• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2545
تعداد نظرات : 151
زمان آخرین مطلب : 3830روز قبل
اخبار
نامه‌های امام جواد(ع) به ایرانیان

اسحاق اهوازی و علی بن مهزیار اهوازی از یاران امام جواد(ع) هستند که همگی اصالتی ایرانی دارند.

خبرگزاری فارس: نامه‌های امام جواد(ع) به ایرانیان

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از سایت قدس آنلاین، بسیاری از یاران امام جواد (ع) از اصحاب پدر بزرگوار و فرزندان آن حضرت بودند که عده‌ای از آنها سال ها عمر کرده و حتی تالیفات گران بهایی درباره احادیث اهل بیت (ع) از خود به یادگار گذاشته‌اند.

در منابع اسلامی درباره تعداد یاران امام جواد(ع) نام بیش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است. در این زمینه می توان از ابن سکیت یعقوب بن اسحاق اهوازی، علی بن مهزیار اهوازی، خیران خادم قراطیسی، احمدبن اسحاق اشعری قمی، اسحاق بن اسماعیل نیشابوری، احمد بن محمد بن ابی نصر بُزَنطی، ابراهیم بن محمد هَمْدانى و زکریا بن آدم یاد کرد که همگی اصالتی ایرانی داشته و از جمله یاران امام رضا و امام جواد علیهما السلام بحساب می آیند.

در منابع تاریخی آمده است که بـسـیـارى از شـیعیان نیز در مناطق مختلف ایران چون : خراسان ، سیستان ، رى ، قم ، طبرستان ، طـالقـان و اهـواز زندگى مى کردند. شیعیانى از این مناطق به حضور امام جواد(ع ) مى رسیدند، بـراى آن حـضـرت خـمـس ارسـال مى کردند و یا وکلایى از جانب آن حضرت در این مناطق فعالیت داشته اند..(1)

سـفـر امـام هـشـتـم (ع ) بـه خـراسـان و ورود عـلویـان بـه ایـران سـرآغـاز تـحـول مـهـمـى در گـسـتـرش تـشیع در ایران به حساب مى آید. همچنین فعالیت هاى شاگردان و وکـلاى ائمـه و امـام جـواد(ع ) در مـناطق و نواحى مختلف ایران در ترویج عقاید و فقه شیعه نقش بـسـزایـى داشـت . شـایـد بتوان گفت ایران در دوران امام جواد(ع ) از مهمترین مراکز تشیع بوده و شورش هایی که در مناظق مختلف ایران برعلیه حکومت عباسی رخ داده شاهدی بر این موضوع است.

هرچند دستگاه خلافت سعى داشت با ایجاد موانع براى امام (ع ) رابطه آن حضرت را با شـیـعـیـان مـحـدود نـمـایـد ؛ ولى امـام جـواد عـلیـه السـلام در شـرایـط مـخـتـلف بـه طـور مـسـتـقـیـم یـا از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ مى کرد.

آن حـضـرت در سـراسـر سـرزمـیـنهاى اسلامى نمایندگانى داشت که پاسخگوى سؤ الات دینى شـیـعیان بودند و وجوهات شرعى آنان را به امام (ع ) مى رساندند. از بررسى شواهدى که در ایـن بـاره در زنـدگانى امام جواد علیه السلام وجود دارد استفاده مى شود که آن حضرت در شهرهاى اهـواز، هـمدان ، سیستان ، رى ، بصره ، واسط، بغداد، کوفه و قم نمایندگانى داشته است.

ابـراهـیـم بن محمد همدانى یکى از نمایندگان آن حضرت در منطقه همدان بود کـه امـام جـواد عـلیـه السـلام در نامه اى به او نوشت : (در آن منطقه ) وکیلى جز تو ندارم و به دوستانمان در همدان نوشته ام که از تو اطاعت کنند..(2)

صـفـوان بـن یـحـیـى هم یکی از اصـحـاب بـزرگوار امام کاظم ، امام رضا و امام جواد علیهم السلام و وکـیـل پـیـشـواى نـهـم بـود..(3) شـیـعـیـان وجـوه شـرعـى خود را به او مى دادند تا تحویل امام دهد. معمربن خلاّد مى گوید: غله هایى را که اسماعیل بن خطاب وصیت کرده بود که به صفوان بن یحیى داده شود خدمت امـام جـواد (ع) بـردم . آن حـضـرت فـرمـود: خـداونـد اسماعیل بن خطاب و صفوان را رحمت کند؛ زیرا آنان در حزب پدران من هستند و هر کس در حزب ما باشد خداوند او را در بهشت مأوى مى دهد.

صفوان در سال 210 هجرى به دار باقى شتافت و امام جواد(ع) براى او حنوط و کفن فرستاد و به اسماعیل بن موسى بن جعفر(ع) فرمود تا بر او نماز گزارد..(4)

عـلى بـن مـهـزیـار اهـوازى شخصى جلیل القدر ، مورد اعتماد و از وکلاى امام جواد علیه السلام بـود. ایـن صـحـابـىِ گـرانـقـدر سـى و سـه کـتـاب در مـسـائل اسـلامـى بـه رشـتـه تحریر درآورد و پاسخگوى شیعیان بود. او بیشتر سؤ الات را از طریق نامه مى پرسید و نیز اطلاعات لازم را به آن حضرت مى رساند. امـام جـواد(ع) در پـاسـخ نـامـه عـلى بـن مـهـزیـار کـه دربـاره ، درگـیـرى اهل قم با عمال حکومت گزارش داده بود نوشت: آنـچـه دربـاره اهـل قـم ذکر کرده بودى ، متوجه شدم . خداوند نجاتشان دهد و به آنان فرج عطا کـنـد. مرا با گفتنیهایت در این باره مسرور کردى . همواره چنین کن . امیدوارم خداوند با وعده بهشت شـادمـانـت کـند. و به جهت رضایت من از تو، از تو راضى و خشنود گردد. از او عفو و راءفتش را امید دارم ، حَسْبُنا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ..(5)

از ایـن نـامـه اسـتـفـاده مـى شـود که وى نه تنها وکیل امام (ع ) در منطقه خود بوده است؛ بلکه به عـنـوان نماینده ویژه آن حضرت مسائل قم را نیز پیگیرى و گزارش مى کرده است و امام (ع ) از او مى خواهد که به صورت نوبه اى به او گزارش کند.

نامه دیگر مربوط می شود به نامه امام جواد(ع) به والی سیستان در باره یکی از اهالی سیستان . امام (ع) در این نامه می نویسد: بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما بعد، حامل این نامه به تو، نکته زیبائی را یادآور شد که تو به آئین پسندیده ای گرایش داری! مطمئنا تو در مقابل عمل نیک، پاداش نیکی خواهی داشت. به برادرانت احسان کن و بدان خداوند عزیز و جلال از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد.

این مرد سیستانی می گوید: قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبدالله نیشابوری (فرماندار سیستان) از نامه امام باخبر شده بود و هنگامی که من به شهرم نزدیک می شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد. نامه را به او دادم او آن را بوسیده و روی چشمانش گذاشت و به من گفت: چه می خواهی؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما برای من مالیاتی نوشته اند که توان پرداخت آن را ندارم. دستور داد آن را برای من ببخشند و اضافه کرد: تا زمانی که من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و مالیات معاف کردم. سپس از خانواده ام پرسید و من وضعیت اقتصادی خود و خانواده ام را برایش شرح دادم. او دستور داد که در مورد مشکل معیشتی من اقداماتی انجام شود و مقداری هم اضافه به من کمک کرد. تا او زنده و در منصب فرمانداری سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و احسان و عطایایش را تا آخر از من قطع نکرد. (6)

پانوشتها:

1. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه ، ج 2، ص 133

2. بحار، ج 50، ص 109

3. الامام الجواد، قزوینى ، ص197

4. مسندالامام الجواد، ص 137

5. مسندالامام الجواد(ع ) ، ص 139

6. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 433

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920714000442

يکشنبه 14/7/1392 - 23:39
اخبار
انتقاد یک نویسنده از تجدید چاپ بدون مجوز کتاب‌هایش

یک محقق و پژوهشگر حوزه علوم انسانی گفت که کتاب‌هایش بدون مجوز وی تجدید چاپ می‌شوند.

خبرگزاری فارس: انتقاد یک نویسنده از تجدید چاپ بدون مجوز کتاب‌هایش

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از سایت فرهنگ امروز سیدجواد طباطبایی، محقق و پژوهشگر حوزه علوم انسانی در خصوص تجدید چاپ کتابش بدون اجازه وی اظهارداشت: اتفاقی که در مورد 2 کتاب «درآمدی بر تاریخ فلسفه‎ سیاسی در ایران» چاپ دهم و «زوال اندیشه سیاسی در ایران» چاپ نهم من افتاده است. اسناد و مدارک مستدل را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه داده‎ام اما رسیدگی نمی‎شود. مساله‎ حق تالیف، بحثی جداست که زمانی دیگر می‎طلبد. اما مساله‎ تجدید چاپ کتاب بدون اجازه مولف و حتا بدون دریافت مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، نقطه‎ی آسیبی است که مسئولین امر باید به آن رسیدگی کنند تا بیش از این حق مولف ضایع نشود.

این پژوهشگر در حوزه فلسفه و تاریخ در ادامه گفت؛ در مورد تجدید چاپ این 2 کتاب‎ خود، رسماً به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شکایت کرده‎ام و حتی به وزیر ارشاد نامه نوشته‎ام و اسناد را برای ایشان ارائه نمودم که اسنادش نیز قابل ارائه است، اما رسیدگی نمی‎شود.

مولف کتاب درآمدی بر تاریخ فلسفه سیاسی در ایران، ضمن ابراز تاسف از برخوردهایی که با وی شده است، گفت: چرا مسئولین این امر به شکایات بنده پاسخ نمی‎دهند که حق با من است یا خیر، اگر حق با بنده نیست چرا مدرک و دلیل قابل قبول ارائه نمی‎دهند.

طباطبایی از ضعف‎هایی که در بخش نشر کتاب وجود دارد، گفت: در کشور ما مشکل این است که هیچ کنترلی و نظارتی روی تعداد کتاب‎هایی که بیرون می‎آید، نیست؛ این‎که چگونه به فروش می‎رسند و چه قدر درآمد دارند. این می‎شود که زیرزمینی یا رو‎زمینی کتاب‎ها بدون اجازه از مولف چاپ می‎شوند و دست مولف هم به جایی نمی‎رسد. این مسائل احتیاج به آسیب‎شناسی عمیق دارد و برای جامعه فرهنگی و بازار کتاب ایران فاجعه بار است.

بر این اساس مدیرمسئول یکی از انتشارات که طباطبایی از آنها گله‌مند است نیز در واکنش به این اظهارات گفته چنین اقدامی صورت نگرفته است.

 http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920714001601

يکشنبه 14/7/1392 - 23:36
اخبار

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، سایت بوتیا نوشت: متاسفانه چند وقتی است که اشرافی گری و تجمل گرایی به کرمانی ها نیز روآورده است، خصوصا در مراسم‌های عروسی، صرف هزینه های گزاف برای حریرآرائی، گل آرائی، پرواز با هواپیمای اختصاصی از فرودگاه کرمان و گرفتن فیلم عروسی از فراز آسمان، … از نمونه این هزینه های اضافی است.

ولی موردی که اخیرا در بین این نوع زوج ها باب شده است سفارش دسته گل عروس چندصد میلیونی تا میلیاردی است که از طلا و جواهرات با عیار بالا و نایاب تزیین می شود.

اول که تبلیغ آن را دیدم باور نمی کردم تا شخصا مراجعه کردم  و از نزدیک آلبوم های  آن را مشاهده کردم، شاید باور نکنید در این شهر که برخی از جوانان ما  که به خاطر  نداشتن هزینه یک عقد ساده نمی توانند ازدواج کنند، برخی از زوج ها نیز در لیست انتظار سفارش دسته گل جواهر نشان خود مراسم ازدواجشان را جابجا میکنند.

يکشنبه 14/7/1392 - 23:36
اخبار
کیه بر نظرسنجی؛ خطای راهبردی در دیپلماسی دولت تدبیر و امید

آیا مراجعه صرف به نظر مردم می‌تواند تعیین کننده رابطه ایران با کشورهای دیگر(از جمله آمریکا) باشد و از آن مهمتر انتشار نتایج نظرسنجی که رئیس جمهور وعده آن‌ها را داده است تا چه حد می‌تواند به تامین منافع ملی کمک کند؟

خبرگزاری فارس: تکیه بر نظرسنجی؛ خطای راهبردی در دیپلماسی دولت تدبیر و امید

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، سایت الف نوشت: سفر تیم جدید دیپلماسی دولت یازدهم به نیویورک و شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل و تبیین رویه جدید سیاست خارجی جمهوری اسلامی با استقبال کشورهای غربی رو به رو شده است. به نظر می رسد رویه جدید دستگاه دیپلماسی کشور این گونه است که در عین صحبت از تعامل سازنده با جهان، در تلاش برای تامین منافع جمهوری اسلامی با کمترین هزینه هستند. در داخل نیز بیشتر سیاسیون و رسانه ها از رویکرد سیاست خارجی دولت جدید حمایت و آن را در هماهنگی با رویه کلی نظام قلمداد نمودند، اما خواهان حزم، احتیاط و اتخاذ رویکردی واقع گرایانه در روابط خارجی شدند.

این در حالی است که در اواخر هفته گذشته، رئیس جمهور در حاشیه جلسه هئیت دولت و در جمع خبرنگاران در پاسخ به پرسشی درباره مذاکره با امریکا بیان می کنند که «از دو دستگاه مهم نظرسنجی خواسته‌ام نظر مردم را بگیرند که با حرکت دولت موافق هستند یا خیر و آن‌هایی که مخالف هستند چند‌درصد هستند؟»

با دقت در این پاسخ رئیس جمهور دو سوال به ذهن خطور می کند. اول اینکه آیا مراجعه صرف به نظر مردم می تواند تعیین کننده رابطه ایران با کشورهای دیگر(از جمله آمریکا) باشد و از آن مهمتر انتشار نتایج نظرسنجی که رئیس جمهور وعده آن ها را داده است تا چه حد می تواند به تامین منافع ملی کمک نماید؟

برای پاسخ به این سوالات ناگزیر به ذکر مقدمه ای برای توضیح شرایط می باشیم.

در نظام های مردم سالار، مردم نقش تعیین کننده ای در انتخاب مقامات دارند و شهروندان یک جامعه با گزینش مسئولان اجرایی باعث می شوند که ورودی های جدیدی به سیستم سیاسی وارد شود و دولتمردان نیز بر اساس ترجمه این خواسته ها به کنش، مبادرت به ادامه یا تغییر سیاست ها می کنند. اما در عرصه سیاست خارجی تا حدودی شرایط متفاوت است.

در واقع سیاست خارجی فعال و کنش مند یک کشور منوط به این است که با حفظ آرمان ها و ارزش های خود از قابلیت انعطاف پذیری برای دست یابی بهتر به مافع ملی برخوردار باشد. به عبارتی بهتر می توان گفت که اگر چه سیاست خارجی به‌عنوان یک استراتژی از پیش طراحی شده توسط تصمیم گیرندگان در قبال محیط و بازیگران بین المللی تعریف می شود اما این سیاست خارجی به هیچ وجه از ساختاری تصلبی و سخت برخوردار نیست و به طور حتم دارای انعطاف پذیری هایی برای تامین بهتر منافع ملی است چرا که با حیات و بقای کشورها و ملت ها ارتباط پیدا می کند. همچنین سیاست خارجی به مراتب عرصه پیچیده تری نسبت به سیاست داخلی است چرا که بازیگران متعددی با منافع متفاوت(و در برخی مواقع متضاد) در آن ایفای نقش می کنند و کمتر پیش می آید که دولت ها در پی تامین منافع خود با در نظر گرفتن منافع های طرف های درگیر باشند.

با این مقدمه می توان بیان نمود که نظر مردم با توجه به پیچیدگی های سیاست خارجی تنها می تواند به عنوان یکی از عوامل در تدوین سیاست ها در نظر گرفته شود، اما فروکاستن مسائل و موضوعات و تعیین خط و مشی سیاست خارجی تنها بر اساس نظر مردم کاری منطقی و عقلانی نمی باشد.

در واقع اتخاذ چنین رویکردی در قبال آمریکا به مراتب اشتباه بزرگتری می تواند باشد چرا که حدود سه دهه است که ارتباط چندانی بین جمهوری اسلامی و آمریکا وجود نداشته و هم اینکه در حال حاضردر مسائل مهمی دارای تضاد منافع استراتژیک می باشند.

نکته بعدی در باب انتشار نتایج نظرسنجی-در صورت وقوع این کار- خواست رسانه ها برای انتشار نتایج آن است.

فرض بگیرید که اکثریت مردم در این نظرسنجی به بهبود رابطه تمایل نشان دادند. حال نکته این است که آیا این نتیجه به تقویت موضع ایران در مذاکرات پیش رو با کشورهای غربی و آمریکا خواهد انجامید؟ به باور نگارنده هرگز چنین اتفاقی رخ نخواهد داد.

در واقع به نظر می رسد در صورت انتشار نتیجه مثبت این نظرسنجی مذاکره کنندگان ایران در تنگنا قرار می گیرند و ناچار می شوند که به هر طریق ممکن با نمایندگان دولت آمریکا کنار بیایند و احیانا از منافع ملی نیز عدول کنند؛ چرا که مردم خواهان بهبود روابط شده اند. در ضمن آیا این دلیلی نخواهد شد که کشورهای غربی سقف خواسته های خود را بالاتر ببرند چرا که به این موضوع واقف شده اند که در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات، فشار افکار عمومی بر روی دستگاه دیپلماسی کشور افزایش خواهد یافت.

از سوی دیگر فرض بگیریم که اکثر مردم مخالف تغییر روابط باشند، باز آیا این می تواند مجوزی برای قطع ارتباطات کامل و نفی هر گونه مذاکره(دقت شود مذاکره و نه توافق) باشد.

سوالی دیگری که باید از آقای روحانی پرسید اعتبار نظرسنجی‌های مقطعی برای موضوعات استراتژیک و بلندمدت است. طبق نظرسنجی های مراکز افکار سنجی معتبر سراسری آقای روحانی تنها به فاصله سه روز مانده به انتخابات 24 خرداد در صدر نتایج این نظرسنجی ها قرار گرفت و اگر به فرض انتخابات یک هفته قبل و در تاریخ 17 خرداد برگزار می شد انتخابات بر مبنای همان نظرسنجی های معتبر نتیجه دیگری داشت.

به دیگر سخن تصمیم مردم در آستانه انتخابات و به فاصله کمتر از یک هفته متاثر از عوامل مختلفی چون تبلیغات، مباحث مناظره آخر و ... دچار تفاوت فاحشی شد. یک بار دیگر تاکید می کنیم که در اعتبار نظرسنجی نهادهای افکارسنجی کشور تردیدی نیست اما مسئله دوره زمانی اعتبار نتایج آنهاست.

با این وجود به نظرسنجی مذاکره با آمریکا در چه دوره ای می توان اعتماد کرد؟ نظر مردم را فردای مذاکره تلفنی که دلار به 2940 تومان رسید باید پرسید یا چند روز بعد که قیمت دلار به 3100 تومان بازگشت؟

عرصه سیاست خارجی عرصه پیچیده و متحولی است به خصوص اینکه در حال حاضر مسائل چالشی و مهمی در عرصه جهانی و منطقه ای مرتبط با جمهوری اسلامی وجود دارد که از قضا بازیگران متعددی نیز در هر کدام از آنها دخیل هستند. از این رو لازم است طرح و برنامه جامع و مدونی برای تامین منافع ملی با در نظر گرفتن تمام عوامل تعیین کننده(از جمله افکار عمومی) فراهم آید. 

  http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920714000716

يکشنبه 14/7/1392 - 23:36
مصاحبه و گفتگو
هیچ‌ دخالتی در خانه سینما نداشته و ندارم

بازیگر پیشکسوت کشورمان گفت: هیچ گونه دخالتی در خانه سینما نداشته و ندارم؛ من خیلی به خانه سینما رفت و آمدی نداشتم و فقط در روز افتتاح و بازگشایی خانه سینما همراه آقای حجت‌الله ایوبی بودم.

خبرگزاری فارس: هیچ‌ دخالتی در خانه سینما نداشته و ندارم

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، روزنامه جام‌جم نوشت: عزت‌الله انتظامی بازیگر پیشکسوت تئاتر، تلویزیون و سینمای ایران از چهره‌های شاخص فرهنگی و هنری کشور است که همواره‌شان و مقام خودش و هنرش را حفظ کرده و حتی در سال‌های پیری نیز که بسیاری از بزرگان به‌دلایل مختلف شخصی و اجتماعی دچار خطا و لغزش‌ می‌شوند، در کارنامه حرفه‌ای اش علاقه‌مندان را ناامید نکرده است.

بازیگر فیلم های شاخصی چون «گاو»، «حاجی واشنگتن»، «اجاره نشین ها»، «روز فرشته»، «روسری آبی» و مجموعه به یادماندنی «هزاردستان» مدت هاست که با وسواس همیشگی و نگاه حرفه ای به پیشنهادهای مختلف بازیگری پاسخ منفی می دهد و حاضر به پذیرش هرنقش و فیلمی نیست.

آقای بازیگر بعد از بازی در فیلم «چهل سالگی» ساخته علیرضا رئیسیان در سال 1388 در فیلم دیگری ظاهر نشده، ولی مدتی است که منتظر مهیا شدن شرایط برای ساخت فیلم «قطار زمستانی» به کارگردانی خسرو سینایی فیلمساز توانمند و خوش قریحه است.

بزرگی این چهره محبوب تنها به نقش آفرینی های رندانه و جذابش محدود و منحصر نمی شود و او جدا از این مقوله در زندگی شخصی نیز همواره به اصول اخلاقی و انسانی پایبند بوده و در کارهای خیر و خداپسندانه گام های ارزشمندی برداشته است.

خبر خوش افتتاح نخستین خانه سالمندان ویژه هنرمندان با نام «خانه سالمندان هنرمند عزت الله انتظامی» دلیل خوبی بود تا سراغ آقای بازیگر برویم و از او درباره ایده اولیه این مجموعه، پیگیری هایش و به سرانجام رسیدن آن بپرسیم. استاد هم باوجود مشغله و گرفتاری بسیار با مهربانی همیشگی و رویی باز و گشاده پاسخگوی ما شد.

 

* طرح اولیه افتتاح «خانه سالمندان هنرمند عزت الله انتظامی» از سوی چه کسی و از چه زمانی مطرح شد؟

همیشه به این موضوع و وجود مجموعه ای برای هنرمندانی که به سال های پیری می رسند، فکر می کردم و دوست داشتم کاری در این زمینه انجام دهم. تا این که بعد از درگذشت منصوره حسینی نقاش ایرانی در بیست و ششم خرداد سال 91 خیلی جدی تر به این مساله فکر کردم و تصمیم گرفتم حتما جایی را برای هنرمندان سالمند درنظر بگیریم تا به جای تنهایی درکنارهم باشند و احساس انزوا نکنند. بعد این مساله را با ایرج راد، مدیرعامل خانه تئاتر در میان گذاشتم که مورد موافقت و استقبال او هم قرار گرفت. در مرحله بعد موضوع را با آقای دکتر همایون هاشمی رئیس سازمان بهزیستی کشور مطرح کردیم که ایشان هم از این طرح استقبال کرد. بعد از موافقت آقای هاشمی در این یک سال ساختمان های مختلفی را که همگی تحت اختیار بهزیستی بودند دیدیم، ولی بعضی از آنها مناسب آن چیزی که ما دنبالش بودیم، نبودند. به هرحال ما جایی را می خواستیم که فضای مناسبی داشته باشد و تا حدودی مطابق حال و احوال و روحیه هنرمندان سالمند باشد. تا این که چند ماه پیش ساختمانی مجهز را در منطقه ولنجک دیدیم و به این نتیجه رسیدیم که بد نیست موقتا اینجا را افتتاح کنیم و بعدا به فکر جای بهتر و بزرگتری باشیم. در مجموع خیلی از این اتفاق خوشحالم و امیدوارم با این کار هنرمندان سالمند دیگر بعد از این جایی برای دورهم جمع شدن داشته باشند و احساس تنهایی نکنند.

 

* این مرکز چه امکاناتی دارد؟

فعلا یک طبقه از این ساختمان در اختیار هنرمندان سالمند قرارگرفته که چهار اتاق و چند تخت دارد که حدود ده نفر از خانم ها و آقایان می توانند به آنجا مراجعه و از امکانات موجود استفاده کنند. به دوستان گفته ام اگر محلی را هم برای فعالیت های صحنه ای این عزیزان فراهم کنند خیلی خوب است تا گاهی نمایشی را هم در آن فضای دوستانه تمرین و اجرا کنند. این کار تاثیر بسیار مثبتی در روحیه آنها خواهد داشت.

 

* با توجه به تعداد بالای هنرمندان سالمند که نیاز به رسیدگی، پرستاری و مراقبت دارند، فکر می کنید ظرفیت این مجموعه برای پذیرش متقاضیان کافی باشد؟

نه، کافی نیست، ولی این تازه مرحله اول کار و شروع یک راه است. هدفمان بیشتر این بود که ابتدا این طرح را به کرسی بنشانیم و بعد ان شاءالله دوستان بتدریج در ادامه آن را تکمیل خواهند کرد. آقای دکترهاشمی که خیلی به ما در این زمینه کمک کرد، قول داد که فضای دیگری را هم در اختیار مجموعه قرار دهد تا بشود تعداد بیشتری از هنرمندان سالمند را در این محل مورد پذیرش قرار داد.

البته خوش قولی ایشان قبلا ثابت شده و بهزیستی با مشارکت جهاد دانشگاهی همکاری های لازم را برای افتتاح این مرکز با ما انجام داده است.

 

* همان محل گسترش پیدا می کند یا جای دیگری را به این قضیه اختصاص می دهند؟

دیگر فرقی نمی کند. ممکن است همه این ساختمان فعلی را دراختیار هنرمندان قرار دهند یا شاید هم جای دیگری را برای متقاضیان بگیرند. اما آن چیزی که اهمیت دارد این است که کلید این اتفاق خوب خورده و این اقدام شکل عملی به خود گرفته و اخبار آن هم بخوبی منعکس شده است.

 

* هزینه های اقامت، درمان و پذیرایی را چه گروه و نهادی تامین می کند؟ ظاهرا خود متقاضیان هنرمند هم باید بخشی از هزینه ها را بپردازند.

نه، آقای راد جلسات و نامه نگاری هایی با مسئولان بهزیستی داشت و قرار شد که خود سازمان بهزیستی همه هزینه ها را به طور کامل تامین کند و بپردازد. یعنی هرهنرمند خانم و آقایی که به «خانه سالمندان هنرمند» می آید با هزینه های بهزیستی معالجه می شود و در حد مقدورات و امکانات آنجا تحت نظر و درمان قرار می گیرد. در اینجا کارهای خدماتی درمانی همچون فیزیوتراپی هم انجام می شود. پزشک و پرستارانی هم همیشه حضور دارند تا به وضع هنرمندان رسیدگی کنند. حتی امکانی فراهم شده که افراد می توانند برای چند وقتی هم در آنجا اقامت کنند.

 

* این مرکز فقط مخصوص هنرمندان سالمند تئاتر و سینماست یا دیگر هنرمندان هم می توانند از آن استفاده کنند؟

بیشتر مربوط به هنرمندان تئاتر و سینماست، ولی هنرمندان دیگر رشته ها هم می توانند از امکانات آنجا استفاده کنند. به نظرم سازمان ها و نهادهای مختلف و مسئولان باید دست به دست هم دهند و نسبت به احداث و ایجاد چنین مراکزی اقدام کنند. چون افراد و هنرمندان زیادی هستند که نیاز به این توجه و مراقبت دارند.

 

* نحوه پذیرش افراد به چه صورت است؟ خودشان مراجعه می کنند یا شما کسانی را به این مرکز معرفی می کنید؟

ما از طریق خانه تئاتر هنرمندانی را به این مرکز معرفی می کنیم تا آنها را پذیرش و نگهداری کنند.

 

* راه اندازی چنین مجموعه ای ارتباطی به تغییر و تحولات دولت و آمدن مسئولان جدید فرهنگی و هنری دارد؟

نه، اصلا ارتباطی به این قضیه ندارد. ما از مدت ها قبل دنبال اجرایی شدن چنین اقدامی بودیم و همان طور که گفتم بعد از مرگ اسفبار و ناراحت کننده منصوره حسینی نقاش معروف و بین المللی بود که تصمیم جدی تری دراین باره گرفتیم. تا این که با همکاری و مشارکت سازمان بهزیستی و شخص آقای دکتر هاشمی چند وقت قبل ساختمانی را دراختیار ما قرار دادند و چند روز پیش هم با برپایی مراسمی ویژه افتتاح شد که بازتاب خوبی هم داشت. و می دانم که حتما هم این محل گسترش پیدا خواهد کرد.

 

* کار تبدیل خانه تان به «بنیاد فرهنگی و هنری انتظامی» به کجا انجامید؟

در این یکی دو سال همیشه پیگیر این کار بوده ام و دوست داشتم خانه ام به موزه و نمایشگاه و بنیاد فرهنگی و هنری تبدیل شود تا به واسطه آن بتوان کارهای خیر کرد. خدا را شکر همه کارهای این مجموعه انجام شده و در همین یکی، دو هفته افتتاح می شود.

 

* تولید فیلم آقای خسرو سینایی (قطار زمستانی) به کجا رسید؟ خبر خوشی درباره ساخت آن دارید؟

باوجود صحبت ها و توافقات به عمل آمده بین دولت های ایران و لهستان هنوز طرف ایرانی آمادگی تولید این کار را ندارد و نمی دانم که چرا اقدام موثری دراین زمینه انجام نمی دهد؟ دوست دارم و منتظر سفر با این «قطار زمستانی»ام چراکه فیلمنامه بسیار خوب و جذابی دارد، قصه اش درباره جنگ جهانی دوم و پناه آوردن لهستانی ها به ایران از دست هیتلر است. این فیلم درصورت ساخته شدن موفقیت زیادی به دست می آورد و اعتبار خوبی را نصیب سینمای ایران می کند.

 

* قصد بازی در کار جدیدی ندارید؟

نه، فعلا حال جسمانی خوبی ندارم و کارهای پیشنهادی را قبول نمی کنم.

 

* برای پیشبرد روند امور خانه سینما نظر و پیشنهادی ندارید؟

نه، هیچ گونه دخالتی در این ماجرا نداشته و ندارم. خودشان می دانند که کی جلسه تشکیل دهند یا ندهند. چون من خیلی به خانه سینما رفت و آمدی نداشتم. فقط در روز افتتاح و بازگشایی خانه سینما همراه آقای حجت الله ایوبی بودم.

 

* فکر می کنید اوضاع سینمای ما در آینده بهتر شود؟

والله، اوضاع سینمای ایران با اظهارنظر من بهتر نمی شود. (می خندد)

 

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920714000503

يکشنبه 14/7/1392 - 23:35
شخصیت ها و بزرگان
سردار رشید اسلام حسن باقری یكی از نویسندگان و خبرنگاران فعال روزنامه جمهوری اسلامی بود كه شور جهاد و فرمانبرداری از امام خمینی موجب شد لباس رزم بپوشد و به جبهه‌های جنگ حق علیه باطل بشتابد. از آنجا كه او دارای فكری روشن و جانی پاك و طراحی و برنامه‌ریزی در اوج ابتكار به سر می‌برد، بسیار سریع در جمع فرماندهان سپاه اسلام درآمد و توانست عملیات‌های پیروز در شرایط سخت را رهبری و سازماندهی كند.
در مقدمه‌ای كه مؤسسه شهید حسن باقری بر این اثر نگاشته درباره توان و فكر و فرماندهی او در جنگ چنین آمده است:
در میان افراد شاخص و نخبگان سال‌های انقلاب و دفاع مقدس، شخصیت شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) به عنوان یكی از بنیان‌گذاران مكتب دفاعی امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی همواره درخششی خیره‌كننده داشته است...
شهید حسن باقری در واپسین روزهای زندگی پربار خویش - خاصه در طول 28 ماهی كه باورود او به خوزستان در یكم مهرماه 59 آغاز شد و با شهادتش درفكه در نهم بهمن 61 به پایان رسید - علاوه بر طراحی و اجرای عملیات‌های مهم، با شناخت عمیق از دشمن و چیرگی بر منطقة جغرافیایی جنگ و تغییرات حاصل از آن، به تشكیل اطلاعات عملیات و واحدهای تخصصی ترجمة اسناد و آرشیو جنگ اهتمام ورزید و آنگاه نیز با تسلط بر جبهة خودی و دشمن و تغییرات لحظه به لحظة آن، در شكل‌گیری سازمان رزم، برآورد اطلاعات و تهیه طرح عملیات، كادرسازی و تربیت فرماندهان تاثیرگذار و كارآمد نقشی اساسی ایفا كرد. وی همچنین با ابتكار نظریه‌ای جدید در خصوص جنگ و راه‌های تقابل با متجاوزان، توانست استراتژی جنگ را تغییر دهد و با تسلط بر زمین نبرد دشمن و درك سریع توانایی آنان و نیز شناخت استعداد نیروهای خودی، راه مقابله را بازیابد.
او نظریه‌پرداز نظامی بزرگی بود كه در جایگاه فرمانده عالی رتبة جنگ، توانست توازن قوا را به سود جمهوری‌اسلامی ایران تغییر دهد. آن چنان كه دشمن نیز خود به این حقیقت اعتراف كرده و گفته است: "اطلاعات ایران (حسن باقری) در حملات خود اطلاعات كامل و دقیقی در خصوص یگان‌های ما اعم از خطوط حد، فرماندهان، شكاف‌ها، نقاط آسیب‌پذیر، محل استقرار قرارگاه‌ها و مواضع توپخانه و حتی مناطق اداری در اختیار داشته و از این طریق توانسته است طرح‌های خوبی تهیه نموده و آن‌ها را به دقت به اجرا درآورد."
با این همه، شهید حسن باقری، بیش از تجهیزات جنگی، بر ایمان و اندیشه متكی بود. وی خود در این باره نوشته است:
"چیزی كه دشمنان و آمریكایی‌ها را به تنگ می‌آورد، این است كه ما در فكر كردن به بن بست نمی‌رسیم و این باعث می‌شود در عمل نیز به بن بست نرسیم."
شهید حسن باقری در طی دوران كوتاه فرماندهی‌اش، ادبیاتی را به مباحث دفاعی وارد كرد كه تا پیش از آن هرگز سابقه نداشت و ماحصل این تحول، رواج فرهنگ علوی و عاشورایی در میدان‌های نبرد بود، فرهنگی كه سرچشمة زلال آن نیز همانا اسلام بود و مكتب وحی. او با تكیه بر قدرت لایزال الهی و تحت رهبری امام خمینی(ره) مشعلی را برافراشت كه راه پایداری نسل‌های آیندة ایران را نیز همچنان روشن نگاه خواهد داشت. مبنای نظریة شهید حسن باقری روحیة‌ ایمان و شهادت‌طلبی است كه خود آن را ارمغانی بزرگ می‌نامد...
ستاد احیای اندیشه‌های سردار شهید حسن باقری از سال 1381 همز‌مان با بیستمین سالگرد شهادت آن بزرگوار كار خود را آغاز كرد. هدف از تشكیل این ستاد، تدوین و انتشار آثار حسن باقری در طول 28 ماه حضور او در جبهه‌ها بود. وی آثار ارزشمند فراوانی از خود بر جای گذاشته است كه عرضة آن‌ها به عنوان میراث و سرمایه‌ای گران‌سنگ برای تاریخ پایداری مردم ایران فریضه‌ای فرهنگی محسوب می‌شود...
پنج جلد نخست از گزارش‌های روزانة جنگ متعلق به حسن باقری - كه تدوین آن‌ها از سال 1381 آغاز شده بود - به حمدالله به پایان آمد و در سال 1389 به چاپ رسید. اكنون نیز نخستین مجلد از مجموعة سه جلدی مجموعه روایات در خصوص شخصیت، زندگی و نقش حسن باقری پیش روی خوانندگان گرامی قرار گرفته است. تالیف این مجموعه كه از آبان سال 1386 آغاز شده، حاصل مصاحبه با 150 نفر از شخصیت‌های كشوری، لشكری و سیاسی، به ویژه فرماندهان سپاه و ارتش و جهاد بوده است.
جمعه 12/7/1392 - 15:12
آموزش و تحقيقات
سال ششم هجری ، پیامبر (صل الله علیه وآله و سلم) جهت انجام فریضه حج به همراه یاران ، اصحاب و عشایر از مدینه خارج و به سوی مکه رهسپار شد. وقتی سران قریش با خبر شدند به مقابله برخاستند تا مانع از ورود مسلمانان به مکه شوند.

 در این هنگام پیامبر دستور توقف فرمود و در منطقه ای به نام «حدیبیه» اتراق کرد. همان پیامبری که در طول 23 سال، بیش از ده ها جنگ اعم از غزوه و سریه با مشرکان و کفار داشت در این مرحله با توجه به اوضاع و شرایط زمانی و مکانی، سخن از صلح زد و با دشمن دیرینه خویش وارد مذاکره شد و این مذاکره در نهایت منتهی به صلح و مشهور به «صلح حدیبیه» گردید.
 
پیامبر در این عهدنامه  تاریخی در واقع به خاطر رسیدن به "مصالح اهم" از یک سری "اصول مهم و مسلم اسلامیگ به طور موقت چشم پوشید که جا دارد در آن دقت و تامل بیشتر شود.

هنگام انعقاد، امیرمومنان علی (علیه السلام) منشی متن بود. پیامبر به ایشان فرمود که در آغاز کلمه ی «بسم الله الرحمن الرحیم» بنویسد.
اما سهیل بن عمرو که نماینده مشرکان گفت: ما خدای رحمان و رحیم را نمی شناسیم ، باید « باسمک اللهم » بنویسید.

علی به دستور پیامبر، «باسمک اللهم» نوشت. بعد خواست در متن صلحنامه اسم مبارک پیامبر را به عنوان « محمد رسول الله » آورد، سهیل گفت: ما تو را به عنوان فرستاده خدا قبول نداریم. بلکه تو فقط محمد پسر عبدالله هستی.
باز به دستور پیامبر، در متن قرارداد، «محمد بن عبدالله » جایگزین «محمد رسول الله» گردید.
 
تا این جا رسول گرامی اسلام(ص) در ظاهر از دو رکن اصول دین، یعنی توحید و نبوت عقب نشینی کرد و به دشمن امتیاز داد.
 به علاوه در مرحله بعد ، در بند دوم صلحنامه نیز نوشته شد: «هرگاه فرد یا افرادی از قریش به مسلمانان پیوستند، پیامبر موظف است آنها را به مشرکان تحویل دهد ، اما اگر فردی از مسلمانان به قریش پناهنده شد، مسلمانان حق استرداد او را ندارند.»

 این هم امتیاز سومی بود که از جانب رهبر مسلمانان به مشرکان داده شد و در ظاهر با اصل «الاسلام یعلو ولا یعلی  علیه» منافات داشت .
جالب است در این هنگام خبر آوردند که ابو جندل پسر سهیل به لشکر اسلام پیوسته و مسلمان شده است.
 سهیل خطاب به پیامبر گفت: این اولین مورد است و باید به آن عمل کنید.
حضرت ابو جندل را به پدرش تحویل داد. او فریاد کرد و از پیامبر یاری طلبید ، اما حضرت ابوجندل را دلداری داد و توصیه فرمود که به خاطر اسلام و مسلمانان این مصائب و مشکلات را متحمل شود.  

در این میان امام علی (علیه السلام) که در اغلب جنگ ها و نبردهای سنگین کنار پیامبر حضور داشت و چند بار هم به شدت مجروح شده بود، در این ماجرا مطیع محض بود و هرچه پیامبر می فرمود، او می نوشت، اما بعضی افراد ظاهرنگر و تند مزاج که چندان سابقه ی خوشی نداشتند و در هیچ جنگی هم شرکت نکرده و حتی قطره ی خونی در راه اسلام از دماغشان ریخته نشده بود  ، ناگهان غیرتی شدند و زبان به اعتراض گشودند و فریاد وا اسلاما سردادند که چرا پیامبر از این همه اصول عقب نشینی کرده و عزت اسلام و مسلمانان را به تاراج برده است؟!

  اما رسول خدا (ص) هرکدام آنها را به اندازه درک و فهم شان جوابی دادند و آرامشان کردند.  

در مدت کوتاهی نتایج مثبت این معاهده ظاهر شد :
1- حملات و هجوم ها و تحرکات و توطئه های داخلی و خارجی قریش متوقف گردید.
2- مسلمانان از ناحیه دشمن خیالشان راحت شد و به آرامش نسبی دست یافتند.
3- زمینه برای ترویج و تبلیغ اسلام در نقاط دیگر فراهم آمد.   
4- ارتباط میان توده مردم قریش و مسلمانان سبب ترویج بیشتر اسلام در میان مشرکان گردید.  
5- جوانان قریش تحت تاثیر آداب و رسوم و اخلاق اسلامی مسلمانان به ویژه برخوردهای محبت آمیز پیامبر قرار گرفتند و فوج فوج به اسلام گرویدند. 

از مجموع گزارش مورخان برمی آید جوانان بسیاری از قریش به پیامبر پناهنده می شدند و پیامبر نیز طبق قرارداد حدیبیه ، آنها را به قریش تحویل می داد. وقتی اینها برمی گشتند به اشکال گوناگون موجب دردسر مشرکان می شدند تا این که سران قریش مجبور شدند و خود پیشنهاد کردند تا بند دوم صلح حدیبیه ملغی شود و پیامبر هم قبول کرد.

در اهمیت این معاهده همین بس که در تایید آن، آیه « انا فتحنا لک فتحا مبینا » نازل گردید.

علاوه در فوائد این صلح، امام صادق (ع)نیز فرمود: "ما کانت قضیه اعظم برکه منها" . هیچ حادثه ای در زمان پیامبر پر برکت تر از صلح حدیبیه نبود .  

از این رخداد تاریخی و سیره پیامبرو ائمه (علیهم السلام) استفاده می شود که ولی فقیه و حاکم جامع شرایط اسلامی می تواند به دفاع از حریم امت اسلامی  فرمان جنگ دهد ، بعد در مقاطع دیگر صلح نماید ، یا به خاطر رعایت مصالح اهم از امور مهم ، موقتا چشم پوشی نماید .

ولی فقیه جامع شرایط اگرچه معصوم نیست ولی در مسائل سیاسی- اجتماعی تمام اختیارات پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام ) را دارد ، چون تنها وارث آنان در این امور است .

حضرت امام در ضمن بحث فقهی  بیع، پیرامون  اختیارات ولی فقیه می فرماید:« فللفقیه العادل ، جمیع ما للرسول و الائمه علیهم السلام مما یرجع الی الحکومه و السیاسه ... »  

صلح در جنگ تحمیلی 
    
 به همین سبب می بینیم . معظم له به عنوان یک فقیه، 15 سال رهبری مبارزه با طاغوت را بر عهده گرفت،  بعد حکومت تشکیل داد، هشت سال جنگ نا برابر را به خوبی رهبری کرد و در تمام  دوران جنگ شعار « جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم » سرداد .

 اما وقتی اوضاع و شرائط را متفاوت دید ، تن به صلح داد.  البته در این عرصه نباید نقش تعیین کننده فقیه سیاسی آیت الله هاشمی رفسنجانی را دست کم گرفت. ایشان که سال ها بود فرماندهی اتاق جنگ را بر عهده داشت ومظهر صلابت ومقاومت به شمار می آمد، در این مرحله به جای کله شقی وخود انقلابی پنداری  به دستور امام «نرمش قهرمانانه » از خود نشان داد و وارد مذاکرده با صدام حسین شد و او را به طرز عجیبی به اعتراف ، عجز و شکست تاریخی وا داشت.

متن  بیش از ده نامه که میان  آقای هاشمی وصدام رد وبدل شده ،در این خصوص جای تامل وتجزیه وتحلیل دارد واز جمله اسناد افتخار آمیز دوران دفاع مقدس به شمار می آید.

 اگرچه بعضی شیاطین شیطنت می کنند و می گویند : این جام زهر را به امام خوراندند و صلح را به معظم له تحمیل کردند اما خود حضرت امام این شیطنت ها را پیش بینی کرده و در آن پیام تاریخی ، این افراد را با تعبیر « قاعدین کوته نظر دیروز و مدعیان بی هنر امروز » یاد کرده و به مردم و مسئولین هشدار دادند که نگذارند « نا اهلان و نا محرمان » در صفوف انقلابیون نفوذ کرده و پیشکسوتان شهادت  وخون را با ترفندهایی به انزوا بکشانند وهمیشه حساب این گونه افراد را از مجاهدان در راه خدا جدا سازند.

جالب است که حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه)حساسیت عجیبی به این افراد داشتند ودر جای دیگر از آنان با تعابیری مانند«مارهای خوش خط وخال» و«مقدس نماهای احمق و واپسگرا» نام بردند و تاکید کردند که اینها با ژست مقدس مآبی تیشه به ریشه دین ، انقلاب و اسلام می زنند ، بعد اضافه کردند که« خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده ، هرگز ازفشارها وسختی های دیگران نخورده است.»  
 
رابطه با عربستان 
 
نمونه دیگر ، کشتار حجاج ایرانی بیت الله الحرام توسط آل سعود در سال 1366 بود که منجر به قطع رابطه ایران با عربستان شد.

 حضرت امام با صدور پیام حماسی  ، جنایات آل سعود را محکوم و آنها را وارثان ابی سفیان ، ابی لهب و راهبران راه یزید معرفی کردند.
  در بیانات دیگر ضمن شمارش جنایات آنها تاکید نمودند که : « اگر ما از مساله قدس بگذریم ، اگر ما از صدام بگذریم ، اگر ما از همه کسانی که به ما بدی کردند بگذریم ، نمی توانیم از مساله حجاز بگذریم ».

به دنبال آن حدود سه سال ارتباط ایران و عربستان کاملا مسدود شد و اعزام کاروان های حج به آن کشور تعطیل گردید.
اما در اواخر عمر پر برکت حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) ، آیت الله هاشمی رفسنجانی نامه ای به معظم له نوشت و در آن موضوعاتی را عنوان کرد از جمله درخواست حل موضوع ارتباط با آمریکا و عربستان شد.

 حضرت امام خمینی با این که در چند سال گذشته ، بخصوص در این سه سال اخیر تعابیر بسیار قاطع و صریحی نسبت به آل سعود ، عربستان و آمریکا داشتند وهمه آنها در مقطع زمانی خود کاملا بجا و صحیح بود ، اما در این مقطع زمانی با برقراری ارتباط با عربستان موافقت کردند و ارتباط با آمریکا را نیز مشروط به شرایطی نمودند.
 
آیت الله محمدی ری شهری که در آن ایام  وزیر اطلاعات بود در این مورد می گوید: در سال های پایانی جنگ، طرح ویژه ای توسط وزارت اطلاعات در مواجهه با آمریکا به سران قوا پیشنهاد شد و در جلسه ای به تصویب رسید، ولی برای رعایت احتیاط اینجانب در تاریخ 26/03/1367 طرح یاد شده را برای حضرت امام خمینی (س) فرستادم تا اگر رهنمودی درباره آن دارند ، بفرمایند، چند روز بعد 30/03/1367 مرحوم حاج احمدآقا پاسخ حضرت امام را چنین منعکس کردند : « در جریان... آمریکا چند مساله باید کاملا روشن گردد:
یک. باید همیشه در دل همه دست اندرکاران بخصوص شما که مسئولیت این... را بعهده گرفته اید ،  بغض و کینه آمریکا محفوظ باشد چرا که آن ها و سایر ابرقدرت ها و قدرت ها به تنها چیزی که فکر می کنند، نابودی اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی است.  
دو. توجه کنید که آن ها در زمینه های مختلف دارای سابقه می باشند یکمرتبه کار بجایی نرسد که متوجه شوید... آن ها، شما را فریب داده اند.
سه. به صورتی حرکت کنید که در هر لحظه که تصمیم داشتید توان بازگو کردن مساله را صادقانه برای مردم داشته باشید.  
چهار. کسانی را که دنبال این گونه ماموریت ها می فرستید دارای ظرفیت های لازم باشند که خدای ناکرده، عکس آن چه را که می خواهید، حاصل نگردد.»   
 
 پس از رحلت جانگداز رهبر کبیر انقلاب ، در زمان ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی و با درایت ومدیرت ایشان و موافقت رهبری ارتباط با عربستان برقرار شد، رهبر انقلاب اسلامی ، حضرت آیت الله خامنه ای طی حکمی ، در اردیبهشت 1370 جناب حجت الاسلام و المسلمین ری شهری را به نمایندگی ولی فقیه در امور حج تعیین کرد و حجاج ایرانی از این تاریخ مجددا عازم مکه و مدینه شدند.

 آثار مثبت این ارتباط نیز در مدت اندکی خود را نشان داد و آثار و برکات صلح حدیبیه ونزول آیه فتح المبین را در اذهان تداعی نمود که به ترتیب زیر می توان به برخی از آنها اشاره کرد:
 
1- کاهش حساسیت طرفین و افزایش اعتماد متقابل در دیپلماسی دو کشور .
2- ارتباط حجاج ایرانی با حاجیان کشورهای اسلامی .
3- نشر فرهنگ انقلاب و تفکر سیاسی تشیع از طریق این ارتباط در میان مسلمانان کشورهای اسلامی .
4- کاهش بحث ها و مشاجرات وهابیون با حجاج ایرانی  در کوچه پس کوچه ها واطراف حرمین شریفین  که اغلب به فحاشی و هتاکی منجر می شد و نتیجه معکوس داشت .
5- تکریم یا حداقل عدم تحقیر حجاج ایرانی در مکه و مدینه .
6- گشوده شدن درب قبرستان بقیع برای خانم های ایرانی برای اولین بار .
7- اجازه بازدید از منطقه جغرافیائی شهرفدک و نخلستان فدک و چشمه منصوب به امام علی (ع) برای اولین بار که  همه  اینها جزو  هویت تاریخی و شیعی ما به شمار می آیند .
8- همراهی یا حداقل عدم درگیری عربستان در مسائل بین المللی با ایران.(گفتنی است اگرارتباط با عربستان در این سطح همچنان ادامه می یافت ، به یقین امروز مشکلی مانند : مصر ، سوریه وبحرین یا اصلا نداشتیم یا حد اقل کمتر وکم عمق تر داشتیم، اما دریغ... .)  
 
مبانی فقهی مساله 

 بر فرض اگر رابطه با عربستان این همه پیامد مثبت هم نداشت  باز مسئولین نظام در این اقدام معذور بودند زیرا این ارتباط کارشناسی شده و با هماهنگی ، اشراف و اجازه ولی فقیه انجام گرفته بود .چنانکه جمله ای به رسول خدا (ص) منسوب است که فرمود :«للمصیب اجران وللمخطی اجرواحد»: اگر اجتهاد مجتهد وفقیه، مطابق با واقع شد دوثواب دارد و اگر اشتباه درآمد یک اجر می برد، بنا به قول مصوبه. اما  بنا به مبنای  مخطئه در صورت دوم فقط معذور است.

  علاوه  ولی فقیه همانند پیامبر(ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام ) می تواند به خاطر دست یابی به مصالح اهم به طور موقت از امور مهم چشم پوشی کند یا به تعبیر آیت الله شهید مطهری: «به خاطر مصلحت بزرگتر از مصلحت کوچکتر دست بردارد.»  که در فقه به آن باب« تزاحم» و یا باب« ترجیح اهم به مهم» گفته می شود.
 این باب فقط به امور فردی و عبادی مانند:غسل ، تیمم ، حیض و نفاس که در کتب فقهی مرسوم است ، اختصاص ندارد بلکه کارایی آن درمسائل سیاسی و اجتماعی به مراتب بیشتر است و حتی شامل موضوع ارتباط وگفتگو با آمریکا نیز می شود.

 بنابراین اگر یک وقتی در این ارتباط مصلحت بزرگتر یا مصالح اهمی نهفته باشد به طور طبیعی چشم پوشی از امور مهم و تغییر سیاست بلا مانع خواهد شد.

 در فقه حکومتی باب دیگری هم هست که می گوید: «با تغییرموضوع بلافاصله حکم نیز به صورت اتوماتیک وار عوض می شود».

فقهادر کتب فقهی مثال های بسیاری در بُعد فردی وعبادی برای آن ذکر کردند، مثلا :آب درکنار دریا چون مصرف عقلایی و مالیت ندارد(البته در زمان های گذشته)  پس خرید وفروشش جایز نیست، اما همین آب اگر به منطقه کویر آورده شود ارزش و مالیت پیدا می کند وخرید و فروشش جایز می شود. یا خرید و فروش یخ در زمستان جایز نبود چون مصرف عقلایی و مالیت نداشت، همین یخ را انبار می کردند ودر تابستان مالیت پیدا می کرد و برای مردم می فروختند. یا مثل مجسمه سازی ، اگر برای «تشبه به خالق» و« عبادت وبت پرستی» باشد حرام است واما اگر به عنوان «هنر» و«تندیس مقاومت» ساخته شود،حرمت از بین می رود.

چنانکه  قبل از پیروزی انقلاب اکثر فقهای عظام به «نجاست اهل کتاب» فتوا می دادند به گونه ای که این فتوا در حد شهرت قرار گرفته بود و کسی جرات نمی کرد خلاف آن نظر بدهد اما بعد از پیروزی، اغلب  مراجع از این فتوا عدول کرده و به طهارت آن فتوا دادند وامروز« فتوای طهارت کتابی» شهرت به خود گرفته است.
هردوفتوای به ظاهر متناقض نیز در ظرف زمانی خود درست ومجزی می باشند و این باب را« تاثیر زمان ومکان در اجتهاد» نیز گویند که حضرت امام آن را در فقه نهادینه کرده وبه عنوان یک مبنا مطرح ساختند. اگر چه پیش از ایشان هم کم وبیش و به طورپراکنده در کتب فقهی مطرح بود.

در اهمیت این باب همین بس که رهبر انقلاب اسلامی،آیت الله خامنه ای پیرامون آن فرمود: «باب یفتح منه الف باب» . یعنی این باب  مختص به مسائل فردی نیست، بلکه در عرصه ها و مسائل سیاسی  واجتماعی  نیز می تواند جریان وکار آیی داشته باشد ، حاکم اسلامی و ولی فقیه می تواند یک وقتی بنا به مقتضیات زمان ، حکم به قطع ارتباط با کشوری بدهد، بعد در موقعیت وشرایط دیگر با همان کشور  به گفتگو بنشیند و رابطه بر قرار کند.

معمولا در اذهان مردم وبرخی خواص این چنین مرسوم است که وقتی یک مجتهد وفقیهی در موردی فتوا داد، تاآ خر حتی بعد از رحلت او، این فتوا جریان دارد و برای مقلدان حجت است وهیچ مجتهد دیگر هم نمی تواند خلاف آن نظر بدهد.
 به همین سبب نیز فتاوای فقیه بزرگ شیخ الطائفه، شیخ طوسی (رحمه الله علیه )بعد از رحلتش تا حدود یک قرن برمحافل علمی حاکم بود ومورد استناد قرار می گرفت ، هیچ فقیه و مجتهدی جرات نمی کرد برخلاف نظر ایشان، نظرداده ویا فتوا صادر کند.

 در حالی که در فقه حکومتی این روش قابل قبول نیست، فقیه جامع شرایط می تواند در چندین مرحله به اقتضای زمان، مکان وشرایط، نسبت به فتاوای قبلی خویش تجدید نظر نماید، چنانکه اگر مرحوم شیخ طوسی خودشان در این صد سال دوباره زنده می شدند، حتما از بسیاری از نظرات وفتاوای خویش عدول می کردند، زیرا در این صد سال یقینا شرایط زمانی ومکانی جدیدی عارض بر موضوعات شده وبه تبع از آن، منجر به تغییر حکم می شدند.

به همین خاطر نیز  ابن ادریس،آن فقیه سترگ که نوه ی دختری شیخ طوسی هم بود ، وقتی پس از یک قرن به عرصه اجتهاد وفقاهت گام نهاد، نظرات وفتاوای جد مادری خویش را مورد نقد ونظر قرار داد و به تعبیری می توان گفت که فتوا های شیخ را به نوعی بازسازی و به روزش نمود.

در این مورد نمونه های فراوانی می توان  آورد، در همین دهه پنجاه وقتی مرحوم آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی در اولین وآخرین سفری که به مکه ومدینه مشرف شدند،در بیش از ده مورد از فتواهای قبلی خویش پیرامون مناسک حج ،  تجدید نظر وعدول انجام دادند.  در مورد نظرات و فتواهای حضرت امام نیز وضعیت این چنین است. اگر خود معظم له در دهه هفتاد وهشتاد حضور داشتند حتما در مواردی از آن ها  ملزم به تجدید نظر می شدند.
 
ظرافت وحساسیت مساله 
 
 اوائل پیروزی و دوران حیات حضرت امام، چون به خاطر عدم تجربه کافی در مدیریت ، در گیری های داخلی ، جنگ تحمیلی  وتحریم ها، کشور ونظام وانقلاب تا حدودی در موضع ضعف قرار داشت، حضرت امام نیز بیشتر نگران این بودند که ارتباط با آمریکا به نوعی به" ارتباط گرگ ومیش" تبدیل بشود که در آن زمان این احتمال هم قوی بود.
اما آیا حالا نیزبعد از سی سال باز هم موقعیتمان این چنین است؟ آیا  نظام اسلامی و ایران در این سی سال، خود به یک کشور قدرتمند در منطقه وجهان تبدیل نشده است؟ وآیا این کشور آمریکا نیست که در موضع انفعالی قرار گرفته است؟ آیا فرهنگ سیاسی تشیع امروز در حال گسترش در میان جوانان عرب و غیر عرب نیست ؟ اگر این حرف ها درست است چه دلیلی دارد از  ارتباط ومذاکره  با آمریکا بهراسیم؟

از سوی دیگر گفته می شود احتمال دارد ،  اگر این ارتباط برقرار گردد ، شاید در میان مردم کشورهای اسلامی و مستضعف جهان به نوعی عقب نشینی ایران ونظام اسلامی از اصول ومبانی انقلابی خویش تلقی شود و یاس ونومیدی در آنها حاصل شود.
 همه اینها از جمله سوالات وشبهاتی است که تشخیص مصداق آن و مصداق مصالح اهم وترجیح اهم به مهم یا تقدم مصلحت بزرگتر به کوچکتر را دشوار می سازد  و به دقت ،تامل، ظرافت، درایت وتیز هوشی ویژه نیاز دارد و به همین سبب در نظام اسلامی  این مشکل بر عهده ی ولی فقیه و رهبری گذاشته شده است . به عبارت روشن تر این بحث کاملا یک بحث فقهی- حکومتی وسیاسی است واگر چه حکم آن هم  واضح می باشد اما درمرحله تشخیص موضوع، مصداق ومصلحت دارای حساسیت هایی است وجا دارد در آن فقهای سیاسی و زمانشناس ودر راس همه ولی فقیه و رهبری حرف اول وآخر را بزنند.
 
کلام پایانی 
 
متاسفانه طی هشت سال گذشته عده ای صاحب میدان شدند که نه از فقه حکومتی جرعه ای چشیده بودند، نه با موضوعات ومسائل داخلی ، منطقه ای و جهانی آشنایی درستی داشتند. نه دوران جنگ در عرصه بودند و نه در ایام صلح احساس تکلیف می کردند. آنها ناگهان وارد معرکه شدند ، شعار های تند وتیز سر دادند. ظاهرا خیلی دیر آمده بودند وخیلی هم عجله داشتند زود بروند. یا مثل بعضی بچه ها که ساعت 12، نزدیک ظهر از خواب بلند شده واز مادرشان به جای ناهار ، صبحانه درخواست می کنند، شعار دهه شصت، «جنگ ،جنگ تارفع فتنه از عالم» را در دهه هشتاد، ورد زبان شان کردند  و همه کاسه  و کوزه های تدبیر وامید را به هم ریختند. 

این ها از سویی دست اندرکاران تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در دهه شصت ودانشجویان پیر خط امام را متهم کردند که با هماهنگی خود آمریکایی ها وارد سفارت شدند ، از سوی دیگر با چرخش 180 درجه ای و متضاد خواستند به خیال خود نقش آنها را تکرار کنند،  آمدند در دهه هشتاد ناشیانه وارد سفارت انگلیس شدند وآن رسوایی وحقارت را برای خود ببار آوردند واین سردرگمی ها ، تنها ره آورد فاصله گرفتن از فقه حکومتی ، ولایت فقیه  ، مرجعیت و   روحانیت بود.

سخن پایانی این که اقتضائات رخداد های دهه شصت، غیراز اقتضائات دهه هشتاد است، همچنان که اقتضائات دهه نود، غیر از این دو می باشد و تدبیر و مدیریت مناسب خود را می طلبد.

جمهوری اسلامی با الهام از فقه حکومتی و با تدبیر وامید و نرمش قهرمانانه وتعامل سازنده می تواند در این دهه، کشور های عربی ، اسلامی را مدیریت کرده و دنیای غرب را در انزوا قرار دهد و به معضلات مقطعی مانند: مصر ، سوریه ، وهابیت ، القاعده و... برای همیشه پایان دهد و این کار شدنی است.
جمعه 12/7/1392 - 15:12
شخصیت ها و بزرگان

محمد ابراهیم همت در روز ۱۲ فروردین سال ۱۳۳۴ در شهرضای اصفهان بدنیا آمد و در همان شهر نوجوانی خود را با تحصیل گذراند و در سال ۱۳۵۲ دیپلم گرفت و در همان سال هم وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و مدرک فوق دیپلم خود را در سال ۱۳۵۴ اخذ کرد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت هایی بر ضد رژیم پهلوی داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی  در ایجاد نظم و دفاع از شهر و راه‌اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرستان شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دو تن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشکیل داد. در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت می‌کردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود بر اثر اصابت گلولهٔ توپ در نزدیکی‌اش همراه با معاونش اکبر زجاجی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جاده‌های جزایر مجنون شمالی و جنوبی کشته شدند.


نکته جالب توجه در مورد محل دفن این سردار شهید این است که قرار بود در قطعه ۲۴ بهشت زهرا دفن شود ولی به اصرار خانواده در زادگاهش و در کنار امامزاده شاهرضا دفن شد. با این حال در (قطعه: ۲۴ ردیف:۷۷ شماره:۵۲۴) بهشت زهرا و در کنار مصطفی چمران، عباس کریمی و رضا چراغی سنگ مزاری برای وی نصب کرده‌اند و بسیاری تصور می‌کنند که او در بهشت زهرا دفن شده‌است.


پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به مناسبت هفته دفاع مقدس، به سراغ مصطفی همت، فرزند سردار شهید محمدابراهیم همت رفته است تا درباره دغدغه های خانواده همت و آنچه درباره اندیشه ها و نگاههای شهید همت می دانند برایمان بازگو کنند...


 
آقای همت! فکر میکنید امروز چه مسئله ای بیش از مسائل "محمد ابراهیم همت" را آزار می‌دهد؟


اجازه بدهید سوال شما را اینگونه مطرح کنم: اگر شهدا از خاک بر می‌خواستند ، از چه چیزی بیشتر از همه ناراحت می شدند ؟ در این صورت جواب من این است که بیش و پیش از هر چیزی از نامهربانی ها و ناجوانمردی هایی که طی سال های گذشته در حق خانواده هایشان روا گردیده ناراحت می شدند. می توانم با اطمینان بگویم شهدا بیش از هر چیزی عاشق خانواده و همسر و فرزندانشان بودند و اگر می دیدند پس از شهادتشان چه بر آن ها گذشت و برخی چه رفتاری با آنها کردند و چه ها بر سرشان آوردند ، خون گریه می کردند .. شهید همّت کسی است که در آخرین ملاقاتش با خانواده ، با گریه به فرزندان خردسالش می گوید "بابایی باید خیلی بی غیرت باشه که بذاره دست دشمن به شماها برسه" ...


 چنین شخصی بیش از هر شخص خانواده دوستی ، نگران خانواده اش بوده و به همین دلیل برای محافظت از خانواده اش حاضر می گردد جان خود را فدا کند . البته این بدین معنی نیست که شهدا فقط برای خانوادهء خودشان کشته شدند ، کما اینکه اگر اینگونه بود مثل خیلی های دیگر براحتی از حضور در میدان جنگ با دشمن متجاوز می گریختند و دست زن و بچه شان را می گرفتند و به کشوری دیگر می رفتند یا در گوشه ای امن از همین خاک پناه می گرفتند . نتیجهء شهادت شهدا ، بیش از خانوادهء خودشان از خانوادهء کسانی حمایت کرد که به جبهه نرفتند و آسیبی ندیدند و امروزه برخی از آن ها بسیار مدعی هستند ..


 


بعد از غم سختی های خانواده ، به نظر بنده عدم تحقق برخی اهداف و آرمان های ایشان مایه ناراحتیشان می شد . یکی از این آرمان ها گسترش آزادی سیاسی و عدالت در ایران بود که امروزه با آرمان های شهدا کم و بیش فاصله دارد . شهدا و اینجا بطور اخص شهید همّت انسان هایی بودند که حتی از جنگیدن با عراق و کشته شدن دشمنشان ناراحت می شدند و آن را برادرکشی می دانستند که البته بدلیل وجود ظالمی همچون صدام ، گریزی هم از آن نبود . اما امروزه متاسفانه تفکری قدرت پیدا کرده که به هموطنانش هم به دیده دشمن خونی می نگرد و در برابر کوچکترین انتقادی صحبت از بگیر و ببند و سرکوب می کند . صاحبان همین تفکر که اکثریت قریب به اتفاقشان سبقه انقلابی و ایثارگری مشخصی ندارند ، به یاران قدیمی انقلاب و دفاع مقدس ، با کوچکترین انتقادی انگ "ضد انقلاب" زدند و می زنند و زمینه زندانی شدن برخی از آن ها را فراهم کردند . حال در نظر بگیرید وقتی با السابقون چنین برخوردی می کنند با دیگران چه ها می کنند .. البته خوشبختانه در انتخابات اخیر قدرت این جریان کاهش پیدا کرد و این جای امیدواری دارد .


 خیلی ها در جامعه به فرزندان شهدا، علی‌الخصوص سرداران شهید دید دیگری دارند. یعنی معتقدند فرزند یک قهرمان مثل "حاج همت" باید لزوما یک قهرمان باشد. با تصوراتی از این قبیل چه می‌کنید؟


 به نظرم ارتباطی با هم ندارد . البته بنده میتونم عرض کنم نه یک قهرمانم نه یک فرد عادی . فرزند شهید شدن یک شرایطی در پی دارد که فرزند شهید را از افراد عادی متفاوت می کند . شما همیشه زیر ذره بینید ، خیلی جاها باید به دلیل ظلم های کلامی و عملی احتمالی برخی ، این فرزند شهید بودن را مخفی کنید . در صورت انجام کوچکترین اشتباهی بدلیل فرهنگ غلط موجود ، اشتباه شما به کل خانواده های ایثارگران تعمیم داده میشود . اگر به پست و مقامی برسید خیلی ها آن را می گذارند به حساب فرزند شهید بودن.


 آیا درباره یک فرد عادی هم اینگونه قضاوت می گردد ؟ حال اگر فرزند "شهید همّت" باشید چنین مواردی افزایش بسیار بیشتری پیدا میکند . خیلی ها را شما نمی شناسید اما اغلب افراد شما را می شناسند و اعمال شما را تحت نظر دارند . اسم پدرتان همه جا شنیده می شود و در چندین شهر اسمش روی بزرگراهها و موسسات مختلف قرار گرفته و این امر نامهربانی های برخی را در پی دارد و با کوته نظری بیش از حدشان ، اسم این بزرگراهها و موسسات را که می بینند نتیجه می گیرند که به شما امکانات زیادی تعلق گرفته !!! حال چگونه به این نتیجه می رسند الله اعلم... یا مثلا برخی سعی می کنند با نزدیک شدن به شما از امتیازی که فکر میکنند حکومت به شما میدهد سوء استفاده کنند و رانتی بدست آورند !!! با این قبیل مسائل بارها مواجه شدم و این برخوردها اعتماد آدمی را به دیگران کاهش می دهد. بنا بر همین موارد من خودم را یک شخص عادی هم نمی دانم . شخص عادی زندگی راحت تر و آرامش فکری بسیار بیشتری دارد .



 فکر می‌کنید چه خصلتی از حاج همت را از ایشان به ارث برده اید؟


 شهید همّت همچون دیگر شهدا ، در کلام و اعمالش صداقت داشت . اگر دم از شهید و شهادت می زد واقعا به شهید و شهادت عشق می ورزید و دنبال سوء استفاده نبود ؛ اینگونه نبود که جوانان مردم را بفرستد زیر رگبار گلوله و توپ و خمپاره و خودش در گوشه ای امن و امان بنشیند . بدلیل همین صداقت می بینید فرمانده یک لشگر در خط مقدم حاضر می شود و جانش را فدا می کند.


 بنده هم سعی میکنم در گفتار صداقت داشته باشم . اغلب تا وقتی به چیزی واقعا اعتقاد نداشته باشم سعی میکنم آنرا به زبان نیاورم و البته این بدین معنی نیست که همیشه در این کار موفق بوده ام و دچار خطا نشده ام .


 در حال حاضر چه کسی از همه بیشتر شما را به یاد پدرتان می اندازد؟


 بنده در زمان شهادت حاجی ، دو ماه بیشتر سن نداشتم ، بنابراین هر چه در مورد حاجی می دانم بنابر شنیده هاست . اگر بخواهم بر مبنای این شنیده ها قضاوت کنم فردی که شباهت زیادی با شهید همّت داشته باشد در خاطرم نیست


 آقای همت! در بین نسل های مختلف، علی الخصوص نسل جوان ما دیده می شود که ابراز علاقه و عشق نسبت به شهید همت می شود. در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی زیر عکس های شهید همت ابراز علاقه ها و ارادت های صادقانه و پر شوری دیده می شود.  نکته مهم این است که این ابراز علاقه ها و احترام ها در فضای رسمی هم نیست که شائبه بهره برداری و سوء استفاده داشته باشد. به نظر شما دلیل این نوع رویکرد و اقبال به امثال شهید همت چیست؟


 در تمام ملت ها به خصوص در کشورهای پیشرفته ، سربازان کشته شده دارای ارزش و احترام هستند . حالا چه این سربازها در یک ارتش متجاوز مثل آمریکا و آلمان نازی باشند ، چه در یک ارتش متدافع با اهداف مقدس مثل ارتش و سپاه جمهوری اسلامی ایران .


  بنابراین یک بعد این دوست داشتن و محبوب بودن بین مذهبی و غیر مذهبی بر می گردد به همین نکته . بالاخره هر انسان با انصافی برای کسانی که در راه دفاع از مردم کشورش و جلوگیری از اشغال و تجزیهء خاک کشورش کشته شدند ، ارزش و احترام قائل است . البته باید این نکته را متذکر شوم که این ارزش و احترام به نفع آیندهء خود ملت هاست . اگر ما به کسانی که ایثار و از خودگذشتگی به خرج دادند و جان و سلامتیشان را به خطر انداختند و دوری موقت یا دائم از خانواده را به جان خریدند ، احترام نگذاریم و از آن مهمتر امکانات پشتیبانی از خانواده های آن افراد را فراهم نکنیم ، متعاقبا در جنگ های بعدی افراد کمتری حاضر می گردند جان خود را به خطر بیندازند و برای دفاع از میهن و مردم آنچنان ایثارگری کنند  این یک امر حتمیست ..


 بعد دیگر این محبوبیت ، همان اهداف و ارزش های مقدس و اسلامی هستند که در بین قشر مذهبی ملاک هست و شهدا برای اقشار مذهبی بدلیل اهداف والای دینی مثل دفاع از اسلام و مسلمین و ... از جایگاه مقدسی برخوردارند. بنابر این دلائل تمام شهدا و جانبازان و آزادگان دارای ارزش و احترام و محبوب هستند .


 اما باز هم در تمام دنیا ، در بین تمام کشته شدگان ، فرماندهان ارشد ارتش ها محبوبیت بیشتری دارند . چه اینکه دیگر سربازان و کشته شدگان ، تحت فرمان این فرماندهان بودند و خیلی اوقات آن ها را الگوی خود می دانستند و می دانند . در ایران هم به همین ترتیب امثال شهید بروجردی و شهید خرازی و شهید چمران و شهید همّت و ... الگو و اسوهء دیگر شهدا و رزمندگان بودند ؛ همین هم یکی از دلائل دیده شدن و گفته شدن بیشتر از این شهداست . از این امر جهان شمول که بگذریم ، شهدای ما و متعاقبا شهدای شاخص ما خصوصیات اخلاقی و دینی خاص خود را داشتند که آن ها را از کشته های کشورهایی مثل کشورهای غربی کاملا متمایز می کند . خصوصیاتی مثل افتادگی و فروتنی آن عزیزان و سجایای اخلاقی اسلامی که نمونه هایش را در تعریف شخصیت بزرگان دینی و ائمه معصومین بیان کرده اند ، حاضر شدن یک فرماندهء لشگر در خط مقدم جبهه و اسلحه بدست گرفتن و جنگیدن در کنار سربازان و دل رحم بودن آن ها و نگاه دینی شان به مسائل که باعث می شد از جنگیدن با عراقی هایی که برادران دینی شان می دانستند زجر بکشند و ... این ها چیزهاییست که در اغلب کشورها و ارتش ها نمونه اش را پیدا نمی‌کنید.


 نام شهید همت برای شما احساس مسئولیت و حس وظیفه می‌آورد یا حس غرور؟!


 فکر کنم هر دو مورد را در پی دارد. احساس غرور از اینکه پدری داشتم که به خاطر ناموس و فرزندان خودش و دیگر هموطنانم و نیز برای حفظ خاک وطن و دینش جانش را فدا کرده و احساس مسئولیت هم متعاقبا به دلیل همان زیر ذره بین بودن که عرض کردم، در پی دارد .


 از مرحوم شهید همت به یادگاری چیزی دارید؟


 بله . یک سری لباس های نظامی و غیر نظامی و آلبوم عکس دست چین خود حاجی در اختیارمان است. وصیت نامه ایشان هم در اختیار ما بود اما توسط فردی از آشنایان به بهانه خواندن و کپی گرفتن ، امانت گرفته شد اما دیگر پس نیاورد ..


 عکس های زیادی از شهید همت به یادگار مانده  است. از میان این عکس ها کدامیک بیشتر برای شما به یادماندتی است؟


آدمی وقتی در آن سن پایین پدرش را از دست بدهد و فرصت دیدنش را پیدا نکند ، تک تک عکسهای پدر را دوست می دارد و از دیدن هر عکسی که قبلا ندیده ، خوشحال می شود


اما مثلا عکس دوستانه ای که ایشان با یکی از شهدای هموطن سنی (شهید باباخاص) گرفته اند ، عکس آموزنده ایست برای برخی که بر طبل دشمنی شیعه و سنی میکوبند .


عکس های سفر حج که به همراه جاوید الاثر "حاج احمد متوسلیان" گرفته اند هم برایم خیلی خاص است

جمعه 12/7/1392 - 15:11
اخبار
آقای دکتر سیّد صدرالدّین شریعتی
عضو هیأت علمی دانشگاه علاّمۀ طباطبائی
سلام علی عباد الله الصالحین

با عنایت به اینکه پس از برکناری از سمت ریاست دانشگاه علاّمه طباطبائی در توجیه بازنشسته کردن اساتید دانشگاه در دوران مسؤولیت تان با روزنامۀ کیهان مصاحبه‌ای انجام دادید که منتشر شد و طیّ آن اتّهاماتی را به اساتید بازنشسته شده متوجّه نمودید و از جمله با ذکر مشخّصاتی که منحصراً بر اینجانب قابل انطباق است و مصداق "نصّ به صفت، ابلغ از نصّ به اسم است" می‌باشد، مطالب زیر را بیان داشتید؛ به حکم وجوب شرعی عدم سکوت در برابر ظلم و افترا و نشر اکاذیب در جامعۀ اسلامی؛ و نه به انگیزۀ دفاع از حقوق شخصی، لازم دیدم به اظهارات شما در مورد خودم پاسخ دهم، مخاطب پاسخ را هم خودتان قرار دهم. در پایان نیز به نکاتی دربارۀ آنچه در مورد سایر اساتید گفته‌اید، اشاره خواهم کرد. امید است در آنچه می‌نگارم بیندیشید. نیز امیدوارم از تباه کردن فرصتی که خداوند برای خدمت در اختیارتان قرار داد و از لطمه‌ای که اقدامات و اظهاراتتان از یک سو بر وجاهت کسوت روحانیت؛ و از سوی دیگر بر بزرگترین دانشگاه علوم انسانی جمهوری اسلامی وارد آورد، از خداوند طلب مغفرت نموده و عزم بر تدارک مافات و تغییر رویّه در آینده نمایید.

آنچه دانشگاه در هشت سال مسؤولیت شما متحمّل شد به اندازۀ کافی خطیر بود؛ ای کاش لااقل پس از برکناری، با چنین اظهاراتی، جفاهایتان به دانشگاه علاّمه طباطبائی و اساتید و کارمندان و دانشجویان آن را چنین افزون نمی‌ساختید.

امّا آنچه دربارۀ اینجانب در مصاحبه با کیهان عنوان داشته‌اید، عیناً عبارات زیر است.
«یک آقایی اینجا به بچه‌ها عرفان کاذب توصیه می‌کرد. متأسفانه برخی از دانشجویان مومن و مذهبی هم جذب او شده بودند. کار به جایی رسیده بود که به دانشجوها می‌گفت اگر می‌خواهید بختتان باز شود بروید فلان‌جا یا فلان کار را کنید. به دانشجو می‌گفت در عالم برزخ تو را خوک می‌بینم! استاد گروه معارف هم بود با مدرک فوق لیسانس! اما هیچ تحصیلاتی در حوزه معارف نداشت. اصلاً مهندس بود اما روی برخی رفاقت‌ها سر از هیئت علمی اینجا درآورده بود. بنده به جمع‌بندی رسیدم که دارد بچه‌های مردم را منحرف می‌کند. نوشتم ایشان بازنشسته شود. یک عده‌ای از همان بچه‌های مذهبی که متأسفانه فریب خورده بودند را دور خودش جمع کرده بود و در دانشگاه علیه من شعار می‌دادند که «دانشگاه پادگان، شریعتی نگهبان»، «شریعتی سکولار» و از این حرف‌ها ... رئیس‌جمهور وقت هم همان موقع دستور داد آن استاد برگردد. بنده به آن کسی که به من پیغام رساند گفتم سلام بنده را به آقای رئیس‌جمهور برسانید و بگویید من بر اساس شرع و صراحت قانون به این جمع‌بندی رسیدم که حضور ایشان در دانشگاه حرام است. سنش هم بازنشسته است، بازرسی کل کشور هم نوشته که ایشان باید برود کارشناس شود نمی‌تواند عضو هیأت علمی باشد. گفتم به آقای رئیس‌جمهور بگویید شریعتی گفت من تا اینجا هستم ایشان را برنمی‌گردانم. اگر شما اصرار دارید ایشان برگردد بنده را عزل بفرمایید و ایشان را برگردانید.»

اکنون نکته به نکته آنچه را گفته‌اید، پاسخ می‌گویم تا میزان صداقت و سلامت شما در آن اظهارات بهتر آشکار شود.
۱. ابراز داشته‌اید: «یک آقایی اینجا به بچه‌ها عرفان کاذب توصیه می‌کرد. متأسفانه برخی از دانشجویان مؤمن و مذهبی هم جذب او شده بودند.»

در رابطه با اتّهام فوق، صرف نظر از جنبۀ حقوقی آن که قطعاً قابل پیگیری است؛ لازم است عنوان نمایم که اینجانب کتابی به نام "سرّ حق" در تبیین عرفان راستین اسلامی و ردّ و نفی عرفان‌های کاذب تألیف نموده‌ام که در سال ۱۳۶۴ منتشر شده است و همان سال نسخه‌ای از آن را به شما دادم؛ بنابراین از وجود آن آگاهید. دیگر اینکه جزوۀ درسی عرفان اسلامی اینجانب در دانشگاه علاّمه، در سال ۱۳۸۷ در قالب کتابی با نام "شراب طهور" منتشر شد و کتاب مزبور در همایش اندیشه و قلم به عنوان کتاب اوّل در عرصۀ دین برگزیده و به عنوان کتاب سال انتخاب شد. فایل صوتی کلاس عرفان اسلامی‌ام در دانشگاه علاّمه، که خودم در کلاس ضبط کرده‌ام، هم اکنون با نام "شراب طهور" در سایت اهل ولاء به آدرس اینترنتی AHLEVELA.COM قابل دسترسی است. فایل صوتی ده‌ها کلاس دیگرم در زمینۀ عرفان و نیز فایل کلیّۀ کتاب‌ها و مقالاتم در این زمینه، که یکی از آنها در دوران ریاست شما در مجلّۀ دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه علاّمه منتشر شده است، در سایت مذکور در دسترس است. دانشجویان اینجانب در کلاس‌های مزبور نیز موجود و قابل مراجعه‌اند. تمامی موارد مذکور بر کذب بودن اتّهامی که به اینجانب نسبت داده‌اید، شهادت می‌دهند.

جلسات اهل ولاء که سال‌ها قبل از بازنشستگیم دائر نمودم و تاکنون نیز به لطف حضرت حق ادامه دارد و زمینۀ بحث‌هایم در آن جلسات عرفان و معارف اهل‌بیت است و همه هفته با حضور چند صد تن آقایان و خانم‌های استاد، فارغ التحصیل و دانشجوی دانشگاه‌ها، برگزار می‌شود و جلسۀ مزبور به صورت آنلاین از سایت اهل ولاء در فضای مجازی پخش می‌شود و فایل‌های کلیّۀ سخنانم از بدو تأسیس جلسۀ مزبور تاکنون نیز در آن سایت قابل دسترسی است و دانشجویان دوران حضورم در دانشگاه علاّمه و نیز اساتید و فارغ التحصیلان و دانشجویانی که سال‌هاست در جلساتم شرکت می‌کنند, مرجع کاملی هستند برای بررسی و قضاوت در مورد دیدگاه اینجانب و مطالبی که به اعضای کلاس‌هایم ابراز داشته و می‌دارم. بی شک هر بررسی کنندۀ بی‌غرضی با مراجعه به آنها، بر کذب و افترا بودن اتّهاماتی که به اینجانب وارد کرده‌اید، واقف خواهد شد.

۲. در ادامه عنوان نموده‌اید: «کار به جایی رسیده بود که به دانشجوها می‌گفت اگر می‌خواهید بختتان باز شود، بروید فلان جا یا فلان کار را کنید.»

برای این تهمت‌ها چه مستندی دارید؟ چرا تا یک روز قبل از اعتراض اینجانب به عملکرد نادرست و مخرّب شما در دانشگاه، هیچ‌یک از آن اتّهامات مطرح نبود و چرا تا چند ماه قبل از بازنشستگی تحمیلی و خلاف قانونم به جرم انتقاد به عملکرد شما، استاد برگزیدۀ گروه معارف دانشگاه بودم و بدان خاطر طیّ مراسم رسمی، توسط مسؤولان دانشگاه مورد تقدیر قرار گرفتم؟
اساتیدی همچون شهید والامقام هسته‌ای، دکتر مجید شهریاری، که تا قبل از شهادت، سال‌ها به‌طور منظّم در جلسات اهل ولاء حضور می‌یافت، برای بخت‌گشایی پای صحبت اینجانب حاضر می‌شده و می‌شوند؟

۳. در ادامه گفته‌اید: «به دانشجو می‌گفت در عالم برزخ تو را خوک می‌بینم.»
دریغ از ذرّه‌ای ورع و عدالت در گفتار! جمع کثیر دانشجویانم طیّ سه دهه موجودند و بسیاری از آنها آماده‌اند به کذب بودن این اتّهامات در هر مرجع قانونی شهادت دهند.
چنین اتّهاماتی از سوی هر شخصی نسبت به یک عضو هیأت علمی دانشگاه مطرح شود، باید در مراجع صالحۀ قضایی رسیدگی قرار گیرد و در صورت اثبات درستی آن، حکم قضایی صادره، برای اقدام لازم به دانشگاه ابلاغ گردد. متأسفانه شما با روحیّۀ خودمداری و خود معیاری و تمامیّت‌طلبی، هم اتّهام زده‌اید و هم به جای قاضی، حکم صادر نموده‌اید و هم حکم را اجرا کرده و به خدمت اینجانب خاتمه داده‌اید. چه شخص یا قانونی چنین صلاحیتی برای شما به عنوان رئیس دانشگاه به رسمیت شناخته بود؟

۴. ادامه داده‌اید: «استاد گروه معارف هم بود با مدرک فوق لیسانس! امّا هیچ تحصیلاتی در حوزۀ معارف نداشت. اصلاً مهندس بود امّا روی برخی رفاقت‌ها سر از هیأت علمی اینجا درآورده بود.»

ذکر این نکته لازم است که انتقال اینجانب به دانشگاه علاّمه پس از ۱۴ سال تدریس مدعو دروس گروه معارف در دانشگاه علاّمه و سال‌ها تدریس در سایر دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی، به علّت توفیق فوق‌العاده‌ام در تدریس و پژوهش طیّ سال‌های مذکور، با دعوت رئیس وقت دانشگاه علاّمه (آقای دکتر خلیجی) و مسؤول نهاد رهبری (حجّت الاسلام سادات کیائی) و مسؤول دروس معارف اسلامی دانشگاه (حجّت الاسلام سلیمی) صورت گرفت و عضویّت هیأت علمی گروه معارف نیز صرف نظر از تحصیلاتم در رشتۀ مهندسی؛ بر اساس آئین‌نامۀ گزینش استادان گروه معارف اسلامی در دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی (مصوّب ۱۴/۱۲/۱۳۶۹ شورای انقلاب فرهنگی) و با توجّه به مقرّرات وزارت علوم در زمینۀ جذب خبرگان بدون مدرک به عضویت هیأت علمی دانشگاه‌ها، بر اساس توانمندی علمی در عرصۀ معارف اسلامی و با توجّه به نتایج ارزشیابی‌های سالیان طولانی تدریسم در دانشگاه‌ها و نیز تألیفات و مقالات علمی منتشر شده‌ام در حوزۀ معارف اسلامی و پس از ارزیابی‌های علمی و گزینشی در وزارت علوم و نهاد نمایندگی مقام معظّم رهبری در دانشگاه‌ها، با حکم وزیر علوم وقت، انجام شد. (شمارۀ ۵۴۹۲/۲۳ مورّخ ۱۳مرداد۱۳۷۶).

آیا برای یک عضو هیأت علمی، علاوه بر صلاحیت علمی برای رشتۀ مورد نظر، در رشته‌ای دیگر نیز تحصیلات دانشگاهی داشتن، نقص است یا فضل؟
امتیازات ناشی ارزشیابی‌های آموزشی و پژوهشی‌ام در طول حدود سی سال، و از جمله در دوران ریاست شما، سند بطلان گفتۀ شما در نفی صلاحیت علمی اینجانب برای عضویّت گروه معارف دانشگاه است. آیا اینکه به شهادت معاون آموزشی شما (نامۀ شمارۀ ۱۴۸/۱/ت مورّخ ۸ اسفند۱۳۸۶) جمع امتیازات ذخیره شدۀ پژوهشی اینجانب در زمان بازنشسته کردنم، به تنهایی، چند برابر جمع امتیازات پژوهشی سایر اساتید گروه معارف دانشگاه بود، بیانگر صلاحیّت علمی کاملم برای عضویّت گروه معارف دانشگاه نبود؟

برای این اتّهام که اینجانب بر اساس برخی رفاقت‌ها سر از گروه معارف در آورده‌ام؛ چه مدرکی دارید؟ گویا در نظر شما تهمت ناروا زدن، روشی مباح و مشروع برای از پا در آوردن منتقدان و توجیه خلافکاری‌های خودتان است.
همان‌طور که ذکر شد، اینجانب که بر اساس مدرک فوق لیسانسم عضو هیأت علمی نشدم؛ امّا شما برای توجیه لیست اساتیدی که صرفاً با داشتن مدرک فوق لیسانس و بر اساس آن جذب دانشگاه شده‌اند، چه توضیحی دارید؟
ضمناً خوب است توضیح دهید خودتان با تحصیلات الهیّات، چه صلاحیّت علمی برای جذب شدن به دانشگاه علاّمه به عنوان عضو گروه آموزشی ادبیّات فارسی دانشگاه داشته‌اید و عضویّت شما سال‌ها در آن گروه، چه توجیهی جز این که مثل هر فارسی زبان دیگری، زبان مادری شما هم فارسی بوده، داشته‌‌اید؟

۵. ادامه داده‌‌اید: «بنده به جمع‌بندی رسیدم که دارد بچه‌های مردم را منحرف می‌کند. نوشتم ایشان بازنشسته شود.»

چه شد قبل از انتقاد اینجانب به عملکردتان، طیّ سه سال دوران ریاست شما بر دانشگاه (۱۳۸۴ تا ۱۳۸۷)، به این جمع‌بندی نرسیدید؟ کدام مرجع تخصّصی در دانشگاه به این اتّهام رسیدگی کرد و به شما رسماً گزارش داد و کدام مرجع قضایی بر اساس آن علیه اینجانب حکم صادر کرد، که شما چنین قاطع مبادرت به بازنشسته کردن اینجانب نمودید؟ کدام مقرّرات به شما چنین حقّی داده بود که بر اساس قانونی که به نصّ مادۀ ۱۱۷ آن، شامل اعضای هیأت علمی دانشگاه‌ها نیست (قانون مدیریّت خدمات کشوری)، برای اینجانب، در حالی که در مرخصی تابستانی به‌سر می‌بردم، ابلاغ بازنشستگی صادر کنید؟ (نامۀ شمارۀ ۸۵۹۰/۲۲۱ مورّخ ۲۲تیر۱۳۸۷) جالب اینجاست که مدیر امور اداری دانشگاه بیش از سه سال و نیم بعد از صدور ابلاغ بازنشستگیم، بنا به الزام سازمان بازنشستگی کشوری، ناگزیر شد در نامۀ رسمی، صریحاً به این حقیقت که قانون مزبور نمی‌توانسته مستند بازنشسته کردنم باشد، اعتراف کند. (نامۀ شمارۀ ۳۴۸۵/۲۲۱ مورّخ ۲ اسفند۱۳۹۰)

۶. ادامه داده‌اید: «یک عدّه ای از همان بچّه‌های مذهبی که متأسفانه فریب خورده بودند را دور خودش جمع کرده بود و در دانشگاه علیه من شعار می‌دادند که "دانشگاه پادگان، شریعتی نگهبان"، "شریعتی سکولار" و از این حرف‌ها ...»

استادی که دانشجویان مذهبی در غیاب و پس از بازنشسته شدن او، از وی طرفداری می‌کنند را باید منحرف شمرد؟ آیا تنها معیار هدایت و ضلالت، تمکین و خضوع در برابر شماست که دانشجویان مذهبی و بسیجی مخالف شما، به فریب‌خورده بودن متّهم و به تنبیهات انضباطی تهدید و محکوم می‌شوند؟ آیا هفتاد و پنج نفر از نمایندگان محترم مجلس و نیز قضات محترم دیوان عدالت اداری که بازنشسته کردنم را خلاف قانون اعلام کردند نیز در شمار همان دانشجویان مذهبی فریب خورده بودند؟ آیا رئیس شورای‌عالی انقلاب فرهنگی هم که به اقتضای خواستۀ مجلس و حکم دیوان عدالت اداری، کراراً دستور لغو بازنشستگیم را داد، نیز از همان دانشجویان فریب خورده بود؟
ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که به شهادت بخشی از دانشجویان‌ مزبور، که برخی از آنها سخنشان را در نشریات دانشجویی منعکس کرده بودند، علاقمندی شان به مذهب و انقلاب، از کلاس‌های درس اینجانب آغاز شده بود و این لطف الهی در حقّ اینجانب است که خدا را بدان خاطر شاکرم و مایۀ افتخارم است.

۷. ادامه داده‌اید: «رئیس جمهور وقت هم همان موقع دستور داد آن استاد برگردد. بنده به آن کسی که به من پیغام رساند گفتم سلام بنده را به آقای رئیس جمهور برسانید و بگویید من بر اساس شرع و صراحت قانون به این جمع‌بندی رسیدم که حضور ایشان در دانشگاه حرام است.»

مغایرت صریح قانون با بازنشسته کردن اینجانب، که مدیر امور اداری خود شما به آن اقرار کرد و ماده ۱۱۷ قانون مدیریّت کشوری بر آن تصریح دارد و دیوان عدالت اداری نیز بر اساس آن حکم قطعی بر لغو بازنشستگیم صادر کرد و مجلس نیز به آن اعتراض شدید و گسترده نشان داد و طیّ نامه‌ای با امضای ۷۵ نماینده به وزارت علوم منعکس شد و رئیس جمهور و رئیس شورای‌عالی انقلاب فرهنگی نیز به اقتضای آن، ناگزیر از صدور دستور به لغو بازنشستگیم شد؛ توضیح بیشتری نمی‌خواهد. البتّه برای شما که به قیمت خاصه‌خرجی از فرصت‌های تحصیلی، استخدامی و قراردادهای تدریس و امور اجرایی دانشگاه علاّمه، در بسیاری از مراکز قدرت، حامیانی برای خود تدارک دیده‌اید، بی‌اعتنایی به نصّ قانون و رأی قطعی دیوان عدالت اداری و اعتراضات نمایندگان مجلس و دستورهای مکرّر رئیس جمهور و رئیس شورای‌عالی انقلاب فرهنگی؛ و خنثی ساختن همۀ آنها کار چندان دشواری نبود.

امّا حرمت شرعی حضور اینجانب در دانشگاه علاّمه به اتّهام توصیه به عرفان‌های کاذب را که ابراز داشته‌اید، کدام مرجع ذی‌صلاح قضایی رسیدگی کرده و علیه اینجانب رأی داده است. شگفتا که مدّعی‌بی‌بیّنه، هم قاضی شده و حکم صادر کرده و هم خودش حکم را اجرا کرده است! حرمت شرعی حضور اینجانب در دانشگاه اتّهام بزرگی است که بی‌پروایی در نسبت دادن آن، فقط از اشخاصی چون شما قابل انتظار است.

۸. ادامه داده‌اید: «سنّش هم بازنشسته است.»
گویا تاریخ تولّد خودتان را از یاد برده‌اید که نشان می‌دهد چندین سال از اینجانب که متولّد سال ۱۳۳۱ هستم، مسن‌ترید. کدام قانون عضو هیأت علمی را با داشتن ۵۶ سال ملزم به بازنشستگی نموده است؟ دوران خدمتم هم به موجب حکم بازنشستگی که دانشگاه به دستور شما برایم صادر کرده است، ۳۱ سال و ۳ ماه و ۲۶ روز بوده است. کدام مقرّرات استخدامی رئیس دانشگاه را به بازنشسته کردن عضو هیأت علمی باداشتن این مدّت سابقۀ خدمت ملزم نموده است؟

۹. ادامه داده‌اید: «بازرسی کل کشور هم نوشته که ایشان باید برود کارشناس شود. نمی‌تواند عضو هیأت علمی باشد.»

اوّلاً نامۀ مورد اشاره‌تان، در دورۀ رئیس قبل از شما دربارۀ جمعی از اساتید دانشگاه علاّمه، و نه به تنهایی اینجانب، توسط سازمان بازرسی کل کشور نوشته شده بود و در همان زمان هم رئیس وقت دانشگاه کتباً به سازمان بازرسی کلّ کشور پاسخ داده بود. ثانیاً شما چرا از سال ۱۳۸۴ که به ریاست دانشگاه رسیدید تا سال ۱۳۸۷ که انتقادات اینجانب به شما علنی شد، نامۀ سازمان بازرسی را صحیح و لازم الاجرا و پاسخ رئیس قبلی دانشگاه به آن نامه را نادرست نمی‌دیدید؟ ثالثاً چرا تا آن زمان اجرای خواستۀ سازمان بازرسی را، نه نسبت به همۀ اساتیدی که در نامۀ آن سازمان نامشان ذکر شده بود؛ بلکه فقط در مورد اینجانب که زبان و قلم به انتقاد از شما گشوده بودم، اجتناب‌ناپذیر نمی‌دانستید و در جهت تبدیل اینجانب به کارشناس و یا بازنشسته کردنم اقدام نکردید؟ رابعاً سازمان بازرسی اختصاصاً در مورد اینجانب دچار اشتباه فاحشی شده بود و آن اینکه گمان کرده بود بر اساس مدرک تحصیلی مهندسی‌ام عضو گروه معارف دانشگاه شده‌ام که تناسبی با محتوای دروس گروه معارف نداشت؛ در حالی که همان‌گونه که در بالا اشاره شد و کلّیۀ مدارک و سوابق موجود در پرونده‌های دانشگاه اثبات می‌کند، اینجانب صرف نظر از تحصیلات مهندسی‌ام، به موجب قوانین و مقرّرات وزارت علوم و شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، صرفاً به اعتبار توانایی علمی‌ام به استناد آثار پژوهشی و سوابق آموزشی‌ام که توسط مراجع قانونی و علمی در وزارت علوم و نهاد نمایندگی مقام معظّم رهبری در دانشگاه‌ها سنجیده و احراز شده بود، به عضویّت گروه معارف درآمده بودم. لذا ایراد مورد نظر سازمان بازرسی به‌ویژه در مورد اینجانب مطلقاً صحیح و وارد نبود و در این مورد دچار اشتباه فاحشی شده بود.

۱۰ . در خاتمه گفته‌اید: «گفتم به آقای رئیس جمهور بگویید شریعتی گفت من تا اینجا هستم ایشان را برنمی‌گردانم. اگر شما اصرار دارید ایشان برگردد بنده را عزل بفرمایید و ایشان را برگردانید.»

احساس خطر بازگشت منتقدی به محیط دانشگاه که به او اَنگ غیرمذهبی و غیرانقلابی بودن نمی‌توان زد و مورد حمایت جمع عظیمی از دانشجویان است، چنان برای شما تهدید کننده تلقّی شد و روحیّۀ استبداد به رأی شما نیز چنان ظرفیّت هرگونه انعطاف و تصحیح عملکرد را از شما سلب کرده بود که بر خلاف قواعد و نظامات اداری، در برابر دستور مقام مافوق، یعنی رئیس جمهور و رئیس شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، که به استناد خواستۀ نمایندگان مردم در مجلس و حکم دیوان عدالت اداری صادر شده بود، مستبدّانه مقاومت نشان دادید. در ضمن اطمینان داشتید با توجّه به حامیانی که در سطوح مختلف حاکمیّت و در بین صاحبان سلائق کوناگون سیاسی برای خود فراهم آورده‌اید، رئیس جمهور به مصلحت خود نخواهد دید برای به اجرا درآمدن دستور خود، نسبت به عزل شما مبادرت ورزد و خود را با عکس‌العمل‌های حامیانتان مواجه سازد.

آنچه به اختصار در پاسخ اظهارات شما دربارۀ اینجانب ذکر شد، مشتی بود از خروار. گفتنی‌ها دربارۀ شما و اظهاراتتان دربارۀ اینجانب بسیار بیش از این هاست. آنچه شما در تعدّی به حریم شخصی اینجانب و غصب اموال و مدارکی که در اتاق کارم داشتم و آنچه در بلوکه کردن موجودی حسابهای قرض الحسنه و ... اینجانب در دانشگاه و عدم پرداخت عیدی حقوق‌بگیران دولت به اینجانب ظرف ۶ سال گذشته تاکنون و بدون حقوق گذاردنم به مدّت یکسال و نیم پس از بازنشستگی و عدم پرداخت پاداش پایان خدمتم تا دو سال و سه ماه پس از بازنشستگی و بسیاری از موارد از این دست انجام داده اید، خود داستان غم‌انگیز و شرم‌آور مستقلّی است که شرح آن مفصل است و بدان نمی‌پردازم.

پاسخ به تخریب وجهۀ بزرگترین دانشگاه علوم انسانی خاورمیانه و اساتید آن و تصویر محیطی مشحون از فساد اخلاق از آن دانشگاه در جامعه ایجاد کردن، جرم و گناه نابخشودنی‌ است که جداگانه باید بدان پرداخت. بیان و نقد عملکردتان در دوران ریاست بر دانشگاه علاّمه نیز خود پرونده‌ایست حجیم و نیازمند بررسی تفصیلی؛ که امید است چنین بررسی توسط مراجع مسؤول صورت گیرد و کار به برکناری شما ختم نشود.

این نکته هم گفتنی است و جای تأمّل بسیار دارد که به‌راستی عزل و نصب‌های بسیاری که در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب در دانشگاه‌ها و دیگر دستگاه‌های نظام صورت گرفته، کدامشان چنین عکس‌العمل‌ها و اتّهاماتی را از سوی مدیر معزول در پی داشته است؟ شما چه ویژگی منحصر به‌فردی دارید که از برکناری تان چنین آشفته و برافروخته شده‌اید که حاضرید همۀ آدم و عالم را به آتش بکشید و وجهۀ بزرگترین دانشگاه علوم اسلامی جمهوری اسلامی و هیأت علمی آن را چنین تخریب کنید که چرا مرا از ریاست دانشگاه برکنار کرده‌اند؟ با برکناری از ریاست دانشگاه چه منافعی از دسترس شما خارج شده و چه تعلّق خاطر و دلبستگی به ریاست دارید که این چنین اقدام و اظهار می‌کنید؟

اگر باور دارید انقلاب و نظام اسلامی رسالت تمدّن سازی بر عهده دارد؛ با توجّه به اینکه بنای تمدّن بر علوم انسانی ساخته می‌شود؛ چنین باوری را با تخریب چهرۀ بزرگترین دانشگاه علوم انسانی نظام و انقلاب، چگونه سازگار دیده‌اید؟

آیا شما که کسوت روحانیت بر تن دارید، آموزه‌های اسلامی را بر ندیده گرفتن خطاهای اخلاقی اشخاص و عدم اشاعۀ فحشاء و مطرح نساختن آن در سطح عمومی از یاد برده‌اید؟ آیا موارد ذکر شده توسط شما دربارۀ لغزش‌های اخلاقی اعضای هیأت علمی، حتّی در صورت صحّت و وقوع در دانشگاه علاّمه، منحصر به دانشگاه علاّمه بوده و در هیچ حوزه و دانشگاه و هیچ دستگاه اجرایی و قضایی و تقنینی، چنین مواردی رخ نداده است؟ آیا تمام اساتید دانشگاه علاّمه که در دوران شما بازنشسته شدند، چنان لغزش‌هایی داشتند و آیا با طرح و انتشار این مطالب، تمامی اساتید دانشگاه علاّمه مورد بدبینی و اتّهام واقع نشده‌ و در برابر اعضای خانواده‌اشان و آحاد جامعه از حضور در چنان دانشگاهی سرافکنده نشدند؟ آیا خانواده‌هایی که فرزندانشان دانشجوی دانشگاه علاّمه‌اند، نگران حضور فرزندانشان در آن دانشگاه و در محضر آن اساتید نشدند؟ آیا به‌جای هتک حیثّت دانشگاه علاّمه و اساتید آن در سطح جامعه، نمی‌بایست پروندۀ شخص یا اشخاص محدودی که متّهم بودند، به مراجع ذی‌صلاح قضایی ارسال می‌شد و بر اساس حکم قضایی صادره، با آنها رفتار می‌شد؟ آیا حکم اسلام دربارۀ رفتار با مجامع علمی و عالمان این است؟

آنچه شما در مورد لغزش‌های اخلاقی اعضای هیأت علمی دانشگاه علاّمه گفته‌اید، اگر به عقیدۀ شما شامل اکثریت اساتید دانشگاه علاّمه می‌شود، که باید گفت وای به حال نظام و کشور که بزرگترین دانشگاه علوم انسانی آن چنین منجلاب فسادی است و اگر صرفاً موارد شاذّ و نادری بوده است، عنوان کردن آن توسط شما و منتشر ساختن آن در جراید و سایت‌های خبری، با توجّه به موازین دینی و با عنایت به پیامدهای آن، بی‌شک گناهی سترگ است.

آیا آنچه سالیان متمادی، مذهبیّون در برابر ماکیاولیست‌ها و مارکسیست‌ها مبنی بر اینکه هدف وسیله را توجیه و مباح نمی‌کند و جز با وسیلۀ مقدّس به هدف مقدّس نمی‌توان نائل شد، می‌گفتند، از خاطرتان رفته است؟ آیا جایز است برای از دست ندادن جایگاه قدرت و یا دستیابی به آن، به وسیله‌هایی از این دست متوسّل شد؟

دیگر اینکه آنچنان که از سال‌ها شناخت شما فهمیده‌ام و گمان می‌کنم چندان هم به خطا نرفته باشم و شواهد و هم‌نظران متعدّدی هم در این زمینه وجود دارد، شما به هیچ خط و جناح و جریان و اصول سیاسی، چندان باورمند و پایبند و وفادار نیستید و تنها چیزی که همه چیز را در راه نیل به آن قابل اغماض و معامله و عدول و قربانی کردن می‌دانید، مناصب و منافع شخصی‌تان است؛ کما اینکه نحوۀ عکس‌العمل شما در برابر حکم عزلتان حاکی از آن است. اگر از اسلام و انقلاب و نظام از شما سخنی شنیده شود، باید توجّه داشت که غالباً معیار آن، سلیقه، منافع و پسندتان است. هر چه با آنها سازگار باشد مورد تأییدتان و اسلامی و انقلابی است و هر کس با آنها هماهنگ باشد، مورد حمایتتان است و می‌تواند در حوزۀ ریاست شما، به مناصب حساس دست یابد؛ کما اینکه بسیاری از انتصابات شما در دوران ریاستتان بر دانشگاه علاّمه بر این امر شهادت می‌دهد. نحوۀ رفتار خشن شما با اساتید و دانشجویان مذهبی و انقلابی و بسیجی دانشگاه علاّمه که منتقد عملکردتان بودند نیز شاهد دیگری بر این مدّعاست.

مهدی طیّب
عضو 
جمعه 12/7/1392 - 15:7
اخبار
به گزارش خبرگزاری ایكنا، كتاب فرهنگ لغت اسلام‌هراسی توسط «كامل مزیتی» (Kamel Meziti)، نویسنده و محقق فرانسوی در فرانسه چاپ و منتشر شد.
 
این كتاب با هدف جمع‌آوری كلیه واژه‌ها و اصطلاحات مرتبط با اسلام‌هراسی و لغات به كار رفته توسط چهره‌های سیاسی، نویسندگان و هنرمندان روز فرانسوی در این حوزه منتشر شد.
 
نویسنده با انتشار این كتاب نشان می‌دهد كه اسلام‌هراسی چگونه امروز در فرهنگ و لغات مردم فرانسه استفاده می‌شود.
 
كمال مزیتی همچنین با انتشار فرهنگ لغت اسلام‌هراسی تلاش می‌كند تا مفاهیم مرتبط با اسلام‌هراسی را كه روز به روز بیشتر در صدد منزوی كردن و ایجاد ترس و هراس نسبت به مسلمانان در فرانسه است، یك جا جمع‌آوری كند و اذهان را نسبت به آن هوشیارتر سازد.
 
فرهنگ لغت اسلام‌هراسی 366 صفحه دارد و 12 سپتامبر 2013 توسط انتشارات «بایارد» در فرانسه به چاپ رسیده است.
جمعه 12/7/1392 - 15:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته