• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 530
تعداد نظرات : 385
زمان آخرین مطلب : 5351روز قبل
دعا و زیارت
شیخ طوسى قدس الله سره نقل فرموده كه : حسین بن محمّد عبداللّه از پدرش نقل نمود، كه گفت :
در مسجد جامع مدینه نماز مى خواندم مردان غریبى را دیدم كه به یك طرف نشسته با هم صحبت مى كردند.
یكى به دیگرى مى گفت : هیچ مى دانى كه بر من چه واقع شده ، گفت : نه !
گفت : مرا مرض داخلى بود كه هیچ دكترى نتوانست آن مرض را تشخیص ‍ بدهد تا دیگر نا امید شدم .
روزى پیرزنى بنام سلمه كه همسایه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت دید گفت اگر من تورا مداوا كنم چه مى گویى ؟ گفتم ! به غیر از این آرزویى ندارم .
به خانه خود رفته و پیاله اى از آب پر كرده و آورد و گفت : این را بخور تا شفا یابى من آن آب را خوردم بعد از چند لحظه خود را صحیح و سالم یافتم ، و از آن درد و مرض در من وجود نداشت تا چند ماه از آن قضیّه گذشت و مطلقا اثرى از آن مرض در من نبود .
روزى همان عجوزه به خانه من آمد، به او گفتم اى سلمه بگو ببینم آن شربت چه بود كه به من دادى و مرا خوب كردى ! و از آن روز تا به حال دردى احساس نمى كنم و آن مرض برطرف گردید .
گفت : یك دانه از تسبیحى كه در دست دارم پرسیدم ، كه این چه تسبیحى بود، گفت : تسبیح از تربت كربلا بوده است كه یك دانه از این تسبیح در آب كرده به تو دادم .
من به او پرخاش كردم و گفتم : اى رافضه (اى شیعه ) مرا به خاك قبر حسین مداوا كرده بودى ، دیدم غضبناك شد و از خانه بیرون رفت و هنوز او به خانه خود نرسیده بود كه آن مرض بر من برگشت ، و الحال به آن مرض ‍ گرفتار و هیچ طبیبى آن را علاج نمى تواند بكند، و من بر خود ایمن نیستم و نمى دانم كه حال من چه خواهد شد.
در این سخن بودند كه مؤذّن اذان گفت ما به نماز مشغول شدیم و بعد از آن نمى دانم كه حال آن مرد به كجاست و چه به حال او رسیده است .
شنبه 27/4/1388 - 3:46
دعا و زیارت
از ذریح محاربى منقول است كه گفت : به حضرت امام جعفر صادق (ع ) شكایت كردم آنچه به من مى رسد از قوم و فرزندان من هر گاه به ایشان نقل مى كنیم ثواب زیارت قبر حضرت امام حسین (ع ) را تكذیب من مى كنند و مى گویند:
تو دروغ مى بندى بر امام جعفر (ع ) حضرت فرمود: اى ذریح ! بگذار مردم را كه به هر جا كه خواهند بروند.
والله ، كه حق تعالى مباهات مى كند به زایران حضرت امام حسین (ع ) و آنها كه از راه هاى دور به زیارت آن حضرت مى روند، با ملائكه مقرّبین و حاملان عرش خود حتّى آنكه مى فرماید به ایشان كه : آیا نمى بینید زیارت كنندگان قبر حسین بن على (ع ) را كه آمده اند با نهایت شوق به سوى آن حضرت و به سوى فاطمه زهرا(س ).
به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند مى خورم كه : واجب گردانم براى ایشان كرامت خود را كه ایشان را گرامى دارم و داخل گردانم ایشان را در بهشتى كه مهیّاكرده ام براى دوستان خود پیغمبران و رسولان خود.
اى ملائكه من ! اینها زیارت كنندگان حسین اند كه محبوب محمّد (ص ) است كه او پیغمبر و حبیب من است
و هر كه مرا دوست مى دارد حبیب مرا دوست مى دارد و هر كه حبیب مرادوست مى دارد محبوب او را دوست مى دارد.
و هر كه حبیب مرا یا محبوب او را دشمن مى دارد بر من لازم است كه او را به بدترین عذاب هاى خود عذاب كنم و به آتش خود او را بسوزانم . و جهنّم را جایگاه او گردانم و او را عذاب كنم كه هیچ یك از عالمیان را عذاب نكرده باشم .
شنبه 27/4/1388 - 3:44
طنز و سرگرمی

سبک خراسانی به زبان طنز

طنز

هر کجا ایدون و ایدر شد زیاد

سبک ترکستان فرا یادم می آد

هیچ تمساحی شبیه کبک نیست

مَرمَرا یک بیت از این سبک نیست

در خراسانی ادب، یک محور است

دلبر اینجا غالباً یک دختر است

چون به گندم اعتنا کم می شود

شعرها هم شعر آدم می شود

گاه توصیف بهار است و خزان

گاه شرح بوی جوی مولیان

چون جهانش جز فسون و باد نیست

می توان با دلبرانش شاد زیست

شعرها بسیار صاف و ساده اند

دلنشین چون لقمه ای آماده اند

بیت ها از علم و عرفان، خالی است

 

عاشقی مفهوم فارغ بالی است

در خراسان به زاهد کار نیست

چون که زاهد آدمی نمدار نیست

مست ها اینجا کمی قُد می شوند

خانه ها میخانه سر خود می شوند

عاشق اینجا هست دائم در وصال

عشقبازی می کند در طول سال

گونه در این سبک برگ یاس نیست

عقل موجود است اگر احساس نیست

شاعر اَر وصف طبیعت می کند

با درختان ساده صحبت می کند

دیر جوش و زود باور می شود

در تخیل معتدل تر می شود

واژه هایی مثل پور و گیو و دخت

می کند این سبک را گاهی زُمُخت

 

طنز

شاعران با اغنیا بُر می خورند

باده می ریزند و شُرشُر می خورند

در بیابان، در خیابان، در حیاط

شاد و شنگولند و سرشار از نشاط

دائماً انگور بازی می کنند

دسته جمعی باده سازی می کنند

هر زمان ممدوحشان خَر می شود

جیبهایشان کیسه زر می شود

اول پاییز خَز می آورند

بادهای خوب وَز می آورند

در قصاید عالی اند و بیستند

با غزل چندان موافق نیستند

هر زمان در تنگنا کف می کنند

واژه ها را هی مخفف می کنند

وزن وقتی اندکی بد می شود

هی ممدّد، هی مشّدد می شود

روز و شب با خود تکلم می کنند

شعر می گویند و هی گم می کنند

از قضا دور است شاعر وز قد ر

اختیار از خویش دارد هر نفر

شاعر این سبک مردی طوسی است

او حکیم خوش سخن فردوسی است

شعر تا آهنگ عرفانی گرفت

روی از سبک خراسانی گرفت

بعد ازین معشوق، ساقی می شود

نوبت سبک عراقی می شود

 


برگرفته از  سایت شاعر

تنظیم : بخش ادبیات
شنبه 27/4/1388 - 3:18
طنز و سرگرمی
دزد

در تاریخ آورده‌اند كه: وقتی حاج میرزا آقاسی وزیر محمد شاه قاجار به حفر قناتی امر داده بود، روزی كه به بازدید چاه‌ها رفت، مقنی اظهار داشت كه كندن قنات در اینجا بی‌حاصل است، چه اینكه این زمین آب ندارد. حاج میرزا آقاسی در جوابش گفت:

«آب برای من ندارد، نان كه برای تو دارد!!»

***

قاضی از دزدی پرسید: اینهمه سرقتها را تنهایی می‌كردی یا شریك هم داشتی؟

گفت: تنها بودم. مگر در این زمانه، آدم درستكار هم پیدا می‌شود كه به شركت انتخاب كنم.

***

شخصی از دیگری پرسید: شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی در چه سالی وفات یافت؟

پاسخ داد: مرگ آن جناب در سالهای 690 تا 694 هجری قمری اتفاق افتاده است. گفت: پس معلوم می‌شود آن بیچاره چهار سال تمام جان می‌كنده است!

***

مؤذنی بانگ می‌گفت و می‌دوید، پرسیدند كه چرا می‌دوی، گفت: میگویند كه آواز تو از دور خوش است. می‌دوم تا آواز خود را از دور بشنوم.

***

درخت

امیری

اسبی لاغر و مردنی را به مردی بخشید. اسب به اندازه‌ای لاغر بود كه تا منزل رسید، مرد. آن مرد نامه‌ای به این شرح به امیر نوشته و فرستاد: «یا امیر اسبی كه به من اعطاء نمودی. سریعترین اسب جهان بود، چون فاصله دنیا و آخرت را در یك ساعت طی نمود.»

***

منصور خلیفه، عربی شامی را گفت چرا شكر حق سبحانه را بجای نمی‌آوری كه تا من بر شما حاكم شده‌ام طاعون از میان شما دفع شدست، عرب گفت: حق سبحانه از آن عادلتر است كه دو بلا بر ما گمارد.

***

جمعی عوام نزد حاكم شكایت فرماندار ولایت خود را كردند. حاكم گفت: هر عضو از اعضای او به عدالت و انصاف موصوف و گواه است، چطور از او شكایت دارید؟! ظریفی گفت: حال كه چنین است، پس هر یك از اعضای او را به ولایتی فرست تا عدالت او همه گیر شود!

***

شخصی دعوی پیغمبری كرد، از وی معجزه خواستند، گفت: به درخت می‌گویم، پیش می‌آید! او را نزد درختی آوردند، هر چه به درخت گفت: پیش بیا، سخن نشنید و پیش نیامد. گفت: الحال كه او پیش نمی‌آید، من به نزد او می‌روم زیرا كه پیغمبران را تكبری نیست.

***

روزی پنج تن نزد شاطر عباس صبوحی آمدند و گفتند: هر كدام از ما كلمه‌ای می‌گوید، با مجموع كلمات شما شعری بسرائید.

لبخند

اولی گفت: ترنج. دومی: نردبان . سومی: چراغ. چهارمی: باد. پنجمی: غربال. شاطر عباس فی البدیهه این بیت را با كلمات مذكور ساخت:

ترنج وصل تو چیدن به نردبان خیال

چراغ بر لب باد است و آب در غربال

***

كودكی كنار آب نان می‌خورد، ناگاه تصویر خویش در آب دید نان بیانداخت و نزد پدر آمد و گفت: پدر جان نانم را كسی كنار آب ربود، پدر همراهش كنار آب آمد و در آب نگریست و گفت: شرم نمی‌كنی با این ریش سفید نان فرزندم را می‌ربائی؟

 


 گلشن لطائف

تنظیم : بخش ادبیات
شنبه 27/4/1388 - 3:14
دانستنی های علمی

تاجر

راز

تاجری پسرش را برای آموختن « راز خوشبختی » به نزد خردمندترین انسانها فرستاد پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه می رفت تا اینکه بالاخره به قصری زیبا برفراز کوهی رسید . مرد خردمندی که او در جستجویش بودآنجا زندگی می کرد بجای اینکه با یک مرد مقدس روبرو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می خورد .فروشندگان وارد و خارج می شدند .مردم در گوشه ای گفتگو می کردند .

 

ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می نواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکیهای لذیذ آن منطقه چیده شده شده بود .خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می داد گوش کرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که « راز خوشبختی» را برایش فاش کند .

پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد مرد خردمند اضافه کرد : معذالک می خواهم از شما خواهشی بکنم آنوقت یک قاشق کوچک بدست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت : در تمام این مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پله های قصر در حالیکه چشم از قاشق برنمی داشت دو ساعت بعد به نزد خردمند برگشت .

مرد خردمند از او پرسید : ایا فرشهای ایرانی اتاق ناهارخوری را دیدید ؟

آیا باغی را که استاد باغبان ده سال صرف آراستن ان کرده است دیدید ؟

راز

آیا اسناد و مدارک زیبا و ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده در کتابخانه ملاحظه کردید ؟

مرد جوان شرمسار اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده است .

تنها فکر و ذکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند . خوب پس برگرد و شگفتیهای دنیای مرا بشناس .

آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه ای را که او در آن ساکن است بشناسد.

مرد جوان با اطمینان بیشتری این بار به گردش در کاخ پرداخت .

در حالیکه همچنان قاشق را بدست داشت با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقفها بود می نگریست.

او باغها را دید و کوهستانهای اطراف را . ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب بکار رفته بود تحسین کرد.

وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزییات برای او توصیف کرد

خردمند پرسید : پس آن دو قطره روغنی که به تو سپرده بودم کجاست؟

مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.

آنوقت مرد خردمند به او گفت :

تنها نصیحتی که به تو می کنم اینست؛ راز خوشبختی اینست که :

 

«همه شگفتیهای جهان را بنگری بدون اینکه هرگز دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی»

 

آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه ای را که او در آن ساکن است بشناسد.

گزیده ای ازکتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو

رمز دوستی

راز

دو دوست

در بیابان همسفر بودند.در طول راه باهم دعوا کردند.یکی به دیگری سیلی زد.دوستی که به شدت صورتش درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت:«امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد.»آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند وتصمیم گرفتند حمام کنند.ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد.اما دوستش او را نجات داد.او روی سنگ نوشت:«امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد.»دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:«چرا وقتی سیلی ات زدم بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی؟»دوستش پاسخ داد:«وقتی دوستی تو را ناراحت میکند باید آن را برروی شن بنویسی تا بادهای بخشش آنرا پاک کند.ولی وقتی به تو خوبی میکند،باید آنرا روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.»نویسند: سیمون فردریك

تنظیم برای تبیان: زهره سمیعی

شنبه 27/4/1388 - 3:12
بیماری ها

گل مژه (Stye) بیماری شایعی است كه به صورت یك توده متورم، حساس، دردناك و قرمز رنگ در نزدیكی لبه ی پلك ظاهر می‌شود.

گل مژه چشم

این توده در حقیقت یك آبسه ی كوچك است كه در اثر عفونت یا التهاب ریشه مژه ها یا غدد ترشح كننده چربی پلك ایجاد می شود.

تماس دست آلوده با چشم (به خصوص اگر با ترشحات بینی آلوده شده باشد) و التهاب لبه پلك (بلفاریت) از عوامل مهمی هستند كه باعث بروز گل مژه می شوند.

علائم و نشانه ها

احساس سنگینی و درد پلك

ایجاد یك توده برجسته قرمز رنگ و دردناك در لبه پلك

سوزش و خارش و اشك‌ریزش

گاهی خروج ترشحات چركی از گل مژه

تاری دید: تاری دید از علائم معمول گل مژه نیست، اما اگر گل مژه نسبتاً بزرگ باشد با فشار روی قرنیه، باعث ایجاد آستیگماتیسم و تاری دید می‌شود.

درمان

اكثر گل مژه ها ظرف مدت چند روز به تدریج بهبود می یابند و مشكل خاصی ایجاد نمی كنند.

در چند روز اول، استفاده از كمپرس گرم باعث تسكین درد می‌شود و ممكن است به سرباز كردن گل مژه و تخلیه ترشحات چركی كمك كند.

برای این منظور یك حوله تمیز را با آب جوشیده گرم (نه داغ!) مرطوب كنید و برای مدت 10 تا 15 دقیقه روی چشم مبتلا قرار دهید. ماساژ ملایم هم به تسكین درد و تخلیه ترشحات كمك می‌كند. ماساژ با كمپرس گرم را می‌توان روزی 3 تا 4 بار انجام داد تا ترشحات تخلیه شود و گل مژه بهبود پیدا كند.

هرگز سعی نكنید گل مژه را بتركانید یا به زور تخلیه كنید. این كار می‌تواند باعث گسترش عفونت به بافت‌های مجاور یا حتی ورود عفونت به مغز شود.

اگر پس از چند روز گل مژه بهبود پیدا نكرد، حتماً به چشم پزشك مراجعه كنید.

چشم پزشك می تواند در صورت لزوم با یك جراحی كوچك گل مژه را تخلیه كند. تخلیه گل مژه با بی حسی موضعی با استفاده از قطره بی حس كننده انجام می شود و گل مژه از سمت پشت پلك تخلیه می‌شود.

در گل مژه‌های معمولی استفاده از قطره‌های آنتی‌بیوتیك یا آنتی بیوتیك خوراكی فایده‌ای ندارد. اما در بچه های كوچك یا افرادی كه گل مژه های شدیداً ملتهب دارند، ممكن است لازم باشد با نظر چشم پزشك آنتی بیوتیك خوراكی برای جلوگیری از گسترش عفونت به بقیه پلك و قسمت های مجاور استفاده شود.

پیشگیری

در برخی از افراد گل مژه مكرراً عود می‌كند.

برای پیشگیری از عود گل مژه به نكته های زیر توجه كنید:

از تماس دست آلوده با چشم جلوگیری كنید.

بهداشت پلك را رعایت كنید. شستشوی منظم پلك ها با آب ولرم یا شستشوی لبه پلك با شامپو بچه رقیق شده می تواند به جلوگیری از عود گل مژه كمك كند.

در صورت بروز گل مژه های مكرر حتماً به چشم پزشك مراجعه كنید.

                                                                 منبع

noorvision

جمعه 26/4/1388 - 17:28
بیماری ها

به نظر می‌رسد با فراگیر‌تر شدن استفاده از كامپیوتر در خانه و محل كار، تعداد افراد مبتلا به مشكلات بینایی ناشی از كار با كامپیوتر رو به افزایش است.

بنا به گفته متخصصان چشم، مهم ترین علائم این اختلال عبارتند از خستگی چشم، خشكی چشم و‌ تاری دید.

خستگی چش در کار با كامپیوتر

دكتر ابراهیم جعفر‌زاده‌پور، عضو هیات علمی گروه اپتومتری ایران در مورد انواع مانیتورها و اثرات مخرب پرتوهای آنها و همچنین چگونگی به‌كار‌گیری یك عینك مناسب هنگام استفاده از این ابزار توضیح می‌دهد.

نوع مانیتور تاثیری مثبت یا منفی بر سلامت دید دارد؟

به طور كلی دو نوع مانیتور در بازار وجود دارد؛ مانیتورهای CRT یا همان مانیتورهای قدیمی و مانیتورهای LCD. هر كدام از این مانیتورها از نظر سلامت چشم معایب و مزایای خود را دارند.

در مانیتورهای CRT از تفنگ‌های الكترونی برای نمایش تصویر استفاده می‌شود و همین امر باعث می‌شود نقاط نورانی به رنگ‌های مختلف بر روی صفحه مانیتور دیده شود. مهم‌ترین عیب این مانیتورها احتمال وجود پرتوهای X و ماوراء ‌بنفش و پرتوهای نور مرئی است كه با سرعت، نور زیاد را پرتاب می‌كنند. این پرتوها كاملا داخل چشم جذب می‌شوند.

از نظر فیزیك بهداشتی، دو پدیده را برای مضر بودن این پرتوها باید در نظر گرفت: شدت این پرتوها و مدت زمان مواجهه با آنها. بنابر‌این مانیتورهای CRT باید استانداردهای مربوط به ایمنی پرتو را داشته باشند.

این طور كه شما می‌گویید به هر حال وقتی در مواجهه طولانی با آنها قرار می‌گیریم، این پرتوها مضر هستند، پس رعایت تمام استانداردها چه نتیجه‌ای دارد؟

ببینید، این پرتوها برای چشم مشكلاتی ایجاد می‌كنند كه مهم‌ترین آنها تاثیر پرتو الكترومغناطیسی و پدیده‌ای به نام «خیرگی» است.

وقتی شما كتابی را كه صفحات آن گلاسه است می‌خوانید، برق آن چشم شما را اذیت می‌كند، یا حتی موقع نگاه كردن به تخته سفید (وایت‌بورد) این احساس را خواهید داشت.

افرادی كه مجبورند برای مدت طولانی در مقابل این مانیتورها بنشینند، این دو مشكل را دارند. پس ما باید از عینك‌هایی استفاده كنیم كه جاذب پرتوهای الكترو‌مغناطیسی باشند.

استفاده از عینک مخصوص در کار با كامپیوتر

عدسی این عینك‌ها نسبت به عینك‌های شیشه‌ای چه فرقی دارد؟

در عدسی این عینك‌ها از پلیمرها استفاده شده است كه علاوه بر جذب اشعه الكترو‌مغناطیسی، باعث می‌شوند كه طیف نور مفید هم وارد چشم شود. پس نباید از عینك با لنز شیشه‌ای در این موارد استفاده كرد.

در مورد مانیتورهای LCD چطور؟

این مانیتورها تشعشعات الكترو‌مغناطیسی ندارند، ولی شدت نور آنها كمتر است و معمولا قدرت تمایز رنگی چشم را كاهش می‌دهند. رویت آنها هم به زاویه وابسته است، یعنی هرچه زاویه نسبت به این مانیتور افزایش پیدا كند، كیفیت تصویر كاهش پیدا می‌كند و برعكس.

برای همین ما مجبور می‌شویم قدرت تمركز چشم خود را نسبت به صفحه مانیتور در مقایسه با مانیتورهای قبلی افزایش دهیم. در این حالت به سیستم حركتی چشم ما فشار یا تنش زیادی وارد می‌شود.

استفاده از این مانیتورهای LCD در كدام افراد مضر است؟

افرادی كه دید دو ‌چشمی ندارند، با این مانیتور دچار مشكل می‌شوند و باید تحت نظر اپتومتریست عینك مخصوصی برایشان تجویز شود.

این عینك با عینك بیمارانی كه در مقابل مانیتورهای CRT قرار می‌گیرند، متفاوت است. بنابراین افرادی كه در مقابل كامپیوتر كار می‌كنند، باید كاملاً بینایی‌سنجی شوند.

جمعه 26/4/1388 - 17:24
بیماری ها
خارج کردن تراشه

یک تراشه ممکن است در ابتدا تنها یک عامل آزار دهنده باشد، اما اگر آن را از پوست‌تان خارج نکنید، احتمال دارد باعث درد و عفونت شود.

 

عمل به  توصیه‌های زیر به خارج کردن تراشه از پوست کمک می‌کند:

قبل از شروع به کار، دست‌های‌تان را به طور کامل با آب و صابون بشویید.

 

با یک موچین تمیز، ته تراشه را بگیرید، و به آرامی آن را با همان زاویه‌ای که وارد پوست شده است، بیرون بکشید.

 

در مورد تراشه‌هایی که دسترسی به آنها مشکل است، اگر خیلی عمیق وارد پوست نشده‌اند، به آرامی پوست روی تراشه را با استفاده از یک پونز یا سوزنی که با شعله یا الکل ضدعفونی شده است، بردارید. سپس با موچین، تراشه را خارج کنید.

 

دست‌های‌تان را دوباره به طور کامل بشویید، و به آرامی ناحیه مزبور را با تکان دادن خشک کنید (از مالیدن دست روی ناحیه پرهیز کنید). سپس روی آن پماد آنتی‌بیوتیک بمالید.

 

اگر احتمال می‌دهید که ناحیه آسیب‌دیده آلوده شود، روی آن را پانسمان کنید. در غیر این صورت بهتر است روی آن را باز بگذارید.

در چه صورت به پزشک مراجعه کنیم؟

اگر تراشه‌ خیلی عمیق وارد پوست شده است، یا نزدیک چشم قرار دارد، یا ملتهب شده‌ یا چرک کرده است، باید بوسیله پزشک هر چه زودتر درمان شود.

 HealthDay News, 23 Mar., 2009 : منبع

جمعه 26/4/1388 - 17:20
دعا و زیارت

ابوالقاسم قندهارى مى گوید: در سال 1266 ه در شهر قندهار نزد ملاعبدالرحیم رفتم. در منزل او جمعى از علما و قضات و خوانین افغانى نشسته بودند. سردار محمد علم خان و یك عالم عرب مصرى نیز بودند، من و پزشك اختصاصى سردار محمدعلم خان هم كه شیعه بودیم در آن مجلس بودیم. سخن در مذمّت و نكوهش مذهب تشیع بود و این مذمّت تا به این حد ادامه پیدا كرد كه قاضى القضات گفت: از خرافات شیعه آن است كه مى گویند: مهدى«علیه السّلام» فرزند (امام) حسن عسكرى«علیه السّلام» در سال 255 هجرى در سامرا متولد شده و در سال 260 هجرى در سرداب خانه خود غایب گردیده و تا زمان ما هنوز زنده است و نظام عالم بسته به وجود اوست. سپس همه ى اهل مجلس در سرزنش و ناسزاگفتن به عقاید شیعه هم زبان شدند مگر عالم مصرى كه قبل از این سخن قاضى القضات از همه بیشتر، شیعه را سرزنش مى كرد. فقط او ساكت بود. وقتى سخن قاضى القضات تمام شد، آن عالم مصرى گفت: چند سال پیش در مسجد جامع طولون به كلاس حدیث مى رفتم. فلان فقیه، حدیث مى گفت. سخن از شمائل (حضرت) مهدى«علیه السّلام» به میان آمد. بحث و اختلاف نظر بالا گرفت. ناگهان همه ساكت شدند. زیرا جوانى را به همان شكل و شمایل در حال ایستاده دیدند در حالى كه قدرت نگاه كردن به او را نداشتند.
وقتى سخن آن عالم عرب مصرى به اینجا رسید، ساكت شد. من دیدم اهل مجلس همگى ساكت شده اند و چشم ها به زمین دوخته شده و عرق از پیشانى ها جارى است. ازدیدن این وضع تعجب كردم. ناگهان جوانى را دیدم كه رو به قبله در میان مجلس نشسته است. به مجرد دیدن ایشان حالم دگرگون شد. توان دیدن چهره مبارك ایشان را نداشتم. مانند دیگر حاضرین در جلسه بى حس و بى حركت شدم. حدود پانزده دقیقه همه در همین حال بودیم و بعد كم كم به خود آمدیم. هر كس زودتر به حال طبیعى برمى گشت بلند مى شد و مى رفت. تا آنكه همه ى جمعیت به تدریج و بدون خداحافظى رفتند. من آن شب تا صبح هم شاد بودم و هم غمگین، شاد بودم براى آنكه امام زمانم را ملاقات كرده بودم و غمگین بودم به خاطر آنكه نتوانستم یك بار دیگر بر آن جمال نورانى نگاه كنم و چهره مباركش را دقیق به ذهن بسپارم. فرداى آن روز به كلاس درس رفتم. ملاعبدالرحیم مرا به كتابخانه خود خواست و در آنجا تنها نشستیم. ایشان گفت دیدى دیروز چه شد؟ حضرت قائم آل محمد«صلى اللَّه علیه و آله» تشریف آوردند و چنان تصرفى در اهل مجلس نمودند كه قدرت سخن گفتن و نگاه كردن را از آنها گرفته و همگى شرمنده و پریشان شدند و بدون خداحافظى رفتند.
روز بعد پزشك مخصوص سردار محمدعلم خان را دیدم. او نیز گفت: چشم ما از این كرامت روشن باد! سردار محمدعلم خان هم از مذهب خود سست شده و چیزى نمانده كه او را شیعه كنم!
چند روز بعد پسر قاضى القضات را دیدم. او به من گفت كه پدرم تو را مى خواهد. هر چه عذر آوردم كه نروم، نپذیرفت ناچار با او نزد قاضى القضات رفتم. در مجلس او جمعى از علماى اهل سنت و همان عالم مصرى و افرادى دیگر حضور داشتند. بعد از سلام واحوال پرسى با قاضى القضات او در باره مجلس چند روز پیش از من پرسید . من تقیه كردم و گفتم: من چیزى ندیده ام. غیر از سكوت اهل مجلس و پراكنده شدن بدون خداحافظى اهل مجلس متوجه مطلب دیگرى نشدم. آنهایى كه در آنجا بودند گفتند: این مرد دروغ مى گوید چطور مى شود كه در یك مجلس در روز روشن همه حاضرین ببینند و این آقا نبیند؟ قاضى القضات گفت: دروغ نمى گوید، شاید آن حضرت فقط خود را براى منكرین وجودش جلوه گر ساخته باشد تا موجب رفع انكار آنها شود و چون مردم فارسى زبان این نواحى (از جمله این مرد) پدرانشان شیعه بوده اند و از عقاید شیعه اعتقاد كمى به وجود امام عصر«علیه السّلام» براى آنها باقى مانده است، این مرد هم ندیده باشد. اهل مجلس نیز با اكراه و سختى و بعضى بدون اكراه سخن قاضى القضات را تصدیق كردند و حتى بعضى مطلب او را تحسین نمودند.(1)


..............................................................


1) اقتباس از بركات حضرت ولى عصر (ع)، ص 73، به نقل از عبقرى الحسان، ج 2، ص 76

پنج شنبه 25/4/1388 - 22:19
دعا و زیارت

در ایام تحصیل علوم دینى و فقه اهل بیت علیهم السلام، در نجف اشرف، شوق زیادى جهت دیدارجمال مولایمان بقیة الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه داشتم با خود عهد كردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت كه جمال آقا صاحب الامرعلیه السلام را زیارت كنم و به این فوز بزرگ نایل شوم.

تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم. تصادفا در یك شب چهارشنبه ، رفتنم از نجف به تاخیر افتاد و هوا ابرى و بارانى بود. نزدیك شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصا از زیادى قطاع الطریق و دزدها، ناگهان صداى پایى را از پشت سر شنیدم كه بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربى را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیك من آمد و با زبان فصیح گفت: اى سید! سلام علیكم.

ترس و وحشت به كلى از وجودم رفت و اطمینان و سكون نفس پیدا كردم . تعجب آور بود كه چگونه این شخص در تاریكى شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن مى گفتیم و مى رفتیم . سید عرب از من سؤال كرد: قصد كجا دارى؟

گفتم: مسجد سهله.

فرمود: به چه جهت؟

گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولى عصرعلیه السلام.

مقدارى كه رفتیم ، به مسجد زید بن صوحان كه مسجد كوچكى است نزدیك مسجد سهله رسیدیم داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایى كه سید خواند كه، مثل آن بود كه دیوار و سنگها با ایشان آن دعا را مى خواندند، احساس انقلابى عجیب در خود نمودم كه از وصف آن عاجزم.

بعد از دعا سید فرمود: سید تو گرسنه اى، خوب است شام بخورى.

پس سفره اى را كه زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل این كه تازه از باغ چیده شده بود . و آن وقت چله زمستان وفصل سرماى شدید بود و من متوجه نشدم كه این آقا این خیارهای تازه سبز را در این فصل زمستان از كجا آورده؟ به هر حال طبق دستور آقا شام خوردم.

سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم.

داخل مسجد شدیم ، آقا مشغول اعمال وارده درمقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه مى كردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشاء را به آقا اقتدا كردم و متوجه نبودم كه این آقا كیست؟

بعد از آن كه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:

اى سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد كوفه مى روى یا در همین جا مى مانى؟

گفتم: مى مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق علیه السلام نشستیم.

به سید گفتم: آیا چاى یا قهوه یا دخانیات میل دارى آماده كنم؟

در جواب، كلام جامعى را فرمود: این امور از زواید زندگى است كه ما از آن دوریم.

این كلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوى كه هرگاه یادم مى آید اركان وجودم مى لرزد. به هر حال مجلس نزدیك دو ساعت طول كشید و در این مدت مطالبى رد و بدل شد كه به بعضى از آنها اشاره مى كنم.

1. در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود:

اى سید با تسبیح به چه نحو استخاره مى كنى؟

گفتم: سه مرتبه صلوات مى فرستم و سه مرتبه مى گویم: «استخیر الله برحمتة خیرة فى عافیة » پس قبضه اى از تسبیح را گرفته مى شمارم، اگر دو تا بماند بد است و اگر یكى ماند خوب است.

فرمود: این استخاره، دنباله ای دارد كه به شما نرسیده و آن این است كه هرگاه یكى باقى ماند فورا حكم به خوبى استخاره ندهید بلكه دوباره بر ترك عمل، استخاره كنید اگر زوج آمد كشف مى شود استخاره اول خوب است اما اگر یكى آمد كشف مى شود كه استخاره اول میانه است.

به حسب قواعد علمیه مى بایست دلیل بخواهیم و آقا جواب دهد به جاى دقیق و باریكى رسیدیم پس به مجرد این قول تسلیم شدم و در عین حال متوجه نبودم كه این آقا كیست.

2. از جمله مطالب در این جلسه تاكید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره ها بعد از نمازهاى واجب بود. بعد ازنماز صبح سوره یاسین و بعد از نماز ظهر سوره نباء بعد از نمازعصر سوره نوح و بعد از مغرب سوره واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ملك.

3. دیگر این كه تاكید فرمودند: بر دو ركعت نماز بین مغرب و عشاء كه در ركعت اول بعد از حمد هر سوره اى خواستى مى خوانى و در ركعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را مى خوانى و فرمود: این نماز كفایت مى كند از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب، چنانكه گذشت.

4. تاكید فرمود كه: بعد از نمازهاى پنجگانه این دعا رابخوان:

«اللهم سرحنى عن الهموم و الغموم و وحشة الصدر و وسوسة الشیطان برحمتك یا ارحم الراحمین ».

5. و دیگر بر خواندن این دعا بعد از ذكر ركوع درنمازهاى یومیه خصوصا ركعت آخر تاكید كردند:

«اللهم صل على محمد و آل محمد و ترحم على عجزنا و اغثنا بحقهم ».

6. در تعریف و تمجید از شرایع الاسلام مرحوم محقق حلى فرمود:

تمام آن مطابق با واقع است مگر كمى از مسایل آن.

7. تاكید بر خواندن قرآن و هدیه كردن ثواب آن، براى شیعیانى كه وارثى ندارند یا دارند ، ولكن یادی از آنها نمى كنند.

8. تحت الحنك را از زیر حنك دور دادن و سر آن را درعمامه قرار دادن چنانكه علماى عرب به همین نحو عمل مى كنند و فرمود: در شرع این چنین رسیده است.

9. تاكید بر زیارت سید الشهدا علیه السلام.

10. دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را از خدمتگزاران شرع.

11. پرسیدم: نمى دانم آیا عاقبت كارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟

فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشكور و روسفیدى.

گفتم: نمى دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوى الحقوق از من راضى هستند یا نه؟

فرمود: تمام آنها از تو راضى اند و درباره ات دعا مى كنند.

استدعاى دعا كردم براى خودم كه موفق باشم براى تالیف و تصنیف.

دعا فرمودند.

پس از این گفتگو به خاطرحاجتى خواستم از مسجد بیرون روم ، آمدم كنار حوض كه در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد ، به ذهنم رسید چه شبى بود واین سید عرب كیست كه این همه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این فكر خطور كرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و كسى هم در مسجد نبود. یقین پیدا كردم كه آقا را زیارت كردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گریه مى كردم تا صبح شد، چون عاشقى كه بعد از وصال مبتلا به هجران شود.

این بود اجمالى از تفصیل، كه هر وقت آن شب یادم مى آید بهت زده مى شوم.

پنج شنبه 25/4/1388 - 22:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته