زودتر از دیگران، ترك تحصیل مى كردند و سر كار مى رفتند، و چون مجرّد بودند، درامد حاصل شده را صرف هوا و هوس خود مى كردند. به تدریج، این نوع فرهنگ، كه با لباس هاى متمایز و موسیقى همراه بود، به طبقه متوسط سرایت كرد، ولى با شكلى كه جوانان طبقه كارگر از فرهنگ جوانى اخذ كردند، متفاوت بود; زیرا جوانان طبقه متوسط تا سن 18 یا 21 سالگى تمام وقت تحصیل مى كردند.14 بنابراین، الگوهاى رفتارى خاصى كه امروزه در جوانان غربى مشاهده مى كنیم، ریشه در اهداف تجارى دارند. در حقیقت، جوانان غربى بازیچه سرمایه داران بزرگ شده و به طور زیركانه اى مورد استثمار آن ها واقع مى شوند. استفن مور در ادامه این مطلب مى نویسد: «این نظر كه جوانان نوعى از فرهنگ یگانه و یك پارچه اى ارائه دهند كه از جهان واقعى به وسیله واقعیت منحصر به فرد سن و سال متمایز شده باشد، امرى مضحك و مسخره است. تمام بازى فاصله نسل ها یك قرن قبل اصلا وجود نداشت. شیوه ما در قبال فرایند نوجوانى در واقع یك پیشامد تاریخى بود; نتیجه همه شكست هاى اجتماعى كه جنگ جهانى دوم موجب شده بود. جنگ جهانى دوم مجموعه اى از ارزش ها و مفاسد اخلاقى را در نیمه دهه 1950 به همراه آورد. ولى بیست سال جلوتر، امور جوانى دیگر به هیچ وجه یك طغیان نبود، بلكه یك سنّت بود. اما امروزه تولیدكنندگان فراورده هاى رسانه اى براى كسب پول بیش تر و ارضاى هواهاى نفسانى اوباش و اراذل فعالیت مى كنند. بنابراین، مردم به جاى تولید فیلم هاى خوب، سعى مى كنند فیلم هاى جوان پسند بسازند و موسیقى مبتذلى به آنان تحمیل كنند. آن ها همچنین تلویزیونى براى جوانان درست كردند كه در آن رقّاص خانه، انحرافات جنسى و بیكارى جانشین شخصیت، برنامه ریزى و هوش و تدبیر مى شود و همه این ها بر این فرض مضحك استوار است كه همه جوانان چیزهاى مشابهى مى خواهند; آنان چیزهاى جوان پسند مى خواهند! در گذشته جوانان همانند افراد مسن در اندازه هاى كوچك تر بودند، ولى اكنون وضع فرق كرده; دیگر هیچ كس بزرگ سال نیست; زیرا بعضاً بزرگ سالان هم مثل نوجوانان هستند.»15 تنوّعات فرهنگ جوانى طیف وسیعى از فرهنگ جوانى وجود دارد كه بیانگر مجموعه دغدغه هاى فكرى، الگوها و دیدگاه هاى جوانان با توجه به خانواده، محیط زندگى مدرسه و یا احیاناً مشكلاتى مى باشد كه جوانان با آن ها مواجهند; مثلا، جوانانى كه در محیط هاى روستایى زندگى مى كنند الگوهایى متفاوت با جوانان شهرى دارند، یا جوانان مناطق پر جمعیت الگوهایى متفاوت با جوانان شهرهاى كوچك دارند.16 همچنین جوانان مسجدى تجارب متفاوتى نسبت به جوانانى كه اهل مسجد نمى باشند، دارند. این تفاوت ها در سبك هاى17 لباس پوشیدن، انتخاب موسیقى و در طرز رفتار گروه هاى گوناگون منعكس مى شوند. خرده فرهنگ هاى جوانى داراى تنوّعات گسترده اى هستند كه در ذیل، به مهم ترین آن ها اشاره مى شود. فرهنگ جوانان حزب اللهى جوانان حزب اللهى، كه عمدتاً از خانواده هاى مذهبى و سنّتى (و البته از طبقات و اقشار گوناگون جامعه) برخاسته اند، تشكیل فرهنگ خاص خود را داده اند كه معمولا با فرهنگ عمومى جامعه فرق مى كند. تعداد این گونه افراد در جامعه ما پیش از انقلاب اسلامى ایران كم تر بود و همزمان با انقلاب، این افراد به سرعت تشكّل یافتند و شكل اجتماعى خاصى گرفتند و تشكیل گروه هاى اجتماعى با خرده فرهنگ خاص خود را دادند. با شروع جنگ تحمیلى، دایره فعالیت اینان نیز گسترش یافت و در دوران جنگ به اوج خود رسید و از درون مرزهاى ایران فراتر رفت و در اقصى نقاط جهان گسترش یافت، به ویژه در كشورهاى اسلامى همانند لبنان، سوریه و فلسطین به دلیل موقعیت خاص آن كشورها رشد بیش ترى داشت. پس از جنگ، هرچند فعالیت اجتماعى آنان نسبتاً كاهش یافت، اما هنوز در قالب بسیج و هیئات مذهبى به فعالیت اجتماعى خود ادامه مى دهند. ویژگى هاى فرهنگى این جوانان به شرح ذیل مى باشند: الف. وضعیت ظاهرى: 1. لباس: معمولا لباس ساده، ولى تمیز و مرتّب مى پوشند. یكى از خصوصیات لباس هاى این جوانان آن است كه اهمیتى به الگوهاى غربى نمى دهند و تلاش دارند تا لباسشان متناسب با فرهنگ ایرانى ـ اسلامى باشد; به این معنا كه معمولا در زمستان ها اوركت، كاپشن یا كت و شلوار مى پوشند. در انتخاب كاپشن، از رنگ هاى زننده مثل قرمز پرهیز دارند و در تابستان، معمولا از پیراهن آستین بلند استفاده مى كنند و كم تر پیراهن را داخل شلوار مى كنند. 2. سر و صورت: معمولا صورتشان مزیّن به محاسن است و داراى موهاى شانه زده و مرتّب مى باشند. از انواع الگوهاى مو پرهیز دارند و كم تر دیده شده كه موهاى خود را آغشته به ژل یا روغن كنند یا بیش از حد معمول آن ها را بلند بگذارند. معمولا داراى سیمایى روشن و شاداب هستند و انسان از معاشرت با این افراد ناراحت و پشیمان نمى شود. شاید به همین دلیل باشد كه كم تر وارد ناهنجارى ها و اعمال خلاف اخلاق مى شوند. ب. گفتار: معمولا سعى مى كنند گفتارشان مؤدّبانه و با نزاكت باشد. اینان هرچند لهجه خاصى ندارند، اما بیش تر از واژه هاى خاصى استفاده مى كنند، به طورى كه مى توان ادعا كرد كه اینان نوعى زبان مخصوص به خود را بسط داده اند كه در آن كلمات مذهبى بیش تر به كار برده مى شود. ج. رفتار: به لحاظ رفتارى نیز از الگوهاى رفتارى خاصى پى روى مى كنند. البته بیش تر از الگوهاى سنّتى، برخوردشان را روى برخى معیارهاى مذهبى تنظیم مى كنند. در درون خانواده نیز معمولا پدر و مادرها از این جوانان خود اظهار رضایت بیش ترى مى كنند. سعى مى كنند در درون خانواده، به پدر و مادر خود احترام بگذارند و حقوق آن ها را بجا بیاورند و كم تر در درگیرى هاى داخل منزل شركت مى كنند. در مراسم مذهبى، مثل اعیاد مذهبى و ایام شهادات و مولودى هاى ائمّه اطهار(علیهم السلام)حضور فعّال دارند. بسیار دیده شده است كه در مراسم مذهبى به هیجان مى آیند و ابراز احساسات بیش از حد مى كنند. معمولا پس از مراسم جلسات نیم ساعته دارند. به طور كلى، مى توان گفت: اینان تشكیل فرهنگ جوانى خاصى داده اند كه با فرهنگ اصلى جامعه متفاوت مى باشد و بر خلاف خرده فرهنگ هاى منحرف، اینان یك فرهنگ ارزشى را شكل داده اند كه تلاش دارد ارزش هاى اصیل اسلامى را زنده كند و الگوهاى رفتارى اینان را مجاهدان صدر اسلام و گروه هاى مرجع اینان را شهدا و ایثارگران و پیروان اصیل خط امام راحل(قدس سره)تشكیل مى دهند. فرهنگ جوانى طبقه متوسط18 این جوانان، كه معمولا از خانواده هاى تحصیل كرده و متوسط برخاسته اند، به احتمال زیاد تا گرفتن مدرك پیش دانشگاهى یا مدرك دانشگاهى در نظام آموزشى باقى مى مانند. شكل فرهنگ جوانى آنان به احتمال زیاد، بر اساس زندگى دانشجویى استوار مى باشد و اغلب با برخى اشكال اعتراض سیاسى در ارتباط مى باشند. دورى از جهان واقعى در محیط هاى دانشگاهى به آسانى به آنان اجازه مى دهد تا سبك هاى جدید زندگى و نگرش هاى نو را بدون امكان تنبیه شدن، مورد بررسى و امتحان قرار دهند.19 خرده فرهنگ خیابانى جوانان مراد از «فرهنگ خیابانى» گروه هاى جوانى هستند كه معمولا بیش تر اوقات خود را در خیابان ها مى گذرانند. گاه این خرده فرهنگ هاى جوانى موجد مسائل اجتماعى شده، نگرانى بزرگ ترها را به همراه خواهد داشت. خرده فرهنگ خیابانى جوانان معمولا با لغزش هاى اجتماعى فرهنگى در ارتباط است. این خرده فرهنگ هنجارهاى واقعى جوانان بیكارى را نشان مى دهد كه معمولا ترك تحصیل كرده اند. براى گروه هاى خیابانى،20 كار از اهمیت فراوانى برخوردار است. بیكارى بر اینان داراى تأثیر زیادى مى باشد، و داشتن اشتغال براى آنان یك رؤیا محسوب مى گردد.21 خرده فرهنگ لُمپن ها دسته «لمپن ها» یا به تعبیر مشخص آن در زبان فارسى، «جاهل ها» همواره داراى خرده فرهنگ خاص خود هستند كه آنان را از نظر رفتارى (خانواده، تفریح، لباس پوشیدن، سخن گفتن، راه رفتن، حرفه، محل سكونت و روابط اجتماعى) از دیگران متفاوت مى كند. لمپن ها لهجه خاص خود را دارند و از ضرب المثل ها و داستان هایى استفاده مى كنند كه نماد زندگى آن هاست. تا چند سال قبل، كت و شلوارهایى با كلاه مخمل همرنگ و كفش سیاه پاشنه خوابیده تمام میخ و پیراهن یقه باز و زیرشلوار بلند راه راه (كه اغلب از شلوار بیرون است) و عرق گیر ابریشمى نصفه آستین بلند، لباس تمام رسمى لُمپن ها بود. لمپن با بارانى و چتر میانه اى ندارد; چون بارانى و چتر را در این حدود ژیگول بازى تلقّى مى كند. بسیار از آن ها بدنشان پر از خال است و بیش تر خال ها عكس زن، اژدها، ملائكه و شیر است و اكثراً آرزو مى كنند كه یكه بزن جنگل لمپن ها باشند و چون در عمل موفق نمى شوند، در ذهن خود و بر روى سینه یا دیگر اعضاى بدنشان آن را نشان مى دهند. بعضى از این افراد به اسم زادگاهشان شهره مى شوند; مانند على یزدى، غلام محلّاتى، على تركه،... . بد و بى راه گفتن بیان عادى لمپن ها است و در همه جا و براى همه كس آن را به كار مى برند، ولى شدت و ضعف دارد. شوخى و بذله گویى و گفتارهاى آمیخته به دروغ و ناسزاگویى در محل كار بین لمپن ها بسیار رایج است. باید اضافه كرد كه در جامعه، فرهنگ لمپن ها در حال حاضر، در معرض زوال است، اما در عین حال در طى زمان ممكن است برخى از مظاهر حیات فرهنگى آنان به سایر قشرهاى جامعه نفوذ كند، اگرچه در سطح محدود و نه در تمامیت آن.22 نوع دیگرى از فرهنگ جوانى، كه كم و بیش امروزه شاهد آن هستیم، خرده فرهنگ خاصى است كه آمیخته اى از فرهنگ جوانان غربى با فرهنگ لمپن هاست. خرده فرهنگ هاى منحرف امروزه رشد برخى از خرده فرهنگ هاى منحرف در بین نوجوانان و جوانان زنگ خطر افزایش جرایم علیه اخلاق و عفّت عمومى است. افزایش شاخص هایى مثل سنّت گریزى، فرهنگ گریزى، احساس تنهایى و بیگانگى اجتماعى، كاهش گرایش هاى مذهبى و اخلاقى و گرایش به تجمّلات و خوش گذرانى طیفى است كه از یك سو، بزهكاران و مجرمان در آن قرار دارند كه به جرایمى همچون تجاوز به عنف، روابط نامشروع و زنا دست مى زنند و از سوى دیگر، جوانانى هستند كه در حاشیه نشینى فرهنگى قرار دارند و رفتارهایى در قالب خرده فرهنگ هاى معارض از خود بروز مى دهند. بدلباسى و بدحجابى، استفاده از نوارهاى ویدئویى، برنامه هاى تلویزیونى و شبكه هاى ماهواره از مصادیق آن رفتارها مى باشند.23 فرهنگ دختران جوان گروه هاى دختران جوان همانند پسران، داراى فرهنگ ها و گروه هاى اجتماعى متفاوتى مى باشند و درصددند از طریق این گروه ها خود را بشناسند. گروه، نقش مهمى در بستر آموزشى، فواصل اجتماعى و جنسیتى24 دارد.25 این گروه ها را در مراكز علمى همانند دبیرستان و دانشگاه، جشن هاى عروسى و خانوادگى مى توان مشاهده كرد كه مهم ترین آن ها دو فرهنگ ذیل مى باشند: 1. فرهنگ دختران مذهبى كه معمولا از قسمت عمده هنجارها و ارزش هاى قشر مذهبى جامعه پى روى مى كنند، ولى به اقتضاى سن و سال خود، از بعضى جهات با زنان مذهبى تفاوت هایى دارند. اینان معمولا از چادر استفاده مى كنند، در معاشرت با مردان بیگانه بسیار محتاطانه عمل مى نمایند و به سنّت هاى مذهبى و خانوادگى بسیار پایبندند. تشكّل هاى گروهى اینان بیش تر در مجالس روضه و جشن هاى خانوادگى، همانند مولودى ها جلوه گر است. 2. دختران جوانى كه عمدتاً فرهنگى متمایل به فرهنگ غرب را در خود پرورش داده، متمایل به الگوهاى روز و موسیقى هاى تند مى باشند. اینان بیش تر با شركت در مجامع و جلسات گروهى بعضاً مختلط، همانند جلسات دانشجویى، اعیاد و عروسى ها خود را نشان مى دهند. با این حال، به دلیل آن كه فرهنگ سنّتىِ حفاظت از دختران هنوز در جامعه ما از سوى والدین رعایت مى شود، گروه ها و تشكّل هاى آن چنانى كه در میان پسران رایج هستند، در میان دختران به ندرت یافت مى شوند. عوامل مؤثر بر فرهنگ هاى جوانى در شكل گیرى خرده فرهنگ هاى متعدد جوانى، عوامل فراوانى دخالت دارند كه در ذیل، به مهم ترین آن ها اشاره مى شود: الف. گروه همسالان از آن رو كه گروه همسالان تقریباً همسن یكدیگرند و احساس برابرى مى كنند، معمولا از معیارهاى مشتركى كه به اشخاص مسؤول گروه مرتبط هستند، پى روى مى كنند. گروه همسالان به عنوان عامل اجتماعى ساختن كودك در دوران بلوغ به اوج اهمیت و تأثیر خود مى رسد. در این هنگام، كسب محبوبیت و موردپسند واقع شدن یكى از اهداف مهم نوجوانان مى گردد و پذیرش ارزش هاى گروه همسالان به طور وسیعى به پذیرش فرد در گروه كمك مى كند. گروه همسالان مى تواند تأثیرى قطعى بر سبك زندگى جوانان داشته باشد. همه ما كم و بیش شنیده ایم: برخى كه داراى ناهمسازى با قانونند، با جمعیت منحرفى حشر و نشر دارند. حیثیت و منزلت در میان گروه همسن و سال تا اندازه اى جانشین وفادارى به خارج از گروه مى شود.26 ب. تهدید خارجى (جنگ) تهدید خارجى تأثیر مستقیمى بر رفتار جوانان كشور بر جاى مى گذارد. جنگ موجب وحدت و همبستگى جوانان (از طبقه پایین گرفته تا جوانان طبقه سرمایه دار) مى گردد و به دنبال آن، جوانان شركت كننده در جنگ، فرهنگى را متناسب با ارزش هاى ملى آن جامعه به وجود مى آورند. تأثیر جنگ بر اخلاق و رفتار جوانان از آن روست كه اداره كنندگان اصلى جنگ جوانان هستند. جنگ تأثیر مستقیمى بر اخلاق و رفتار جوانان دارد. جوان در جنگ، یك الگوى اخلاقى به وجود مى آورد، در حالى كه نسل هاى بعدى كم تر مى توانند به آن الگو دست یابند و بیش تر با خلأ اخلاقى مواجه مى شوند. در طول جنگ، الگوهاى ارزشى و اخلاقى بسیار بیش تر مورد توجه قرار مى گیرند. اما در دوران پس از جنگ، رقابت ها و درگیرى هاى اخلاقى كسب قدرت شروع مى شوند و با رشد اعجاب انگیز وسایل ارتباط جمعى، جوانان، به ویژه جوانان محلّات پرجمعیت، تحت تأثیر شدید این وسایل قرار مى گیرند و چنان بحران اخلاقى در جامعه ایجاد مى گردد كه پدیده جوانى به عنوان یك پدیده اخلاقى خطرناك جلوه گر مى شود. در سال هاى پس از جنگ، شكاف جدیدى را در نهضت هاى جوانى مشاهده مى كنیم; یعنى سفسطه گرایى، عمل گرایى27 و فردگرایى28 جایگزین همبستگى، ایثار، فداكارى و وفاق اخلاقى مى شوند. مسائل جوانى طورى عوض مى شوند كه حتى مترادف با بعضى از الگوهاى ضد فرهنگى نمود پیدا مى كنند. به عبارت دیگر، جنگ عامل مهمى در ایجاد همبستگى اجتماعى، ارائه الگوهاى ارزشى، وفاق اخلاقى و پیوند جوانان با تمام جامعه و نسل گذشته مى باشد، اما با تمام شدن جنگ، این عامل از بین مى رود. بنابراین، زمینه براى قطع رابطه با گذشته، رویاورى به الگوهاى منحط بیگانگان، اظهار علاقه به مدرنیسم و الگوهاى جهانى فرهنگ، آماده مى شود. این وضعیت از یك سو، باعث رشد توسعه همه جانبه اى در بازار فرهنگ جوانى29(نوارها و سى دى ها، روزنامه هاى ورزشى، پوشاك مخصوص و مانند آن) مى گردد و از سوى دیگر، تحت تأثیر رسانه هاى جمعى (تلویزیون، رادیو، جراید و مانند آن) قرار مى گیرد.30 همچنین در این تأثیر از یك سو، وضعیت فرهنگى بازار بر روى نوع جوانان تأثیر مى گذارد و از سوى دیگر، رویاورى جوانان به این وسایل، وضع فرهنگى بازار را تشدید مى كند. ج. تجارت و بازار تجارت و كسب سود یكى از عوامل مؤثر بر فرهنگ هاى جوانى (بخصوص الگوهاى غربى) است. فضایى كه گروه هاى جوان در آن قرار مى گیرند، در واقع ارتباط نزدیكى با كالاهاى مصرفى دارد. در این جا، بازارهاى تولیدى دقیقاً در جهت فعالیت هاى كاربردى جوانان قرار مى گیرند و باعث مى شوند وسایلى از قبیل اتومبیل، موتور، وسایل آرایشى، دیسكت ها، وسایل موزیك و دستگاه هاى فیلم بردارى، با تولید انبوه و با ارزش نمادى31 براى جوانان تولید شوند.32 پیشینه تأثیر تجارت بر فرهنگ هاى جوانى: پیش از دهه پنجاه میلادى، فرهنگ جوانان وجود نداشت. پیش از این دهه، جوانان چیزى را مصرف مى كردند كه مسن ترها مصرف مى كردند، البته قدرى كم تر. حتى لباس هایى متفاوت با لباس هاى بزرگ سالان نمى پوشیدند. ولى به طور ناگهانى، بعضى ها دریافتند كه جوانان هر چند پول كمى دارند، ولى تقریباً همه پولشان را در راه فراغت و تفریح خرج مى كنند. بنابراین، آنان یك فرهنگ فراغتى، كه بر اساس مد قرار داشت، ایجاد كردند و از این طریق، ثروت و دارایى كسب نمودند. این یك رؤیاى تجارى بود. لباس ها و نوارهاى صوتى ـ تصویرى در عرض یك هفته از مد مى افتادند، جوانان مى بایست بیش تر خرید كنند، نه به این دلیل كه نیاز دارند، بلكه صرفاً به خاطر این كه مى خواهند موافق مد (اوضاع و آداب روز) رفتار نمایند.33 در انگلستان، فرهنگ جوانى ابتدا در میان طبقه پایین كارگر توسعه یافت. این امر اصلا تصادفى نبود; چرا كه جوانان طبقه كارگر براى خرج كردن، پول داشتند. شركت هاى صوتى ـ تصویرى و پوشاك متوجه این امر شدند و به زودى صنعت كاملى توسعه یافت تا مدهاى متغیّر جوانان را فراهم كند. به محض این كه سبك جدیدى ظاهر مى شد، مقبول مى افتاد و رایج مى شد و به بازار عرضه مى گردید و پس از آن كه بازار به حد اشباع مى رسید، به كنارى گذاشته مى شد. براى مثال، «پانك» (punk)، كه به عنوان اعتراضى علیه «خوش سلیقگى»34 و موسیقى تجارى آغاز شده بود، به زودى خود قربانى این امر گردید. مغازه هاى پانك، كه لباس هایى با معیار پانك مى فروختند، به وجود آمدند. پانك از اعتراض به لباس رسمى و موسیقى تجارى، به تولید لباس هاى پانكى حركت كرد. زمانى كه درآمد بعضى از جوانان كاهش یافت، مد اكسفام (Oxfam) پا گرفت; یعنى لباس هاى دست دوم به فروش گاه ها آورده شدند. براى فراهم نمودن این مد، فروشگاه هاى لباس دست دوم و گران قیمت پدید آمدند.35 این لباس ها دیگر ارزان نبودند; چون مد باعث شد كه لباس كهنه دست دوم از لباس نو گران تر باشد. د. رسانه هاى جمعى رسانه هاى جمعى (بر اساس نوع موضع گیرى هایشان)، هم مى توانند هنجارهاى اجتماعى را تقویت كنند و هم آن ها را آشفته سازند. براى مثال، هنگامى كه جامعه شناسان اثر تلویزیون را بر كشورهاى صنعتى مورد بررسى قرار دادند، متوجه شدند كه این رسانه جمعى براى كودكان و نوجوانان 3 تا 16 سال چنان جاذبه اى دارد كه میانگین وقتى را كه صرف تماشاى تلویزیون مى كنند، بیش از وقتى است كه در كلاس درس مى گذرانند.36 بنابراین، رسانه هاى گروهى مى توانند در جهت تجارت و كسب سود بیش تر و البته در خدمت صاحبان ثروت و قدرت، فرهنگ هاى خاص جوانى را شكل دهند یا در گسترش آن مؤثر باشند; به این معنا كه مدهاى خاصى را تقویت یا تضعیف كنند و یا مد جدیدى معرفى نمایند، و البته با ایجاد مد جدید، مى توان انتظار داشت كه خرده فرهنگ خاصى نیز در همان جهت شكل بگیرد. هـ. مذهب و اعتقادات دینى یكى از عوامل مؤثر بر شكل گیرى فرهنگ جوانى (بخصوص در جوامع دینى و در میان اقلیّت هاى مذهبى) دین و اعتقادات دینى است. همان گونه كه اشاره شد، یكى از عوامل مهم در فرهنگ هنجارها، ارزش هاست و گفته شده كه هنجارها و ارزش ها نیز به نوبه خود، از اعتقادات و باورها سرچشمه مى گیرند. بنابراین، یكى از عوامل فرهنگ ساز اعتقادات مشترك است كه بخصوص در مواقع خاص، بیش تر خودنمایى مى كنند; مثلا، وقتى اعتقادات دینى گروهى تهدید به نابودى شود، همبستگى اجتماعى در میان آن گروه، بخصوص جوانان مذهبى آنان بیش تر مى شود و براى حفظ ارزش هاى خود، سعى مى كنند حتى المقدور در اجتماعات مذهبى شركت كنند. بر همین اساس، به روشنى مى توان نمودهایى از این نوع فرهنگ هاى جوانى را در میان اقلّیت هاى مذهبى (بخصوص مسلمانان در جوامع غربى) مشاهده نمود. همچنین بر همین اساس، انجمن هاى اسلامى دانشگاه ها در پیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران تشكّل و همبستگى بیش ترى داشتند و عامل اصلى شكل دهنده فرهنگ جوانان حزب اللهى نیز همین عامل مى باشد. و. شكاف نسل ها «نسل» به مفهوم گروهى است كه داراى رشد و حیات و تجارب مشترك جامعه پذیرى مى باشد.37 نسل ها از طریق حوادث سیاسى یا فرهنگى جامعه بازشناسى مى شوند.38 فرهنگ هاى جوانى وقتى رشد بیش ترى مى یابند كه فاصله هاى اعتقادى، اخلاقى و روحى بین جوانان و نسل هاى قبلى بیش تر گردد. مسأله شكاف نسل ها چیزى نیست كه بتوان به راحتى از كنار آن گذشت، بلكه یك مشكل اجتماعى محسوب مى شود; زیرا شكاف نسل ها زمانى اتفاق مى افتد كه ارزش ها و هنجارهاى یك نسل به نسل بعدى منتقل نشود; مسأله اى كه كم و بیش در جوامع امروزى اتفاق افتاده است; چرا كه نسل امروزى به طور مستقیم تحت نفوذ زمینه هاى اقتصادى است. به عبارت دیگر، جوانان امروزى بیش از نسل هاى قبلى، فرزندان تصاویر، پیام هاى بازرگانى، ارزش هاى فردى و خصوصى و در چالش تبلیغات رسانه هاى گروهى مى باشند.39 مسأله مربوط به روابط بین نسلى صرفاً یك مثال ساده از تاریخ خانواده نیست، بلكه در بردارنده همبستگى اجتماعى و منافع ملى مى باشد كه خود بر جنبه هاى اجتماعى با معیارهاى متفاوت تأكید دارد.40 بنابراین، اگر در جامعه اى ارزش ها و هنجارهاى نسل قبلى به نسل بعدى منتقل نگردد، جامعه هویّت ملّى و مذهبى خود را از دست داده و معلوم نیست فرداى آن چگونه خواهد بود. پس براى كاركرد و انسجام جامعه لازم است كه اعضاى جدید آن به طرز مناسبى با ارزش هاى پایدار و هنجارهاى مناسب آن جامعه تطبیق داده شوند. اما این اعضاى جدید باید طورى پرورش یابند كه هم در شرایط مكانى و زمانى خود بتوانند به طور مناسب نیازهاى فردى خود را ارضا نمایند و هم نقشى مؤثر در كاركرد بهتر جامعه داشته باشند.41 ز. دانشگاه جوان با ادامه تحصیل در دانشگاه، انواع اطلاعات، شناخت ها، ارزش ها و هنجارهایى را یاد مى گیرد كه در دوره مدرسه نیاموخته است.42 علاوه بر این كه دانشگاه محیط خوبى براى كنش متقابل همسالان مى باشد. از این رو، دیده شده كه دانشجویان از برخى ارزش ها و هنجارهاى خاص پى روى مى كنند كه در جوانان سایر اقشار كم تر مشاهده مى شوند. شاخص هاى فرهنگ جوانى الف. موسیقى یكى از رفتارهاى الگویى جوانان پرداختن به موسیقى است كه داراى كاركردها و نقش هاى متفاوتى مى باشد. كاركردهاى موسیقى را مى توان در فعالیت هاى فرهنگى جوانان بررسى نمود. بعضاً گروه هاى مرجع انتخابى باعث شكاف بین جوانان و والدین آن ها مى گردند. موسیقى انواع فرهنگ هاى جوانى با هم فرق دارد; در حالى كه جوانان مذهبى بیش تر به موسیقى هاى مذهبى و سنّتى علاقه مند هستند، جوانان طبقه متوسط بیش تر به موسیقى پاپ و كلاسیك روى آورده اند. همچنین موسیقى نوجوانان متفاوت از جوانان است و معمولا خشن تر و خشونت بارتر مى باشد. در چنین شرایطى، این نوع موسیقى ها منجر به ضعف سرمایه فرهنگى شده و گاهى چنین شیوه هاى فرهنگى به طرق گوناگون در مجلّات ویژه مطرح و تبلیغ مى شوند.43 بیش تر موسیقى هایى كه در بازار سیاه و حتى در رادیو و تلویزیون در اختیار جوانان قرار داده مى شوند به سوى تمایلات منفى همانند تمایلات فردى، حالت حزن، عاشقانه، منفعل و گوشه گیرانه سوق مى دهند، به طورى كه انسان در پى یافتن راه حل، یا به خواندن كتاب هاى داستانى و رؤیایى دور از واقعیت و یا به تریاك، هروئین، مشروب و یا در بدترین وضع ناكامى، به خودكشى هدایت مى شود و عده اى دیگر به بى قیدى و لاابالى گرى.44 ب. استفاده از موتور یا ماشین از دیگر شاخص هاى خرده فرهنگ جوانى استفاده از موتور یا ماشین براى تفریح هاى شبانه همراه با برنامه هاى مهیّج است كه تأثیر زیادى بر كسانى كه حتى سنّتى و روستایى هستند، دارد.45 ج. ورزش ورزش یكى از شیوه هاى كاملا نظم یافته از نمایش قدرت و انجام فعالیت هاى خاص مى باشد كه جوانان سعى مى كنند آن را تجربه كنند. معمولا در هر فرهنگ خاص جوانى، ورزش خاصى بیش تر محبوبیت دارد. غیر از موارد یاد شده، خرده فرهنگ جوانى را مى توان در شاخص هاى دیگرى همانند استفاده از مواد مخدّر، دخانیات و الكل نیز جستوجو كرد. لازم به یاداورى است كه عوامل اخیر بیش تر تحت تأثیر جنبه هاى جسمانى بوده و عامل از خود بیگانگى و عدم تعلّق به جامعه مى باشد.46 كاركرد فرهنگ جوانى جامعه شناسان مى پرسند كه فرهنگ جوانى واقعاً براى جوانان چه كارى انجام مى دهد؟ به نظر مى رسد فرهنگ جوانى به جوانان كمك مى كند تا مشكلات ویژه اى را كه با آن مواجه مى شوند، حل كنند. مشكل این است كه جامعه شناسان در قبال این كه دقیقاً این معضلات خاص چه چیزى هستند، با یكدیگر موافق نیستند; بیش تر بر این عقیده اند كه همه جوانان با مشكلات مشابهى روبه رو هستند. این رویكرد مدعى است كه جوانان از خودشان در دوره سخت گذار از كودكى (وقتى كه هیچ مسؤولیتى ندارند) به دوره بزرگ سالى (وقتى كه قطعاً بار سنگینى بر دوش دارند) نامطمئن هستند. جوانان براى فائق آمدن بر این دوره بلاتكلیفى، فرهنگى را توسعه داده اند كه آنان را به وسیله شیوه روشنى از رفتار و بینش آماده مى كند. در این جا، گروه همسالان كاملا مهم مى گردد و جوانان مى توانند در گروه خودشان احساس ایمنى كنند. تفاوت هاى میان جوانان چندان مهم به نظر نمى آیند.47 دین دارى در میان جوانان ممكن است ابتدا این سؤال به ذهن برسد كه با توجه به گسترش انواع فرهنگ هاى جوانى در كشور ایران، دین دارى جوانان چه وضعى به خود مى گیرد؟ براى پاسخ به این سؤال، باید به پژوهش هایى كه در این خصوص انجام گرفته اند مراجعه شود. بر اساس پژوهشى كه آقاى طالبان در خصوص دین دارى و بزهكارى جوانان سال سوم متوسطه مدارس تهران انجام داده است، تنها نیم درصد از پاسخگویان نسبت به خداوند اظهار بى اعتقادى كرده اند كه چیزى نزدیك به هیچ است و تقریباً تمامى جوانان نمونه تحقیق نسبت به نبوّت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)اطمینان داشته اند و از آن رو، كه اولین سطح ایمان مذهبى مرحله «اسلام» نامیده مى شود كه با ذكر شهادتین تحقق مى یابد، 5/99 درصد از جوانان واجد حداقل شروط دین دارى ـ یعنى اسلام ـ بوده اند. به نظر مى رسد بر اساس فرایند جامعه پذیرى مذهبى یا تربیت دینى، باورهاى اصلى دین به نحو تمام و فراگیر به نسل جدید منتقل شده و با اطمینان مى توان اظهار كرد كه نسل جدید جامعه ما از حیث اعتقاد به اركان اصلى دین، مبانى محورى دین را كاملا پذیرفته است. از این رو، بحرانى خواندن دین دارى در میان جوانان نسل جدید و ارائه تصویر تیره و اسفناك از تدیّن آنان (البته در حد مرحله اسلامى) به هیچ وجه واقعیت ندارد و توهّمى بیش نیست كه مى تواند برخاسته از اغراض سیاسى، مطلق گرایى ایدئولوژیكى یا استنباط هاى خام و انتظارات نابجا باشد.48 درصد كسانى كه به قیامت اعتقاد داشتند 89 درصد بوده است.49 در خصوص پاى بندى جوانان به نماز نیز نتایج تحقیق مزبور حاكى از آن است كه 5/56 درصد از جوانان مورد مطالعه همیشه یا بیش تر مواقع به اقامه نماز پاى بند هستند و اگر نسبت كسانى را كه بعضى روزها نماز مى خوانند به آن ها اضافه كنیم، این گروه مؤمنان به 3/70 درصد افزایش مى یابند.50 یافته ها نشان مى دهند كه تنها 14 درصد از پاسخگویان اصلا نماز نمى خوانند. ضمناً پژوهش مزبور نشان مى دهد كه 90 درصد جوانان مورد مطالعه اظهار كرده اند كه در ماه رمضان به نحوى از انحا روزه گرفته اند. با توجه به بالا بودن نسبت روزه گیران نسبت به نماز خوانان، به نظر مى رسد كه فضاى معنوى حاكم بر ماه رمضان و فشارهاى هنجارى باعث مى شوند كه برخى از افرادى كه مقیّد به اقامه نماز نیستند نیز چند روزى در ماه رمضان (به ویژه فرداى شب هاى قدر) روزه بگیرند.51 مشاهدات پژوهش مزبور مبنى بر میزان نسبتاً بالاى دین دارى جوانان مورد مطالعه، مغایر با دیدگاه كسانى است كه همواره وضعیت مذهبى جوانان تهرانى را فاجعه آمیز و بسیار ضعیف ارزیابى مى كنند. تحقیق آقایان سراج زاده، گیویان و سادبى نیز نتایج آمارى مزبور را تأیید مى كند كه براى رعایت اختصار، از ذكر آن خوددارى مى شود.52 مسأله مهم تر این كه در سال هاى اخیر، فرهنگ هاى مذهبى جدید جوانان تشكیل شده كه درخور بررسى مى باشد. این مسأله به حدى مهم است كه حتى گروه هاى سیاسى فعّالى كه سعى دارند الگوهاى غربى را در كشور رواج دهند، بعضاً از رواج این فرهنگ هاى جدید مذهبى جوانان به هراس افتاده اند. براى نمونه، در محفلى كه اعضاى یك حزب تندرو تشكیل داده بودند، از افزایش رویكرد «تیپ جوان به هیأت هاى مذهبى» اظهار واهمه كردند. در آن محفل، موضوعاتى مثل گرایش جوانان به فعالیت هاى مذهبى ـ انقلابى، ابتدا در قالب یك مبحث علمى (روان شناسى و جامعه شناسى) مورد نقد قرار گرفت، اما ساعتى طول نكشید كه با میداندار شدن سیاست مداران در جلسه، این بحث به طرزى عریان تر و عامیانه تر مورد توجه قرار گرفت. یكى از عناصر جنجالى حزب مذكور در این باره گفت: «دو سال پیش به آقاى حجاریان گفتم: اگر مى خواهید كارى اساسى كنید، فكرى به حال این هیأت هاى رزمندگان كنید; چون این ها به شدت فعّال شده اند.»53 سوء استفاده از فرهنگ هاى جوانى امروزه متأسفانه گروه هاى سودجو و ضد بشریت با تبلیغ شعارهایى همانند «دنیاى آزاد» یا «آزادى جنسى» و با در اختیار داشتن امكانات وسیع مالى و تبلیغى در سطح جهان، مبانى اخلاقى و كانون خانواده ها را متلاشى كرده، هرزگى و فحشا را جایگزین آن ساخته اند. این گروه ها از رهگذر اشاعه فحشا و فساد اخلاقى در سطح جهانى، به درآمدهاى نجومى دست یافته اند و در بسیارى از ممالك دنیا، شخصیت هاى سیاسى را نیز در قبضه قدرت خود دارند و مى كوشند تا فساد اخلاقى و هرزگى در امور جنسى را تا دورترین نقاط كره زمین گسترش دهند، جوانان را با عناوین فریبنده گم راه مى سازند و با عرضه لذت هاى آنى و زودگذر، جان و جوانى آن ها را تباه مى كنند. در دیدگاه این افراد، فساد اخلاقى هیچ حد و مرزى نمى شناسد و این كه میلیون ها نفر در ورطه هولناك فحشا و فساد جنسى نابود شوند، اهمیتى ندارد و این كه كانون خانواده ها متلاشى شوند و روز به روز بر تعداد كودكان هرزه خیابانى افزوده شود، احساسى را در آن ها برنمى انگیزد. آنچه اهمیت دارد، بسط و گسترش قدرت اقتصادى و سیاسى است. اى كاش جوانان ما در بخش مراقبت هاى ویژه بیماران مبتلا به ایدز حضور مى یافتند و از نزدیك شرایط رقّت بار و تكان دهنده این قربانیان فساد و جاهلیت امروز را نظاره مى كردند و آن گاه در مى یافتند كه طهارت اخلاقى و بهره گیرى از لذایذ در چهارچوب ازدواج و تشكیل خانواده و رعایت كامل عفّت و پاك دامنى، یكى از بزرگ ترین نعمت هاى الهى است! بشریت امروز باید بداند كه مفاسد كشنده، كه گسترش یافته اند، هیچ ارتباطى با پیشرفت هاى علمى و صنعتى بشرى ندارند. هرگز لازمه توسعه علم و فناورى، گسترش مفاسد اخلاقى نیست. فسادى كه امروزه در دنیا رایج است، بسیار كهن و قدیمى است و تاریخ نظایر آن را در بابل باستان، مصر باستان، یونان و روم به ما نشان مى دهد; همان جاهلیتى كه انبیاى الهى به مقابله با آن برخاستند. صاحبان قمارخانه ها، كلوپ هاى شبانه و باندهاى فحشاى بین المللى، منافع و اقتدار خود را در گم راهى و سقوط بشریت در ظلمات هرزگى جنسى و اخلاقى مى بینند و براى اغفال جوانان از امكانات و تبلیغات گسترده بهره مى گیرند.54 به عنوان شاهدى بر این مدعا به قسمتى از نامه دخترى جوان كه براى مجله پاسدار اسلام ارسال شده است، توجه كنید: «... چرا كسى نبود كه دست مرا بگیرد؟ و چرا كسى فریاد یك جوان نابود شده را نمى شنود؟ اجتماعى كه دانشجویش فاسد، ولگرد، عرقخور، تریاكى و معتاد باشد، جامعه اى كه از درون مى پوسد و از بیرون آرام به نظر مى رسد، به كجا خواهد رسید؟ آیا به غیر از نابودى، به غیر از بدبختى و به غیر از شكستن در انتظارش خواهد بود؟ كجاست كسى كه این همه فساد و گناه را ببیند؟ كجاست كسى كه ببیند جوان ها به كجا رسیده اند؟ كجاست كسى كه حال و روز جوان هاى یك شهر مذهبى، بى قیدى ها، لاابالى گرى ها و جنایت هایشان را ببیند؟ خانه هاى انباشته از فیلم سوپر و عكس هاى مبتذل و كتاب هاى زشت و جوان هاى به اصطلاح تحصیل كرده و دكتر و مهندس هاى آینده! كجاست كسى كه این همه شقاوت و بدبختى را از نزدیك لمس كند و چاره جویى كند؟ كجاست فریادرسى كه این همه گناه را ببیند و با عمل اصلاح كند؟ پدر و مادرانى كه دخترانشان را با هزار امید و آرزو براى تحصیل به بیرون خانه مى فرستند، كجا و كى خواهند فهمید كه یك فاسد و خرابكار را تحویل خواهند گرفت؟ و پدر و مادرانى كه دختر و پسرهایشان را به امید دكتر و مهندس شدن و با هزاران خرج به یك شهر دیگر مى فرستند، كجا خواهند دید كه فرزندانشان دست به چه گناهان و جنایت هایى مى زنند؟ آیا به راستى این وضع را چه كسى اصلاح خواهد كرد؟ آیا وقت آن نشده كه مسؤولان ما به خود آیند و به خاطر فرزندان خودشان هم كه شده، كمى از مرحله اغما و بى توجهى بیرون بیایند و مردابى را كه هر روز جوان ها بیش تر در آن فرو مى روند، ببینند؟ باید در بین جوان ها بود تا از كارشان با خبر شد; از لذت هاى دردناك و تلخشان با خبر شد. مسلّم است كه آن ها نمى توانند درد من و امثال من را بچشند، مگر روزى كه فرزند خودشان نیز به این وضع گرفتار شود. در زمانى كه در هر خانه و در هر كوچه و شهر ما، جوان ها مرتكب بدترین اعمال مى شوند، این واقعاً درد بزرگى است كه این ها مى خواهند بر كسانى حكومت كنند كه نمى شناسند و از حال و روزشان باخبر نیستند، و این ها مى خواهند براى كسانى برنامه ریزى كنند كه حتى گوشه اى از نیازشان را نمى دانند. جوان هاى مدرك گرفته و آراسته اى كه از نظر معلومات هم در سطح بالایى هستند، اما چیزى به نام «ناموس»، «نجابت» و «شرف» نمى شناسند و ما با این طبل هاى تو خالى مى خواهیم به كجا برسیم؟ با این همه بى خیالى و كوچك نشان دادن مسائل بزرگ، راه به كجا مى بریم؟ هر روز وسوسه، هر روز فریب. محال است كه من روزى از خانه بیرون بروم و با دو سه تا شماره تلفن برنگردم. امیدوارم نگویید كه اگر نماز بخوانید و با خدا باشید، این وسوسه ها در شما اثر نمى كند. شما از یك دختر 18 ساله كه غرق در شهوت و خواهش است و به هیچ وجه امكان ازدواج برایش فراهم نیست، شرایط و محیط هم مناسب است، چه توقّعى دارید كه در مقابل تحریكاتى كه مال بدن اوست و قابل اجتناب هم نیست، كارى كند؟ من همه نصیحت هایى را كه شما ممكن است به من بگویید، از حفظم. داستان خویشتن دارى جوانان و قصه ایمان و تقواى فلان كس و... دیگر درد ما از این ناله ها گذشته است. و من مى گویم كه چه من و چه دیگران مى دانند، آگاهند و با این حال، خطا مى كنند.»55 نتیجه گیرى تا این جا روشن شد كه اولا، خرده فرهنگ هاى جوانى در همه جوامع وجود دارند و این خرده فرهنگ ها طیفى از بدترین و بهترین فرهنگ ها را تشكیل مى دهند; یعنى بعضى از این گروه ها هستند كه آرمانى فكر مى كنند و الگوى آن ها ائمّه اطهار(علیهم السلام) و پیروان راستین آن ها بوده و مى خواهند ارزش هاى انسانى را زنده كرده، نقش منجى بشریت را ایفا كنند. از سوى دیگر، گروه هاى منحرفى از جوانان، هم هستند كه بدترین جنایت ها را به راحتى مرتكب مى شوند. بنابراین، وظیفه برنامه ریزان اجتماعى است كه در برنامه ریزى خود براى جوانان سعى كنند خرده فرهنگ هاى آرمانى را رشد دهند و سعى كنند كه جوانان را به سوى آرمان گرایى و ارزش هاى اسلامى هدایت نمایند. ثانیاً، با وجود بعضى از انحرافات و خرده فرهنگ هاى منحرف در بین جوانان، باید به این نكته توجه داشت كه اغلب جوانان ما گرایش هاى قوى مذهبى دارند و به عبارت دیگر، راست رو مى باشند و كج روى در بین جوانان نسبت كمى را به خود اختصاص داده است. بنابراین، آنچه بعضى از مطبوعاتچى ها مرتب شعار مى دهند كه جوانان ما چیزهاى امروزى جوان پسند مى خواهند و از الگوهاى قبلى خسته شده اند، نشان دهنده آن است كه اینان مى خواهند با این شعارها، چیزهایى را به جوانان تلقین كنند. اینان بیش تر اهواى خود را ارضا مى كنند، نه آن كه منعكس كننده خواسته هاى جوانان باشند، و شاید برنامه تغییر ذائقه جوانان و فرهنگ سازى در دستور كارشان باشد و بخواهند با این تبلیغات، فرهنگ جوانان را تغییر دهند و به جوانان تلقین كنند تا آن ها چیزهاى غرب پسند بخواهند. پى نوشت ها 1ـ لازم به ذكر است كه در این مقاله، هرجا واژه «فرهنگ جوانى» به كار برده شده، مراد «خرده فرهنگ جوانى» است. 2. Stephoen Moore, Sociology Alive, (Stanley Thornes, Publisers; L.T.P, 1987), p 76. 3ـ حمید مكارم شیرازى، غربزدگى جوانان (بررسى پدیده غربزدگى جوانان پس از انقلاب اسلامى)، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1372، ص 102. 4ـ تاج زمان دانش، مجرم كیست؟ جرم شناسى چیست؟، چ سوم، تهران، مؤسسه كیهان، 1369، ص 106. 5. Social Markers. 6ـ بارمیتزا یك مراسم و آیین (آیین گذر) مى باشد كه هر پسر در سن 13 سالگى در دین یهود آن را طى مى كند. معناى این مراسم آن است كه پسرى به اجتماع یهودیان بزرگ سال وارد مى شود، مرد شده و آماده است تا فرامین مذهبى در كتاب تلمود ـ كتابى كه قوانین باستانى یهود و سنّت هاى آن را مرتب كرده ـ انجام دهد. به طور سنّتى، اولین اعلان عمومى در ارتباط با پذیرش جدید یك كودك به جمع بزرگ سالان، در اولین شنبه پس از سیزدهمین سالروز تولد پسر روى مى دهد. (Stephoen Moore, Opcit, p.87.) 7. Rites of passage. 8. Stephoen Moore, Ibid, p. 80. 9ـ بروس كوئن، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلامعباس توسلى و رضا فاضلى، چ دوم، تهران، سمت، 1372، ص 59. 10. Stephoen Moore, Opcit, p.81. 11ـ نوذر امین صارمى، انحرافت اجتماعى و خرده فرهنگ هاى معارض، تهران، دانشگاه علوم انتظامى ناجا، 1379، ص 76، به نقل از: توسلى، سال 1374، ص 77. 12ـ رسول ربّانى، جامعه شناسى جوانان، تهران، آواى نور، 1380، ص 26. 13. Stephoen Moore, Opcit, p. 81. 14. Ibid. 15. Moore, Opcit, p. 82, Adapted From the doserver, 1985. 16ـ رسول ربّانى، پیشین، ص 50. 17ـسبك نداشتن، style ویژه و مجموعه كاملى از دوست داشتن و دوست كه یك گروه خاص را به عنوان گروهى متفاوت از بقیه جدا مى كند. 18ـ «طبقه متوسط» طبقه اى است كه تحصیلات دانشگاهى دارد و كار یدى نمى كند; مثل مهندسان، استادان دانشگاه ها و معلمان. 19. Stephoen Moore, opcit, p. 83. 20. Street group. 21ـ ر. ك: رسول ربّانى، پیشین، ص 52. 22ـ نوذر امین صارمى، پیشین، ص 83 ـ 84 به نقل از: اكبرى،كتاب لمپنیسم،1357،ص52ـ62. 23ـ مریم احمدى و فاطمه بداغى، «خلأهاى قانونى و انحرافات اجتماعى»، كتاب زنان، ش 17 (پاییز 1381)، به نقل از: نوذر امین صارمى، پیشین، ص 182. 24. sexuality & social distance. 25ـ ر. ك: رسول ربانى، پیشین، ص 54. 26. Stephoen Moore, opcit, p. 83. 27. Pragmatism. 28. Individulism. 29. Culturral Bazar. 30ـ ر.ك: رسول ربّانى، پیشین، ص 27. . symbolic yalue. 32ـ رسول ربّانى، پیشین، ص 53. 33. C. Brazier, "Cashing in on the Youth Revolution" in New Internationalist, August 1984. 34. goodtaste. 35. Stephoen Moore, opcit, p. 88. 36ـ بروس كوئن، پیشین، ص 111 -112. 37ـ رسول ربّانى، پیشین، ص 19 به نقل از: Willick "Survey Question order and the Political Party Preferences of Colleges Student and Their Parents" Public D.H. Ashley R.K. 1971, Opinion Quartely, p. 199. 38، 39 و40ـ رسول ربّانى، پیشین، ص 28 / ص 19 / ص 40. 41و42ـ فرامرز رفیع پور، تهران، آناتومى جامعه، شركت سهامى انتشار، 1377، ص 403 / ص 357. 43ـ رسول ربّانى، پیشین، ص 56. 44ـ فرامرز رفیع پور، توسعه و تضاد، كوششى در تحلیل انقلاب اسلامى و مسائل اجتماعى ایران، چ سوم، تهران، شركت سهامى انتشار، 1377، ص427. 45و46ـ رسول ربّانى، پیشین، ص 57. 47. Stephoen Moore, opcit, p. 82. 48، 49، 50، 51ـ محمدرضا طالبان، دیندارى و بزهكارى در میان جوانان دانش آموز، ص 114 / ص 117 / ص 118 / ص 123. 52ـ علاقه مندان مى توانند به منابع ذیل مراجعه كنند: سید حسین سراج زاده، «نگرش ها و رفتارهاى دینى نوجوانان تهرانى»، نمایه پژوهش، ش 7 و 8 (پاییز و زمستان 1377) / على سادبى، مقایسه بین روش فعّال و روش سنّتى در تدریس دینى دوره متوسطه، پژوهشكده تعلیم و تربیت، 1377 / عبدالله گیویان، سنجش نگرش مردم تهران راجع به نقش و كاركردهاى دین، شوراى فرهنگ عمومى، 1377. 53ـ روزنامه كیهان، ش 17596 (شنبه 19 بهمن 1381)، ص 14. 54ـ ابوالفضل درویزه، ایدز، ریشه یابى بحران اخلاقى در غرب، دفتر تبلیغات اسلامى، 1377، ص 45 و 46. 55ـ محمد نیك روش، «آیا كسى بر رنج هاى جوانان مى گرید؟» مجله پاسدار اسلام، ش 1191، سال 76. منبع: ماهنامه معرفت ، شماره 73
جمعه 15/9/1387 - 22:37
دعا و زیارت
آسیب شناسى جوانان در آیینه قرآن و امامان در این نوشتار، تلاش شده تا نوجوانان و جوانان در دهكده جهانى مورد آسیب شناسى قرار گیرند. قرآن كریم حضرت یوسف را به عنوان سمبل پاكى معرفى كرده و خطرها و آسیب هایى كه این جوان پاك دامن را تهدید مى كرده، برشمرده و با كمك و با توسعه اى همه جانبه بر پیروانش عرضه شده است. حقیقتا داستان بسیار شیرین حضرت یوسف(ع) زندگى نامه واقعى جوانان حقیقت جو است و شیوه زندگى كردن نوجوانان و جوانان را در گستره خود قرار داده است. پس در جواب این سوال كه: آیا داستان یوسف(ع) قابل توسعه است؟ و آیا عنصرى دانستن آن قابل اثبات مى باشد؟ باید گفت: قرآن در روایات، كتاب جرى معرفى گشته، یعنى مانند آفتاب و ماه در جریان است و بر انواع مصادیق قابل تطبیق است. از این رو هم طبق روایات یك آیه از قرآن نیز بر هر موردى كه قابل انطباق باشد تطبیق مى گردد; هرچند كه ربطى به مورد نزول آیه نداشته باشد. عقل هم همین سلیقه و روش را صحیح مى داند، چون قرآن براى هدایت همه انسان ها و در همه زمان ها نازل شده است. بنابراین داستان حضرت یوسف(ع) همان سرنوشت و فراز و نشیب زندگى یك جوان قدسى است و گستره زندگى تمام جوانان را در هر زمان و مكانى، تحت پوشش قرار مى دهد. از این رو جوانان قرآن باید یوسف گونه با آسیب ها و آفت ها مقابله نمایند. از این رو سوره یوسف را ـ كه سوره جوانان و زندگى نامه یوسف(ع) است ،مطالعه كرده و از آن الگو بگیرند. حد آسیب و آفت اخلاقى، در تهدید جوانان همان طورى كه صفات پسندیده، انسان را به معراج مى برند، صفات ناپسند نیز انسان را به گمراهى مى كشانند. یكى از صفات ناپسندى كه زندگى انسان را به نابسامانى مى كشاند، حسادت است. حسد نهال ایمان را مى سوزاند و فرد و جامعه را با خطر جدى مواجه مى سازد. آتش حسد، حد و مرزى نمى شناسد، بلكه فراگیر بوده و دامن گیر همه افراد مى گردد. خداوند در همین زمینه مى فرماید: اذ قالوا لیوسف واخوه احب الى ابینا منا ونحن عصبه ان ابانا لفى ضلال مبین(1) آنگاه كه (برادران او) گفتند: همانا یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدرمان از ما كه گروهى نیرومند هستیم محبوب ترند. همانا پدرمان (در این علاقه به آن دو) در گمراهى روشنى است. اولین آسیبى كه این جوان ملكوتى را با خطر جدى مواجه ساخت، ((حسادت خودمانى بود. حسادتى كه از درون خانه شعله ور شده، حس حسادت، برادران را به طرح نقشه اى وادار ساخت، بعضى گفتند: یا یوسف را بكشید و یا او را به سرزمین دوردستى بیفكنید تا محبت پدر یك پارچه متوجه شما بشود.(2) این بود دو پیشنهاد پلیدى كه در بین برادران به خاطر حسادت مطرح شد: حسن یوسف دیده اخوان ندید از دل یعقوب كى شد ناپدید(3) لذا امام سجاد(ع) مى فرماید: اللهم سلم لى قلبى من البغى والحسد والكبر والعجب والریإ والنفاق و سوء الاخلاق; خدایا! قلب و جان مرا از سركشى، حسد، خودبزرگ بینى، از خود راضى بودن، خودنمایى، دورویى، و اخلاق ناپسند، سلامت بدار. (4) حسد، یك بیمارى روانى اى است كه جان و جامعه انسانى را نابود مى كند. لذا باید با دعا و عوامل معنوىاى كه ائمه معصومین(علیهم السلام) بیان كرده اند آن را مداوا نمود. بنابراین حسد را باید از طریق دعا درمان كرد، نه دارو و عوامل مادى. حضرت على(ع) مى فرماید: فان الحسد یإكل الایمان كما تإكل النار الحطب; بر هم حسد مورزید كه حسد ایمان را مى خورد ـ چنان كه آتش هیزم را نابود مى كند. (5) البته حسادت هاى دشمنان معنویت، مرموزتر و شكننده تر از حسادت آدم هاى معمولى است، زیرا سرمنشإاش مسائل سیاسى ـ اجتماعى است. دنیاى امروز به صورت مجتمعى از همسایگان و دهكده اى كوچك درآمده است. به طورى كه با همدیگر رفت و آمد داشته و از رفتار همدیگر آگاه و باخبرند. در یك چنین دهكده اى جهانى، دشمن به راحتى از همه چیز و همه كس اطلاع دارد. به راحتى مى تواند قشرهاى مختلف هر جامعه را شناسایى كرده و مورد هجوم فرهنگى و مانند آن قرار دهد. بنابراین آسیب شناسى جوانان باید با نگرشى جهانى و كلى مورد بررسى قرار گیرد، نه در یك جامعه بسته و محدود. به هر حال حسودان جهانى پیروان حضرت یوسف را در سراسر جهان مورد تهدید قرار داده، و براى تمام آن ها طرح و نقشه شومى تدارك دیده اند. گرچه آسیب ها و آفت ها در حیاط خلوت منزل و درون خانه، پیروان حضرت یوسف راتهدید مى كند. اما دشمنان خارجى و داخلى اى كه با پاكى و معنویت مخالف اند، كمتر آنها را فراهم مى كنند. به عنوان مثال مى توان به پخش برنامه هاى مبتذل ماهواره اى و امثال آن اشاره كرد. لذا امام سجاد(ع) مى فرمایند: بارخدایا! مشركان را به مشركان گرفتار ساز تا از دستیابى بر سرزمین هاى مسلمانان بازمانند، و آنان را با كاستن عددشان از كاستن مسلمین باز دار و رشته اتحادشان را بگسل تا از همدستى بر ضد مسلمین باز مانند.(6) بنابراین باید براى محفوظ ماندن جوانان از خطر دورى از معنویت و فرار از حقیقت و اخلاق انسانى تلاش كرد و از هر نیرو و امكاناتى استفاده نمود; گرچه خود جوانان هم باید با هوشیارى و فراست با نقشه هاى ضد انسانى دشمنان و دوستان مقابله كرده و از دام آنها فرار كنند. چهره هاى دروغین در كمین جوانان خداوند در قرآن كریم مى فرماید: قالوا یا ابانا انا ذهبنا نستبق وتركنا یوسف عند متاعنا فاكله الذئب وما انت بمومن لنا ولو كنا صادقین(7) گفتند: اى پدر! ما براى مسابقه رفتیم و یوسف را نزد اثاثیه خود گذاشتیم و گرگ او را خورد. هرچند ما راست بگوییم، اما تو باور نخواهى كرد. گرگ ها، براى خوردن دست به درندگى نمى زنند، بلكه به خاطر شهوت رانى و خون آشامى است كه خوى درندگى را در آنها تقویت كرده. از این رو هیچ وقت آرام نمى گیرند و تمام توان خود را به كار مى بندند. در عین این كه گرگ ها نسبت به بعضى از حیوانات دیگر مانند: پلنگ، نهنگ، شیر و شتر، جثه كوچكترى دارند، اما به جهت صفت خون آشامى سمبل درندگى مى باشند: اى صبا در دل یوسف مگو یعقوب را آشتى كردند یارانش ولى گرگ آشتى(8) گرگ صفتى و خوى درندگى در جامعه ناسالم جهانى امروز، موج مى زند. امام على (ع) در نامه اى به عبدالله پسر عباس یا عبیدالله برادر عبدالله فرموده: ((... و ایتامهم اختطاف الذئب الازل دامیه المعزى الكسیره...; و چون مجال بیشترى در خیانت به امت، به دستت افتاد، شتابان حمله نمودى و تند برجستى و آنچه توانستى از مالى كه براى بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند بربودى. چنانكه گرگ تیز تك برآید و بز زخم خورده و از كار افتاده را برباید... به خدا اگر حسن و حسین چنان مى كردند كه تو كردى از من روى خوش نمى دیدند و به آرزویى هم نمى رسیدند، تا آن كه حق را از آنان بستانم و باطلى را كه به ستمشان پدید شده نابود گردانم.(9) امام على(ع) زندگى رانت خواران و راحت خواهان را مورد آسیب شناسى و كالبد شكافى قرار مى دهد و آنان را با گرگ تیز تكى كه بز زخم خورده و از كار افتاده را برباید، مقایسه و تشبیه مى كند. به هر حال اگرچه جوانان یك جامعه مانند یوسف از شر گرگ صفتان روزگار در امان نیستند، اما با توكل به خدا و پیمودن راه انسانیت و حقیقت مى توانند از موج حمله هاى آنها در امان باشند. خداوند هم پشتیبان و یاور انسان هاى پاك و ملكوتى است. حضرت على(ع) در یك آسیب شناسى عمیق و دقیق، گرگ صفتان تمام زمان ها را مورد خطاب قرار مى دهد، مى فرماید: ... و كان اهل ذلك الزمان ذئابا، و سلاطینه سباعا، و اوساطه إكالا، و فقراوه امواتا.. ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا; پیشواى قوم باید با مردم خود به راستى سخن بگوید و پراكندگى مردم را به اجتماع تبدیل كند، و ذهن خود را آماده پذیرفتن گرداند...در غیر این صورت باطل بر جاى استوار شود، و نادانى بر طبیعت ها سوار و كار ستمكار بزرگ گردد، و دعوت (به حق) اندك و كم خریدار شود، و روزگار چون درنده اى دیوانه حمله آرد، و باطل آرمیده برخیزد، و در كار دین جدایى پذیرند، در دروغ با هم دوست باشند و در راست با یكدیگر دشمن شوند. و چون چنین شود، فرزند با پدر كینه ورزد و باران، كشت ها را بسوزاند، فرومایگان درهم پخش كنند، و جوانمردان تهدیدست مانند. مردم این زمان گرگانند، و پادشاهانشان درندگان، و فرودستان طعمه آنان، مستمندان همانند مردگان باشند. سرچشمه راستى خشك شود و چشمه دروغ جوشان گردد. راستى را به زبان به كار برند، ولى در دل با هم دشمن اند. گناه و نافرمانى سبب پیوند گردد و پارسایى موجب ریشخند، و اسلام به طور وارونه جلوه دهند و كسى سخن حق نگوید.(10) بنابراین از دیدگاه امیرالمومنین (ع) ریا و دورویى، گرگ صفتى و خوى درندگى، آسیب هایى هستند كه مى توانند افراد جامعه، خصوصا جوانان را به كام خود فرو برده و از مسیر انسانیت و پاكى منحرف سازند. لذا در عصر ما هیچ كس نمى تواند رهبرى قافله جوانان جهان را بر عهده بگیرد مگر این كه خود از تمام پلیدىها و حیله ها به دور باشد و نفس خود را با صفات پاك انسانى آراسته گرداند. بنابراین بهترین راهنماى بشریت ـ در رسیدن به سعادت ـ همان رهبران معنوىاند. چالش ها و موانع رشد معنوى جوانان در داستان حضرت یوسف (ع) آمده: وجإت سیاره فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال یا بشرى هـذا غلام واسروه بضاعه والله علیم بما یعملون كاروانى فرا رسید و آب آورشان را فرستادند. او دلوش را در چاه انداخت و گفت: مژده باد، این پسركى است...(11) چاه را تو خانه اى بینى لطیف دام را تو دانه اى بینى ظریف (12) معمولا اشیاى قیمتى مانند طلا و انسان هاى باارزش و اندیشمند؛ مانند جوانان فعال ـ در تیررس دشمنان و گرگ صفتان تیز دندان قرار دارند. جوانان هر مرز و بومى، سرمایه هاى انسانى و معنوى آن كشوراند، و انرژىهاى متراكم زیادى را در خود ذخیره دارند. كیم وو چونگ مى گوید: در میان تمام چیزهایى كه جوانى به همراه دارد، مهمترینشان آرزوهاست. مردمانى كه آرزو و هدف دارند فقر نمى شناسند، زیرا شخص به اندازه هدف هایش ثروتمند است، جوانى دورانى از زندگى است كه حتى اگر شخص هیچ چیز نداشته باشد، ولى هدف داشته باشد، نیازى به اشك و غبطه خوردن ندارد. تاریخ متعلق به كسانى است كه در زندگى هدف دارند، آرزوها، اهداف، آمال و امیدها قدرت هایى هستند كه با آنها مى توان جهان را متحول ساخت، ملت هایى كه برنامه دارند سرانجام اهدافشان به واقعیت منتهى مى شود.(13) لذا این نیروهاى سرشار از انرژى و تحرك، مورد هدف دشمنان قرار مى گیرند. از این جهت براى به دام انداختن جوانان از دام هاى متنوع استفاده مى كنند و از تنوع دام ها لذت مى برند. گاهى گرگ منشى پیش مى روند و زمانى هم از چاه ها و چالش هاى موجود در جامعه مدد مى گیرند تا جوان روشن ضمیر را زمین گیر نمایند و به تباهى بكشند كه عامل مهم افسردگى و بى انگیزه شدن جوانان است; چنان كه برادران حضرت یوسف(ع) نیز او را فداى بلهوسى و صفت زشت حسد و خودخواهى خودشان كردند و نوجوانى مثل یوسف (ع) را از بسیارى فرصت هاى نوجوانى محروم ساختند. البته چاهى كه دشمنان، در عصر جاهلیت جدید و عصر فضا در مسیر جوانان قرار داده اند شكل عوض كرده و با تنوع بیشترى جلوه نموده است. چاه و چاله، در عصر جاهلیت جدید، داراى لایه هایى متعدد و متنوع است و به شكل رسانه هاى جمعى مانند: اینترنتى، ماهواره، رایانه و... درآمده است. دشمنان كوردل، با ارائه ده درصد برنامه هاى منفى، موهوم، مهیج، مهمل و فحشا، در اینترنت، ماهواره و... نود درصد از جوانان جهان قربانى مى گیرند. اگرچه در این میان جوانان و نوجوانان متعهد و متدین از این سقوط در امان مى باشند، زیرا زندگى حضرت یوسف(ع) را الگوى زندگى خود قرار مى دهند. آرى! خداوند بندگان مخلص خود را تنها نمى گذارد و آنها را در شداید و سختى ها نجات مى دهد. نوح را روى آب، یونس را زیر آب، یوسف را در كنار آب، نجات داد. هم چنان كه ابراهیم را از آتش، موسى را در وسط دریا و محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را در داخل غار و على(ع) را در لیله المبیت ـ كه به جاى پیامبر خوابیده بود ـ نجات داد. خداوند هر جا اراده كند، بدون خواست انسان عملى مى شود. مثلا حضرت موسى رفت تا آتش بیاورد، ولى با وحى و پیامبرى برگشت و این كاروان رفتند تا آب بیاورند، ولى یوسف را نجات داده و با او برگشتند. با اراده الهى ریسمان چاهى وسیله شد تا یوسف از قعر چاه به تخت و كاخ برسد، پس بنگرید با حبل الله چه مى توان انجام داد!(14) یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له...; اى مردم به مثلى كه زده شده است گوش فرا دهید: كسانى كه غیر از خدا مى خوانیدشان هرگز قادر به خلق مگسى هم نیستند، اگرچه براى این كار متفق شوند و اگر مگس چیزى از آنها برباید قدرت پس گرفتنش را ندارند. آرى طالب و مطلوب ناتوانند.(15) پیام قرآن براى همیشه جاودانه است و دشمنان یوسف قرآن و جوانان قرآنى براى همیشه ناتوان اند. این پیام قرآنى را باور كنیم و باز باورهاى خود را باور نمائیم و آن را پاس بداریم. برده گیرى جوانان در عصر فضا وشروه بثمن بخس دراهم معدوده وكانوا فیه من الزاهدین; او را با بى رغبتى به بهایى اندك ـ چند درهم ـ فروختند.(16) با رویكرد جدید به زندگى بشریت، بازگشت به برده گیرى و برده فروشى به وضوح به چشم مى خورد. بازار برده فروشى در عصر جاهلیت جدید، بسیار رایج است، یعنى با گرفتن اراده از آنها، تحت سیطره خود درآورده اند. جاهلیت مدرن منشإ همه فسادها است. اگر در جاهلیت اولى، تن انسان ها به بردگى افتاده مى شد، در جاهلیت مدرن، اندیشه، باورها، اراده، انسانیت، شخصیت، عرض و آبروى افراد به بردگى گرفته مى شود. در جاهلیت قدیم در سه صورت، فرزندان خود را مى كشتند: از دختران نفرت داشتند، لذا آنها را مى كشتند. به خاطر نداشتن باور درست، مثلا: از ترس روزى فرزندان خودشان را مى كشتند: ولا تقتلوا اولادكم خشیه املاق نحن نرزقهم وایاكم ان قتلهم كان خطءا كبیرا; فرزندان خود را از ترس تنگدستى به قتل نرسانید، ما رازق آنها و شما هستیم و كشتن آنها گناه بزرگى است.(17) عده اى فرزندان خود را براى بت ها، قربانى مى كردند: وكذلك زین لكثیر من المشركین قتل اولادهم شركآوهم لیردوهم ولیلبسوا علیهم دینهم ولو شإ الله ما فعلوه فذرهم وما یفترون; این چنین شریكانشان كشتن فرزند را در نظر بسیارى از مشركان بیاراستند تا هلاكشان كنند و آیین آنها را مشتبه سازند، اگر خدا مى خواست این كار را نمى كردند بنابراین آنها را با تهمت هایشان تنها بگذارید.(18) اما در جاهلیت جدید، فرزندان و بچه هاى خیابانى وجود دارند، پدیده بچه هاى خیابانى، پدیده بسیار پلید عصر فضا و زندگى ماشینى است. بى سرپناهى، بى سرپرستى و بدسرپرستى سبب شده همه روزه شاهد كودكانى باشیم كه در خیابان ها، میادین و پایانه هاى شهرهاى بزرگ سرگردانند. پایان سرگردانى هم پیوستن به گروه هایى است كه كار آنها سوء استفاده از كودكان و از بین بردن كرامت انسانى آنها است.(19) شكار بچه هاى بوسنى هرزگوینى، از ناحیه جهانگردان اروپاى متمدن، آن هم جهت سرگرمى و تفریح، دست آورد پلید جاهلیت جدید است. بى خانه مانى و آوارگى كودكان فلسطینى بالغ بر پنجاه سال از دست یهودیان منحرف صهیونیسم، هزاران برابر بدتر و پلیدتر از فرزندكشى و برده فروشى در عصر جاهلیت قدیم است. این سرطان بى پایان و دنباله دار، به هیچ چیز رحم نمى كند. همانند گرگان خون آشام و سگان هار با هیچ كس سر آشنایى و سازش ندارند. خردسالان فلسطینى را همانند بره هاى نوپا زودتر و بهتر مى درند. گرگ هاى خون آشامى كه خود هم مدعى مدافع حقوق بشر هستند. مثل روزى گرگ خون آشامى كه سرچشمه مشغول خوردن آب بود، با قلدرى به ته چشمه آمد، با بره كوچكى كه مشغول خوردن آب بود برخورد كرد و به او گفت: چرا آب را گل آلود مى كنى؟! بره گفت: اولا من آب را گل آلود نكردم. ثانیا اگر هم آب را گل آلود كرده باشم، آسیبش به شما كه سر چشمه هستید نمى رسد. گفت: نه، سال گذشته هم آب را گل آلود كرده بودى!! بره گفت: من كه شش ماه بیشتر سن ندارم. گرگ وقتى دید، بره دارد منطقى وقانونى حرف مى زند، در جا، بره را پاره پاره كرد!! آرى، منطق گرگ صفتان عصر جاهلیت جدید، غیر از این نیست. آنها از منطق، قانون، قرآن و اسلام مى ترسند و هر جا پاى مسلمانان، به ویژه شیعیان به میان آید، آن جا را با خاك یكسان مى كنند... كودكان آواره و گرسنه عراق و افغانستان و دیگران هم با یك چنین سرنوشتى مواجه هستند و از دست گرگان بى امان ند. هر جامعه اى كه ارزش نیروهاى جوان خود را نداند، آن را به طور ارزان از دست مى دهد. به همین جهت قافله مذكور، یوسف(ع) را به بهاى اندكى به دیگران فروختند.(20) جامعه اى كه سالم نباشد، یوسف(ع) و پیروان آن را به بهاى اندك مى فروشند و از نعمت هاى بزرگ خداوند سپاسگزارى نمى كنند... ولى آنهایى كه قدر و ارزش این نوع جوانان را مى دانند به هر شكلى آنها را در اختیار مى گیرند: وقال الذى اشتراه من مصر لامراته اكرمى مثواه عسى ان ینفعنا او نتخذه ولدا) آن كس كه او را از سرزمین مصر خرید به همسرش گفت: مقام وى را گرامى دار، شاید براى ما مفید باشد، و یا او را به عنوان فرزند انتخاب كنیم.(21) منتها فروش جوانان در هر زمانى به شكل مختلفى صورت مى گیرد. در گذشته به صورت برده و غلام، اما در زمان كنونى به صورت بى اراده كردن و بى هویت وانمود كردن جوانان است. به همین جهت دشمنان مى كوشند تا این دوران حساس زندگى انسان ها را با تلاطم هاى روحى و جسمى نابود كنند و از حركت تكاملى آنها جلوگیرى نمایند. به هر حال جوانان عزیز در تمام نقاط جهان در هر لحظه مى توانند خود را پیدا كنند و از فرصت استفاده كرده و به سیر تكاملى روحى، انسانى و اجتماعى خود ادامه دهند، چنان كه الگوى آنها یعنى حضرت یوسف(ع) نیز چنین كرد. آتشفشان شهوت و جوانان در ادامه داستان حضرت یوسف آمده: وراودته التى هو فى بیتها عن نفسه وغلقت الابواب وقالت هیت لك قال معاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا یفلح الظالمون(22) و زنى كه یوسف در خانه او بود از یوسف از طریق مراوده و ملایمت، تمناى كام گیرى كرد و درها را (براى انجام مقصودش) محكم بست و گفت: بیا كه براى تو آماده ام ، یوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته، قطعا ستمگران رستگار نمى شوند.(23) یكى از مسائلى كه براى انسان ها و مخصوصا جوان مشكل ساز است قوه شهوت است، لذا دشمنان روى همین مسئله سرمایه گذارى كرده اند. بر سر راه غریزه شهوت، دو راه وجود دارد: در وهله اول راهى كه سر از آتش خروشان شهوت درآورد. و راه دیگر آن كه، به جویبارى مبدل گردد كه آب زلال را به سوى سرزمین بكر هدایت كند، تا آن جا را به گلستان زیبا تبدیل سازد. این دو راه، بى نهایت نسبت به هم فاصله دارند. راه اول صاحبش را به آتش ابدى و بى پایان مى برد و او را از انسانیت دور مى كند. راه دوم، صاحبش را تا به دیدار حق پیش مى راند و او را به حقیقت ارشاد مى كند. پدیده شهوت و غریزه جنسى، یكى از مهم ترین زمینه هاى آسیب پذیر و آسیب آفرین جوانان است. دشمنان تیزدندان و شهوت پرستان شعبده باز، همیشه روى نكات آسیب پذیر انگشت مى نهند و نسل صالح را به سوى یك نسل پلید فراخوانى مى كنند. یكى از كارهایى كه زمینه ساز آسیب پذیرى جوان شده، عدم تشكیل خانواده و تبدیل زندگى فردى به اجتماعى خانوادگى و دشوار جلوه دادن آن است به طورى كه مى توان گفت: بى شباهت به میدان جنگ رفتن نیست، با این تفاوت كه همواره احتمال شكست و مغلوبیت آن از پیروزى فزون تر مى باشد. گروهى از جوانان روى همین اصل و عوامل دیگرى از همان ابتدا فكر تشكیل خانواده و زندگى اجتماعى را از مغز خود بیرون كرده و زندگى آزاد و تنهایى را اختیار نموده اند. جمعى دیگر به خاطر بعضى توقعات بى جا و تقاضاهاى گوناگون كم كم عقب نشینى كرده اند...(24) نسلى كه براى شهوت رانى به خاك مى افتند و سرافكندگى را به جان مى خرد، تا مرز نیستى و فدا كردن هستى و همه ارزشها پیش مى رود. در برابر شهوت تعظیم مى كند و برده مى شود و همانند بت آن را پرستش مى كند. در چنین حالتى ، شهوت آفرینان از این زمینه ها استفاده مى نمایند و با برنامه ریزى منظم ، نود درصد قربانى مى گیرد. مثلا در آیینه آمار آمده، شهوت آفرینان ده درصد فیلم مبتذل و فحشا پخش كرده و در سطح بین الملل نود درصد مشترى جذب مى كنند. امام سجاد(ع) در این رابطه مى فرماید: شهوت آفرینان با شهوت و شبهه در جست وجوى فرزندان ما هستند و در راه شان دام شهوت و شبهه نصب مى كنند و اگر آنها را وعده دهند، دروغ مى گویند. خدایا عمر فرزندان را براى ما طولانى گردان، و بر ایام زندگى شان براى من بیفزا و خردسالان را برایم تربیت كن، و ناتوانشان را برایم نیرو ده، و بدن ها و دینشان و اخلاقشان را برایم به سلامت دار.(25) بسیارى از جوان ها بعد از آن كه سلامتى، جوانى، ارزش ها و فرصت ها را از دست دادند، متوجه مى شوند كه چه نعمت هاى بزرگى را از دست داده اند. همیشه مریض ها حسرت سلامتى را دارند و كهنسالان حسرت جوانى. زندانى در زندان بهتر متوجه نادانى و لغزش هاى خویش مى شود. اكثر جوانان، زندگى آزمایش و خطایى دارند. زندگى را از اول جدى نمى گیرند و با خطرها هم به صورت جدى برخورد نمى كند. زندگى آزمایشگاهى به جایى نمى رسد. زندگى باید از روى تدبر و تعقل آغاز شود. محور زندگى باید تفكر قرآنى باشد. براى زندگى و زنده ماندن باید برنامه داشت. زندگى را نباید رها ساخت. زندگى همانند پرنده در قفس نیست كه از روى دلسوزى آن را رها سازیم. همسان زندانى نیست كه آن را به حبس ابد محكوم نماییم. زندگى یعنى: جاودانه شدن، جاودانه ماندن و جاودانه مردن. تفسیر درست زندگى را باید از زبان زمان شنید. با گذشت زمان روشن مى شود زندگى یعنى چه؟ پرنده واقعى و پیروزمند میدان كیست؟ به هر حال باید نفس را به چیزى مشغول كنیم وگرنه او ما را به گناه مشغول مى كند. البته ممكن است كه جوانى به خاطر بى گناهى به زندان بیفتد، چنان كه حضرت یوسف(ع) نیز به خاطر بى گناهى به زندان افتاد: بى گناهى كم گناهى نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاك خود به زندان مى رود قرآن مجید در مورد یوسف (ع) مى فرماید: واستبقا الباب وقدت قمیصه من دبر والفیا سیدها لدى الباب قالت ما جزإ من اراد باهلك سوءا الا ان یسجن او عذاب الیم(26) و هر دو به سوى در سبقت گرفتند و آن زن پیراهن یوسف را از پشت درید. ناگهان شوهرش را نزد در یافتند. زن (با چهره حق به جانبى براى انتقام از یوسف با تبرئه خویش) گفت: كیفر كسى كه به همسر تو قصد بد داشته جز زندان و یا شكنجه دردناك چیست؟ متإسفانه در بعضى از نقاط جهان با جوانان پاك دامن با خشونت رفتار مى شود; مثلا به جرم آزادى خواهى، دفاع از وطن و ناموس خود و مانند آن به بازداشت گاه و زندان مى افتند. منتها خداوند جبران پاكى و پاك دامنى خواهد كرد، چنان كه یوسف (ع) را پس از دوران سخت زندان به پادشاهى رساند. البته نوع زندان و زندانى كردن در هر زمانى ممكن است متفاوت باشد. در عصر كنونى به طور عمومى همه را در محیط آزاد زندانى كرده اند، یعنى باعث دورماندگى جوانان از حقیقت و مانع رسیدن آنها به كمال انسانى مى شوند. با پخش برنامه هاى ضد انسانى و ضد اخلاقى مانع دست یابى جوانان به چشمه انسانیت شده اند. عصرى كه در آن زندگى مى كنیم، عصر جنگ روان است همه نگران نگرانى هاى خود هستند، براى گم شده درونى، نگران و سرگردان هستند. زندگى را بسیار مبهم معنا مى كنند. آه سرد مى كشند. همه كار مى كنند ولى نمى دانند چه كار مى كنند. رقابت شدید است، اما نمى دانند براى چه؟ چون براى فلسفه زندگى جواب نیافتند. باید بدانیم دنیا دریایى است مملو از رنج و مصیبت. زندگى نه یك مسیر روان صیقل یافته است و نه بسترى است از گلهاى سرخ، حتى اگر زندگى بسترى پوشیده از گل هاى سرخ بود، فراموش نكنید، گل هاى سرخ هم پر از تیغ هاى تیز و برنده اند. تقریبا كامیابى تمام افراد موفق امروز نتیجه محنت ها و مشقت هاى دیروز آنان است، نه به لحاظ گام نهادن در بستر گل هاى پر طراوت.(27) رفاه طلبى توإم با تنبلى، راحت طلبى و رانت خوارى، از جمله نشانه هاى یك جامعه بیمار است. همان زندان نامریى اى است كه دیگران خواهان آن هستند. بالاخره در چنین عصرى و در چنین فضایى، وظیفه دینداران، جوانان، دولت مردان و دلسوخته گان این است كه فضاى حاكم بر جامعه را، ((خدامحورى)) قرار دهند. براى دست یافتن به چنین فضاى معنوىاى در جامعه، به سرمایه گذارى كلان در زمینه هاى فرهنگى و تربیتى و مانند آن نیازمندیم. حب مقام و ریاست طلبى خداوند در داستان حضرت یوسف مى فرماید: رب قد آتیتنى من الملك وعلمتنى من تاویل الاحادیث فاطر السماوات والارض انت ولیى فى الدنیا والاخره توفنى مسلما والحقنى بالصالحین (28) پروردگارم! تو به من فرمان روایى عطا كردى و علم تعبیر خواب آموختى، پدید آورنده آسمان و زمین تویى و در دنیا و آخرت كارساز خواهى بود، مرا مسلمان بمیران و به شایستگان ملحق فرما. حضرت یوسف(ع) بعد از عبور از گردنه هاى دشوار و عقبه هاى عبرت انگیز، تازه با خطر بسیار بزرگ حب مقام و ریاست طلبى مواجه شده است كه براى نجات از آن به خدا پناه مى برد و دعا مى كند تا از نظر ایمان در امان بماند و مسلمان بمیرد. با توجه به آن كه حضرت یوسف (ع) در مواجهه با آسیب اخلاقى حسد، گرگ صفتان بردگى، فرصت شهوت جنسى و زندان، چنین دعایى نفرمود، معلوم مى شود خطر شهوت مقام چقدر شكننده است. حضرت على(ع) در مورد درمان حب مقام و جنون قدرت مى فرماید: مالك... مانند جانور شكارى اى مباش كه خوردنشان را غنیمت شمارى! چون رعیت دو دسته اند: دسته اى برادر دینى تو و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند. گناهى از ایشان سر مى زند، یا علتهایى بر آنان عارض مى شود، یا خواسته و ناخواسته خطایى مى كنند. به خطاشان منگر و از گناهشان درگذر، چنان كه دوست دارى خدا بر تو ببخشاید. (29) اگر با دقت تاریخ را مطالعه كنیم ، روشن مى شود كه جنون مقام چه تعداد قربانى گرفته است و چقدر جنایت آفرینى كرده است. منشإ و ریشه سناریوى سقیفه، جنون مقام پرستى بوده است. در حادثه كربلا، صف مقابل امام حسین(ع) صف شهوت و جنون مقام بوده است. اكثر پیامبر كشى ها را، همین صفت ضد انسانیت بوده است. هسته مركزى و خرج هاى تمام سلاح هایى كه تا به حال اختراع شده جنون مقام تشكیل مى دهد. پشت تمام بمب هاى اتمى و سلاح هاى هسته اى، همین نوع شهوت خوابیده است. بمب اتمى در هیروشیما و ناكازاكى عین شهوت بوده است. حادثه فلسطین، عراق، بوسنى، افغانستان و... همه ریشه در ریاست طلبى دارد. از گرگان همیشه گرسنه و فرهنگ بى بند و بارى، غیر از این هم انتظار نمى رود. پشت سر دهكده جهانى و جهانى شدن، زندان نامریى و جهنم سیاهى طراحى شده است كه همه آنها در كمین جوانان است. به هر تقدیر، جوانان و پیروان یوسف (ع) از طرفى باید در پست هاى كلیدى و كلان كشورى خدمت بكنند، از طرف دیگر با آسیب و آتشفشان حب مقام مواجه هستند. حال در چنین حالتى چه باید كرد؟ دو مشكل بزرگ بر سر راه هر جوان فداكار وجود دارد: - رها ساختن مسوولیت مشكل - پذیرفتن مسوولیت مشكل تر جاى قرعه زدن هم نیست. بالاخره عده اى از جوانان باید در بدنه نظام و حكومت دینى مسوولیت بپذیرند و در خدمت خلق باشند. به اضافه آن كه خطر شهوت مقام هم وجود دارد. امام على(ع) در این مورد مى فرماید: اصناف السكر اربعه: 1ـ سكر الشباب 2ـ و سكر المال 3ـ و سكر النوم 4ـ و سكر الملك مستى بر چهار قسم است: مستى جوانى، مستى ثروت، مستى خواب و مستى ریاست. (30) از همه مهم تر این است كه این چهار نوع مستى در یك نفر جمع شود و او را تهدید كند. در چنین حالتى چه باید كرد؟ در جواب باید گفت: در این صورت، راهكار دینى آن است كه همانند یوسف خودمان را بر قرآن عرضه كنیم و خدامحورى را در زندگى حاكم نماییم و بگوییم: توفنى مسلما والحقنى بالصالحین(31) مرا مسلمان بمیران و به شایستگان ملحق فرما. قرآن مجید هم در نفى خودكامگى و سلطه پذیرى مى فرماید: تو (شیطان) هرگز بر بندگان من سلطه اى نخواهى داشت و تنها پروردگارت براى نگهبانى آنها كافى است. (32) به هر حال آخرین آسیب و آفتى كه یك جوان قرآنى را تهدید مى كند، آفت و آسیب ریاست طلبى است كه تنها با توكل به خدا مى توان آن را مهار كرد. در صورت حفظ كردن خود از این خطر و خدمت به خلق، مى توان بزرگترین دست آورد را از این طریق به دست آورد; چه این كه بزرگترین وظیفه مردان خدا ، خدمت به خلق خداست كه خود بزرگترین عبادت است. پى‏نوشتها: 1. سوره یوسف، آیه8. 2. همان، آیه9. 3. مثنوى معنوى، دفتر 5، بیت 3933. 4. صحیفه سجادیه جامعه، دعاى 135، ص497. 5. نهج البلاغه، خ86. 6. صحیفه سجادیه، دعاى 27، دعاى مرزداران. 7. یوسف، آیه17. 8. آصفى. 9. نهج البلاغه، نامه41. 10. نهج البلاغه، خطبه 108. 11. یوسف، آیه19. 12. مثنوى معنوى، دفتر ششم، بیت 369. 13. كیم ـ وو ـ چونگ،(سنگ فرش هر خیابان از طلاست)، محمد سودى، تهران: سیمین، نوزدهم، 1380، ص24. 14. تفسیر نور، ج6، ص40. 15. سوره حج، آیه 73. 16. سوره یوسف، آیه 20. 17. سوره اسرإ، آیه 31. 18. سوره انعام، آیه 137. 19. روزنامه كاروكارگر 80/10/2 20. تفسیر نور، ج6، ص41. 21. سوره یوسف، آیه 22. 22. سوره یوسف، آیه 23. 23. عبدالمجید رشیدپور، چرا رنج مى بریم. 24. صحیفه سجادیه، دعاى فرزندان. 25. سوره یوسف، آیه 25. 26. كیم ـ وو ـ چونگ، همان. 27. سوره یوسف، آیه 101. 28. نهج البلاغه، نامه 53. 29. تحف العقول، ص 126. 30. سوره یوسف، آیه 101. 31. سوره اسرإ، آیه 65. منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
جمعه 15/9/1387 - 22:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته