مصاحبه و گفتگو
انگار اصلا منو ندیدی که دارم از پشت پنجره نگات می کنم ! انگار اصلا نیستم ! انگار تو هم نیستی ! اما می دونم که داری یواشکی منو می پایی و داری تو دلت آرزو می کنی ای کاش اون لحظه من اونجا نبودم یا تو اصلا اونجا نمی اومدی ؟اما حالا که رد شدی ! حالا که منو دیدی و حالا هم که متوجه شدی تو رو دیدم ... نترس ! بیا ! بیا مثل هرروز که رد می شی و فکر می کنی که نمی بینمت٬ یک گل سرخ از باغچه ی جلو ی خونه بکن و با خودت ببر !
پنج شنبه 14/9/1387 - 10:15
مصاحبه و گفتگو
دیروز یه نامه داشتم از اسبم که رفته آفریقا
داخل پاکت نامه فقط یک عکس بود . عکس اونو نشون می داد که تکیه داده به یه درخت سبز که اینطرفا نمونه اش هم نیست . اما خود اسبم سگرمه هاش تو هم بود و انگار نه انگار که رفته مسافرت و داره خوش می گذرونه ! یک کم دفت کردم . کمی دورتر یک تابلو بود که روش نوشته بود :
به طرف سیرک !
پنج شنبه 14/9/1387 - 10:15
مصاحبه و گفتگو
من و اسبم در بعضی موارد ، کاملا هم عقیده ایم و در بعضی موارد هم کاملا اختلاف نظر داریم . مثلا : من عاشق گردش و تفریحم و او عاشق کتاب و تنهایی و خلوت، من عاشق دراز کشیدن روی سبزه های خیسم و او عاشق خوابیدن توی رختخواب ... دیشب کلی سعی کردیم همدیگرو متقاعد کنیم که عقاید اون یکی درست تر از اون یکیه اما امروز اتفاق عجیبی افتاد ...
صبح که رفتم جلوی آینه به جای منِ همیشگی ، اسبم تو آیینه بود و عوض اسب همیشگی ، من تو رختخواب !
پنج شنبه 14/9/1387 - 10:15
مصاحبه و گفتگو
قلبمو برات توی یه پاکت فرستادم ! تا لااقل توی اون غربت تنها نباشی ! تا لااقل بفهمی من ، اینجا ، چقدر تنهام !
پنج شنبه 14/9/1387 - 10:14
مصاحبه و گفتگو
با خودش قرار گذاشت که جلوی گریه اش را بگیرد . چند قدم بیشتر برنداشته بود که صدای پسر کوچک سیاه چرده ای او را از افکارش بیرون کشید : آقا ! تو روخدا از این دستمالا بخرین !
مرد نگاهی به پسرک انداخت . سری تکان داد و گذشت. کسی از دور برای مرد دست تکان داد . لحظه ای بعد او در میان جمع تشیع کنندگان ایستاد بود اما مگر خاطرات گذشته او و دوستش اجازه دادند که او به قرار خود عمل کند ؟ و اشک تمام صورتش را پوشاند. جیب هایش را گشت اما چیزی نیافت که اشک هایش را پاک کند . احساس کرد کسی لبه ی کتش را می کشد . نگاه کرد . پسرک را دید که بسته ی باز دستمال را در دستهایش گذاشت
پنج شنبه 14/9/1387 - 10:13
کامپیوتر و اینترنت
لاری الیسون
مدیر عامل Oracle
در برنامه های الیسون برای توسعه برنامه های کاربردی جامع برای سازمان های بزرگ هیچگونه کندی مشاهده نمی شود.اوراکل قدرت و ظرفیت خود در زمینه تمرکز و مدیریت داده ها برای تثبیت وضعیت خود در بازار به عنوان یکی از مهم ترین فروشندگان برنامه های کاربردی و میان افزارها به خوبی استفاده کرده است.
استیو جابز
مدیر عامل Apple
نفوذ اپل در سازمان های بزرگ به طرز فزاینده ای احساس می شود.
استیو بالمر
مدیرعامل Microsoft
مایکروسافت اخیرا چالش هایی را پشت سر گذاشته است،اکنون این شرکت با رهبری بالمر به پیش می رود.
سام پالمیسانو
مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره IBM
پالمیسانو،با گسترش فعالیت در عرصه بین المللی ویافتن فرصت هایی در زمینه ی تولید و عرضه برنامه های کاربردی جامع برای سازمان های بزرگ،شرکت آی بی ام را درموقعیت بهره برداری بسیار خوبی از بازارقرار داده است.
ماریسا مایر
معاون گوگل در بخش ابزارهای جستجو و تجربیات کاربر
مایر بر چگونگی ساخت موتور جستجو و این که تا چه میزان برای مردم سراسر دنیا قابل استفاده است،سرپرستی و نظارت دارد.
دوشنبه 11/9/1387 - 17:33
خواستگاری و نامزدی
امروز، اولین روز از بقیه عمر شماست، پس اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد كه متعلق به گذشته هستید
سه شنبه 5/9/1387 - 14:57
ادبی هنری
حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم و حرف هایی است برای نگفتن حرف هایی که هرگز سربه ابتزال گفتن فرود نمی آورند و سرمایه ی ماورایی هر کس حرف هایی است که برای نگفتن دارد حرف هایی که پاره های بودن آدمی اند وبیان نمی شوند مگر آنکه مخاطب خویش را بیابند
شاندل – کتاب آفرینش
جمعه 17/8/1387 - 13:5
شعر و قطعات ادبی
ایران ایران ایران
ایران همیشه جاوید سرزمین نور و دریا
تو خود یک کوه نوری توی گنجینه ی دنیا
پرچمت یک افتخاره اون بالا تو اوج ابرا
همیسه با من می مونه اون سه رنگ ناب و زیبا
وطنم فقط تویی توهرجای دنیا که باشم
عشق تو خون تو رگ هام نمی خوام از تو جدا شم
ایران ایران ایران
قصه ی فرهاد و شیرین
قصه ی عشق سیاوش
اون ابر مردهای عاشق رستم و کاوه و ارش
یاد جنگل یاد کوهها چهل ستون و تخت جمشید ساحل دریا کنارو سرخی غروب خورشید
ایران ایرن ایران
جمعه 17/8/1387 - 13:4
خواستگاری و نامزدی
منطق را با احساسات زود گذر خود لگد مال نکنید
يکشنبه 14/7/1387 - 9:20
