• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5028
تعداد نظرات : 1664
زمان آخرین مطلب : 3925روز قبل
فلسفه و عرفان

کسانی سزاوار یادمانند که دریاد مانند.
****************
آنچه هستیم ده درصد توان ماست. با صد در صد چه از ماست.
******************
مرگ مغزی، بهتر از مغزی است که در فکر انحراف ومرگ سایر مغز هاست.
****************
اس ام اس جدید اس ام اس زیبا اس ام اس پند آموز اس ام اس معنوی اس ام اس جالب اس ام اس فلسفی اس ام اس سخنان بزرگان جملات زیبا پیامک پند آموز جملات
************************
بترس !از شیشه گری که خرده شیشه زیادی دارد.
*********************
نسخه کامل وزیبای طبیعت را، نمی توان نسخ وفسخ کرد.
************************
کُوکِ ساعتِ خوشبختی با توست!
************************
جهان گیر باش اما در جهان، گیر مباش.
******************
باید در دم زندگی دقت کنیم تا بازدم خوبی داشته باشیم.
***********************
بارانِ سر سبزی باش نه سیلاب غرض ورزی.
*****************
سرانجام جاری شدن قطرات عشق نزول دریایی رحمت است.
****************
کسی که دستش را بسته، دست و دل باز نیست.
****************
مکث، پایان رقـــــ ـص زندگیست.
****************
تنها داعی مباش ساعی هم باش.
*******************
محمد(ص) خاتِم نبوت و خاتَم انسانیت است.
*******************
نی تا داس بیند داستانی سازد.
*******************
در سیلاب و منجلاب غرور، سرور و سروری نیست.
************************
دلبستگان سببی به زِ وارستگان نَسَبی.
سوز دل را نیازی به دل سوزی نیست.
*********************
صِله پایان فاصله است.
اگر باران هم باشی قطره ها را دریاب.
*********************
اگر کوه سربلند و استواری سنگریزه ها را مرنجان.
**********************
زندگی، دارالفنون است نه دارالجنون.
****************
دریا ریا کارنیست چرا که مرواریدهایش را در قلبش نگه می دارد.
*******************
هر کاری، جز انکار خدا آسان است.
*************************
برای پیشرفت باید پیش رفت.
******************
به ندای موعد گوش به زنگ باشیم تا زنگ نزنیم.
****************
بسا یک قدم کج، شرافت را به شّر و آفت بدل نماید.
******************
فعل داشتن را برای همه صرف می کنیم.
*************************
دنیا بهر حیات است نه حیات از بهر دنیا.
****************
کَران واقعی، کسانی هستند که ندای نقاش جهان را نمی شنوند.
*************
بهترین مترجم، کسی است که غصه را به شادی ترجمه کند.
***************
صدف در اعماق دریاست که توانسته نظر ها را جلب کند.
****************
با روزگار لج کنی فلج خواهی شد.
****************
قناعت، دروازه مناعت است.
******************
عشق، ترانه زندگی و موسیقی ریتم آن است.
********************
سیاه پوستی که دلش سفید است از سفیدپوستی که دلش سیاه است، روسفیدتر است.
*******************
گوهرهای اصل، نیازی به بدلکاری ندارند.
*******************
آب اَر زمین بریزد. نبض جهان بِخیزد.
**********************
با شکست نباید از خود گُسست.
********************
دوست صمیمی، طبیب دل است.
*********************
قصه زندگی را با غصه تما م نکن.
********************
با باور است که میتوان بارور شد
***********************
عالمگیر باش ،اما در عالم گیر مکن.
*************************
نانوایی که به عشق مردم نان می پزد، از تنورهم به نور می رسد.
*************************
دروغ مثل برفی است که با حقیقت آب می شود.
**********************
ای خدای مهربان هرگز فراموشم مکن
در هجوم نفس خود آنی تو خاموشم مکن
*********************
"گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را" ور تو نمی توانی، تغییر دهِ فضا را
*******************
دل از آن سرو خزان چون مه مستانه بسوخت
شــمع هم ســـیر نشد همره پروانه بسوخت.

دوشنبه 15/12/1390 - 17:21
سخنان ماندگار

مالکیت آسمان را به نام کسانی نوشته اند که به زمین دل نبسته اند . . .

دوشنبه 15/12/1390 - 17:7
سخنان ماندگار
فاخرترین لباس ، تولید کارخانه ی کرم است ، کرم ابریشم
ما را به غرور چکار . . . ؟
دوشنبه 15/12/1390 - 17:2
فلسفه و عرفان

برترین کلمه: ” الله “  

حاضرترین کلمه: ” خدا “
وسیع ترین کلمه: ” بهشت ”

پاک ترین کلمه: ” فطرت “
آرام ترین کلمه: ” سکوت “ 

گرسنه ترین کلمه: ” حرص “
مهربان ترین کلمه: ” مادر ”

خونین ترین کلمه: ” جنگ “
بی نیازترین کلمه: ” قناعت ”

باحیاترین کلمه: ” فاطمه “
راستگوترین کلمه: ” آینه ”

تنگ ترین کلمه: ” قبر “
بی حال ترین کلمه: ” تنبل ”

عبرت انگیز ترین کلمه: ” قبرستان “

دوشنبه 15/12/1390 - 16:57
خاطرات و روز نوشت

با سلام :از تمام کسانی که بر گردن من حقی دارند حلالیت می طلبم

امیدوارم که مرا ببخشند و کسانی که حقی از من ضایع کردند را هم میبخشم واز خداوند کریم میخواهم که با فضل وبخشش خویش با ما رفتار نماید .چون معلوم نیست که تا کی زنده باشیم وفرصتی بیابیم تا که حقهایی را که بر گردن ما هست را جبران نماییم.

سه شنبه 18/11/1390 - 16:10
شعر و قطعات ادبی

اشعار زیبای ویژه دهه فجر 90

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است

/ روز آمده، تاج لاله بر سر زده است

…..با آمدن امام در کشور ما

/ خورشید حقیقت زافق سر زده است ………

دهه فجرمبارک

 

این دهه فجر است گویی نوبهار

وین همه مهراست از او یادگار

غصه ها رفتند و افسانه شدند

ناله ها فریاد مستانه شدند

دردهه فجرامتش پیروزشد

ماه بهمن ماه جان افروزشد

فجرگویی نوبهارزندگی

چون چراغی در ره سازندگی

ماهمه دلداده ی رهبرشدیم

تا ابد او یار و ما یاورشدیم

گفته بودم قصه دارم با شما

قصه ای از ماه بهمن بچه ها

آنچه بشنیدید برآیندگان

بازگویید تا بماند همچنان

از نهضت قاطعانه ی روح الله

شد دست ستمگران ز ایران کوتاه

با دست تهی و این همه پیروزی

لا حول و لا قوت الا بالله

چهارشنبه 12/11/1390 - 16:16
خانواده
با سلام چرا بعضی از خانمها در کوچه وخیابان ویا در ادارت ویا بانکها حجاب خود را رعایت نمیکنند واهمیتی نیمدهند و کسی هم به آنها گوشزدنمیکند که حجابشان را کاملا رعایت کنند؟ .آیا محرم یا نامحرم سرشان نمی شود ؟.چرا هیچکس امر به معروف ونهی از منکر نمیکند چرا هرکس هرکجا که مسئول است به کارمندانشان تذکر نمیدهند؟ چرا به دستورات خدا وقرآن عمل نمیکنند؟ آیا از خدا وروز قیامت نمیترسندو از امام زمان  خجالت نمی کشند که ناظر اعمال انها هست؟

چوب خدا صدا ندارد                                                      چون بزند دوا ندارد

جمعه 23/10/1390 - 9:39
سخنان ماندگار
میرالمومنین علی (ع) می فرماید : « روزی با فاطمه (س) محضر پیامبر خدا (ص) رسیدیم ٬ دیدیم حضرت به شدت گریه می کند .
گفتم : پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله ! چرا گریه می کنی ؟
فرمود : یا علی ! آن شب که مرا به معراج بردند ٬ گروهی از زنان امت خود را در عذاب سختی دیدم و از شدت عذابشان گریستم . ( و اکنون گریه ام برای ایشان است . )
زنی را دیدم که از موی سر آویزان است و مغز سرش از شدت حرارت می جوشد.
زنی را دیدم که از زبانش آویزان کرده اند و از آب سوزان جهنم به گلوی او می ریزند.
زنی را دیدم که از پستانش آویزان کرده اند.
زنی را دیدم که دست و پایش را بسته اند و مارها و عقربها بر او مسلط هستند .
زنی را دیدم که کر و کور و لال بود و در تابوتی از آتش قرار داشت که مغز سرش از سوراخ های بینی اش بیرون می آمد و بدنش از شدت جذام و برص قطعه قطعه شده بود.
زنی را دیدم که ٬ که از پاهایش در تنور آتشین جهنم آویران است.
زنی را دیدم که گوشت بدنش را با قیچی های آتشین ریز ریز می کنند .
زنی را دیدم که صورت و دستهایش در آتش می سوزد و امعا و احشای داخلی اش را می خورد.
زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران نوع عذاب گرفتار بود.
و زنی را به صورت سگ دیدم و آتش از نشیمنگاه او داخل می شود و از دهانش بیرون می آید و فرشتگان عذاب عمودهای آتشین بر سر و بدن او می کوبند.
حضرت فاطمه (س) عرض کرد : پدر جان ! این زنان در دنیا چه کرده بودند که خداوند آنان را چنین عذاب می کند؟!
رسول خدا (ص) فرمود :
دخترم ! زنی که از موی سرش آویخته شده بود ٬ موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند.
زنی که از پستانش آویزان بود ٬ زنی است که از حق شوهرش امتناع می ورزیده.
و زنی که از زبانش آویزان بود ٬ شوهرش را با زبان اذیت می کرد ...
و زنی که گوشت بدن خود را می خورد ٬ خود را برای دیگران زینت می کرد و از نامحرمان پرهیز نداشت.
و زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط شده بودند ٬ به وضو و طهارت لباس و غسل جنابت و حیض اهمیت نمی داد و نظافت و پاکیزگی را مراعات نمی کرد ٬ و نماز را سبک می شمرد و مورد اهانت قرار می داد.
و زنی که کر و کور و لال بود ٬ زنی است که از راه زنا بچه به دنیا می آورد و به شوهرش می گوید بچه تو است.
و زنی که گوشت بدن او را با قیچی می بریدند ٬ خود را در اختیار مردان اجنبی می گذاشت.
و زنی که صورت و دستانش می سوخت و او او امعا و احشای داخلی خودش را می خورد ٬ زنی است که واسطه کارهای نامشروع و خلاف عفت و عصمت قرار می گرفت .
و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود ٬ او زنی سخن چین و دروغگو بود.
و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج می شد ٬ زنی خواننده و حسود بود.
سپس فرمودند: وای بر زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشا به حال آن که همسرش از او راضی باشد. »۱

۱) داستانهای بحارالانوار ٬ ج۵ ٬ص۶۹ - زبده القصص ٬ ص۲۰۲
جمعه 23/10/1390 - 8:45
سخنان ماندگار


 این مطلب طولانی هست ولی خوندنش می ارزه…

سلمان هنگامی که یقین کرد که هنگام مرگش فرا رسیده فرمود: ای اصبغ! حضرت رسول خبر داد مرا که چون نزدیک مرگ من شود مرده با من سخن خواهد گفت و میخواهم که بدانم وفات من نزدیک شده است یا نه؟

سلمان به اصبغ گفت: تختی بیاور و مرا با آن به قبرستان ببر.

پس اصبغ چنین کرد و سلمان را به قبرستان مدائن برد. چون سلمان را در قبرستان بر زمین گذاشتند، گفت: روی مرا به قبله کنید پس به آواز بلند ندا کرد که: السلام علیکم ای اهل عرصه کهنه شدن و پوسیدن، سلام خدا بر شما باد. پس کسی جواب نداد پس بار دیگر ندا کرد: السلام علیکم ای گروهی که زمین را لحاف شما گردانیده اند، السلام علیکم ای گروهی که رسیدید به آنچه در دنیا عمل کرده اید و السلام علیکم ای گروهی که انتظار میکشید که اسرافیل در صور بدمد و از قبر ها بیرون بیایید، سوال میکنم از شما بحق خداوند عظیم و بحق پیغمبر کریم که البته یکی از شما مرا پاسخ بگوید، بدرستی که منم سلمان آزاد کرده رسول خدا و آن حضرت مرا خبر داده که چون نزدیک وفات من شود مرده با من سخن خواهد گفت.

چون سلمان سخن خود را تمام کرد ناگاه میّتی از قبر خود به سخن درآمد و گفت: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، ای گروهی که بناها میسازید و فانی خواهید شد و مشغول گردیده اید به عرصه دنیا، اینک سخن تو را می شنویم و به زودی تو را جواب می گوئیم، از آنچه خواهی بپرس خدا تو را رحمت کند.

سلمان گفت: ای سخن گوینده بعد از مرگ! و ای کلام گوینده بعد از حسرت مردن! آیا تو از اهل بهشتی یا از اهل جهنم؟

گفت: سلمان من از آنهایم که خدا انعام کرده است بر ایشان به عفو و کرم خود و ایشان را در بهشت گردانیده است به رحمت خود.

پس سلمان گفت: ای بنده خدا، وصف کن از برای من که مرگ را چگونه یافتی و چه رسید بر تو از آن، و چه دیدی و چه مشاهده کردی؟

مرده گفت: مهلت ده مرا ای سلمان و مبالغه منما، پس به خدا سوگند که بریدن بدن به ارّه ها و جدا کردن و پاره کردن به مقراضها آسانتر است بر من از شدت مرگ، بدان که حق تعالی در دنیا مرا نیکیها الهام کرده بود و عمل به خیر میکردم و فرایض الهی را انجام میدادم و قرآن میخواندم و در نیکی پدر و مادر حریص بودم و اجتناب از چیز های حرام نمودم و از ظلم و ستم به بندگان ترسان بودم و در روز و شب تعب می کشیدم و سعی مینمودم در کسب روزی حلال از ترس ایستادن نزد خدا برای سوال، پس روزی از روزها در نهایت عیش و لذت و فرح و شادی و سرور بودم ناگاه بیمار شدم و چند روز در آن مرض بودم تا آنکه مدت من از دنیا منقضی شد، پس در آن وقت مردی نزد من آمد با خلقتی عظیم و منظری مهیب و در برابر من ایستاد در هوا نه به سوی آسمان بالا می رفت و نه به سوی زمین فرود میآمد. پس اشاره کرد به سوی دیده من و آن را کور گردانید و به سوی گوش من و آن را کر گردانید و به سوی زبان من و آن را لال گردانید پس چنان شدم که هیچ چیز از چیزهای دنیا را نمی دیدم و نمی شنیدم. پس در این وقت گریستند اهل و یاران من و خبر من به برادران و همسایگان من رسید. در این وقت به او گفتم: تو کیستی ای آن کسی که مرا مشغول گردانیدی از اهل و مال و فرزندان من؟

گفت: من ملک موت آمده ام به نزد تو که نقل فرمایم تو را از خانه دنیا به خانه آخرت و به تحقیق که منقضی شده است مدت حیات تو و آمده است وقت مرگ تو.

و در این حال که او با من مخاطبه می کرد دو شخص دیگر آمدند به نزد من و ایشان به حسب خلقت و صورت نیکوترین مردم بودند که من دیده بودم و یکی از ایشان در جانب راست من نشست و دیگری در جانب چپ، پس گفتند به من که: السلام علیک و رحمه الله و برکاته به تحقیق که آورده ایم بسوی تو نامه تو را، الحال بگیر و نظر کن در آن.

گفتم : این چه نا مه ای است که باید بخوانم من؟

گفتند: مائیم آن دو ملکی که با تو بودیم در دار دنیا و نیکیها و بدیهای تو را می نوشتیم، این است نامه عمل تو.

پس نظر کردم در نامه حسنات خود و آن نامه در دست ملکی بود که او را (رقیب) می گفتند و شاد شدم به آنچه در آن دیدم و از نیکیها خندان شدم و مرا فرحی عظیم رو داد. پس نظر کردم به نامه گناهانم و آن در دست ملکی بود که او را (عتید) می گفتند و بسیار غمگین شدم از آنچه در آن مشاهده کردم و به گریه افتادم. پس به من گفتند: بشارت باد تو را که برای تو خیر و نیکی خواهد بود.

پس به نزد من آمد آن مرد اول یعنی ملک موت و روح را از تن من کشید و هر جذبه و کشیدنی از او برابری میکرد با همه سختیها از آسمان تا زمین، و پیوسته در این شدت بودم تا آنکه جان به سینه من رسید، پس اشاره کرد به سوی من حربه ای که اگر آن را بر کوهها میگذاشت، می گداختند و روح مرا از بینی من قبض نمود، پس در آن وقت گریه اهل من بلند شد و هر چه میگفتند را می شنیدم و هر چه می کردند بر آن مطلع بودم.

پس چون بسیار شدید شد گریه و جزع اهل بیت من بر من، ملک موت با نهایت خشم و آزردگی متوجه ایشان شد و گفت: ای گروه! از چه چیز است گریه شما؟ پس به خدا سوگند که ما ستمی بر او نکرده ایم که شما شکایت می کنید و تعدّی بر او نکرده ایم که شما فریاد کنید. گریه کنید، لیکن ما و شما بنده یک خداوندیم. اگر خدا شما را امر میکرد در باب ما، امری چنانکه ما را در باب شما امر کرده است، هر آینه شما امتثال امر او می کردید در حق ما، چنانچه ما امتثال امر او نمودیم در حق شما، به خدا سوگند که ما روح او را نگرفتیم تا آنکه روزیِ مقدّر او تمام شد و مدت حیات او منقطع شد و رفت به سوی پروردگار کریمی که هر حکمی که خواهد درباره او مینماید و او بر همه چیز قادر است. پس اگر صبر کنید، مزد می یابید و اگر جزع نمائید گناهکار خواهید گردید، چه بسیار برگشتی خواهد بود مرا به سوی شما، میگیرم پسران و دختران را و پدران و مادران را.

پس در آن وقت از نزد من روانه شد و روح مرا با خود برد، در این وقت ملکی دیگر آمد و روح مرا گرفت و آن را در جامه حریری پیچید و بالا برد بسوی آسمان و او را نزد حق تعالی گذاشت در کمتر از یک چشم به هم زدن، پس چون روح من نزد حق تعالی حاضر گردید از هر عمل صغیر و کبیری از من سوال نمود و از نماز و روزه ماه مبارک رمضان و حج بیت الله الحرام و تلاوت قرآن و زکات دادن و تصدق نمودن و از هر عملی که در سایر ایام و اوقات کرده بودم و از طاعت پدر و مادر و از کشتن آدمی به ناحق و از خوردن مال یتیم و از مظلمه های بندگان خدا و از عبادت کردن در شب در وقتی که مردم در خوابند و آنچه مشابه اینهاست از اعمال از همه اینها سوال نمود از روح من، پس بعد از این روح مرا به زمین برگردانیدند به اذن حق تعالی.

در این وقت غسل دهنده من به نزد من آمد و جامه های مرا کند و شروع نمود در غسل دادن من، پس روح من او را ندا کرد که: ای بنده خدا! مدارا کن با این بدن ضعیف به خدا سوگند که من از هیچ رگی از رگهای او بیرون نیامدم مگر آنکه منقطع گردید و از هیچ عضو او بیرون نیامدم مگر آنکه آن عضو در هم شکسته شد، به خدا سوگند که اگر آن غسل دهنده این سخن را میشنید هر آینه هرگز مرده ای را غسل نمی داد، پس آب بر بدن من ریخت و سه غسل داد مرا و مرا کفن کرد در سه جامه و مرا حنوط کرد و همین بود توشه من که به آن بیرون رفت بسوی خانه آخرت، پس انگشتر را از دست راست من بیرون آورد و بعد از فارغ شدن از غسل من به پسر بزرگ من تسلیم کرد و گفت: خدا تو را ثواب دهد در مصیبت پدرت و تو را مزد و صبر بسیار دهد، پس مرا در کفن پیچید و مرا تلقین نمود و ندا کرد اهل و همسایگان مرا و گفت: بیایید به نزدیک او و او را وداع کنید، پس ایشان به نزد من آمده و وداع کردند، و چون از وداع من فارغ شدند مرا بر تختی از چوب نهادند و در این وقت روح میان رو و کفن من بود تا آنکه مرا گذاشتند و بر من نماز کردند، و چون از نماز فارغ شدند مرا به جانب قبر روانه کردند، چون مرا به قبر گردانیدند و در قبر آویختند هولی عظیم مشاهده نمودم که ای سلمان گویا از آسمان به زمین درافتادم، پس مرا در لحد گذاشتند و خشت بر من چیدند و خاک در قبر من ریختند.

پس در این وقت روح را برگردانید به سوی زبان و گوش من، و چون مردم را ندا کردند که از قبر من برگردند شروع کردم بر ندامت و پشیمانی و گفتم: کاش من از این جماعت بودم و بر می گشتم، پس شخصی از کنار قبر مرا جواب داد و گفت: نه چنین است و بر نمی توان گشتن، و این آیه را خواند (کلّا انّها کلمه هو قائلها و من ورائم برزخٌ الی یوم یبعثون) این سخنی است که حق تعالی بر ردّ جمعی از کافران فرمود که ایشان طلب برگشتن به دنیا میکنند بعد از مرگ یعنی (حاشا که او را بازگردانند، این کلمه است که او گوینده آن است و از پس ایشان برزخی است تا روزی که زنده شوند و مبعوث گردند) پس به او گفتم: تو کیستی که با من سخن میگویی؟ گفت: منم (منبه) و منم ملکی که حق تعالی مرا موکل گردانیده است به جمیع خلائق که تنبیه نمایم ایشان را بعد از مردن ایشان تا بنویسند عملهای خود را بر نفسهای خود که حجت باشد بر ایشان نزد خداوند عالمیان، پس مرا کشید و نشانید و گفت: بنویس عمل خود را.

من گفتم به خاطر ندارم.

گفت: مگر نشنیده ای سخن پروردگار خود را که در قرآن فرموده است (احصاه الله و نسوه) یعنی (احصا و شمارش کرده است کرده های ایشان را خدا و فراموش کرده اند ایشان کرده های خود را) پس گفت: تو بنویس و من بر تو املا میکنم و اعمال تو را میگویم.

گفتم: کاغذ کجاست که بنویسم؟

پس کنار کفن خود را کاغذی دیدم و گفت این صحیفه توست.

گفتم: قلم از کجا بیاورم؟

گفت: انگشت تو قلم توست.

گفتم: مرکب از کجا بیاورم؟

گفت: آب دهان تو به جای مرکب است.

پس املا کرد بر من آنچه کرده بودم در دار دنیا و نماند از اعمال من خردی و بزرگی مگر آنکه او را بر من املا کرد چنانکه حق تعالی فرموده است ( و یقولون یا ویلتنا مالهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها و وجدوا ما عملوا حاضراً و لا یظلم ربک احداً) یعنی (میگویند کافران: وای بر ما چیست این نامه ما که ترک نکرده است گناه کوچکی را و نه بزرگی را مگر آنکه احصاکرده است آن را و یافتند آنچه کرده بودند را حاضر و ستم نمیکند پروردگار تو احدی را)

پس ملک آن نامه را گرفت و مهری بر آن زد و طوق گردانید آن را بر گردن من، پس گمان کردم که جمیع کوههای دنیا را طوق کرده اند در گردن من، پس به او گفتم: ای منبه چرا با من چنین میکنی؟

گفت: آیا نشنیده ای سخن پروردگار خود را که فرموده است ( و کلّ انسانٍ الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامه کتابا یلقاه منشوراً ، اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا) یعنی (و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم، و روز قیامت، کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود گشوده میبیند – کتابت را بخوان کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی).

پس منبه گفت: این خطابی است که تو را بدان خطاب خواهند کرد در روز قیامت و تو را حاضر خواهند گردانید در آن روز و حال آنکه نامه عمل تو در میان دو دیده تو گشوده باشد و گواهی دهی در آن روز بر نفس خود.

پس منبه از من دور شد، و منکر به نزد من آمد با عظیم ترین منظری و منکرترین صورت و عمودی از آهن در دست او بود که اگر جن و انس جمع می شدند آن عمود را حرکت نمی توانستند داد، پس صدای موحشی بر من زد که اگر جمیع اهل زمین آن صدا را می شنیدند هرآینه همه می مردند، پس به من گفت: ای بنده خدا خبر ده مرا که پروردگار تو کیست و دین تو چیست و پیغمبر تو کیست و بر چه طریقه و حالت بوده ای و چه اعتقاد داشته ای در دنیا؟

پس زبان من بسته شد از ترس و بیم او و حیران شدم در امر خود و ندانستم که چه بگویم در جواب او، و در بدن من هیچ عضوی نماند مگر آنکه مفارقت کرد از ترس، پس دریافت مرا رحمتی از جانب پروردگار من که دل مرا نگاه داشت و زبان مرا گویا گردانید پس به او گفتم: بنده خدا چرا مرا می ترسانی و حال آنکه من شهادت می دهم به وحدانیت خدا و شهادت می دهم که محمد (صلّ الله علیه و آله و سلّم) رسول خداست و گواهی می دهم که خدای عالمیان پروردگار من است و محمد (صلّ الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر من است و قرآن کتاب من و کعبه قبله من و علی ( علیه السلام) امام من است و مؤمنان برادران منند، و گفتم: این است گفتار من و اعتقاد من و بر این اعتقاد ملاقات میکنم پروردگار خود را در روز معاد.

پس در این وقت گفت: ای بنده خدا بشارت باد تو را به سلامتی بدرستی که نجات یافتی. و از پیش من رفت.

پس نکیر به من نزدیک شد و صدای مهیب بر من زد عظیم تر از صدای اول، پس اعضای من بعضی بر بعضی داخل شدند و گفت: عمل خود را بکو ای بنده خدا.

پس حیران ماندم و متفکر شدم که چه جواب بگویم، پس در این وقت گردانید و دور کرد حق تعالی شدت ترس و بیم را و حجت مرا به من الهام کرد به یقین نیکو و مرا توفیق کرامت فرمود، پس گفتم ای بنده خدا مدارا کن با من و من از دنیا بیرون آمدم و حال آنکه گواهی میدادم که خداوندی نیست به غیر خدای یگانه و او را شریکی نیست و گواهی میدادم که محمد (صلّ الله علیه و آله و سلّم) بنده و رسول خداست و آنکه بهشت حق است و عذاب آتش حق است و صراط حق است و میزان حق است و حساب کردن خلائق حق است و سؤال منکر و نکیر در قبر حق است و زنده شدن در قبر حق است و آنکه بهشت و آنچه حق تعالی وعده کرده در آن از نعمتها حق است و آنکه جهنم و آنچه حق تعالی وعید فرموده است در آن از عذاب حق است و آنکه قیامت آمدنی است و شکی در آن نیست و آنکه خدا زنده می گرداند آنها را که در قبرهایند.

پس مرا گفت ای بنده خدا بشارت باد تو را به نعیم ابدی و خیری که هرگز زایل نگردد. پس مرا در لحد خوابانید و گفت: بخواب مانند خوابیدن داماد، و از نزدیک سر من دری گشود از بهشت، و دری از پیش پای من گشود به سمت جهنم پس گفت: نظر کن ای بنده خدا به سوی آنچه خواهی یافت به سوی آن از بهشت و نعمتهای آن و نظر کن به سوی آنچه نجات یافتی از آن از آتش جهنم، پس دری که از پیش پایم به سوی جهنم گشوده شده بود را مسدود گردانید و دری را که از پیش سرم به سوی بهشت گشوده بود چنان گشاده گذاشت. و پیوسته داخل می شد بر من از آن در شمیم بهشت و نعمتهای آن و لحد مرا فراخ گردانید بقدر آنچه دیده کار کند، و از نزد من رفت – و ای سلمان من نیافتم نزد حق تعالی چیزی را که خدا دوست دارد بزرگتر از سه چیز: اول نماز کردن در شب بسیار سرد، دوم روزه داشتن در روز بسیار گرم و سوم تصدقی که به دست راست کنی که دست چپ تو از آن خبر نداشته باشد.

پس این بود سخن من و وصف من و آنچه من دریافته بودم.

دوستان التماس دعا  (منبع : askquran.ir


دوشنبه 19/10/1390 - 16:11
اهل بیت

عنه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

إذا كَثُرَت ذُنوبُكَ فاسْقِ‏الماءَ عَلَى الماءِ .

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

هرگاه گناهانت زیاد شد پشت سر هم آب (به تشنگان) بنوشان .

مَن سَقى مُؤمنا مِن ظَمَأٍ سَقاهُ اللّه‏ُ مِنَ الرَّحیقِ الَمختوم .

امام سجّاد علیه‏السلام :

هركه مؤمن تشنه‏اى را آب دهد خداوند او را از شراب سر به مُهر بهشتى بنوشاند .

عنه علیه‏السلام :

إنّ أوَّلَ ما یُبدَأُ بهِ یَومَ القِیامَةِ صَدَقةُ الماءِ .

امام باقر علیه‏السلام :

نخستین چیزى كه در روز قیامت به آن رسیدگى مى‏شود (ثواب) صدقه آب (دادن به تشنه) است .

الإمامُ الصّادقُ علیه‏السلام :

أفضَلُ الصَّدقَةِ إبرادُ الكَبِدِ الحَرّى ، ومَن سَقى كَبِدا حَرّى مِن بَهیمَةٍ أو غَیرِها أظَلَّهُ اللّه‏ُ عز و جل یَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّهُ .

امام صادق علیه‏السلام :

بـهترین صـدقه خـنك كردن جگر تفتیده است . هركه جگر تفتیده حیوانى یا جز آن را سیراب كند خداوند عز و جل او را ، در آن روزى كه هیچ سایه‏اى جز سایه او نیست ، سایه دهد .

منبع دارالحدیث
پنج شنبه 3/9/1390 - 19:20
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته