توسط این سیستم میتوانید در وبلاگ یا وب سایت خود رادیو فردا را گوش كنید . این سیستم به صورت همزمان و لحظه ای رادیو فردا را در وب شما قرار داده و جدیدترین موسیقی ها و اخبار را منتشر می كند .
<center><script type="text/javascript" src="http://iransohrab.tools.googlepages.com/IranSohrab-rfarda.js"></script></center>
{ یتیم نوازی ممنوع ؟نماز.دعا. آش رشته.غیبت آزاد}
اتومبیل خود را از پارکینگ منزل خارج کردم وبرای بستن درب گاراژ خارج شدم نگاهی به اطراف ماشین انداختم سلام مهربان وگرمی داد چهره معصومانه ولبخند تلخ او حکایت از این داشت که مرا می شناسد برایم مایه تعجب بود زیرا در کوچه کسی به من سلام نمی کند حکایتی مفصل دارد من مخالف زنان هستم وبی توجه به انها در این کوچه ظاهر دینداری بیدادمی کند آنهم به روش ثروتمندان عبادت معنای خاص خود رادارد ومسلمانی در آش رشته وحلوای وشله زرد نهفته است واین هنگامی تکمیل تر می شود که یک زن بیوه با بلند گوی دستی خود مجلس آنها را رونق می دهد وصدای نه چندان ناهنجار او تا چند خانه آنطرفتر به گوش می رسد وبعد از آن دعا برای زنان بدون بچه وشوهر کردن دختر روباب خانم ودانشگاه رفتن دختر عزت خانم سپس جمع آوری پول برای بیمار بستری داخل بیمارستان که تقاضای کمک از بیوه زن مداح کرده است ودر نهایت خوردن آش رشته وشله زرده ووتقسیم آن فقط بین اعضاء خانواده همان زنان وبنا بر قول راویان خبر فضولی در کار همسایگان وکنترل رفت وآمد در خانواده ها ودر آخر هم هر کدام جاروخاک اندازی به دست می گیرند وبه اندازه منزل خود آب می پاشند هر چند مانتوی کوتاه آنان و... قسمتی از نمایش است اما بد نیست بدانیم نام مبارک امام علی علیه السلام را با خط کوفی هم بروی آش می نویسند وای به حال مستاجری که وارد محل شود ودر جمع این زنان نرود وبیچاره صاحب خانه ای که بچه دار نباشد چه حضور پیدا کند وچه نکند دعا کردن برایش واجب می شود اگر او به خواست خودش بچه دار نشده باشد آرایش گران وانواع طلاجات ومقنعه وچادر اتو شده ومد برایشان ارزش منداست.آری به خاطر بی توجهی من وخانواده ام ومستاجرینی که می آورم با این آداب. من مخالفم وآنان مورد نیش وکنایه هایم قرار می گیرند وبه این واسطه به من سلام نمی دهند لذا سلام دادن این کودک مرا به فکرواداشت . فردای آن روز مجدد دخترک معصوم را دیدم که بازی می کند از او سوال کردم اسمت چیه خانم بزرگ گفت متین هستم ما ترا می شناسیم گفتم پدرت کجاست اورا بغض گرفت وگفت سه سال قبل که از محل شمارفتیم در حین کارگری افتاد ومرد دلم سوخت وپشیمان شدم از سوالم وشنیدن جوابم یادم آمد که داشتم پنجره بزرگی رابه طبقه بالای ساختمان می کشیدیم اما نمی توانستیم، همسایه روبرویمان که خانه اش محل عبادت زنان محله است نگاه می کردند اما کمکی نمی کردند پدر این دختر که مستاجر بود با موتور خود به خانه می آمد ومارا مشاهده کرد وچند لحظه بعد به کمک آمد وبا روش خاص مشکل را حل کرد وامروز دخترو همسرش بدون سرپناه ومدد کار دوباره به کوچه ما آمده اند .مادرش زن سید ومظلومی است که برای کار در منزل دیگران می رود وماهیانه شصت هزارتومان از مراکز امدادی کمک می گیرند ومبلغ چهل هزار تومان کرایه خانه می دهد ای حرف هایی بود که در آن چند دقیقه این دختر گفت وجالب است بدانیم که مادرش برای همسرم گفته بود اگر بخاطر این دختر نبود هرگز تحمل این مرارت ها را نمی کردم هر سال از خانه ای به خانه دیگر حرف ها وحدیث مردم وندادن منزل به بیوه زن .هرچند انتظاری از مردم ندارد وچهره سختی کشیده او نشان از درد درون او دارد چهرهای که سن اورا چندین سال پیر تر از سن واقعی اش نشان می دهدبشنوید از آدم های کوچه آنهم از همین مردم عابد محل که می گویند باید کاری کنیم که داخل کوچه این بیوه زن نماند محله را شلوغ کرده شب ها خارج از منزل می رود آمد ورفت های مشکوکی داخل کوچه صورت می گیرد محله را خراب می کند .در حایکه این بیوه زن با دختر خود از فرط سختی گریه می کند اوپدر پیری دارد که کلاه سبز برسر دارد وگاهی هم برادرش که ماشین دارد با خانواده اش به سری می زنند هر چند من مسلط به خانه او هستم وکسی را بجز اینها مشاهده نکرده ام.یتیم نوازی در بین این زنان جایی ندارد کمک کردن بی معنی وارتباط با این بیوه زن ممنوع است شاید می ترسند که شوهرانشان به او طمع کند یا اینکه این زن شوهرانشان را از چنگشان بیرون آورد پرچم سبز با نام مبارک علی علیه السلام بر سر درب منازل خود می زنند ونام علی بر حلوا وآش رشته وشله زرده نقش می کنند وصدای نازک ودل نشین آنها که فریاد علی علی می زنند خواب از چشم همسایه طبقه پایین محل برگزاری می گیرد اما کار علی گونه انجام نمی دهند آیا می ترسند که بیوه زن شکسته حالی که زمان بااو نساخته است بتواند شوهران پر ادعای آنها را از چنگشان بیرون آورد هرگز اینطور نیست بدانید این رسم مسلمان بودن نمی باشد حق همسایه واجب است تا چهل خانه در اطراف اگر بقول آقای قرائتی نروید در میان ثروتمندان خانه خریداری کنید تا رفع تکلیف شرعی از چهل همسایه را کرده باشیم .یکی از این زنان به مکه رفته بود وبرای مستاجر خود بخاطر حفظ خانه اش واینکه او خانه ندارد یک قطعه طلا خریده بود این آقا گردن کلفتی دارد نه محتاج است نه مریض ونه مستحق اما کرایه خانه را هم کم می دهد واو گفت دلمان برایش می سوزد مستاجر وبی خانه است گفتم تا ساعت ده می خوابد دنبال کار نمی رود این چه صوابی است اگر کار صواب است این بیوه زن واین دختر واجب تراست وبه محض آمدن اسم او بیاد کارش می افتد وخداحافظی می نماید .جالب است بدانید دراین دوسال هیچکدام ازاین اهالی روز عید سیدها به منزل این خانواده نرفتند وتنها پدر سید او به عیدی دخترش آمد این درحالی است که تمام اهالی محل به دیدن زن معرکه گیر محل می روند که او سید است نمی دانم مادرمن هم سیداست وشجره نامه قدیمی دارد آیا این خانم دارد حتی نشان او هم داده ام ...چگونه است بدیدن زن شلوارلی پوش بد حجاب میروند اما به دیدن زن سیده بیوه رفتن ممنوع است . آیا این ها همسایگان ما نمی باشند ودر قیامت سوال نخواهد شد که چگونه تو صبح کردی وچگونه تو با ماشین صفر صفا کردی ودر کنا ر تو اینگونه آدم ها بودند که فقط یکبار صرفه جوئی در مصرف بنزین مسافرت تو برایشان حیاتی می باشد دل به این خوش دارید که پرچم سیاه محرم را با آدااب خود به دیوار می زنید وبا پایان ماه صفر پرچم را پایین می کشید وهنر دادن نذری پر گوشت را با خود می کشید اگر باور ندارید نردبان چوبی داخل حیاط من بخوبی این ماجرا را شاهد است .نگاه با عاطفه دخترک که آرام وبا وقار آهسته وبی صدا بدنبال نگاه بی ریائی است دل هر انسانی را از دنیای مادی به آسمانها می برد او با بازی خود با کودکان کوچکتر از خود درون کوچه هیجانی ایجاد کرده بود کوچه مرده وساکت با ساختمانهای بلند را جلوهای داده بود وقتی درد دل اورا دانستم به گفتم دختر خانم تو باید کمک مادرت باشی صاحب خانه اتان بد جنس است حالا که مادرت به زحمت این خانه را اجاره کرده مواظب باش با بچه های اودرگیر نشوی وداخل کوچه نیائی که شما را بیرون کنند واین باعث شد که دیگر متین داخل کوچه بازی نکند واز مدرسه به خانه بیاید واو دیگر جنب وجوش سابق را نداشته باشد او گاهی به خانه امان می آید.درضمن به او گفتم نمی خواهم در کوچه سلام بدهی تو هم سلم نده مبادا سلام تو حسادت اینها را بر انگیزد .به امید روزی که همسایگان حقوق شرعی خودرا بفهمند حق یتیمان وبیوه زنان را بپردازند وعدالت علی شعار نباشد بلکه شعور شود ودر درون دل بی آلایش افراد قرار گیرد ریا کاری وطمع ورزی ازمیان برود .آیا آن روز نزدیک نمی باشد ؟ .....ادامه دهم یانه ................. ........................
نویسنده :شریف
....نظر دهید ادامه دهم یانه....................................نویسنده :شریف
e-mail address : abotlbz@yahoo.com
خورشید با انوار رنگین خود جنگل حیوانات را روشن کرده بود وهرکسی بدنبال کاروبار خودش از لانه جنگلی خود خارج می گردید جنب وجوش جنگل شروع شده بود وهر کس به دنبال خوراک خود می گردید بی آزار از کنار هم می گذشتند وکاری به هم نداشتند آهوی قشنگ بدنبال ریاحین خود بود خرگوش هم چابک وتیز هر جا که حس می کرد هویجی باشد در زمین شروع به کندن آنجا می کرد قورباغه هم گاهی از برکه سرکی بالا می آورد وقورقوری می کرد ودوباره غرق در برکه آب لجنی خود می شد گاهی به کنار برکه هم می آمد تااز نور خورشید بهره ای ببرد وبا کوچکترین صدایی به درون برکه خود می پرید وقورقوری می خواند سایه درختان بلند جنگل بصورت وارونه در آب افتاده بود وآنجا را برای هر رهگذری زیباتر کرده بود وبه این خاطر جیر جیرک هم در روی شاخه درخت مشرف به برکه ساکن بود واز شاخه ای به شاخه دیگر می رفت ودر لابلای برگ ها محو می گشت هرکس وهر چیزی سرگرم خودشان بودند وکسی را با کسی حرفی نبود .آنسوی جنگل روی تخت زرین وبا شکوهی که چون تپه ای از جواهرات رنگارنگ بود شیری برتخت نشسته بود وقلمرو خود را نظاره میکرد دستانش را در جلوی خود قرار داده بود تا غلامان وچاکران به رسم ادب بوسه بزنند ابتدای امر چاکران اطرافش از گرگ و سگ وروباه وشغال ومیمون وخرس هرکدام طی مراسمی خاص زمین ادب را می بوسیدند ودر وصف شیر سخنها می گفتند سپس سایرین یکی یکی وارد می شدند وبعد مدح وستایش زمین ادب را می بوسیدند وبر دستان بلند شیر بوسه می زدند وهدایای خود را به جناب سگ می دادند زیرا در وفاداری زبانزد خاص وعام است وزمینه ادب را هم خوب بجا می آورد وامورات محوله را به نحو احسن انجام می دهد شناخت او از مسائل جاری و غیر جاری هم با سلیقه وذوق می باشد جناب سگ خصوصیات دیگری هم دارد از جمله اینکه گوش های تیزی دارد وکوچکترین صدای ضد شیر راهم می شنود وبا آن برخورد می کند وخاطر شیر آسوده است که گزندی به ساحت مبارکش نخواهد رسید لذا در دستگاه شیر سگ را ارزش والائی است که هم امورات را سروسامان می دهد وهم هدایا را به خوبی تقسیم می کند رفت وآمد ها را ومهمانها را خوب پذیرائی می کند او می داند که چنانکه خاطر جناب شیر آزرده باشد مصلحت در این استکه هیچ مراجعه کننده ا ی را نپذیرد تا خاطرش آرامش پیدا کند مهمتر از همه این استکه سگ دم کلفت وبزرگی دارد که هر روز برای شکر گذاری به حضور می رسد وبعد از زمین ادب بوسی وستایش جناب شیر وبوسیدن دست مبارک او این دم کار آمد را هم چندین بار تکان می دهد که باعث مسرت شیر می گرد وهم وفاداری هر روزه اورا به ارباب اعلام می دارد. این قسمتی از وفاداری سگ بود که در حضور دیگران ابراز می شود وهمه می بینند .اما ظرافت کار در جای دیگری استکه گاهی جناب شیر سگ وفادار را بطور خصوصی به حضور می پذیرد . جناب شیر بخوبی می داند که سگ به خاطر وفاداری دم خود را برایش تکان می دهد پر واضح است که این قسمتی از تکالیف روزمره او می باشد اما به واسطه این که سگ شامه قویی دارد وانواع بوها را می فهمد ودرست ارزیابی می کند وظیفه سنگین تری دارد لذا ارج ومرتبه بهتری باید داشته باشد تابتوان در فرصت های مناسب از بو کشیدن او بوی خطر ها وبوی توطئه ها را هر چه زودتر فهمید لذا در ملاقات خصوصی جناب شیر بطور روزانه در معرض انواع بو کشیدن های سگ قرار می گیرد وهر روز برای اظهار ادب ووظیفه به خدمت می رسد واینکه سگ راهم قوم وخویشانی هست وطایفه ای بزرگ که از او شروع می شود تا به نوه ونتیجه او می رسد وهرکدام در هر جائی که باشند بو هارا حس می کنند وبه سگ خدمت گذار با وفای شیر می رسانند و چگونگی سیر حرکت بوها به تخصص وتجارب وسابقه خدمت این خانوده می رسد که برای هرکسی مقدور نمی باشد ومخصوص این خانواده است کاری منحصر به همین خانواده با سابقه درخشان وطولانی که رضایت جناب شیر را همواره در پی داشته است وهم این خانواده را مشهورکرده است وبرای همیشه کار خدمت گزاری برایشان به ارث رسیده است . .....ادامه دارد.........نظر دهید ادامه دهم یانه .............................نویسنده: شریف
e-mail : abotlbz@Yahoo.com
سالهای قبل در گذشته های دور در میان کوههای سر به فلک کشیده ای با درختان زیباو جنگل سبز در کنار دریای نیلگون آبی با رودخانه های خروشان وجویبارهایی که در کنار مسیر حرکت آب چشمه جاری گل بوته هایی از گلهای زیبا روییده بود درختان سبز با وجود داشتن لانه پرندگان بخود می بالیدن حرکت ارام ونوازشگر باد پیکر درختان را نوازش می داد وجوجه های پرندگان را بر شاخسار درختان چون گاهوارهای تکان می داد ونوید زندگی آرامی را به جوجه ها نوید می داد آهوی قشنگ با لبان قرمز رنگ وبا پاهای ظریف خود آرام وبا وقار پا بر روی تخته سنگ های کنار جویبار می گذاشت وبانازوغمزه در زیر نورآفتاب حرکت می کرد وگاهی در میان درختان سر سبز محو می گشت وبا خوردن علف های خوش بو ی کنار جویبار بوی خوش ریحانها را در هوا می افشاند وهوای جنگل را مطبوع می ساخت ودر میان گلها ناپدید می شد .طوطی زیبای جنگل همراه با قناریها وبلبلان نغمه عاشقانه می خواندند وطاووس پر های رنگارنگ خودرا می گشود وسر درمیان آن می کرد گویی همچون جواهری درخشان اطراف را نور افشانی می کند .آری هرچه بود خوشی بود وآرامش برای دلنوازان وعاشقان دلباخته ای که با حرکات خود سکوت جنگل را می شکستند .خورشید با چشمان زیبای خود نگاه معصومانه ای به جنگل داشت اوهر روز صورت زیبایش را آرایش می کرد وخودش را به همه نشان می داد هرروز زیباتر از روز قبل نور افشانی می کرد وانوار خودرا بر تن زیبای جنگل می گسترانید وآنهارا نوازش می کرد تا زیبایی پرهای طاووس ورنگ گلها را زیباتر جلوده دهد آنطرفتر در سرچشمه آب چشمه شیری زندگی می کرد که یال وکوپال اورا چندین گرگ وسگ و روباه وشغال می کشیدن وبرای خودش حصارو برج وبارویی داشت دیوارهای بلند با کنگره های سه گوش وبا نگهبان ها وخدمه وحشم متعلق بخود که منحصر به فرد بود قصری زیبا با فرش های زربافت ونقش زیباتر وایوانی که سنگفرش آن از طلای ناب بود وکرسی جهارپایه ای که بر آن می نشت ومتکایی که برآن تکیه می کرد .چهار پنجره که تمام جنگل را زیر نگاه خود داشت هر چیزی که در این جنگل بود تعلق خاطر به حضرت اجل داشت جانها متعلق به اوبودند اصولا باد هم بفرمانش بود وکوچکترین صدایی را به گوشش می رساند دیر سالیانی بود که این روش ادامه داشت وروزگار بر وفق مرادش می رفت وکسی توان مقابله بااورا نداشت هرکسی اندامی زیبا داشت ودر نظرش خوشایند بود واورا می ستود جایگاه ومرتبتی داشت مدح وستایش را دوست داشت لذا کسی را جرات نبود تا مدح نکند او این تخت وتاج را از پدر خلف خود به ارث برده بود وبنا بر سفارش او آنجه را می خورد دستور می داد تا تا چاکران خود تمیز نمایند ودر کنار قصر او قصر دیگری بسازند طراحان وصحنه گردانهای اوبخوبی اجرا می کردند ودیوارهایی از استخوانهای سرودست وپای حیوانات می ساختند وچنان ماهرانه واستادانه بود که شگفتی کار انها با نمای قصر بیشتر می شد زیرا در بالای سردرب ورودی قصر سرهای سنگین تری را می گذاشتند چنانچه گرگ یا پلنگ یا شیری عصیان می کرد وگردن کشی می بایست سرش را در آن نمای قصر بگذارند یا اینکه از این قصر نشین ها مدح شیر نمی کردند یا سیر می شدند ودیر تر از موعد مقرر به حضور شرفیاب می شدند خلاصه به هر دلیلی که خوشایند جناب شیر واقع نمی شدند سرشان کنده می شد گوشتشان خورده واستخوانهایشان در دیوار قصر جای می گرفت .جناب شیر را همراهان ارجمندی بود از جمله گرگ وسگ وروباه وشغال بوزینه وخرس وکلاغ که هر کدام در شغل وکاروبار مشخصی بودند ووظیفه ای گران بر گردن داشتند وبه وظیفه خود به نحو احسن عمل می کردند وهر کدام مراقب یکدیگر ومراقب جناب شیر بودند که گزندی به سر مبارکش نرسد . ......ادامه دار..... نویسنده: شریف
نظردهید ادامه دهم یا نه؟
ایمیل : abotlbz@yahoo.com