• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 50
زمان آخرین مطلب : 5403روز قبل
رويا و خيال
دختر پرستار زیبای مسیحی
 جاوید شاه جاوید طلای سیاه بی خبر از همه ی وقایه اتفاق افتاده بود کاری به کاری نداشت اصلا از بوی نفت و مازود بی زار بود و از آن سردرد می گرفت او در روستای کوچکی دور تراز شهر شیراز درون یک خانه ای که از خشت و گل ساخته شده بود و سقف آن با چوب و کاه گل پوشیده شده بود زندگی می کرد نه غصه خراب شدن سر ستون های بلند سنگی راداشت و نه دغدغه طلای سیاه را در کنار درب چوبی قدیمی و شکسته شده با دیوار های کوتاه اطراف خانه دستشویی بدون درب و سقف با یک آفتابه ی حلبی زنگ زده وسوراخ ودر فاصله ی کمتری خانه ی نشیمن او قرار داشت که بر دیوار آن چراغ فانوس شیشه شکسته و دود زده بدون درب جانفتی فقط قطعه ای پلاستیک به جای درب آن گذاشته بودند مشاده می شد کنار دیوار هم کانگ و بیل چاه کنی و سطل مخصوص پلاستیکی با طناب بلند آن نشان می داد که مشتی رضا شغل چاه کنی دارد خاک انداز آهنی وجاروب محلی کنار حیاط نشان از زحمت همسر او می داد مشتی رضا هرروز از خانه با وسائل خود خارج می شد وبه سرای اربابی می رفت تا لقمه ای نان برای خانواده اش بدست بیاورد مشتی رضا  دارای سه دختر بود به نام زهره و زهرا و زبیده  که هر کدام دوسال از هم بزرگ تر بودند و هر کدام پیراهن کوتاه شده ی خواهر بزرگتر را می پوشید لذا وصله های زیادی  به زانو و آرنج لباس ها دوخته شده بود دختران عجیب مشتی رضا را دوست داشتند ومایه ی آرامش او بودند خستگی و زحمت داخل چاه را با لبخند خود از او رفع می کردند مشتی رضا هم  کلاه نمدی خود را با دست در سرش تکان می داد و کمی جا به جا می کرد سپس دستی به صورت و محاسن خود می کشید سپس یکی یکی دختران را می بوسید و اگر ارباب میوه ای به او تعارف کرده بود درون جیب می گذاشت و به دختران می داد .از قضای روزگار چند روزی بود که زهره بیما شده بود وتوسط پیرزن همه چیز دانی به نام کله فاطمه درمان می شد از زیره جوش گرفته تا گز انگبین و خاک شیر و هفت گل و هرچه در توان داشت اما افاقه ای نداده بود و هرروز بر شدت بیماری او افزوده می شد بلاخره سکینه مادر زهره وکله فاطمه تصمیم گرفتن به مشتی رضا بگویند که زهره را به شهر ببرد فردای آن روز مشتی رضا پالان پاره پوره را برگرده ی الاغ گذاشت افسار بر سرش نهاد و تشک کوچکی بر روی پالان قرار داد و با مقدار پس انداز اندکی که داشت به طرف شهر حرکت کرد هوای لطیف و اندکی خنک صبحگاهان و ستاره های روشن و چشمک زن آسمان اندک اندک در افق نقره ای فام خورشید گم می شد و انوار طلایی خورشید کم کم کم کم از پشت کوه های بلند مقابل افق دید مشتی رضا با لا می آمد و الاغ راه خود رااز میان کوره راه روستا به طرف شهر طی می کرد تن  طب دار زهره بدن مشتی رضا را گرم می کرد گاهی زهره  چشم خود را باز می کرد ونگاهی به آسمان و صورت مشتی می انداخت و محاسن جو گندمی او را می دید که با قطرات اشک چون شبنم روی گل های داخل باغشان بود هر چند مشتی رضا احساس خود رابیان نمی کرد زهره هم برای احساس همدردی با پدر سرفه های شدید خود را درون سینه حبس می کرد هر چند او رنج و زحمت پدر و ستم کاری ارباب را نمی  دانست که چگونه پدرش باید هرروز به ارباب بیگاری دهد و تنها مزد او سرگین های خشک شده ی گوسفندان ارباب برای کرسی زمستان آن ها است و کمی گندم برای خوراک آن ها و به این خاطر بود که اهالی و مشتی رضا پول نقد سکه و طلا نداشتند و تنها گردن بند سکینه همسر مشتی رضا از تعدادی سنگ سوراخ شده ی یشمی سبز بود که به گردن آویزان نموده بود .سرانجام بعد طی یک روز و نیم حرکت الاغ به سمت شهر به مزرعه ی حشمت خان رسیدند این جا متعلق به پسر ارباب بود و اهالی برای رفتن به شهر می بایست بار و بند خود را در این جا بر زمین بگذارند اگر اهدائی برای پسر ارباب داشته باشند پیشکش کنند و همچنین چیزی که نا خوشایند ارباب باشد از روستا خارج نکرده باشند .از شانس مشتی رضا آن روز حشمت خان و خانواده اش در حال سوار شدن به اتومبیل روسی گنده ی خود بودند  .مشتی رضا خود ودخترش از الاغ پیاده شدند و تشک را با دست دیگر خود از روی پالان الاغ کشید و آن را روی زمین قرار داد وزهره را روی آن خوابانید سپس الاغ را به درخت آن جا محکم بست و برای دست بوسی حشمت خان به سمت ماشین حرکت کرد حشمت خان هم کلاه پوست بره ای خود را کمی بر سرش حرکت داد دستی به سیبیل ها ی خود کشید ودست دیگرش را از پنجره اتومبیل خارج کرد تا مشتی رضا دست او را ببوسد بعد از بوسیده شدن دستش سوال کرد: مشتی  این جا چکار می کنی ؟ مشتی گفت : دخترم بیماراست حشمت خان هم جواب داد خداوند اورا شفا دهد خواست خدا است امتحان خدایی است صبر داشته باش خوب می شود سپس دنده را عوض کرد صدای قیجی از ماشین  بلند شد وتکانی خورد  و حرکت کرد و رفت .تا جاده  آسفالت یک فرسنگ باقی نمانده بود و مشتی مجبور بود پیاده زهره را در آغوش بگیرد و حرکت کند هنوز راهی نرفته بود که پاشنه ی گا لش پلاستیکی او کنده شد و گاهی مجبور می شد بنشیند و سنگی را یا تکه چوبی را که درون کفش او رفته است خارج کند تا به پایش آسیبی نرسد .سرانجام به جاده آسفالت رسید شلوغی حرکت اتومبیل ها درون جاده برایش تعجب آور بود گاهی از درون ماشین عبوری کودکی دستش را برای مشتی تکان می داد او هم برای این که دل کودکان شکسته نشود با دستان خسته  خود دتی برایشان تکان می داد تا دل آزرده نشوند صدای بوق شیپوری نفت کش توجه مشتی رضا را به خود جلب کرد بعد از چند جیر و جیر و قیج و قیج و یکی دوبار صدای فس فس ماشین بلاخره تانکر نفت کش کنار جاده ایستاد راننده با سیبیل ها کلفت و صورت تیغ تراشیده با پیراهن ماندی گل قرمز سرش را از پنجره نفت کش خارج کرد و گفت : پیرمرد کجا می روی ؟ مشتی جواب داد دخترم مریض است به شهر می روم راننده پیاده شد و در با لا رفتن از پله های بلند و ارتفاع بالای ماشین به مشتی و دخترش کمک کرد تا سوار شوند نفت کش بعد از چند تکان شدید درون جاده قرار گرفت و زوزه کشان جاده آسفالت را در می نوردید و در حین حرکت راننده برای مشتی از جشن شاهنشاهی صحبت می کرد و کمی هم بدوبیرا به شاه می گفت که چگونه نفت را می فروشند و مهمانی برای خارجی ها می گیرند چه گل هایی و چه ظروفی و چه لباس هایی وچه قدر خرج تخت جمشید کرده اند تا شکوه و جلای شاهان هخامنشی را نشان دهند در همیا اثنا علامت قرمز کنار جاده خبر از چیزی می داد که مشتی مفهوم ان را نمی دانست اما راننده متوجه شد و گفت: مشتی هم اکنون به تو نشان می دهم که چگونه پول این مملکت را خرج می کنند در این هنگام تانکر نفت کش از کنار تخت جمشید در حال حرکت بود و با دست به مشتی ماشین ها و چادر های به پا شده را نشان می داد در حالی که مشتی فقط به دختر بیمار خود می اندیشید و چیزی برایش از گفته های او مفهومی نداشت .سربازان کنار جاده   با تابلو خود تانکر را وادار به ایستادن کردند و شروع به جستجوی تانکر کردند و سوال و جواب کردن مشتی حتی بالای تانکر هم رفتند و پلمپ نفت را شکستند و این جا بود که راننده به شدت عصبانی شده بود از آن ها اما مامورین کار خودشان را می کردند و بعد از چندین توهین و فحاشی به راننده دستور حرکت به او دادند تانکر با همه ی وزن سنگین طلای سیاه خود درون جاده قرار گرفت این بار راننده از پلمپ و شکسته شدن گفت وجواب دادن اما بیچاره مشتی مفهوم پلمپ را نمی فهمید فقط برای تایید حرف او سری تکان مداد تا اینکه راننده  به حاشیه شهر شیراز رسید بیچاره مشتی وقتی نگاه به خانه ها می انداخت که حلبی روغن نباتی ساخته شده اند و چادرها وحیوانات را می دید هزار مرتبه خدا را شکر می کرد که روستای ارباب خودش خیلی بهتر از اینجا می باشد در حرکت تانکر نفت کش این منظره ها هم از چشم مشتی محو شد بعد از طی جند خیابان راننده ساختمان بیمارستان را نشان داد و مشتی را پیاده کرد .وارد بیمارستان شد با اندک پولی که داشت ویزیت را گفت وبعد معاینه شدن جهت رادیولژی و بعد آن هم مجدد به آزمایشگاه در این هنگام بود که دیگر پولی نداشت دارو هم نگرفته بود از طرف دیگر دکتر دستور بستری دختر راهم داده بود هیچکس توجهی نمی کرد حتی دخترک را از روی تخت بیمارکش داخل سالن روی زمین خواباندند از طرف دیگر صدای بلند رادیو بود که مرتب فریاد جاوید شاه سر می دادند صدای کف زدن وسوت آنها که سالن بیمارستان را به سر خود گرفته بود صدای فریاد ناهنجار گوینده رادیو که فریاد اقلاب شاه وملت را سر داده بود ومرتب حرف از دروازه های تمدن بزرگ می زد دم از خدمات ارزنده شاه به رعایا دم اصلاحات اراضی وگاهی هم مقداری از سخنان شاه را در باره ترویج وآبادانی وسپاهیان بهداشت وسپاهیان دانش را پخش می کرد .هرچند این سوصدا ها با نگاه ساکت زهره درهم می آمیخت وتب اورا پایین نمی اورد وفریاد دادوبیدادمشتی بادکترو پذیرش بیمارستان پای پاسبان را هم به میان کشید با لباس آبی وزرق وبرق وکلاه ودرجه بعد چند حرکت وکوبیدن مشتی به دیوار باعث شد پیراهن وصله خورده مشتی بر اثر چنگال پاسبان پاره شود وبرای چند دقیقه مشتی زبان به دهن گیرد وشوع به کندن بقیه آویزان شده وصله کند اودر حالی که بادقت داشت وصله آویزان را از آستی خود جدا می کرد نیم نگاهی به زهره انداخت در حالیکه نمی دانست زهره از ابتدا درگیری اورا می دیده هردو نگاه درهم آمیخت وخنده پژمرده زهره زودتر سکوت را در هم شکست ومشتی را هم خنده گرفت وبلا فاصله مشتی وصله را جدا کرد .خانم پرستار خوش سیما با موهای گره زده ولباس سفید بیمارستانی از صبح چند دفعه مشتی را دیده بود واکنون نزدیک به اتمام شیفت کاریش در بیمارستان بود به کنار زهره آمد مشتی هم در کنار زهره حاضر شد بعد چند سوال وجواب خانم پرستار به اطاق خود رفت وبا تعویض لباس خود در حال خارج شدن وحرکت به منزل بود مشتی را صدازد مقداری پول بدون متوجه شدن همکاران به مشتی دادبرگ بستری را گرفت وبه پذیرش داد مشتی با آن پول دختر خود را بستری کرد پزشکان هر کدام به سرعت می دویدند پرستاران تب سنج می گذاشتند وآزمایشگاه نمونه برداری کامل خون وادرارومدفوع ورادیولژی هم مشغول کار خود شد در آن شب تا صبح چندین بار زهره را کنترل کردند .آن شب مشتی داخل سالن قدم می زد تا اینکه دید هواروشن شده ونزدیک است نمازش قضا شود او هر روز صبح با صدای اذان غلام احمد آنگر از خواب بر می خواست اما اینجا هیچ صدایی اورا متوجه نمی کرد بعد وضو گرفتن وچندین بار سوال کردن از پرستار در باره قبله جوابی جز این نمی شنید پیر مرد اینجا فکر مریضی دخترت باش نه چیز دیگر تعدادی هم می گفتند چه می دانیم مشتی روبه پنجره بیمارستان با همان روش قبله پیدا کردن شوع به خواندن نماز کرد که مشاهده کرد که گالش پلاستکی او تا انتهای سالن حرکت کرد خدماتی سالن را طی می کشید چند ضربه هم به مشتی زد ومقداری از شلوار وپیراهن مشتی هم مقداری خیس شد مشتی دعا را در حال حرکت بطرف گالش هایش خواند وآنهارا به پا کرد با بدو بیراه طی کش در یک جا ساکن شد تا جای پای او کف سالن نماد مشتی هم نیم ساعت کنار دیوار ایستاد .حال وروز زهره بهتر بود دوسه روزی بود که خانم پرستار جوان وزیبا به زهره سری هم می زد اما تعدادی زن با همان شکل وقیافه خانم پرستار به عیادت زهره آمدند شرینی مسقطی وپشمک هم آورده بودند تشکر ودعای مشتی نثار آنها می شد یکی از آنها که معلوم بود مادر خانم پرستار است جلو آمد وگفت مشتی ما مسیحی هستیم از ارامنه شهر شیراز هستیم سالها قبل که دخترم کوجک بود بیماری سختی گرفت هر کاری کردیم خوب نشد دکتر ها هم جواب کردند در حالیکه نا امید در خانه منتظر مردنش بودیم برای خرید شیر داخل شهر شدم آن روز عاشورا بود همه مردم سینه می زدند من نگاهی کردم دیدم خانمی با چارقد سبز رنگ در حال ریختن شیر داخل لیوان برای سینه زن ها ست به من هم یک لیوان داد به خانه آمدم وآن را به دخترم دادم دخترم را برداشتم وبه داخل سینه زن ها رفتم واز امام حسین شما شفای اورا خواستم ونذر کردم که هر موقع بیمار گرفتاری بود کمکش کنم واتفاقا دخترم پرستار شد وخدا را شکر گذارم .زهره با هوش سرشار خود این حرف وحدیث ها را می شنید او درس خوان شد ودر روستا شروع به رشد وترقی کرد امام خمینی با همه بزرگواریش آمد وآزادی وآزادگی را به ارمغان آورد کدخدا وارباب وحشمت خان هم فرار کردند زهره در رشته پزشکی قبول شده بود واکنون پزشک ماهری بود که در همان بیمارستان خدمت می کرد با کنجکاوی فراوان آن خانم پرستار را هم که باز نشست شده بود پیدا کرد وبه ملاقاتش رفت ودانست یکی از پسران خانم پرستار در داروخانه همان بیمارستان محل خدمتش کار می کرد .خانم دکتر زهره امروز با کمال متانت وصبر بیماران روستایی وشهری بخصوص آنهایی که فقیر تر هستند را درمان می کند خانم دکتر زهره با ماشین خود ومقداری دارو به روستا های دور دست هم می رود وبطور رایگان به آنها کمک می کند  .آری خداوند منت نهاد ومردم ضعیف را وارثان زمین گردانید ...............................ادامه دهم یانه .............................نویسنده :شریف E-mail: abotlbz@gmail.com   
جمعه 16/12/1387 - 12:31
کامپیوتر و اینترنت

توسط این سیستم میتوانید در وبلاگ یا وب سایت خود رادیو فردا را گوش كنید . این سیستم به صورت همزمان و لحظه ای رادیو فردا را در وب شما قرار داده و جدیدترین موسیقی ها و اخبار را منتشر می كند .

 <center><script type="text/javascript" src="http://iransohrab.tools.googlepages.com/IranSohrab-rfarda.js"></script></center>

جمعه 16/12/1387 - 0:23
شهدا و دفاع مقدس
ÉOó¡Î0 «!$# Ç`»uH÷q§9$# ÉOŠÏm§9$#
گرامی باد یاد وخاطره شهید محمود جهان پناه  
شهید چیه؟کیه؟کجایه؟شهید را شاهد و گواه نامیده اند کسی که بر بیگناهی خود شاهد است و در محکمه بیگناه بودن خود را در برابر قاضی اظهار بیان می کند تا اعاده حق نماید و دلیل قطع حیات خود را از آنان که حقوقش را ضایع کردند بخواهد وبداند به چه دلیلی حق زندگی را از او گرفته اند وچه چیزی در مقابل به دست آورده اند به چه بهایی حیاتش  را قطع کردند گواه بر خود می دهد و گواهی بر حقیقت وجودی خود .زندگی کردن حق طبیعی هر کسی است که خداوند عالم به او ودیعه داده است و هرکسی موظف به نگهداری آن می باشد امانتی ارزشمند که یک بار بدست می آید ویک آن از دست می رود ارزش والایی دارد که با جواهرات دنیا نمی توان آن را قیاس کرد مبنای وجودی هرکس است وهیچ کس پیدا نمی شود که ارزش آن را نداند یا آن را ارزان بفروشد ویا در نگهداری وصیانت از آن کوتاهی کند با هیچ گناهی نمی توان آن را قطع کرد و هیچ قاضی نمی تواند حکم بر قطع آن دهد اگر حتی دست و پای انسان بجنبد ارزش و گوهری است منحصربه فرد .لذا به خاطر همین ارزشهااست  که وقتی بیگناهی کشته شود می گویند شهید شده وارزش شهید را پیدا نموده است حتی اگر فرد برای امورات روزمره خود ومخارج خانواده در حین کار کشته شود ارزش شهید را پیدا می کند و این زمانی جامع تر وکاملتر می شود که فرد در مقابل ستم ستمگری ایستاده باشد یا از حق مظلومی دفاع کرده ویا کلمه ی حقی گفته باشد.فراتر از همه اگر فرد در مقابل تعرض به ارزش ها وعقاید خود ایستادگی کند و از آن دفاع نماید و کشته شود شهید محسوب می گردد.انسان دارای روح و جسم است برای پرورش هر دو تلاش می کند جسم خود را از بیماری ها وآفات حفظ می کند وآنچه خوردنی ونوشیدنی است مصرف می کند تا آسیبی به جسم او وارد نشود همین طور انسان دارای روح است که بسیار لطیف تر و حساس تر است وباید رشد وشکوفا شود .در مکتب اسلام روح رابا لطافت خاص پرورش می دهند تا از گزند آفات در امان بماند و رشد کند و از عالم خاکی با خیال آسوده به حیات جاودانگی وارد گردد.در مکتب ها باید ها ونباید هایی است که فرد برای آن حاضر است جان خود را بی مزد و پاداش بدهد از مرگ نهراسد و برای عقاید ونظرات خود فداکاری نماید این جا است که جان ارزش و مقام خود را از دست می دهد فدا شدن و کشته شدن ارزش می شود فرد آن را در طبق اخلاص قرار می دهد و آن را فدا می کند .شهادت مردن آگاهانه است که فرد انتخاب می کند رویش دیگر وتبدیل شدن از وجودی به وجود دیگر و رها شدن از قفس جسم به عالم ملکوت است آسمانی شدن است روح شدن است فارغ شدن از مادیات است و پیوستن به معنویات  است عبور از تاریکی و جهالت وپیوستن به خورشید است گذشتن از خود است و پیوستن به خدا است .شهادت معنای دیگر است از فلسفه آفرینش انسان از کرامت وجودی او از عقاید وایده اولوژی او است . شهید را با زبان نمی توان توصیف کرد در نوشته و مفاهیم نمی گنجد با آب کوثر بر روی برگ گل نمی توان نوشت چون همه چیز در او است او همه چیز است اما همه چیز او نیست شهید و شهادت فرد نیست گروه و سلیقه و زمان و مکان نیست چون او وابسته به اینها نمی باشد دلبسته به این ها نیست بلکه آنهایند که دلبسته به شهید هستند .شهید گذر زمان است نه در گذر از زمان تاریخ تولدی ندارد از زمان حضرت آدم (ع) شرع شده وتا ابد ادامه دارد پیر نمی شود موهایش سفید نمی گردد خسته نمی شود تاریخ انقضاء هم ندارد هرروز جوان تر و شاداب تر می شود هر روز شکوفه و گل می دهد هرروز شقایق دیگر تولد می نماید هر روز آبیاری می شود هر روز می خندد .شهید و شهادت واژه نیست روشنایی و غروراست خاموش نمی شود چون خاموش شدنی نیست سکوت است ترنم باران است برروی گلبرگ ها و شبنم زلال حقیقت در صبحگاه بهاری بر روی گلبرگ ها داغی است بر گلبرگ شقایق موجی است بر خاسته از اقیانوس عشق تلاطم امواج است غرش رعد وبرق است تند وتیز و سریع عظمت کوه است  باوقار و صلابت و استوار.شاید چشمه ی جوشان و زلالی است که باطن ها را جلا می دهد وشاید معنایش آن شهیدی باشد که در گرمای سوزان منطقه ی فکه در اوج گرمای خرما پزان زیرآتش سنگین دشمن بدون سرپناه در عبور از کانال های آن جا با لبان تشنه وخسته کلمن پر از آب و یخ را با دست می کشانید تا به افراد جلو تر برساند جایی که ما نمی توانستیم و جرات رفتن به آن جا را نداشتیم اما او آرام و باوقار می رفت چهره ی زیبای او با عینک وپوست زیبای صورتش به گرمای سوزان خورشید لبخند می زد بی ادعا بدون تعلق خاطر به پیش می رفت و میگفت ما به تکلیف عمل می کنیم کاری به کسی نداریم که جلو تر بیاید یا نیاید هر کسی آزاداست نگاه هرروز او از رو ی      د یوار های مشرف به میدان امام حسین (ع) نکته ها و معانی خاصی دارد با وقار با صلابت با شکوه بی ادعا معصومانه و مظلومانه .اری شهادت لیاقت می خواهد هرکسی لیاقت و معرفت آن را ندارد .نطفه پاک خواهم که شود قابل فیض          گر نه هر خشت و گلی لؤلؤ ومرجان نشودتیرها وترکش ها حساب شده عمل می کتند بایستی سره از ناسره مشخص شود باید دنیا پرستان بمانند تا بر روی دنیا صورت یک دیگر را خراش دهند باید دنیا دست به هر کاری دست بزنند باید سوار ماشین های مدل بالا شوند باید نشان ها و مدال ها  به خود آویزان کنندوندانند چه کسانی این مدالها را به امانت گذاشته اند ورفته اند وباید باید باید ... .آری گلوله  تانک داخل کانال کوتاه فرود آمد و گلی از گلی های بوستان عشق به آسمان ها عروج کرد و بدن بی جان او داخل کانال آرام ساکت فارغ از هر چیزی قرار گرفت شهید و شهادت معنایافت به تکلیف عمل کردن مصداق پیدا کرد هر چند من نتونستم برای جسم اوکاری بکنم .او کسی نبود جز فرمانده گردان قمر بنی هاشم(ع)شهید محمود جهان پناهگرامی باد یاد وخاطره شهید محمود جهان پناه.........ادامه دهم یا نه.........................نویسنده : شریفE-mail: abotlbz@yahoo.com 
چهارشنبه 14/12/1387 - 18:24
سياست

 

ایرانیان غیرتمند .احمدی نژاد ایرانی غیرتمندایرانیان غیرتمند. متعهد ووفادار به مرزهای خلیج فارس تا کرانه های هیرمند و ارس و اروند رود ایرانیان هوشیار وفداکار ای شما که دغدغه خاطر دارید وشما که افتخار دارید به سابقه تاریخی ایران .ایران مرد قدرتمند می خواهد ایرانی مسئول بی کفایت را نمی پذیر وهمیشه به فرماندهان وافراد فداکار افتخار می کند در مرام ایرانیان افراد مصلحت اندیش وترسو جایگاهی ندارند ایران قدرتمند. به حاکم مقتدر می بالد وهمواره از او دفاع می کند وهر گاه ایران حاکم مقتدری داشته است سیطره افتخارات علمی وسیاسی ونظامی ایران بر جهان تسلط داشته است ومنافع آن برای همه مردم ایران وجهان بوده است آنگاه که غرب در توحش زندگی می کرد ایرانیان دارای خط وکتاب ودانشگاه بودند دانشگاه جند ی شاهپور ودانشمندان بزرگی که نقش ها مهمی در تاریخ ایرا ن ایفا کرده اند همه این خدمات بواسطه حاکمان شجاع ونترس بوده است وهمواره از این جماعت شجاع ملت ایران دفاع کرده اند. سنگ نبشته های کوروش واقتدار حاکمان تاریخی ایران گواه این مطلب است آزادی بیان آزادی زبان آزادی اندیشه آزادی دین  آنهم به روش قدرتمند فقط بدست جماعت شجاع وغیرتمند ایرانی قابل انجام بوده است .ایرانی شکم پرست نمی باشد ومسئولین وحاکمان خودرا به خاطر شکم پرستی انتخاب نمی کند. بلکه فقط اقتدار وغیر زبون بودن وافتخارات را در نظر دارد هر جند سختی بکشد وشکم اوگرسنه باشد .شاه عباس وافتخارات اورا هنوز در نظر دارد وبه آن افتخار می کند فقط بخاطر شجاعت او وغیر وابستگی او وشکوفائی اندیشه ها وهنر مندی او در بدست آوردن افتخارت .نادر شاه افشار بواسطه شجاعت وغیرتمندی او بوده است. که امروزه با گذشت سالها هنوز مقبره او محل بازدید است وبه چگمه وشمشیر وکلاه خود او افتخار می کنند مگر غیر از او شاهان دیگری نبودند اما چرا او مگرنه این است که ایرانی را سر فراز نموده است .ابو مسلم خراسانی مگر بیش از یک سردار بود اما شجاعت وغیرتمندی او به ایجاد حکمت ایرانی اورا بر آن داشت که حرکت کند یا سردار جنگل که با وجود کمی نیرو وخطرات آن شجاعانه مبارزه کرد .تاریخ چند هزار ساله ایران فراوان سراغ دارد از حاکمان ایرانی مقتدر وبه آن افتخار می نماید کسانی که اندیشه ای جز سربلند ی ایران وایرانی نداشته اند ومردم همواره پشتیبان آناتن بوده اند .ایرانیان افتخارات ایرانی بودن را دارید افتخار سر بلندی در جهان افتخار ترقی علم وصنعت افتخار سخن گفتن وگرفتن حق خود از قدرتمندان وشکستن شاخ آنها .ایرانی قدرتمند. امروزه حاکمان ما سخن از اعاده حق مظلومان در سراسر جهان می گوین امروزه با قدرت به رژیم اسرائیل می تازند امروز مردم فلسطین با تمام توان مقابل اسرائیلی می ایستند که در مدت شش روز کشورهای عرب را شکست داد واین نشات گرفته از قدرت شما ملت وشجاعت حاکم قدرتمند است .ایرانی حاکم ترسو نمی خواهد کسی می خواهد که با قدرت تمام حق انرژی هسته ای را بگیرد وبدون هیچ ترسی فقط با قدرت ملت وپشتیبانی آنها ارمغان انرژی هسته ای را به ملت هدیه دهد .ایرانی حاکم مقتدر می خواهد که با هر سختی ومشقتی که شده است فن آوری فرستادن ماهواره وموشک ماهواره بررا برایش بدست آورد ایرانی حاکمان را برای رفع معیشت وشکم نمی خواهد .خمینی پیرمردی بود که که خروش کرد ودر مقابل ظلم ایستاد نترس شجاع ودر جلو همه حرکت کرد از یاوه ها نترسید از کشته شدن نهراسید افتخارات را برای خود نمی خواست سربلند یایران وایران مقتدر اندیشه اوبود آزادی حقیقی وغیرتمندی وعدم وابستگی به این وآن با قدرت حرکت کرد ومردم ایران با دست خالی همراه او گردیدند واز گرسنگی وجنگ ومحاصره نترسیدند .ایرانی حاکم قدرتمند می خواهد کسانی که همه چیز را برای سربلندی ایران بخواهند کسانی که منافع ملت را مقدم بر هر چیز بدانند این ملت فداکار است وحامی اینگونه افرادست .احمدی نژاد ما بتو افتخار می کنیم تو ایرانی مقتدر هستی تو فریاد همه ملت ایرانی تو نشانه مقاومت ایرانیان هستی  توکوبنده سکوت هستی تو فریاد همه فریاد ها می باشی تو احمدی نژاد تو کوبنده هر سخن ناروائی هستی ایرانی بتو افتخار می کند ومی بالد .افتخار ما ایرانیان محمود احمدی نژاد........ نظر دهید ادامه دهم یانه .....................................نویسنده :شریف
چهارشنبه 14/12/1387 - 14:49
رويا و خيال
  منشور آزادی جناب شیر برای اهالی قلمرو جنگلسرانجام اوضاع بوجود آمده در قلمرو جنگل واظهار نظرات گرگوشیروروباه وسگ وشغال جناب شیر را بر آن داشت تا تن به منشور آزادی اهالی قلمرو جنگل بدهد  وبرای این امر مهم اهالی قصر جناب روباه را برای پیش نویس متن این منشور  به جناب شیر معرفی کردند ومنشی روباه هم جناب کفتار گردید وجناب روباه تمام همت خودرا در هرچه بهتر نوشتن آن نهاد وهمه روباه ها وکفتاران وشغال ها وبه بیانی دیگر از دارودسته ها وخانواده های نجیب روباه صفت هم وغم خود رادر هر چه بهتر خدمت کردن به شیر قرار دادند واین نکته مهم بود که مبادا متن طوری باشد که مصالح ومنافع شیر را در خطر اندازد یا خاطر اورا ناراحت کند ولذا با ظرافت خاص خود شروع گردید با ابتدای شروع وبند ها وشرایط مندرج در آن .
بنام جناب شیر که جانها همه تعلق به خاطر مبارک اودارد وسرها در خدمت اومی باشد  
بنام جناب شیر که جانها همه تعلق به خاطر مبارک اودارد وسرها در خدمت اومی باشد ادامه دهنده حیات است وقطع کننده آن در هر زمان ومکان قانون آزادی اهالی قلمرو جنگل جهت رفاه اهالی صادر گردیده ولازم الاجرا می باشد  بند 1-   به تمام اهالی اعلام می دارم من بعدالایام حق دارید به هر صدائی سوصدا کنید وکسی مانع شما نخواهد بود مگر اینکه صداها ناهنجار باشد وخاطر مبارک مارا مشوش نماید یا بیش از حد به قصر نزدیک باشد.   بند 2-  تمامی اهالی قلمرو جنگل روزانه از سهمیه روزانه که از طریق قصر برایشان مقرر نمودهام استفاده کنند ودیگر رنجی نداشته باشند وروزانه یک بار بخورند وبیاشامند وبفاصله معین از سرچشمه آب قرار بگیرند ودر ضمن هرگونه عطسه وسرفه ومتعلقات به آن ولقمه بزرگتر از دهان گرفتن اهالی ممنوع می باشد مگر با تشخیص اهالی قصر که حضور یابند ودر جریان باشد بند3 – اهالی قلمرو جنگل خود وخانواده اشان باید هر روز خودشان را در معرض دیده هایمان قرار دهند وبه ترتیب حضورشان را اعلام نمایند وبعد از عبور از جلو قصر جناب سگ وگرگ از زیر ایوان قصرمان خارج شوند وکمبود های خودرا به جناب سگ بگویند تا ایشان جناب گرگ را در جریان قرار دهد   بند 4- اهالی قلمرو جنگل باید بدانند هر گونه اهدائی که از خارج قلمرو جنگل برایشان می آید از زنگوله  تا پالان وافسار ودیگر متعلقات باید تحویل عوامل قصر گردد تا مبادا دشمنان خارج قلمرو توطئه ای داشته باشند وبعد از باز بینی کامل بدون کم وکسر به صاحبش عودت داده می شود و همچنین هرگونه تردد مشکوکی از مهمان تا مهمانی وتا خروج اهالی از قلمرو جنگل به جاهای دیگر وتخطی ازاین حکم مجازات شدید دارد  بند 5- اهالی قلمرو جنگل از امروز به ترتیب سابقه حضور در جنگل وقدمت خانوادگی باید با کلیه اعضائ خانواده خود به ترتیب بزرگ خانواده کوچکتر ها وکوچکتر ها پشت سرهم به حضور جناب سگ برسند وحکمی مبنی بر تعداد عائله وسن افراد ونوع کاروبار ونوع خدمت وبقیه موارد که جناب سگ توجیه هستند را بگیرند در غیر اینصورت از مزایای قلمرو جنگل حق استفاده نداشته وبا آنها شدید برخورد می گردد   بند 6-  اهالی قلمرو جنگل به هیچ عنوان حق ذخیره سازی علوفه وغذائی را ندارند ما می خواهیم دیگر شما رنج ودغدغه خاطری جز آرامش نداشته باشید   بند 7-   از این به بعد اهالی قصر این زحمت را کشیده وبرای شما ذخیره سازی وآماده می کنند وفقط شما مصرف کننده خواهید بود ودر ضمن این مهم به جناب بز داده شده وشما برای هرگونه کاروومشگل وبیماری بایستی به حضور ایشان برسید وبه خارج از جنگل برای درمان نباید بروید   بند 8- از این به بعد به بچه ها ونوه ها وپیران خودتان بگویید به ترتیب به جناب سگ مراجعه کنند وتحت پوشش  خانه های قصر قرار گیرند وساکن شوند البته خارج از قلمرو جنگل هم اگر خویشانی دارید می توانید پیشنهاد دهید تا آنها هم استفاده کنند مسئولیت این کار وچگونگی آن بر عهده جناب سگ می باشد .  بند 9- اهالی قلمرو جنگل باید توجه کنند هرچه نسل شما زیادتر باشد پایه های قصر قلمرو جنگل محکمتر خواهد شد لذا نگران خرج ومخارج عائله خود نباشید وبه هر روشی نسل خود را زیاد نمائید در صورت نیاز به جناب بز می توانید مراجعه واز تجربه او استفاده نمائید .    بند 10- من بعد الایام به تمام اهالی قلمرو جنگل اعالم میدارم چنانچه کسی مورد تظلم قرار گرفت یا حق وحقوق او توسط کسی ضایع شد در اسرع وقت به حضور جناب سگ بشتابد تا توسط عوامل گرگ بعد از طی مراحل ساده وکوتاه حقوق او بازگردانده می شود در ضمن ما گوش ها وچشم هائی هم در درون قلمرو جنگل داریم که مارا در امور جریان قرار خواهند داد.  بند 11- به اهالی قلمرو جنگل اعلام می دارم به جهت آنکه خاطر مبارک ما آزرده می گردد از این که مشاهده می فرمائیم عدهای از جنگلی ها از مواهب جنگل بهره ها می برند وعده دیگر محروم هستند لذا اعلام می نمایم از این به بعد هر چه میوه وغذای ومواهب زمینی ودرختی درون جنگل یا اهدائی هم جوارهای جنگل ارسال می گرد د بطور تساوی وبه اندازه هرکس به او داده می شود وهرکس اضافه مصرف کند در ماه آینده کمتر به اوداده می شود یا اینکه موظف است آزاد تهیه کند چگونگی این قوانین را جناب سگ موظف است تهیه واعلام دارد .  بند 12- اینجانب جناب شیر بنابر اینکه صلاح اهالی قلمرو جنگل را می خواهم بنا بر این منشور به جنابان گرگ وسگ وروباه ومیمون وکلاغ فرمان می دهم برای رفاه اهالی قوانین مشخص شده را نظارت کنند وعاقلانه ترین تدبیر را بکار بندند تا شما در رفاه کامل قرار گیرید هرکس پای از این منشور فراتر نهد پای اوقطع می گردد زبانش بریده وگوشتش کباب می شود واستخوانهایش در قصر سازی وسر اودر کنار سرهای دیگران در سر سرا قرار خواهد گرفت .
امضائ جناب شیر بتاریخ اول روز علوفه خوران سال اول اعلان سال منشور آزادی اهالی قلمرو جنگل                         
 متن منشور آزادی بعد از تهیه طی مراسم خاص با حضور اهالی قلمرو جنگل در طبق مخصوص قرار گرفتن وجهت خوش شانسی ورفع شیاطین در کنار این منشور یک آهوی زیبای قشنگ قرار گرفت تا بعد خوردن او متن منشور را جناب شیر امضائ فرمایند ابتدا کلاغها قار قار کنان حرکت کردند وخبر رارساندند سپس خانوادهای گرگ ها به سبب سابقه خدمت شروع به حرکت کردند وبعد از آن به علت خوش خدمتی ومورد دوستی با گرگ ها خانواده های روباه ها وروباه صفت ها بحرکت در آمدند از زرافه وخرها وپرندگان به ترتیب هر کدام با هدایا و سپس بعد از همه آنها خانواده های سگ ها حرکت نمودند شرح حال وهوا غیر قابل وصف بود ودر هزراران سال گذشته بی سابقه بود خوشحالی از سروپای اهالی می ریخت وهیچکس در پوست خود نمی گنجید الاغ ها پالان وافسار گسیخته بودند ودر مدح جناب شیر سخنها می راندند کلاغ ها ولاشخوران را نگو که چقدر شادمان بودند بحدی که آسمان جنگل را پوشانده بودند وخورشید را پیدا نبودقور قور قورباغه وهاپ هاپ سگ وزوزه گرگ ها در جنگل طنین افکنده بود  بلخره اهالی به جلو قصر رسیدند سکوت بر جانها سایه افکند ونگاهها به ایوان بالای قصر دوخته شد ناگهان جناب شیر بر مرکب مخصوص خود که بر شانه گرگ ها وسگ ها حمل می شد وارد ایوان قصر شد مرکب مخصوص برزمین گذارده شد وسگ ها عقب عقب خارج شدند سپس گرگ ها به عقب تر رفتند ودرست چند قدم عقب تر از جناب شیر زیرا خدمت دربانی در قصر مخصوص خانواده های گرگ ها می باشد جناب گرگ بزرگ طبق مخصوص منشور آزادی را همراه با آهو مقابل جناب شیر قرار داد وبعد آن زمین ادب را بوسید پوزه بر زمین سائید وسر بر دستها گذاشته وبه رسم خدمت دم تکان داد وبه عقب برگشت جناب شیر سری تکان داد نگاهی به چپ وراست نمود ودهانش را تا بنا گوش باز کرد ه واهالی را از نظر گذرانید ودر یک لحظه همانند برق آسمان سر آهو جدا کرد بطوری که فریاد آفرین آفرین اهالی قلمرو جنگل به هوا بر خاست سپس گوشت آهورا خورد وقلب آنرا در کنار خود قرار دادجناب شیر سری تکان داد گرگ خدمت گذار مخصوص آمد وته مانده های آهورا به کنار گذاشت جناب شیر خمیازه ای کشید ونگاهی دوباره به طبق انداخت منشور آزادی را باز کرد ونگاه تخصصی خودرا بر آن انداخت در این هنگام دل اهالی قلمرو چنان می تپید که صدای قلب خودشان را می شنیدند ونگران بودند مبادا جناب شیر پشیمان  شود یا بندی از بند ها را حذف کند چند دقیقه ای به این منوال گذشت وسکوت هر چه شدید تر می گردید تا اینکه یکباره دست مبارک جناب شیر در هوا حرکتی کرد وبه سمت قلب آهو نشانه گرفت آنرا بر داشت وآنچنان پنجه هایش را بهم فشار داد که اثری از قلب باقی نماند سپس پنجه مبارک خویش را با شدت هر چه تمامتر بر محل مخوص امضائ مبارک بر انتهای متن منشور زند واین بار غریو فریاد اهالی قصر زمین را تکان داد خوشحالی وشادمانی سراسر وجود اهالی را فراگرفت  متن منشور در قطعه مخصوص تراشیده از چوب که نوسط جناب دار کوب تهیه واهدا شده بود قرار گرفت ومدح ها در حضور جناب شیر ایراد شد وبعد از آن با دست مبارک جناب شیر منشور آزادی اهالی قلمرو جنگل در دیوار ورودی دالان عبور اهالی از زیر ایوان  قصر قرار گرفت  زمزمه در بین اهالی اوج گرفت وسخن ها در مدح وستایش جناب شیر فراوان شد از خدمات ارزنده جناب روباه در تهیه متن این منشور از مخارج تهیه آن واز مدتها وساعت ها کار خانواده روباهها سخن ها گفته شد  وبن بند این منشور توسط افراد آگاه برای اهالی بیان می گردید وبه به وچهچهه آنها زیادتر می شد  در کناری هم جناب شیر اهالی جنگل را به نزد خود خوانده بود وبه درد دلشان با دل وجان گوش می کرد در این اثنا خرها وقاطران شکوه ها از زحمات خود واجحاف در حق خود برا ی جناب شیر می گفتند وسر انجام مصاحبت ها در اوج خوشحالی وشادمانی به اتمام رسید اهالی قلمرو جنگل با آسایش خاطر به محل های خود برگشتند جناب شیر هم سوار بر مرکب خود توسط گرگ ها وسگ ها به قصر خود رفت .........ادامه دهم یانه ..................................نویسنده : شریف   
چهارشنبه 14/12/1387 - 14:38
خانواده

                               {    یتیم نوازی ممنوع ؟نماز.دعا. آش رشته.غیبت آزاد}

اتومبیل خود را از پارکینگ منزل خارج کردم وبرای بستن درب گاراژ خارج شدم نگاهی به اطراف ماشین انداختم سلام مهربان وگرمی داد چهره معصومانه ولبخند تلخ او حکایت از این داشت که مرا می شناسد برایم مایه تعجب بود زیرا در کوچه کسی به من سلام نمی کند حکایتی مفصل دارد من مخالف زنان هستم وبی توجه به انها در این کوچه ظاهر دینداری بیدادمی کند آنهم به روش ثروتمندان عبادت معنای خاص خود رادارد ومسلمانی در آش رشته وحلوای وشله زرد نهفته است واین هنگامی تکمیل تر می شود که یک زن بیوه با بلند گوی دستی خود مجلس آنها را رونق می دهد وصدای نه چندان ناهنجار او تا چند خانه آنطرفتر به گوش می رسد وبعد از آن دعا برای زنان بدون بچه وشوهر کردن دختر روباب خانم  ودانشگاه رفتن دختر عزت خانم سپس جمع آوری پول برای بیمار بستری داخل بیمارستان که تقاضای کمک از بیوه زن مداح کرده است ودر نهایت خوردن آش رشته وشله زرده ووتقسیم آن فقط بین اعضاء خانواده همان زنان وبنا بر قول راویان خبر فضولی در کار همسایگان وکنترل رفت وآمد در خانواده ها ودر آخر هم هر کدام جاروخاک اندازی به دست می گیرند وبه اندازه منزل خود آب می پاشند هر چند مانتوی کوتاه آنان و... قسمتی از نمایش است اما بد نیست بدانیم نام مبارک امام علی علیه السلام را با خط کوفی هم بروی آش می نویسند وای به حال مستاجری که وارد محل شود ودر جمع این زنان نرود وبیچاره صاحب خانه ای که بچه دار نباشد چه حضور پیدا کند وچه نکند دعا کردن برایش واجب می شود اگر او به خواست خودش بچه دار نشده باشد آرایش گران وانواع طلاجات ومقنعه وچادر اتو شده ومد برایشان ارزش منداست.آری به خاطر بی توجهی من وخانواده ام ومستاجرینی که می آورم با این آداب. من مخالفم وآنان مورد نیش وکنایه هایم قرار می گیرند وبه این واسطه به من سلام نمی دهند لذا سلام دادن این کودک مرا به فکرواداشت . فردای آن روز مجدد دخترک معصوم را دیدم که بازی می کند از او سوال کردم اسمت چیه خانم بزرگ گفت متین هستم ما ترا می شناسیم گفتم پدرت کجاست اورا بغض گرفت وگفت سه سال قبل که از محل شمارفتیم در حین کارگری افتاد ومرد دلم سوخت وپشیمان شدم از سوالم وشنیدن جوابم یادم آمد که داشتم پنجره بزرگی رابه طبقه بالای ساختمان می کشیدیم اما نمی توانستیم، همسایه روبرویمان که خانه اش محل عبادت زنان محله است نگاه می کردند اما کمکی نمی کردند پدر این دختر که مستاجر بود با موتور خود به خانه می آمد ومارا مشاهده کرد وچند لحظه بعد به کمک آمد وبا روش خاص مشکل را حل کرد وامروز دخترو همسرش بدون سرپناه ومدد کار دوباره به کوچه ما آمده اند .مادرش زن سید ومظلومی است که برای کار در منزل دیگران می رود وماهیانه شصت هزارتومان از مراکز امدادی کمک می گیرند ومبلغ چهل هزار تومان کرایه خانه می دهد ای حرف هایی بود که در آن چند دقیقه این دختر گفت وجالب است بدانیم که مادرش برای همسرم گفته بود اگر بخاطر این دختر نبود هرگز تحمل این مرارت ها را نمی کردم هر سال از خانه ای به خانه دیگر حرف ها وحدیث مردم وندادن منزل به بیوه زن  .هرچند انتظاری از مردم ندارد وچهره سختی کشیده او نشان از درد درون او دارد چهرهای که سن اورا چندین سال پیر تر از سن واقعی اش نشان می دهدبشنوید از آدم های کوچه آنهم از همین مردم عابد محل که می گویند باید کاری کنیم که داخل کوچه این بیوه زن نماند محله را شلوغ کرده شب ها خارج از منزل می رود آمد ورفت های مشکوکی داخل کوچه صورت می گیرد محله را خراب می کند .در حایکه این بیوه زن با دختر خود از فرط سختی گریه می کند اوپدر پیری دارد که کلاه سبز برسر دارد وگاهی هم برادرش که ماشین دارد با خانواده اش به سری می زنند هر چند من مسلط به خانه او هستم وکسی را بجز اینها مشاهده نکرده ام.یتیم نوازی در بین این زنان جایی ندارد کمک کردن بی معنی وارتباط با این بیوه زن ممنوع است شاید می ترسند که شوهرانشان به او طمع کند یا اینکه این زن شوهرانشان را از چنگشان بیرون آورد  پرچم سبز با نام مبارک علی علیه السلام بر سر درب منازل خود می زنند ونام علی بر حلوا وآش رشته وشله زرده نقش می کنند وصدای نازک ودل نشین آنها که فریاد علی علی می زنند خواب از چشم همسایه طبقه پایین محل برگزاری می گیرد اما کار علی گونه انجام نمی دهند  آیا می ترسند که بیوه زن شکسته حالی که زمان بااو نساخته است بتواند شوهران پر ادعای آنها را از چنگشان بیرون آورد هرگز اینطور نیست بدانید این رسم مسلمان بودن نمی باشد حق همسایه واجب است تا چهل خانه در اطراف اگر بقول آقای قرائتی نروید در میان ثروتمندان خانه خریداری کنید تا رفع تکلیف شرعی از چهل همسایه را کرده باشیم .یکی از این زنان به مکه رفته بود وبرای مستاجر خود بخاطر حفظ خانه اش واینکه او خانه ندارد یک قطعه طلا خریده بود این آقا گردن کلفتی دارد  نه محتاج است نه مریض ونه مستحق اما کرایه خانه را هم کم می دهد واو گفت دلمان برایش می سوزد مستاجر وبی خانه است گفتم تا ساعت ده می خوابد دنبال کار نمی رود این چه صوابی است اگر کار صواب است این بیوه زن واین دختر واجب تراست وبه محض آمدن اسم او بیاد کارش می افتد وخداحافظی می نماید .جالب است بدانید دراین دوسال هیچکدام ازاین اهالی روز عید سیدها به منزل این خانواده نرفتند وتنها پدر سید او به عیدی دخترش آمد این درحالی است که تمام اهالی محل به دیدن زن معرکه گیر محل می روند که او سید است نمی دانم  مادرمن هم سیداست وشجره نامه قدیمی دارد آیا این خانم دارد حتی نشان او هم داده ام  ...چگونه است بدیدن زن شلوارلی پوش بد حجاب میروند اما به دیدن زن سیده بیوه رفتن ممنوع است . آیا این ها همسایگان ما نمی باشند ودر قیامت سوال نخواهد شد که چگونه تو صبح کردی وچگونه تو با ماشین صفر صفا کردی ودر کنا ر تو اینگونه آدم ها بودند که فقط یکبار صرفه جوئی در مصرف بنزین مسافرت تو برایشان حیاتی می باشد دل به این خوش دارید که پرچم سیاه محرم را با آدااب خود به دیوار می زنید وبا پایان ماه  صفر پرچم را پایین می کشید وهنر دادن نذری پر گوشت را با خود می کشید اگر باور ندارید نردبان چوبی داخل حیاط من بخوبی این ماجرا را شاهد است .نگاه با عاطفه دخترک که آرام وبا وقار آهسته وبی صدا بدنبال نگاه بی ریائی است دل هر انسانی را از دنیای مادی به آسمانها می برد او با بازی خود با کودکان کوچکتر از خود درون کوچه هیجانی ایجاد کرده بود کوچه مرده وساکت با ساختمانهای بلند را جلوهای داده بود وقتی درد دل اورا دانستم به گفتم دختر خانم تو باید کمک مادرت باشی صاحب خانه اتان بد جنس است حالا که مادرت به زحمت این خانه را اجاره کرده مواظب باش با بچه های اودرگیر نشوی وداخل کوچه نیائی که شما را بیرون کنند واین باعث شد که دیگر متین داخل کوچه بازی نکند واز مدرسه به خانه بیاید واو دیگر جنب وجوش سابق را نداشته باشد او گاهی به خانه امان می آید.درضمن به او گفتم نمی خواهم در کوچه سلام بدهی تو هم سلم نده مبادا سلام تو حسادت اینها را بر انگیزد .به امید روزی که همسایگان حقوق شرعی خودرا بفهمند حق یتیمان وبیوه زنان را بپردازند وعدالت علی شعار نباشد بلکه شعور شود ودر درون دل بی آلایش افراد قرار گیرد ریا کاری وطمع ورزی ازمیان برود .آیا آن روز نزدیک نمی باشد ؟ .....ادامه دهم یانه ................. ........................

نویسنده :شریف  

سه شنبه 13/12/1387 - 13:39
رويا و خيال
 سایه درخت سرو کمکم خودش را بطرف تخت پرزرق وبرق داخل ایوان مسلط به جنگل می کشانید وجناب شیر گاهی سر مبارکش را تکانی می داد تا با آن سایه جلو نور خورشید را بگیرد تا وقتی که سایه کامل شود وبه چشمان حضرت والا آسیبی نرسد وبهرهای از نور خورشید هم برده باشد در این گیرودار وکشاکش با آفتاب وسایه بود که جناب گرگ برای ورود اجازه می طلبید او می خواست عرض ارادتی کرده باشد وهم اینکه دست بوسی روزانه را فراموش نکرده باشد وبه جناب شیر بفهماند که در هر حال در خدمت او می باشد وهم اینکه اگر در این اثنا دستور تازهای باشد به جان ودل اجرا کند واطاعت امر کرده باشد اما اندک نور خورشید که به چشم جناب شیر تابیده بود اندکی خاطر اورا مشوش نموده بود ودر اجازه ورود تعلل می فرمود تا اینکه بعد از مدت زمان لازم دستور صادر گردید  وگرگ به رسم ادب زمین ادب رابوسه زند وکسب تکلیفات نماید گرگ ابتدا بعداز ورود دست بر زمین نهاد وپوزه خویش بر روی دوست گذاشت وسرش را در فاصله بین دودست بر خاک مالید وگاهی سررا به این سو وآن سو می چرخانید سپس شروع به کشیدن بدنش درروی زمین کرد ودر حین این حرکت دم خود را به رسم اظهار بندگی بروی زمین می کشاند وگاهی در هوا تکان می داد تا بندگی وبردگی خویش را ثابت کند وهمچنین گوش های خود را به گردنش می چسبانید تا بگوید گوش شنوایی جز اوامر جناب شیر راندارد او در حالیکه پوزهاش را به زمین می سایید دندانهایش راهم پنهان می کند تا مبادا جناب شیر نگران دندان طمع او شود صدای زوزه او بخوبی می گوید که ا>چنان دندانش رامی فشارد بهم که نفسش بصورت زوزه بیرون می آید ودر حین انجام زمین ادب بوسی پلک چشم وچشم خودرا نیمه باز می دارد تا از چشمانش نگاه بدی که نا خوشایند شیر است دیده نشود واین آداب ادامه دارد تا اینکه جناب شیر بگوید گرگ چه در سر داری آن موقع گرگ عقب عقب خودش را به کناری می کشد که جایگاه مخصوص خودش می باشد وبیان می دارد این چاکر خدمت گزار چیزی جز سلامتی حضرت اقدس در سر ندارد وهر دارد از برکت وجود حضرت اشرف است ما جز خدمت در جوار شیر در فکر خود نداریم گرگ هر چند دم کلفتی ندارد که بتواند در خدمت گزاری تکان دهد وخوشایند واقع شود ونه شامه قوی که بتواند هر گونه بویی را حس کند  اما در عوض چیزهای دیگری دارد که بطور مورثی از اجداد ونیاکانش به ارث برده است در اصل به واسطه همین خصوصیات است که در رکاب جناب شیر سالهاست که او ونیاکانش خدمت می کنند وروزی خود وفرزندانشان را بدست می آورند وجز آنها کسی را در این درگاه توانایی خدمت نمی باشد گرگها در اصل در پیشانی خود تعدادی موی بزرگ دارند که در عرف حیوانات به موهای مرگ مشهور می باشد وچنانچه این موها در پیشانی گرگ به حرکت در آید وچشمان گرگ به گردش در آید آن حیوان مورد غضب است وباید بدونه معطلی خودش را به مطبخ خانه شیر معرفی کند اما خاصیت دیگرش در چنگالهای قوی او قرار دارد که همراه بادندانهای تیزش کار آمدترین حکمت گرگ است وباید بدانیم دهان گرگ وقتی باز شود تا بنای گوش او باز می شود ودر این هنگام تمام حسن او اشکار می گردد وسنگ تمام در خدمت به شیر می گذارد ولذا به واسطه این حکمت هاست که گرگ درمقام مشاور اعظم شیر قرار دارد ودر امورات لازم نظرات خود را بیان می کند حس وخوی درندگی را به نحو احسن می دانند واین خانواده به هیچ عنوان برای خود خویشاوندی نمی گیرند وتنها در خانواده خود تعامل دارند نسل آنها کم است اما خوی آنان زیاد است هرگز به کسی اعتماد ندارند حتی به خودشان واین در هنگام خواب آنان مشهود است اگر مهمانی ترتیب دهد اگر روز باشد که بعد غذا پراکنده می شوند اما اگر شب باشد  بعد شام بصورت دایره ای در کنار هم قرار می گیرند وتا صبح همدیگر رانگاه می کنند وای به روز کسی که در حین این نگاههای خیره لظه ای چشمش را ببند آنموقع دیگران حق دارند تابر سر اوریخته وگوشتش را بخورند لذا به واسطه این خوی ها می باشد که جناب شیر باگرگ الفت دیرینه ای دارند وهمیشه مورد لطف شیر ودر رکابش قرار می گیرد

....نظر دهید ادامه دهم یانه....................................نویسنده :شریف

e-mail address : abotlbz@yahoo.com

دوشنبه 12/12/1387 - 17:46
رويا و خيال

خورشید با انوار رنگین خود جنگل حیوانات را روشن کرده بود وهرکسی بدنبال کاروبار خودش از لانه جنگلی خود خارج می گردید جنب وجوش جنگل شروع شده بود وهر کس به دنبال خوراک خود می گردید بی آزار از کنار هم می گذشتند وکاری به هم نداشتند آهوی قشنگ بدنبال ریاحین خود بود خرگوش هم چابک وتیز هر جا که حس می کرد هویجی باشد در زمین شروع به کندن آنجا می کرد قورباغه هم گاهی از برکه سرکی بالا می آورد وقورقوری می کرد ودوباره غرق در برکه آب لجنی خود می شد  گاهی به کنار برکه هم می آمد تااز نور خورشید بهره ای ببرد وبا کوچکترین صدایی به درون برکه خود می پرید وقورقوری می خواند  سایه درختان بلند جنگل بصورت وارونه در آب افتاده بود وآنجا را برای هر رهگذری زیباتر کرده بود وبه این خاطر جیر جیرک هم در روی شاخه درخت مشرف به برکه ساکن بود واز شاخه ای به شاخه دیگر می رفت ودر لابلای برگ ها محو می گشت  هرکس وهر چیزی سرگرم خودشان بودند وکسی را با کسی حرفی نبود .آنسوی جنگل روی تخت زرین وبا شکوهی که چون تپه ای از جواهرات رنگارنگ بود  شیری برتخت نشسته بود وقلمرو خود را نظاره میکرد دستانش را در جلوی خود قرار داده بود تا غلامان وچاکران به رسم ادب بوسه بزنند  ابتدای امر چاکران اطرافش از گرگ و سگ وروباه وشغال ومیمون وخرس هرکدام طی مراسمی خاص زمین ادب را می بوسیدند ودر وصف شیر سخنها می گفتند سپس سایرین یکی یکی وارد می شدند وبعد مدح وستایش زمین ادب را می بوسیدند وبر دستان بلند شیر بوسه می زدند وهدایای خود را به جناب  سگ می دادند زیرا در وفاداری زبانزد خاص وعام است وزمینه ادب را هم خوب بجا می آورد وامورات محوله را به نحو احسن انجام می دهد شناخت او از مسائل جاری و غیر جاری هم با سلیقه وذوق می باشد جناب سگ خصوصیات دیگری هم دارد از جمله اینکه گوش های تیزی دارد وکوچکترین صدای ضد شیر راهم می شنود وبا آن برخورد می کند وخاطر شیر آسوده است که گزندی به ساحت مبارکش نخواهد رسید لذا در دستگاه شیر سگ را ارزش والائی است که هم امورات را سروسامان می دهد وهم هدایا را به خوبی تقسیم می کند  رفت وآمد ها را ومهمانها را خوب پذیرائی می کند او می داند که چنانکه خاطر جناب شیر آزرده باشد  مصلحت در این استکه هیچ مراجعه کننده ا ی را نپذیرد تا خاطرش آرامش پیدا کند  مهمتر از همه این استکه سگ دم کلفت وبزرگی دارد که هر روز برای شکر گذاری به حضور می رسد وبعد از زمین ادب بوسی وستایش جناب شیر وبوسیدن دست مبارک او  این دم کار آمد را هم چندین بار تکان می دهد که باعث مسرت شیر می گرد وهم وفاداری هر روزه  اورا به ارباب اعلام  می دارد.  این قسمتی از وفاداری سگ بود که در حضور دیگران ابراز می شود وهمه می بینند .اما ظرافت کار در جای دیگری استکه گاهی جناب شیر سگ وفادار را بطور خصوصی به حضور می پذیرد . جناب شیر بخوبی می داند که سگ به خاطر وفاداری دم خود را برایش تکان می دهد  پر واضح است که این قسمتی از تکالیف روزمره او می باشد  اما به واسطه این که سگ شامه قویی دارد وانواع بوها را می فهمد ودرست ارزیابی می کند وظیفه سنگین تری دارد  لذا ارج ومرتبه بهتری باید داشته باشد  تابتوان در فرصت های مناسب از بو کشیدن او بوی خطر ها وبوی توطئه ها را هر چه زودتر فهمید لذا در ملاقات خصوصی جناب شیر بطور روزانه در معرض انواع بو کشیدن های سگ قرار می گیرد  وهر روز برای اظهار ادب ووظیفه به خدمت می رسد واینکه سگ راهم  قوم وخویشانی هست وطایفه ای بزرگ که از او شروع می شود تا به نوه ونتیجه او می رسد وهرکدام در هر جائی که باشند بو هارا حس می کنند وبه سگ خدمت گذار با وفای شیر می رسانند و چگونگی سیر حرکت بوها به تخصص وتجارب وسابقه خدمت این خانوده می رسد که برای هرکسی مقدور نمی باشد ومخصوص این خانواده است  کاری منحصر به همین خانواده با سابقه درخشان وطولانی که رضایت جناب شیر را همواره در پی داشته است وهم این خانواده را مشهورکرده است وبرای همیشه کار خدمت گزاری برایشان به ارث رسیده است . .....ادامه دارد.........نظر دهید ادامه دهم یانه .............................نویسنده: شریف

e-mail : abotlbz@Yahoo.com

دوشنبه 12/12/1387 - 11:11
رويا و خيال

سالهای قبل در گذشته های دور در میان کوههای سر به فلک کشیده ای با درختان زیباو جنگل سبز در کنار دریای نیلگون آبی با رودخانه های خروشان وجویبارهایی که در کنار مسیر حرکت آب چشمه جاری گل بوته هایی از گلهای زیبا روییده بود درختان سبز با وجود داشتن لانه پرندگان بخود می بالیدن حرکت ارام ونوازشگر باد پیکر درختان را نوازش می داد وجوجه های پرندگان را بر شاخسار درختان چون گاهوارهای تکان می داد ونوید زندگی آرامی را به جوجه ها نوید می داد آهوی قشنگ با لبان قرمز رنگ وبا پاهای ظریف خود آرام وبا وقار پا بر روی تخته سنگ های کنار جویبار می گذاشت وبانازوغمزه در زیر نورآفتاب حرکت می کرد وگاهی در میان درختان سر سبز محو می گشت وبا خوردن علف های خوش بو ی کنار جویبار بوی خوش ریحانها را در هوا می افشاند وهوای جنگل را مطبوع می ساخت ودر میان گلها ناپدید می شد .طوطی زیبای جنگل همراه با قناریها وبلبلان نغمه عاشقانه می خواندند وطاووس پر های رنگارنگ خودرا می گشود وسر درمیان آن می کرد گویی همچون جواهری درخشان اطراف را نور افشانی می کند .آری هرچه بود خوشی بود وآرامش برای دلنوازان وعاشقان دلباخته ای که با حرکات خود سکوت جنگل را می شکستند .خورشید با چشمان زیبای خود نگاه معصومانه ای به جنگل داشت اوهر روز صورت زیبایش را آرایش می کرد وخودش را به همه نشان می داد هرروز زیباتر از روز قبل نور افشانی می کرد وانوار خودرا بر تن زیبای جنگل می گسترانید وآنهارا نوازش می کرد تا زیبایی پرهای طاووس ورنگ گلها را زیباتر جلوده دهد آنطرفتر در سرچشمه آب چشمه شیری زندگی می کرد که یال وکوپال اورا چندین گرگ وسگ و روباه وشغال می کشیدن وبرای خودش حصارو برج وبارویی داشت دیوارهای بلند با کنگره های سه گوش وبا نگهبان ها وخدمه وحشم متعلق بخود که منحصر به فرد بود قصری زیبا با فرش های زربافت ونقش زیباتر وایوانی که سنگفرش آن از طلای ناب بود وکرسی جهارپایه ای که بر آن می نشت ومتکایی که برآن تکیه می کرد .چهار پنجره که تمام جنگل را زیر نگاه خود داشت هر چیزی که در این جنگل بود تعلق خاطر به حضرت اجل داشت جانها متعلق به اوبودند اصولا باد هم بفرمانش بود وکوچکترین صدایی را به گوشش می رساند دیر سالیانی بود که این روش ادامه داشت وروزگار بر وفق مرادش می رفت وکسی توان مقابله بااورا نداشت هرکسی اندامی زیبا داشت ودر نظرش خوشایند بود واورا می ستود جایگاه ومرتبتی داشت مدح وستایش را دوست داشت لذا کسی را جرات نبود تا مدح نکند او این تخت وتاج را از پدر خلف خود به ارث برده بود وبنا بر سفارش او آنجه را می خورد دستور می داد تا تا چاکران خود تمیز نمایند ودر کنار قصر او قصر دیگری بسازند طراحان وصحنه گردانهای اوبخوبی اجرا می کردند ودیوارهایی از استخوانهای سرودست وپای حیوانات می ساختند وچنان ماهرانه واستادانه بود که شگفتی کار انها با نمای قصر بیشتر می شد زیرا در بالای سردرب ورودی قصر سرهای سنگین تری را می گذاشتند چنانچه گرگ یا پلنگ یا شیری عصیان می کرد وگردن کشی می بایست سرش را در آن نمای قصر بگذارند یا اینکه از این قصر نشین ها مدح شیر نمی کردند یا سیر می شدند ودیر تر از موعد مقرر به حضور شرفیاب می شدند خلاصه به هر دلیلی که خوشایند جناب شیر واقع نمی شدند سرشان کنده می شد گوشتشان خورده واستخوانهایشان در دیوار قصر جای می گرفت .جناب شیر را همراهان ارجمندی بود از جمله گرگ وسگ وروباه وشغال بوزینه وخرس وکلاغ که هر کدام در شغل وکاروبار مشخصی بودند ووظیفه ای گران بر گردن داشتند وبه وظیفه خود به نحو احسن عمل می کردند وهر کدام مراقب یکدیگر ومراقب جناب شیر بودند که گزندی به سر مبارکش نرسد .  ......ادامه دار.....      نویسنده: شریف

نظردهید ادامه دهم یا نه؟

ایمیل : abotlbz@yahoo.com

يکشنبه 11/12/1387 - 18:39
دعا و زیارت
                                           فرمایشات امام خمینی در باره منجی بزرگ    شما الان تحت نظر خدا و تحت نظر امام زمان (سلام الله علیه) هستید، ملائکه ، شما را مراقبت می کنند، نامه اعمال شما را به امام زمان (علیه السلام) عرضه می دارند.    شاید این وصفی که برای حضرت صاحب (سلام الله علیه) ذکر شده است دنبال همین آیه شریفه که می فرماید که:       « قل انما اعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنی و فرادی » دنبال  همین معنا باشد که همه باید قیام بکنیم، قیام واحد که بالاترین قیام همان آن شخص واحداست و همه قیام ها باید دنبال آن قیام باشد و قیام لله باشد.    می گویند «والعصر ان الانسان لفی خسر» عصر، انسان کامل است، امام زمان (سلام الله علیه) است یعنی عصاره همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات یعنی قسم به  انسان کامل    « ان الانسان لفی خسر»    حالا ببینید که تحت مراقبت هستید. نامه اعمال ما می رود پیش امام زمان (سلام الله علیه) هفته ای دو دفعه، به حسب روایت; من می ترسم ما که ادعای این را داریم که تبع این بزرگوار هستیم، شیعه این بزرگوار هستیم، اگر نامه اعمال را ببیند و می بیند تحت مراقبت خداست نعوذ بالله شرمنده  بشود. شما اگر یک فرزندتان خلاف بکند شما شرمنده می شوید، اگر این نوکر شما خلاف بکند شما شرمنده اید. در جامعه آدم شرمنده می شود که پسرش این کار را کرده یا  نوکرش این را کرد یا اتباعش این کار را کرده. من خوف دارم که کاری بکنیم که امام زمان (سلام الله علیه) پیش خدا شرمنده بشود. نکند یک وقت خدای نخواسته یک کاری از ماها  صادربشود که وقتی نوشته برود، نوشته هائی که ملائکة الله مراقب ما هستند، رقیب هستند، هر انسانی رقیب دارد و مراقبت می شود، ذره هائی که بر قلب های شما می گذرد  رقیب دارد، چشم ما رقیب دارد، گوش ما رقیب دارد، زبان ما رقیب دارد، قلب ما رقیب دارد. کسانی که مراقبت می کنند اینها را، نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان  امام زمان (سلام الله علیه) یک وقت چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان (سلام الله علیه) باشد. مراقبت کنید از خودتان، پاسداری کنید از خودتان. اگر بخواهید این پاسداری شما، در دفتری که پاسداران صدر اسلام در او ثبت است در آن دفاتر ثبت بشود، همانطور که  آنهاپاسداری می کردند از خودشان، شما هم از خودتان پاسداری کنید تا ثبت بشود آنجا.   در بعضی روایات که من حالا نمی دانم صحت و سقمش را، هست که یکی از چیزهای مستحب این است که مومنین در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند، اسلحه مهیا، نه اینکه  اسلحه را بگذارند کنار و بنشینند منتظر، اسلحه داشته باشند برای اینکه با ظلم مقابله کنند، با جور مقابله کنند. تکلیف است، نهی از منکر است، به همه ما تکلیف است که باید  مقابله کنیم با این دستگاه های ظالم خصوصا دستگاه هائی که با اساس مخالفند.    مبادا یک وقتی نامه عمل شما برود پیش امام زمان (سلام الله علیه) و آنجا گفته بشود به امام زمان که این پاسدارهای شما، و ایشان سرشکسته بشوند ، آقا مساله مهم است. قضیه، قضیه کشت و کشتار نیست، قیام و نهضت ما، نهضت یک رژیم طاغوتی نیست، قیام و نهضت ما یک نهضت انسانی است، یک نهضت اسلامی است، ما به کتاب و  سنت می خواهیم عمل بکنیم، شما به کتاب و سنت باید عمل بکنید.    از خداوند تعالی مسئلت می کنم که ظهور ولی عصر (سلام الله علیه) را نزدیک فرماید و چشم های ما را به جمال مقدسش روشن. ما همه انتظار فرج داریم و باید در این انتظار،  خدمت کنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا بکند و مقدمات ظهور انشاء الله تهیه بشود.    وقتی نامه های ما را بردند پیش امام زمان (سلام الله علیه) (در روایات هست که هر هفته می برند ، هفته ای دو دفعه) وقتی که می برند، اعمال ما جوری باشد که نمایش از این  بدهد که ما تابعیم، ما آنطور نیست که خودسر بخواهیم یک کاری را انجام بدهیم.    من خیلی ناراحت گاهی می شوم از اینکه مثلا امام عصر (سلام الله علیه) را می گویند سلطان السلاطین، خلیفه الله است.    شما بدانید که اگر امام زمان (سلام الله علیه) حالا بیاید، باز این قلم ها مخالفند با او.    باید ما بگوئیم که عید شعبان، عید تولد حضرت مهدی (سلام الله علیه) بزرگترین عید است برای تمام بشر... وقتی که ایشان ظهور کنند انشاء الله (خداوند تعجیل کند در ظهور او)  تمام بشر را از انحطاط بیرون می آورد، تمام کجی ها را راست می کند... ایشان مامورند برای اینکه تمام این کجی ها را مستقیم کنند و تمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال که  واقعا صدق بکند یملأ الارض عدلاً بعد ما ملئت جورا از این جهت این عید، عید تمام بشر است، بعد از اینکه آن اعیاد، اعیاد مسلمین است این عید، عید تمام بشر است، تمام بشر را ایشان هدایت خواهند کرد انشاء الله و ظلم و جور را از تمام روی زمین بر می دارند به همان معنای مطلقش.    به ما این وعده را داده اند که در یک وقتی که امام زمان (سلام الله علیه) ظهور کند، این اختلافات از بین می رود و همه برادروار با هم هستند.    قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمی است که به ما مسائلی می فهماند من جمله اینکه برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود در تمام  بشر نبوده کسی الامهدی موعود (سلام الله علیه) که خدای تبارک و تعالی او را ذخیره کرده است برای بشر آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجر  خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت، انسان اگر هر انحرافی پیدا کند،  انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی،برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش این ایجاد عدالت است درانسان،اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد این عدالت دراو  تحقق پیدا کرده است.اگر در عقائد یک انحرافاتی و کجی هایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح وصراط مستقیم،این ایجاد عدالت است درعقل انسان.در زمان ظهور  مهدی موعود (سلام الله علیه) که خداوندذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در اولین و آخرین، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که  تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چیزی که انبیا موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند،خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که  همان معنایی که همه انبیا آرزو داشتند، لکن موانع اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند و همه اولیا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود..... اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیا به جوار رحمت حق می رفتند، دیگر در بشر کسی نبوده است که این اجراء عدالت را بکند، نمی توانسته و این یک موجودی است که ذخیره شده  است برای یک همچو مطلبی.    من نمیتوانم اسم رهبر روی ایشان بگذارم،بزرگترازاین است،نمیتوانم بگویم که شخص اول است برای اینکه دومیدرکار نیست، ایشان رانمی توانیم ما با هیچ تعبیری تعبیرکنیم الا  همینکه مهدی موعود است،آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر.    چه مبارک است میلاد بزرگ شخصیتی که برپا کننده عدالتی است که بعثت انبیا (علیهم السلام) برای آن بود و چه مبارک است زاد روز ابرمردی که جهان را از شر ستمگران و  دغلبازان تطهیر می نماید و زمین را پس از آنکه ظلم و جور آن را فرا گرفته پر از عدل و داد می نماید و مستکبران جهان را سرکوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض می نماید. و چه  مسعود و مبارک است روزی که جهان از دغلبازی ها و فتنه انگیزی ها پاک شود و حکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش یابد و منافقان و حیله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالی بر بسیط زمین افراشته گردد و تنها قانون عدل  اسلامی بر بشریت حاکم شود و کاخ های ستم و کنگره های بیداد فرو ریزد و آنچه غایت بعثت انبیا (علیهم صلواه الله) و حامیان اولیا (علیهم السلام) بوده تحقق یابد و برکات حق  تعالی بر زمین نازل شود و قلم های ننگین و زبان های نفاق افکن شکسته و بریده شود و سلطان حق تعالی بر عالم پرتو افکن گردد و شیاطین و شیطان صفتان به انزوا گرایند و  سازمان های دروغین حقوق بشر از دنیا بر چیده شوند و امید است که خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور این مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رساند و خورشید هدایت و امامت را  طالع فرماید.   دست عنایت خدای تبارک و تعالی به سر این ملت کشیده شده است و ایمان آنها را تقویت فرموده است که یکی از علائم ظهور بقیه الله اروحنا فداه است. و در حکومت عدل بقیه الله هم عدالت جاری می شود، لکن حب های نفسانی در بسیاری از قشرها باقی است و همان حب های نفسانی است که بعضی روایات هست که حضرت  مهدی (سلام الله علیه) را تکفیر می کنند.   درزمان حضرت صاحب (سلام الله علیه) هم که ایشان با تمام قدرت می خواهند عدل را اجرا نمایند،با این ترتیب نمیشودکه هیچ کس حتی خلاف پنهانی هم نکند.و بالاخره همان  ها هم که مخالف هستند حضرت صاحب را شهید میکنند.  آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت وبر پا کننده عدل الهی درسراسر گیتی روحی لتراب مقدمه الفداء می باشند.   مهدی منتظر در لسان ادیان و به اتفاق مسلمین از کعبه ندا سر می دهد و بشریت را به توحید می خواند.    چه بسا که این تحول و دگرگونی، در مشرق زمین و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق یابد «ولیس من الله بمستنکر» که دهر را در ساعتی بگنجاند و جهان را به مستضعفان، این  وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهی ولی الله الاعظم صاحب العصر ارواحنا له الفداء روشن فرماید و پرچم توحید و عدالت الهی را در عالم بر فراز کاخ های سپید و سرخ مراکز  ظلم و الحاد و شرک به اهتزاز در آورد. «وما ذلک علی الله بعزی».    و من امیدوارم که انشاء الله برسد روزی که آن وعده مسلم خدا تحقق پیدا کند و مستضعفان مالک ارض بشوند. این مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آیا ما درک کنیم یا  نکنیم، آن به دست خداست. ممکن است در یک برهه کمی وسایل فراهم بشود و چشم ما روشن بشود به جمال ایشان. این چیزی که ما در این وقت، در این عصر وظیفه داریم، این  مهم است. همه انتظار داریم وجود مبارک ایشان را، لکن با انتظار تنها نمی شود، بلکه با وضعی که بسیاری دارند، انتظار نیست.    اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود و / هر حکومتی / خیال کردند که هر حکومتی باشد این بر خلاف انتظار فرج است، اینها نمی فهمند چی دارند می گویند... ما اگر  فرض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم برای این که خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را  باید به دیوار زد، این گونه روایت قابل عمل نیست.    یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به این که در جهان چه می گذرد، بر ملت ها چه می ذرد، بر ملت ما چه می گذرد، به این  چیزها ما کار نداشته باشیم ما تکلیف های خودمان را عمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایندانشاء الله درست میکنند دیگر ماتکلیفینداریم،تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند وکاری به کارآنچه دردنیامیگذرد یا درمملکت خودمان میگذرد نداشته  باشیم اینها هم یک دسته ای،مردمی بودندکه صالح بودند یک دسته ای می گفتند که خوب باید عالم پرمعصیت بشود تا حضرت بیاید ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند، گناه ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.  یک دسته ای از این بالاتر بودند می گفتند باید دامن زد به گناه ها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت (سلام الله علیه) تشریف بیاورند. این هم یک  دسته ای بودند که البته در بین این دسته منحرف هایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زدند. یک دسته دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهایی که بازیگر نبودند مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر علمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل  است آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات که هر کس علم بلند کند علم مهدی، به عنوان مهدویت بلند کند... ما اگر دستمان میرسید قدرت داشتیم باید برویم تمام ظلم وجورها را از عالم برداریم،تکلیف شرعی ماست منتها ما نمیتوانیم: اینی که هست این است که حضرت عالم را پرمیکند  از عدالت، نه شما دست بردارید از این تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.    و لهذا می بینید فساد در آن وقت بود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود بله، در زمان حضرت صاحب (سلام الله علیه) حکومت واحد می شود، قدرت حکومت... عدالت یک  عدالت اجتماعی در همه عالم می آید اما نه این که انسان ها بشوند یک انسان دیگر، انسان ها همان ها هستند که یک دسته شان خوبند، یک دسته شان بد، منتها آنهایی که بد هستند دیگر نمی توانند که کارهای خلاف بکنند.    یکی می خواهد که بیاید احیاء کند این افکار را و من امیدوارم که انشاء الله حضرت بقیه الله زودتر تشریف بیاورند و این طبیب واقعی بشر، با آن دم مسیحائی خود اصلاح کند اینها را.    روز جمعه به ولیّ امر (عج) ، متعلّق است.    فقها از طرف امام (علیه السلام) حجت بر مردم هستند.    کسی که در زمان حضرت صاحب (عج)  باشد و با نواب اربعه روابط داشته باشد و به حضرت نامه بنویسد و جواب دریافت کند به این موضوع توجه دارد که در فراگرفتن مسائل به چه  اشخاص باید رجوع کرد.    اسحاق بن یعقوب نامه ای برای حضرت ولی عصر (عج)  می نویسد و از مشکلاتی که برایش رخ داده سؤال میکند،ومحمد بن عثمان عمری ـ نماینده آن حضرت ـ نامه را میرساند.جواب نامه به خط مبارک صادر میشود که... در حوادث وپیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا  آنان حجت من برشمایند و من حجت خدایم...    از غیبت صغری تا کنون که هزار و چند صد سال می گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام  اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟ و هر که هر کاری خواست بکند؟ هرج و مرج است؟! قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن بیست و سه سال زحمت  طاقت فرسا کشید فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغری اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟ اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.    معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود، و ما با بی حالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری می خواهند بکنند؟ و ما اگر کارهای آنها را  امضاء نکنیم رد نمی کنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا این که حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده است لکن آن خاصیت حکومتی را که از  صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (عج)  موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده است.سخنان مقام معظم رهبرى پیرامون حضرت مهدی (عج)* مهدى موعود (عج)  مظهر رحمت و قدرت و مظهر عدل الهى است.* توسل و توجه و ارتباط قلبى با آن حضرت موجب عروج و رشد روحى و معنوى انسان مى شود.* ایمان و اعتقاد به امام زمان مانع از تسلیم شدن است.* نیمه شعبان، عید بسیار بزرگى است که جهان چشم انتظار مولود مبارک و معظم آن و بشریت تشنه رهبرى و هدایت اوست. وجود مقدس امام زمان وعده الهى و مصداق لطف خدا بر انسانیت و بشریت است. او مستوره و نمونه اى از اولیا و اصفیا و انبیا و برجسته ترین بندگان خداست. ملت ما باید روح انتظار را در خود زنده کنند. روز ولادت مهدى موعود (عج)  حقیقتاً روز عید همه انسانهاى پاک و آزاده عالم است. امروزه وجود مقدس حضرت حجت (عج) در میان انسانهاى روى زمین منبع برکت علم، منبع درخشندگى، زیبایى و همه خیرات است. ما به زمان ظهور امام زمان (عج)  این محبوب حقیقى انسانها نزدیک شده ایم زیرا معرفت ها پیشرفت کرده است.ان شاءالله همه این توفیق را پیدا کنیم که روزى در رکاب آن بزرگوار باشیم براى خدا تلاش و مجاهدت کنیم در مقابل چشم آن بزرگوار در راه خدا جانمان را از دست بدهیم و به فیض شهادت برسیم .                                                                                   انسان اولین واژه ها و تجربه های زندگی را ابتدا از والدین خود می آموزد حس نودوستی به همدیگر کمک کردن باهم زندگی کردن و دوست داشتن ونجات دادن همدیگر از خطرات هیچ گاه حاضر نخواهد شد که برادر یا خواهر خود را در کنار پرتگاه یا چاهی تنها بگذارند بلکه نجات او را برای خود افتخار بزرگی محسوب می کند والدین نگاه محبت آمیزی به افراد خانواده دارن ونقش نجات دهنده ای را ایفا می کنند در سختی ها وبیماری ها در خوشی ها و ناخوشی ها دست یاریشان بلند است نجات دهنده ای بی ادعا هستند که مزد و پاداشی برای خودشان در نظر ندارند واین کار را با عشق و علاقه انجام می دهند و از آن لذت می برند در هر موردی که پیش می آید و برای هر فردی از خانواده تفاوتی ندارند .این گرایش ها در زندگی گروهی و جامعه وسعت بیشتری پیدا می کند اگر فردی در بحرانی جمعی را نجات دهد نقش فراگیرتری پیدا می کند دهقان فداکار در سرمای زمستان لباس خود را برچوب دستی می بندد و نفت را برآن می ریزد وآن را شعله ور می کند و دوان دوان مشعل خود را حرکت می دهد تا لوکوموتیوران متوجه خطر شود وجان مسافران را نجات دهد.ودر گوشه ای دیگر پطرس کوچک انگشت خود را تا صبح درون سوراخ ایجاد شده در سد آب قرار می هدتا مبادا آن سوراخ تبدیا به شعافی عمیق شود وشهر را نابود نماید. ودر جای دیگر نوجوانی به نام حسین فهمیده خودش را به زیر تانک دشمن می اندازد تا با انفجار تانک مانع از شهادت همسنگرانش شود یا آن که رزمنده ای را که خودش را روی سیم خاردار می اندازد تا همرزمانش از روی او عبور کنند همه ی این ها نشانه ای است که هرکس دوست دارد منجی را و سعی می کند در بهتر انجام دادن امورات تا شاید آن امری را که در برابرش قرار دارد خوب انجام دهد تا منجی خوبی باشد کسانی که در خانواده های عدالت محور خوب و محترم پرورش یافته اند انتظار دارند که جامعه همانند خانواده با آن ها برخورد عدالت گری داشته باشند و همچنین افرادی که در خانواده ی نا سالم و سخت که درآن از عدالت ومهر چیزی نبوده است زندگی کرده اند . وقتی از آن ها سوال شود انتظار دارند که جامعه باآن ها به عدالت برخورد کند  وبرای او نجات دهنده ای بیابد وقتی که تمام جامعه در چنگال زور گویان باشد و ظلم و ستم و خفقان حاکم باشد آنگاه تمامی تظلم ها و شکوه گرایی ها در غالب یک منجی تجلی می کند وهر کس به اندازه ی افکار خود از جامعه ودیگران برای خود صورتی از یک منجی تجسم می کند نجات دهنده ای که مهربان باشد و منافع او را ضایع نکند و حقوق از دست رفته اش را برگرداند عدالت وبرابری را اجرا کند و این عدالت و حق گیری مقطعی نباشد و برآن مداومت و نظارت باشد این افکار در جوامع مختلف با نظرات مختلفی بروز می کند در حوامع مادی بی ایمان و معنویت به صورت بر گرداندن حقوق مادی آن ها می باشد که برایشان رفاه آور باشد در حالی که نجات دهندگی و نجات دهنده در فطرت پاک آن ها وجود دارد اما شکوفا نشده است و فقط به مادیت می اندیشند واز حقوق معنوی خود عقب می مانند اما در جوامع مذهبی جلوه ای دیگر دارد منجی و منجی گری به صورت دیگری بروز می کند در قالب عدالت خواهی و عدالت گستری هم حقوق مادی وهم حقوق معنوی رادربر می گیرد هر چند در جوامع مذهبی به واسطه آمدن پیامبر وحی و کتاب آسمانی اعاده حق می گردد بهشت و دوزخ مطرح می شود حساب وکتاب در قیامت مطرح می شود وکمتر دچار بی عدالتی و ظلم می شوند اما به واسطه ی گذرزمان و فاصله زمانی ازظهور پیامبران و کتاب آن ها و احتمال تحریف عقاید ونظرات پیامبران توسط افراد سود جو ممکن است باعث ایجاد بی عدالتی و ظلم شوند ونیاز به منجی در وجود مردم روحی تازه پیدا می کند و هرکسی که مورد ظلم قرار می گیرد انتظار می کشد تا آن منجی عدالت گستر بیاید و حقوق از دست رفته را به او برگر داند.مردم گرفتار حکومت ظلم وستم شاهنشاهی می شوند زندان وشکنجه می گردند حقوقشان یایمال می شود وانتظار منجی میکشندامام خمینی می آید و حکومت 2500ساله شاهنشاهی را می خواهد سرنگون کند به واسطه ظلم و ستم فراوان شاهان مردم او را منجی خود می دانند و به  دنبالش  راه می افتند جان می دهند ایثار می کنند و حکومت آرمانی خود را که در نظر داشته اند اجرا می کنند مردان بزرگی در کشور های جهان پیدا می شوند با عقاید و سلایق گوناگون نلسون ماندلا در آ فریقا گاندی در هند و دیگران که مردم به عنوان ناجی  خود به آن ها می نگرند .و ما می دانیم که به واسطه ی ظلم شاهان ایرانی وتحریفات دین توسط موبدان زرتشتی و عدم موثر آن ها بر شاهان و فاصله ی شاهان از کارهای خوب دین زرتشت و افتادن شاهان در سرازیری ظلم بر مردم و رعایا و انتظار مردم برای یک نجات دهنده به محض این که نامه ی پیامبر(ص)به شاه ایران می رسد آنقدر مغرور است که به آن اهمیت نمی دهد وفکر می کند قدرت نظامی او و مردم پشتیبان آن ها هستند در حالی که آن شاهان به واسطه ی عدم اجرای فرامین حقیقی دین زرتشت از نجات گری فاصله یافته اند و دیگر نمی توانند مردمان دیگری را از ظلم نجات دهند اما مردم این مسئله خوب می دانستند که پیامبر و مردم پا برهنه ی عرب دیگر آن مردمان بت پرست نمی باشند لذا مردم به دین اسلام که بهتر از زرتشت آن زمان بود پیوستند و شاه را در جنگ یاری نکردند و پذیرای دین اسلام و منجی آن شدند .آری در دیگر ادیان همانند دین زردتشت و یهود به ظهور منجی و مصلح جهانی اعتقاد وجود دارد.در آیین زرتشت سه منجی به نام های "هوشیندر"، "هوشیذرما" و "سوشیانس" از نسل زرتشت مطرح است. گویند: آن سه به ترتیب و یکی پس از دیگری جهان را پر از عدل خواهند کرد. از جمله مهم ترین آنان، آخرین ایشان است که او را سوشیانس پیروزگر خوانند.(1) که پس از ظهور، دین را در جهان رواج خواهد داد، فقر و تنگدستی را ریشه کن می کند و مردم جهان را هم فکر، هم گفتار و هم کردار می گرداند.آیین هندودر آیین هندو نیز از نجات دهنده و موعود به نام "آواتا" سخن به میان آمده(2) و در منابع هندوها در کتاب اوپانیشا مطرح شده است.(3) مظهر ویشنو (مظهر دهم) که در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفید ظاهر می شود، در حالی که شمشیر برهنة درخشانی به صورت ستارة دنباله دار در دست دارد. شریران را تماماً هلاک می سازد و خلقت را از نو تجدید می کند و پاکی را رجعت خواهد داد. مظهر دهم در انقضای عالم ظهور خواهد کرد.(4) در یکی از کتاب های دیگر هندوها آمده است: گردش دنیا به پادشاه عادلی در آخر الزمان تمام شود که پیشوای ملائکه و پریان و آدمیان باشد. حق همراه او است و آنچه در دریاها و کوه ها پنهان شده باشد، همه را به دست می آورد. از آسمان ها و زمین، آنچه باشد، خبر دهد و از او کسی بزرگتر به دنیا نیاید.(5) در آیین بودایی که یکی از شاخه های کشین هندویی است، مسئله انتظار مطرح شده و شخصیت مورد انتظار بودای پنجم می باشد.(6) آیین یهوددر آیین یهود نیز از شخص موعود سخن گفته شده است گرچه یهودیان در این که موعود کیست، اختلاف نظر دارند. چون یهودیان به حضرت مسیح ایمان نیاورده اند، موعود آنان هنوز ظهور نکرده است. با این حساب انتظار در یهودیت کیفیت ویژه می یابد، ولی آنچه یهودیان بر آن اتفاق دارند، خروج شخص در آخر زمان است که کوکب افروز می باشد و روی زمین را به نور رب کریم روشن می گرداند... یهودیان به انتظار او زمان می گذرانند.(7) موعود کسی است که به عدالت داوری کند و مظلومان زمین را به راستی حکم راند و گرگ با بره سکونت کرده و پلنگ یا بزغاله خوابد... در تمام کوه مقدس، ضرر و فسادی دیده نشود؛ زیرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد.(8)   آیین مسیحیت مسیحیان نیز در انتظار مصلح جهانی هستند و اگر چه باور دارند که او حضرت عیسی مسیح(ع) است که از آسمان نزول کرده و جهان را پر از عدل خواهد کرد. در انجیل مرقس آمده است: "پس بیدار باشید، زیرا نمی دانید در چه وقت صاحب خانه می آید، در شام یا نیمه شب، یا بانگ خروس، یا صبح! مبادا ناگهان آمده، شما را خفته یابد!".(9) دین اسلام خصوصا شیعه که پذیرفته شده توسط ما ایرانیان است علاوه بر این که بهترین مکتب و ایده اویولوژی را برای ما ارمغان آورده است عدالت خواهی و عدالت گستری و ظلم نکردند و مبارزه باظلم را به آموزش داده است امامان ما در مقابل ظلم قیام کردن و درس شهادت وایثار را به آموختند هر سال عاشورایادآور عدالت گستری است وما اید مبارزه کنیم تا زمین از ظلام و ستم وستم پاک شود حکومت اسلامی را در تمام نقاط جهان گسترش دهیم دو فلسفه و ایده اولوژی عدالت گستری را در جهان گسترش دهیم و مردمان جهان را اموزش دهیم احکام الهی را انتشار دهیم.پی نوشت ها: 1. جاماست نامه، ص 121، به نقل از فریده گل محمدی، رسالت جهانی حضرت مهدی، ص 99.2. ادیان و مهدویت، ص 19.3. کتاب اوپانیشاد، ص 737.4. معارف اسلامی در جهان معاصرع ص 245.5. ادیان و مهدویت، ص 19.6. رسالت جهانی مهدی(عج) ص 103 ـ 104.7. ترجمه الملل و النحل، ج 1، ص 312.8. رسالت جهانی مهدی، ص 106.9. همان، ص 109.
شنبه 10/12/1387 - 20:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته