تبیان، دستیار زندگی

گشتم نبود

نگرد نیست  

گشتم نبود

نگرد نیست

كشتم نبود

نگرد نیست

گشتم نبود

نگرد نیست

این پرچم كشور غزیزمان

برو آخر هفته

زنه باد ایران

دیگه این قوزك پام یاری رفتن نداره
لبای خشكیدم حرفی واسه گفتن نداره

دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه

چون آدمك زنجیر بر دست و پایم

از پنجه ی تقدیر من كی رهایم

ترسم اینكه دیر برسم

یكی دیگه فدات بشه

بجای من رغیب من

قربونی نگاهت بشه

من ز روزگارم ندارم روز خوشی
شاید این باشد تقدیر دل خون من
ای خدا یا
ای بزرگوار
تو چنین نباش با بنده خویش ؟
رضایم
ولی این نیست
رسم روزگار من و ما
شاید فردا روشن باشد
شاید فردا امیدی باشد
برای اینده تاریكم
برای ..............؟؟؟؟

اگر به مرگ خویش آرزو دارم

بحر نبودن توست

توی جان آ بی جان من

برای شبهای دلواپسی دل

توی نوری در شب های من

مرهمی به دل خسته من

بگذارید . بگذرید

ببینید و دل مبندید

چشم بی اندازید و دل مبازید

كه دیر یا زود
باید گذاشت و گذشت