• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 50
زمان آخرین مطلب : 5412روز قبل
خاطرات و روز نوشت
رییس پرسنلی (حضوروغیاب اداره ) به من بخاری فروخترییس پرسنلی (حضوروغیاب اداره ) به من بخاری فروخت خوب است بدانیم  که در زندگی روزمره هر کسی  به  افرادی برخورد می کند  که خوش آداب ومعاشرت هستند ودر رفاقت  ادعای زیادی دارند و بیش از همه سنگ آدم را به دل می زنند واز شما حمایت می کنند   اما به چه خاطر است خدا می داند  رییس  پرسنلی عجیب با من خوب بود ومن می دانستم منظور او چیست  از این دوستی. تزریقات جلو درب بود ومحل هرگونه اطلا ع واخبار ی که می شد هرکس هر کاره بود روزی به این محل می آمد اما این دفعه موضوع مهمتر ازاین حرف ها. من با اینکه ساختمان نیمه کارهای داشتم یکی از افراد اداره گاز  که با من دوست بود  ویکی از افرادی که مهندس لوله کشی بودند  در داخل تزریقات در حین حرف وحدیث ها فهمیده بودند که من به خاطر نداشتن پول گاز کشی نمی کنم لذا یک روز که به منزل آمدم دیدم لوله کش گاز دارد کار می کند به او گفتم شما از کجا هستید وچه کسی گفته جوابی ندادند ومن هم ادامه ندادم چون خودم دلم می خواست گاز داشته باشیم  لذا چیزی نگفتم  واین مراحل انجام شد از اداره گاز جهت تایید آمده بودند وخلاخصه این دوفرد خیر خواه گاز را برای من کشدند واز شر همسایه دوچرخه ساز که هرروز گزارش  بوی نفت ودود مرا به بهداشت شهر گزارش می داد راحت شدم ومن هم بدنبال پرداخت این پول  وتشکر از آنها بودم  یک روز مرخصی گرفته بودم چون  به من کم مرخصی می دادند تزریقات شلوغ بود و نفر کم داشت  لذا فردای آن روز آقای پرسنلی آمد وتا آخر موضوع یعنی کشیدن گاز را فهمید واز فرصت استفاده کرد وشروع کرد به حرف زدن از بخاری که تازه خریده وهنوز از آن استفاده نکرده   می خواست بفروشد آنرا به من منهم که تا این زمان بخاری گازی ندیده بودم  خوب توجه نکرده بودم که بخاری وایمنی ومسایل آن چه هست تا قبل گاز کشی بخاری نفتی بود که شعله آبی آنرا هنوز در ذهن دارم وحقیقت اگر پدرم می خواست آنرا ببرد نمی دادم اما خانمم آنرا به سمسارها فروخته بود که آنهم حکایتی دارد اما از بخاری گازی دور نشویم آنقدر حرف از آن زد که مرا وادار کرد بیست روز بعد گاز کشی ووصل آن به خانه اوبروم وبخاری را به مبلغ 15 هزار تومان بخرم در حالیکه یک بخاری نو وجدید 20 هزار تومان بود  بخاری را داخل کارتن گذاشت وبه من داد یعنی با ماشین خودش تا جلو درب منزل آورد ودر محل کار آخر برج ایستاد تا پولش را گرفت  من هنوز بخاری را از داخل کارتن خارج نکرده بود  هنوز هواسرد نشده بود تا یک روز که درماه آبان بود به یکی از همسایه گفتم این بخاری را برایم وصل کن ترس از گاز آدم را مجبور می کند از گاز دی اکسید کربن این قاتل خاموش بترسی همسایه گرامی وساییل لازم را همراه خودش آورد انبر دست وپیچ گشتی وبست مثل اینکه می دانست من اینها را ندارم بلاخره بخاری روشن شد  چون روی شعله زیاد بود بقدری وحشتناک شعله اش بالا آمد که من ترسیدم  .بیار ی خدا جون منزل ما از نظر فرشو موکت خالی بود ودرب وپنجره درستی نداشت وشیشه هم نداشت وما فقط داخل اطاق خواب یعنی یکی از اتاق خوابها لوازم زندگی داشتیم  همسایه گرامی  گاز کش به سمت شیر داخل منزل دوید وشیر را بست هم مرا آموزش می داد هم گاز کشی می کرد شیر بسته شد واین همسایه عزیز دوباره بست گاز را باز کرد وگفت چون یک وسیله ایمنی بنام ترموکوک ندارد این بخاری خطرناک است خدمت شما که عرض کنم بخاری را با دوهزارتومان کرایه به بخاری سازی بردم وبرایش آن وسیله را گذلشتم واو هم مبلغ هشت هزار تومان ازمن گرفت وبعد که  ریس پرسنلی آ مد وحکایت را  خودش دید آنقدر شرمگین بود که خجالت می کشید مطرح کند وچند بار حاضر بود بخاری را با مبلغ بیشتری بخرد اما من هنوزم آن بخاری را دارم در حالیکه این آقا از نظر پولی ثروتمند بود ومسئول حضوروغیاب ودر یک اداره بودیم اوبا من اینکار را کرد وآن اداره گازی ولوله کش  از خودشان به من خدمت کردند هر چند پولشان رادادم اما آنها می گفتند فقط بخاطر خدا وسفارش کردند که تو هم بخاطر خدا در تزریقات به مردم خدمت کن  
يکشنبه 20/2/1388 - 21:46
خاطرات و روز نوشت
گرفتن وام برای جراحی از رئیسداشتم با خودم فکر می کردم که خارج از منزل بروم تا این سردردی که دارم بر طرف شود وبعداز آن اقدام به نوشتن خاطرات جانبازی و عدم موافقت با آن واینکه کسی که در بین پزشکان پارتی داشت وبا کمترین کار بهره ها برد رابنویسم وبگویم به دفتر آقا هم تمام آن برگ ها از خط مقدم تا بیمارستان وهمه را بنویسم  که ناگهان در حین عبور از یکی از کوچه ها صدای آشنائی مرا به خود آورد به اونگاه کردم دیدم مسئول وام ها ی اداره بود اگر جواب سلام واجب نبود من جوابش را  نمی دادم انتظار داشت با او دست بدهم  من دستم را هم از جیبم در نیاوردم  نه بخاطر سرما ونه بخاطر  اینکه هزینه ای برایم داشته باشد دلم از او گرفته بود با اینکه همسرش در کنارش بود به اوگوشزد کردم که آن همه  روزگار سخت گذشت وبر نمی گردد اما خاطره کار تو تا قیامت در ذهن من باقی خواهد ماند متخصص اطفال گفته بود باید  سریع دستش را جراحی کنی وگرنه در سالهای بالاتر دیگر وقت آن دیر خواهد بود بااینکه خودم در تزریقات بودم اما حقیت می ترسیدم  چون این کودک چند ماهه از ناحیه هر دودست دچار  دفورمیته انگشتان دست بود واز ناحیه یکی اپا ها هم همینطور  هر متخصص جدیدی که می آمد این سوال من بود در شهر  متخصصی بود که پایش را با تکنیک خاص خودش تقریبا درست کرده بود هر چند هر یک روز در میان سه هزار تومان تا مدت سه ماه از من می گرفت وبعد از آن نمی دانم تا چند وقت هفته ای ودو هفته یکبار تکرار می شد البته همین آقای دکتر وقتی به او گفتم  که برایم یک برگ بنویس تا بتوانم دستش را  جراحی کند مبلغ صد هزار تومان برای آن در نظر گرفت  وگفت بیشتر نخواهد شد وموقعی که به گفتم چگونه یک پای این بچه این مقدار هزینه ازمن گرفته ای علاوه بر برگ دفترچه  پس این مقدار را برایم بنویس تا  بتوانم وام بگیرم  بااین حقوق کمی که من دارم اما ننوشت  می دانستم کار خلافی کرده پول زیادی گرفته ونمی نویسد خلاصه مبلغ صد هزار تومان برایم نوشت وبا خوشحالی به درمانگاه آمدم رییس برگ را تا فردا در میز خود گذاشت من هم خوشحال که بتوانم بچه را به تهران ببرم  فردا زودتر از همه رفتم محل کارم درب ورودی هنوز باز نشده بود ساعت ده متخصص آمد ورفت ساعت یازده هم  رییس حضور نداشت فردای آن روز بدنبال  رییس بودم آقا یک هفته مرخصی رفته بود تا برگشت او منتظر ماندم وهر روز نگاهم به دست های این کودک بود  وتوکل بخدا بچه ای که عده ای از پزشکان نظر داشتند از عوارض جنگ وکار کردن در انبار های داروییی آلوده  ممکن است باشد  روز دوشنبه بود که رییس ساعت 9 صبح به محل کار آ<د می دانستم اگر حالا بروم ناراحت می شود باید طاقت آورد تا عوامل آقا گزارشات مفصل اوضاع را در غیاب اوبدهند  واو از همه چیز سر در آؤرد از جمله صهیونیست معروف ( مسئول بهداشت ) خدمت شما بگویم ساعت  وقت اذان شد دستور رییس بود که هر روز یکی اذان بگوید  از لحن اذان واذان گو معلوم بود رییس خوشحال است چون اذان گوی امروز پسر خاله رییس کار گزینی بود  معمولا رییس خودش امام جماعت می شد ودر مواقعی که حال نداشت همان کسی که من به عنوان قبله عالم (ابله  عالم )  می گویم او امام جماعت می شد  در آن روز خود رییس مراسم را اجرا کرد من سرم همیشه شلوغ بود ووقت  عرض ادب بمو قع را خدمت او نداشتم ودر  موقع سخنان گهر بار او دربین دونماز وارد شدم  نماز با همه سرچشمه های زلالش تما شد اما من فقط در فکر جراحی وهزار اگرومگر دستان فرزندم بودم وآن زلالی وصافی را احساس نم کردم  به اتاق او رفتم وسراغ نامه را گرفتم گفت فردا انرا به آقای وام دهنده می دهم آن شب هم گذشت هر چند در خانه ای بودم که دیوار حیاط داشت ونه در ورودی  البته چند عدد درب ساختما به من فروخته بودم که بعد خواهم گفت چه بودند  صبح فردا ساعت  ده از وام دهنده تلفن زدند که باید بچه را ببینیم گفتم دکتر متخصص ورییس بهداری نوشته اما اصرار بر دیدن کودک بود هرگز یادم نمی رود کودک را به درمانگاه آوردم تا ببینند ووام بگیرم ثل این بود که می خواستند  فیلم ببینند اگر بگویم بیش از ده نفرازاو بازدید کردند شاید باور نکنید اما دلم می خواست وام را زودتر بگیرم تا دستش را جراحی کنم اما یک هفته گذشت وخبری نشد  تا اینکه یکی از وام دهنده ها سرم داشت ودر حین  سرم از حرفهای دلم خسته شد  ویا شاید دلش سوخت نمی دانم چه شد وچرا یکدفعه گفت منتظر وام نباش بتو نمی دهند ومن آب سردی به سرم ریخت وسردردی دست داد  دلیلش را گفت رییس خودتان گفته دروغ می گوید  می خواهد به این بهانه وام بگیرد وبه مصرف خانه برساند  گفتم باورنمی کنم واو بیان کرد روز 4 شنبه به قسمت وام برو یکی دیگر از همکارانت می خواهد وام  خانه بگیرد  وهمنطور هم شد به آن آقا هم وام خانه دادند وهم زمین  چند روزبعد در حالیکه سرمای شدیدی بود بدونه گرفتن مرخصی کودک را به تهران بردم داخل پتویی که هنوزم آنرا دارم کنار ایستگاه اتوبوس شرکت واحد بودم  حود نیم ساعت به مقصد بیمارستانی تصمیم گرفتم اورا جراحی کنم وپولش را قسطی یا فوق آخر مرا زندانی می کردند خلاصه در آن سرما ماشین مدل بالایی جلویم ایستاد که شرح آنرا داده م خودش فوق تخصص بود  وبوسیله یکی از بیمارستانها دعوت شده بود از آمریکا هر دودست کودک را بدونه کمترین هزینه ای جراحی کرد وکنون که دوم راهنمایی هست  وبلاگ وایمیل  دارد حتی ترفند های جدیدی به شرکت ها اینترنی می زند که اگر کسی دیگر بود می توانست از آنها اخاذی کند وتمام این خاطرات با دیدن این آقا که وام دهنده بود در ذهنم جاری شد ومقداری از آنها را به تندی جلوی همسرش به اوگفتم واو چیزی نمی توانست بگوید  نگاهی کوتاه به صورت همسرش کردم دیدم  حلقه اشگ در چشمان او گیر کرده ومثل این است که می خواهد درددی را بگوید که حالا گرفتارند  وآن موقع من گرفتار بودم  
يکشنبه 20/2/1388 - 21:46
دعا و زیارت
منجی در جهانبسم الله الرحمن الرحیماللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم واهلک اعدائهم اللهم کل ولیک الفرج    فرمایشات امام خمینی درباره منجی بزرگ   شما الان تحت نظر خدا و تحت نظر امام زمان (سلام الله علیه) هستید، ملائکه ، شما را مراقبت می کنند، نامه اعمال شما را به امام زمان (علیه السلام) عرضه می دارند.    شاید این وصفی که برای حضرت صاحب (سلام الله علیه) ذکر شده است دنبال همین آیه شریفه که می فرماید که:« قل انما اعظکم بواحدة أن تقوموا لله مثنی و فرادی » دنبال  همین معنا باشد که همه باید قیام بکنیم، قیام واحد که بالاترین قیام همان آن شخص واحداست و همه قیام ها باید دنبال آن قیام باشد و قیام لله باشد.    می گویند «والعصر ان الانسان لفی خسر» عصر، انسان کامل است، امام زمان (سلام الله علیه) است یعنی عصاره همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات یعنی قسم به  انسان کامل « ان الانسان لفی خسر»    حالا ببینید که تحت مراقبت هستید. نامه اعمال ما می رود پیش امام زمان (سلام الله علیه) هفته ای دو دفعه، به حسب روایت; من می ترسم ما که ادعای این را داریم که تبع این بزرگوار هستیم، شیعه این بزرگوار هستیم، اگر نامه اعمال را ببیند و می بیند تحت مراقبت خداست نعوذ بالله شرمنده  بشود. شما اگر یک فرزندتان خلاف بکند شما شرمنده می شوید، اگر این نوکر شما خلاف بکند شما شرمنده اید. در جامعه آدم شرمنده می شود که پسرش این کار را کرده یا  نوکرش این را کرد یا اتباعش این کار را کرده. من خوف دارم که کاری بکنیم که امام زمان (سلام الله علیه) پیش خدا شرمنده بشود. نکند یک وقت خدای نخواسته یک کاری از ماها  صادربشود که وقتی نوشته برود، نوشته هائی که ملائکة الله مراقب ما هستند، رقیب هستند، هر انسانی رقیب دارد و مراقبت می شود، ذره هائی که بر قلب های شما می گذرد  رقیب دارد، چشم ما رقیب دارد، گوش ما رقیب دارد، زبان ما رقیب دارد، قلب ما رقیب دارد. کسانی که مراقبت می کنند اینها را، نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان  امام زمان (سلام الله علیه) یک وقت چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان (سلام الله علیه) باشد. مراقبت کنید از خودتان، پاسداری کنید از خودتان. اگر بخواهید این پاسداری شما، در دفتری که پاسداران صدر اسلام در او ثبت است در آن دفاتر ثبت بشود، همانطور که  آنهاپاسداری می کردند از خودشان، شما هم از خودتان پاسداری کنید تا ثبت بشود آنجا.    در بعضی روایات که من حالا نمی دانم صحت و سقمش را، هست که یکی از چیزهای مستحب این است که مومنین در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند، اسلحه مهیا، نه اینکه  اسلحه را بگذارند کنار و بنشینند منتظر، اسلحه داشته باشند برای اینکه با ظلم مقابله کنند، با جور مقابله کنند. تکلیف است، نهی از منکر است، به همه ما تکلیف است که باید  مقابله کنیم با این دستگاه های ظالم خصوصا دستگاه هائی که با اساس مخالفند.    مبادا یک وقتی نامه عمل شما برود پیش امام زمان (سلام الله علیه) و آنجا گفته بشود به امام زمان که این پاسدارهای شما، و ایشان سرشکسته بشوند ، آقا مساله مهم است. قضیه، قضیه کشت و کشتار نیست، قیام و نهضت ما، نهضت یک رژیم طاغوتی نیست، قیام و نهضت ما یک نهضت انسانی است، یک نهضت اسلامی است، ما به کتاب و  سنت می خواهیم عمل بکنیم، شما به کتاب و سنت باید عمل بکنید.    از خداوند تعالی مسئلت می کنم که ظهور ولی عصر (سلام الله علیه) را نزدیک فرماید و چشم های ما را به جمال مقدسش روشن. ما همه انتظار فرج داریم و باید در این انتظار،  خدمت کنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا بکند و مقدمات ظهور انشاء الله تهیه بشود.    وقتی نامه های ما را بردند پیش امام زمان (سلام الله علیه) (در روایات هست که هر هفته می برند ، هفته ای دو دفعه) وقتی که می برند، اعمال ما جوری باشد که نمایش از این  بدهد که ما تابعیم، ما آنطور نیست که خودسر بخواهیم یک کاری را انجام بدهیم.    من خیلی ناراحت گاهی می شوم از اینکه مثلا امام عصر (سلام الله علیه) را می گویند سلطان السلاطین، خلیفه الله است.    شما بدانید که اگر امام زمان (سلام الله علیه) حالا بیاید، باز این قلم ها مخالفند با او.    باید ما بگوئیم که عید شعبان، عید تولد حضرت مهدی (سلام الله علیه) بزرگترین عید است برای تمام بشر... وقتی که ایشان ظهور کنند انشاء الله (خداوند تعجیل کند در ظهور او)  تمام بشر را از انحطاط بیرون می آورد، تمام کجی ها را راست می کند... ایشان مامورند برای اینکه تمام این کجی ها را مستقیم کنند و تمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال که  واقعا صدق بکند یملأ الارض عدلاً بعد ما ملئت جورا از این جهت این عید، عید تمام بشر است، بعد از اینکه آن اعیاد، اعیاد مسلمین است این عید، عید تمام بشر است، تمام بشر را ایشان هدایت خواهند کرد انشاء الله و ظلم و جور را از تمام روی زمین بر می دارند به همان معنای مطلقش.    به ما این وعده را داده اند که در یک وقتی که امام زمان (سلام الله علیه) ظهور کند، این اختلافات از بین می رود و همه برادروار با هم هستند.    قضیه غیبت حضرت صاحب، قضیه مهمی است که به ما مسائلی می فهماند من جمله اینکه برای یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود در تمام  بشر نبوده کسی الامهدی موعود (سلام الله علیه) که خدای تبارک و تعالی او را ذخیره کرده است برای بشر آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجر  خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که مردم عادی می فهمند که فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت، انسان اگر هر انحرافی پیدا کند،  انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی،برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش این ایجاد عدالت است درانسان،اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد این عدالت دراو  تحقق پیدا کرده است.اگر در عقائد یک انحرافاتی و کجی هایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح وصراط مستقیم،این ایجاد عدالت است درعقل انسان.در زمان ظهور  مهدی موعود (سلام الله علیه) که خداوندذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در اولین و آخرین، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است که  تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چیزی که انبیا موفق نشدند به آن با اینکه برای آن خدمت آمده بودند،خدای تبارک و تعالی ایشان را ذخیره کرده است که  همان معنایی که همه انبیا آرزو داشتند، لکن موانع اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند و همه اولیا آرزو داشتند و موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود..... اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیا به جوار رحمت حق می رفتند، دیگر در بشر کسی نبوده است که این اجراء عدالت را بکند، نمی توانسته و این یک موجودی است که ذخیره شده  است برای یک همچو مطلبی.    من نمیتوانم اسم رهبر روی ایشان بگذارم،بزرگترازاین است،نمیتوانم بگویم که شخص اول است برای اینکه دومیدرکار نیست، ایشان رانمی توانیم ما با هیچ تعبیری تعبیرکنیم الا  همینکه مهدی موعود است،آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر.    چه مبارک است میلاد بزرگ شخصیتی که برپا کننده عدالتی است که بعثت انبیا (علیهم السلام) برای آن بود و چه مبارک است زاد روز ابرمردی که جهان را از شر ستمگران و  دغلبازان تطهیر می نماید و زمین را پس از آنکه ظلم و جور آن را فرا گرفته پر از عدل و داد می نماید و مستکبران جهان را سرکوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض می نماید. و چه  مسعود و مبارک است روزی که جهان از دغلبازی ها و فتنه انگیزی ها پاک شود و حکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش یابد و منافقان و حیله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالی بر بسیط زمین افراشته گردد و تنها قانون عدل  اسلامی بر بشریت حاکم شود و کاخ های ستم و کنگره های بیداد فرو ریزد و آنچه غایت بعثت انبیا (علیهم صلواه الله) و حامیان اولیا (علیهم السلام) بوده تحقق یابد و برکات حق  تعالی بر زمین نازل شود و قلم های ننگین و زبان های نفاق افکن شکسته و بریده شود و سلطان حق تعالی بر عالم پرتو افکن گردد و شیاطین و شیطان صفتان به انزوا گرایند و  سازمان های دروغین حقوق بشر از دنیا بر چیده شوند و امید است که خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور این مولود فرخنده هر چه زودتر فرا رساند و خورشید هدایت و امامت را  طالع فرماید.   دست عنایت خدای تبارک و تعالی به سر این ملت کشیده شده است و ایمان آنها را تقویت فرموده است که یکی از علائم ظهور بقیه الله اروحنا فداه است. و در حکومت عدل بقیه الله هم عدالت جاری می شود، لکن حب های نفسانی در بسیاری از قشرها باقی است و همان حب های نفسانی است که بعضی روایات هست که حضرت  مهدی (سلام الله علیه) را تکفیر می کنند.   درزمان حضرت صاحب (سلام الله علیه) هم که ایشان با تمام قدرت می خواهند عدل را اجرا نمایند،با این ترتیب نمیشودکه هیچ کس حتی خلاف پنهانی هم نکند.و بالاخره همان  ها هم که مخالف هستند حضرت صاحب را شهید میکنند.  آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت وبر پا کننده عدل الهی درسراسر گیتی روحی لتراب مقدمه الفداء می باشند.   مهدی منتظر در لسان ادیان و به اتفاق مسلمین از کعبه ندا سر می دهد و بشریت را به توحید می خواند.    چه بسا که این تحول و دگرگونی، در مشرق زمین و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق یابد «ولیس من الله بمستنکر» که دهر را در ساعتی بگنجاند و جهان را به مستضعفان، این  وارثان ارض بسپارد و آفاق را به جلوه الهی ولی الله الاعظم صاحب العصر ارواحنا له الفداء روشن فرماید و پرچم توحید و عدالت الهی را در عالم بر فراز کاخ های سپید و سرخ مراکز  ظلم و الحاد و شرک به اهتزاز در آورد. «وما ذلک علی الله بعزی».    و من امیدوارم که انشاء الله برسد روزی که آن وعده مسلم خدا تحقق پیدا کند و مستضعفان مالک ارض بشوند. این مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آیا ما درک کنیم یا  نکنیم، آن به دست خداست. ممکن است در یک برهه کمی وسایل فراهم بشود و چشم ما روشن بشود به جمال ایشان. این چیزی که ما در این وقت، در این عصر وظیفه داریم، این  مهم است. همه انتظار داریم وجود مبارک ایشان را، لکن با انتظار تنها نمی شود، بلکه با وضعی که بسیاری دارند، انتظار نیست.    اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود و / هر حکومتی / خیال کردند که هر حکومتی باشد این بر خلاف انتظار فرج است، اینها نمی فهمند چی دارند می گویند... ما اگر  فرض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم برای این که خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را  باید به دیوار زد، این گونه روایت قابل عمل نیست.    یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به این که در جهان چه می گذرد، بر ملت ها چه می ذرد، بر ملت ما چه می گذرد، به این  چیزها ما کار نداشته باشیم ما تکلیف های خودمان را عمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایندانشاء الله درست میکنند دیگر ماتکلیفینداریم،تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند وکاری به کارآنچه دردنیامیگذرد یا درمملکت خودمان میگذرد نداشته  باشیم اینها هم یک دسته ای،مردمی بودندکه صالح بودند. یک دسته ای می گفتند که خوب باید عالم پرمعصیت بشود تا حضرت بیاید ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند، گناه ها زیاد بشود که  فرج نزدیک بشود. یک دسته ای از این بالاتر بودند می گفتند باید دامن زد به گناه ها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت (سلام الله علیه) تشریف بیاورند. این هم یک  دسته ای بودند که البته در بین این دسته منحرف هایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زدند. یک دسته دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهایی که بازیگر نبودند مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر علمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل  است آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات که هر کس علم بلند کند علم مهدی، به عنوان مهدویت بلند کند... ما اگر دستمان میرسید قدرت داشتیم باید برویم تمام ظلم وجورها را از عالم برداریم،تکلیف شرعی ماست منتها ما نمیتوانیم: اینی که هست این است که حضرت عالم را پرمیکند  از عدالت، نه شما دست بردارید از این تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.    و لهذا می بینید فساد در آن وقت بود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود بله، در زمان حضرت صاحب (سلام الله علیه) حکومت واحد می شود، قدرت حکومت... عدالت یک  عدالت اجتماعی در همه عالم می آید اما نه این که انسان ها بشوند یک انسان دیگر، انسان ها همان ها هستند که یک دسته شان خوبند، یک دسته شان بد، منتها آنهایی که بد هستند دیگر نمی توانند که کارهای خلاف بکنند.    یکی می خواهد که بیاید احیاء کند این افکار را و من امیدوارم که انشاء الله حضرت بقیه الله زودتر تشریف بیاورند و این طبیب واقعی بشر، با آن دم مسیحائی خود اصلاح کند اینها را.    روز جمعه به ولیّ امر (عج) ، متعلّق است.    فقها از طرف امام (علیه السلام) حجت بر مردم هستند.    کسی که در زمان حضرت صاحب (عج)  باشد و با نواب اربعه روابط داشته باشد و به حضرت نامه بنویسد و جواب دریافت کند به این موضوع توجه دارد که در فراگرفتن مسائل به چه  اشخاص باید رجوع کرد.    اسحاق بن یعقوب نامه ای برای حضرت ولی عصر (عج)  می نویسد و از مشکلاتی که برایش رخ داده سؤال میکند،ومحمد بن عثمان عمری ـ نماینده آن حضرت ـ نامه را میرساند.جواب نامه به خط مبارک صادر میشود که... در حوادث وپیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا  آنان حجت من برشمایند و من حجت خدایم...    از غیبت صغری تا کنون که هزار و چند صد سال می گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام  اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟ و هر که هر کاری خواست بکند؟ هرج و مرج است؟! قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن بیست و سه سال زحمت  طاقت فرسا کشید فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغری اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟ اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.    معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود، و ما با بی حالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری می خواهند بکنند؟ و ما اگر کارهای آنها را  امضاء نکنیم رد نمی کنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا این که حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده است لکن آن خاصیت حکومتی را که از  صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (عج)  موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده است.سخنان مقام معظم رهبرى پیرامون حضرت مهدی (عج)* مهدى موعود (عج)  مظهر رحمت و قدرت و مظهر عدل الهى است.* توسل و توجه و ارتباط قلبى با آن حضرت موجب عروج و رشد روحى و معنوى انسان مى شود.* ایمان و اعتقاد به امام زمان مانع از تسلیم شدن است.* نیمه شعبان، عید بسیار بزرگى است که جهان چشم انتظار مولود مبارک و معظم آن و بشریت تشنه رهبرى و هدایت اوست. وجود مقدس امام زمان وعده الهى و مصداق لطف خدا بر انسانیت و بشریت است. او مستوره و نمونه اى از اولیا و اصفیا و انبیا و برجسته ترین بندگان خداست. ملت ما باید روح انتظار را در خود زنده کنند. روز ولادت مهدى موعود (عج)  حقیقتاً روز عید همه انسانهاى پاک و آزاده عالم است. امروزه وجود مقدس حضرت حجت (عج) در میان انسانهاى روى زمین منبع برکت علم، منبع درخشندگى، زیبایى و همه خیرات است. ما به زمان ظهور امام زمان (عج)  این محبوب حقیقى انسانها نزدیک شده ایم زیرا معرفت ها پیشرفت کرده است.ان شاءالله همه این توفیق را پیدا کنیم که روزى در رکاب آن بزرگوار باشیم براى خدا تلاش و مجاهدت کنیم در مقابل چشم آن بزرگوار در راه خدا جانمان را از دست بدهیم و به فیض شهادت برسیم 4                      .   
يکشنبه 20/2/1388 - 21:44
خاطرات و روز نوشت
قبله عالم (ابله عالم) نان بری می کند (محل کارجدیدش)
قبله عالم (ابله عالم) نان بری می کند (محل کارجدیدش)  
قبله عالم (ابله عالم) نان بری می کند @با توجه به اینکه قبله عالم مدتی است به محل کار دیگری جدا از بهداری رفته وبهداری را با مشگلات فراوان برای دیگران گذاشت همه افراد زحمت کش را کنار زد حتی افرادی که بر آنها سوار بود مخالف او بودند رئییس امور حقوقی او برای کاری جلو منزل من آمده بود ومی گفت خوب اسمی برایش گذاشته بودی او آدم نادانی بود وما مجبوربودیم با اوکار کنیم ما براوسواربودیم وحق خودرا گرفتیم تو اشتباه می کردی می خواستی مثل ما سوار اوشوی ومی گفت با این همه مشگلاتی که برای ما گذاشته مجبوریم کار را ادامه دهیم  در واقع اورا اخراج شرافتمندانه کرده اند @امامنظورمن این نبود وقتی برای انجام کاری به محل کار جدید قبله عالم رفتم وبا یکی از کارمندان حرف زدم وفهمید که من با قبله عالم همکار بوده ام اشگش در آمد اول می ترسید کمی اما بعد گفت او آدم نان بری است واین کارها را کرده وآداب نمازو غیره بجامی آورد با ظاهر مسلمانی ومقدس  من خندیدم وگفتم این روز خوشتان است او با ریش ونماز پدر همه اتان را درمی آورد قیافه مظلومانه بخود می گیرد امام جماعت می شود وچنان رکوع وسجودمی کند که انسان را بیاد ابلیس می اندازد اما بدان ابتدا خوش خدمتی می کند حق وحقوق عده ا ی را قطع می کند  وتمام افراد را به جان هم می اندازد تفرقه بینداز وحکومت کن آن وقت یکی یکی به سراغتان می آید ونظر خواهی می کند واز افراد منافق وهم عقیده خود استفاده می کند از افراد معتاد وخودفروش استفاده می کند زیرا عقیده دارد این آدم ها خلاف محل کار را به کسی گزارش نمی کنند آنموقع می آید مقداری از حقتان را به شما می دهد ومی گوید بعض همکاران با شما مخالف بودند من کاری نداشتم وشروع به اذیت کردن می کند  طرح های آبکی ومن در آوردی برای رفاه مشتریان می دهد وبعد انتخاب عوامل واراذل خودش شروع به دادن اضافه کار به آنان می کند وبعد مدتی برای عصر خودش اضافه کا ری می تراشد وعصر ها به محل کار می آید وبعد از مدتی شروع به جستجو در اتاق ها می کند واگر کارمندی ساده باشد تمام دفتر وبساط اورا بهم می زند  باید مواظب بود چون به تنهائی این کارها را می کند ودور از چشم دیگران اما نقاط ضعف زیادی دارد که اینجا برای نوشتن مناسب نمی باشد وفقط کسانی باید بدانند که در نظر دارند اورا مانند سنگ آسیاب بدور خود بگردانند @افرادی که با وجود داشتن مشتری درب را ببندند وبدنبال او برای نماز جماعت او بدوند وچاپلوسی اورا کنند وخبر چین اوباشند مدتی تحمل کنید می توانید مشاهده نمائید البته بدانید هرکسی اورا به این محل فرستاد خواست بهداری را از فروپاشی نجات دهد وکار بزرگی کرد وهمه افراد بهداری موافق رفتنش بودند چون اوضاع بهم ریخته شده بود ولازم بود اورا بردارند در این محل کار حدید مطمئن باشید بقول افراد ی که چاپلوس قبله عالم بوده اند ونانخور او که تاریخ انقضائ او پایان یافته است ودر آنجا توسط شما له می شود فقط اگر باهم متحد شوید وفریب حقه بازی اورا نخورید به ظاهر او نگاه نکنید راستی بگویم دوستی داشتم دربهداری که می گفت وقتی روس ها به ایران هجوم آوردند در روستای اینها ساکن شدند واینها نوادگان مغولهاین وادامه دهنده راه چنگیز خان راستی یادتان باشد سرنوشت این دوست حکایت مفصلی دارد که خواهم نوشت @آری برادر اینگونه است که می گویند منافقین امت اسلامی ازمیان قرآنخوانها ست !!اینها جماعتی می باشند که خوب قرآن می خوانند وخوب رکوع وسجود می کنند مخالف معاویه اند چون او قرآن به نیزه کرد وبعد گفت کاری به شما ندارم وموافق حسین ع هستند چون بر سفره اومی نشینند اما نان از معاویه می خورند در جماعت حسینی اند وشمشیر برای معاویه می زنند  نمی خواهم فلسفه بافی کنم @این جماعت اگر منافعشان را به خطر بیندازی آنموقع نیت درونی آنها را متوجه خواهی شد ومی دانی که برای خدا نیستند فقط آن منافع وعقده ریاست وفخر فروشی را در آنها مشاهده می کنی در این محل کار جدید به آقائی برخورد کردم که در آزمایشگاه بهداری بود وفکر می کرد من به دیدن ابله عالم رفته ام وشدید به اوحمله می کرد گفتم یادت هست این آخر حکومت او به خاطر یک مبلغ ناچیز کارانه (حق السکوت ) خودتان را باختید چقدر بتوگفتم فریب نخور اینها نان می برند نان نمی دهند وشما باور نمیکردید به شما مبلغی می دهند وخودشان سر در آخور دارند واو با حرکت سر تائید می کرد آری افراد سست خودشان را به هیچ می فروشند واینگونه پشیمان وقتی گفتم من این افراد را خوب می شناسم ودیده ام  @ 
يکشنبه 20/2/1388 - 21:43
سياست
فرعون را چه کسی کشت؟آیا می دانید؟بعد از جمال عبد الناصر رییس جمهور محبوب مصر، فردی به جایش نشست که نه تنها ذره ای مثل ناصر نبود بلکه در حرومزادگی پله های ترقی رو یکی پس از دیگری طی کرده و قله را فتح نموده بود.محمد انور سادات!او که می خواست محبوبیت ناصر را در بین اعراب کسب کند، در سال ۱۹۷۳ به اسراییل اعلام جنگ داد ولی در این جنگ شکست خورد و تنها دستاورد آن جنگُ گذشتن ارتش مصر از کانال سوئز بود که این حرکت افتخار بزرگی برای مصر و شخص انور سادات محسوب می شد.بعد از جنگ رمضان (جنگ اکتبر) سادات سیاست خود را در قبال اسراییل تغییر داد و پس از مدت کوتاهی، مصر را از خط مقدم جنگ با اسراییل خارج نمود و با رژیم صهیونیستی قرار داد صلح امضا کرد. سادات در اولین اقدام، با امضای قرار داد کمپ دیوید که به موجب آن موجودیت اسراییل را به رسمیت شناخت، جهان اسلام را در بهتی عظیم فرو برد. اتفاقی که حتی یاسر عرفات هم از انجام آن، تا زیر گلو، کهیر زد!  دیگر  خیال اسراییل از طرف مصر راحت شده بود.مدتی بعد سادات که به این هم راضی نبود، برای ایراد سخنرانی در کنیست اسراییل به بیت المقدس رفت و این بار با این حرکت، خون جهان اسلام را ریخت.  آری این چنین بود برادر! که مصر به عنوان اولین کشور اسلامی، موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت.

 سه شنبه، 6 اکتبر 1981( 14مهر 1360) ، قاهره، میدان رژهدر سالگرد جنگ رمضان 1973، فرعون در جایگاه ویژه خود و میان دولتمردان مصری نشسته و به نمایش قدرت ارتش مصر می نگریست و تسلیحات روسی، توپ های 130 میلیمتری، هواپیماهای میراژ، هلی کوپترهای شنوک و ... از مقابلش می گذشتند و فرعون، بیش از گذشته راحتی و شیکی لباس فرم خود را که دوخت خیاط مخصوصش «پی یر گاردن» در لندن بود حس می کرد چرا که آن روز برخلاف پیشنهاد همسرش، جلیقه ضدگلوله خود را نپوشیده بود.  همزمان با رسیدن عقربه های ساعت به 12:40، گوینده مراسم اعلام می کند که نوبت به حرکت یگان های حامل توپ 130 میلیمتری رسیده است.اولین جرثقیل حامل توپ با رسیدن به مقابل جایگاه از مسیر تعیین شده خارج شده و از سمت راست به نزدیک ترین فاصله به جایگاه رسیده و ناگهان متوقف می شود. حاضران ابتدا گمان کردند که به علت نقص فنی، جرثقیل از مسیر خارج شده است، اما لحظاتی بعد «خالد» با سرعت از جرثقیل پایین پرید و دو بمب دستی را یکی بعد از دیگری به سوی جایگاه پرتاب کرد که هیچ کدام از دو بمب عمل نکردند. در این گیر و دار «حسین عبّاس محمّد» با مسلسل خویش از روی صندلی جرثقیل برخاست و با شدت تمام کلّ جایگاه را به رگبار بست و نخستین گلوله هایش گلوی سادات را هدف قرار داد و با این گلوله ها بود که تقریباً کار تمام شد.  خالد نیز با سرعت به طرف سلاح خودکار خود که در جرثقیل قرار داشت رفت و با هدف گیری جایگاه سعی در به هلاکت رساندن تعداد بیشتری از سران رژیم مصر نمود. «عبدالحمید» و «عطا طائل» هم در این حال به عباس محمد و خالد پیوسته بودند. 
خالد با حمایت همراهانش تا فاصله 5/1 متری سادات رسید، در حالی که هیچ وظیفه ای را جز به هلاکت رساندن وی احساس نمی کرد.
او به گمان این که ممکن است سادات لباس ضد گلوله داشته باشد در حد توان به سوی وی تیراندازی کرد تا از نتیجه کار اطمینان یافت. در این اثنا گارد محافظ سادات که تجهیزات و هزینه ای معادل بیست میلیون دلار صرف آن شده بود، بی هیچ حرکتی شاهد وقوع حادثه بود و هر کدام از نیروهای آن به دنبال محلی برای پنهان شدن و نجات خود می گشتند.پس از آن که کار به خوبی انجام شد، نیروهای محافظ به سوی خالد و یارانش تیراندازی کردند که گلوله هایی به شکم خالد و عبدالحمید و عطا اصابت کرد. جالب این جاست که «حسین عباس محمد» بدون هیچ گونه جراحتی از معرکه گریخت و کسی هم متوجه حضور وی نشد.

زمانی که خالد و دو تن از همراهانش در حین فرار به محاصره مزدوران رژیم مصر درآمدند و به بیمارستان منتقل شدند، گمان کردند که حسین عباس به شهادت رسیده است و چون با ذکر نام وی برایش گریستند، مأموران امنیتی مصر تازه متوجه شدند که این قهرمان ارتش مصر، جزء انقلابیون بوده است و بالاخره دو روز بعد او را در منزل یکی از دوستانش دستگیر کردند. در این حمله مسلحانه، سادات به همراه هفت تن دیگر به قتل رسیدند و 28 تن دیگر مجروح شدند و این اولین بار بود که ملت مصر فرعون را به قتل می رسانید.
  
اولین بازجویی از خالد اسلامبولی و دو نفر از همراهانش در بیمارستان "العبدی" که جسد سادات نیز در آن جا قرار داشت صورت گرفت. بازجو برای این که روحیه خالد را در اولین برخورد تضعیف نماید، چنین گفت:
«رئیس جمهوری به قتل نرسیده، فقط مجروح شده و به زودی درمان خواهد شد.»خالد با دستانی بسته شده به تخت بیمارستان و بدنی بسیار مجروح از ضربات دژخیمان رژیم پاسخ داد: «من 34 گلوله به بدن او خالی کرده ام. اگر می خواهید مرا فریب بدهید به دنبال بهانه دیگری باشید.»

پس از بازجویی های اولیه، 24 نفر از عوامل اعدام انقلابی سادات در دادگاه نظامی مصر به محاکمه کشیده شدند. متهمان حاضر در جلسه در قفس های فولادی نگهداری می شدند. با ورود متهمان به دادگاه، خالد فریاد کشید:
«انا خالد الاسلامبولی، انا قاتل السادات، انا قاتل الفرعون، انا قاتل الطاغوت، فی سبیل الله قمنا، لتبغی رفع اللوا، لا حزب عملنا، نحن للدّین فداء، الله اکبر، لااله الا الله، علیها نحیا و نموت، فی سبیلها نجاهد، علیها نلقی الله.»

در جلسه روز 28 سپتامبر سال 1981 وکلای مدافع متهمان با طرح این ادعا که سادات مهدورالدم و ریختن خونش مباح بوده است، دلایل طرح ادعای خود را به شرح زیر اعلام کردند:

1- صلح با اسرائیل که دشمن خدا و اسلام بوده و هست و همچنین دوستی و مودت با آن.
2- حمله به مسلمانان لیبی و دخالت در وضع اوگاندا علیه مسلمانان آن.
3- تقویت کامیل شمعون رهبر فالانژهای لبنان و همراهی با آنان در حمله به مسلمانان لبنان.
4- دعوت به انجام آنچه وی «مجمع ادیان سه گانه در صحرای سینا» می نامید، بر خلاف آیه شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا».
5- سکوت وی در حملات صهیونیست ها به مسلمانان جنوب لبنان.
6- فتوای هیات کبار علمای « الازهر» در سال 1971 مبنی بر اینکه هر حاکمی با اسرائیل عقد صلح ببندد، کافر است.
7- تصمیم سادات برای اتصال آب رود نیل به اسرائیل که به گفته خود او «زمزم» جدیدی به وجود آورد که این قضیه ادعای الوهیت و شرک تلقی می گردد.

عبدالحلیم رمضان، وکیل مدافع خالد اسلامبولی در یکی از جلسات دادگاه نظامی ضمن دفاع محکم و جانانه از متهمان اظهار داشت:
«من جز برای رضای خداوند به این دادگاه نیامده ام و به دفاع از این جوانان افتخار می کنم، چون توانستند شرف ملت مصر را باز گردانند و کودتای خیانت بار سادات را که تار و پود ملت مصر را از هم گسست، در هم بشکنند. این جوانان همچون حسین و یاران وی هستند که نه برای دنیا، بلکه برای رضای خداوند در کربلا قیام کردند. اکنون قیام خالد و یارانش قیام حسینی محسوب می شود که برای دفاع از شرف اسلام، اعراب و شرافت انسانی و رضای خداوند صورت گرفته است.

کار بزرگ آنها، دل تاریک شده ملت مصر را روشنی بخشید. سادات خودش را فرعون مصر می دانست و به همین سبب جوانانی که وی را به جرم فرعون بودن کشته اند، گناهی ندارند و جرمی مرتکب نشده اند، زیرا مقتول خود به جرم خویش اعتراف کرده است.»زمانی که عبدالحلیم رمضان، خالد و یارانش را به امام حسین(ع) و شهدای کربلا تشبیه کرد، تمامی آنها می گریستند و با فریاد الله اکبر سخنان وی را تأیید می کردند. 
جلسات محاکمه چندین بار تشکیل شد و سرانجام پس از گزشت 5 ماه ، احکام صادره علیه متهمان به شرح زیر صادر گردید:
1-     ستوان یکم خالد احمد شوقی الاسلامبولی، واحد توپخانه، اعدام با تیرباران2-     عبدالحمید عبدالسلام عبدالعال، افسر سابق ارتش، اعدام با چوبه دار3-     عطا طایل حمیده رحیل، افسر ذخیره، اعدام با چوبه دار4-     حسین عباس محمد، استوار داوطلب در ارتش، اعدام با تیرباران5-     محمد عبدالسلام فرج، مهندس، اعدام با چوبه دار حکم این پنج تن مسلمان مبارز در سحرگاه روز پنجشنبه 28 فروردین 1361 به اجرا درآمد.
 ستوان یکم خالد اسلامبولی و استوار یکم حسین عباس محمد، از سلول هایشان خارج شده و به خارج از زندان نظامی منتقل شدند. مأموران این دو تن را تحت شدیدترین تدابیر امنیتی به وسیله زره پوش تا «کوه سرخ» که برای تیرباران آن ها تعیین شده بود بردند و در مقابل مسلسل ها، دوازده نفر تیرانداز مزدور قرار دادند. یکی از افسران مزدور حکم را چنین قرائت کرد:
«شما به خاطر ترور رئیس جمهور محکوم به اعدام شده اید. آخرین خواسته شما چیست؟»خالد تقاضای فرصت برای دو رکعت نماز کرد تا به استقبال شهادت برود. زمانی که مأموران قصد بستن چشم های آنان را داشتند فریادشان بلند شد: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمّدا رسول الله» و فرمان آتش صادر شد.عبدالحمید عبدالسلام، عطاطایل و عبدالسلام فرج نیز ساعتی بعد در حیاط زندان به دار آویخته شدند.بدین ترتیب مردانی به شهادت رسیدند که با ایمان به خدای متعال و در راه اعتلای کلمه توحید و برپایی دولت اسلامی، فرعون مصر را به سزای اعمالش رسانیدند و مردانه در راه هدف مقدس خویش جان باختند.رزیم مصر از دادن اجساد این 5 نفر به خانواده هایشان خودداری کرد و آنها را به طور پنهانی در گورستان ناشناسی به خاک سپرد و خانواده های آنها در حالی که به یکدیگر تبریک می گفتند، اعلام داشتند که تسلیت کسی را نمی پذیرند، چون فرزندانشان را جزء شهدا می دانند.  وصیتنامه شهید خالد اسلامبولی پدر، مادر، خواهران و برادر عزیزم محمد!السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
بر شما باد التزام به احکام اسلام و عمل به قرآن و ترس از خداوند. من شما را به اطاعت از دستورات خداوند دعوت می کنم. امیدوارم به خاطر مشکلاتی که شما را دچار آنها می کنم، مرا ببخشید و مورد عفو قرار دهید.
خداوند ما را برای شهادت در راه خود انتخاب و هدایت کرد و ان شاء الله ما و شما را در بهشت در کنار یکدیگر جمع خواهد کرد.
حاکم جامعه ما طغیان کرده و جباری را پیشه خود ساخته است. امت اسلامی راهی برای خلاصی از او ندارد مگر با قتل او ...
مادرم! ناراحت نباش، چون ما به اذن خداوند در زمره شهدا هستیم. نامه من زمانی به شما خواهد رسید که در دنیای آخرت قرار داریم.
خواهرم انسیه و سمیه و برادرم محمد را به خداوند می سپارم. مبلغ پولی که نزد خواهرم انسیه است، بین فقرا و مساکین تقسیم شود و فرزندانش فاطمه و مروه با تربیت اسلامی و مقید به دستورات شرعی تربیت شوند.
ما با هم تصمیم گرفتیم که فرعون مصر را به قتل برسانیم تا شاید خداوند به خاطر این کار، ما را از ننگ دوستی باصهیونیست ها که دامن ما را گرفته و فساد روحی و اخلاقی سادات و همسرش را در جامعه علنی ساخته است نجات بخشد. اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمّدا رسول الله.
 خالد و رابطه با مصرپس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، رابطه با مصر قطع گردید و به پاسداشت عمل شجاعانه این شهدای عزیز خیابانی، در تهران به نام شهید خالد نامگذاری شد. حال پس از چند سال دوباره دو کشور به یاد برقراری رابطه با هم افتادند و یکی از شروط مصری ها تعویض نام خیابان شهید خالد اسلامبولی است.   اسم جایگزین هم انتخاب شده: انتفاضه!واقعا اقایون چقدر انقلابی هستند!!!هرچند دولتمردان جمهوری اسلامی با این پیشنهاد موافقت کرده اند و حتی شورای شهر تهران نیز این را پذیرفت و آن را تصویب کرد و برقراری رابطه در آینده نزدیک محتمل است ولی امیدوارم حسنی مبارک، که امام در موردش فرمود: مبارک هم به جهنم می رود، زودتر سقط شود تا احمدی نژاد رییس جمهوری نباشد که با این سگ کثیف دست خواهد داد.  سادات که از دوستان صمیمی شاه ایران بود، تنها کسی است که حاضر شد او را پناه دهد. کاری که حتی امریکا هم جرات انجامش را نداشت.بعد از مرگ محمد رضا شاه، خیابانی در قاهره به نام "پهلوی" نام گذاری شد.

بعد التحریر حضرت روح الله در مورد سادات و اقداماتش فرمودند: - من جدا اقدامات انور سادات را محکوم می کنم. - سادات با قبول صلح با اسراییل، وابستگی خود را به دولت استعمارگر آمریکا آشکارتر نمود. - برای ملت های اسلامی و برای عرب هیچ ننگی بالاتر از این نیست که تسلیم این طرح (سازش با اسراییل- کمپ دیوید) فاسد خراب صد در صد مخالف با اسلام بشود. - بیدار باشند ملت ها و بیدار کنند دولت ها را از این طرح (کمپ دیوید) کافر فاجر. - ملت مصر باید دست این خیانتکار (سادات) را از کشور خود قطع کند و ننگ سرسپردگی به آمریکا و صهیونیسم را از ملت بزداید.  نوشته شده توسط مهدی بختیاری  
يکشنبه 20/2/1388 - 21:42
خاطرات و روز نوشت

رئیس اضافه کار بمن داد

رئیس اضافه کار بمن دادباور کنید من آدم طمع کاری نیستم به اندازه نیازم حرکت کرده ام کفش ولباس را تا چند سال نگهداری کرده ام خانوادهام هم طمع کار نبوده اند با اینکه دارای دو فرزند مشکل دار ذهنی هستم ویکی معلول جسمی اما دست طمع ونیاز به کسی داراز نکرده ام خیلی نمی خواهم وارد فلسفه شوم وبگویم چندین سال در خانه ای زندگی می کردم که دیوارحیاط داشت نه برق وگاز وتلفن آب با سطل از اداره ای که با ما فاصله هزارمتری داشت می آوردیم تا اینکه بعد یکی دوسال یک خانواده که به ظاهر خیلی مسلمان بودند از برق تیر برق که نزدیک آنها بود برق آورد برای خودش اما تا چند ماه ما همچنان با چراغ توری گاز پیک نیک می گذراندیم بلاخره آن آقا برق به ما داد من با دویست متر سیم برق را آوردم اما از سوراخ های دیوار خانه بچه هایم لامپ های شهر را می دیدند چون فقط دیوار ها را خودم گچ وخاک کرده بودم ونا آشیانه بود هر چند آن آقا مرتب سراغم می آمد وادعای پول برق می کرد آنهم به اصطلاح برق امام (وقتی که برق را غیر قانونی وبدون کنتور از سیم می گیرند می گوین برق امام گرفته ایم برق رایگان ) همزمان شخص دیگری آمد ونگذاشت به او پول بدهم راستی دارم از ماجرای اضافه کار دور می شوم با اینکه کار من اورژانس بود وهمیشه با آدم های وریئس اداراتبرخورد داشتم ودر حین سرم وبخیه خودشان را معرفی می کردند البته من به همه احترام می گذاشتم ودنبال امتیاز گیری نبودم می گفتم خدا بزرگ است وکار درست می شود موقع جراحی انگشتان دست پسرم رسیده بود پولی نداشتم متخصص های شهر می گفتند باید انگشت قطع شود برایم سخت بود با اینکا دیگر در یک دست راست دو انگشت ودر دست چپ سه انگشت داشت واز مدرسه ودرس محروم می شد نزد رئیس جدید رفتم با اینکه می دانستم جزء باند او نیستم اما رفتم با اینکه شیفت عصر اورژانس بسته بود امتناع کردند مجبور شدم نزد مقام بالاتر بروم مرد خوبی بود بلافاصله دستورداد بکار گیری شوم وپنجاه درصد در آمد عصر را به من بدهند. محل کارم ازمن می ترسیدند آخر خلاف کاری می کردند  صندوق دار را گزارش داده بودن وبااو برخورد ظاهری شده بود اما مسئول مالی ورئیس از ماجرا استفاده کردند وبا صندوق دار مشارکت کردند وآن بازرس مرا معرفی کرد ه بود که این گزارش خلاف شمارا داده  اما مدرکی از من نداشتند چون من بفکر این خلافهای آنها نبودم آخر ماه مشاهده کردم آقای بازرس مالی سی هزار تومان به اضافه کاریش در عصراضا فه شد وصندوق دار هم ده هزار تومان. من با آنکه می توانستم تمام نوار قلب ها را به بهانه های مختلف به عصر بفرستم وهمچنین تزریق وسرم ها را اما اینکار را نمی کردم آن ماه چهل هزار تومان درآمد عصر شد وصدو پنجاه هزار تومان هزینه درآمدی صبح بست هزار تومان از عصر نصیب من شد ودر حال گرفتنش بودم که مسئول خرید لوازم اداری که فردی بود با پای لنگ ودهان کج وحالتی مثل آدم های عقب مانده اما دانا ونکته گو بر گشت وگفت برج دیگر این حرفا نیست جدی نگرفتم اما حس عجیبی داشتم از این حرف برج شروع شد وعصر ها خانه نمی رفتم متوجه شدم ظهر ناها برایم نمی گذارند به مسئول غذا گفتم پسر خوبی بود گفت رئیس امروز گفته به شما ندهم گفتم چرا به همه کسانی که اضافه کارند می دهید گفت اصرار نکن ناهار بیاور با خودت گاهی مواقع دزدکی برایم ناها رمی آورد بدون اینکه کسی متوجه شود اما عصرها دیگر از نوار قلب خبر نبود تزریقات کم شده بود ومن تا ساعت هشت شب می نشستم خوشحال بودم که کسی مریض نمیشود بلاخره دکتر هم نزد من آمد چند بار اما چیزی در چشمانش موج می زد که نگفت فهمیدم به اوگفته بودند عصرها کمتر تزریقات سرم وآمپول بنویس پایان ماه گزارش صبح بیش از صدوپنجاه هزار تومان وعصر حدود سی هزار تومان اما لیست اضافه کار آقای امور مال وانباردار داروبهداشت وداروخانه ورئیس بیش از صدوچهل هزار تومان بود ومخصوصا برگ امضای اضافه کار را برای امضاء جلویم گذاشتند تا لیست راببینم. برای امضاء نزد رئیس بالاتر رفتم که در محل دیگری بود به گفته مسئول مالی چشمش به دریافتی من می افتد ومی خندد ودستور می دهد صد در صد در آمد عصر را به من به دهد رئیس از این دستور عصبانی شده بود ومی خواست مرا از آنجا بر دارد آنوقت او اینطور دستور داده بود وفکر کرد من گزارش داده ام  که اضافه کارم کم شده .آن مرد لوازم تحریر خر یا پشتی بان اداری برای تزریق آمپول آمد وگفت حسابی به درآمد ماه قبل تو در اتاق امر مالی خندیده ایم از توکه اینقدر زرنگی اما سیاست را نمیدانی خلاصه آخر برج صبح درآمد صدوهشتا هزار تومان عصر ده هزار تومان که طبق قرار داد هم اش را به من دئادند مالیات هم از آن کم نکردند در هفته دوم ماه سوم دکترکه ظاهرا خیلی اسلامی بود ودارای ریش آب وشانه کشیده وبدون روپوش با یک بسته چند تائی بسکویت به اتاقم آمد با محبت تر از قبل ومن با همان ادب واحترام خاص خودم. گفت تواز خودت برایم بگو مقدار از مسائل را گفتم دلش سوخت واظهار تاسف کرد از اجرای حرفهای آقای رئیس تا چند ماه (3ماه) اضافه کارم خوب شد یعنی چهل هزارتومان در برج ودکتر خیلی خوب شد واین باعث حسادت رئیس مال وانباردار ومسئول بهداشت شد ودر وسط بهمن ماه اضافه که از طریق مافوق بود قطع شد عصر بیکار شدم وتزریقات دو هفته تعطیل شد بعد هم به عنوان کار راه اندازی وعدم تحریک یا جوسازی خاص انباردار می آمد وکار انجام می دادودر ماه بعد تمام کار به او واگذار شد سرمای شدیدی بود ناخود آگاه تصمیم گرفتم با مبلغ پنجاه هزار تومان به تهران بروم برای جراحی دست پسر سه ساله وقتی از اتوبوس در ترمینال جنوب تهران پیاده شدم بااینکه پتو به بچه پیچیده بودم می لرزیدیم البته من تا امروز سه بار تهران رفته ام وجائی از آنرا نمی دانم بیش از سه ساعت در کنار خیبان بودم با بچه پتو پیچیده وخیس بلاخره یک آقائی نگه داشت وگفت سوار شو کجا می روی گفتم بیمارستان واو اصرار می کرد سوار شو آخر به او گفتم کرایه ات را بگومیدانستم می گویند کرایه در تهران سرسام آور است گفت من کرایه نمی گیرم سوار شو سوار شدم در ماشین مدل بالا که امش را هم نمی دانستم علت را پرسید دست کودک را نشانش دادم هر دودست را گفت به دست من نگاه کن آیا این دست می تواند دست بچه را درست کند که آسیب به خودکار گرفتن ومداد گرفتنش وارد نکند گفتم آقای راننده خداوند در هر دستی هنری قرار داه من خودم بهترین بخیه صورت را می زنم که جایش نمی ماند وخیلی ها کارمرا می پسندند از خیانهای تمیز می گذشتم تا اینک در میدان رانه آهن ایستاد وآدرس داد که در بیمارستان رفتی که اکنون ترا می برم در پذرش نامه رانشان بده به دکتر سلام برسان بعد از طی مسیری دیگر وارد ساختمان برگی شدم واز او خدا حافظی کردم با بر خورد دختر شیک وخوشگل با چشمان آبی شدم که نگاه تهرانی به من انداخت که تا ته دلم آب شد وگرسنگی وبدون صبحانگی را یادم رفت البته صورت من هم شسته بود وخیلی بد برخورد نکرد بیش از نیم ساعت نشستم وسراغ دکتر علیزاده را گرفتم دوباره نگاهی کرد وگفت شماره نداره نمی آید امروز یاد دست نوشته ماشین مدل بالا افتادم وآنرا نشان دادم بلافاصله نوبت دادومرا تا اتاق مطب اوراهنمائی کنفرانس بالای سر مریض داشت نامه را نشان دادم واو آنرا بدست همان راننده که مرا سوار کرده بود داد بچه را معاینه کرد وکنفرانس بالای سر پسرم شروع شد به بخش اطفال رفتم همه زن بودند ومانع شدند عدهای از مسئولین بیمارستان دکتر آمد ودر یک اتاق کوچک جلودرب دستورداد تخت قرار دهند وبلافاصله دست چپ اورا عمل کرد من نمی خواستم دست راستش را جراحی کنند شاید خرابش کنند یا نشود فردا ساعت ده دستور ترخیص مراداد وبرگ آن به بخش آمد مبلغ را گفتم چقدر شده گفتند بیان شد تو بیمارت را خارج کن وکاری نداشته باش دکتر آمد وبرگ نوشتهای با تاریخ یک هفته بعد برای جراحی دست راست پسرم داددر عرض این مدت دست چپ اوخوب شد با اینکه گرافت شده بود خودم پانسمان انرا بخوبی انجام دادم درتاریخ معین شده به تهران رفتم وبلافاصله دست راستش را عمل کرد وروز بعد دستور ترخیص داد او گفت مدت مدت بیست روز برای این بیمارستان دعوت شده بودم وهمین امروز ساعت 12 به آمریکا می روم برای دیدن امیر به اینجا آمده تا بگویم با خیال راحت بنیسد وقلم ودفتر بدست بگیرد دستور ترخیص صادرشد حقوق من آن روزها هفتاد هزار تومان بود وبا خودم پنجاه هزار تومان داشتم با یکبرگ از دسته چک بانکی برگ تسویه حساب را بدستم دادند وارد پذرش شدم با مبلغ پول وچک را دادم اما قبول نمی کردند حتی راهنمائی هم نمی کرد چیزی به عنوان مدد کاری هم در آنجا دیده نمی شد مجبور شدم با سرپرست وهرکس دیگر حرفی بزنم آخر به اتاق آقائی رفتم که می گفتند دراین بیمارستان کاره ای هست سلامی دادم وجلوی او ایستادم چند دقیقه می نوشت ریش های قشنگ اووبوی ادکلن یا عطر  می دادنمی دانم کدام بود مشام مرا آذار می دادبلاخره بعد ده دقیقه گفت حرف بزن اما جوابم را با سربالائی داد که با داشتن دفترچه مبلغ را باید بدهی چک هم قبول نداریم شخصی آنطرف تر بود که به نظرم آشنا بود خودم را معرفی کردم وهمکار بون با آنها در شهرستان اما نپذیرفت  یادم آمد که آن آقای معاون را دردوره دانشگاه در بیمارستان عیسی ابن مریم اصفهان دیده ام به او گفتم اوهم کمکی نکرد چندین بار به آن اتاق رفتم تا مواجه با بی ادبی آنها شدم ودر آخرین مرحله خروج از آن اتاق مواجه با جوان خوش سیمائی شدم که در حال طی کشی کف سالن بود صدایم کرد حال نداشتم جواب بدهم دو روز بود در بیمارستان اسیر بودم وحتی غذا نمی دادند جرات خرج پول نداشتم مرخصی من هم تمام شده بود اما این جوان خوب سه باره صدا کرد وعلت التماس مرا پرسید برای او شرح دادم گفت غصه ندارد اینها آدم نیستند گفتم با معاون  هم کلاس بوده ام همراه او به پذیرش رفتم با طی وجاروئی که همراهش داشت خانمی مودب راصدازد وگفت این مرد از شهرستان آمده خانم گفت چشم در مدت کمتر از 15 دقیقه پسرم را از بخش آورد با یک اسباب بازی وبرگ ترخیص بدون آنکه حتی یک ریال بدهم اکنون این پسر با این توصیف مغز کامپیوتر است وکلاس دوم راهنمائی اما دوبار  برای تشکر یک ماه بعد به آن بیمارستان رفتم نه از آن دختر پذیرش در آنجا خبری بود ونه از آن خدماتی طی کش ومی گفتند اینطور اشخاصی در اینجا نیست با آنکه خودم اسم روی لباس آنها را خوانده بودماما در محل کار خودم در طول خدمتم همان سه ماه اضافه کار را بمن دادند تا اینکه یک پزشک دلسوز دوباره پیشنهاد برایم داده بود که اضافه کار بگیرم هر چند به او گفتم اینجا جوخاصی دارد نگو من نمی خواهم اما باور نکرد مرا در دفتر خواستند که تواز اضافه کار قبل تجربه نگرفتی گفتم چرا اما دکتر پیشنهاد داده من نمی خواستم چون می دانستم دراین 20 سال خدمتم اضافه مخصوص شما که رئیس هستی ومخصوص روئیس امور مالی ومخصوص رئیس بهداشت ومخصوص رئیس انبار داروئی ومخصوص رئیس پرسنلی می باشد در حالیکه من شیفت مرتب اورژانس هستم اما انباردار باید اضافه کار قسمت اورژانس را بگیرد ماجراتمام شد آن روز وسه روز بعد هر چند نفر این آقایان نامه ای بر علیه من تنظیم کردند که جوسازی می کند مرا به مرکز بر خورد فرستادند واشگ مرا در آوردند شخصی نظر می داد که که سواد سیکل داشت ومن بار ها به اوشریح قاضی می گفتم بخدا قسم نادان بود اما شخص دیگری بودفهمیده تر وبه آقایان تلفن زد این شاهد بودن شما باعث درد سر خودتان می شود اگر قاضی واقعی بخواهد از ما مجبوریم برگ اضافه کاری چند سال را وحرف این آقا باعث افتضاح می شود ومن درون راهرو داشتم گوش می دادم با چند عتاب وخطاب وتهدید آن آقا ماجرا به سلامتی ومنت مقدس مآبی پایان گرفتبعد یکماه از مقامات خیلی بالاتر عده ای برای بررسی مسکن افراد آمدند عده ای ساده لوح به خیال واهی گزارش ها ودر خواست نوشتن من که تجربه داشتم اینکار را نکردم کسانی از افراد مسکن دار رفتند ووام ها را برای خرید ماشین در نظر داشتن من توجهی نکردم واز خیر گذشتم ساعت اداری تمام شد من که اورژانس بودم همیشه تا نیم ساعت حتی یک ساعت مجبور بودم برای خاطر سرمی ها بمانم هر چند عده ای از آنها حاضر بودند سرم قطع شود اما من اینکار را نمی کردم واین باعث شده بود که پیرمرها مشتر من باشند وهمیشه اتاق من شلوغ باشد آن روز تاساعت 3 بالای سر یک پیرمرد ماندم آخر این انبار دار که شیفت اضافه بعد از ظهر را گرفته بود همراه دکتر عصر ساعت 5/3 می آمد ناباورانه آمد مریض راتحویل گرفت من داخل پارک روبروی درمانگاه رفتم بیسکویت گرفتم وهمانجا خوردم وروی تخت از خستگی دراز کشیدم چند دقیقه ای گذشته بود که با صدای عده ای بیدار شدم حرف از وام می زدند توجه کردم آقایان صبح بودند وخوشحال از دادن حق به افراد با معرفی دقیق مسئولین آنها که چقدر دلسوزند نتوانستم تحمل کنم گفتم شما خیلی ندانید حق را به ظالم داده ایدوخوشحال من می شناسم شما را اگر می خواهید مظلوم ببینید بیا تا یکی از افراد این ادلره را نشانتان بدهم بلاخره بعد بهت وحیرت مرا سوار ماشین آنچنانی خود کردند ومن آنها را به جلو منزل خودم بردم نه دیوار حیاط داشت نه آب نه گاز ساختمانی که درب ورود به خانه نداشت در ب زدم همین پسرم که توصیفش کردم جلو در آمد به او گفتم پدرت کجا کار می کند واو گفت اورژانس فلان جا وارد شدند دیدند یک منبع آب یک بخاری خاموش شده نفتی البته در حال خاموشی بود که نفت داخل منبع آن ریختم وپسرم بدون آنکه من اطلاع قبلی یا توجیه کرده باشم تمام سوالهای آن افراد را جواب دادند بعد از بیست سال که من از ستم این آقایان خودم را باز نشسته قبل از موعد کرده ام تازه خانه را گچکاری کرده ام وباپول باز نشستگی که ناچیزاست یک پراید وکامپیوتر خریدهام که این پسر با معلولیت وکلاس دوم راهنمائی بودن اکنون درمدرسه وهمه جا برنامه وویندوز کامپیوتر نصب می کند همه این سختی ها گذشت اما در تعجب بودم که چرا این آقایان مسئول اینگونه توجیه خدائی می کردند وامام جماعت هم می شدند در حالیه من یکبار پشت سر آنها نماز نمی خواندم اما آنها که منافع داشتند آنقدر دولا چهار لا می شدند که یاد معاویه افتادم که وقتی در حالت مستی نماز صبح را چهار رکعت خواند مردم احتراز کردند واو گفت اگر کم خوانده ام بگوئید تا بیشتر بخوانم ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!   
يکشنبه 20/2/1388 - 21:41
خانواده

کمیته امداد امام خمینی اراک (تعهد یا عدم تعهد )

بیوه زن با یک دختر ده ساله(می خواست یتیم نشود)

 سالها بود که فکر می کردم دیگر محتاج ومحروم در جامعه وجود ندارد کمیته امداد امام خمینی خدمات گذار صدیق خواهد بود که نمی گذارد دست نیاز کسی از خوان نعمت کمیته کوتاه بماند سالها  آنچه در حد توانم بود درون این صندوق های کنار خیابان می ریختم سالها بود که ناچیز صدقات خودرا به پیران واز کار افتاده های فامیل هم نمی دادم با خودم فکر می کردم لابد کمیته بهتر می داند به افراد نیاز مند می دهد  اینها که کنار خیابان هستند گدا های پولدارند که قصد عوام فریبی دارند مستحق نمی باشند مستحق آنهایند که زیر پوشش کمیته هستند ازکشور بزرگ ایران تا کمک به مردم فلسطین ولابد آفریقا وسیاه پوستان وسرخ پوستان آمریکا  سالها با افرادی که مخالف خوانی با کمیته می کردند برخورد می کردم آنهایی که می گفتند در این مملکت آنقدر محروم هست که نباید به افغانی وفلسطینی کمک کرد آری تعصب خاصی داشتم .    تا اینکه  تقدیر رقم خورد درون محله شیک با ساختمانهای بلند ومجلل وبا ماشینهای صفر رقم به رقم درون کوچه  درون  زیر زمین  نم دار ومرطوب وکوچک  یکی از این ساختمانها بیوه زن سیدی با یک دختر بجه کلاس چهارمی زندگی خودرا شروع کرده بود بدون اینکه همسایه ای بخود رنج دهد واندکی  در باره همسایه تازه وارد خود  تجسس کند البته بااین دعا وزیارتهای رنگارنگ و آش نذری ها بطور حتم تجسس از نظر این جماعت امری ناپسند وزشت است ود خالت در امور خانوادگی دیگران محسوب می شود وگناه کبیره است ولابد غیبت هم هست وحرام  بنده هم که حضور شما عرض ادب دارم سالهاست که خانواده ام وخودم را از اهالی کوچه مجزا کرده ام وحتی شرط ورود برای مستاجر هایم قرار داده ام که حق ندارند در این جماعت کوچه حضور یابند در صورت مشاهده سال بعد باید تخلیه کنند وبنگاه دار سر کوچه این را بخوبی می داند  اما ناخود آگاه خودم با یکی از اهالی کوچه ارتباط پیدا کردم ومستحق تخلیه شدم وشروع ان اینگونه بود که : در حالیکه ماشین خودم را با آب بیت المال که زحمت زیادی مسئولین برایش می کشند تا بدست ما برسد گردو خاک آنرا می شستم دختر ی کوچک وبا ادب یکی دوبار کنارم رفت وآمد کرد وسلام کرد دانستم از اهالی محله با ایمان ما نمی باشد متاسفانه گفت در محل شما مستاجریم درون زیر زمین زندگی می کنیم  پدر ندارم کلاس اول بودم که پدر جوشکارم را از دست داده ام 35 هزار تومان کرایه می دهیم فقط ماهیانه سی هزارتومان دیگر برای مخارج داریم مادرم در خانه های مردم کار می کند تا خرج خودرا بیاوریم پدر مادرم پیر مرد سیدی است که خودش وضع خوبی ندارد  همینطور در حال ادامه بود که نتوانستم تحمل کنم کودکی با این ادب ومعرفت با این خوش بیانی قدر دان مادرش درس خوان می گفت همه اش بیست می گیرم تا مامانم خوشحال شود                                                                                                                                خرج های زیادی برای نذری ها در کوچه بر گذار شد افراد زیادی به حج عمره رفتند وحاج آقا وحاجیه خانم شدند آنها طواف کعبه رفتند کعبه ای که از سنگ وگل است کعبه ای که ساخت ابراهیم دوست خداست مخارج تالار وغذای زیادی دادند اما در کنار آنها قلب کوچک این دختر بچه می طپید که کعبه خدا بود بدست خود خدا ساخته شده بود از جنس دل بود نه سنگ وگل حاجی آن خدا بود  می دیدم که با نگاه کودکانه خود به این جماعت می نگرد چه فکر می کرد خدا می داند فکر پدر از دست داده اش فکر کرایه خانه فکر نم ورطوبت فکر نداشتن کامپیوتر ورفاه فکر مامانش که از ساعت ده تا ساعت دوی بعد از ظهر می رود تا غذا وکارهای خانواده ای را آماده کند تا به او مقداری پول بدهند  چه مردم با محبت چه مسلمانهای خوبی چه حاجی های زیارت رفته ای دلم بحال کعبه می سوزد مادرم سالها پیش آنموقع که کودکی بودم برایم می گفت حجرالاسود یک فرشته با بالهای سفید بوده است که از آسمان به زمین آمده بوده است وحضرت ابراهیم آنرا درون دیوار گذاشته است او سیاه نبوده اما بواسطه دست های افراد که به او مالیده اند هرروز سیاه وسیه تر می شود مادر بیسوادم می فهمید  دل بعض آدم ها سیاه است وقتی دست به سفیدی بزنند سیاه می شود                                                              ()امروز دخترک را آشفته دیدم مثل این بود که می خواهد چیزی بگوید لحظه ای گوش دادم می گفت صاحب خانه گفته باید خالی کنید مامانم به تمام بنگاه ها سر زده همه جا کرایه گران است ما دونیم پول داریم دست صاحب خانه است  عمو خانه گیرمون نمی آید دختر کلاس چهارمی نگران کرایه واجاره نشینی آیا اگر امام علی(ع) بود هنوز کیسه به دوش شب ها درب خانه اشان را می زد آیا دنبال خانه می گشت  آیا چشم ودل نگران دخترک را از نگرانی خارج می ساخت  آیا برایشان نان می پخت شاید گذر امام علی به این کوچه نیفتاده است وشاید هم مریدان ایشان خبر ندارند که به او اطلاع دهند البته همه اهالی یکی دوبار به کربلا وزینبیه  هم رفته اند هر چه باشد فرزندان امام علی(ع) خبر دار شده اند با همه این اوصاف وقتی نگاه کردم متوجه شدم باطن خودم سیاهتر از همه است تصمیم گرفتم به کمیته امداد امام خمینی  کنار میدان امام حسین (ع) بروم وسنگ اینها را به دل بزنم حاج آقا ی حراست با کمال ادب وطمانینه جواب داد کمیته در حد مقدوراتش هم کرایه وهم کمک کرده است شاید کسی بخواهد شمال زندگی کند توان کمیته نیست دیدم چانه زدن بی فایده است وعطای حاجی آقا بر لقای او بخشیده برگشتم وفکر کردم چگونه در یکی از روستا ها به زنی که دارای چند دختر وپسر است  وحتی دختر یکی از پسرانش را هم به تحت تکفلی خود در آورده کمیته وام داده وخانه ساخته است  اما بیوه زن تنها  وسادات باید در بدر دنبال خانه برود وحتی پول پیش زیادی ندارد ای کاش بجای کمک به فلسطین وافغانی ها وافریقایی ها به این مردم رسیدگی کنند ای کاش بجای هزینه های درمان وجراحی ودلسوزی برای مردم غزه کمک به بیوه زنی می کردند که خودش با آبرو زندگی می کند کلفتی می کند وعار ندارد او هر روز به بنگاهی می رود وهر بنگاه داری نظری در باره اش دارد هر صاحب خانه ای نگاهی مجزا به او می کند آیا خانه ای مناسب پیدا می کند آیا وآیا ووووووو                 حاجی آقا میز ریاست پا بر جا نمی ماند ثروت هنگفت ایران پایانی ندارد اگر بخواهی می توانی شما نماینده امامی هستید که گفت ملت ایران از مردم حجاز وکوفه بهتر هستند مردم از همه چیز خود گذشتند بیائید شما که مسئولیت دارید خودتان مامن باشید وبرای این افراد خانه پیدا کنید  لحظه ای که بر گشتم با خودم گفتم باید زنده بمانم تا زنم بیوه نماند تا دخترم نگاهش به صاحب خانه نباشد که کرایه اضافه کند تا نگاهش به بنگاهدار نباشد تا فکر نکند شبانگاهان مردی کیسه بدوش غذایش را بیاورد باید زنده ماند                 از امروز به بعد دیگر در صندوق کمیته امداد نصب شده درون حیاط خانه ام پولی نخواهم ریخت  می خواهم آنرا بر دارم وتقدیم خودشان کنم دیگر خودم می خواهم مستحق پیدا کنم حاجی آقا آیا اگر این دختر خودت بود باز آرام وآسوده دست به ریش های عطر زده خود می کشیدی ومی گفتی ما به اندازه لازم کمک کرده ایم آیا اگر زن خودت بود چی آیا امام خمینی اگر می دانست زنی در کشور اسلامی او اینگونه محتاج است وبا چنگ ودندان دختر کلاس چهارمی خود را بندان گرفته است چکار می کرد لابد به شما معرفی می کرد وشما هم می گفتید در حد توانمان کمک کرده ایم ونامه امام را بایگانی می کردید  نیست بودجه.  شاید هم حاج آقایی مثل شما نمی گذاشت نامه مشگلات بدست امام برسد کم کم یتیم بزرگ می شد خودش کار می کرد .  چه کسی مسئول است چه کسی پیگیر است  برادری کجاست عدالت علی(ع) چطوریه  خطبه امام علی(ع) در نهج البلاغه در مورد بیوه زنان وکودکان یتیم چیست  وای بر تو از یتیم وای بر تو از یتیم وای بر تو ................ چگونه تو آرام کنار دخترت می خوابی در حالیکه نمی دانی این دخترک چگونه شب را به صبح می گذراند  دختری که نیاز به آرامش دارد ونباید نگران خرج وکرایه وخانه بدوشی باشد  حق یتیم یتیم نوازی آیا همه مثل من فکر می کنند که کمیته امداد همه کاری انجام می دهد اگر اینگونه باشد هیچ کس مقصر نیست ما هم نباید خودمان را سر زنش کنیم  یتیم هم حقی ندارد چشمش کور می خواست یتیم نشود  این مشگل خودش می باشد!               نویسنده : شریف      

E-mail: abotlbz@gmail.com

 

شنبه 19/2/1388 - 12:46
سياست

گرامی باد خاطره معلم شهید مرتضی مطهری

روزمعلم گرامی باد

 معلم چراغ هدایت وشمع فروزان حقیقت معنوی انسان است روشنایی هدایت و فروغ جاویدان رسالت بزرگی وبزرگواری است معلم وجودی بی ادعاست وادعایی بر وجود او جوهر وجود در بزم تاریکی ها می باشد سرشتی زیبا در بین سیرت های زشت است مقیاس روشنایی وتاریکی است که با آن می توان حد فاصل بوجود آمده را مشخص کرد او میزان تشخیص است آنگاه که با هیچ  وپوچ نمی توان سنجشی کرد او به میان می آید وبر شاهین می نشیند خود ناظر است وشاهد بدون اینکه در محتوا وقالب تغییری بدهد اما تغییر دهنده است وخود متغییر نیست حادث است اما حادثه بد نمی آفریند وخود در آن ذوب نمی شود روشنی ونور است بدون آنکه خاموش شود نورش به همه می رسد بدون کمترین چشم داشتی دل در گرو روشنایی دارد معلم وجود بی منتهی حقیقت فرهنگ است فرهنگ را می آفریند او می سوزد نور می دهد وخود لذت می برد عشق است مظهر عاشقی است چشمه زلال وصاف وجوشانی است که به اطراف خود مهر را می گستراند مهر ورزی را هدیه می دهد امواج خروشان دریاست که با ارتفاع  موج خود طوفان می آفریند صخره های سخت وسنگین را درهم می کوبد موج می آورد ابر می آورد باران می آفریند صخره ها را میکوبد گلها را نوازش می دهد سبزه ها را به رقص در می آورد دل ها را نوازش می دهد شقیق ها وگلهای سرخ را در بر می گیرد معلم سنگر دار بی سنگر است سنگری است که در پشت آن معنویت وانسانیت محفوظ می ماند معلم پرچمدار مبارزه است .آن روزگار سخت که طاغوت واستکبار بر آن شده بود تا حقیقت وجود انسانیت را بخشکاند اما همین معلمان  سلاح مبارزه بر دست گرفتند وعلیه طاغوت مبارزه کردند در دوران سیاهی وتاریکی چه بسیار معلمانی که در زندانهای سیاسی رژیم ضد انسانی شاه جان باختند در مظلومیت وتنهایی بدون صدا وآرام وبی آنکه حتی رد پایی از انها بماند سنگینی شکنجه ها را به عشق روشنایی تحمل کردند وچه بسا افرادی که سالها از کار بر کنار شدند اما در گوشه غربت وتنهایی دست از مبارزه نکشیدند سالهای اوایل انقلاب اسلامی گاهی بر دیوارها اسامی معلمین مبارز وشهید شده را می نوشتند ویاد وخاطره آنها را گرامی می داشتند افتخارات معلمین وهدایت گری آنها زمانی به اوج خود رسید که استکبار بر لجاجت خود ادامه داد وجنگ ناخواسته روشنایی وتاریکی را بوجود آورد آنگاه بود که در خط مبارزه فیزیکی معلم را در کنار دانش آموز در یک سنگر دوشادوش همدیگر می دیدی که مبارزه می کنند معلم وجود مبارز وحقیقت زنده تاریخ است  معلم هادی جامعه در بحران است  معلم تداوم دهنده حرکت انییا ئ الهی است روشنگر جامعه وسکان هدایت فکری است  معلم وابسته به زمان ومکان نیست فراتر از آن است وفراتر از آن حرکت می کند سکون ندارد دائم می سازد اگر چه خود بسوزد معلم تداعی سوختن یکی برای همه است معلم مرزهای جغرافیایی را در می نوردد وحرکت می کند تا مقهور مکان نشود تا در زمان نماند.همیشه تاریخ  این معلم های بی ادعا بوده اند که مسیر جامعه را تغییر داده اند وخود تغییر نکرده اند قدر ومنزلت معلم نه بواسطه یاد دادن ویاد گرفتن است ونه بخاطر سوختنش بلکه به خاطر خود گذشتگی وایثار است خودرا صرف جامعه کردن وخودرا صرف افراد نمودن وانتظاری نداشتن چه بسا انسانهای بزرگی ودانشمندانی  که تمام خدمات خودرا مرهون زحمات معلم های خود می دانند وچه بسیار حاکمان ظلمی که بر اثر منش ورفتار معلمینی دست از جور خود کشیده اند وراه حقیقت گرفته اند  معلم  مظهر آزادی واندیشه است خود اندیشه است باور است  رودخانه است سیل خروشان را در مسیر خود آرام می کند سیل بنیان کن را تبدیل به آبی گوارا برای کشتزار می کند سنگ های سخت وگل ولای وماسه را به ترتیب منظم ومهربان بر مسیر خود هر کدام را بگونه ای هدایت می کند  کشتی نجات است ساکنان خودرا از هر قوم ونژادی که باشد به مقصد می رساند همه به او اعتماد دارند او معتمد دل هاست  معلم صدای اذان است همه را بخود می خواند وآرامش می دهد معلم سرچشمه آبادی است آبادانی را به همراه دارد وبه دیگران می بخشد آنگاه که بر تخته سیاه با گچ سفید با مهربانی وصبر با متانت وخوش کلامی دست خودرا بالا می برد وآرام گچ سفید را بر روی تخته سیاه می کشد ومی نویسد  آ.... آ ....آب...... آب ...آبادی .....آب .. آب ......آزادی ......یاد وخاطره معلمین شهید در زندانهای سیاسی رژیم ستم شاهی گرامی باد ... گرامی باد حماسه فداکاری معلم های سلاح بدوش در دوران دفاع مقدس گرامی باد خاطره معلمین شهید که تا پای جان بر افکار معلمی خود ایستادند ونشان دادند که معلم پرچمدار است فروغ عشق است وتجلی نور است .گرامی باد فداکاری ومبارزه معلم شهید مرتضی مطهری مجاهد نستوه دلاور مرد عرصه مبارزه فرهنگی در زمان رژیم طاغوت مبارز مجاهدی که جان در طبق اخلاص ومعلمی خود گذاشت مبارز مجاهدی که فراتر از زمان ومکان بود داعیه مبارزه با رژیم نژاد پرست وغاصب اسرائیل را داشت معلمی که الگو برای تمام معلم هاست شمعی که تمام شمع ها از او روشنی می گیرند .تقدیم به تمام معلم ها                 نویسنده شریف                      نظر دهید لطفا  
يکشنبه 6/2/1388 - 13:46
سياست
اسب عرب راهوارونجیب !

سران عرب راهوارترونجیب تر؟!

 عرب جاهلی دغدغه خاطری جز معاش زندگی روزانه خود نداشت شیر شتر وپشم آن ودر نهایت درخت خرمایی که گاهی در منطقه ای وجود داشت خوی بیابانگردی وآزار گرمای طاقت فرسا هرگونه تفکر وخلاقیت را از آنها گرفته بود بردگی وبرده داری سنت دیرینه آنان بود جنگ های قبیله ای مرسوم زندگی این جماعت بود وتعدد زنان به واسطه همین جنگ ها بوده است که می خواسته اند فرزندانشان زیاد شود تا بتوانند در نزاع های قبیله ای پیروز شوند وکسانی که دختر داشتند یا مجبور بودند که آنان را به واسطه شرمندگی خود زنده بگور نمایند یا اینکه در مخفی گاه دختر بی گناه را پناه دهد بواسطه نداشتن فرهنگ وتمدن تنها چیزی که در وجودشان نهفته بود فرهنگ بت پرستی بود آنان هر خانواده وهر قبیله برای خودشان بتی ساخته بودند از سنگ وچوب ومی پرستیدند با اینکه خودشان سلیقه وذوق ساختن همین بت ها را هم نداشتند عرب جاهلی بت خودرا به اقوام دیگر می داد تا برایشان بسازد دوستی به شوخی می گفت هر کدام از بت های بیادگار مانده از دوران جاهلیت را بخوبی باز دید کردم متوجه شدم ساخت صنایع دستی اصفهان است چون عرب جاهل حتی قاشق چوبی هم نداشت تا غذا بخورد آنان با دست غذا می خوردند ودر اصل غذای آنها بعد از شیر شتر وحیوانات بیابانی از ملخ گرفته تا سوسمار تا گوشت خشک شده در آفتاب بود عرب جاهلی خواندن ونوشتن را نمی دانست وکاری به آن نداشت قومی وحشی وبیابانگرد بود که محصور در بیانهای سوزان بود وزندگی می گذراند بطوری که هیچگاه طمع حمله حکومت های آن زمان را بر نمی انگیخت چون چیزی نداشتند  در کنار عرب جاهل .تمدن شکوهمند ایران با تمام قدرت می درخشید که در آن تمدن وفرهنگ جاری بود دین ودینداری وجود داشت مردم اعتقاد به کردار نیک وپندار نیک داشتند حکومت ها وحاکمان خودشان را بواسطه روحانیان بیمه کرده بودند قدرت روحانیان در دربار های این حاکمان بشدت قابل بررسی بود مردم آب وخاک وآتش را مظهر پاکی می دانستند وبه آن احترام می گذاشتند هر چیز ناپاکی باید بسوزد تا تبدیل به خاک پاک شود مالیات ها وقوانین مالیاتی در سراسر کشور جاری بود قوانین حکومتی در سراسر کشور اجرا می شد در اقتصاد هم ترقی بحد بالای خود بود جاده ابریشم بواسطه حرکت کاروانهای تجارتی ایرانیان در جهان مشهور بود کشوری با گستردگی زیاد واداره قدرتمند با تسلط کامل بر مرزها ومرزداری با قدرت نظامی قوی که لشگر های گرانی را اردو کشی وسازماندهی وتدارکات رسانی می کردند با فتوحات قابل تقدیر برای آزادی ملت ها نه کشور گشایی بیان آزدی دین واندیشه های دینداری کشوری با تمدن بزرگ که اقوام مختلف با صلح وثبات در کنار همدیگر زندگی می کردند هیچگاه در تاریخ ایران مشاهده نشده است که قومی یا قبیله ای را بخاطر داشتن دین ونژاد کشتار یا آزار داده باشد همواره ادیان ومذاهب مختلف در کنار هم بوده اند وهر گونه تعرض به قوم وقبیله ای تجاوز به ایران بوده وبا قدرت قهری ایرانیان مواجهه شده است وهر گاه بواسطه سستی یا بی کفایتی حاکمی ایرا ن شکست خورده باز دشمنان در اندیشه های سیاسی واجتماعی ایرانی ذوب شده اند از اسکندر مقدونی گرفته تا محمود افغان وتا مغولان خونخوار وتا بوجود آمدن اندیشه اسلامی وسقوط ایران بدست اندیشه های الهی پیامبر اسلام واینجاست که مشخص می شود ایرانی از هر چیزی بهترینش را انتخاب می کند وقتی که اندیشه فکری دین اسلام در سرزمین ایران گسترش یافت وتجار ایرانی وسیاست مداران آن زمان دانستند که دین پیامبر دین الهی است ومی تواند باعث شکوفا شدن تفکر ایرانی شود دست از حمایت حاکمان بر داشتند وبا آغوش باز از اسلام استقبال کردند آنهم نه اسلامی که الوده باشد نه اسلامی که خوار باشد وذلیل بلکه اسلام ترقی خواه اسلام ناب محمدی اسلامی که سلمان فارسی را در کنار پیامبر می نشاند وبلال سیاه پوست را عرب وعجم را ترک وبلوچ ومسیحی ویهودی وزرتشتی را پس ایرانی مقهور عرب بادیه نشین نشد بلکه تابع وپذیرای دین اسلام آنهم بهترین آن شد ایرانی هوشمند توانست حاکمان بی لیاقت عرب را که داعیه اسلام می کردند از سر راه خود بردارد اندیشه های ناب را از آنان بگیرد .امروز ما افتخار می کنیم ایرانی هستیم وبا اسلام ناب وشکوه واقتدار ایرانی از مردم مظلوم فلسطین یعنی عرب هایی که در حال ذره ذره مردن هستند دفاع می کنیم در مقابل جنایت کاری می ایستیم که سران جاهل عرب به پای آنها می افتند وبرایشان کمپ دیوید ها وغیره را می آفرینند ما افتخار داریم که دوباره  ایرا ن شکوهمند دروازه های ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد اقتدار ایران در دریا ها وافتخارات ایران در فضا در تمدن در اقتصاد وامروز دوباره شاهد هستیم که اعراب جاهلی در کنار تمدن شکوهمند ایران حضور دارد کسانیکه بجای بت پرستی ترقی کرده اند وهر قبیله وقومی بتی دارد از جنس چاه نفت چیزی جز این بت را نمی بیند کاری به دیگران ندارد حتی اگر بداند که چاه نفتش در خطر است پدر وبرادر خودش را هم تقدیم اسرائیل می کند تا چاهش تا شکمش باشد نژاد اسب عرب اصیل است راهوار خوش خرام خوب می دود آرام است جز دویدن وخوردن واستراحت اندیشه ای ندارداما سران عرب نجیب ترند راهوارترند بیشتر سواری می دهند خوب می دوند خوب  رام هستند  اما اسب ترکمن اسب جنگ است اسب رزم است اسب افتخار است اسب دلاوری به کسی جز ترکمن سواری نمی دهد حتی اسب های ایرانی هم متمدن تر از سران جاهل عرب است .نوسنده شریف

لطفا نظر خود را بیان کنید

جمعه 4/2/1388 - 14:21
سياست
احمدی نژاد درون کشتی نوح (ع)

برهنگی فرهنگی وفرهنگ برهنگی

حضرت نوح (ع) وقتی که از هدایت قوم خود مایوس شد وقرار بر این شد که کشتی خودرا بسازد آنهم در خشکی برای بسیاری از مردم سنگین آمد وشروع به تمسخر کردن او نمودند وبه همدیگر بیان می کردند که نوح دیوانه شده است در خشکی به فاصله خیلی زیاد از دریا کشتی می سازد ما چگونه نجات بخشی کسی را باور کنیم که این همه درخت را قطع کرده وچیز بیهوده ای می سازد آنها اعتقاد بر آزادی بیان داشتند آزادی اندیشه وآزادی انسان که ما نباید از کسی دستور بگیریم که می خواهد برای ما محدودیت بیاورد حالا که از دستوراتش سر پیچی می کنیم کشتی در خشکی می سازد پس او با آزادی ما مخالف است وما با دستورات او آنها در توحش وتوهم خود زندگی می کردند ونوح پیامبر در ماموریت خود آراو واستوار ادامه مسیر می داد پیامبر خدا می ساختند  وآن مردم میباختند  تا اینکه آن نبی خدا دستور یافت تا از حیوانات جفت جفت بیاورد وجداگانه در کشتی جای بدهد انسانها دمکراسی خواه نیامدند حیوان بی تمدن نجات یافت وانسان متمدن مغرو غرق شد .دکتر احمدی نژاد با گامهای استوار خود بار ها وبار ها در همه جا نژاد پرستی را محکوم کرده است شاید عده ای بیان می کردند که این یک مخالفت سیاسی است برای بقای جمهوری اسلامی اینها می خواهند مردم را تحریک کنند علیه یک دشمن فرضی خارجی که همواره مردم را تهدید می کنند وبه این واسطه حکومت خودرا تداوم می دهند اینها در مبارزه رویا رو با اسرائیل کوتاه می آیند  ویا عده ای که بیان می نمودند اسرائیل با ما کاری ندارد ما چرا برای خود درد سر درست کنیم ما آزادی می خواهیم به روش غرب دمکراسی غربی و یا عده ای که بیان کنند ما نباید کاری به اعراب داشته باشیم اعراب همانطور که اسب هایشان برای دوندگی مناسب است سرانشان بهتر دوندگی می کنند ما هم ایرانی هستیم اگر خواستیم ما هم گاهی سوارشان می شویم و....احمدی نژاد یک فرد نیست احمدی نژاد یک رییس جمهور نیست احمدی نژاد نماینده مردم ایران نیست احمدی نژاد به ایران تعلق ندارد  احمدی نژاد حزب الله نیست  اما همه اینها در وجود اندیشه احمدی نژاد است .احمدی نژاد نماینده انسانیت انسان است که  به دعوت توهم وتوحش غرب پا در اند یشه آنها نهاد  او با اندیشه وفرهنگ آنها  حرف خود آنها را بیان کرد او چیزی جز بیان واندیشه دمکراسی غربی را بیان نکرد حتی مقداری از دمکراسی اسلامی را نگفت تنها شعار های آنها را دوباره تکرار کردحتی  آن قوم متوحش ننتوانستند تحمل افکار خودشان را داشته باشند  .ملتی که شعار دهد وشعور نداشته باشد ملتی که انسانیت را فدای دنیا پرستی کرده ملتی که معنویت را فدای شهوت کرده ملتی که در توهم به سر می برد هرگز تحمل شنیدن شعار های بی شعور خودرا ندارد وهمانند قوم نوح (ع) محکوم به شکست می باشد اما مردمی که نجات می خواهند وکرامت انسانی را در نظر دارند  حتی اگر در خشکی کشتی بسازند مردم رستگاری هستند .این عدم تحمل این انسان کشی ومحکوم کردن هویت انسانی توسط همان هایی که می خواهند با نژاد پرستی مبارزه کنند وخودشان در حقیت نژاد پرست هستند اخطار واضحی است به آنانی که هنوز فکر دمکراسی غربی را دارند ودل در گرو آن دمکراسی نهاده اند امروز احمدی نژاد نماینده ملت ایران است ملتی با سابقه  چند هزاران سال  حکومت حکومت های مقتدر ایرانی این هشداری است به سران سواری بده عرب که بدانند ایران قدرتمند اندیشه های برتر دارد اندیشه هایی که کرامت وعزت انسانها را به همراه می آورد وبرایش مهم نیست از چه نژاد وچه رنگی است این شعار امروز ایرا نیست این شعار جمهوری اسلامی نیست این شعور فرهنگ وسنت ایران است این مرام ومنش ایرانی است همچنانکه در سنگ نبشته های حکومت های قدیم ایران زمین آن موقع که عرب بادیه نشین دخترانش را زنده بگور می کرد واندیشه ای جز شترش نداشت  می بینید که آزادی بیان آزادی دین وآزادی اندیشه وخط وزبان را بر سنگ ها حجاری کرده اند .احمدی نژاد هنوز از منطق ایرانی اندیشه های انسانی ایرانی حرفی به میان نیاورده است احمدی نژاد هنوز کرامت معنوی اسلام را برای انسان بیان نکرده است او هنوز نگفته است انسان خلیفه وجانشین خداست هنوز نگفته است روح خدا در کالبد انسان به ودیعه گذارده شده است .احمدی نژاد بازبان فرهنگ ودمکراسی غربی حرف زد اما آنها حتی زبان خودشان را نفهمیدند فرهنگ خودشان را نفهمیدند شعور وشعار خودشان را نفهمیدند آیا این چنین مردم می توانند داعیه پرچمداری کرامت انسانی را داشته باشد آنها حتی به نژاد پرستی خودشان هم احترام نگذاشتند احمدی نژاد از همان حماقت خودشان بر علیه خودشان سخن راند اما آنقدر احمق بودند که حماقت خودشان را هم نفهمیدند . ای کاش زنده یاد جلال آل احمد نویسنده فرهنگ برهنگی زنده بود تقدیم به آنها که دنبال دمکراسی غرب هستند   .......... نویسنده : شریف

نظر دهید

پنج شنبه 3/2/1388 - 11:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته