محبت و عاطفه
در خود فکر بودم که به یارم چه فرستم..... ناگهان گل گفت مرا بفرست تا مظهر زیبایی او
باشم.....گفتم نه ....گفت چرا؟ گفتم که یارم از صد تا گل خوشکلتر است....ناگهان خار گفت
مرا بفرست تا خاری بر چشم دشمنان او باشم...گفتم نه...گفت چرا؟..گفتم یارم انقدر مهربان است
که دشمنی ندارد.... ناگهان قلبم گفت مرا بفرست تا از صمیم قلب به او بگویم دوستت دارم
سه شنبه 12/6/1387 - 23:18
دانستنی های علمی
زمانی عاشقی ومیتونی ادعا کنی عشقت واقعیه که رهاش کنی...در قفس رو باز کنی و بزاری پرنده ی قشنگت پرواز کنه...آزاد،آزاد...بزار اونقدر بره که تو انتهای آسمون ببینسش...مطمئن باش اگه دلش عاشق باشه وبرگشتنی باشه، برمیگرده ...اما اگه بر نگشت...بسپرش دست خدا...بذار اونقدر پرواز کنه تا به اون جایی که میخواد برسه. به همون جایی که دل کوچیکش شاد باشه واحساس سعادت کنه و تو رو تو رویات خوشحال کنه
سه شنبه 12/6/1387 - 23:11
محبت و عاطفه
هوا بوی نم گرفته
دوباره دلم گرفته
صدای گریه ی بارون
تو خیابون دم گرفته
با نگاهت قلبمو ازم گرفتی اینم بمونه
با غرورت منو دست کم گرفتی اینم بمونه
گفتی که قلبتو پس میدم دیوونه اینم بمونه
گفتم این قلب توه پیشت بمونه اینم بمونه
خواستم عاشقت کنم گفتی محاله اینم بمونه
گفتی که تو هم دلت چه خوش خیاله اینم بمونه
من میگفتم شب عشق با این سیاهی نداره ترسی برام وقتی تو ماهی
تو میگفتی آره من ماهم ولی تو اومدی آسمونت رو اشتباهی
اینم بمونه اینم بمونه...
دوشنبه 11/6/1387 - 18:3
محبت و عاطفه
باور کن که دوستت دارم ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم .... ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم.... ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم.... ای تو آرامش وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم.... ای تو طلوع زندگی ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم.... ای تو عشق زندگی ام ، همیشگی ام ، ماندنی ام دوستت دارم.... دوستت دارم
دوشنبه 11/6/1387 - 17:13
دانستنی های علمی
زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ عشق فرمود تا چه گوید دل من,عقل نالید کجا حل شود مشکل من , مرگ خندید در خانه ی ویرانه ی من. زندگی گفت که آخر چه بود حاصل من؟ عشق فرمود تا چه گوید دل من,عقل نالید کجا حل شود مشکل من , مرگ خندید در خانه ی ویرانه ی من.
دوشنبه 11/6/1387 - 15:29
محبت و عاطفه
بر ماسه ها نوشتم دریای هستی من از عشق توست سرشار
این را به یاد بسپار
بر ماسه ها نوشتی ای همزبان دیرین این آرزوی پاکی است
اما به باد بسپار
دوشنبه 11/6/1387 - 15:24
دانستنی های علمی
بغز راه گلومو بسته
دارم از خودم میگم.... حتی دوستمم جواب تلفونشو نمیده
گاهی اوقات فک میکنم هیشکی منو نمیبینه
من از بازی روزگار خسته شدم
یادگرفتم هیشکی
یه دوست واقعی نیست
ما آدما دلمونو به چیزایی خوش کردیم
کاش یکی از شما جای من بودید
تا میفهمیدید با چه حس حالی دارم مینویسم
خدا جون تو ما رو امتحان میکنی
آخه من تنبلم
همیشه رفوزه میشم
خدا جون ازت می خوام ازم امتحانای آسون تر بگیری
از دنیا سیر شدم
مامانم میگه تو که
سنی نداری چرا این حرفو میزنی
کاش با گذشت زمان ما پیر میشدیم
من با نا مردی پیر شدم
با اون دل خوشی هام
که همشون به باد رفت
خدا جون چرا بعضی از ادما این قد بدن... مگه چی بهشون میرسه
من دیگه چیزی ندارم بگم........فقط
يکشنبه 10/6/1387 - 18:28
محبت و عاطفه
گفتمش : دل میخری؟
گفتا چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند!
خنده کرد و دل ز دستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستانش بر زمین افتاده بود
جای پایش روی دل جا مانده بود !!!
شنبه 9/6/1387 - 12:33
محبت و عاطفه
گفتم نرو پرپر میشم
گفتی: میخوام رها باشم
گفتم: آخه عاشق شدم
گفتی:میخوام تنها باشم
گفتم: دلم
گفتی: بسوز
گفتی: یه عمری باز هنوز
گفتم: پس عمرم چی میشه
گفتی: هدر شد شب و روز
گفتم: آخه داغون میشم
گفتی: به من خوش میگذره
گفتم: بیا چشمام تویی
گفتی: آخر کی میخره
گفتم: منو جنس میبینی؟
گفتی: آره بی قیمتی
گفتم: یه روز کسی بودم
با من نکن بی حرمتی
گفتم: صدام میمیره باز
گفتی: با درد بسوز بساز
گفتم : حالا که پیر شدم
گفتی: که از تو سیر شدم
گفتم: تمنا میکنم
گفتی: میخوام خردت کنم
گفتم: بیا بشکن تنو
گفتی: فراموش کن منو
چهارشنبه 6/6/1387 - 9:56
رويا و خيال
از عاقل پرسیدم چی دوست داری؟
گفت :سخاوت
غم گفت: ملامت
کوه گفت:صلابت
فدای تو که گفتی: رفاقت
سه شنبه 5/6/1387 - 17:17
