• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 439
تعداد نظرات : 89
زمان آخرین مطلب : 4616روز قبل
شعر و قطعات ادبی

در سوگ قیصر

خسته بود از آرزو های شعاری ، بال های استعاری
صندلی های خمیده ، گریه های اختیاری
زود رفت آن« قیصر» شعر و شعور ودرک و احساس
آن« امین » سال ها ی بی قراری خالی از فکر شعاری
خسته بود از چشم های پینه بسته ، خسته از درهای بسته
خواست چون دزفول باشد در کمال بردباری
سال ها رُفت از دل مردم غبار غصه و غم
حال بر میزش نشسته در نبود او غباری
خورد شلاق خزان بر قامتش انداخت اورا
حیف شد دیگر نمی بیند زمستان و بهاری
عاقبت آمد همان روزی که خود گفت:
« در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری»

چهارشنبه 20/6/1387 - 17:38
دانستنی های علمی

دریای عشق

ای حسین ای معنی والای   //   عشق خالق عاشورای عشق

عشق در پیش تو زانو می زند// عاشقان یك قطره، تو دریای عشق
كربلا جولانگه عشق تو بود// تشنه لب ماندی در آن صحرای عشق
بسته ای احرام در میقات لیک // نینوا شد كعبه ی بیتای عشق
با عطش سعی ات به جا آورده ای//چون فدا شد نازنین سقای عشق
هم به مشعر هم منی واقف شدی// لیك عاشورا شد آن اضحای عشق
گوی سبقت را ربودی از خلیل//با دو و هفتاد تن شیدای عشق
با رجزهایت بت دشمن شكست // در فضا پیچیده شد آوای عشق
تابرادر هردو دستش داد، شد // القمه شرمنده از سودای عشق
مكتبت درس شرافت می دهد// نمره ات شد بیست در انشای عشق
چون علی بوده تورا استاد وپیر// كی غلط باشد زتو املای عشق ؟
صبر را از مادرت آموختی// آن درخشان گوهر و زهرای عشق
كوه احسان تو شد دركربلا // جلوۀ آیات كرّمنای عشق
چون لبت قرآن تلاوت كرد ،شد // برسر نی آن سرت گویای عشق

چهارشنبه 20/6/1387 - 17:36
طنز و سرگرمی
گرحوصله داری شنواز من سخنی// هرگز تو نگو راز دل خود به زنی
اونیز بگوید به زن همسایه// گردند همه خبر به چشمک زدنی


آرامگه مرغ بُوَد اشکم تو// محرومی دیگران نباشد غم تو
توچون که مرفهی و بی درد و بلا// هرگز نرود اجل به زیر خَم تو
دوشنبه 18/6/1387 - 13:26
طنز و سرگرمی
آهای دختر غمگین
آهای مِهر تو سنگین
چرا این همه ایراد
چرا این همه فریاد
می مونی روی دست بابات و میشی گرفتار
بپا نری تو دیوار

تو ای دختر عاشق
توای برگ شقایق
چرا رفتی بدام اون پسر گشتی گرفتار
بپا نری تو دیوار

الا ای پسر بد
تو راه اون نكن سد
چرا می خوای كه اورا بكنی زارو گرفتار
بپا نری تو دیوار

آهای مرد عیالوار
آهای همیشه بیمار
توكه ماندی به خرج زندگیت گشتی گرفتار
بدت می آد ز آواز خوش وصدای گیتار
بپا نری تو دیوار

آهای مردك بزدل
توكه گشتی شُل و ول
چرا رفتی بدام اعتیاد گشتی گرفتار
بپا نری تو دیوار

بیا تا بخونیم
شعررها شدن زادبار
باآهنگ خوش تار
به همراه صدای خوش گیتار
دیگه نشی گرفتار
نری باسر تو دیوار
جمعه 15/6/1387 - 16:41
شعر و قطعات ادبی
یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش// می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
جمعه 15/6/1387 - 16:39
طنز و سرگرمی
هرهربخند
گر گران گردیده مَهر دختران هرهر بخند// گرگرفتی قرض و وام از دیگران هرهر بخند
گر اجاره خانه روزانه به بالا می رود// یا گران شد قیمت آپارتمان هرهر بخند
گر که خالی کرد دانشگاه حساب بانکی ات// یا گران شد قیمت یک قرص نان هرهر بخند
گرکه ارج اسکناس هرروز پایین می رود// یا که بالا می رود قرب ژیان هرهر بخند
گر فشار خون تو هر روز بالا می رود// از ویزیت دکتروخرج کلان هرهر بخند
گر زنت با لنگه کفش کوبد به مغز تو مدام// تا به تو ثابت کند نقش زنان هرهر بخند
گرپسریا دخترت هرروز می خواهند زتو// کیف وکاپشن،مانتوو کفش گران هرهر بخند
گرپیاز و سیب زمینی درزمستان شد عزیز// یا که همچون کیمیا شد زعفران هرهر بخند
گر که در جهرم شده کمیاب لیمو ورطب// یا شده نایاب گز در اصفهان هرهر بخند
گر نخندی می کنی دق از فشار زندگی// پس به ریش بنده و هم این و آن هرهر بخند
گر نخندیدی و رفتی تو به دیدار اجل // چون تورا بُردند با تخت روان هرهر بخند
با چنین اشعار یک من غاز لوس و آبکی// گر شده «جاوید» جزء شاعران هرهر بخند

جمعه 15/6/1387 - 16:37
دانستنی های علمی
مغز متفكر ترین انسانها را ، گلوله نادان ترین آدم ها می شكافد
جمعه 15/6/1387 - 16:36
طنز و سرگرمی
دانشگاه آزاد

همان روزی كه فرزندم بشد وارد به دانشگاه// برآمد از درون سینه ام از غصّه وغم آه
بشد دانشجوی آزاد ومن دربند وبیچاره// چرا كه نیك می دانم هزینه ساز و سرباره
ازاین پس الوداعی بایدم با خنده و شادی// وباهرچه پس اندازوحقوق و پول وآزادی
شروع گردید دوران ریاضت ، سختی و حرمان// هرآن چیزی بنا كردم بشد درلحظه ای ویران
زدم چوب حراج بر فرش و تخت و تی وی رنگی // همه چیزم بشد قربانی این كار فرهنگی
به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او// حدیث و داستان و قصّه بود، موضوع وام او
از آن ترسم كه تا پایان تحصیلات فرزندم// وتاگیرد لیسانس خویش این دردانه دلبندم
نه سقفی روی سر باشد نه فرشی زیر پای من// به جای خانه گردد محبس و زندان سرای من
شود او فارغ التحصیل و ساقط گردد از من حال// شود« جاوید» دراو حسرت شغل و زمن هم مال
جمعه 15/6/1387 - 16:36
شعر و قطعات ادبی
كفش یادگاری
مرا هست كفشی ز عصر حجر / كه میراث مانده ز جد پدر

شریك غمش بوده و شادیش / به پا كرده در جشن دامادیش

خدایش بیامرزد آن زنده یاد / كه از خود هم این ارث بر جا نهاد



چو هی میبرم پیش هر پینه دوز / ز مغزش پریده است برق و فیوز!



بود چون كه جان سخت چون كرگدن / بپوشم به هر گاه و بیگاه من



هر آنچه ز وزنش گویم كم است / كه سنگین چنان كله رستم است



ز پایم بود چند سانتی گشاد / چو پاپوش افراسیاب و قباد



مرتب به پایم لخ لخ كند / ندارد چو كف پای من یخ كند



ز بس خورده اقسام واكس و پماد / مرا رنگ اصلش نیاید به یاد



ولی من ز بابای جنت پناه / شنیدم كه رنگش بوده سیاه



بسی نعل خورده است بر تخت آن / شاه سم قاطر پادگان!



به هر سوی آن خورده صد دانه میخ / فرو میرود توی پایم چو سیخ



همی‌ترسم آخر به جرم قاچاق / كه مامور گردد برایم براق



كه این جزو آثار تاریخی است / چرا كه خطوط تهش منحنی است



اگر عمر باقی است، سال دگر / سپارم من آن را به امواج بحر



كه تا همچو زورق همراه باد / رود گویی اصلا ز مادر نزاد



و یا میزنم واكس بر رویه‌اش / گذارم سپس داخل موزه‌اش
جمعه 15/6/1387 - 16:34
شعر و قطعات ادبی
خسیس

آنكه خِسّت به ذات او چیره ست ** چــشمـهایش به دست تو خیـره سـت
قــطــره ای آب پیش اودریـاست ** دوریـــالی بــه نــــزد او لــیــره سـت
نــان جــومــی خــورد به یاد پلو ** فــضــله ی مـوش پیش او زیـره ست
شــام او آه ،نــاهــار او حـسرت ** آب بــیــنـــی زبـــهـــر او شـیـره سـت
گــر ریـــالی ز او شـــود مـفـقود ** روز و شـب پیش چــشم او تیـره سـت
ســفـــره ی او زنـان بُـوَد خــالی ** ذره ای گــوشتــش بـه صد گـیره سـت

گر كه سالی خورَد دو فنجان چای ** بــهــر یــك حــبــه قــنــد دریـوزه سـت
مــا كــه سی روز روزه می گیریـم ** هــمــه ی ســال و مــاه او روزه ســت
اونــدارد بـــه خـــانـــه یــخـچــالی ** جــای یــخــچــال آبــش از کــوزه ست
نــپـــَرَد گـــِرد خــانـه اش گنجشك ** چون بـَری خـانه اش ز ِنان ریزه سـت
وای بــر ســـارقــی زنـــد جـیـبـش ** چــون كـه جیبـش ز پول دوشیزه ست
بــردلــش مُــهــر كــاهــلی خورده ** دلـش از مــهــر و عـشــق پـاكیزه ست
گــربـــدانـــد طــنــاب مــجانی ست ** گــــردن او بــــــه دار آویــــزه ســـــت
طــنــز ‹‹جـاوید›› گـر كه خواند او ** نـــیـــك دانــــم بـــه قـلب او نـیـزه ست
جمعه 15/6/1387 - 16:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته