• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 5375روز قبل
خواستگاری و نامزدی

عمو نوروز ها گم می شوند

 

  پا پا نوئل ها و عمو نوروز ها هر دو نماد زمان هستند یکی پررنگ و دیگری در حال محو شدن

 

   یکی بود یکی نبود پیرمردی بود شکم بر امده که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی ،زلف و ریش حنا زده،کمر چین قدک آبی،شال خلیل خانی، شلوار قصب و گیوه تخت و نازک،دل کوه و می گرفت به سمت دروازه شهر عصا زنان و آواز خوان می آمد.

 

   بیرون دروازه شهر،پیرزنی زندگی می کرد دلباخته این مرد.روز اول بهار صبح زود پا میشد،جایش را جمع می کرد و خانه را می روفت.خودش و تر و تمیز می کرد.حنا به سر و دستش می گذاشت و هفت قلم خط و خال و سرمه و سرخاب و بزک می کرد.یل  ترمه و تنبان قرمز و شلیته پر چین می پوشید و فرش می انداخت روی ایوان و مشک و عنبر به سر و روی گیسش می زد و جلوی حوضچه و فواره رو به باغچه می نشست. سینی پر می کرد از سیر و سرکه، سماق، سنجد، سیب وسبزی و سمنو و سینی دیگری هفت جور میوه خشک ونقل ونبات می ریخت.

 

بعد منقل آتش می کشید و قلیان می آورد و چشم می دوخت به راه معشوقش، اما از خستگی پلک هایش وزن می گرفت و یواش یواش روی هم می رفت و خرناسش به هوا.

 

  بعد پیر مرد چاق و سفید رو از راه می رسید دلش نمی رفت پیر زن و از خواب شیرین بیدار کنه، یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چید و می گذاشت روی سینه پیرزن.

از منقل یک گل آتش بر میداشت و قلیان و اتش می کرد و چند پک می گرفت.  یک نارنج از وسط نیم می کرد و یک پاره از آن را با قندآب می خورد و بوسه ای به گونه پیر زن می کاشت و می رفت... 

 

  پیرزن که چرتش پاره میشد آتش بر سر قلیان بود و نارنج نیمه و گونه اش خیس بود و جای پیر مرد خالی.

 

  پیکره افسانه عمو نوروز و ننه سرما را بسیاری از ایرانیان می شناسند.در شب فرجامین سال که روز آن همراه است با آغاز نوروز و سال نو پیری کهنسال که عمو نوروز خوانده می شود به دیدار زالی فرتوت و زمان فرسوده می رود که گاهی به نام نه نه سرما خوانده می شود یا بانوی عمو نوروز که برای دیدن شوی گریز پای خود همیشه در خواب است. 

 

   نه نه سرما در درازی سال تنها در این شب است که بخت می یابد که در کنار شوی خود باشد بنا بر افسانه ها او تنها یک بار در درازای سال و در واپسین شب ، شوی خویش را می بیند و از هم بستری سال کهنه با سال نو ،سال جدید زاده می شود.عمو نوروز همان نماد زمان است و یاد اور زال شاهنامه و زروان باستانی. 

 

 پیرمردی سالخورده با گیسوان و ریشی بلند و انبوه و امیخته به رنگ سفید که بانوی او نه نه سرما است.عمو نوروز نماد کسی است که برکت می دهد و این داستان می تواند همان ازدواج الهه و شاه باشد در قصه ها و اساطیر قدیم.   به هر حال عمو نوروز اسطوره ایرانی با لباس قرمز که نشانه راز آلودگی خورشید است و نشانه ای در سفره هفت سین نوروز و سفره شب چله ایرانی دارد در فرهنگ اوروپایی  با چهره پاپانوئل افریده می شود. 

 

   پاپانوئل های اروپایی در زبان فرانسوی بونوم خوانده می شوند مردی ساده و بی پیرایه که نماد شادی و نوروز است   .

 

 پا پا نوئل ها و عمو نوروز ها هر دو نماد زمان هستند یکی پررنگ و دیگری در حال محو شدن.پاپانوئل ها تا جایی محبوب شده اند که حتی در کشور ما که خود دارای نماد زیبای عمو نوروزاست خود نمایی می کند و حتی شناخته تر از عمو نوروز است نمادی که حتی جامه سرخ و ریش بلند و کمربندش را از تمدن ایرانی به ودیعه گرفته است.

 

   جامه سرخ پاپانوئل ها یادمانی از فرهنگ مهری  در  باختر زمین است . 

 

حتی تو قالب های وبلاگ نوروزی تبیان از عمو نوروز خبری نیست چرا؟!!!!!!!!!!!!

 

 

 بیاییم همه با هم این عمو نوروز ها را زنده کنیم و دل نه نه سرما رو به دست بیاریم.... 

 

 

 

  نوروز بر همه شاد باش باد.  

 

يکشنبه 25/12/1387 - 12:52
خانواده

   نامت چه بود؟ آدم


فرزند؟ من را نه مادری نه پدری.بنویس اولین یتیم عالم خلقت


محل تولد؟ بهشت پاک


محل سکونت؟ زمین خاک


آن چیست برگرده نهادی؟ امانت است


قدت؟ روزی چنان بلندکه همسایه خدا.اینک به قدرسایه بختم به روی زمین


اعضای خانواده؟ حوای خوب وپاک.قابیل خشمناک.هابیل زیرخاک


روز تولد؟ در روز جمعه ای.به گمانم که روزعشق


رنگت؟ اینک فقط سیاه.زشرم چنان گناه


چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران که ببارد زآسمان


وزنت؟ نه آنچنان سبک که پرم درهوای دوست نه آنچنان وزین که نشینم براین زمین


جنست؟ نیمی مرا زخاک نیم دگر خدا


شغلت؟ در کارکشت امیدم به روی خاک

شاکی تو؟خدا

نام وکیل؟ آن هم فقط خدا

جرمت؟یک سیب از درخت وسوسه


تنها همین؟همین !!!

حکمت؟ تبعید در زمین


همدست در گناه؟ حوای آشنا

ترسیده ای ؟ کمی

زچه؟ که شوم من اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟بلی

که؟ گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟ دیگر گلایه نه ، ولی ....

ولی که چه؟ حکمی چنین ، آن هم به یک گناه؟!!

دلتنگ گشته ای؟زیاد

برای که؟ تنها فقط خدا

آورده ای سند؟ بلی


چه؟دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟ بلی

چه کس؟ تنها کسم خدا

در آخرین دفاع؟ می خوانمش ، چنان که اجابت کند دعا

يکشنبه 25/12/1387 - 11:34
خواستگاری و نامزدی

پرنده کوچک عاشق پرواز که بر آشیان خود نشسته و شور پرواز او را همیشه به اوج می خواند


گاه بر فراز است و گاه فرود می آید تا شاید كسی را همراه پروازش در اوج كند ولی گاه بال پروازش او را به آرزویش نمی رساند


اكثر افراد به دویدن در مرداب زندگی عادت كرده اند و شوق پرواز را از یاد برده اند . اكثر آنها دوست دارند ساعتی آسوده بخوابند

 


دریغ از این كه پایان هر تابستان دلپذیر سرمای سردو كشنده است اگر كوله بار سفر را بر نبندی .
د
شنبه 24/12/1387 - 21:28
دانستنی های علمی

******** بهار می‌آید!********

 



مهم نیست منتظرش باشیم یا نه، مهم نیست برای آمدنش خودمان را آماده کرده باشیم یا نه، مهم نیست… مهم این است که بهار ــ به هر حال ــ می‌آید و با آمدنش به همه چیز جانی و عطری و بویی دوباره می‌بخشد. بهار که می‌آید درختان کش‌وقوسی به بدنشان می‌دهند و با خمیازه‌ای عمیق از خواب نزدیک به شش‌ماهه بیدار می‌شوند. بهار که می‌آید همه طبیعت به یک‌باره از این رو به آن رو می‌شود: یخ‌ها آب می‌شوند، پرندگان جفت‌گیری می‌کنند و گویی هر آن‌چه که مرده بوده دوباره رنگی از زندگی می‌گیرد. بهار را نمی‌شود در قالب کلمه‌ها جا داد. باید از خانه و شهر بیرون زد و در دل طبیعت آن را دید و نفس کشید و در آغوشش گرفت…

 



**** **** **** ***** ****

نوبهار است، در آن کوش که خوش‌دل باشی…



آمدن بهار بر همه ما مبارک!

 
شنبه 24/12/1387 - 21:21
شعر و قطعات ادبی
 

بر بالهای خاطره ات بسته می شوم

 

وقتی كه از حضور خودم، خسته می شوم

 

دیگر مخند پیش من ای نازنین من

 

دارم به خنده های تو وابسته می شوم

 

از اشتیاق آمدنت غرق شادیم

 

در سوگ رفتنت، غم پیوسته می شوم

 

تا كی دخیل بستن و خام دعا شدن ؟

 

امشب خودم به پنجره ات بسته می شوم

 

گیرم كه راندیم ز حرم، هیچ غصه نیست

 

تنهاترین كبوتر گلدسته می شوم

 

سید فواد توحیدیََ

جمعه 23/12/1387 - 21:1
دانستنی های علمی

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا مسجد بخواند.


لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.


یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))


از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم)) .



مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا مسجد مطمئن ساختم.


پنج شنبه 22/12/1387 - 19:34
خواستگاری و نامزدی

خداوند به فرشتگان عقل داد، بدون شهوت !

حیوانات را شهوت داد، بدون عقل !

انسان را شهوت داد با عقل !

هر انسانی که عقلش به شهوتش غلبه کند از فرشتگان بهتر است

 و هر انسانی که شهوتش بر عقلش غلبه کند بدتر از حیوان است !
.
.
.
.

یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش

کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره . یادمون باشه

که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه

کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی

میدیم عمل کنیم , یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند

روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره ,

یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو

نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم.

.
.
.
.
.

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟!!!

چهارشنبه 21/12/1387 - 20:25
خواستگاری و نامزدی
 

بعضی‌ها شعرشان سپید است، دلشان سیاه،

بعضی‌ها شعرشان كهنه است، فكرشان نو،

بعضی‌ها شعرشان نو است، فكرشان كهنه،

بعضی‌ها یك عمر زندگی می‌كنند برای رسیدن به زندگی،

بعضی‌ها زمین‌ها را از خدا مجانی می‌گیرند و به بندگان خدا گران می‌فروشند.

بعضی‌ها حمال كتابند،

بعضی‌ها بقال كتابند،

بعضی‌ها انبارداركتابند،

بعضی‌ها كلكسیونر كتابند.

بعضی‌ها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به كیفشان و بعضی به كارشان،

بعضی‌ها اصلا‏ قیمتی ندارند،

بعضی‌ها به درد آلبوم می‌خورند،

بعضی‌ها را باید قاب گرفت،

بعضی‌ها را باید بایگانی كرد،

بعضی‌ها را باید به آب انداخت،

بعضی‌ها هزار لایه دارند

بعضی‌ها ارزششان به حساب بانكی‌شان است،

بعضی‌ها همرنگ جماعت می‌شوند ولی همفكر جماعت نه،

بعضی‌ها را همیشه در بانك‌ها می‌بینی یا در بنگاه‌ها.

بعضی‌ها در حسرت پول همیشه مریضند،

بعضی‌ها برای حفظ پول همیشه بی‌خوابند،

بعضی‌ها برای دیدن پول همیشه می‌خوابند،

بعضی‌ها برای پول همه كاره می‌شوند.

بعضی‌ها نان نامشان را می‌خورند،

بعضی‌ها نان جوانیشان را میخورند،

بعضی‌ها نان موی سفیدشان را میخورند،

بعضی‌ها نان پدرانشان را میخورند،

بعضی‌ها نان خشك و خالی میخورند،

بعضی‌ها اصلا نان نمیخورند،

بعضی‌ها با گلها صحبت می‌كنند،

بعضی‌ها با ستاره‌ها رابطه دارند.

بعضی ها صدای آب را ترجمه می‌كنند.

بعضی ها صدای ملائك را می‌شنوند.

بعضی ها صدای دل خود را هم نمی‌شنوند.

بعضی ها حتی زحمت فكركردن را به خود نمی‌دهند.

بعضی ها در تلاشند كه بی‌تفاوت باشند.

بعضی ها فكر می‌كنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آنهاست.

بعضی ها فكر میكنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آنهاست.

بعضی ها برای سیگار كشیدنشان همه جا را ملك خصوصی خود می‌دانند.

بعضی ها فكر میكنند پول مغز می‌آورد و بی پولی بی مغزی.

بعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر می‌كشند.

بعضی ها ابتذال را با روشنفكری اشتباه می‌گیرند.

بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها كه نمی‌كشند.

بعضی ها یك درجه تند زندگی می‌كنند، بعضی‌ها یك درجه كند.

هیچكس بی‌درجه نیست.

بعضی ها حتی در تابستان هم سرما می‌خورند.

بعضی ها در تمام زندگی‌شان نقش بازی می‌كنند.

بعضی از آدمها فاصلة پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخ.

بعضی ها دنیایشان به اندازه یك محله است، بعضی به اندازه یك شهر،

بعضی به اندازه كرة زمین و بعضی به وسعت كل هستی.

بعضی ها به پز میگویند پرستیژ.

بعضی ها خیلی جور های مختلف هستند .

آیا شما هم از این بعضی ها هستید ?  
سه شنبه 20/12/1387 - 20:28
شعر و قطعات ادبی
 عشق من


ای تن تبدار مرا چون نفس
عشق مرا دور کن از هر هوس
از هم آلودگی ام پاک کن
شعلۀ سرگشته در افلاک کن
عمر ،زمان است زمانی دراز
ثانیه و لحظه در آن یکه تاز
یک نفس از آن همه تقدیر ماست
با نفسی هستی آدم فناست

عشق من آغوش به من باز کن
زندگی جان من آغاز کن
جان شو و پرواز کن ای هم سخن
با تن فرسوده چه خواهی شدن ؟
ای که چو جان با دل من زیستی
نیستم آن لحظه که تو نیستی

بی تو فرو ماندۀ هر مکتبم
روز فراموش شده در شبم
بی تو من و یک دل بی همزبان
مرده ای اما ،به صف زندگان

آتش عشق تو فروزنده باد
شعله ور و سرکش و سوزنده باد
نقش در آیینۀ جانم ببند
راه شک از سر نهنم ببند
در تف خورشید پناهم بده
سینۀسوزنده زآهم بده
نور خود از ذرۀ جانم مگیر
روشنی از روح و روانم مگیر
مستی من مستی انگور نیست
مست شدن با می انگور چیست ؟!
جام من از شعله تو پر کرده ای
سوختنی جان من آورده ای

قلب من آرامش من را مخواه
شعله گرایی کن و تن را مخواه
کشمکش جان و تنم بهر چیست ؟
حسرت بر پیرهنم بهر چیست ؟
بهر چه در خویشتن آشفته ام ؟
بی خبر از خویش چرا خفته ام ؟

خواب ز شبگردی عاشق جداست
عاشقی و خواب چه نا آشناست
دیدۀ عشقم نگزیده ست خواب
اهل خراباتم و هر شب خراب
تشنه و در بند سرابیم ما
ذات تو آباد ، خرابیم ما

 

دوشنبه 19/12/1387 - 21:58
دانستنی های علمی

پادشاهی که بر یک کشور بزرگ حکومت می‌کرد ، باز هم از زندگی خود راضی نبود . اما خود نیز علت را نمی‌دانست . روزی پادشاه در کاخ قدم می‌زد . هنگامی که از آشپزخانه عبور می‌کرد ، صدای ترانه‌ای را شنید .

 

          به دنبال صدا ، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می‌شد . پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید : چرا این‌قدر شاد هستی ؟ آشپز جواب داد : قربان ، من فقط یک آشپز هستم ، تلاش می‌کنم تا همسر و بچه‌ام را شاد کنم ، ما خانه‌ای حصیری تهیه کرده‌ایم و به اندازه‌ی کافی خوراک و پوشاک داریم ، بدین سبب من راضی و خوشحال هستم

 

پس از شنیدن سخن آشپز ، پادشاه با نخست‌وزیر در این مورد صحبت کرد . نخست‌وزیر به پادشاه گفت : قربان ، این آشپز هنوز عضو گروه ۹۹ نیست . اگر او به این گروه نپیوندد ، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است . پادشاه با تعجب پرسید : گروه ۹۹ چیست ؟

 

          نخست‌وزیر جواب داد : اگر می‌خواهید بدانید که گروه ۹۹ چیست ، باید کاری انجام دهید ، یک کیسه با ۹۹ سکه‌ی طلا جلوی در خانه‌ی آشپز بگذارید ، به زودی خواهید فهمید که گروه ۹۹ چیست

 

پادشاه بر اساس حرف‌های نخست‌وزیر فرمان داد یک کیسه با ۹۹ سکه‌ی طلا را جلوی در خانه‌ی آشپز قرار دهند .

  

          آشپز پس از انجام کارها به خانه بازگشت و جلوی در کیسه را دید . با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد . با دیدن سکه‌های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت . آشپز سکه‌های طلایی را روی میز گذاشت و آن‌ها را شمرد . ۹۹ سکه ؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است . بارها طلاها را شمرد . ولی واقعا ۹۹ سکه بود . او تعجب کرد که چرا تنها ۹۹ سکه است و ۱۰۰ سکه نیست . فکر کرد که یک سکه‌ی دیگر کجاست ؟

 شروع به جستجوی سکه‌ی صدم کرد . اتاق‌ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد . اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد . آشپز بسیار دل‌شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه‌ی طلایی دیگر به دست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یک صد سکه‌ی طلا برساند.          آن شب تا دیروقت کار کرد . به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا او را بیدار نکرده‌اند . آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی‌خواند . او فقط تا حد توان کار می‌کرد . پادشاه نمی‌دانست که چرا این کیسه چنین بلایی بر سر آشپز آورده است و علت را از نخست‌وزیر پرسید

نخست‌وزیر جواب داد : قربان ، حالا این آشپز رسما به عضویت گروه ۹۹ درآمده است . اعضای گروه ۹۹ چنین افرادی هستند ، آنان زیاد دارند اما راضی نیستند ، تا آخرین حد توان کار می‌کنند تا بیشتر به دست آورند ، می‌خواهند هر چه زودتر یک‌صد سکه را از آن خود کنند و این علت اصلی نگرانی‌ها و دردهای آن‌هاست . آن‌ها به همین سادگی شادی و رضایت را از دست می‌دهند و اعضای گروه ۹۹ نامیده می‌شوند

 "موفقیت" بدست آوردن چیزی است که دوست داریم و "خوشبختی" دوست داشتن چیزی است که بدست آورده ایم
يکشنبه 18/12/1387 - 21:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته