• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 465
زمان آخرین مطلب : 5685روز قبل
دانستنی های علمی
زندگی نامه شهید علی صیاد شیرازی امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در کبود گنبد مشهد در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد پدرش فردی نظامی بود به همین دلیل از شهری به شهری منتقل می شد علی سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در 1342 در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد او همواره به عنوان فردی مذهبی شناخته می شد با اوج گیری مبارزات ملت مسلمان علناً به دفاع از انقلاب پرداخت به همین دلیل دستگیر و زندانی شد با پیروزی انقلاب او نیز مانند سایر زندانیان آزاد شد در جریان حوادث کردستان به غرب کشور اعزام شد و همراه با سایر فرماندهان سپاه و ارتش سنندج را از محاصره ی ضد انقلاب آزاد کرد.علی در سال 1360 به خاطر رشادت ها و لیاقت های خود توسط امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد او با هماهنگی با فرماندهان سپاه در عملیات بسیاری شرکت نمود و پیروزی های بزرگی را برای ایران اسلامی به ارمغان آورد.در سال 1378 به درجه سرلشکری رسید و به فاصله کوتاهی توسط یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در جریان جنگ تحمیلی ستاد خود را در خاک عراق و تحت حمایت صدام حسین ایجاد کرده بود ترور شد و در تاریخ 21 فروردین 1378 به شهادت رسید.
چهارشنبه 25/2/1387 - 23:52
دانستنی های علمی
سنگر انفرادی بارالها! اگر زنده بودنم موجب می‌شود كه با معرفت بیشتر و با اعمال خالص‌تر و زیادتر به‌سویت بیایم، حاضرم در این دنیا بمانم... خدایا! اگر ماندم در این وادی ظلمت و رذالت، موجب تقربم به‌سوی تو می‌شود، ‌موجب بالا رفتن معرفتم و شناختم می‌شود، مرا زنده نگه بدار؛ ولی خدایا باز هم در همان حال از تو می‌خواهم عاقبتم را ختم به شهادت كنی.ولی خدایا اگر زنده بودنم هیچ تأثیری در ازدیاد معرفت و شناخت تو ندارد... اگر زنده بودنم هیچ تأثیری در نزدیك شدن به‌سوی تو ندارد، خدایا مرا به دوستانم ملحق كن و شهادت در راهت را نصیبم بگردان.بار پروردگارا! عزیزانم همه رفتند و مرا تنها گذاشتند. خدایا! كبوتران سبكبال یكی یكی پر كشیدند و در آسمان تو بال گشودند و به مقصدشان رسیدند و مرا همچنان در این وادی تنهایم گذاشتند.خدایا! تاب تحمل و صبر در از دست دادن این عزیزان از من سلب شد. تو را به خون طاهر و مطهرشان قسمت می‌دهم اگر لایق شدم مرا نیز بپذیر. شهید كاظم نوراللهیان

 

پنج شنبه 19/2/1387 - 23:26
دانستنی های علمی
 علمدارما راینا الا جمیلادر عالم همیشه همین‌طور است. ما باید فكر این معنا باشیم كه ما تلخی‌ها و شیرینی‌ها داشتیم. اما تلخی‌هایی كه داشتیم برای این است كه ما معارفمان ناقص است. شما ملاحظه كنید كه بهترین خلق‌الله در عصر خودش، حضرت سید‌الشهداء ـ سلام‌الله علیه ـ و بهترین جوانان بنی‌هاشم و اصحاب او شهید شدند و از این دنیا رفتند. با شهادت، لكن وقتی كه در آن مجلس پلید یزید صحبت می‌شود، حضرت زینب ـ سلام‌الله علیها ـ قسم می‌خورم كه «ما راینا الا جمیلا»؛ رفتن یك انسان كامل، شهادت یك انسان كامل در نظر اولیاء خدا جمیل است، نه برای این كه جنگ كرده و كشته شده، برای این كه جنگ برای خدا بوده است، قیام برای خدا بوده است. امام خمینی(ره)، 21/ بهمن‌ماه/ 1365.

 

پنج شنبه 19/2/1387 - 23:25
دانستنی های علمی
خدایا حرفی برای گفتن ندارمچند صباحی است از آغاز جنگ تاكنون روحمان غمزده است؛ اما نه غم شكست، نه غم عزیز از دست رفته و نه غم یاران از دست داده، غم و حسرت ماندن است، غم فاسد شدن است، غم اجابت نشدن است، غم شهید نشدن است، غم شرم است، و از همه بالاتر ترس از راه غیر خدا رفتن است. خداوندا، می‌ترسیم، می‌لرزیم، وحشت داریم، خوفناكیم، گریانیم، غصه داریم، درد دل داریم، غفلت زده‌ایم، وامانده‌ایم، مفلوك و بیچاره‌ایم، ناتوانیم، فریادمان رسا نیست، دیگر عبادت‌مان از روی خلوص نیست، وای خدای بزرگ، نكند كه دل به دنیا بسته‌ایم، و خودمان غافلیم، عشق به این معشوق عصیان‌زده و این عروس شیطانی كه تا صبح با كسی به مهربانی به سر نبرد، ما را از عشق به لقایت باز داشت. می‌ترسیم زیرا ترس از فشار قبر داریم، می‌لرزیم از لحظه حساب در روز مقدس موعودت، وحشت از آن داریم كه نكند نامه اعمالمان سیاه باشد، خوفناك از آتش و زبانه‌های جهنمت هستیم، گریان از فراق روی تو و آل محمد(ص)‌ایم، غصه از آن داریم كه با حسین(ع) محشور نشویم، درد دل به درگاه تو داریم كه شاید با التجاء و تضرع ما را اجابت كنی، غافل از اعمال خود هستیم، زیرا اهمیت زیادی برای واجبات و ترك محرمات قائل نیستیم و ناتوانیم چون شیطان ما را به هر سوی می‌كشاند، فریادمان رسا نیست، زیرا حرفمان حرف دلمان نیست، حرف نفس است و غیر تو. پروردگار من، به نظرم می‌اید در درگاه تو در روز محشر ایستاده‌ام، آخر من چه دارم كه بگویم. ... آنقدر دنیا ماتم‌سراست كه غصه در آن بی‌معنا است. ماندن، گریه دارد، وحشتناك‌تر، ماندن همراه با گناه، غرور، عجب، تكبر،‌ راه‌طلبی‌، غفلت و... است. سردار شهید حمید رسولی

 

پنج شنبه 19/2/1387 - 23:24
دانستنی های علمی
در خلوت و در جمع، با من باشای معبود و ای مهربانم! ای همدم شب‌های بی‌كسی‌ام، باز هم مرا دریاب و دل بی‌قرارم را تسكین ده. من به تو محتاجم و دست نیازم را كه لرزان از عشق به پاكی تو است، به سویت دراز كرده‌ام. هر چه خواسته‌ام لایقش نبوده‌ام، به من ارزانی داشتی. پس این بار هم با لطف و كرمت شادم كن و به من لیاقت بده تا با مولایم امام حسین(ع) محشور گردم.خدایا! هدف مرا امر به معروف و نهی از منكر قرار بده، تا پیروزی حق بر باطل و رسوایی یزیدیان كافر. ای قادر متعال! در خلوت و تنهایی، در جمع و بین دیگران و در هر حالی و هر جایی به تو پناه می‌برم ای تنها مایة آرامش و آسایش من! آن قدر ضعیف و ناتوانم كه چشم‌هایم را به امید رحمت تو بر آسمان دوخته‌آم و زمزمة مرام توحید را سر داده‌ام.مرا دریاب كه حقیرم و تویی كه معشوق ازلی و ابدی من هستی، با من باش...شهید یدالله آرمیده 

 

پنج شنبه 19/2/1387 - 23:23
دانستنی های علمی
امام جواد(ع) عزت مومن در بی نیازی از مردم است

 

پنج شنبه 19/2/1387 - 23:20
دانستنی های علمی
پیامبر اکرم (ص) سه گروه روز قیامت نزد خدا شفاعت می کنند وخدا شفاعتشان را می پذیرد انبیا بعد علما سپس شهدا
پنج شنبه 19/2/1387 - 23:19
دانستنی های علمی
ستاره غرب در سال1334 در قریه (بالا شیرود) دیده به جهان گشود علی اکبر دبستان را در حالی به پایان رساند که همواره به دلیل هوش و ذکاوت قابل تحسین در میان همشاگردان نمونه بود بعد از پایان رساندن سال سوم متوسطه عازم تهران شد به این امید که بتواند کار و تحصیل خود را در تهران ادامه دهد بعد از دو سال به استخدام ارتش در آمد او پرواز با هلیکوپتر و خلبانی را انتخاب کرد با پیروزی انقلاب روح تازه ای در او دمیدند او در پروازهای عملیاتی زبانزد عام و خاص بود به طوری که در کردستان همراه با شهید کشوری و شهید سهیلیان قهرمانی ها و رشادت ها از خود به جای می گذاشت به طوری که شهید فلاحی او را ستاره غرب نامید در آغاز جنگ تحمیلی نیز با سه فروند هلیکوپتر و دوازده نفر خدمه در مقابل لشکر عراق ایستاد و ضمن نجات پادگان (سر پل ذهاب) و وارد آمدن خسارت فراوان بر متجاوزان آنها را کیلومترها به عقب راند زمانی که این خبر به مجلس رسید حجت الاسلام والمسلمین رفسنجانی او را مالک اشتر زمان خواند فرمانده معظم کل قوا نیز درباره او فرموده اند : شیرودی اولین نظامی است که من در نماز به او اقامه کردم  
پنج شنبه 19/2/1387 - 23:19
دانستنی های علمی
 بهنام در تاریخ 12/11/1345 در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.شهریور 59 بود که شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند باور نمی کرد که خرمشهر دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام تصمیم گرفت بماند بمباران هم که می شد بهنام 13 ساله بود که می دوید و به مجروحین می رسید.از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن میدهدمدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ3) مفابل عراقی ها ایستاده بودند بعد رئیس جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید بهنام عصبانی بود مردم در شلیک گلوله هم باید عنایت می کردند به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود بهنام میرفت شناسایی چند بار او گفته بود ((دنبال مامانم می گردم گمش کردم)) عراقی ها فکر نمی کردند بچه 13 ساله برود شناسایی رهایش میکردند .یکبار رفته بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره می کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند یک اسلحه به غنیمت گرفته بود با همان اسلحه 7 عراقی را اسیر کرده بود احساس مالکیت می کرد به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی می گفت به شرطی اسلحه را تحویل می دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن دست آخر به او یک نارنجک دادند یکی گفت ((دلم برای عراقی های مادر مرده می سوزد که گیر بیفتند بهنام خندید))برای نگهبانی داوطلب شده بود به او گفتند((به تو اسلحه نمی دهیم ها))بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت ((ندهید خودم نارنجک دارم)) با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد .شهر دست عراقی ها افتاده بود در هر خانه چند عراقی پیدا می شد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت می کردند خودش را خاکی می کرد موهایش را آشفته می کرد و گریه کنان می گشت خانه هایی را که پر از عراقی بود به خاطر می سپرد عراقی ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند گاه می رفت داخل خانه ها پیش عراقی ها می نشست مثل گرولال ها از غفلت عراقی ها استفاده می کرد و خشاب و فشنگ و کنسرو بر  می داشت همیشه یک کاغذ و مداد در جیبش داشت که نتیجه شناسایی را یاداشت می کرد پیش فرمانده که میرفت اول یک نارنجک سهم خودش از غنایم را بر می داشت بعد بقیه را به فرمانده می داد .زیر رگبار گلوله بهنام سر میرسید همه عصبانی می شدند که تو آخر اینجا چکار می کنی برو تو سنگر......... بهنام کاری با ناراحتی بقیه نداشت کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا می برد تا بچه ها گلویی تازه کنند . خمپاره ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در 28/مهر/1359 پر گشید و امروز آشیانه بهنام این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است . ((روحش شاد و راهش پر رهرو باد))  وصیت نامه اولین نوجوان سیزده ساله دفاع مفدس شهید بهنام محمدی  بسم الله الرحمن الرحیم من نمیدانم چه بگویم من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به ما خیانت می شود.من می خواهم وصیت کنم هر لحظه در انتظار شهادت هستم . پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچه ها می خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا توکل کنند . پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید .
پنج شنبه 19/2/1387 - 23:18
محبت و عاطفه
امیدوارم که در دریای خوشبختی غرق شوی و هیچ راه نجاتی نداشته باشی
پنج شنبه 19/2/1387 - 0:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته