• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 245
تعداد نظرات : 1077
زمان آخرین مطلب : 5480روز قبل
دانستنی های علمی
انسان عاشق زیبایی نمی شود بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست...
شنبه 2/6/1387 - 10:19
دانستنی های علمی
اگر تمام شب برا ی از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها را هم از دست خواهی داد....
شنبه 2/6/1387 - 10:15
دانستنی های علمی
زندگی مثل پیاز است که هر برگش را ورق بزنی اشکتو در می یاره...
جمعه 1/6/1387 - 9:18
دانستنی های علمی

دلم گم شده است

چراغی به من بدهید تا در تاریکی مطلق پیدایش کنم

تو اگر چشمانت را از من بپوشانی ٬ کودک شرور آن سالها می شوم و

شیشه پنجره ها را می شکنم

:fellow : تند باد را گرفتار می کنم

و خواب چشمها را مثل پرستویی مهاجر پر می دهم

اگر تمام زمین را به نام من کنند ٬ دوباره به شهر خودم باز می گردم

آنجا چشمه ای هست که کودکیم را در آن پنهان کرده ام

تو هم هر کجا بروی در دل من جا داری

مگر نمی دانی ؟ مگر نمی دانی دل من مرز آسمان و زمین است ؟

 واما خدایا

جمعه 1/6/1387 - 9:11
دانستنی های علمی
 فرشتگان از خدا پرسیدن: خدایا تو که بشر رو انقدر دوست داری چرا غم را آفریدی ؟ خدا گفت : غم را به خاطر خودم آفریدم چون این مخلوقه من تا غمگین نباشه به یاد خالقش نمی افته ..
پنج شنبه 31/5/1387 - 16:20
خواستگاری و نامزدی
پرسید به خاطر كی زنده هستی؟ با اینكه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ كس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینكه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یك بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیكه اشك تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسی كه به خاطر هیچ زنده است
پنج شنبه 31/5/1387 - 16:8
ادبی هنری
 بسوزد خانه ی لیلی و مجنون كه رسم عاشقی در عالم انداخت اگر لیلی به مجنون داده میشد دل هیچ عاشقی رسوا نمی شد...
پنج شنبه 31/5/1387 - 16:6
خاطرات و روز نوشت

میشه تو چشمای تو گم شد و مرد

میشه دریا رو به بغض تو سپرد...

پنج شنبه 31/5/1387 - 15:41
دانستنی های علمی

عاشقانه زیر پرچم غرور فریاد میزنم که بیا ...بیا و مرا از زیر آوار سنگین چشمانت نجات بده


غزل بیهوده چشمانت مرا کشت و زنده کرد برای آخرین بار


بیا و پل سکوت چشمانت را بشکن و به نام عشق ستاره بارانم کن ...


بیا و پاییز چشمانم را بهاری کن... زمستان خنده هایم را تابستانی کن


چشمهای بارانی  مرا ز دوری و فراقت نجات بده تا گل خنده شوم سراسر وجود


با همه وجود فریاد میزنم که بیا ومرا از دریای عشقی که در سراسر آن غرق محبت تو بوده ام نجات بده


ای مسافر چشمهای پاییزی ام ...

چهارشنبه 30/5/1387 - 12:41
محبت و عاطفه

از جداشدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گریه کردم و نوشتم نازینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم

من که تو بن بست غربت
زخمی از آوار پاییز
فکر چشمای تو بودم
با دلی از گریه لبریز
شب عاشقونه ی من که حروم شد
مهلتی بودن با تو که تموم شد
ندونستم باید از تو می گذشتم
وقتی از غربت چشمات می نوشتم

بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم......

چهارشنبه 30/5/1387 - 12:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته