• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 392
تعداد نظرات : 301
زمان آخرین مطلب : 4351روز قبل
دانستنی های علمی
         

 کاش در دنیا سه چیز وجود نداشت: 

     غرور - دروغ و عشق                                                     انسان با غرور می تازه / با دروغ می بازه/ و با عشق می میره

  دکتر علی شریعتی                                  

سه شنبه 15/10/1388 - 13:11
خواستگاری و نامزدی

خدا٬ انسان وعشق؛

 

 این است "امانتی" كه بر دوش آدم٬ سنگینی می كندواین است آن "پیمانی"كه در نخستین بامداد خلقت با خدا بستیم٬و "خلافت" او را در كویر زمین تعهد كردیم.ما برای همین "هبوط" كردیم٬ و این چنین است که به سوی او باز می گیردیم .

 &&&****دکتر علی شریعتی ****&&&

سه شنبه 15/10/1388 - 13:1
شعر و قطعات ادبی
تا ما عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد /  خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار /  کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

 

&&&&&&&&&&&&&&&&*********&&&&&&&&&&&&

 

یاد باد آنکه رخت شمع طرب میا فروخت /  وین دل سوخته پروانه ی نا پروا بود

یاد باد آنکه در آن بزمگه خلق و ادب / آنکه او خنده ی مستانه زدی صبا بود

سه شنبه 15/10/1388 - 13:0
شعر و قطعات ادبی

 آواز عاشقانه....! 

 آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست  

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست 

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند 

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست 

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

 آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

 ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد

ای وای ، های های عزا در گلو شکست

 آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

 خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست 

" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت

 " آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست

 فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

 تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

 بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست.... 

 

سه شنبه 15/10/1388 - 12:45
محبت و عاطفه
 

 ای معنی عشق

 ای یاد تو در خاطر من جاودانه  /بی تو چشمم چشمه ی اشک شبانه /ای روشنایی ای چراغ زندگانی /ای رفته در ابر سیاه بی نشانی /وقتی تو رفتی /از مشرق لبها طلوع خنده ها رفت /از دست من وز دست ما اینده ها رفت /وقتی تو رفتی /مهتاب بام آسمان کمرنگ تر شد /وقتی تو رفتی /دنیا به چشمم از قفس هم تنگ تر شد /وقتی تو رفتی اندوه شوق زندگی را از دلم برد /وقتی تو رفتی /برگ درختان زرد شد خورشید افسرد/وقتی تو رفتی مرگ خندید /در جمع ما انگیزه های زیستن مرد / از باد پرسیدم کجا رفت /گفتا که من هم در پی آن رفته از دست /سر تاسر دنیا خزیدم / اندوه اندوه /او را ندیدم /از شب سراغت را گرفتم /شب گفت افسوس / او ماه من بود / من هم به امید طلوعش ماه ها تاریک ماندم /همراه مرغ حق به یادش نغمه خواندم /خود را به دریا ها و صحرا ها کشاندم /بایاد او در هر قدم اشکی فشاندم /در دشت های دور و نا پیدا دویدم/او را ندیدم /با ماه گفتم ماه من کو /رنگش پرید و زیر لب گفت/بر بام و روزن های عالم سر کشیدم /شب تا سحر سر تاسر دنیا دویدم /در لا بلای برگ جنگل ها خزیدم /با جست و جو ها خستگی ها شبروی هااو را ندیدم/از رعد پرسیدم نانت /فریاد او در گنبد افلک پیچید /چون مادران داغدیده ناله سر کرد /با ابر گفتم قصه ات را /روی زمین را در غمت از گریه تر کرد /ای یاد تو در خاطر من جاودانه/ای بی تو من همسایه ی اشک شبانه/وقتی تو رفتی/اندوه شوق زندگی را از دلم برد/وقتی تو رفتی/برگ درختان زرد شد خورشید افسرد/وقتی تو رفتی مرگ خندید/در جمع ما انگیزه های زیستن مرد
سه شنبه 15/10/1388 - 12:28
طنز و سرگرمی

اگر داوطلبی در كنكور قبول نشد هیچ تقصیری نداردچرا كه سال فقط 365 روز است.
در حالی كه:


1) سال 52 جمعه داریم و میدانید كه جمعه ها فقط برای استراحت است
به این ترتیب 313 روز باقی میماند.
2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانیاست كه به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق
برای یك فرد نرمال مشكل است. بنابراین 263 روز دیگر باقی میماند.
3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم استكه جمعا" 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند. ۴) اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را میطلبد كه جمعا" 15 روز میشود.
پس 126 در روز باقی میماند.
5) طبیعتا" 2 ساعت در روز برای خوردنغذا لازم است كه در كل 30 روز میشود.
پس 96 روز باقی میماند.
6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادلافكار به صورت تلفنی لازم است.
چرا كه انسان موجودی اجتماعی است.
این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی میماند.
7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خوداختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.
8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست
كم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.
9) در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید. پس 6 روز باقی میماند.

10) در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است.
11) سینما رفتن و سایر امور شخصیهم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.
12) 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟

 نتیجه ی اخلاقی: پس یك داوطلب نرمال نمیتواند
امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد
سه شنبه 15/10/1388 - 12:19
خاطرات و روز نوشت

به نام اونیکه آسمونو آفرید

به نام اونیکه ابر رو آفرید

به نام اونیکه پاییز رو آفرید

به نام اونیکه درخت رو آفرید

 به نام اونیکه برگ رو آفرید تا بتونی یه روزی یه جایی از روش رد شیو صدای خش خشو حس کنی

و به نام اونیکه آخرشه

دیشب آخرین شب پاییزبود

 آره درسته پاییزم کوچ کرد و جاشو داد به زمستون

اما قبل از اینکه بره تو آخرین شبش یه چیزی رو یه شبی رو از خودش به جای میزاره که خاطره اون شب تا سال بعد هنوز تو ذهنت می مونه

پاییز با رفتنش یه هدیه ی بزرگ به ما میده اون هدیه شب یلداست

بزرگترین شب سال میدونی یلدا یعنی چی؟؟؟؟؟؟یلدا یعنی یه فرصت.......

یلدا یعنی: زندگی اینقدر کوتاهه که حتی یک دقیقه بیشتر با هم بودن رو باید جشن گرفت

یلدا یه بهونست تا ما آدما بعد از مدتی بتونیم همدیگرو ببنیم همدیگرد حس کنیم به همدیگه اهمیت بدیم...

یلدا یعنی مادربزرگ پدربزرگ یلدایعنی یه مهمونی طولانی یلدا یعنی شاهنامه یلدا یعنی حافظ یلدا یعنی سیب یلدا یعنی انار یلدا یعنی هندوانه یلدا یعنی...

یلدا یعنی عشق  

سه شنبه 1/10/1388 - 18:39
خاطرات و روز نوشت

به نام اونیکه حسین(ع) رو آفرید

 سلام

میخوام باهاتون درد دل کنم بهتون تو مطلب قبل گفتم که دنیای من زندگی من با خوندن اون مطلب عوض شد

اره دیروز ساعت 1 ظهر بود که اون مطلبو خوندم وقتی که متن تموم شد دلم یهو ریخت آره ریخت واسه اینکه با خودم فکر کردم تا حالا خیلی مزخرف زندگی کردم

 صبح همون روز تو مدرسه دوستم بهم گفته بود که ساعت 2:30 هیئت محبان علم بندان داره

(یه تضیح بدم که تو استان ما خراسان جنوبی و توی شهر ما یعنی بیرجند روز قبل اول محرم علمهارو که مشهوره به علمهای امام حسین رو میبندن معمولا مردم پارچه های متبرکی رو که دارن میارن که به این علما میبندن و سر این علم ها که یه یه دست فلزی قرار داره سیب سرخ میزنن و همه این علمها رو متبرک میدوننو روز عاشورا تکه های همون سیب ها رو بین مردم پخش میکنن فکر کنم توچند تا استان دیگه هم علم بندون داشته باشن اما شکلش فرق میکنه)

ما هر سال با مامانمو داداشم میرفتیم علم بندن اما امسال داداشم نبود رفته بود مسافرت و با بود اون حتما ما هم نمیرفتیم علم بندون به خدای خودم گفتم خداجون اگه تو میخوای که من آدم بشم اگه دوسم داری یه کاری کن بتونم برم ...تو دلم گفتم اگه خانوم فاطمه منو لایق رفتن به جلسه پسرش بدونه حتما میریم...ساعت 2 ظهر رفتم جای مامانم و گفتم که تو رو خدا بیا بریم علمبندون خیلی دلم گرفته...با کمال تعجب مامانم موافقت کردخلاصه ساعت 3 رسیدیم هیئت ساعت 3:30 سیدهای هیئت شروع به بستن علم ها کردن و در آخر هم سرشون سیب سرخ زدنتو اون لحظه به نظر من تموم محوطه اونجا بوی سیب میداد یه بوی خاص میومد به مامانم گفتم شما این بو رو حس نمیکنین مامانم گفت نهولی اون بوی چی بود که فقط من حسش میکردم اون سیبها اون علم ها با من چیکار کرده بود با من چی کار کرده که الآن از این رو به اون رو شدمچرا چرا فقط من بوی اون سیبها رو حس میکردمچرا منی که با کوله بار گناه رفته بودم اونجا این بو رو حس کردم چرا ؟؟؟؟؟؟؟

جمعه 27/9/1388 - 12:53
خاطرات و روز نوشت

به نام خدای آسمونها

دوباره بهتون سلام میگم و شروع ماه محرم رو بهتون تسلیت میگم

امیدوارم متنی رو که واستون گذاشتم بخونین چون دنیای من با خوندن این مطلب زیروروشد

محرم می آید؛ مثل پرنده ای غریب، از التهاب خاکستری آسمان.

ماه سرخ بلوغ؛ ماهی که در آن، عشق آفریده شد و مردانگی و شرف در عطش معنا گرفت.

ماهی که هیچ واژه ای گنجایش اندوه بی کرانه ی آن را ندارد؛ ماهی که هر ساله، خون خدا را بر آسمان دنیا می پاشد تا ابرهای روزمره، سرخی آفتاب را نپوشاند.

محرم، ماه فریاد، ماه بیداری و پایداری است؛ ماهی که تمام تاریخ، وام دار یک نیم روز آن است.

ماهی که خاک و خون، آتش و عطش و مشک و تیر، رازهای سر به مهر آنند.

ماهی که هفتاد و دو آیه ی سرخ، بر صحیفه ی دل ها نازل شد و هفتاد و دو کهکشان، در مدار هستی قرار گرفت.

ماهی که دست می افتاد و پر و بال می رویید.

ماهی که هر ساله انتظار من و تو را می کشد.

محرّم، فصل مَحرم شدن با خوبی هاست؛ فصل فشردن دست هایی که در کنار فرات، رویید؛ فصل عاشقی کردن.

سال هاست که محرم سیاه پوش است و سینه ها از سوگ، در جوش و خروش.

سال هاست که کربلا، روزهای سردمان را گرما می دهد و بر شب های سیاه مان نور می پاشد.

کیست که آزاده باشد و محرم را به سوگ ننشیند؟

کیست که سوار بر راهوار اشک، به مهمانی عاشوراییان برود و شیفته برنگردد؟

کیست که در سفینه ی نجات وارد شود و در موج های هوس غرق گردد؟

کیست که حسین را چراغ راهش کند و در بیراهه های پر پیچ و خم، گم شود؟

کیست که گوش جان بسپارد و نام تو را در هیاهوی فرات نشنود؟

نمی دانم این چه رازی است که محرم، ماه آغازین سال است، شاید سرّ آن در این باشد که عزت، در گرو قیام و جهاد است و حیات، در سایه ی خون.

جمعه 27/9/1388 - 12:22
خاطرات و روز نوشت

                به نام خدای اطلسی ها

سلاااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااام و دوباره سلاااااااااااام

خوبید خوبم چه خبرا؟ چی کار میکنید با سرما؟ چی کار میکنید با درسا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

بعد از چند ماه وقت کردم بیام تو نت و این افتخار نصیبم شد که بیاموبه دوستای گل تبیانی سلامی عرض کنم

پیشاپیش عید قربان و عید غدیر رو به همگیتون تبریک میگم و ازتون میخوام تا تو روز عرفه واسه منم دعا کنید 

خیلی دوستون دارم 

همیشه به فکرتونم 

فعلا یاعلی تابعد     

دوشنبه 2/9/1388 - 19:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته