• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 233
تعداد نظرات : 50
زمان آخرین مطلب : 5387روز قبل
دعا و زیارت

اینجا غدیر خم است ـ كاروان در بازگشت از حج بجائى رسیده است، كه جمعیت پراكنده شده و هر كس بسوئى میرود، آخرین پیامبر خدا، محمد (صلى الله علیه وآله) كه همان نفس على و على نفس اوست (بحكم آیه وانفسنا وانفسكم) مأمور میشود كه آخرین پیام را بمردم برساند كه بدون رساندن آن اصلاً تبلیغ دین نشده، و دین خدا هم ناقص خواهد ماند، «یا اَیُّها الرَّسولُ بَلِّغْ ما اُنزِلَ اِلَیكَ مِن رَبِّكَ فَاِنْ لَم تفعل فما بَلَّغتَ رِسالَتَه واللهُ یَعصِمُكَ مِنَ النّاس» اى رسول و فرستاده آنچه پروردگارت بر تو فرستاده است ابلاغ كن، و اگر ابلاغ نكنى پس رسالت او را نرسانده اى و خداست كه تو را (از شر مردم) نگه مى دارد و پس از ابلاغ این رسالت بود كه این آیه نازل شد «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دیناً».

امروز دینتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم، و اسلام را برایتان برگزیدم. روز به نیمه رسیده و هوا بسیار گرم كه بعضى عباها را زیر پا گذارده و بعضى از سایه درختان استفاده نموده اند در چنین شرایطى پیغمبر فرمان داد كاروان متوقف شود و دستور داد آنها كه جلو رفته بودند برگردند و كسانیكه عقب مانده اند برسند، و جمعیت بیش از صدهزار نفر بودند، در برابر چنین جمعیتى سخن فرمود، و از آنان اقرار گرفت، اقرار به وحدانیت خدا و نبوت محمد (صلى الله علیه وآله)و بدرستى ثابت بودن بهشت و جهنم، و مرگ و قیامت و زنده شدن مردگان، پس از آنكه اقرار و اعتراف نمودند فرمود آیا مى شنوید، گفتند آرى، سپس فرمود من پیش از شما بر حوض وارد مى شوم، و شما پس از من وارد خواهید شد، پس بنگرید كه با این دو چیز پر ارزش چگونه عمل خواهید كرد، پرسیدند این دو چیز پرارزش چیست، فرمود یكى اكبر و دیگرى اصغر، اما اكبر كتاب خداست، و اما اصغر عترت من است و این دو با یكدیگر خواهند بود، تا زمانى كه لب حوض بر من وارد شوند، پس از این مقدمات بود كه دست على (علیه السلام)را گرفت و چنان بلند فرمود كه سپیدى زیر بغل هر یك نمودار شد سپس فرمود اى مردم كیست؟ كه از خود مردم بمردم اولى باشد، گفتند خدا و رسول دانا است. بعد فرمود: «انَّ الله مولاى، و انا مولى المؤمنین، و انا اولى بهم، من انفسهم، فمن كنت مولاه فعلىّ مولاه یقولها ثلاث مرّات و فى لفظ احمد امام الحنابلة أربع مرّات» همانا خدا مولاى من است و من مولاى مؤمنین هستم، و من به مؤمنین از خودشان اولى هستم، جمله یاد شده را سه مرتبه و بقول احمد پیشواى حنابله چهار مرتبه فرمود.

به نكاتى چند ازحماسه غدیر توجه فرمائید:

نكته اول: اهمیت ابلاغ و تبلیغ ولایت و امامت است، تا آنجا كه اگر انجام نمى گرفت اصلاً تبلیغ رسالت نشده بود، و جان سخن آن میشود، كه حركتهاى انبیاء پیشین و حركت ویژه خاتم النبیین 9 همه و همه براى بكرسى نشاندن امامت و ولایت بود.

الامام الباقر (علیه السلام): «قال نزل جبرئیل على النّبى صلى الله علیه و آله فقال یا محمد السلام یقرئك السّلام و یقول خلقت السموات السبع و الارضین السّبع و ما علیهنّ و ما خلقت موضعاً اعظم من الرّكن و المقام ولو انّ عبداً دعانى منذ خلقت السّموات و الارضین ثم لقینى جاحداً لولایة علىّ لاكببته فى سقر» امام باقر علیه السلام فرمود جبرئیل بر پیغمبر نازل شد گفت: اى محمد سلام (پروردگارت) تو را سلام میرساند،. میگوید آسمان هفتگانه با آنچه در اوست و همچنین زمین هفتگانه را با آنچه بر اوست آفریدم و محلى بزرگتر از ركن و مقام نیافریدم، و اگر بنده اى مرا بخواند از زمانیكه آسمانها و زمینها را آفریدم سپس مرا ملاقات كند در حالیكه منكر ولایت على باشد من او را به جهنم مى افكنم.

الام الصادق (علیه السلام): «اثا فى الاسلام ثلاثة الصّلاة و الزكاة والولایة لاتصح واحدة منهنّ الا لصاحبتیها» سنگهاى اساسى (پایه هاى اسلام) سه چیز است نماز خواندن، زكاة دادن، و ولایت (پذیرفتن امارت و حكومت على (علیه السلام) و آل او) داشتن هیچیك از نماز و زكاة و ولایت صحیح نیست مگر با ضمیمه دیگرى.

و آنچه را كه شیخ الطائفة طوسى ره فرموده است متخذ از آیات و روایات است كه مى گوید: من دیدم مهمترین و سزاوارترین امور و مؤكدترین، و شایسته ترین فرائض دینى مكلف، پس از تحصیل معرفت خدا و علم به توحید و عدل و دیگر صفات خداوند تحصیل علم و معرفت به چیزى است كه اخلال به آن و سهل انگارى در آن به توحید و معرفت خدا زبان میرساند، و كوتاهى كردن درباره فهم آن و اعتقاد یافتن به آن اعتقاد توحید را نقض مى كند، زیرا اگر مكلف درباره این موضوع اطلاع و معرفت درست نداشته باشد، شرایط توحید را كامل نكرده است بلكه برخى از شرایط ایمان به توحید را تباه ساخته است. علامه حلى، در آغاز كتابى كه درباره امامت نگاشته به نام «منهاج الكرامة» چنین آورده است: «فهذه رسالة شریفة، و مقالة منیفة، اشتملت على اهم المطالب فى احكام الدین و اشرف مسائل المسلمین و هى مسألة الامامة»

این رساله شریفه و مقاله منیفه است، كه در برگیرنده مهمترین مطالب احكام دین و شریف ترین مسائل مسلمین و آن مساله امامت است.

نكته دوم: اهمیت موضوع ولایت و امامت در آیات و روایات میرساند، كه معناى مناسب با كلمه مولى در غدیر خم جز ولى امر و ولایت امرى و فرمانفرمائى چیز دیگرى نخواهد بود، در غیر این صورت مقام شامخ نبوت را پائین آورده و به پیغمبر (عقل كل و كل عقل) امرى را نسبت مى دهد كه انسانهاى عادى به چنین كارى دست نمیزنند، چه رسد به عقل كل، مثلاً مردمى را در آن هواى گرم و سوزان نگه داشته تا بگوید هر كس مرا دوست دارد على را دوست داشته باشد آنهم با چنان مقدمات و مؤخراتى. و گواه این سخن تبرك و تهنیت ابى بكر و عمر به على (علیه السلام) بود كه گفتند صبح و شب نمودى در حالیكه مولاى ما و مولاى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه هستى.

و نیز احتجاج امامان بحدیث غدیر صحیح نخواهد بود مگر آنكه مولى یعنى اولى و اطاعت از مقام امام باشد، و علامه امینى نوزده قرینه متصله و منفصله آورده كه معناى حدیث همان وجوب اطاعت و ولایت امر خواهد بود.

نكته سوم: كه بسیار حائز اهمیت بوده رها نكردن امت اسلامى است بدون سرپرست، كدام خردمند مى پذیرد، كه بنیان گذار حیوة انسانها، با تلاش بى نظیر، برنامه حیوة انسانها را پى ریزى نموده و هم اكنون میخواهد براى همیشه، از میان امت برود اما بدون تعیین مقتدا و پیشوائى كه مردم پس از او سرگردان نباشند، زمانى كه نبى گرامى میخواهد براى چند روز مدینه را بخاطر شركت در جنگ تبوك ترك كند، چون از وضع منافقین با خبر است براى آنها سرپرست تعیین نموده و به على (علیه السلام) میفرماید: «ارجع الى مكانك فانّ المدینة لا تصلح الا بى او بك» بجاى خود برگرد كه مدینه را جز من یا تو نمى تواند اصلاح كند ولى هم اكنون كه میخواهد مردم را براى همیشه ترك گوید كسى را معین نكند، آیا این باور كردنى است؟

نكته چهارم: اهمیت روز غدیر است كه شخص پیامبر در عظمت و بزرگى این روز فرموده است.

«النبى (صلى الله علیه وآله): یوم غدیر خم، افضل اعیاد امتى، و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذكره، بنصب اخى على بن ابیطالب علماً لامتى یهتدون به من بعدى، و هو الیوم الذى اكمل الله فیه الدّین و اتمّ على امّتى فیه النعمد و رضى لهم الاسلام دیناً»

روز غدیر خم، برترین اعیاد امت من است، و آن روزى است كه خداى تعالى مرا فرمان داد تا برادرم على بن ابیطالب (علیه السلام) را رهبر امت خود قرار دهم، تا پس از من به او اقتداء كنند و غدیر، روزى است كه خداوند در آن روز دین را كامل كرد.

و از ابن ابى الحدید نقل شده كه در هنگام گفتگوى خود با نقیب علوى مسئله خلافت و جریان سقیفه و شورى مى گوید به نقیب گفتم «دلم راضى نمى شود كه بگویم اصحاب پیامبر معصیت كردند و بر خلاف گفته او رفتند و نص غدیر را زیر پا گذاشتند، نقیب در جواب گفت: دل من نیز راضى نمیشود كه بگویم پیامبر اهمال كار بود، و امت را همین گونه رها كرد، و رفت و مسلمانان را بى سرپرست و هر كه هركه گذاشت با اینكه او هرگاه از مدینه بیرون مى رفت براى مدینه امیرى معین مى كرد، و این در حالى بود كه هنوز خود زنده بود، و از مدینه نیز چندان دور نمى شد پس چگونه ممكن است براى پس از مرگش كسى را امیر مسلمانان قرار ندهد پس از مرگ كه دیگر نمى تواند حادثه اى را تدارك كند.»

چهارشنبه 5/10/1386 - 16:37
دعا و زیارت

روز غدیر، روز رویش لاله سرخ امامت در خارستان حكومت‏هاى مادى است.

روز غدیر، روز طلوع خورشید ولایت از افق تاریخ اسلام است.

روز غدیر، روز جاودانگى اسلام در سایه هدایت ولایت است.

روز غدیر، روز پایكوبى جان‏هاى آگاه در سایه سار نخل ولایت و امامت است.

روز غدیر، روز زدودن پیرایه‏هاى ریاست و تبدیل مقام و منصب به مسؤولیت است!

روز غدیر، روز تعیین ولایت على (ع) با دست رسالت محمد (ص) است.

روز غدیر، روز ریزش باران الطاف رحمانى بر گلزار جانهاى انسانى است.

روز غدیر، روز گشایش حساب امامت پاكان در مدخل تاریخ اسلام است.

روز غدیر، روز پیروزى حقیقت بر مصلحت، در زندگانى حكام اولاد آدم است.

روز غدیر، روز جدایى صف حق از صف باطل، در راستاى اراده نافذ الهى است.

روز غدیر، روز انتخاب شایسته‏ترین انسان به شایسته‏ترین مسند اولاد آدم است.

روز غدیر، روز گشایش ابواب رحمت خدا بر منظر نظر تاریخ بشر است.

روز غدیر، روز شادابى شكوفه‏هاى ایثار و فداكارى و مجاهدت در راه حق است.

روز غدیر، روز شرك زدایى از كشور وجود اولاد آدم است.

روز غدیر، روز به بار نشستن نهال نبوت در كسوت ولایت و امامت است.

روز غدیر، روز بر افراشته شدن پرچم ولایت معصوم در وادى خاك است.

روز غدیر، روز جدایى خط ایمان از خط نفاق و كفر و دنیا پرستى است.

روز غدیر، روز بها یافتن حكومت در سایه هم نشینى با امام معصوم است!

روز غدیر، روز تكمیل دین در راستاى امامت اهل بیت عصمت و طهارت است.

روز غدیر، روز شادى و پایكوبى فرشتگان در جشن میلاد امامت است.

روز غدیر، روز تثبیت شناخت «اولى الامر» در آیینه كلام خالق كائنات، از زبان محمد (ص) است.

روز غدیر، روز بیعت مسلمین با جانشین بر حق رسول اعظم است.

روز غدیر، روز پیوند رسالت و امامت در حضور بزرگترین شاهد اعمال ابناى بشر است.

روز غدیر، روز مسجل شدن وصیت نبى اكرم (ص) در خصوص وصایت على بن ابى‏طالب است.

روز غدیر، روز ولایت كسى است كه پاكى او زبانزد خاص و عام است.

روز غدیر، روز شكوفایى گلهاى اجتهاد و ایثار و روز تثبیت ولایت فقیه در بستر تاریخ انسان است.

روز غدیر، روز بزرگداشت رسیدن حق به حقدار است!

روز غدیر، روز تعیین علمدارى پرچم توحید و حق پرستى در میدان تاریخ است.

روز غدیر، روز ظهور دوازده اختر تابان ولایت، در آسمان هدایت نسل بشر است.

روز غدیر، روز برپایى حكومت مستضعفین در راستاى اراده محتوم الهى است.

روز غدیر، روز حكومت امیر شمشیر، كلام، جاذبه و دافعه است.

روز غدیر، روز حاكمیت ارزشها در سایه حكومت اسلام ناب محمدى (ص) است.

روز غدیر، روز شادى فرزندان مظلوم هابیل در رسیدن به حق غصب شده پدر خویش است.

روز غدیر، روز جلوس امام عارفان و عاشقان راه حق بر اریكه زمامدارى مسلمین است.

روز غدیر، روز بیدارى در عرصه دیندارى است.

روز غدیر، روز امید مؤمنان و مخلصان به داشتن سرور و مولاست.

روز غدیر، روز میزان شدن شاهین رسالت و ولایت در راستاى هدایت انسان است.

روز غدیر، روز آبادى بعد انسانى فرزندان حضرت آدم است.

روز غدیر، روز تداوم رسالت در كسوت امامت است.

روز غدیر، روز رسوایى شرك و نفاق در پرتو كلام محمد (ص) است.

روز غدیر، روز فروزان شدن مشعل هدایت و ولایت در كوچه پس كوچه‏هاى تاریخ است.

روز غدیر، روز به خود آمدن كسانى است كه در شناخت اولى الامر كوتاهى كرده‏اند!

روز غدیر، روز دورى از افراط و تفریط و روز اعتدال در دین است.

روز غدیر، روز انتقال زمامدارى مسلمین از خانواده رسالت به خاندان ولایت است.

روز غدیر، اولین روز ولایت قائد بزرگ مؤمنان جهان، مولاى متقیان على (ع) است.

روز غدیر، روز حكومت و ولایت و امامت اول مظلوم تاریخ بشر است.

روز غدیر، روز تحكیم پایه‏هاى پرچم سرخ شهادت در كشور امام زمان (ع) است.

روز غدیر، روز نمایش بهترین نوع انتخاب توسط بهترین بنده خداست.

روز غدیر، روز فاصله گرفتن حكام اسلامى از زرق و برق دنیوى و تأسى جستن به حكومت على (ع) است.

روز غدیر، روز اسلام ناب محمدى (ص) و روز حكومت خداست!

عباسعلى كامرانیان

چهارشنبه 5/10/1386 - 16:34
شعر و قطعات ادبی
دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدیر
موج مى‏زد سیل مردم، مثل دریا در غدیر
تشنگیها بود و توفان بود و شن بود و غبار
محشرى از هر چه با خود داشت صحرا، در غدیر
كاروان آرام و بى تشویش لنگر مى‏گرفت
تا بگیرد كاروان سالارشان جا در غدیر
گردها خوابید كم كم، كاروان خاموش شد
تا پیمبر خود چه خواهد گفت آیا در غدیر!
تا افق انبوه مردان صحارى بود و دشت
و سكوتى، تا كند آن مرد لب وا در غدیر
مرد اما با نگاهى گرم در چشمان شوق
جستجو مى‏كرد محبوبش على را در غدیر
پس به مردان عرب فرمود: «بعد از من على است
هر كه من مولاى اویم اوست مولا در غدیر»
گردها خوابیده بود و كاروان خاموش بود
خوانده مى‏شد انتهاى قصه ما در غدیر
در شكوه كاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى گمان بارى رقم مى‏خورد فردا در غدیر
اى فراموشان باطل! سر به پایین افكنید!
چون پیمبر دست حق را برد بالا در غدیر
حیف! اما كاروان منزل به منزل مى‏گذشت
كاروان مى‏رفت و حق مى‏ماند تنها در غدیر!
چهارشنبه 5/10/1386 - 16:31
دانستنی های علمی

http://www.aftab.ir/e_card/photos/b154029b53bf8fc73d35e159f8bf452f.jpg

 

چهارشنبه 5/10/1386 - 11:50
دانستنی های علمی

http://www.iranmania.com/cards/cardimages/actual/eid_ghadir1.jpg

چهارشنبه 5/10/1386 - 11:49
ادبی هنری

از خدا پرسیدم

روزی از روزها برای تماشای طلوع خورشید زودتر از معمول از خواب بیدار شدم. وه! زیبایی آفرینش خداوند خارج از دایره توصیف بود. همان‌طور كه نگاه می‌كردم خدا را به خاطر شكوه و عظمت وصف ناپذیرش ثنا می‌گفتم. ناگهان در آن حال، پروردگار را در قلبم احساس كردم.
از من پرسید: “دلباخته‌ام هستی؟”
پاسخ دادم: “بلی، تو صاحب اختیار من هستی.”
سپس پرسید: “ اگر نقص عضو داشتی، باز دلباخته‌ام می‌شدی؟”
از این سؤال مبهوت شدم. نگاهی به دست‌ها، پاها و سایر اندام‌های بدنم انداختم و حسرت خوردم كه اگر این اعضاء را نداشتم چه كارها كه قادر به انجامشان نبودم: پاسخ دادم: “خدایا در آن حال، وضعیت دشواری داشتم اما همچنان دلباخته‌ات می‌شدم.”
دوباره خدا سؤال كرد: “اگر نابینا بودی باز پدیده‌های مخلوق مرا ستایش می‌كردی؟”
چگونه می‌توانستم چیزی را بدون دیدن تحسین كنم؟! ناگهان به یاد هزاران نابینایی افتادم كه در سرتاسر جهان خدا را دوست دارند و مخلوقاتش را تحسین می‌كنند.
سپس به خدا گفتم: “تصورش برایم دشوار است، اما همچنان دلباخته‌ات می‌شدم.”
خدا پرسید: “اگر ناشنوا بودی آیا باز هم به كلامم گوش می‌سپردی؟” چگونه می‌توانستم كر باشم و سخن‌ها را بشنوم؟! دریافتم با گوش جان، صورت می‌پذیرد. پاسخ گفتم: “بسیار دشوار بود اما همچنان به كلام تو گوش می‌سپردم.”
سپس خدا سؤال كرد: “ اگر لال بودی باز ذكر مرا بر زبان جاری می‌ساختی؟”
چگونه می‌توانستم بدون امكان صحبت كردن نام خدا را ذكر گویم؟! در آن حال بر من روشن شد كه ذكر خدا با حضور قلب و جان صورت می‌گیرد و گفتار ما در آن نقشی ندارد و عبادت خداوند همیشه با صوت و صدا صورت نمی‌گیرد. هنگامی كه ستمی بر ما روا می‌گردد، خدا را با الفاظ فكر و اندیشه‌مان می‌خوانیم.
پاسخ گفتم: “ اگر چه نبودن صوت و صدا دشوار بود، اما خدا همچنان ذكر تو را می‌گفتم.
خدا از من پرسید: “آیا حقیقتاً مرا دوست می‌داری؟”
با شجاعت و در كمال اراده و اعتقاد پاسخ گفتم: “بلی تو را دوست دارم كه حقیقت مطلقی و یگانه واحدی.” با خود اندیشیدم به خدا پاسخی به حق دادم اما ...
خدا پرسید:‌ “پس چرا گناه می‌كنی؟”
پاسخ دادم: “چون انسانم و بری از خطا نیستم.”
خدا گفت: “پس چرا در هنگام راحتی و آسایش از من دور و دورتر می‌شوی،‌ اما در هنگامة مشكلات به سراغ من می‌آیی؟”
هیچ پاسخی نداشتم كه بگویم تنها پاسخم اشك بود.
خدا ادامه داد: “پس چرا فقط در خلوتگاه مرا می‌شناسی؟ چرا تنها در لحظات نیایش مرا می‌جویی؟ چرا خودخواهانه از من حاجت می‌طلبی؟ چرا چون طلبكاران از من خواسته‌هایت را می‌خواهی؟”
تنها پاسخم باران اشك بود كه پهنای صورتم را پوشانده بود.
سپس گفت: “چرا از من شرمساری؟ چرا حسن خلق را در خود نمی‌گسترانی؟‌ چرا در اوج گرفتاری نزد دیگران عاجزانه گریه می‌كنی،‌ در حالیكه شانه‌های من آماده پذیرش تو هستند؟ ‌چرا در زمانی كه وقت نماز و عبادت معین ساختم، عذر و بهانه می‌تراشی؟”
سعی كردم پاسخی بگویم، اما جوابی برای گفتن نداشتم.
“ زندگی بزرگترین موهبت من به بندگان است. این موهبت را تباه نكنید. به شما تفكر اعطا كردم كه مرا بجویید و بشناسید و بپرستید اما شما بندگان همچنان از آن روی گردانید. كلامم را بر شما آشكار ساختم اما از گنج پرگوهر هر كلامم هیچ بهره‌ای نبردید. با شما صحبت كردم اما گوش ندادید. درهای رحمتم را به شما نشان دادم اما چشمهایتان قادر به دیدن آن نبودند. پیامبرانی برایتان فرستادم اما شما بدون توجه آنها را از خود راندید. نیازها و حاجت‌های شما را شنیدم و به یكایك آنها پاسخ گفتم. آیا به راستی مرا دوست دارید؟
توان پاسخ نداشتم. چگونه می‌توانستم پاسخ دهم؟! بی‌اندازه شرمسار شده بودم. دیگر هیچ عذری نداشتم. چه می‌توانستم بگویم؟! در حالیكه با تمام وجودم گریه می‌كردم و اشك صورتم را پوشانده بود، سؤال كردم: “بارالها! مرا ببخش، از تو طلب عفو دارم من بنده قدرنشناس و خطاكار تو هستم.”
خداوند فرمود: “ای بنده! من رحمانم و خطای خطاكاران را می‌بخشم.”
پرسیدم: “خدایا با این همه خطاكاری چرا باز مرا می‌بخشی و دوستم داری؟”
خدا گفت: “چون تو مخلوقم هستی،‌ پس هیچ‌گاه تو را رها نمی‌كنم. هنگامی كه تو گریه می‌كنی، به تو رحم می‌كنم و رنج‌هایت را درك می‌كنم. وقتی كه شاد و مسرور هستی، وجد تو را می‌فهمم. وقتی افسرده می‌شوی،‌ به تو دلگرمی می‌دهم. وقتی شكست می‌خوری،‌ تو را یاری می‌كنم تا بلند شوی. وقتی خسته هستی،‌ كمكت می‌كنم. بدان كه تا آخرین روز حیاتت با تو هستم و دوستت دارم.”
هیچ‌گاه آن چنان جانكاه گریه نكرده بودم و دلم مملو از غم نشده بود،‌ اما چگونه بود كه یك مرتبه آنقدر آرام شدم و آرامش یافتم؟ چگونه می‌توانستم از خداوند آنقدر غافل باشم؟
از خدا پرسیدم: “چقدر مرا دوست داری؟”
خدا فرمود: “به آن میزان كه خارج از ادراك توست.”
و آنجا بود كه خدا را با تمام اجزا وجودم ستایش كردم و ثنا گفتم.

 

چهارشنبه 5/10/1386 - 9:5
ادبی هنری

تقدیر گنجشك

  

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : می آ ید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که درد هایش را در خود نگه می دارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.
فرشتگان چشم به لب ها یش دوختند ، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود.
با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست ". گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام ، تو همان را هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود ؟ و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت : ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند . آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت : و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خواستی.

 اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت.
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.

چهارشنبه 5/10/1386 - 9:1
ادبی هنری

الهی!

 بر رخ از خجالت گرد داریم و در دل از حسرت درد داریم و روی از شرم گناه زرد داریم، اگر بر گناه مصرّیم، بر یگانگی مقرّیم.

چهارشنبه 5/10/1386 - 8:47
ادبی هنری

الهی!

هرچه مرا از دنیا نصیب است، به کافران ده، و آنچه مرا از عقبی نصیب است، به مؤمنان ده، مرا در این جهان یاد و نام تو بس و در آن جهان دیدار و سلام تو بس.

چهارشنبه 5/10/1386 - 8:45
دعا و زیارت

امام هادی (ع):

وَاعلَمُوا اَنَّ النَّفسَ أقبَلُ شَیءٍ لِما أُعطِیَت وَ أمنَعُ شَیءٍ لِما مُنِعَت

بدانید که نفس آدمی آنچه را که مطابق میل اوست به آسانی می پذیرد و اما چیزهایی که مورد میل و قبول او نیست بسیار سخت می پذیرد.

(بحارالانوار، ج75، ص 371)

چهارشنبه 5/10/1386 - 8:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته